به زعم امام خمینی(ره) بدون هیچ تردیدی بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن جامعه است و اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن را تشکیل می دهد. «راه اصلاح یک مملکت فرهنگ آن مملکت است.» «فرهنگ است که مبدأ همه خوشبختی ها و بدبختی های یک ملت است». آن چیزی که ملت ها را می سازد فرهنگ صحیح است و « اگر فرهنگ درست شود یک مملکت اصلاح می شود» با همه اهمیت که فرهنگ در بیانات امام به آن اشاره شد، صاحب نظران برای فرهنگ کارکردهای مختلفی برشمرده اند مثل نقش فرهنگ در چگونگی زندگی و ادامه حیات اجتماعی و ملی ملت ها، تأمین نیازهای درونی و بیرونی انسان، ایجاد و حفظ همبستگی بین افراد جامعه، هویت بخشی و مواردی از این قبیل دلالت های روشنی در تآیید اهمیت فرهنگ وجود د
1-2-1-2- مفهوم فرهنگ و انواع رویکردها به آن
در تعریف فرهنگ از آنجا که مفهوم بسیار گسترده و پیچیده ای است به طوری که مورد مداقه صاحب نظران در طول زمان های متمادی گرفته است و تاکنون بیش از 200 تعریف برای فرهنگ ارائه شده و هرکدام از تعاریف برمبنای رویکرد خاصی بنا شده است، در اینجا سعی می شود ابتدا به تعریف فرهنگ از منظر صاحب نظران غربی پرداخته و سپس به آنچه توسط اندیشمندان ایرانی مطرح شده و مرتبط با موضوع این پژوهش است، ارجاع داده شود.
همانطور که پیشتر اشاره شد از سالیان دور فرهنگ با رویکردهای مختلفی مورد بررسی و تحقیق پژوهشگران علوم مختلف از جمله جامعه شناسی، مردم شناسی، روان شناسی، انسان شناسی و … قرار گرفته است و بالطبع تعاریف مختلفی با دیدگاههای مختلف برای آن ارائه شده است که در این مجال بصورت مجمل به آنها اشاره می کنیم:
دیدگاه توصیفی به تبیین عناصر موجود در فرهنگ می پردازد. تیلور در کتاب فرهنگ ابتدایی جامع ترین تعریف توصیفی از فرهنگ را اینگونه بیان می کند: “فرهنگ مجموعه پیچیده ای شامل معارف، اعتقادات، هنر، حقوق، اخلاق، رسوم و تمام توانایی ها و عاداتی است که بشر به عنوان عضوی از جامعه اخذ می نماید.” (تیلور، 126-118: 1871)
دیدگاه تاریخی بر وجه میراث فرهنگی و تمدنی تاکید دارد. سایپر فرهنگ را از این منظر اینگونه تعریف می کند: “مجموعه ای همبسته از کردارها و باورها که از جامعه به ارث رسیده و بافت زندگی ما را می سازد.”
دیدگاه هنجاری بر جنبه قواعدی و راه و روشی فرهنگ نظر داشته و فرهنگ را مجموع راه و رسم های عمل و اندیشه یک گروه اجتماعی در گذشته و حال می داند.
دیدگاه روانشناسی فرهنگ به جنبه سازگاری، یادگیری و به عادت در آمدن فرهنگ می پردازد و فرهنگ را عامل سازگاری انسان با محیط می داند که از راه آموزش و یادگیری انتقال می یابد.
دیدگاه ساختاری بر ماهیت سیستمی و سازمانی فرهنگ تاکید داشته و آن را شامل نوآوری ها و ویژگی های خاصی دانسته که در یک سیستم یکپارچه شده و اجزاء آن کم و بیش با یکدیگر در ارتباط می باشند.
دیدگاه تکوینی نیز فرهنگ را یک برساخته و محصول تعریف می کند. هانتینگتون فرهنگ را عبارت از هر شیء، عادت، نهاد، شیوه زندگی عملی می داند که انسان آفریده و به نسل بعدی می سپارد. (آشوری، 74-47: 1381)
در جمع بندی دیدگاههای محققین غربی در مورد فرهنگ می توان به این نتیجه رسید که فرهنگ مجموعه ای از باورها، ارزش ها و رفتارهای برآمده از انسان و فعالیت ها و روابط او در یک جامعه است که در اجزاء و عناصر یک نظام پیچیده و منسجم بازشناسی می شود و در طول تاریخ از نسلی به نسل دیگر به واسطه یادگیری و جنبه های سازگاری و عادتی آن انتقال می یابد و بدین سان چارچوب های اندیشه و اقدام را در یک اجتماع مشخص می سازد. (حسن بیگی، 1390)
بر اساس جمع بندی انجام شده دو عامل مهم در شکل گیری فرهنگ دخالت دارد. اول، ارتباط ذهنی، شیوه تفکر، احساس و عمل افراد دارای فرهنگ مشترک و دوم، تجلی نوع تفکر افراد در نهادها و تولیدات ملموس جامعه. به عبارتی می توان گفت فرهنگ دارای دو ساحت مادی و معنوی است که ساحت مادی شامل مصنوعات، رفتارها و نهادهاست و ساحت معنوی شامل باورها، مفروضات و ارزشها. (روسک، 1369) می توان جمع بندی حاصل از تعاریف مختلف فرهنگ را در مدل ساده ای ترسیم کرد. مدل شاین به خوبی این مطلب را بیان کرده است. بر اساس این مدل فرهنگ بر روی سه سطح شکل می گیرد: سطح باورها و مفروضات، سطح هنجارها و ارزشها، و سطح مصنوعات ونمادها. هچ (1385) معتقد است نمادها و مصنوعات خود به سه دسته تقسیم می شوند: دسته اول نمودهای فیزیکی(آرم ها، آثار و طراحی های هنری، معماری، لباس و اشیاء مادی و …)، دسته دوم نمودهای رفتاری(مراسم، الگوهای ارتباط، آداب، پاداش ها و …) و دسته سوم نمودهای شفاهی(حکایتها، داستان ها، اسطوره ها، تاریخ و قهرمان ها و …) (هچ، 353-344: 1385) وی معتقد است میان سطوح فرهنگ تاثیر متقابل و ربط و برگشتی وجود دار و هر یک، دیگری را دچار تغییر و تحول می سازد. (هچ، 345:1385؛ شاین، 4: 1388)
با توجه به تعاریف رایج مفهوم فرهنگ که از عامل در برگیرنده مجموعه ای از عناصر برای حفظ وضعیت موجود برخوردار می باشد، دو موضوع مهم مورد غفلت واقع شده است؛ اول آنکه تمرکز بر رابطه و پیوند عناصر سازنده فرهنگ، هسته هر گونه اقدامی در راستای مهندسی فرهنگی است و دوم اینکه تمرکز بر هدف تعالی سازی جامعه به وسیله فرهنگ که روح مهندسی فرهنگی است در این تعاریف جنبه محوری نداشته و حداکثر بصورت حاشیه ای مطرح شده است. بنابراین از کنار هم قرار دادن اجزای منفعل بدون در نظر گرفتن اصل پیوستگی که عامل اتحاد بخش آن اجزاست و گوهر اساسی فرهنگ را شکل می دهد، نمی توان به مفهوم فرهنگ پی برد. فرهنگ در درجه اول به همبستگی و منطقی وحدت بخش قابل تعبیر است که ورای رفتارهای واقعی جای داشته و می تواند امکان توضیح این رفتارها را فراهم آورد. (عیوضی، 1387؛ بدیع، 1376) فلذا ایجاب می کند تعریفی مناسب با این مساله از فرهنگ ارائه شود. در مهندسی فرهنگ می بایست فرهنگ را سیستمی در نظر گرفت که دارای اجزایی است که این اجزاء در تعامل با یکدیگر قرار دارند و در جهت هدف معینی حرکت می کنند؛ بنابراین در مهندسی فرهنگ تعریفی مبنا قرار می گیرد که الف) حداکثری باشد، ب) نگاه سیستمی به آن شده باشد و ج) ارتباط آن با سایر نظامات جامعه اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لحاظ شده باشد. (ناظمی، 1385)
اندیشمندان ایرانی نیز به سبب اتصال عمیق مقوله فرهنگ با مسائل مختلف ملی و بین المللی مواردی را به این تعریف افزوده اند از جمله اینکه مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای، در تعریفی که از فرهنگ ارائه داده اند، می فرمایند:
عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی، یا تحرک و ایستادگی، یا صبر و حوصله یا پرخاشگری و بی حوصلگی یا اظهار ذلت در مقابل دیگران. یا احساس غرور و عزت در مقابل دیگران به تحرک و فعالیت تولیدی یا به بیگارگی و خمودی تحریک می کند. فرهنگ ملی است. فرهنگ – با
همین تعریف ویژه – محصول تعریف جمعی از یک جامعه است و خودش موثر در همه حرکات و تحولات و تشکیل دهنده هویت یک جامعه است. (1383)
ایشان معتقدند فرهنگ دارای دو جزء اصلی است که می بایست در یک تعامل سیستمی با هم قرار داشته باشند. این دو جزء عبارتند از الف) مظاهر فرهنگی مانند زبان و خط و امثال اینها و ب) باطن و اصل تشکیل دهنده پیکره فرهنگ ملی مثل: عقاید، آداب اجتماعی، موارث ملی، خصلتهای بومی و قومی.
به تعبیر استاد شهید آیت الله مطهری برای اینکه فرهنگ را بشناسیم که آیا اصالت و شخصیت دارد و از روح و حیات ویژه ای برخوردار است و یا صرفا، التقاطی است از فرهنگهای دیگر و احیانا ادامه و استمرار فرهنگهای پیشین است، لازم است انگیزه های حاکم بر آن فرهنگ، جهت و حرکت، آهنگ رشد و همچنین عناصر برجسته آن را زیر نظر بگیریم. (مطهری، 1357:14) بنابراین اگر فرهنگی از انگیزه های ویژه برخوردار باشد، جهت و حرکت مخصوص به خود داشته باشد، آهنگ حرکتش با آهنگ حرکت سایر فرهنگها متفاوت باشد و عناصر ویژه ای را وارد کند که آن عناصر از برجستگی خاصی برخوردار باشند به این معنی است که آن فرهنگ اصالت و شخصیت دارد. (ازگلی، 1385)
علامه محمد تقی جعفری نیز در تعریف فرهنگ اینگونه می فرمایند:
مقصود از فرهنگ، پذیرش و منعکس ساختن آن نمودها و فعالیتهای بشری که کاملا منشاء طبیعی داشته و از قوانین جبری تبعیت می کنند، نمی باشد. البته همه نمودها و شئون هر یک از اقوام بشری با خصوصیات فرهنگی آن قوم می تواند رنگ آمیزی شود. (جعفری، 1366) بنابراین فرهنگ رنگ آمیزی واقعیات عینی و توجیه فعالیتها و شئون زندگی (هر جامعه) با مقداری از آرمان ها و عقاید و رسوم و هدف گیری ها، که اخلاق و هنر به معنای عمومی، و کمیت و کیفیت آزادی و مذهب و برداشت خاص از جهان بینی و علم و اخلاق تابو و حتی قوانین حقوقی را کیفیت خاصی می بخشد نامیده می شود. (جعفری، 1360)
امام راحل و بنیانگذار انقلاب اسلامی در تعریف فرهنگ اسلامی می فرمایند:
بدیهی است فرهنگ به مفهوم مجموعه باورها و ارزشها و آداب و رسوم باید بر اساس شناخت اسلام اصیل باشد؛ تا ما را به سوی جامعهای که سرشار از استعدادها و تقوای انسانی و عدالت اجتماعی است راهنمایی کند. (امام خمینی(ره)، مهر ماه 1357)
امام خامنه ای در تعریف فرهنگ چنین می فرمایند:
«فرهنگ اعم از: مظاهر فرهنگی و… است: عقاید، آداب اجتماعی، مواریث ملی، خصلتهای بومی و قومی و…ارکان و مصالح تشکیلدهنده فرهنگ یک ملت است. فرهنگ، یعنی خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومیِ یک ملت؛ تفکراتش، آرمانهایش… فرهنگ به معنای خاص برای یک ملت عبارت از ذهنیات و اندیشهها و ایمانها و باورها و سنتها و آداب و ذخیرههای فکری و ذهنی است. (بیانات امام خامنهای در دیدار با علما و روحانیون تبریز،1372)
فرهنگ ـ با همین تعریف ویژه ـ محصول تعریف جمعی از یک جامعه است و خودش مؤثر در همه حرکات و تحولات و تشکیلدهنده هویت یک جامعه است. (بیانات امام خامنهای در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی83)
بخش عمدهی فرهنگ، همان عقاید و اخلاقیات یک فرد یا یک جامعه است. رفتارهای جامعه هم که جزو فرهنگ عمومی و فرهنگ یک ملت است، برخاستهی از همان عقاید است…..مقولهی فرهنگ در موارد زیادی شامل رفتارها هم میشود، لیکن اساس و ریشهی فرهنگ عبارت است از عقیده و برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم، و نیز خلقیات فردی و خلقیات اجتماعی و ملی.«( بیانات امام خامنهای در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی79)
استاد شهید مرتضی مطهری نیز فرهنگ اسلامی را نوعی فرهنگ خاص و ویژه می دانند که در میان فرهنگهای جهان، با یک روح خاص و یک سلسله مشخصات مخصوص به خود مانند یک سلول زنده رشد کرده و فرهنگهای دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و غیره در خود جذب کرده و به صورت موجودی جدید با چهره و سیمایی مخصوص به خود، ظهور و بروز می کند و به اعتراف محققان تاریخ فرهنگ و تمدن، تمدن اسلامی در ردیف بزرگترین تمدن ها و فرهنگهای بشری است. (مطهری 1357:15)
در تعریفی که کمیته تخصصی مهندسی فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان قرارگاه اصلی مهندسی فرهنگی کشور از مقوله فرهنگ ارائه داده است آمده است:
“فرهنگ نظام واره ای از باورها و مفروضات اساسی، ارزش ها، آداب و الگوهای رفتاری ریشه دار ودیرپا ونمادها و مصنوعات است که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل می دهد و هویت آن را می سازد.”
که این تعریف را تعریف مختار مدنظر قرار می دهیم.
فرهنگ انواعی دارد از جمله فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی، فرهنگ تخصصی و فرهنگ سازمانی. مهندسی فرهنگ به این معنی است که همه این انواع به یک نظم، جهت گیری، جهت یابی و انسجام برسند. اعمال مدیریت راهبردی فرهنگ الزامی است که ضرورت مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی را بیش از پیش باز می شناساند. مدیریت راهبردی فرهنگ دو وظیفه عمده بر عهده دارد: الف) تعیین شاخصهای روشن و مشخص برای اهداف فرهنگی و ب) تعیین نرخ موجود و نرخ هدف. فلذا می توان با سازماندهی فرهنگ و مدیریت راهبردی آن تاثیرات و تغییرات بسزایی در جامعه ایجاد کرد. از طرفی نیز درکنار مهندسی فرهنگی نیاز به مرهم گذار برای مسائل و تهاجمات فرهنگی در جامعه می باشد که پیوست فرهنگی یکی از این مرهم ها می باشد که برای مقابله با تهاجم فرهنگی به بررسی مسائل و مشکلات فرهنگی پرداخته و برای اصلاح آنها راه حل ارائه می دهد.
فرم در حال بارگذاری ...