اختلالهای رفتاری تا حد زیادی وضعیت اجتماعی و تحصیلی کودکان را تحت تاثیر قرار میدهند، تا آنجا که این کودکان نمیتوانند به درستی مسیر طبیعی رشد را بپیمایند، به همین دلیل، این موضوع در عرصه آموزش و پرورش نظر معلّمان و صاحبنظران را به خود معطوف کرده است. همچنین دانشآموزان با اختلالهای رفتاری در مقایسه با دانشآموزان عادی، 3/13 بار بیشتر ممکن است در مدرسه توبیخ شوند. کودکان با اختلالهای رفتاری که مهارتهای شخصی و اجتماعی ضعیفی نشان میدهند، بیشتر از کودکان دیگر که ناتوانی ندارند ممکن است در دوران مدرسه قربانی شوند (هاردمن، درو و ایگان 2002،ترجمه علیزاده و همکاران، 1388). علاوه بر این، دانشآموزان دارای اختلال رفتاری ممکن است اختلالهای دیگری نیز داشته باشند که موجب پیچیدهتر شدن مشکل آنها میشود.
در ایران اسلامیه (1387) میزان شیوع اختلالهای رفتاری در بین دانشآموزان دوره ابتدایی را یک سوم از کل جمعیّت دانشآموزان گزارش داد. مروری بر تحقیقات گذشته نشان میدهد که کودکان کمتوان ذهنی مشکلات رفتاری متعددی را تجربه میکنند. همچنین بررسیها بیانگر وجود همزمان سایر اختلالهای روانی با کمتوانی ذهنی میباشد (آنگلد، کاستلو و ارکانلی، 1999؛ پورافکاری، 1384).
طبقات با اختلالهای روانی در افراد کمتوان ذهنی به همانگونه است که در افراد عادی مشاهده میشود، با این حال نتایج چندین مطالعه زمینهیابی، نشان داده است که در حدود دو سوم کودکان و بزرگسالان کمتوان ذهنی به سایر اختلالهای روانی مبتلا هستند که این میزان چندین برابر میزان شیوع این اختلالها در جمعیّت عادی است. هر چه شدت کم بیشتر باشد خطر ابتلا به سایر اختلالها بیشتر میشود (کاپلان و سادوک، 2003؛ ترجمه پورافکاری، 1384). انجمن روانپزشکی آمریکا (2000) نشانههای آسیب روانشناختی معنادار در افراد کمتوان ذهنی را سه تا چهار برابر بیشتر از افراد عادی گزارش کرده است. کودکان و نوجوانان کمتوان ذهنی در مقایسه با همسالان به هنجار خود، مشکلات رفتاری و اجتماعی بیشتری نشان میدهند (لوول و رایس، 1993). آنها به هنگام بازی تعامل اندکی با سایر کودکان دارند و ترجیح میدهند به تنهایی بازی کنند. بررسیها نشان دادند که افراد کم ذهنی به میزان بیشتری از سوی دوستان و همسالان خود طرد میشوند و دانشآموزان عادی نمیتوانند آنها را بپذیرند. این طردشدگی با میزان رفتارهای نامناسب آنها ارتباط دارد (حسین خانزادهفیروزجاه و پرند، 1386). در حال حاضر اندیشه مطلوب این است که مشکل صرفاً ناشی از رفتار کودک یا ناشی از محیط کودک نیست. مشکل به علّت مناسب نبودن تعاملات بین کودک و محیط اجتماعی به وجود میآید (علیزاده، 1388). بنابراین مسئولیت جامعه در مورد کودکان و نوجوانان کمتوان ذهنی به مراتب سنگینتر از کودکان عادی است. اگر جامعه نتواند زمینه مناسب را برای رشد این کودکان فراهم نماید، فرایند رشد طبیعی آنان دچار اختلال می (نوروزی، 1389). تجربههای نخستین کودکان با مراقبان، بهویژه مادر در شکلگیری و تحول قسمتهایی از ساختار روانی مانند هیجان، شخصیت و رفتار نقش مهمی دارند. برای مثال دلبستگی نوزادان با مراقبانشان احتمالاً باعث افزایش یادگیری و کنار آمدن با استرس میشود. سوءاستفاده یا نادیدهانگاری میتواند برای تمام عمر در سطح مغزی برای تحمل استرس یا برقراری روابط سالم با دیگران اثرات منفی داشته باشد (مرادی و رضایی جمالوئی، 1392).
سایکوجیو و همکاران (2008) پژوهشی با عنوان همدلی والدینی و ارتباطش با ابعاد آسیب روانشناختی والد و کودک انجام دادند. در این پژوهش 268 مادر کودکان سن مدرسه پرسشنامه همدلی کودک محور و پریشانی شخصی درونی و علایم آسیب روانشناختی خود و کودکشان را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که علایم آسیب روانشناختی کودکان از جمله مشکلات رفتاری باعث کاهش همدلی مادر و افزایش پریشانی شخصی درونی وی میشود. بین مشکلات رفتاری کودکان و همدلی مادران یک رابطه دو سویه برقرار است. بدین معنی که مشکلات رفتاری کودکان باعث کاهش همدلی مادرمیشود و نقایصی در همدلی مادر باعث ایجاد مشکلات رفتاری میشود. همچنین نتایج نشان داد که والدین کودکان مبتلا به مشکلات رفتاری در مقایسه با والدین کودکان گروه کنترل، نسبت به کودکانشان رفتار انتقادجویانه دارند. یافتهها نشان دادند که افسردگی مادر با مشکلات برون نمود و مشکلات درون نمود و اختلال کارکردی در نوجوانان مرتبط است و رفتار انتقادجویانه واسطه افسردگی و مشکلات درون نمود و برون نمود و اختلال کارکردی در نوجوانان است (نلسون و همکاران، 2003). در واقع مادران افسرده تمایل دارند با فرزندانشان با خشونت رفتارکنند. به طور خاص همدلی ممکن است به والدین در جهت سلامت فرزندانشان کمک کند، رقابت برای خواستهها در روابط بین والدین و فرزندان کاهش یابد و توانایی والدین برای درک نیازهای فرزندانشان و عمل به آن را تسهیل کند. در مقابل والدین با نقایصی در همدلی ممکن است به نشانهها، کمتر حساس و کمتر پاسخگو وگرم باشند.
با توجه به رواج زیاد مشکلات رفتاری در کودکان؛ بالاخص کودکان با کمتوانی ذهنی و پیامدهای زیانباری که این مشکلات برای جامعه، خانواده و خود فرد از یک سو و اینکه از سوی دیگر مشکلات مذکور میتوانند به دلایل مختلف محیطی و روانی از جمله نوع ارتباط والدین در محیط خانواده به ویژه مادر بروز نمایند؛ بنابراین میتوان به این نتیجه دست یافت که پژوهش در این حوزه ضرورت بسیاری دارد. با این وجود اگر چه پژوهشهای متعددی در داخل و خارج از کشور در زمینه همدلی (جان بالبی، 1951؛ درویزه، 1382) انجام گرفته است؛ اما بررسیهای به عمل آمده نشان میدهد که موضوع همدلی و تاثیر آن بر مشکلات رفتاری کودکان با کمتوانی ذهنی کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است؛ به همین دلیل پژوهش حاضر به بررسی این موضوع میپردازد که آیا عدم همدلی مادران میتواند پیشبینیکنندهی قوی مشکلات رفتاری کودکان کمتوان ذهنی باشد؟
1-3- ضرورت و اهمیّت پژوهش
بسیاری از پژوهشگران اختلالهای رفتاری را مشکلات شایع و ناتوانکنندهای میدانند که برای خانواده، محیط و کودک مشکلات بسیاری ایجاد میکنند. اختلالهای رفتاری معمولاً نخستین بار در سالهای آغازین دوره ابتدایی مشاهده شده و بین 8 تا 15 سالگی به اوج خود میرسند (عطاییفر و تیموری، 1389).
رفتارهای نابهنجار و غیرعادی در کودکان انواع و شکلهای مختلف دارند و از علل بسیاری سرچشمه میگیرند این رفتارها ممکن است به صورت خشونت، گوشهگیری و انزواطلبی افراطآمیز تظاهر کنند. فردی که مبتلا به اختلال رفتاری است از نظر رفتاری غیرعادی و عجیب است. در حقیقت بارزترین مشکل افراد دارای اختلالهای رفتاری، ناتوانی در پایهریزی روابط عاطفی رضایتبخش و صمیمی با سایر افراد است (سیف نراقی و نادری، 1382).
به نظر میرسد افراد با کمتوانی ذهنی در زمینه ایجاد مشکلات رفتاری آسیبپذیر باشند (میرباک و تچنر، 2007). مطالعات انجام شده در استرالیا، اروپا، و ایالت متحده آمریکا با استفاده از روششناسیهای متنوع، به نتایج مشابه گستردهای رسیدهاند. یک اتّفاق نظر کلّی وجود دارد که میزان شیوع اختلالهای رفتاری در افراد با کمتوان ذهنی نزدیک به 20 درصد است. میزان شیوع بالا نشان میدهد که کمتوانی ذهنی، بهخودیخود، یک عامل خطر برای توسعه اختلالهای رفتاری میباشد (سازمان بهداشت جهانی، 2001). مشکلات رفتاری شدید در بین افراد با کمتوان ذهنی اغلب “رفتار چالشبرانگیز” نام دارد و پرخاشگری نسبت به دیگران، کجخلقی، جیغکشیدن یا داد زدن و آسیب به خود نمونههایی از رفتارهایی هستند که ممکن است برای خانواده و دیگر مراقبان و اطرافیان چالشبرانگیز باشند. این رفتارها ممکن است منجر به انزوای اجتماعی و محروم شدن از مشارکت در فعالیتهای معمول اجتماعی گردد و ایجاد یک وضعیت زندگی شرافتمندانه برای افراد مبتلا به مشکلات رفتاری شدید را بسیار دشوار سازد (میرباک و تتچنر، 2007). کمتوانی ذهنی باعث میشود که والدین سبک فرزندپروری نامناسبتری را برگزینند. به موازات آن کودکان با کمتوانی ذهنی، به احتمال بیشتری سطوح بالاتر مشکلات رفتاری را نسبت به همسالانشان نشان میدهند (توتسیکا و همکاران، 2011).
در آموزش و پرورش استثنایی کشورمان تعدادی از دانشآموزان کمتوان ذهنی به علت داشتن مشکلات ارتباطی و رفتارهای پرخاشگرانه با محیط آموزشیشان سازگاری و انطباق لازم را نداشته و نمیتوانند از کلاس درس بهره کافی ببرند؛ بنابراین یا از ساعات آموزشی محدود استفاده میکنند یا اینکه آنقدر این رفتارهای نامطلوب پرخاشگری مسائل آموزشیشان را تحت الشعاع قرار میدهد که بدون هیچگونه پیشرفتی در زمینه درسی نهایتاً اخراج میشوند (افروز، 1388).
از عواملی که به آسیبهای رفتاری و روانی کودکان میانجامد و روی عملکرد فرد در مدرسه تاثیر میگذارد میتوان به نقش والدین اشاره کرد. والدین بر اساس نوع رابطه با فرزندان بیشترین تاثیر را اولاً بر چگونگی شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی آنها داشته و ثانیاً به صورت غیرمستقیم جامعه را متاثر میکند (شفیعآبادی و ناصری، 1380). در واقع میتوان گفت که بهبود عملکرد تحصیلی دانشآموز در مدرسه تا حدودی مستلزم خانوادهای سالم و روابط بینگروهی مناسب و مؤثر است. والدین با فراهم کردن فضایی مناسب در خانه به سلامت روانی فرد و کاهش مشکلات رفتاری و بهبود عملکرد مناسب در مدرسه و جامعه کمک میکنند. در حقیقت گرمی روابط و عواطف و همچنین پیوند و تعهد عاطفی موجود بین اعضای خانواده خصوصاً والدین و فرزند منجر به عدم بروز رفتارهای ضداجتماعی در فرزندان میشود (شهنی ییلاق، عزیزی مهر و مکتبی، 1392). همچنین اعتقاد بر این است که همدلی به عنوان یک عامل مهم میتواند از بروز رفتارهای بزهکارانه و پرخاشگری جلوگیری کند (دیویس و همکاران، 1996).
بنابراین اگر عوامل پیشبینیکننده و تاثیرگذار بر مشکلات رفتاری توسط پژوهشگران و متخصّصان تعلیم و تربیت شناسایی شوند و به موقع مورد مداخله قرار گیرند و مسئولان ذیربط برنامهریزی دقیق و مناسبتری در جهت پیشگیری و کاهش این مشکلات انجام دهند زیانهای مادی و معنوی که این مشکلات برای جامعه و خانواده ایجاد میکند، را میتوان کاهش داد. نتایج این پژوهش برای سازمانهایی از جمله سازمان آموزش و پرورش استثنایی، سازمان بهزیستی کل کشور و روانشناسان و مربیان تعلیم و تربیت قابل استفاده خواهد بود. پژوهش حاضر در راستای این اهداف میباشد.
1-4-اهداف پژوهش
1-4-1-هدف کلی
هدف کلی پژوهش حاضر پیشبینی ابعاد مشکلات رفتاری دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادرانشان میباشد.
1-4-2-اهداف جزئی:
در پژوهش حاضر اهداف جزئی زیر بررسی خواهد شد:
- پیشبینی اضطراب دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادرانشان.
- پیشبینی رفتار ضداجتماعی دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادرانشان.
- پیشبینی درخودماندگی دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادرانشان.
- پیشبینی اختلال ارتباط اجتماعی دانشآموزان کمتوان ذهنی براساس همدلی مادرانشان.
- تعیین سهم جنسیت در پیشبینی مشکلات رفتاری دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادران شان.
1-5- سوالهای پژوهش
- آیا بین ابعاد مشکلات رفتاری دانشآموزان کمتوان ذهنی و همدلی مادرانشان رابطه وجود دارد؟
- آیا میزان اضطراب در دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیش است؟
- آیا میزان رفتار ضداجتماعی در دانشآموزان کمتوانی ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیشبینی است؟
- آیا میزان درخودماندگی در دانشآموزان کمتوانی ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیشبینی است؟
- آیا میزان اختلال ارتباط اجتماعی در دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیشبینی است؟
- آیا عامل جنسیت در پیشبینی مشکلات رفتاری دانشآموزان کمتوان ذهنی بر اساس همدلی مادرانشان سهم دارد؟
1-6- تعریف مفهومی متغیّرها
در این قسمت ابتدا تعریف مفهومی مشکلات رفتاری، سپس تعریف کمتوانی ذهنی و در انتها تعریف همدلی بیان میگردد.
1-6-1- مشکلات رفتاری–عاطفی
تعاریف متعددی در مورد مشکلات و اختلالهای رفتاری ـ عاطفی وجود دارند که از جمله آنها تعریفی است که توسط سیف نراقی و نادری (1382) بیان شده و به شرح زیر است؛
مشکلات رفتاری ـ عاطفی شامل رفتارهای گوناگون افراطی، مزمن و انحرافی است که گسترهی آن اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی تا اعمال افسردهگونه و گوشهگیرانه میباشد و بروز آنها به دور از انتظار مشاهده کننده است، “به طوری که وی آرزوی توقف اینگونه رفتارها را دارد”. به سخن دیگر این گونه رفتارها اولاً تاثیر منفی بر فرایند رشد و انطباق مناسب کودک با محیط دارد، ثانیاً مزاحمت برای زندگی دیگران و استفاده آنان از شرایط به وجود میآورد.
1-6-2- کم توانی ذهنی
تعاریف متعددی در مورد کمتوانی ذهنی وجود دارد که از جمله آنها تعریفی است که توسط انجمن کمتوان ذهنی و رشدی آمریکا (2014) بیان شده و به شرح زیر میباشد:
کمتوانی ذهنی یک نوع ناتوانی است که در دسته ناتوانیهای رشدی قرار میگیرد و مشخصهی آن عبارت است از محدودیت چشمگیر در عملکرد هوشی (یادگیری، استدلالو حل مساله) و رفتارهای انطباقی، که این محدودیتها در مهارتهای مفهومی، اجتماعی و عملی زندگی روزانه نمود پیدا میکند. این ناتوانی قبل از سن 18 سالگی رخ میدهد.
1-6-3- همدلی
پیتر و همکاران (2014) همدلی را اینگونه تعریف کردهاند: توانایی درک و سهیمشدن در حالات عاطفی دیگران که ترکیبی از دو بعد شناختی و عاطفی را شامل میشود و در مدیریت موفقیت روابط متقابل انسانی ضروری است. بعد شناختی به توانایی دیدگاهگیری و درک هیجانات دیگران اشاره دارد. بعد عاطفی توانایی سهیم شدن در هیجانات دیگران میباشد. به طور کلی همدلی موجب انجام تعدادی از رفتارها برای منافع دیگران از جمله کمک کردن، اشتراکگذاری و آسایش دیگران که رفتارهای جامعهپسند خوانده میشود، خواهد شد.
- Intellectual Disability
- American Association Mental Disability
- bowlly
- Hardman, Drew & Egan
- Anglod, Castello & Erkanli
- Kaplan-Sadouk
- American Psychiatric Association
- Lovel & Reis
- Psychogio & et al
فرم در حال بارگذاری ...