جامعه ایران یکی از جوامع در حال توسعه است، سالهاست ایرانیان خواهان آزادی و عدالت در جامعه خود هستند، این خواسته را میتوان در رخدادهای سیاسی- اجتماعی ایران به وضوح مشاهده کرد، از انقلاب مشروطیت گرفته تا انقلاب اسلامی تا جنبش دوم خرداد و اتفاقات اخیری که بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری( سال 1388) افتاد؛ همه بیانگر خواستههای آزادی خواهانه و عدالت خواهانه مردم ایران است. در این میان نقش نخبگان سیاسی در دستیابی به توسعه سیاسی بسیار حیاتی است. اگر بخواهیم در مقام مقایسه برآییم اهمیت نخبگان کشورهای درحال توسعه در فرآیند توسعه سیاسی، حتی از نخبگان کشورهای توسعه یافته نیز بیشتر است؛ اغلب این کشورها در شرایطی به دوران مدرن وارد شدهاند که فاقد امکانات داخلی در همراهی با این فرآیند بودند. چنین نقصانهایی، نخبگان سیاسی این کشورها را با فشارهای مضاعفی برای تغییرات داخلی و هماهنگی با این فرآیند که بعد جهانی هم دارد مواجه کرده است. به علاوه در این گونه جوامع امکانات تغییر به ویژه از نوع فرهنگی آن تقریبا” در انحصار نخبگان سیاسی است. بنابراین بررسی فرهنگ سیاسی نخبگان در جوامع در حال توسعه بسیار حائز اهمیت است، فرهنگ سیاسی نخبگان ” با ایستارها، احساسات و الگوهای رفتاری کسانی سرو کار دارد که در درون نظام سیاسی از طریق گردش کار ویژه استخدام سیاسی به نقشهای فعّالی دست یافتهاند و بر بروندادهای نظام تأثیری مستقیم دارند.”(لوسین پای و همکارن،161:1380)

رجوع به پژوهشهای پیشین و بررسی آنها، باعث میشود که این پژوهش بتواند از مباحث نظری آنها الهام بگیرد و از هم پوشانی پژوهش جلوگیری کند. در این زمینه یعنی بررسی فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی، پژوهشهای نسبتا” کمی در ایران انجام شده است، پژوهشهای انجام شده در زمینه فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران را میتوان از لحاظ تاریخی به دو دسته کلی تقسیم کرد: 1- پژوهشهایی که فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسیِ قبل از انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار دادهاند؛ زونیس (1976) ، سید امامی (1376) ، قیصری ( 1380) و سراوانی ( 1383) را میتوان در این دسته قرار داد. 2- پژوهشهایی که فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسیِ بعد از انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار دادهاند؛ نصرتینژاد ( 1379)، ابراهیم آبادی ( 1384) و وردی زاده ( 1385) را هم میتوان در دسته دوم قرار داد. هریک از این پژوهشها به بررسی چرایی و چگونگی فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی ایران پرداختهاند. بعد از انقلاب اسلامی تغییرات عمدهای در ساختار نخبگان سیاسی به وقوع پیوست در حالیکه پژوهشهایی که به بررسی و نوعشناسی فرهنگ سیاسی نخبگان ایران بعد از این زمان پرداخته باشند، بسیار کم بوده است و باید به این نکته توجه کرد که این دسته از پژوهشها هم خالی از اشکال نیستند،
در این بخش تمرکز بر روی پژوهشهایی است که در زمینه فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی انجام شده است، البته پژوهشهای دیگری که در زمینه فرهنگ سیاسی ایران انجام شده است هم مورد بررسی و تقسیم بندی قرار گرفتهاند که میتوان این تقسیم بندی را در پی نوشت مطالب یافت(1).
این بخش با نگاهی بر کتاب نخبگان سیاسی ایران اثر ماروین زونیس (1971) آغاز شده است، این پژوهش در مورد نخبگان سیاسی ایران است که در زمان پهلوی دوم ( محمد رضا شاه ) تدوین شده است، زونیس در این کتاب فرضیه خود را اینگونه مطرح میکند: ” در جوامعی که فرآیندهای سیاسی آن در درون ساختارهای رسمی دولت کمتر نهادینه شده است، نگرشها و رفتار افراد پرقدرت، راهنمای قابل اعتمادی برای تغییر سیاسی محسوب میشود( زونیس،8:1971). هدف پژوهش زونیس این است که میخواهد روند رشد و توسعه سیاسی را در ایران از طریق تحلیل نقش نخبگان سیاسی بررسی کند. زونیس نخبه سیاسی را در ایران مفهومی تجربی و رفتاری میانگارد (همان:9). و کسانی را نخبه سیاسی میداند که هم از لحاظ سیاسی فعّالتر و هم از قدرت سیاسی بیشتری برخوردار باشند. او3000 نخبه سیاسی را در آن زمان شناسایی میکند که شاخص شناسایی این افراد قدرت آنها در تصمیمگیریهای سیاسی بوده است. از بین این 3000 نفر، 167 نفر را برای مصاحبه و انجام پژوهش انتخاب میکند، او ادعا میکند که مجموعه کوچکی از متغیرهای معنیدار ناشی از روابط درون فردی وجود دارند که جوهره سیاست ایران را تشکیل میدهند. زونیس از طریق مصاحبه با نخبگان، چهار اصل نگرشی را در بین آنها کشف میکند: 1- بدبینی سیاسی؛ 2- بی اعتمادی شخصی؛ 3- عدم امنیت آشکار؛ 4- بهره کشی میان فردی. این چهار اصل جهتگیری منش شناختی عمومی را به ما معرفی میکنند که زمینه رفتار نخبگان سیاسی را تعیین میکنند. زونیس در پژوهش گسترده خود در مورد نخبگان سیاسی در ایران به این نتیجه رسیده است که هر چه یک نخبه در نظام سیاسی ایران به مدت طولانیتر و بیشتر مشارکت دارد، عدم امنیت، بدگمانی و بی اعتمادی بیشتری هم از خود بروز میدهد. و براساس یافتههای او تلاقی این عوامل در میان اعضای نخبگان سیاسی پر قدرتتر، فعّالتر و مسنتر بالاتر از حد معمول پاسخ مجموع نخبگان است و دوباره یافتههای زونیس این گونه نشان میدهد، افرادی که به تازگی به درون مناصب نخبگی وارد شده و درون الگوهای آن اجتماعی شده و در سطوح سلسله مراتبی آن بالاتر رفتهاند، سطح بالاتری از بی اعتمادی، ناامنی و عدم تعهد را به نمایش گذاشتهاند.
به بیان دیگر زونیس استدلال میکند که هرچه اعضای نخبگان سیاسی بیشتر و بهتر فرهنگ سیاسی را پذیرفته باشند، از یک طرف آن نگرشهای سیاسی را که جهتگیری عام آنها را بهتر نشان میدهد بیشتر به نمایش میگذارند و از طرف دیگر این نگرشهای سیاسی نخبگان به بازتولید زیربنای آن خط مشیهایِ سیاسی میانجامد.
The political Elite Of Iran.[2]
Marvin Zonis.[3]
یکی از راههای دستیابی به توسعه، کارآمدی سازی سیستم و انجام بهتر امور و اثر بخشی در فعالیت ها در ایران تقویت نهادهای جامعه محور است. تقویت و ایجاد شرایط لازم برای ادامه حیات صحیح و موثر نهادهای جامعه محور در جامعه میتواند به توسعه اساسی و پایدار در سیستم ها رقم بزند. در جامعه امروز ایران این نهادها میتوانند مشارکت سیاسی را بالا برده و رقابت سیاسی و تحرک اجتماعی سالم به وجود آورند، البته شروط تحقق این کارکردها، قانون مند بودن دولت است. آنها در صورتی میتوانند تأثیرگذار باشند که اولاً درست تشکیل شوند و ثانیاً کارکردهای واقعیشان را به نمایش بگذارند، از سوی دیگر، فعالیت مستمر و طولانی مدت داشته باشند، بتواند به وظایف مصرح و مورد نظری که از آنها انتظار می رود بپردازند، با موانع کمی برای فعالیت مواجه شوند و هزینه های کمی را برای فعالیتهایشان پرداخت نمایند .

با نگاهی به تاریخ نهادهای جامعه محور در ایران به نظر می رسد که کمتر نهادهای وجود داشته که بتوانند قوام نهادی داشته باشند و بتوانند در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران تدوام یابد.البته مشکل اصلی در زمینه نهادهای جامعه محور مدرن است، بعضی از نهادهای جامعه محور سنتی قوام و دوام و استمرار کافی را داشته اند و در ساختار ایران حضور و عمل نموده اند. به نظر می رسد مشکل اساسی در سیستم ایران این است که آمادگی پذیرا بودن به نهادهای مدرن اجتماع محور نیست و در زمینه بومی آنها مشکل کمتری دارد. این موضوع علت متعددی دارد که می توان برخی از این علل را شامل بیگانه هراسی جدی و به دیده تردید نگریستن به هر عنصر و نهاد خارجی و تقابل اعتقادی که از آنها متصور هستند، و غیره اشاره نمود. چرا نهادهای جامعه محور سنتی مانند مساجد، تکایا، هیئت های مذهبی و غیره از استمرار کافی برخوردار هستند و علل ماندگاری و دوام آنها چیست؟ چرا نهادهای جامعه محور سنتی از دوام بیشتری در قیاس با نهادهای مدرن جامعه محور برخوردار هستند؟
از این روی اینکه چه موانعی برای استقرارCBO های مدرن وجود دارد محور اساسی این پایان نامه را تشکیل می دهد.
در مورد عدم استقرار نهادهای مدنی مدرن دلایلی زیادی قابل طرح است که بعضا جامعه شناختی هستند مانند پایین بودن سرمایه اجتماعی، اعتماد اجتماعی نسبت به این نهادها، فرهنگ سیاسی غیر مشارکتی و بعضا این دلایل سیاسی هستند که می توان به ساختار رژیم های سیاسی، ساختار قوانین و غیر اشاره نمود (ازغندی، 1379: 72 ).
برای بستر سازی استقرار این نهادها نیز استراتژی های زیادی مطرح است. برخی معتقدند، تغییر ساختار دولت، از حالت سنتی و استبدادی و مبدل شدن آن به دولتی دموکراتیک و قانونمند زمینه را برای ایجاد این نهادها را فراهم میآورد. برای عبور از جامعه سنتی به جامعه باز و دارای نهادهای جامعه محور تغییر منش مردم و نیروهای اجتماعی هم لازم است، آنها باید به جای انتظار به ظهور ناجی و قهرمان به خود اتکایی برسند و عوض ترس و خودسانسوری باید مننقدانه و شجاعانه آراء خود را طرح، خزافه پرستی و باور به سنت های غلط را کنار بگذارند و راه خرد و دانش را پیش گیرند و به جای اعتقاد به قضا و قدر و تسلیم برابرآن به این درک برسند که انسان، خودش سرنوشتش را میسازد(شارپ و هلوی، 1386: 21).
اما مشکل اساسی سر راه این موضوع این است که عموما نهادهای قدرت مانع جدی در مقابل فرآیند استقرار و نهادینگی CBO ها هستند. عموما ذات قدرت سیاسی انحصار طلب است و به ویژه گفتمانهای سیاسی اقتدار طلبانه، موانعی بر سر راه ایجاد و استقرار آنها هستند. بنابراین استقرار و نهادمندی سازمانهای جامعه محور نه تنها به تحولات در حوزه ساختارهای اجتماعی و اقتصادی، بلکه به تغییر در ساختارهای قدرت و ذات قدرت نیز بستگی دارد، بنابراین در بحث از موانع استقرار جامعه مدنی نهادهای جامعه محور در ایران باید از شرایط سه گانه یعنی موانع اجتماعی، موانع فرهنگی و موانع سیاسی صحبت نمود

(بشیریه، 1378 : 63).
از نظربرخی دیگر، استقرار نهادهای جامعه مدنی نیازمند پیش زمینههای اجتماعی ـ اقتصادی، روانشناختی ـ آموزش و ارتباطی است. معمولاً دشمنان جامعه مدنی روی زمینههای نارس اقتصادی اجتماعی و تاریخی تأکید می کنند، اما مهمترین عامل برای رشد و گسترش جامعه مدنی، نفس فعالیت آن حتی به صورت نارس است. نمیتوان گفت که باید همه شرایط نهادهای مدنی پیدا شود تا آنگاه جامعه مدنی شکل بگیرد. شرایط تحقق جامعه مدنی به وسیله عملکرد نهادهای جامعه محورقوام مییابد. در سیاست نمیتوان منتظر فرصتهای بزرگ شد؛
فرصتهای بزرگ هیچگاه دست نمیدهد، باید از هر فرصت کوچکی برای دموکراتیزه کردن جامعه بهره جست.
از دیر باز کسانی که داعیه قیومیت بر مردم داشتهاند، جامعه ایران را برای دموکراسی نارس میشمردهاند یا آماده آن نمیدانستهاند. امروز هم همین مطالب را در خصوص نهادهای جامعه محور مطرح میکنند، اما نهادهای جامعه محور تا آنجا که به نیروهای هوادار آن مربوط میشود نیازمند مبارزه مستمر در جهت استقرار آن است. (بشیریه، 1378: 56)
با توجه به مطالب یاد شده این پایان نامه درصدد است تا به تحلیل موانع جامعه شناختی تحقق نهادهای جامعه محور در ایران بین سالهایی (1384-1357) بپردازد و با توجه به منابع موجود در این زمینه این موانع را تحلیل و موشکافی کند.
سوالات تحقیق:
سوالات اصلی این پایان نامه عبارتند از:
1) آیا می توان ریشه بی ثباتی نهادهای جامعه محور در ایران بین سالهای (1384–1357) را در ساختارهای فرهنگی جستجو کرد ؟
2) آیا می توان ریشه بیثباتی نهادهای جامعه محور در ایران بین سالهای (1384-1357) را میتوان در ساختارهای اجتماعی یافت ؟
3) آیا می توان ریشه بیثباتی نهادهای جامعه محور در ایران بین سالهای (1384-1357) را میتوان در ساختارهای سیاسی یافت ؟
اهمیت و ضرورت :
در تاریخ معاصر ایران شکلگیری نهادهای جامعه محور با موانع سرسختی روبرو بوده است، چنین به نظر میرسد این موانع با جلو آمدن تاریخ، سرسختی خود را تقویت نموده، به طوری که امروزه جامعه ایران راه دشواری را در استقرار نهادهای جامعه محور میپیماید. هدف از طرح این تحقیق اهمیت و جایگاه نهادهای جامعه محور و آسیبشناسی شکلگیری این نهادها در ایران در سالهای 1384- 1357 و تحلیل موانع جامعهشناختی تحقق آن میباشد.
ایران کشوری در حال گذر است که بحثهای مربوط به نهادهای جامعه محور در آن رواج یافته است. بحثهای مربوط به حاکمیت قانون، مشارکت سیاسی مردم، آزادی بیان و مطبوعات از دستاوردهای نهادهای جامعه محور است که زمزمههای آن از زمان مشروطیت آغاز شد؛ از این جهت انقلاب مشروطه را میتوان نقطه عطفی در این زمینه به شمار آورد، اما استبداد رضاخان، نبود مشروعیت و مقبولیت رژیم و همچنین ناکامی مشروطیت باعث شد هیچ اقدام مهمی در نهادهای جامعه محور مستقل از دولت دوره پهلوی شکل نگیرد. به نوعی انقلاب اسلامی را نیز میتوان در راستای تحقق همان هدف قلمداد کرد. زیرا مسیر این تحولات منفک و جدا از تحولات امروز ایران نیست و ضروری است که درباره نهادهای جامعه محور مستقل از دولت، شاخصها اهداف و راههای دستیابی به آن به مطالعه و تحقیق بپردازیم.
عدم شناخت کافی از مضمون و محتوای ساختاری و عملکرد شبکهها و نهادهای جامعه محور باعث میشود که ما مرزهای فعالیتها در این عرصه را نشناسیم و به همین دلیل تصوری موجود است که نهادهای جامعه محور (CBOs) را مانند حزب سیاسی تلقی میکند و وظایف و کارکرد یک حزب سیاسی را از آنها توقع دارد(از غندی، 1379 : 66).
متأسفانه ناتوانی احزاب و سازمانهای سیاسی در ایفای نقش واقعی خود در جامعه و بخصوص در سالهای (1384-1357) برای برخی دانسته یا ندانسته این توقع را دامن زده است که نهادهای جامعه محور (CBOs) باید ضعفها و کاستیهای آنها را جبران کنند و اگر نهادهای جامعه محور این وظایف را انجام ندهند با بر چسبهای گوناگون روبرو میشوند و این تراژدی آنجا تکمیل میشود که همین گروههای سیاسی ـ ایدئولوژیک که توان انجام کارهای حزبی و سازمانی خود را ندارند با تمام قوا و سمت گیریهای ایدئولوژیکشان محیطهای فعالیت حقوق بشری را نیز آلوده دستهبندیهای سیاسی میکنند و از این طریق بازدودن همدلی و اعتمان میان نهادهای جامعه محور (CBOs) به همبستگی جامعه توسعه یافته ایرانیان لطمه وارد میسازند(بشیریه، 1381: 28).
با توجه به آنچه در فوق ذکر گردید انجام تحقیقاتی در این زمینه را مبرم میسازد تا جامعه ایران و به خصوص قشر روشنفکر عوامل و موانع ساختاری استقرار نهادهای جامعه محور را شناخته و در این زمینه با انجام گامهایی کاربردی در رشد و پیشرفت آن قدم گذارند.
اهداف تحقیق:
اهداف تحقیق حاضر شامل سه مقوله اهداف اصلی، فرعی و کاربردی دستهبندی شده است.
هدف اصلی:
هدف اصلی این تحقیق تحلیل موانع جامعه شناختی استقرار نهادهای جامعه محور (CBOs) در ایران بین سالهای 13874-1357 میباشد.
-community based organization
-social capital
با وجود دگرگونی در ساختار خانواده ونقش های خانوادگی ، بدون تردید خانواده همچنان یکی از ارکان و نهادهای اصلی جامعه به شمار می رود . درونی کردن ارزش ها و هنجارهای جنسیتی از خانواده سرچشمه می گیرد . والدین ممکن است با رفتارهای تبعیض آمیز جنسیتی ، نابرابری در خانواده را تداوم بخشند که اگر در سطح اجتماعی و فرهنگ جامعه قابل پذیرش باشد و صورتی همگانی به خود بگیرد باعث کاهش اعتماد به نفس یک جنس (زنان ) در مقابل جنس دیگر (مردان ) و قبول تبعیض و نابرابری در جنس ستم دیده می شود . اما چنانکه والدین تبعیض های جنسیتی را کنار گذاشته و کلیشه های جنسیتی را کمرنگ تر نمایند در جامعه پذیری فرزندان دختر و پسر دید یکسانی داشته باشند ، زنان می توانند جایگاه خانوادگی و اجتماعی بهتری به دست آورند و استعدادهایشان را به بهترین نحو شکوفا نمایند که این به نوبه ی خود در توسعه ی هر چه بیشتر جامعه انسانی عمل خواهد نمود.

توجه مجامع بین المللی و پژوهشگران علوم انسانی در چند دهه ی اخیر به زنان و مسائل آنان معطوف شده است ، تا آنجا که سازمان ملل متحد ، در محاسبه ی شاخص های توسعه ی انسانی هر کشور ، تبعیض های جنسیتی برضد زنان را نیز لحاظ کرده است . (گریفین و مک کنلی ، 1378 : 199)
هم والدین و هم محیط اجتماعی در شکل گیری انعطاف پذیری جنسیتی ، نقش دارند . برخی الگوهای خانوادگی ، احتمال بیشتری دارد که کودکان را با نگرش های انعطاف پذیرتر پرورش دهند . فرهنگ و جامعه نیز با هدف پیام های سوگیرانه درباره ی نقش های جنسیتی مساوات طلبانه را گسترش دهند . ساختار اجتماعی که میزان قدرت متمایز را برای زنان و مردان استمرار می بخشد منجر به نقش های جنسیتی و کلیشه های جنسیتی غیر قابل انعطاف می شود . (اکرم ، 1383: 115)
براساس نظریه جامعه پذیری جنسیت ، فرایند جامعه پذیری گرایش ها و هویت جنسیتی را در خانواده درونی کرده و آن را به فرزندان انتقال می دهد و باعث دائمی شدن سلطه ی مرد و مطیع بودن زن می شود چرا که معمولا از زنان تصویری آرام ، مطیع ، منفعل ، عاطفی ، و وابسته و از مزدان تصویری مستقل ، استوار ، شایسته ، توانا و مصمم ترسیم می شود و در چنین شرایطی زنان نقش جنسیتی سنتی مطیع بودن و در مقابل مردان نقش سلطه گرای مردانه را می پذیرند. (اعظم آزاده ، دهقان فرد ، 1385 : 161 )
اهداف تحقیق
اهداف پژوهش به شرح ذیل دنبال می شود :
1) شناخت نگرش جنسیتی والدین نسبت به فرزندان دختر و پسر و نقش آن در ایجاد نابرابری جنسیتی
2 )شناخت تحول نگرش جنسیتی و الدین بر اساس گروه سنی آنها (تفا وت دیدگاه والدین جوان با والدین مسن )
ضرورت تحقیق
این تحقیق ضرورت دارد زیرا در صورتی که نگرش نابرابر جنسیتی والدین بدون شناخت باقی بماند و کلیشه های جنسیتی خانواده ها در برخی موارد مانع رشد صحیح زنان باشد لطمه های فردی ،اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی خود را خواهد داشت . زیرا در این صورت تداوم نابرابری جنسیتی باعث می شود که زنان نتوانند هم پای مردان پیشرفت کنند و از طرفی دیگر تحت اختیار و سیطره ی آنها باقی می مانند که به کاهش کارایی مفید آنها در سطح اجتماعی و به تبع آن نبود رسمی آنها در سطح اقتصاد خواهد انجامید .

این تحقیق توسط دانشگاه ها که یکی از مکان های اصلی فرهنگ سازی و انتقال و تحول فرهنگی محسوب می شود قابل استفاده برای دانشجویان خواهد بود .
عمده ترین استفاده کنندگان از نتایج پژوهش حاضر ، محققان علوم اجتماعی ، سازمان مطالعات زنان ، رسانه ها و عامه ی مردم می باشند .
فرضیه های تحقیق
در این تحقیق به دلیل استفاده از روش کیفی فرضیه های تحقیق در حین جمع آوری اطلاعات صورت بندی وتبیین می شود . زیرا محققان تحقیقات کیفی اعتقادی بر عام بودن پدیده ها در شرایط مختلف ندارند .
انسان ها در جوامع انسانی از طریق تشکل های انسانی، که بعد ها در اثر ساختارمند شدن به صورت گروههای اجتماعی در می آیند، به حیات و بقای خود ادامه می دهند. در واقع، یکی از پدیده های مهم زندگی اجتماعی، پیدایش و شکل گیری تشکل ها و گروه های اجتماعی است که افراد را در روابط و مناسبات پیچیده اجتماعی قرار می دهد. تشکل ها و گروه های اجتماعی به افراد جامعه مجال می دهند نه تنها احساسات، عواطف و خواست های خود را متبلور سازند، بلکه نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی خود را از این طریق برآورده سازند. ” جامعه از تشکیل گروه های اجتماعی سازمان و هستی می یابد. انسان اولیه نیز بدون سازمان های اجتماعی ابتدائی خود نمی توانست بقای خود را تضمین کند. تقسیم کار اجتماعی، نقش و پایگاه اجتماعی، در شکل گیری گروه های اجتماعی و سازمان بندی آنها بسیار موثر افتاده است “. (سیف اللهی، 1388، 161) انسانهای اولیه در قالب گروه های کوچک توانستند به جمع آوری خوراک، تجدید نسل و دفاع از خود بپردازند در حقیقت، رابطه جدالی و متقابل انسان و سازمان های اجتماعی به شکل گیری گروه های اجتماعی منجر شده است. نقش و کارکرد گروه های اجتماعی در جوامع امروزی، تعیین کننده و سازنده حرکات اجتماعی است. گروه های انسانی که در تحقق نیازها و خواسته های خود، زندگی اجتماعی را تداوم بخشیده و جامعه انسانی را تشکیل داده اند، از لحاظ رشد، توسعه و تحول در سطوح و اشکال گوناگونی قرار گرفته اند. ” انسان از اولین برخوردهای زندگی اجتماعی، که به ایجاد روابط اجتماعی می انجامد، خود را در گروه هایی مییابند که هستی، بینش، شخصیت و آرمان آنان را در ارتباط با گروه ها مشخص و معین می کنند. هرفرد در جامعه از طریق گروه های اجتماعی به شبکه روابط پیچیده اجتماع بزرگ یعنی (جامعه) پیوند می خورد و از آن طریق نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی خود را تامین می کند. بودن در گروه به فرد قدرت و اهمیت می بخشد. فرد جهان خارج را از دید این برخوردهای درون گروهی و برون گروهی مشاهده و ارزیابی کرده، نقش و موقعیت خود را در می یابد. در واقع انسان در شبکه ای از گروه های اجتماعی قرار دارد. این شبکه گروههای اجتماعی، از گروه دونفری آغاز و تا گروه های اجتماعی وسیعی، مانند گروه های قومی، طبقاتی و جامعه انسانی و سرانجام جامعه جهانی را در بر می گیرد.(سیف اللهی،
1388، 172)

یکی از گروه های اجتماعی، گروه معلمان می باشد، معمولا، این گروه در ایران در ایفای نقش خود احساس می کنند که زمینه مطلوب برای همراهی و همکاری آنان در آموزش و پرورش وجود ندارد و آنچنان که باید به بازی گرفته نمی شوند. به طور جدی از آنها کمک گرفته نمی شود و یا در نظام دهی نظام آموزشی و تعیین سیاست های آموزشی، نقش آنچنانی ندارند. مثلا کتاب های درسی که سال به سال عوض می شوند، نیازهای آموزشی و تخصصی جامعه را برآورده نمی سازند و یا نحوه آموزش و نوع آموزش با نیازهای سازمانها و جامعه ما، هماهنگ نیست. چنانچه اعزازی و رضا زاده مقدم در گزارش خودشان می گویند: به طور کلی نقش زنان در کتاب های درسی مدارس چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی با نقش هایی که زنان در جامعه امروز ایفا می کنند، هیچ تشابهی ندارد و دختران در این کتاب ها با نقش های اجتماعی که توان و استعداد احراز آنها را دارند، آشنا نمی شوند. از طرفی محتوای کتابهای درسی بازتاب ایدئولوژی مسلط و یکسونگری جنسی بر محیط آموزشی و جامعه است.(سیف ال
یکی از رایج ترین مشکلاتی که همه افراد را در سنین متفاوت مورد حمله قرار می دهد استرس یا فشار روانی است .تقریبا اکثر مردم تصور می کنند که می دانند استرس چیست,ولی نسبتا عده معدودی درک صحیحی آن دارند و از اثرات آن در بدن اگاه بوده و میدانند چگونه می توان آن را کنترل کرد ,و با آن کنار آمد و حتی از آن به نفع خود استفاده کرد.زندگی بدون استرس غیر ممکن است.چون استرس عاملی است که فرد را در مواجهه با مسائلی که از آنها شناختی ندارد یا اتفاقاتی که به وضوح فرد را مورد تهدید قرار میدهد ,آماده می سازد (چینی) .
استرس اثرات عمیقی بر سلامت انسان دارد وچگونگی برداشت افراد نسبت به استرس و پاسخی که به آن می دهند مشخص می کند که استرس چه اثراتی را بر روی وضعیت سلامتی آنها خواهد داشت .همواره گفته شده استرس یکی از مخربترین عوامل سلامتی انسانهاست ،اما امروزه مشخص شده که این ادعا تنها در نیمی ازموارد صادق است .زیرا روشی که ما برا ی پاسخ در برابر استرس بر می گزینیم از خود استرس مهمتر است. اثرات استرس ،هم می تواند مثبت باشد و هم منفی از نگاه مثبت،استرس می تواند به عنوان یک عامل محرک ،موجب ارتقاء کیفیت زندگی بشود و از نگاه منفی استرس موجب تخریب وضعیت سلامتی است. استرس این توانایی را به انسان می دهد که بتواند نسبت به خطرها و تهدید ها به خوبی پاسخ دهد.
اندکی استرس برای بقای انسان ضروری است وهمچنین عامل محرکی برای افزایش توانایی اوست عامل استرس زا می توان شامل هر گونه حادثه و شرایط جسمی ،روانی و محیطی باشد که موجب آغاز پاسخ استرس گردد .اندکی استرس برای ارتقاء زندگی به مطلوبترین سطح میتواند موجب افزایش کارآیی جسمانی و فکری بشود .(فاسم زاده 1386)
انچه موجب فشار روانی واسترس فرد است ،می تواند در دیگری بی تاثیر باشد .افراد نه تنها در تجارب خود از حوادث زندگی ، بلکه از اسیب پذیری در برابر این حوادث نیز با یکدیگر متفاوتند.استرس ناشی از یک موقعیت ویژه به ارزیابی فرد ازآن موقعیت و نیروی فرد از آن موقعیت و نیروی رویاروئی با آن بستگی دارد اما در هر صورت این امر به کاهش سلامت روانی منتج می شود(نماینده ، 1389). سلامت روان عبارتست از توانایی افراد برای دست یابی به اهدافی که برای خود در نظر گرفته است (پاتی، 2010).

مفهوم سلامت جسم وروان جنبه ای از مفهوم سلامت جسمی، روانی و اجتماعی است، که علی رغم تلاشهایی که از سوی پیشگامان حوزه سلامت در جهان به منظور تأمین هر چه بیشتر سلامتی انسانها به عمل آمده است هنوز معیار قاطعی در زمینه تعریف و مصداق کامل سلامتی جسم وروان در افراد وجود ندارد. توجه به سلامت فکر و جسم پس از جنگ بین الملل اول در برخی از دانشکده های اروپا به تدریج متداول شده است تا آنجا که در سال 1944، نوزده کشور در اروپا و آمریکا دارای جمعیت های طرفدار بهداشت جسمی وروانی شدند ( منصوری ،1390).

باید گفت سلامت روان عبارتست از داشتن سازگاری کافی و احساس خوب بودن از دیدگاه روان شناختی، متناسب با معیارهای قابل قبول روابط انسانی و جامعه (ساعتچی، 1385). سلامت روان علاوه بر بدن سالم، به محیط و شرایط زندگی سالم نیاز دارد. این که محیط و عوامل مختلف آن چگونه بر ساختار جسمی و روانی فرد تأثیر می گذارد و فرد با چه شیوه ای با کشمکش های محیطی مبارزه می کند، موضوعی است که رویکردهای مختلف روان شناسی هر کدام با توجه به دیدگاه اختصاصی خود پیرامون ماهیت انسان و نیروی انگیزشی او سلامت
روان انسان را به شیوه خاصی تبیین کرده اند. به عنوان مثال برخی از این رویکردها، سلامت روان را فرآیندی مستمر دانسته اند و برخی دیگر آن را در قالب هنجارها و پیروی از آداب و سنن اجتماعی جستجو کرده اند و گروهی دیگر به هر دو جنبه توجه نموده اند. به عنوان مثال روانپزشکی و روانشناسی بالینی در آسیب شناسی روانی بر اصل انسان بهنجار تأکید داشته اند و بهنجاری یا سلامت را معادل «فقدان علایم بیماری» می پنداشته اند اما وضعیت جاری روانشناسی جهان حاکی از توجه شایان روان شناسان به مفهوم سلامت در قالبی ورای بهنجاری و فقدان علایم بیماری است (آزاد، 1386). ودراین مسیر اموزشها و مداخلات متعددی هستند که به افزایش این قالب کمک شایانی میکنند. پژوهش های پیشین( مایر و سالووی،2000،سیدنی،2010، توماس و توماس،2009) نشان می دهد افرادی که از مولفه بهوشیاری به استفاده می کنند کسانی هستند که احساسات خود را بخوبی می شناسند و هدایت می کنند و احساسات دیگران را نیز درک و به طرف اثر بخشی با آن برخورد می کنند در هر حیطه ای از زندگی معمولاًممتاز هستند (خواه در روابط عاطفی و صمیمانه باشد و خواه در فهم قواعدناگفته ای که در خط سازمانی به پیشرفت می انجامد ( مایر و سالووی،2000).حال اگر نظر مایر(2000) را بپذیریم، پس بی تناسب نخواهد بودکه بپذیریم کسانی که مهارتهای بهوشیاری را دریافت می کنند بیشتر و بیشتر می توانند خود را هدایت کنند و این هدایت بی تاثیر در افزایش سلامت روانی شخص و کاهش استرس وی نخواهد بود لذا با توجه به اهمیت استرس و سلامت روانی فرد در زندگی این ضرورت احساس می شود که بدنبال راههایی برای افزایش سلامت روانی افراد باشیم . می توان گفت یکی از پیشنهاد ها آموزش مهارت هایی است که این مهم را عملی سازد و به مین منظور پژوهشگر در این راستا به پژوهش پرداخته و به دنبال یافتن پاسخ این سوال پژوهش است که آیا آموزش بهوشیاری دانشجویان بر افزایش سلامت روان و کاهش استرس انان موثر است؟
Bottom of Form
اهمیت و ضرورت تحقیق
دوران جوانی یکی از مراحل مهم و برجسته رشد و تکامل اجتماعی و روانی فرد میباشد که در این دوره نیاز به برقراری روابط سالم و تعامل هیجانی و رفتارهای بدون استرس و کاهش تعارض مورد توجه است.
مطمئناً یک جامعه خردمند میتواند به افراد سایر روشهای ممکن برای حل تعارض را آموزش دهد.اهمیت و ضرورت آموزش بهوشیاری به دانشجویان توجه به نیازهای واقعی جوانان یک جامعه میباشد. این آموزشها تواناییهای فرد را برای مقابله مفید و موثر و پرداختن به کشمکشها و موقعیتهای زندگی افزایش میدهد. مستقیمترین روش مداخله به منظور ارتقاء توانایی روانی ـ اجتماعی مداخلههایی هستند که استرس راکاهش و تواناییهای شخصی و اجتماعی آنان و سلامت روانی انان را تقویت میکند. این نوع مداخله را در رابطه با دانشجویان میتوان از طریق آموزش بهوشیاری که در محیط آموزشی یعنی دانشگاه ارائه نمود. بنابراین با توجه به نقش برجسته آموزش بهوشیاری در روابط بین فردی و سلامت روانی که در زندگی بسیار مهم میباشد نیاز به استفاده از این آموزشها پر رنگ به نظر میرسد.
اهداف تحقیق
تعیین اثر بخشی آموزش بهوشیاری در سلامت روان و استرس
تعیین اثر بخشی آموزش بهوشیاری در سلامت روان و استرس
-Herman
.Life time risk
.Kessler
Kenny
Williams
Murray
.Lopez
Benazon
.Larser
.Glass
.Bourne
.Wellz
Paati
-Mire & sallovi
-Sidney
-Tomas & Tomas