یکی از بیماری های مزمن سرطان است. درحال حاضر سرطان با اختصاص 21 درصد مرگ و میرها به خود، دومین علت مرگ و میر در کشورهای صنعتی محسوب می شود. در کشورهای در حال توسعه نیز سرطان سرطان چهارمین علت مرگ و میر است. در ایران بنابر آمار وزارت بهداشت، سرطان پس از بیماریهای قلبی و عروقی و سوانح، سومین علت مرگ و میر می باشد(گویا و موسوی، 1387)
امروزه، علیرغم پیشرفت های پزشکی، توسعه درمان های سرطان و افزایش تعداد نجات یافتگان از سرطان،این بیماری از لحاظ احساس درماندگی و ترس عمیقی که در فرد ایجاد می کند، به همتاست. با پیشرفت در روشهای درمان طبی، میزان بقاء افراد مبتلا به سرطان افزایش یافته است،اما مشکلات سازگاری با این بیماری مزمن در بسیاری ازافراد مبتلا، اختلالات روانی همچون؛ اضطراب، افسردگی وخشم را به دنبال دارد (لی و همکاران، 2012). این روند باعث می شود بیماران سرطانی با مشکلات عدیده ای در زمینه کنترل عواطف خود مواجه شوند. منظور از کنترل عواطف این است که فرد عواطف خود را در موقعیت های گوناگون تشخیص دهد و آن را ابراز و کنترل نماید(گروس، 1998) و به جای آنکه از بروز هیجان ها جلوگیری کند، آثار واکنشی آنها را کاهش داده تا فرصت کافی برای تصمیم های بهتر داشته باشد( شریفی و آقایار، 1386).
فرد درکنترل وتنظیم عواطف، با به دست آوردن توانایی بازنگری و بازسازی شدت وجهت یك عاطفه در خود و دیگران به تعدیل و مهار عواطف ( خشم، افسردگی، اضطراب و عواطف مثبت)، به صورت درونی و تغییر جهت آنها به سمت سازش یافتگی می پردازد (پلیتری، 2002). کنترل عواطف بر جنبه های مختلف زندگی فرد، تعاملات بین فردی، بهداشت روانی و سلامت فیزیکی و جسمی تاثیر دارد (دونهام، 2008).
پژوهشها در زمینه عوارض روانشناختی سرطان همچون بسیاری از جنبه های دیگر روانشناسی بر آسیب شناسی روانی بیماریها متمرکز بوده اند(یعنی چرا افراد دچار مشکلات روانشناختی می شوند). اما نگاه متفاوت و مثبت نگر به روانشناسی توجهش را معطوف به ویژگیهایی از افراد نموده است که باعث می شوند هنگام قرار گرفتن فرد در معرض استرس و شرایط ناگوار همچون سرطان نه تنها بهبود می یابند بلکه در مواردی به لحاظ روانشناختی ارتقا می یابند(شارما و همکاران، 2012؛گیلسپی، 2007). یکی از این ویژگی ها وفرایند های پویای انسانی تحت عنوان تاب آوری مطرح شده است.
تاب آوری به مفهوم انعطاف پذیری، بهبود و بازگشت به حالت اولیه پس از رویارویی با شرایط ناگوار است. مقاومت موفقیت آمیز افراد تاب آور در برابر موقعیت های چالش برانگیز، باعث می شود افراد علیرغم مواجهه با استرس های مزمن و تنیدگی ها از آثار نامطلوب آن کاسته و سلامت روانی خود را حفظ كنند (ویلسون و دودک، 2004). یکیازعوامل موثر بر سلامتروان وکنترل عواطف همچون اضطراب، افسردگی وخشم درافراد، تابآوریاست( شیخ و همکاران، 2013؛احمدیو همکاران، 2014؛احمدی، شیخ، سرابندی، 1390)
مفهوم تاب آوری بر اساس اصول اولیه نظریه دلبستگی قرار دارد و برخی از محققان و صاحب نظران بر این باورند که تاب آوری ریشه در نظریه دلبستگی دارد (کلر، 2003).
دلبستگی، سیستم عاطفی، رفتاری وشناختی سازماندهی شده ای است که با انتخاب طبیعی طراحی شده است تا نزدیکی بین نوزاد ناتوان و اولین مراقبین او را حفظ کند(کیرک پاتریک، 1997). بر این اساس در دوران نوزادی دلبستگی عاطفی نسبت به یک یا چند نفر از مراقبین اولیه برای تامین حمایت، حفاظت و امنیت شکل می گیرد. در شرایطی که موضوع دلبستگی(مراقب) به اندازه کافی پاسخگو و حمایت کننده باشد(دلبستگی ایمن)، آنچه نظریه دلبستگی از آن تحت عنوان مدل های درون کاری مثبت از خود و دیگران نام می برد در فرد شکل می گیرد و وقتی موضوع دلبستگی(مراقب) به اندازه کافی پاسخگو و حمایت کننده نباشد(دلبستگی ناایمن)، مدل درون کاری منفی از خود و دیگران در نوزاد شکل می گیرد(هرتل و دوناهو، 1995). این الگوهای فعال درونی اولیه از خود و دیگران، بافتی را فراهم می نمایدکه این بافت به عنوان فیلتر شناختی برای تعبیر و تفسیر داده ها و درون سازی پیوند های عاطفی بعدی عمل کرده و تجربیات بین فردی را معنا می بخشد(برترتون و مانهلند، 1999). بنابراین، دلبستگی ساختار سازمان یافته ای است که مجموعه پیچیده هیجانها، رفتارها و شناختهایی را که با تلاش کودک در دسترسی به احساس ایمنی، آرامشو کاوش در محیط شکل گرفته و در طول عمر تحول می یابد را توصیف می کند(سروف، 1997).
بالبی و اینثورث معتقدند، تاب آوری نتیجه ایمن بودن دلبستگی است. زیرا کودک با استفاده از تکیه گاه امن دلبستگی (والدین)، به عنوان منبع آرامش، به مقابله با سختیها و شرایط ناگوار پرداخته و به کاوش محیط می پردازد(تراویس و کومبوس- ارمه، 2007). دلبستگی ایمن باعث رشد صفات روانشناختی مثبت همچون تاب آوری، عواطف مثبت و امید در افراد می شود که این صفات نیز مهارتهای مقابله، احساس ارزش وظرفیت تحمل و سازش با تنیدگی را افزایشمی دهند(میکولنسر و شاور، 2007). افرادی که پاسخ های پذیرا در زمینه نیازهای فیزیکی وعاطفی دریافت می کنند در شرایط ناگوار مقاومت و تاب آوری بیشتری دارند. محبت و عواطف مثبت، عنصری است که به افراد کمک می کند تا شهامت و جرات تردید ناپذیری برای مقابله با شرایط سخت کسب کنند (فانیوف، 2008). بنابراین، سبک دلبستگی را می توان به عنوان یکی از منابع تاب آوری در نظر گرفت که منعکس کننده توانایی تنظیم، تعدیل یا کاهش موثر پاسخ های هیجانی به رویداد های ناگوار مانند بیماری سرطان است(بارتلی، هد و استنفلد، 2007).
امروزه با گسترش نظریه دلبستگی، علاوه بر دلبستگی به والدین در بعد معنوی نیزحضور خداوند و ارتباط افراد با خداوند نوعی دلبستگی قلمداد می شود (کرک پاتریک و شاور، 1992).
دلبستگی به خدا تحت عنوان ارتباط وگرایش عاطفی فرد به خداوند تعریف می شود. در این تعلق خاطر، خداوند به عنوان پایگاه امنی شناخته می شود که در همه شرایط می توان او را جستجو کرد( گرانکوئیست، میکولنسر و شاور، 2010). ارتباط با خدا به لحاظ نظری، در چارچوب نظریه دلبستگی بالبی و مبتنی بر دیدگاه دلبستگی به والدین(مراقب- کودک) می باشد(کیرک پاتریک، 2005؛ سروف، فلیسون و فلیسون، 2006؛ گرانکوئیست و کیرک پاتریک، 2011) در همین راستا، کیرک پاتریک (1994)، معتقد است، چهار ویژگی که اینثورث (1985)، برای دلبستگی انسانی (دلبستگی مراقب- کودک) برشمرده است در ارتباط با خداوند به عنوان چهره دلبستگی قابل ردیابی است. بر این اساس او پنج معیار برای دلبستگی به خدا برشمرده است.
1) جستجو و حفظ مجاورت با خداوند: در دلبستگی به خدا اگر چه فرد نمی تواند به طور فیزیکی به خدا نزدیک شود اما بسیاری از رفتارهای مذهبی همانند نماز خواندن، دعا کردن و زیارت اماکن متبرکه، در ادیان و مذاهب مختلف شبیه به وارسی های متناوب کودک برای اطمینان از این که چهره دلبستگی در دسترس و پاسخگو است می باشد و نوعی رفتار مجاورت جویانه با خداست.
2) خداوند به عنوان پناهگاه امن: همانطور که کودک در شرایط استرس زا و بحرانی به سمت چهره اصلی دلبستگی(مراقب) بر می گردد، فرد مومن نیز در شرایط استرس، درماندگی و بحران به خداوند به عنوان پناهگاه مطمئن پناه می برد.
3) خداوند به عنوان پایگاه ایمن: همانطور که کودک، مادر را پایه و اساس ایمنی می داند و در محیط کاوش می کند. فرد مومن نیز با اعتقاد به این که خدا پایه و اساس ایمنی است، احساس قدرت کرده و این امر باعث افزایش اعتماد به نفس و امنیت وی در لحظات اضطراب و ترس می شود.
4) جدایی و فقدان: خداوند فراگیر است و همه جا حضور دارد، بنابراین فرد نمی تواند همانطور که از یک چهره دلبستگی انسانی جدا می شود یا او را از دست می دهد از خدا نیز جدا شود. افرادی که از آیین ها ی دینی و مذهبی دور می شوند، نوعی اضطراب جدایی را تجربه می کنند و برای رسیدن به آرامش و احساس امنیت، در صدد جوارجویی با خداوند بر می آیند.
5) خداوند به عنوان قادر و دانای کل: رابطه انسان و خدا بهتر از رابطه مراقب- کودک این ویژگی را آشکار می کند و این ویژگی در ارتباط فرد با خدا نسبت به رابطه دو فرد عاشق بزرگسال نیز دائمی تر بوده و بیشتر حفظ می شود. شاید از مهمترین تفاوت های موضوع دلبستگی به والدین و دلبستگی بزرگسالی با دلبستگی به خدا همین ویژگی باشد.
شکل گیری الگوی درون کاری اولیه از خود و دیگران در دوران کودکی و در ارتباط با والدین(بالبی، 1969)، بافتی را فراهم می نمایدکه این
بافت به عنوان فیلتر شناختی برای تعبیر و تفسیر داده های درونی و بیرونی عمل می کند. این الگوهای درون کاری مثبت یا منفی نسبت به خود و دیگرانعلاوه برکودکی، در دلبستگی به خدا (میکولنسر و همکاران، 2008)، نیز مطرح می باشد. از ویژگیهای افراد با الگوی دلبستگی ایمن به خدا، داشتن الگوی درون کاری و برون کاری مثبت از خود و دیگران(خدا) است. آنان در سایه اعتماد و توکل به خداوند به عنوان منبع حمایتی و پایگاه امن با اعتماد به نفس بالایی با شرایط سخت مقابله می کنند. این افراد با اعتماد به خود و خداوند، موقعیت ها و شرایط را در کنترل خود دارند(رینر و همکاران، 2010؛ هال، ادوارد و هال، 2006)
تحقیق در زمینه دلبستگی به خدا نشان داده است، افرادی که دلبستگی ایمن به خدا دارند، در احساس تنهایی، افسردگی، اضطراب، بیماریهای جسمانی و سایر اختلالات روانی، در سطح پایین تری قرار دارند( احمدی، شیخ، سرابندی،1391؛ کیرک پاتریک، 1998). روی آوردن به خدا به مثابه دلبستگی ایمن باعث افزایش عواطف مثبت وكاهش اضطراب ، پرخاشگری و افسردگی در افراد می شود(احمدی و همکاران، 2014؛ گرانکویست و کیرک پاتریک، 2011).
بنابرآنچه گفته شد، بیماران سرطانی به طور معمول با آگاهی از بیماری خود عواطف منفی همچون اضطراب، افسردگی وخشم را تجربه می کنند. در این میان برخی از بیماران سرطانی قادرند با بیماری خود سازگار شوند و بر عواطف خود کنترل بیشتری داشته باشند. به نظر می رسد تاب آوری مبتنی بر دلبستگی ایمن به خدا نقش اساسی در کنترل عواطف این بیماران داشته باشد. بر این اساس هدف از پژوهش حاضر، شناخت نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری وکنترل عواطف بیماران سرطانی بود.
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
1- توجه علمی به توانمندیهای مثبت بیماران همچون؛ تاب آوری، معنویت(دلبستگی به خدا) و کنترل عواطف کمتر مورد توجه قرار گرفته است و در سایه آسیب شناسی روانی کمرنگ جلوه کرده است.
2- امروزه توجه به معنویت، حتی به عنوان روشهای روان درمانی(مبتنی بر رویکرد دلبستگی به خدا) مورد توجه قرار گرفته است و آگاهسازی و ایجاد تصویر مثبت نسبت به خدا به عنوان روشهای مداخله ای موثر بر سلامت روان گزارشمی شود. اما در ایران با توجه به تفاوتهای فرهنگی و اعتقادی و همچنین به دلیل فقر پیشینه نظری و تجربی لازم، امکان ورود به مداخله روانشناختی، امری غیرعلمی و غیر منطقی به نظر می رسد. لذا این پژوهش می تواند در تولید علم و ورود به مداخله های روانشناختی در این زمینه موثر واقع شود.
1-3- اهداف تحقیق
1- شناخت نقش دلبستگی به خدا در کنترل عواطف بیماران سرطانی
2- شناخت نقش دلبستگی به خدا در تاب آوری بیماران سرطانی
3- شناختنقش دلبستگی به خدا و تاب آوری در کنترل عواطف بیماران سرطانی
1-4- فرضیات تحقیق
1- بین مولفه های دلبستگی به خدا وکنترل عواطف بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.
2- بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.
3- بین مولفه های دلبستگی به خدا و تاب آوری با کنترل عواطف بیماران سرطانی رابطه وجود دارد.
1-5-تعریف متغیر های پژوهش
1- دلبستگی به خدا
تعریف علمی: دلبستگی به خدا به صورت دلبستگی عاطفی فرد به خداوند تعریف می شود. در این تعلق خاطر، خدا به عنوان پایگاه امنی شناخته می شود که در زمان های پریشانی پناهگاه بشر است و با آزادی کامل می توان در زمان آسایش خاطر به دنبال او گشت(کیرک پاتریک، 2005).
تعریف عملیاتی: حاصل نمره آزمودنی در پاسخگویی به سئوالات پرسشنامه 37 سئوالی دلبستگی به خدا، غباری و حدادی کوهسار(1390)، که دلبستگی به خدا را در سه بعد، ایمن، اجتنابی و اضطرابی مورد سنجش قرار می دهد.
2- تاب آوری
تعریف علمی: تاب آوری به مفهوم انعطاف پذیری، بهبود و بازگشت به حالت اولیه پس از رویارویی با شرایط ناگوار است
تعریف عملیاتی: حاصل نمره آزمودنی در پاسخگویی به سوالات مقیاس 25 گزینه ای تاب آوری كانر و دیویدسون خواهد بود که در مقیاس پنج درجه ای از هرگز نمره 1 تا همیشه گزینه5 محاسبه و تعیین خواهد شد.
3- کنترل عواطف
تعریف علمی: منظور از كنترل عواطف این است كه فرد عواطف مثبت و منفی خود(اضطراب، خشم، افسردگی، عواطف مثبت) را در موقعیتهای گوناگون تشخیص دهد و آنها را ابراز و كنترل نماید(گروس، 1998).
تعریف عملیاتی : حاصل نمره آزمودنی در پاسخگویی به سئوالات مقیاس 42 سئوالی كنترل عواطف ویلیامز خواهد بود.
فرم در حال بارگذاری ...