وبلاگ

توضیح وبلاگ من

مقایسه کارکرد خانواده مبدا و ویژگی های شخصیتی نوجوانان با و بدون سابقه کودک آزاری

کودک آزاری به معنای صدمه جسمی یا روانی، آزار جنسی، غفلت یا بدرفتاری با کودک (زیر ۱۸ سال) توسط فردی است که مسئول سلامتی او است و به معنای وارد آمدن آسیب عمدی از طرف فرد بالغ به کودک است (رحیمی موقر، ۱۳۸۲). این آسیب ها ناشی از تنبیه های شدید جسمی یا تنبیه های غیر موجه است، همچنین شامل حمله آگاهانه و عمدی به کودک، از قبیل سوزاندن، گاز گرفتن، بریدن اعضا، هل دادن، تاباندن اندام ها، شکنجه، ضربات، زخم­ها و شکستگی­ها، تنبیه کردن، کتک زدن، لگد زدن، گاز گرفتن، سوزاندن، تکان دادن و دیگر کارهای دردناک برای یک کودک است (مدنی، ۱۳۸۲؛ ماش، ۱۹۹۹).

 

 

از سویی آزار جنسی شامل هر نوع فعالیت جنسی با کودک قبل از سنی است که بتواند رضایت قانونی داشته باشد. در تعریف آزار جنسی همواره باید این نکته را در نظر داشت که زور و اجبار در این نوع آزار نقش اساسی دارد. البته هر چند که در برخی آزارهای جنسی به وضوح زور و اجبار و جراحات ناشی از این تجاوز وجود ندارد، نمی توان مواردی را که بدون اعمال زور فیزیکی و همراه با تهدید، رشوه، تطمیع، و فریب دادن است از نظر دور داشت. زور و اجبار معمولاً ناشی از تفاوت سنی است. باید توجه داشت که بازی های جنسی میان کودکان مصداق آزار جنسی نیستند (هوبز و هانک، ۱۹۹۹).

 

 

 آزار عاطفی آزار به جسم و بدن کودک محمدود نمی شود، کودکانی که دائماً به آنها ناسزا گفته می شود، فحش و توهین می شنوند، تحقیر می شوند، با تهدید و ترس وادار به انجام کاری می شوند، طرد می شوند، از آنها ایراد گرفته می شود، در آنها ترس و وحشت ایجاد شده و تطمیع شده اند، اغلب فرصت کمی برای رشد عزت نفس پیدا می کنند. آزار عاطفی ممکن است به صورت غیر مستقیم ایجاد شود. شیوع خشونت خانگی و خشونت در جامعه کودک را با ترس و صحنه های مخوف روزانه رو به رو می سازد. به گونه ای که والدینی که دائماً با هم در حال مشاجره و دعوا هستند باعث آزار کودک خود می شوند (دورن، ۱۹۹۸). بنابراین آزار عاطفی یکی از مهم ترین و در عین حال مشکل ترین نوع آزار از نظر تعریف و تشخیص است. به ندرت آزار جسمی یا جنسی را بدون آزار عاطفی مشاهده می کنیم. مهم ترین چیزی که کودک نیاز دارد، داشتن فرصتی برای رشد و بلوغ است و آزار عاطفی، الگویی از رفتارهای والدین است که مانع رشد شناختی، عاطفی، روانشناختی و اجتماعی کودک می شود و شامل نادیده گرفتن، طرد، منزوی کردن، حملات کلامی، ترساندن، تباه کردن کودک است (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

کودکانی که مورد آزار قرار می گیرند وقتی بزرگ می شوند همین کار را با فرزندان خود تکرار می کنند. عزت نفس پایین، فعالیت­های خودتخریبی، ارتباطات مشکل دار و تاریخچه شغلی ناپایدار از آثار این نوع آزار است (انجمن آمریکانی انسان، ۲۰۰۴).

 

 

غفلت نیز به عنوان یکی از وجوه کودک آزاری در نظر گرفته شده است، به طوری که کودکانی که والدین آنها در حد توانایی خود برایشان غذا، سرپناه و لباس مناسب تهیه نمی کنند، دچار غفلت هستند. عجیب نیست که مناطق فقیرنشین نسبت به دیگر مناطق اقتصادی – اجتماعی بیشترین آمار غفلت را به خود اختصاص می دهند. غفلت ممکن است باعث سوء تغذیه یا کاهش رشد شود (دورن،۱۹۹۸).

عکس مرتبط با اقتصاد

 

عوامل مختلفی در کودک آزاری ممکن است نقش داشته باشند که می توان به مواردی از جمله فاکتورهای محیطی و خانوادگی (وضعیت روانی والدین، مشکلات اقتصادی، درگیری های خانوادگی، قوانین مربوط به حقوق کودک در جامعه، نگرش های مربوط به تعلیم و تربیت) عوامل فردی مانند مسائل جسمی و روانی آنها، ویژگی های شخصیتی کودک و غیره اشاره کرد (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۹). وجود بیماری روانی یا جسمی مزمن، اعتیاد یا سابقه کودک آزاری جسمانی در گذشته والدین، هم چنین شلوغ بودن خانواده، وضعیت اقتصادی – اجتماعی پایین و وجود تاریخچه خشونت و کودک آزاری در اعضای خانواده، از جمله عوامل مستعد کننده کودک آزاری جسمانی به شمار می روند. همچنین نارس بودن، ناخواسته بودن، معلولیت و بیش فعالی کودک، از جمله عوامل دیگری هستند که می توانند در بروز کودک آزاری نقش بسزایی داشته باشند. تک والدی بودن، سابقه جدایی و طلاق والدین، از دست دادن شغل یا مرگ یکی از اعضای خانواده نیز از عوامل دیگر مستعدکننده کودک آزاری جسمانی به شمار می روند (دورن، ۱۹۹۸).

 

 

با توجه به مطالب عنوان شده پیشین واضح است که کودک آزاری در انواع مختلفی بروز پیدا می کند که خواه به صورت خواسته و یا به صورت ناخواسته شرایط و وضعیت زندگی فرد آزار دیده را دچار مشکلات متعدد جسمی، روانی و عاطفی می کند. تاثیر این تجربه بر آینده کودکان نیز ممکن است منجر به تداوم الگوهای رفتاری، شخصیتی و اجتماعی ناکارامد گردد و در ادامه مسیر رشدی و بلوغ فرد را دچار آسیب نماید (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).

 

 

یکی از حوزه هایی که ممکن است در افراد دارای سابقه کودک آزاری مورد تخریب واقع گردد، ویژگی ها و الگوهای شخصیتی افراد است. تامپسون (۲۰۰۴) در مطالعه ای بر روی افراد دارای سابقه کودک آزاری نشاد داده است که این افراد در ادامه زندگی به اختلالات و مشکلات شخصیتی مبتلا می گردند. کندال تاکت (۲۰۰۲) در پژوهشی بر روی بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت مرزی نشان داد که ۳۳ درصد آنها یک دوست آزار دهنده داشته اند، ۳۱ درصد مورد تجاوز قرار گرفته اند و ۲۱ درصد از آنها از طرف یک فرد آشنا مورد تجاوز قرار گرفته اند. ۱۱ درصد آنها چنیدن بار مورد تجاوز واقع شده  و ۱۹ درصد آنها هم کتک خورده اند و هم به آنها تجاوز شده است. که این موارد می تواند بیانگر نقش پیش بین آزار بر ادامه مسیر رشدی و بلوغ روانی افراد باشد.

 

 

از دیگر سو خانواده همواره نقش بسیار ممی در تنظیم و کنترل رفتارها، ارائه نقش ها و الگوهای فکری و رفتاری اعضا دارد. در خانواده­های دارای کودکان آزار دیده و یا به طور کلی در خانواده هایی که موارد آسیب از جمله اعتیاد، طلاق، کودک آزاری، ترک، طرد و غیره وجود دارد، الگوهای تعاملی و عملکرد خانواده باید دچار چالش جدی باشد. بر اساس مطالعات پیشین که در زمینه مقایسه نوجوانان آزار دیده نوجوانان آزار دیده و آزار ندیده اجرا گردیده است نشان داده شده است که بین دو گروه از نظر میزان درآمد خانواده تفاوت معناداری وجود دارد، بدین ترتیب میزان درآمد خانوده نوجوانان آزار دیده، پایین تر از گروه آزار ندیده است، همچنین الگوهای عاطفی نیز در بین خانواده ها به دلیل مشکلات ابزاری از جمله فقر و مشکلات اقتصادی دچار مشکل بوده است. همچنین اعمال رفتارهای خشونت گرایانه توام با فشار روانی و نارضایتی بوده و در مهارتهای تربیت کودک و توانایی حل مسأله به ویژه مسائل مربوط به تربیت فرزندانشان مشکل داشته اند (میلر و میکاد، 2005). بنابراین الگوها و مهارتهایی که افراد در زندگی کسب می کنند می تواند تحت تاثیر سبک زندگی فرد و خانواده فرد قرار گیرد، به طوری که بدرفتاری والدین می تواند تاثیر منفی بر ثبات و تنظیم هیجانی، مهارت ها والگوهای مقابله با مشکلات و حل مسأله و توانایی انطباق با موقعیت های جدید و استرس زا داشته باشد. این صفات شاید به دلیل این است که این کودکان دلبستگی سالمی به مراقبان خود ندارند و به همین دلیل از دیگران کناره گیری و اجتناب می کنند (ادلسون، ۱۹۹۹). سابقه آزار و سوء استفاده های جسمی، رفتاری و عاطفی می تواند میزان سازگاری افراد را به شدت تحت تاثیر قرار داده و منجر به به کار بردن الگوهای انطباقی ناسالم گردد (مرکز اطلاعات کودک آزاری و غفلت، ۲۰۰۴).

 

 

بنابراین با توجه به اهمیت دو بعد بین فردی و درون فردی در افراد دارای سابقه کودک آزاری و نقش کارکرد خانواده و چگونگی پویایی و عملکرد آن در این سابقه و چگونگی شکل گیری ویژگی های شخصیتی این افراد،  در این پژوهش در پی یافتن پاسخ به این سوال هستیم که آیا بین کارکرد خانواده مبدا و ویژگی های شخصیتی نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی تفاوت وجود دارد؟ و این تفاوت در کدام ابعاد می باشد؟

 

 

اهمیت و ضرورت پژوهش:

 

 

کسب اطلاعات دقیق درباره میزان کودک آزاری و اثرات آن در جامعه دشوار است، اما تکرار آن و آمار و گزارش های غیر رسمی در این زمینه نشان از افزایش میزان کودکان قربانی دارد. برای قربانیان کودک آزاری شیوه های مداخلاتی متعددی وجود دارد، اما به نظر می رسد که این افراد در مقابل درمان های روانشناختی مقاومت دارند و تعداد زیادی خود را از این فرایند دور می سازند، با این حال

دانلود مقالات

 مؤثرترین شیوه برای رسیدگی به این موضوع پیشگیری سطح اولیه می باشد (رزاقی، 1382). بنابراین روش هایی از جمله مطالعات توصیفی، تحقیقات جامعه شناختی و همه­گیر شناختی می­تواند به آموزش و پیشگیری از آسیب­های کودک آزاری کمک کند. با توجه به آمارهایی که در زمینه کودک آزاری منتشر شده است از جمله اینکه از میان 3 میلیون کودک آزاری در سال 2008، بیش از 903 هزار مورد (حدود 18 درصد) مربوط به آزار جسمی بوده است و  در سال 2009  تعداد 1300 کودک به دلیل آزارهای جسمی جان خود را از دست داده اند (انجمن آمریکایی انسان، 2011). سازمان یونیسف در سال 1377 در مطالعه­ای در ایران انجام داد که از بین 2240 نوجوان 1362 نفر از آنان سابقه کودک آزاری را نشان داده اند، که از این تعداد 61 درصد سابقه آزار جنسی، 33 درصد سابقه آزار عاطفی، 6/6 درصد سابقه آزار جسمی را گزارش داده اند.

 

 

با توجه به نقش بسیار تاثیرگذار آزار و سوء استفاده از کودکان بر رفتارها و مسیر رشد و بلوغ روانی و عاطفی  افراد در سنین نوجوانی و بزرگسالی پرداختن به چگونگی تاثیر و یا نقش متغیرهای اساسی در کودک آزاری حائزاهمیت فراوانی می باشد. از طرفی با عنایت به اینکه در مورد کودک آزاری همانگونه که در مطالب پیشین اشاره شده است، اصل بر پیشگیری از وقوع و یا کاهش تاثیر آن می باشد، بنابراین شناسایی نقاط و متغیرهای روانشناختی ضربه پذیر از این تروما می تواند در راستای پیشگیری و درمان مشکلات و عواقب بعدی این آسیب کمک کننده باشد. از آنجا که شخصیت به عنوان الگویی نافذ و پایدار در نظر گرفته می شود که نقش  بنیادی در نحوه رفتارها و افکار افراد بر عهده دارد، شناسایی و سنجش ویژگی های شخصیتی و و توانایی کنار آمدن با این مشکلات می تواند در جهت پیشگیری از آسیب بیشتر و درمان آن کمک کند.

 

 

اهداف پژوهش:

 

 

هدف کلی:

 

 

مقایسه کارکرد خانواده مبدا و ویژگی های شخصیتی در نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی

 

 

اهداف جزیی:

 

 

مقایسه ابعاد کارکرد خانواده مبدا در نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی

 

 

مقایسه ابعاد ویژگی های شخصیتی در نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی

 

 

فرضیه­های پژوهش

 

 

بین ابعاد کارکرد خانواده مبدا در نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی تفاوت وجود دارد.

 

 

بین ویژگی های شخصیتی نوجوانان دارای سابقه کودک آزاری و نوجوانان عادی تفاوت وجود دارد.

 

 

تعاریف متغیرها:

 

 

کودک آزاری:

 

 

هر گونه بدرفتاری جسمی، جنسی، روانی  با کودک یا غفلت از کودک زیر ۱۸ سال توسط فرد بالغ بالای ۱۸ سال که معیار قضاوت بدرفتاری، معمولاً قضاوت اجتماعی یا به عبارت دیگر کلیه اعمال خشونت آمیز که کودک را در معرض خطر قرار دهد. به طور کلی کودک آزاری عبارت است از آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان و یا سعادت و رفاه بهزیستی کودک به دست والدین  یا افرادی که نسبت به او مسئول هستند (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۹).

 

 

ویژگی های شخصیتی:

 

 

تعریف مفهومی

 

 

ویژگی­های شخصیتی به عنوان الگوهایی نافذ که افراد در طول سالیان آنها را شکل داده و بر اساس آنها بسیاری از رفتارها را از خود بروز می دهند در نظر گرفته می شود. ویژگی های شخصیتی می تواند پیش بین بسیاری از الگوهای رفتاری افراد باشد (کاپلان و سادوک، 200۲).

 

 

تعریف عملیاتی:

 

 

ویژگی های شخصیتی درپژوهش حاضر نمره ای است که افراد در ابعاد آزمون شخصیت نئو (NEO-FFI) کسب می ­کنند.

 

 

کارکرد خانواده:

 

 

تعریف مفهومی

 

 

     کارکرد خانواده عبارت است از نحوه عملکرد خانواده در حوزه های مختلف خصوصیات رفتاری و ساختاری خانواده و الگوهای تبادلی مهم موجود میان اعضای خانواده که شامل شش بعد حل مسئله، ارتباط، نقش­ها، پاسخگویی عاطفی، آمیختگی عاطفی وکنترل رفتار و بعد کلی کارکرد کلی می­باشد. هر بعد پیوستاری از کارآمدی تا نا کارآمدی را اندازه می­گیرد وبه دو طبقه مجزا تقسیم می­گردد: ابزاری، عاطفی( زاده محمدی و خسروی، 1385).

 

 

 تعریف عملیاتی

 

 

در پژوهش حاضر کارکرد خانواده نمره­ای است که فرد در ابعاد  ابزار سنجش خانواده (FAD)  بدست می­آورد.

مقایسه میزان شادمانی و رضایت شغلی معلمان مدارس استثنایی و عادی شیراز

شادمانی که هدف مشترک افراد است و همه برای رسیدن به آن تلاش می کنند، عبارت است از ارزشیابی افراد از خود و زندگیشان (باس ، 2000) . از همان ابتدای تمدن بشری،‌متفکران به بحث و گفتگو در مورد حیات انسانی و «زندگی مطلوب» پرداخته اند. برخی از افراد ایده ال خود را در ثروت، بعضی در داشتن روابط پرمعنا، و گروهی در کمک به افراد نیازمند می بینند. همه این افراد از لحاظ شرایط و ظواهر بیرونی با یکدیگر متفاوتند. ولی از یک احساس « سلامت روانی » مشترک برخوردارند . اصطلاح سلامت روانی به ارزیابی های افراد از زندگیشان اشاره دارد. این ارزیابی ها ممکن است جنبه شناختی داشته باشد (مانند قضاوت هایی که در مورد خشنودی از زندگی صورت می گیرد) و یا جنبه عاطفی که شامل خلق و هیجاناتی است که در واکنش به رویدادهای زندگی، ظاهر می شود. در صورتی که افراد از شرایط زندگی خود راضی باشند، دائماً عواطف مثبت را تجربه نمایند و عواطف منفی کمتری داشته باشند ، ‌گفته می شود که از سلامت روانی بالایی برخوردارند. اصطلاح سلامت روانی اصطلاح روان شناختی معادل شادی است که به دلیل مفاهیم بسیاری که در خود نهفته دارد به شادی ارجح است ،‌ اگر چه در ادبیات مربوطه ، به جای یکدیگر به کار می روند. موضوع دیگری که مهم جلوه می کند این است که آیا مقوله شادی می تواند با توجه به جنسیت افراد متفاوت باشد؟ کدام یک از دو جنس مرد وزن شاد و از زندگی خود راضی تر هستند؟ آیا مردها به دلیل داشتن قدرت اجتماعی و درآمد بیشتر از زنها شادتر هستند؟ آیا زنها به دلیل برخوردهای همدلانه و صمیمیت بیشتر شادتر از مردها زندگی می کنند؟ (معتکف، 1384).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

بدلیل اینکه یکی از مولفه های بسیار مهمی که در نتیجه یک محیط شاد ایجاد می شود رضایت شغلی است،‌لازم است بدانیم رضایت شغلی چیست و چگونه می توان به آن دست یافت؟ این مسأله ای است که بسیاری از افراد با آن دست به گریبانند. چه افراد جویای کار که می خواهند برای اولین بار محیط کار را تجربه کنند و چه کسانی که سالهاست در حرفه خود مشغولند و ازمشکلات آن رنج می برند. محیط کار هر انسان خانه دوم اوست. چه بسیار افرادی که عمده ساعات شبانه روز خود را مجبورند در محیط کاری خود بگذرانند . بسادگی پیداست که این محیط نیز همچون خانه باید برآورنده حداقلی از نیازهای روحی و روانی افراد باشد تا آنها بتوانند ضمن کسب درآمد به ارتقاء دانش حرفه ای خود پرداخته و خدمتی صادقانه ارائه دهند.

Job Satisfaction - رضایت شغلی

 

    و اما دانش آموزان استثنایی را میتوان چنین تعریف کرد : دانش اموزی که از نظر جسمی یا خصوصیات رفتاری و ذهنی با بیشتر دانش آموزان همکلاس خود تفاوت فاحش دارد و آموزش ویژه برای او مناسب تر از آموزش معمولی است . منظور از مناسب تر بودن آموزش ویژه نسبت به آموزش عادی ، این است که با آزمایش و بررسی مشخص می شود که این آموزش از لحاظ تطبیق و سازش همه جانبه ی دانش آموز بامحیط و نیز پیشرفت تحصیلی آن ، برتراست .

 

 

    عوامل متعددی وجود دارد که در کنار هم می توانند ایجاد کننده رضایت شغلی در افراد باشند. چه بسا تنها یک عامل از مجموعه این عوامل می تواند از ایجاد رضایت در فرد بکاهد یا حتی او را در زمره افراد ناراضی از شغل خود قرار دهد . نتیجه شادمانی و رضایت شغلی معلمان در تربیت نیروهای انسانی کار آمد مشاهده می شود . زیرا رضایت شغلی یکی از عوامل مهم در دست یابی به موفقیت شغلی است که باعث افزایش کارایی ونیز احساس رضایت فرد می گردد. به همین دلیل افراد در هنگام اشتغال به کار خوشحال تر هستند و از لحاظ سلامت جسمی و روانی در وضع بهتری قرار دارند و خطر فرسودگی شغلی کمتر آنها را تهدید می کند ، با توجه به اهمیت تعلیم و تربیت دانش آموزان به عنوان پشتوانه های اجرایی و فرهنگی آینده کشوربا وجود معلمان شاد و دارای رضایت شغلی می توان به این مهم دست یافت همچنین در خصوص معلمان استثنایی با توجه به نوع شغل آنها ، وجود رضایت شغلی و شادمانی در این افراد موجب می شود تا دانش آموزان استثنایی با گرفتن آموزشهای مناسب تر وابستگی کمتری نسبت به خانواده و جامعه داشته و حتی به عنوان فردی موثر در جامعه نیز مطرح گردند . لذا پژوهش حاضر با توجه به اهمیت بسیار بالای موارد فوق الذکر با موضوع مقایسه میزان شادمانی و رضایت شغلی معلمان مدارس استثنائی و عادی شیراز ، انجام می شود .

 

 

اهمیت و ضرورت مسئله

 

 

شادمانی که گاه برای تأکید بیشتر شادمانی ذهنی نامیده می شود ،‌ احساسی است که زندگی را چیزی خوب می داند . شادمانی به مفهوم  دوام لحظات شاد دیروز ، روحیه سرخوش امروز و زمان دشوار فردا است آنچه اشخاص آن را شادی تجربه می کنند نه یک شادی زودگذر بلکه یک احساس عمیق و این باور است که به رغم مشکلات امروز همه چیز خوب است یا به خوبی برگزار خواهد شد (معتکف،‌1384) .

 

 

    یکی از عوامل بسیار مهم و ضروری مرتبط با شادمانی ، رضایت از شغل می باشد. وجود انگیزش در شغل برای ادامه اشتغال لازم وضروری است و اگر فرد به شغل خود علاقمند نباشد و در انجام وظایفش برانگیخته نشود ادامه حرفه برایش ملالت آور خواهد بود. ولی برآورده شدن نیازها از طریق حرفه احساس رضایت نسبت به شغل را ایجاد می کند. بسته به اهمیت و شدت وجود نیاز و میزان ارضای آن توسط حرفه، احساس رضایت نیز بیشتر خواهد شد ( شفیع آبادی ، 1382) .

 

 

البته باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم  افرادی که میزان شادمانی بالایی دارند بهتر کار می کنند. بنابراین رابطه بین احساس شادمانی و رضایت شغلی یک رابطه دوسویه است. بعضی از موقعیت های شغلی باعث افزایش میزان شادمانی می گردد و در مقابل احساس شادمانی باعث بهتر کار کردن و در نتیجه موفقیت های شغلی بهتر می گر دد (معتکف، 1384) .

 

 

با توجه به اهمیت شادکامی در زندگی بشر ،‌ امروزه سازمانها  و موسسات تولیدی و خدماتی اهتمام ویژه ای به کیفیت زندگی و ارتقاء سطح بهداشت جسمانی و روانی کارکنان و خانواده های زیرمجموعه خود دارند . زیربنای منطقی این اقدامات این است که ارتقاء بهداشت  روانی و شادی کارکنان  و خانواده های آنان به طور مستقیم و غیر مستقیم موجب ارتقاء بهره وری، افزایش ایمنی در کار و افزایش رضایت شغلی و خانوادگی و در نهایت افزایش رضایت از زندگی خواهد شد (آرگایل،‌ترجمه گوهری و همکاران ، 1383) .

Efficiency بهره وری

 

    شغل گروهی از معلمان که تعلیم و تربیت کودکان استثنایی را به عهده دارند به سبب ویژگیها و ناتواناییهای خاص این کودکان می بایست مورد توجه جدی قرار بگیرد .

 

 

    در هرجامع بیش از ده درصد کودکان با ویژگیهای متفاوتی نسبت به دیگرکودکان متولد می شوند و از نظر جسمی با کودکان عادی

دانلود مقالات

 تفاوت دارند . این گروه از کودکان تحت عنوان کودکان استثنایی مورد توجه خاص  مسئولان تعلیم و تربیت همه کشورها هستند و تاکنون برای آموزش و پرورش آنان برنامه های خاصی تدوین گردیده است . مفهوم آموزش و پرورش استثنایی به نحوی که هرکودک به اندازه توانایی وظرفیت خود آموزش ببیند . آموزش و پرورش استثنایی محصول پیشرفت در امر توجه و نگرش به تفاوتهای فردی است .

 

 

بنابراین انجام پژوهشهایی در ارتباط با این موضوع و تایید وجود رابطه معناداری بین شادمانی و رضایت شغلی باعث می شود که آموزش و پرورش بیشتر به این اصل مهم یعنی رفاه و رضایت جسمی و روانی کارکنان خود پرداخته و دربرآورده کردن نیازهای مادی و معنوی آنها سخت بکوشد و نتایج این امر را در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و به وجود آمدن کلاسهای درس شاد و معلمان و مربیان با انگیزه و مستعد شکوفا سازی استعدادهای نهفته در سرمایه های انسانی (فراگیران) مشاهده کند .

 

 

اهداف پژوهش

 

 

هدف کلی

 

 

هدف کلی از این پژوهش مقایسه میزان شادمانی و رضایت شغلی معلمان مدارس استثنائی و عادی شیراز است .

 

 

اهداف اختصاصی

 

 

1- مقایسه میزان شادمانی معلمان مدارس استثنایی و عادی

 

 

2- مقایسه میزان رضایت شغلی معلمان مدارس استثنایی و عادی

 

 

3- مقایسه میزان شادمانی معلمان زن و مرد مدارس استثنایی و عادی

 

 

4- مقایسه میزان رضایت شغلی معلمان زن و مرد مدارس استثنایی

 

 

5- مقایسه شادمانی معلمان مدارس استثنایی با توجه به سابقه شغلی آنها

 

 

فرضیه های پژوهش

 

 

1- بین میزان شادمانی و ابعاد آن در معلمان مدارس استثنایی و عادی تفاوت معنا دار وجود دارد .

 

 

2- بین میزان رضایت شغلی معلمان مدارس استثنایی و عادی تفاوت معنا دار وجود دارد .

 

 

3- بین میزان شادمانی و ابعاد آن در معلمان مدارس استثنائی و عادی بر حسب جنسیت تفاوت معنادار وجود دارد .

 

 

4- بین میزان رضایت شغلی معلمان مدارس استثنایی و عادی بر حسب جنسیت تفاوت معنا دار وجود دارد .

 

 

5- بین شادمانی و ابعاد آن در معلمان مدارس استثنایی با توجه به سابقه شغلی آنها تفاوت معنا دار وجود دارد .

 

 

6- بین رضایت شغلی معلمان مدارس استثنایی با توجه به سابقه شغلی آنها تفاوت معنا دار وجود دارد .

 

 

تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش

 

 

تعریف مفهومی شادمانی

 

 

    شادی ،‌ عبارت است از احساس خوشبختی پایدار در زندگی شخصی ،‌ مفید بودن برای خود و جامعه و تحقق آرزو و رفع نیازهای عمومی، یعنی انسانی شاد است که از زنده بودن خود احساس رضایت و خوشبختی کند،‌دیگران از زندگ او سود ببرند، آرزوها و نیازهای فردیش نیز تا حدود نسبتاً زیادی تحقق یافته باشد و خوشبختی و شادمانی اش مستدام باشد نه مقطعی و موقتی ( حسینی ، 1384) .

 

 

تعریف عملیاتی شادمانی

 

 

    در پژوهش حاضر منظور از شادمانی نمره ای است که آزمودنی از مقیاس شادمانی آکسفورد  بدست می آورد ،‌ حداکثر نمره در این مقیاس 87 و حداقل صفر می باشد . نمره بهنجار این آزمون بین 40تا 42 می باشد . نسخه اولیه این پرسشنامه در سال 1989 توسط آرگایل ، مارتین و کراسلند به عنوان ابزاری برای اندازه گیری شادی شخصی طرح ریزی شد ( هیلز و آرگایل ، 2002) .

 

 

تعریف مفهومی رضایت شغلی

 

 

    به نظر هاپاک (1935) رضایت شغلی مفهومی پیچیده و چند بعدی است و با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمی شود بلکه ترتیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب می گردد که فرد شاغل در لحظه ای معین از زمان شغل احساس رضایت نماید و به خود بگوید از شغلش راضی است و از آن لذت می برد (شفیع آبادی ، 1382) .

 

 

تعریف عملیاتی رضایت شغلی

 

 

    نمره ای که آزمودنی از مقیاس رضایت شغلی مقیمی براساس مقیاس لیکرت تهیه شده بدست می آورد. این پرسشنامه در سال 1385 ساخته شده است . حداکثر نمره این مقیاس 185، حد فاصل 135 تا 87 متوسط و حداقل 37 می باشد .

 

 

تعریف معلمین مدارس استثنائی

 

 

    به گروهی از معلمان که تعلیم و تربیت کودکان با نیازهای ویژه ( کودکان استثنائی ) را  بر عهده دارند معلمان مدارس استثنائی گفته می ش

نقش سرمایه­های روانشناختی در پیش­بینی سلامت روان و بهزیستی(رضایت از زندگی) زنان شاغل در آموزش و پرورش شهر …

    امروزه سلامت روان تنها به معنی فقدان بیماری روانی نیست بلکه به معنی توانایی ایجاد هماهنگی بین ارزشها، علایق، آرزوها و مشکلات و توانایی بهره برداری صحیح و به موقع از فرصتها نیز هست. سلامت روان با تمایل به رشد و شکوفایی مرتبط است و نشان دهنده توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن و احساس شایستگی است. از نظر سازمان بهداشت جهانی سلامت روانی عبارت است از توانایی در حل مشکلات و تضادهای زندگی، توانایی به برقراری رابطه اثرگذار با دیگران و قابلیت هماهنگ شدن یا اصلاح محیط های زندگی به نحوی که زمینه رشد فرد را فراهم سازد(لامرز، 2012).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

 

    از طرفی، علیرغم پیشرفتی که در زمینه­ای سلامت و بهزیستی وجود دارد، هنوز تعریف یکسانی از بهزیستی شخصی ارایه نشده است در حالی که بعضی، بهزیستی شخصی را معادل شادی و تعادل عاطفی می دانند، دیگران این سازه را متشکل از ابعاد و مؤلفه هایی خاص مثل معنادار بودن زندگی، نیرومندی روانی و شادی به حساب می آورند. برخی دیگر بهزیستی شخصی را رضایت کلی از زندگی، احساس انسجام و پیوستگی در زندگی و تعادل عاطفی در زندگی معرفی می-کنند (کارادماس، 2006).

 

 

    کارادماس(2006) بهزیستی را واکنشهای عاطفی و شناختی برای درک توانمندی­ها و ویژگی­های شخصی، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان در رابطه مناسب با اجتماع و رشد و پیشرفت مثبت در طول زمان می­داند که در برگیرنده رضایت از زندگی، انرژی و خلق مثبت است

 

 

    در یک فرآیند تعلیلی و تبیینی دامنه دار، لوتانز(1999) بیان داشته است که بهزیستی روانی در درجه اول از عوامل فردی تأثیر می پذیرد که در این میان بر نقش سرمایه روانشناختی تاکید نموده است (لوتانز و همکاران، 2007).

 

 

    سرمایه روانشناختی عبارت است از مجموعه­ای از صفات و توانمندی­های مثبت افراد و سازمان ها که می تواند مانند یک منبع قوی در رشد و ارتقاء فرد و سازمان نقش داشته باشد. امیدواری، خوش­بینی، خودکارآمدی و استقامت(تاب­آوری یا انعطاف پذیری) مؤلفه­های سرمایه روانشناختی هستند. امید حالتی انگیزشی است و سه مؤلفه عاملیت، طرح و هدف دارد. خوشبینی اسناد درونی بالنسبه ثابت و کلی در مورد حوادث مثبت است. خودکارآمدی به معنی اطمینان داشتن به توانایی های مورد نیاز در دستیابی به موفقیت و باور به داشتن قدرت در غلبه بر تکالیف چالش انگیز است و تاب آوری را ظرفیت روانی مثبت برای برگشت، جهش از مصیبت و تغییر مثبت در جهت پیشرفت تعریف کرده اند که فرد را برای پذیرش مسئولیت آماده می کند(علیپور و همکاران، 1392).

 

 

    سلیگمن(2000) معتقد است که سرمایه روانشناختی، جنبه های مثبت زندگی آدمی را در بر می گیرد. او معتقد است که سرمایه انسانی و اجتماعی آشکار بوده، به آسانی قابل مشاهده است و می توان آن را به سادگی اندازه گیری و کنترل کرد. در حالیکه سرمایه روانشناختی، بیشتر بالقوه بوده، اندازه گیری و توسعه آن دشوار است. بنابراین، سرمایه روانشناختی شامل درک شخص از خودش، داشتن هدف برای رسیدن به موفقیت و پایداری در برابر مشکلات تعریف می شود.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

    به عقیده ی لوتانز و همکاران(2007) سرمایه روان­شناختی یک وضعیت توسعه­ای مثبت روانشناختی با مشخصه های زیر است: الف) تعهد و تلاش لازم برای موفقیت در کارها و وظایف چالش برانگیز(اعتماد به نفس/خودکارآمدی)، ب) داشتن اسناد مثبت درباره موفقیت­های حال و آینده(خوش بینی)، ج) پایداری در راه هدف و در صورت لزوم تغییر مسیر رسیدن به هدف برای دستیابی به موفقیت(امیدواری) و د) پایداری هنگام مواجهه با سختی ها و مشکلات برای دست­یابی به موفقیت (تاب آوری یا انعطاف پذیری).

 

 

    از این رو، بورنشتاین(2003) خاطر نشان می کند که خودکارآمدی، خودارزیابی و تشخیص به موقع موقعیت های مساله دار، از جمله معیارهایی است که به واسطه ی آنها می توان سطح بهزیستی شخصی و سلامت روان افراد را برآورد کرد.

 

 

    انتظارات خودکارآمدی و خوش­بینی با سلامتی و کارکرد مناسب فرد مرتبط هستند.  همچنین خوش بینی نیز با بهزیستی و سلامتی مرتبط بوده و مشخص شده است که در مجموع افراد خوش­بین سالم تر و شادتر هستند(شعبانی و همکاران، 1391).

 

 

    نتایج پژوهش اعرابیان و همکاران(1383) نشان داد که بین خودکارآمدی و سلامت روانی رابطه مثبت معناداری وجود دارد.

 

 

    همچنین، یافته های مطالعه سیوکاچینگ و استفن(2000) حاکی از آن است که افزایش خودکارآمدی با بهبود سلامت روان رابطه دارد. همچنین، کیم(2003) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که بین خودکارآمدی و بعضی مؤلفه های سلامت روان (اضطراب،‌ افسردگی و خصومت) رابطه وجود دارد (نجفی و فولادچنگ، 1386).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

    از جهتی، خوش­بینی هم بر روی سلامت روانی و هم بر روی سلامت جسمانی تأثیر دارد. پژوهشهای متعددی نشان دادند که خوش بینی قادر به پیش بینی سلامت روان در افراد می باشد. (باقیانی مقدم و همکاران، 1392).

 

 

پژوهش­ها نشان داده­اند که خوش­بینی قویاً با بهزیستی مثبت و منفی،‌ ارتباط داردودرانجام تحقیقی به این نتیجه رسیدند که رابطه ی مثبتی میان خوش­بینی و بهزیستی وجود دارد (سوری و همکاران، 1392). کارادماس(2006) نیز معتقد است خوش بینی با سلامت و بهزیستی رابطه دارد.

 

 

    لذا، آثار سودمند سازه های مثبت(مثل خوش بینی و امید) بر سلامت جسمانی و روانی در تحقیقات مختلف تأیید شده است(شیر و همکاران، 2001).

 

 

    در این میان، امید، یک حالت انگیزش مثبت با در نظر گرفتن اهداف روشن برای زندگی است. در امید، از یک سو انگیزه خواستن به اراده برای حرکت به سوی اهداف و از طرف دیگر بررسی راه های مناسب برای حصول اهداف نهفته است. (بیلی و اشنایدر، 2007).

 

 

    امیدواری پیوندی است میان رفتارهای مرتبط با هدف و باورهای فرد برای رسیدن به این اهداف. میزان امیدواری بالا با بهزیستی بیشتر همراه است. امیدواری از طریق تجارب موفقیت آمیز زندگی افزایش می یابد و به واسطه تجارب شکست تقلیل می یابد(یو و همکاران، 2008).

 

 

    چنین ذکر شده است که تاب آوری می تواند سلامت روانی افراد را تضمین و ارتقاء دهد. از طرفی، در زمینه پیامدهای تاب آوری، می توان به افزایش سطح سلامت روان و رضایتمندی از زندگی در پژوهش های لازاروس(2004) و سلیگمن (1994) اشاره نمود(آزادی و آزاد، 1390).

 

 

    تحقیقات انجام شده در خصوص رابطه بین تاب آوری و سلامت روان، نشان دهنده رابطه مثبت بین تاب آوری و سلامت روان می باشد(احمدی و همکاران، 1391). پژوهش­های انجام شده در زمینه تاب آوری توانسته اند تأثیر مثبت این سازه بر بهزیستی را تأیید کنند(اورورک، 2004).

 

 

     با این اوصاف که مؤلفه های سرمایه های روانشناختی(خودکارآمدی، خوش بینی، امیدواری و تاب-آوری) رابطه مستقیمی با سلامت روانی و بهزیستی افراد دارند، لذا هدف از انجام این پژوهش تعیین نقش سرمایه های روانشناختی در پیش بینی سلامت روان و بهزیستی زنان شاغل در آموزش و پروش شهر دهدشت می باشد. بنابراین، سؤال اصلی پژوهش حاضر عبارت است از: آیا سرمایه های روانشناختی قادر به پیش بینی سلامت روان و بهزیستی زنان شاغل هست؟

 

 

1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش

 

 

    زنان نیمی از جمعیت هر جامعه ای را تشکیل می­دهند و در عین حال پرورش دهنده همه افراد جامعه­اند. فراهم کردن غذا، آموزش و پرورش، و مراقبت­های بهداشتی افراد خانواده به عهده زنان است. البته امروزه با پیشرفت جوامع بشری و حضور بیشتر زنان در بیرون از خانه، این مسئولیت به کل افراد جامعه تعمیم یافته است. به نظر می­رسد توقع از زنان، به سبب ماهیت وجودیشان از لحاظ جسمی و عاطفی بالا، منجر به افزایش فشارهای روانی اجتماعی بر آنها می شود و تمام ابعاد سلامت(فیزیکی، روانی، و اجتماعی) این گروه را تحت تأثیر قرار می دهد. مسلم است که حفظ سلامت روان نیز مانند سلامت جسم حائز اهمیت است. برخورداری از سلامت حق همه  انسان­هاست، به ویژه برای زنان که در تأمین بهداشت و سلامت جامعه نقش مؤثرتر و مهم­تری از مردان برعهده دارند. اینها همه بیان کننده اهمیت سلامت خصوصاً سلامت روان در زنان است(هاشمی فشارکی و همکاران، 1390).

 

 

    به همین دلیل پژوهشگران درصدد یافتن راه­هایی جهت ارتقاء سلامت روان هستند. از جمله می­توان به پژوهش هایی اشاره کرد که متوجه نقش سازه­های مثبتی مانند امید و خوشبینی(که از سازه­های سرمایه­های روانشناختی مثبت هستند) در سلامت روان شده و در نتیجه پایانی خود استفاده از برنامه­های آموزشی مبتنی بر مؤلفه­های مثبت را جهت ارتقاء سلامت روان توصیه کرده­اند(لامرز، 2012).

 

 

    از طرفی، سلامت زنان شاغل به عنوان بخش قابل توجهی از جمعیت باید مورد توجه قرار گیرد و عدم سلامت و  بهزیستی روانی آنها در جامعه اثر منفی بر جای می­گذارد. لذا توجه به موضوع سلامت روانی و بهزیستی و نقش سرمایه­های روانشناختی بر این دو متغیرحایز اهمیت است. از سویی دیگر بر اساس چهارچوب روانشناسی مثبت­نگر که هدف غایی خود را شناسایی سازه­هایی دخیل در بهزیستی و شادکامی می داند توجه به عوامل تأثیرگذار بر بهزیستی و سلامت روانی ضرورت دارد. همچنین، مرور یافته­هایی از این دست نشان داد که تحقیقات پر دامنه­ای برای تعیین سطح سلامت روان و بهزیستی افراد انجام شده و عوامل گسترده و متنوعی نیز به دست آمده است که می­تواند با کاهش یا افزایش سلامت روان و بهزیستی همراه باشد.           همچنین، از آنجایی که پدیده سلامت روانی و بهزیستی یکی از نیازهای اساسی شهروندان قرن بیست و یکم تلقی شده است و سازمان بهداشت جهانی بر مهیا کردن زمینه­های شکل گیری آن به وفور تأکید نموده است و عملیاتی کردن این تأثیرات، مستلزم شناسایی عوامل دخیل در سلامت روانی و بهزیستی می­باشد. لذ، اجرای این پژوهش در شناسایی این عوامل کمک شایانی خواهد کرد و از این رو است که ضرورت و اهمیت اجرای این پژوهش احساس می­گردد. از سویی کار بست یافته­های این پژوهش در عرصه­های بهداشت عمومی اهمیت دو چندان اجرای این پژوهش را تضمین می­نماید.

 

 

    بهزیستی عملکرد فرد را در حوزه­های مختلف تحت تأثیر قرار داده، عزت نفس افراد را بالا می­برد. افرادی که بهزیستی بالایی دارند، خلاق هستند و بهتر از دیگران می­توانند با شرایط دشوار کنار آیند (جوشی، 2010).

 

 

    بنابراین، یکی از راهکارهای بهبود عملکرد فرد در حوزه­های گوناگون، افزایش میزان بهزیستی و سلامت روان اوست، و این کار نیازمند شناخت عوامل مؤثر بر بهزیستی و سلامت روان است. بهزیستی و سلامت روان معلمان و مطالعه آن، از آن جهت اهمیت دارد که یک معلم شاد و راضی نه تنها بیشتر در مدرسه فعالیت می­کند و خلاقیت زیادی دارد، همچنین مسئول، منظم و از نظر جسمی و ذهنی سالم است و کمتر دست به رفتارهای تخریبی می­زند. می توان گفت میزان بهزیستی و سلامت روان معلمان بر عملکرد آنها در مدرسه اثرگذار است.

 

 

    در واقع به نظر می رسد که سرمایه­های روانشناختی به عنوان یکی از متغیرهای روان شناسی مثبت گرا، ارتباط بالایی با سلامت روان و بهزیستی داشته باشد. از طرفی مطالعات انجام گرفته در خصوص بررسی نقش سرمایه­های روانشناختی بر سلامت روان و بهزیستی یا وجود ندارند یا بسیار ناچیز هستند. لذا با توجه به این شرایط، ضرورت انجام چنین پژوهشی  از اهمیت خاصی برخوردار است.

 

 

    همچنین، از آنجا که مسئولیت اصلی تعلیم و تربیت آینده سازان کشور بر عهده معلمان می­باشد،‌ بنابراین سلامت روان و بهزیستی مطلوب معلمان می­تواند آنها را در رسیدن به اهداف عالی نظام آموزش و پروش یاری نماید و شاید سلامت روان و بهزیستی معلم تأثیر مستقیمی بر سلامت روان و بهزیستی دانش آموزان داشته باشد. از این رو، مطالعه نقش عوامل مؤثری مانند سرمایه­های روانشناختی ، که می­تواند نقش اساسی در سلامت روان و بهزیستی معلمان بازی ­کند لازم و ضروری به نظر می­رسد.(جوشی،2010).

 

 

1-4- اهداف پژوهش

 

 

1-4-1- هدف کلی

 

 

تعیین نقش سرمایه­های روانشناختی در پیش­بینی سلامت روان و بهزیستی زنان شاغل.

 

 

1-4-2- اهداف جزیی

 

 

    • تعیین رابطه سرمایه­های روانشناختی با بهزیستی زنان شاغل.

 

    • تعیین رابطه سرمایه­های روانشناختی با سلامت روان زنان شاغل.

 

    • تعیین سهم سرمایه­های روانشناختی در پیش­بینی بهزیستی زنان شاغل.

 

  • تعیین سهم سرمایه­های روانشناختی در پیش­بینی سلامت روان زنان شاغل.

 

1-5- فرضیه­های پ‍ژوهش

 

 

    • بین سرمایه­های روانشناختی با بهزیستی رابطه وجود دارد.

 

  • بین سرمایه­های روانشناختی با سلامت روان رابطه وجود دارد.

 

3-سرمایه­های روانشناختی  بهزیستی را پیش­بینی می­کند.

 

 

4-سرمایه­های روانشناختی  سلامت روان را پیش­بینی می­کند.

 

 

 1-6- تعاریف مفهومی و عملیاتی اصطلاحات و کلمات کلیدی

 

 

1-6-1- تعریف مفهومی سرمایه­های روانشناختی

 

 

سرمایه روان­شناختی یک وضعیت توسعه­ای مثبت روانشناختی با مشخصه­های زیر است:  الف) تعهد و تلاش لازم برای موفقیت در کارها و وظایف چالش برانگیز (اعتماد به نفس/ خود کارآمدی)، ب) داشتن اسناد مثبت درباره موفقیت­های حال و آینده(خوش­بینی)، ج) پایداری در راه هدف و در صورت لزوم تغییر مسیر رسیدن به هدف برای دست­یابی به موفقیت (امیدواری) و د) پایداری هنگام مواجهه با سختی­ها و مشکلات برای دست­یابی به موفقیت (تاب­آوری یا انعطاف پذیری)(لوتانز و همکاران، 2007).

 

 

1-6-2- تعریف عملیاتی سرمایه های روانشناختی

 

 

منظور از سرمایه روانشناختی در این پژوهش،‌ میزان نمره­ای است که آزمودنی از پرسشنامه سرمایه­های روانشناختی لوتانز(PCQ)(2007) کسب می نماید.

 

 

1-6-3- تعریف مفهومی سلامت روان

 

 

امروزه سلامت روان تنها به معنی فقدان بیماری روانی نیست بلکه به معنی توانایی ایجاد هماهنگی بین ارزش ها، علایق، آرزوها و مشکلات و توانایی بهره برداری صحیح و به موقع از فرصتها نیز هست. سلامت روان با تمایل به رشد و شکوفایی مرتبط است و نشان­دهنده توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن و احساس شایستگی است. از نظر سازمان بهداشت جهانی سلامت روانی عبارت است از توانایی در حل مشکلات و تضادهای زندگی، توانایی به برقراری رابطه اثرگذار با دیگران و قابلیت هماهنگ شدن یا اصلاح محیط­های زندگی به نحوی که زمینه رشد فرد را فراهم سازد (لامرز، 2012).

 

 

1-6-4- تعریف عملیاتی سلامت روان

 

 

منظور از سلامت روان در این پژوهش،‌ میزان نمره­ای است که آزمودنی از پرسشنامه سلامت روان گلدبرگ(GHQ-28)(1979) کسب می نماید.

 

 

1-6-5- تعریف مفهومی بهزیستی

 

 

کارادماس(2006) بهزیستی را واکنشهای عاطفی و شناختی برای درک توانمندیها و ویژگی­های شخصی، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان در رابطه مناسب با اجتماع و رشد و پیشرفت مثبت در طول زمان می­داند که در برگیرنده رضایت از زندگی، انرژی و خلق مثبت است.

 

 

1-6-6- تعریف عملیاتی بهزیستی :

 

 

منظور از بهزیستی در این پژوهش،‌ میزان نمره­ای است که آزمودنی از مقیاس رضایت از زندگی داینر (1985) کسب می نماید.

 

 

 الف) مبانی نظری

 

 

 2-1-  سرمایه­های روانشناختی

 

 

2-1-1- مفهوم سرمایه روان­شناختی

 

 

سرمایه روانشناختی عبارت است از مجموعه­ای از صفات و توانمندی­های مثبت افراد و سازمان­ها که می­تواند مانند یک منبع قوی در رشد و ارتقاء فرد و سازمان نقش داشته باشد. امیدواری، خوش­بینی، خودکارآمدی و استقامت(تاب­آوری یا انعطاف­پذیری) مؤلفه­های سرمایه روانشناختی هستند. امید حالتی انگیزشی است و سه مؤلفه عاملیت، طرح و هدف دارد. خوشبینی اسناد درونی بالنسبه ثابت و کلی در مورد حوادث مثبت است. خودکارآمدی به معنی اطمینان داشتن به توانایی­های مورد نیاز در دستیابی به موفقیت و باور به داشتن قدرت در غلبه بر تکالیف چالش­انگیز است و تاب­آوری را ظرفیت روانی مثبت برای برگشت، جهش از مصیبت و تغییر مثبت در جهت پیشرفت تعریف کرده­اند که فرد را برای پذیرش مسئولیت آماده می کند (علیپور و همکاران، 1392).

 

 

در واقع، لوتانز و همکارانش در توسعه چارچوب رفتار سازمانی مثبت­گرا در سازمان­ها، سرمایه روان‌شناختی مثبت­گرا را به عنوان یک عامل ترکیبی و منبع مزیت رقابتی سازمان­ها مطرح کرده­اند. آنها بر این باورند که سرمایه روان‌شناختی، با تکیه بر متغیرهای روان‌شناختی مثبت‌گرایی همچون: امید، خوش بینی، تاب آوری و خودکارآمدی منجر به ارتقای ارزش سرمایه انسانی(دانش و مهارت­های افراد) و سرمایه اجتماعی( شبکه روابط میان آنها) در سازمان می­شود. بنا براین، سرمایه روان‌شناختی، از متغیرهای روان‌شناختی مثبت گرایی تشکیل شده است که قابل اندازه گیری، توسعه و پرورش هستند و امکان اعمال مدیریت بر آنها وجود دارد(علیپوروهمکاران،1392).

 

 

در سال­های اخیر، پژوهش­های تجربی فراوانی در زمینه تأثیرهای سرمایه روان‌شناختی بر متغیرهای سازمانی مانند: رضایت شغلی، عملکرد و تعهد سازمانی صورت گرفته است. نتایج این پژوهش­ها نشان از آن دارد که رابطه معنی داری میان سرمایه روان‌شناختی و این متغیرهای سازمانی وجود دارد. نکته جالب توجه آن است که همبستگی میان سرمایه روان‌شناختی با هر یک از متغیرهای سازمانی، قوی­تر از همبستگی میان تک تک اجزای تشکیل دهنده سرمایه روان‌شناختی(امید، خوش بینی، خودکارآمدی و تاب­آوری) و متغیرهای سازمانی است و این بدان معنا است که سرمایه روان‌شناختی دارای اثری هم افزاینده است. در مجموع، در مقوله رفتار سازمانی مثبت گرا، سرمایه روان‌شناختی به مثابه درون دادی در نظر گرفته می‌شود که برون داد آن، سطح عملکرد سازمان است. لوتانز و همکارانش با پژوهش­هایی که در این زمینه انجام داده‌اند، به این نتیجه رسیده­اند که می­توان با تقویت سرمایه روان‌شناختی در سازمان، عملکرد آن را دست کم تا 10 در صد ارتقا داد (لوتانز و اوالیو، 2007).

 

 

لوتانز و همکاران(2006) معتقدند که سرمایه­ روان شناختى فراتر از سرمایه­ انسانى و سرمایه­ اجتماعى است و به طور مستقیم با اینکه “شما که هستید” و مهم­تر اینکه “شما که خواهید شد” مرتبط است. بحث تئورى منابع روان شناختى بیان مى­کند که بسیارى از سازه­هاى روان شناختى به عنوان شاخص­هاى سازه­هاى محورى گسترده تر یا “منابع روان شناختى”، بهتر درک مى شوند. در این رابطه، منبع مشترک اساسى بین این چهار قابلیت، یک “تلاش کارگزارى مثبت” است. که نشان دهنده­ى تمایل افراد براى اقدام بر محیط به عنوان کارگزار، بر پایه ارزیابى­هاى مثبت فردى از موقعیت مى­باشد. آنچه در اینجا مهم مى­نماید، تمایز قائل شدن بین سرمایه روان شناختى و احساسات مقطعى است. سرمایه روان شناختى برخلاف احساسات مثبت، دوره زمانى طولانى­ترى دارد و احتمالاً در طول زمان، کمتر تغییر مى­کند. همچنین، سرمایه روان شناختى را مى­توان در رابطه با هر دو شرایط خاص و عمومى، مفهوم­پردازی کرد. در حالى که احساسات مثبت، نوعاً مربوط به برخى از “شرایط معنادار شخصى” هستند. اجزاى سرمایه روان شناختى، منابعى شخصى شامل منابع ذهنى، اجتماعى و روان شناختى را شکل مى­دهند که به نوبه خود به حالتى از سلامت کارى مانند عجین شدن شغلى منجر مى شود(کریمی و همکاران، 1391).

 

 

نتایج پژوهش­های انجام شده در زمینه رفتار سازمانی مثبت‌گرا حاکی از آن است که ظرفیت‌های روانشناختی  از قبیل: امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خودکارآمدی، در کنار هم، عاملی را با عنوان«سرمایه روان‌شناختی» تشکیل می­دهند. به عبارت دیگر، برخی متغیرهای روان‌شناختی، از قبیل: امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خودکارآمدی، در مجموع یک منبع یا عامل نهفته جدیدی را تشکیل می­دهند که در هر یک از این متغیرها، نمایان است (اوی و همکاران، 2006).

 

 

از این رو، در ادامه به ادبیات نظری مربوط به اجزای سرمایه روان­شناختی پرداخته می­شود:

 

 

2-1-1-1- امیدواری

 

 

2-1-1-2- تعریف امیدواری

 

 

امید یکی از سازه­هایی است که به عنوان شاخص توانمندی در بهزیستی مثبت افراد مورد توجه واقع شده است. ایده امید از زمان پیدایش نوع بشر وجود داشته است. زمانی که متقاعد می­شویم آینده بطور کلی غم­افزار و پوچ است، ممکن است اراده­مان را برای بردباری در زمان حال نیز از دست بدهیم. طبق نظر اگوستین «امید تنها با چیزهای خوب و آینده سروکار دارد و ارتباط مستقیم با فرد امیدوار دارد» هنگامی که هدف امید برآورده می­شود، دیگر امید نیست بلکه تبدیل به دارایی فرد می­شود همچنین امید اساس پشتکار افراد است (وال و همکاران، 2004).

 

 

امید به عنوان یک نیروی انگیزشی در تمام دوران معاصر مورد بحث بوده و در قرن گذشته صاحب نظران پزشکی و روان­شناسی آن را بررسی کرده اند. بیش از 40 سال پیش، امید را فرآیندی مفهوم سازی کرد که در تمام رویکردهای روان درمانی مشترک است(بهاری، 1389).

پروژه دانشگاهی

 

 

 

از نظر اشنایدر (2002) امید فرایندی است که طی آن افراد ابتدا اهداف خود را تعیین می­کنند،  سپس راهکارهایی برای رسیدن به آن اهداف خلق می­کنند و بعد از آن انگیزه لازم برای به اجرا درآوردن این راهکارها را ایجاد کرده و در طول مسیر حفظ می­کنند.

 

 

از این روی، امید یعنی انتظار مثبت برای دست یابی به هدف ها. این انتظار مثبت، خود دارای دو بعد گذرگاه  و عامل است؛ یعنی: عامل + گذرگاه = امید(اشنایدر، 2002).

 

 

2-1-1-3- نظریه امید

 

 

چارلز ریک اشنایدر(2006-1935) ملقب به سلطان امید برای اولین بار نظریه­اش را درباره امید مطرح کرد و آن را مرکب از«قدرت اراده»، «قدرت راه­یابی»، «داشتن هدف» و «تشخیص موانع» دانست. بر اساس این فرض که امید موجب امید بیشتر می­شود، روابط خانوادگی، دوستی­های امید بخش  می­توانند به عنوان عوامل روابط خواهر و برادری امید افزا عمل کنند(پرچم و همکاران، 1392).

 

 

مدتی بعد ورثینگتون(2005) از مولفه دیگری در امید به نام «قدرت صبر» موقعی که ما تغییری نمی­بینیم، یاد کرد. او درباره بازسازی امید می­نویسد که زن و شوهر باید بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند، اختلافاتشان را حل کنند، و آسیب­ها را جبران کنند. زن و شوهر باید الف) اراده برای به­سازی ازدواجشان داشته باشند، ب) باید به راه­هایی برای به­سازی ازدواجشان دست یابند، و ج) اعتقاد به صبر برای ازدواجشان داشته باشند و در عین حال برای بهبود ازدواجشان فعالانه بکوشند. به طور خلاصه، زوج­ها به امید احتیاج دارند تا بتوانند مشکلات را طلاق دهند نه اینکه شریک زندگی­شان را به عنوان مشکل ببینند. باید این نگرش و طرز فکر را جدی گرفت تا زوج­ها برای مدتی طولانی از مشکلاتشان مرخصی بگیرند. راه این کار، امید است زیرا امید هسته اصلی ازدواج و برای موفقیت هر ازدواجی لازم است.

 

 

بر خلاف گروپمن(2005) که امید را مانند دارونما نافعال تلقی می­کند و آن را انتظار، تمایل و باور می­داند، اشنایدر معتقد بود که تلقی امید به عنوان مؤلفه­ای که دارای اجزایی مثل چشم­داشت و آرزوست، تلقی منفعلانه­ای است و در عوض مضمون فعالی از امید را معرفی می­کند که شامل داشتن هدف، قدرت برنامه ریزی و قدرت اراده برای دستیابی به هدف با در نظر گرفتن موانع رسیدن به هدف و رفع آنهاست. از نظر او، هدف که اولین مؤلفه امید است همان چیزی است که فرد آن را انجام می­دهد یا می­خواهد آن را داشته باشد و می­تواند کوچک یا بزرگ باشد (اشنایدر، 2001) می گوید، «امید بدون هدف نمی­تواند زنده بماند». بنابراین، اهداف نقطه ثقل نظریه امیدند. این بدان معنی است که نه اهداف 100 درصدی قابل پیگیری­اند، نه اهداف صفر درصدی قابل دفاع­اند. در واقع، اشخاص امید را تحت شرایط احتمالی متوسط از رسیدن به هدف رونق بخش می­بینند. قدرت برنامه­ریزی یا راهیابی، دومین جزء است و همان تصور توانایی یافتن راه­هایی به سوی هدف مورد نطر است، مثل «من می توانم برای این وضع راهی پیدا کنم». سرانجام، قدرت اراده یا پایوری، جزء سوم امید، یک نیروی سوق دهنده در تفکر امیدبخش است. در واقع همان نیرویی است که شخص را به سوی هدف می کشاند؛ یعنی تصور داشتن اراده برای به کارگیری راه­های پیدا/خلق شده برای رسیدن به هدف است و به صورت «باخودگویی مثبت» درونی مثل «من می­توانم این کار را بکنم»، «من آماده­ام»، «من به اوضاع مسلطم» است. در این نظریه، قدرت اراده در آدمی نهفته است و چیزی نیست که باید آموخته شود یا از هیچ به وجود آسد. در عوض می تواند افزایش یابد و به سوی اهداف خاصی سوق داده شود(بهاری، 1389).

 

 

اشنایدر(2002) عقیده داشت که امید ماهیتی اضدادی دارد زیرا در چارچوب نظریه امید حتی کسی که قصد خودکشی دارد برای هدفی البته بسیار منفی در حال نقشه کشیدن(برنامه­ریزی) است؛ یعنی او با تمام امید می­کوشد خودش را بکشد. به عقیده او خودکشی در نهایت ممکن است بازتاب تجلی آخرین تفکر امیدبخش باشد. وقتی تعقیب اهداف مربوط به زندگی مسدود می­شود، مردم سرشار از یأس و جستجو برای هدفی می­شوند که آنها را از دام­های غیرقابل تحمل برهاند. مرگ همان هدف غایی است. هر چند که شخص ممکن است با تصمیم برای تعقیب مرگ مبارزه کند. از نظر او، افراد خودکشی­گرا از نظر فکری فعال و پرتوان می­شوند تا راهی برای رسیدن به هدفشان یعنی مرگ پیدا کنند. در واقع، بر اساس این دانش بالینی است که متخصصان زمانی باید نسبت به اقدام به خودکشی که مرگ­آور است، نگران باشند که سه شاخص مطرح باشد: نخست، شخص شروع به توصیف مرگ خود در قالب کلمات روشن(هدف) کند؛ دوم، این طور به نظر بیاید که شخص دارای موج عظیمی از انرژی(تفکر پایورانه) است؛ و سوم، شخص طرح و نقشه­های خاصی درباره اینکه چگونه این تصمیم را عملی کند(تفکر رهیاب) دارا باشد. با این که درماندگی صحنه روانی را برای خودکشی از طریق تثبیت شخص روی هدف مرگ آماده می­سازد؛ اما تفکرات پایورانه و رهیاب این سناریو مرگ آور را تکمیل می­کند. بنابراین، اصول تفکر امیدبخش را برای خودکشی قطعاً می­توان به کار بست.

 

 

ورثینگتون(2005) در تأیید نظریه امید اشنایدر می­نویسد: «تصور داشتن قدرت راه­یابی یا برنامه­ریزی بدون تصور داشتن قدرت اراده، امیدی در پی ندارد. و تصور داشتن قدرت اراده بدون تصور قدرت راه­یابی، معنای امید را نمی­دهد. با این حال، او معتقد است که امید چیزی بیش از دست و پنجه نرم کردن با موانع است و شامل پشتکار است.

 

 

بنابراین، اشنایدر(2000) در پاسخ به این سوال که امید به راستی چیست، آن را یک حالت انگیزشی مثبت می­داند که مبتنی بر حس پایوری و راهیابی و ناشی از تعامل فرد با محیط است. به سخن دیگر، امید، ظرفیت تصور توانایی ایجاد مسیرهایی به سمت اهداف مطلوب و تصور داشتن انگیزه برای حرکت در این مسیرهاست. او در تعریف دیگری، امید را مجموعه­ای ذهنی می­داند که مبتنی بر حس متقابل اراده، و برنامه­ریزی برای رسیدن به هدف است که دارای دو بعد شناختی به هم مرتبط: 1- قدرت پایوری و 2- قدرت راه­یابی است. به عقیده وی تفکر پایورانه. افکاری­اند که افراد در مورد توانایی خود برای شروع و حفظ حرکت در مسیر انتخاب شده به سمت هدف دارند. تفکر عاملیتی یا پایورانه یک مؤلفه انگیزشی است که معرف ارزیابی از تواناییش برای حفظ حرکت در مسیر هدف، و تصور شخص از تواناییش برای شروع حرکت در مسیرهای تعیین شده به سمت هدف است. همچنین، او تفکر رهیاب را عبارت از تصور توانایی شخص برای شناسایی و ایجاد مسیر به سمت هدف می داند(پرچم و هم

نقش سوءاستفاده­ی دوران کودکی در نشانه­ های اختلال خوردن با واسطه ­گری نقص در تنظیم هیجان

   اختلالات خوردن از اختلالات سخت و ناتوان­کننده روانپزشکی هستند که به صورت اختلال در رفتارهای خوردن و تصویر بدنی تعریف می­شود. بی اشتهایی عصبی و پراشتهایی عصبی دو شکل عمده از اختلالات خوردن هستند. هردو اختلال شامل دلواپسی افراطی از وزن، شکل و اندازه بدن و ادراک تحریف شده از بدن خود است (کلوپر، 2011 ).

 

 

در سبب شناسی این اختلالات عوامل ژنتیکی، زیستی، روانشـناختی و محیطی مطـرح شده­اند.

 

 

محیط نقش مهمی در پیدایش بعضی اختلالات خوردن دارد. به طور مثال نشان داده شده است که مادران کودکانی که بعدها مبتلا به اختلالات خوردن می شوند، طی بارداری در معرض استرس بیشتری بوده­اند. اتفاقات حین زایمان (مثل هماتوم سفال) یا زایمان زودرس، شانس بروز اختلالات خوردن را افزایش می دهدبرخی دیگر از عوامل محیطی مرتبط با اختلالات خوردن داشتن تاریخچه­ای از آسیب دوران کودکی به ویژه سوءاستفاده جنسی، فیزیکی، هیجانی و بی­توجهی هستند. افرادی با مشخصه بی­اشتهایی عصبی، پراشتهایی عصبی ویا اختلال خوردن نامشخص که گزارشاتی از آسیبهای مکرر دوران کودکی دارند، رفتارهای خودتخریبی را از خود نشان می­دهند(کلوپر،2011).

 

 

   هرچند پدیده کودک آزاری از اعصار دور در جوامع انسانی وجود داشته، لیکن در سالهای اخیر به صورت علمی مورد توجه قرار گرفته و مبارزه با آن به تدریج آغاز شده است.آزار کودکان در سطوح و به اشکال مختلفی از جمله آزارجسمی مانند کتک زدن یا انواع تنبیه­های بدنی، آزار روانی و هیجانی مانند بی­توجهی، غفلت از برآوردن نیازهای اولیه­ی کودکان، وآزار جنسی در بیشتر جوامع امروزی وجود دارد(باکر ، 1990 ).

 

 

 

 

 

  طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت[13] (1999)کودک آزاری جسمی عبارت است از هر تعاملی که به آسیب واقعی بالفعل یا بالقوه منجر گردد و تا حد معقولی در کنترل والد یا شخص سرپرست، قدرتمند و یا مورد اعتماد کودک باشد.

 

از سویی مفهوم نقص در تنظیم هیجان به علت نقش احتمالی آن در ایجاد تفاوت در بروز نشانه­ها، توجه فراوانی را به خود جلب کرده است (گراس و مونز، 1995)، که شامل آسیب شناسی خوردن نیز می­شود (هدرتون، بومیستر 1991 ، سلوای، استرانگمن و هستون،  2005 ). اخیراً، گراتز و رومر (2004) در مفهوم سازیشان از تنظیم / نقص در تنظیم هیجان، شش عامل را به لحاظ نظری و با پشتوانه تجربی استخراج کرده­اندکه روایی آنها مورد تأیید قرار گرفته است. این عوامل نه تنها تجربه هیجانی منفی را شامل می­شوند، توانایی شخص برای برچسب گذاری صحیح هیجانی، تحمل فشار روانی و هدف گرا بودن و رفتار انطباقی در زمان تجربه­ی فشار روانی را نیز در بر می­گیرند. بنابراین، ساختار تنظیم هیجان شامل توانایی انطباقی فرد در شناسایی و کنار آمدن با حالات هیجانی منفی است، نه فقط تجربه صرف خود حالت منفی.

 

 

فرضیه تنظیم هیجان در اختلال خوردن، نشانگانی مانند می­خواری را تلاشی برای افتراق خود از عواطف منفی یا خودتسکینی، عنوان می­کند ( هدرتون، بومیستر 1991، سلوای، استرانگمن و هستون 2005 ). رفتارهای مختل خوردن در این مدل به عنوان یک ابزار غیر انطباقی برای کنار آمدن با عاطفه­­ی منفی مفهوم سازی شده است، و بنابراین دلالت بر مهارتهای تنظیم هیجانی ضعیف دارد. این مطالعات با تأکید بر این فرضیه، از ارزیابی سریع بوم شناختی (EMA) استفاده می­کنند و به این نتیجه رسیده اندکه افزایشی در عاطفه منفی پیش از بروز نشانه­های روزانه اختلال خوردن وجود دارد ( انگلبرگ، استیگر،گوئین و وندرلیچ 2007، اسمیت و همکاران، 2007، استین و همکاران، 2007). برای مثال، رفتار می خواری بوسیله­ی کاهش عواطف دردناک، حداقل در کوتاه مدت به عنوان یک تقویت کننده­ی منفی برای کاهش یا بلوکه کردن هیجان منفی عمل می­کند (ارنو ،کندی و اگراس، 1992 ؛هدرتون و بومیستر،1991 ؛پولیوی و هرمان، 1993؛ ویتساید و همکاران، 2007).

 

 

 

 

 

نتایج رشد کردن و بزرگ شدن در یک محیط سوء استفاده­گر ارتباطات بالقوه­ی متعددی با مدل تنظیم هیجان در ایجاد نشانگان اختلال خوردن دارد. انتقاد مراقب از ابراز عاطفه کودک، تنبیه ابراز هیجانی، یا کم اهمیت جلوه دادن عواطف (یعنی؛ ویژگی رفتارهایی محیط­های سوء استفاده­گر از لحاظ هیجانی) با سرکوبی هیجانی، اجتناب، و شکست در رسیدن حمایت به کودکان، که تمام اینها احتمالاً می­توانند به عنوان استـراتژی­های تنظیم هیـجان عاطفی غیر انطـباقی مفـهوم سازی شوند ( برلین[34] و کسیدی[35]، 2003 ؛ شیپمن[36]، 2007 ؛ اسپینراد[37] ،استیفتر[38] ، دونلان مککال[39] و ترنر[40] ، 2004 ). در بزرگسالان، سوءاستفاده هیجانی دوران کودکی[41] ( CEA ) گزارش شده توسط فرد با بازداری هیجانی و سبک اجتنابی فرد، عدم پذیرش هیجانی، و اجتناب تجربی مرتبط است. به طور خلاصه، سوء استفاده­ی هیجانی با الگوهای غیرانطباقی تنظیم هیجان در هر دو دوره­ی کودکی و بزرگسالی ارتباط دارد. همانگونه که آسیب شناسی خوردن به عنوان نتیجه تلاش­های ناکارآمد تنظیم هیجان مفهوم سازی شده است، بنظر می­رسد که CEA تأثیر غیر مستقیمی در آسیب شناسی خوردن بعدی از طریق رشد این مهارتهای تنظیم هیجان ناکارآمد، داشته باشد.

 

مطالعه دیگری در تبریز روی دانش آموزان دختر ، نشان داد که 7/16 درصد از افراد شرکت کننده در معرض خطر ابتلا به اختلالات خوردن بودند(پورقاسم گرگری، کوشاور، سیدسجادی، کرمی، شاهرخی، 2009).طالعات معدودی در زمینه اختلالات خوردن در ایران انجام شده است، نوبخت و دژکام (2000) در اولین مطالعه بررسی اپیدمیولوژیک این اختلالات در ایران شیوع بی­اشتهایی عصبی و پراشتهایی عصبی را در 3100 دانش­آموز دختر به ترتیب 9/0 و 2/3 درصد گزارش کردند.

 

 

در مطالعه ای در آمریکا که در آن رابطه­ی سوءاستفاده­ی دوران کودکی با نقص در تنظیم هیجان و اختلالات خوردن متعاقب آن بررسی شد، نتایج معناداری بدست آمد( بورنز، فیشر، جکسون، هاردینگ، 2012 ). در بررسی های مشابهی ، نشان داده شد که سوءاستفاده­ی دوران کودکی، پیش­آگهی برجسته­ای برای ابتلا به اختلالات خوردن بعدی است( سونسوک کونگ و کونسوک برنشتین، 2008 ).  بنابراین با توجه به پیشینه تحقیق و اهمیت اختلالات خوردن این سوال پیش می­آید که آیا نقص در تنظیم هیجانات قادر است روابط بین سوءاستفاده­ی دوران کودکی و نشانه­های اختلالات خوردن را میانجیگری کند؟  

 

 

 

 

 

 

 

1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش

 

 

امروزه اختلالات خوردن یکی از مورد توجه­ترین اختلالات روانی/روان­تنی به شمار می­روند. این دسته از اختلالات باعث ایجاد اشکال در سلامت جسمی و عملکرد روانی می­شوند و کیفیت زندگی فرد مبتلا را مختل می­کنند و همچنین ممکن است سبب افزایش مرگ و میر شوند. علت اصلی این اختلالات هنوز به خوبی شناخته نشده است و درمان آن­ها مشکل است و بسیاری از بیماران تمایلی به استفاده از درمان­های کنونی ندارند.

 

 

اختلالات خوردن مجموعه­ای چند عاملی در هم آمیخته از متغیرهای زیستی، خانوادگی، روانی-اجتماعی و روانشناختی می­باشند( کنت و والر، 2000 ). کارشناسان، تخمین می­زنند که علاوه بر اختلالات خوردن، تقریباً 25 میلیون نفر با یک اختلال پرخوری یا رفتار تغذیه­ای خفیف، دست به گریبانند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

همه­گیر بودن مشکل کودک آزاری و افزایش گزارشات مربوط به صدمات و آسیب­هایی که متوجه کودکان است، دولتهای جهان را بر آن داشته است تا توجه جدی­تری به حقوق کودکان داشته باشند. تصویب پیمان نامه جهانی حقوق کودک به عنوان یک توافق جهانی در سال 1989 میلادی شاهدی برای این تلاش­ها در جهت تضمین بقا و رشد، تحصیل و سلامتی و همچنین حمایت از کودکان در برابر انواع سوءرفتارهای جسمی، جنسی یا بهره کشی از آنها در کار و جنگ­ها است (رحیمی و قاسم زاده، 1377 ). در معرض سوءاستفاده و بی توجهی قرار گرفتن کودکان می­تواند به رنج وسیعی از پیامدهای مخرب، که یک عمر تباهی به بار آورد، منجر شود (الیستر لامنت 2010 ). متخصصان بالینی و محققان مطرح کرده­اندکه آسیب وسوءاستفاده­ی دوران کودکی به ویژه سوءاستفاده­ی جنسی می توانند به صورت نیرومندی اختلالات خوردن بعدی را تبیین نمایند (رورتی و یاگر،1996).

 

 

 

 

 

 

 

رشد کردن و بزرگ شدن در یک محیط سوء استفاده­گر می­تواند ارتباطات بالقوه­ی متعددی با مدل تنظیم هیجان در ایجاد نشانگان اختلال خوردن داشته باشد( برلین و کسیدی، 2003 ؛ شیپمن، 2007 ؛ اسپینراد ، استیفتر ، دونلان مککال و ترنر، 2004 ). در

پایان نامه های دانشگاهی

 بزرگسالان، سوءاستفاده­ی هیجانی دوران کودکی ( CEA ) گزارش شده توسط فرد با بازداری هیجانی و سبک اجتنابی فرد و عدم پذیرش هیجانی مرتبط است. به طور خلاصه، سوء استفاده هیجانی با الگوهای غیرانطباقی تنظیم هیجان در هر دو دوره­ی کودکی و بزرگسالی ارتباط دارد. همانگونه که آسیب شناسی خوردن به عنوان نتیجه تلاش­های ناکارآمد تنظیم هیجان مفهوم سازی شده است، بنظر می­رسد که CEA تأثیر غیر مستقیمی در آسیب شناسی خوردن بعدی از طریق رشد این مهارتهای تنظیم هیجان ناکارآمد، داشته باشد. گیلبا- اسکچمن[52] و همکاران (2006) دریافتند افراد کم اشتها در قیاس با افراد پراشتها از آگاهی هیجانی کمتری برخوردارند در مقابل افراد پراشتها نسبت به کم اشتها در تنظیم هیجانات خود مشکلات بیشتری نشان داده­اند.

 

 

 

 

 

مبتنی بر آنچه عنوان شد، چنین استنباط می­شود که روابط بین سوءاستفاده دوران کودکی و اختلالات خوردن بواسطه نقص در تنظیم هیجان، وساطت می­شود. لکن تصریح این روابط به انجام پژوهش جدید نیازمند است. از این رو، پژوهش حاضر بخشی از این دغدغه را پوشش می­دهد.

 


1-4  اهداف پژوهش

 

 

1-4-1 هدف کلی

 

 

تعیین نقش سوءاستفاده­ی دوران کودکی در نشانه­های اختلالات خوردن با میانجیگری نقص در تنظیم هیجان.

 

 

  • اهداف اختصاصی

 

1-4-2-1 تعیین نقش سوءاستفاده­ی دوران کودکی در نشانه­های خوردن

 

 

1-4-2-2 تعیین نقش نقص در تنظیم هیجان در نشانه­های اختلال خوردن

 

 

1-4-2-3 تعیین نقش سوءاستفاده­ی دوران کودکی در نقص در تنظیم هیجان

 

 

1-4-2-4 تعیین برازش مسیرعلی اندازه­گیری شده با مدل نظری

 

 

1-5  فرضیه­های پژوهش

 

 

1-5-1  سوءاستفاده­ی دوران کودکی در مؤلفه­های شناختی- عاطفی اختلال خوردن نقش مستقیم دارند.

 

 

1-5-2  نقص در تنظیم هیجان نقش مستقیم در مؤلفه­های شناختی- عاطفی اختلال خوردن دارد.

 

 

1-5-3  سوءاستفاده­ی دوران کودکی نقش مستقیم در نقص در تنظیم هیجان دارد.

 

 

1-6  سؤال­های پژوهش

 

 

1)آیا مسیر علًی اندازه­گیری شده با مدل نظری برازش دارد ؟

 

 

2)آیا سوءاستفاده جنسی بواسطه تنظیم هیجان، بر نشانه­های پرخوری تأثیر دارد؟

 

 

1-7  تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها

 

 

1-7-1 تعاریف نظری متغیرها

 

 

1-7-1-1  اختلالات خوردن:

 

 

اختلالات خوردن دارای خصوصیات بارزی از جمله مختل شدن رفتارهای متعادل تغذیه­ای و اختلالات بارز در افکار فرد نسبت به غذا و خود می­باشد و مهم­ترین آن­ها بی­اشتهایی عصبی و پر اشتهایی عصبی است. بی اشتهایی عصبی با علایمی از جمله گرسنگی کشیدن عمدی به میزان زیاد، تمایل بی­وقفه برای لاغری و ترس مرضی از چاقی و وجود علایم و نشانه­های ناشی از گرسنگی کشیدن و روزه داری همراه است و پراشتهایی عصبی علایمی از جمله روش­های نامناسب جلوگیری از افزایش وزن، دوره­های پرخوری با بسامد بالا، رفتارهای جبرانی متعاقب پرخوری به منظور پیشگیری از افزایش وزن و ترس مرضی از چاق شدن را دربرمی­گیرد (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، 1994).

 

 

  هرگونه رفتاری که آزار عمدی فیزیکی، هیجانی، جنسی و یا سهل­انگاری و غفلت نسبت به کودک در پی داشته باشد، کودک آزاری محسوب می­شود( سازمان بهداشت جهانی ). آثار روانشناختی طولانی مدت کودک آزاری بروز مشکلات رفتاری و روانشناختی عمده در دوران نوجوانی و بزرگسالی است(کریستوفرسون، پولسن و نیلسن، 2003 )[54].

 

 

1-7-1-3  تنظیم هیجان:

 

 

       تنظیم هیجان بعنوان فرایند آغاز، حفظ، تعدیل و یا تغییر در بروز، شدت یا استمرار احساس درونی و هیجان مرتبط با فرایندهای اجتماعی- روانی، فیزیکی در به انجام رساندن اهداف فرد تعریف می­شود ( ویمز و پینا، 2010 ). در واقع تنظیم هیجانی تنها سرکوب هیجان ها نیست، بلکه شخص نباید همیشه در یک حالت آرام و ساکن از برانگیختگی هیجانی قرار داشته باشد. در عوض تنظیم هیجانی، شامل فرایندهای نظارت و تغییر تجربیات هیجانی شخص است (تامپسون، 1994 ).

 

 

1-7-2  تعاریف عملیاتی متغیرها

 

 

1-7-2-1  اختلالات خوردن: اختلالات خوردن در این پژوهش توسط پرسشنامه سیاهه­ی علائم اختلال خوردن (EDI) سنجیده شد و نمره­ی فرد در این پرسشنامه، نشان دهنده­ی رفتارهای مخل خوردن بود.

 

 

1-7-2-2 سوءاستفاده­ی دوران کودکی: در این پژوهش سوءاستفاده­ی دوران کودکی به وسیله­ی اجرای

اثر بخشی آموزش راهبردهای شناختی- رفتاری بر بهبود سبک مقابله در دختران کمرو پایه …

نوجوانی دوره پر تغییر و پرچالش است که می تواند برای نوجوان استرس زا و دشوار باشد. برای نوجوانان مقابله مؤثر بسیار مهم است. لازاروس و فولکمن معتقدند که مقابله (coping) عبارت است از مجموعه کوشش های شناختی ورفتاری برای غلبه بر مطالبات بیرونی و درونی که به نظر فرد انرژی بر و فراتر از منابع موجود اواست. به نظر لازاروس ، مقابله ، یک متغیر میانجی بین وقایع منفی زندگی و سلامت روانی است. روان شناسی سلامت برای نقش سبک های مقابله ای در چگونگی سلامت جسمانی و روانی اهمیت زیادی قائل شده و به اعتقاد شوارزور و چان (به نقل از سامر فیلد ومک کرا ، 2000) سبک های مقابله گسترده ترین موضوع مطالعاتی در روان شناسی معاصر و یکی از مهمترین عوامل روانی – اجتماعی است که رابطه بین استرس و بیماری است (یزدانی ، 1382).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

با پا گذاشتن در دوران بلوغ ، دورانی که حد فاصل کودکی و نوجوانی معرفی شده است ، به علت فاصله گرفتن کودک از بزرگسالان ، به خصوص والدین و تمایل به استقلال دوره بزرگسالی این دوره چالش عاطفی سهمگینی را برای نوجوانان به وجود می آورد (لطف آبادی ، 1378).

 

 

از نظر روانی مهمترین تحولاتی که در نوجوان رخ می دهد استقلال طلبی ، دوست یابی ، عصیان و همزیستی با گروه همسالان است. همچنین به دلیل ویژگی های خاص بلوغ ، بسیاری از بیماری های روانی و انحرا فات در مرحله بلوغ بارزتر به چشم می خورد که مهمترین آنها عبارتند از افسردگی ، اضطراب ، کمرویی ، بزهکاری و اختلالات شخصیت که این موارد با هوشیاری و دلسوزی والدین و دادن آگاهی های لازم تا حد زیادی قابل پیشگیری و درمان است (خدابنده سامانی ، 1381). صرف نظر از سایر مسائل موجود ، تقریباً تمام دانش آموزان که به سن خاص وارد می شوند ، به کاهش اعتماد به نفس و جهش در خود آگاهی مواجه می گردند. تفکر واقعی آنها در مورد خودشان ، نا هموار و آشفته است به طوری که یکی از بزرگترین تغییرات مشخص ، در زمینه عزت نفس اجتماعی پدید می آید. از این رو متخصصان تعلیم و تربیت معتقدند در این موقعیت بحرانی و چالش انگیز ، حمایت کردن از توانایی های دختران و پسران دانش آموز به برقراری ارتباط نزدیک و پس زدن مشکلات بین فردی و تعاملی از طریق پرورش اعتماد به نفس در آنها کمک زیادی می کند (روزنبرگ ، 1989).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

امروزه درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان نظیر کمرویی و گوشه گیری ، لجبازی و پرخاشگری ، تنبلی و کند روی به عنوان اولین یا مهمترین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس و تقویت آن از طریق مهارت های فردی و اجتماعی پرداخته می شود. افزایش اعتماد به نفس می تواند به کودکان و نوجوانان فرصت بدهد تا بتوانند از حداکثر ظرفیت ذهنی و توانمندی های بالقوه خود بهره مند شوند و از انگیزه ای غنی برای تلاش برخوردارد شوند. بدون تردید نوجوانانی که دارای حس اندیشمندی و عزت نفس قابل توجهی هستند نسبت به همسالان خود در شرایط مشابه ، پیشرفت تحصیلی و کارآمدی بیشتری از خود نشان می دهند (افروز ، 1375). تقویت اعتماد به نفس و احترام به خود در کودکان و نوجوانان می تواند سرمایه معنوی و روحی باشد که در سنین مدرسه به آنها اهدا می شود تا از این طریق بتوانند در آینده در برابر مشکلات زندگی ایستادگی کنند ، هویت خود را حفظ نمایند و عملکرد خوبی داشته باشند.

 

 

دکترشارتیه(1369) روانشناس معروف جهان معتقد است که عقده حقارت یکی از عوامل اصلی ایجاد کمرویی است. عقده حقارت در فرد در اثر ویژگی های جسمی و روانی وی و یا تأثیر محیط و گاهی توأماً شکل می گیرد.

 

 

افراد برای رفع تنش حاصل از عقده حقارت ممکن است از واکنش های روانی مختلفی مثل کناره گیری پرخاشگری و غیره استفاده کنند.

 

 

دانش آموزی که در مدرسه حالت پرخاشگری دارد معمولاً زودتر شناسایی گشته و معلمین و اولیا در صدد رفع درمان رفتار وی بر می آیند ولی دانش آموزی که در مدرسه حالت انزوا و گوشه گیری دارد به علت اینکه برای دیگران مزاحمتی ایجاد نمی کند ، کمتر اولیا به فکر رفع و درمان رفتار اینگونه دانش آموزان هستند در حالیکه نو جوان کمرو علی رغم توانائی ها و خلاقیتهایی که دارد به سبب ترس و کمروئیش کمتر می تواند توانائی هایش را نشان دهد.

 

 

در نتیجه نمی تواند پاداش های مثبت از اطرافیان دریافت نماید لذا در یک حلقه معیوب کناره گیری از اجتماع قرار می گیرد که منجر به تشدید اینگونه اختلال در آنان می شود.

 

 

از آنجایی که نهاد آموزش و پرورش هدفش پرورش جوانانی فعال و شاداب و سازنده است می بایست به رفتار اینگونه دانش آموزان نیز توجه کند. و نه تنها ویژگی ها و مشکلات رفتاری آنها را بشناسد بلکه ریشه ها و علت های زمینه ساز این رفتار را شناسایی کند و در جهت بهبود و پیشگیری رفتار کمروئی نوجوانان گام های اصولی و سازنده بردارند.

 

 

یکی ازتکنیک های رایج رویکرد شناختی ، درمانی عقلانی- عاطفی است که توسط آلبرت الیس ، تحول یافته است. بطورفشرده ، دراین رویکرد ، مشکلات و مسائل روانی ، از یک سلسله باورهای غیرمنطقی- غیرعقلانی ناشی می شود. بدین صورت که یک تجربه هیجانی منفی همانند اضطراب یا افسردگی از یک سری باورهای غیرمنطقی و نادرست که متعاقب یک حادثه یا اتفاق روزانه در ذهن فرد شکل می گیرد ، ناشی می شود.

 

 

با توجه به مطالب مطرح شده چون افراد کمرو باورهای غیر منطقی دارند که سبب انعطاف ناپذیری آنها شده و در نتیجه بر عملکرد فرد تاثیر منفی می گذارد و سبب می شود که در انجام کلیه امورشان دچار مشکل شوند و با توجه به کمبود مطالعات انجام شده در زمینۀ درمان و حل مشکلات افراد کمرو ، لذا در پژوهش حاضر محقق در نظر دارد تا به این سوال اصلی تحقیق که آیا آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری باعث بهبود سبک مقابله صحیح و مناسب در افراد کمرو می شود یا خیر؟ پاسخ دهد.

 

 

 1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش

 

 

یکی از مسائل و مشکلاتی که در سازگاری بهینه نوجوانان اختلال ایجاد می کند انزوا گزینی و کناره گیری آنها ست. عده ای معتقد اند فرد کمرو مضطرب است همین اضطراب نمی گذارد دوستان جدیدی پیدا کند.

 

 

اما از رابطه با دوستان قدیمی لذت می برد نشانه های مرضی واکنش کناره گیری عبارتست از خجالت ، گوشه گیری ، حساسیت ، اضطراب و تواضع بی دلیل ، این افراد از برقراری تماس های بین فردی یا روابط رضایت بخش با افراد بیگانه پرهیز می کنند آثار کمروئی و خجالت در صدای آنها پیداست و ممکن است با نجوا صحبت کرده ، یا برای فرار از مورد توجه قرار گرفتن ، خود را پشت دیگران پنهان کنند. سرخ شدن از خجالت ، دشواری در صحبت کردن و شرمساری از خصوصیات آنهاست.

 

 

نگی، وودز و کارسون(1997) پژوهشی پیرامون رابطه سبک‌های مقابله و عوامل شخصیتی به ویژه سازگاری ، انجام دادند در این مطالعه 153 زن زندانی 35 ساله که در یک زندان با حداقل امنیت به سر می‌بردند ، مورد مطالعه قرار گرفتند و نتایج بیانگر این نکته بود که از 13 سبک نظری مقابله ، همبستگی مثبتی با سبک سازگاری داشتند و زنانیکه برای مقابله با تنیدگی سبک های بیشتری در اختیار داشتند ، نمرات سازگاری بالا تری هم نشان دادند همچنین نتایج این تحقیق نشان داد که آموزش تکنیک های مقابله سودمند می‌باشد.

 

 

الن مناکر و کارولین‌. م (1996) تحقیقی پیرامون سبک های مقابله و خود پنداره انجام دادند در این مطالعه رابطه بین خودپنداره و سبکهای مقابله 457 نوجوان سرآمد پایه‌های ششم تا دهم بررسی شد با این پیش فرض که همه کودکان با چالش هایی روبرو می‌شوند. پس از تجزیه و تحلیل اطلاعات یافته‌ها نشان داد که 27% از واریانس خودپنداره در کل افراد به وسیله شش سبک مقابله‌ای تبیین می‌شود. همچنین مشخص شد که از شش زیر مقیاس مقابله ، تلاش سخت و رسیدن به موفقیت (مساله مداری) ، تمرکز روی حل مساله و محافظت از خود پیش‌گویی کننده‌های معنی‌داری در رابطه با ارتباط بین سبک مقابله و خود پنداره می‌باشند (به نقل از اسلامی، 1381).

 

 

نتایج پژوهشی و تجربی نشان می دهند که روش آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری باعث کاهش علایم کمرویی و افزایش سطح خودپنداشت شده و موجب بهبود کمرویی و کاهش افسردگی شده است. به عبارت دیگر این روش یک روش بازسازی شناختی است که می تواند طرز فکر و شناخت های افراد را تغییر دهد و یا به عبارتی اصلاح کند. این تغییر شناخت ها نتیجتاً می تواند روی اهداف و انتظاراتی که افراد از خود و دیگران دارند تأثیر گذار باشد. همانطور که بیان شد افراد کمرو دارای شناخت ها و رفتارهایی هستند که برای رسیدن به اهداف سطح بالا و بلند پروازانه در تلاشند و از نتایج و پیامد های منفی اجتناب می کنند. کمرویی ابتدا در ضمیر باطن ریشه می دواند و مزمن می شود و سر انجام جسم را نیز از تحرک می اندازد.

 

 

امام جعفر صادق (ع) می فرمایند “من رق وجهه رق علم” هرکه از سوال کردن دچار شرم و خجالت گردد از کسب علوم محروم مانده و نمی تواند به ذخایر علمی دست یابد.

 

 

نتیجه اینکه از نظر اسلام نیز شرم و خجالتی که مانع رشد و کمال انسان باشد مطرود است ، لذا بحث درباره کمرویی نوجوانان و چاره اندیشیدن برای رفع این معضل اهمیت و ضرورت خاص می باشد و دست اندرکاران تعلیم و تربیت و پرورش دهندگان نسل آینده کشور باید به این مهم توجه نمود ، و با شناخت این معضل و کشف ریشه ها وعلت های این رفتار در جهت درمان و پیش گیری رفتار کمرویی نوجوانان برنامه ریزی های صحیح و اصولی و دامنه دار صورت گرفته و گام های مفید و سازنده برداشته تا گره های کور و تاریک و مشکلات و موانع از سر راه رشد و شکوفایی نوجوانان بردارند و آنان را در رسیدن به بلوغ اجتماعی و داشتن شخصیتی سالم و به کار گرفتن استعدادها و توانایی هایشان و همچنین حل مشکلات رفتاری و اجتماعی شان کمک نمایند.

 

 

حال ما در این پژوهش سعی داریم تا به بررسی تأثیر روش آموزش خود به عنوان یک روش شناختی- رفتاری بر کمرویی که به نوبه ی خود باعث میزان کاهش ابعاد سبک مقابله ناکارآمد افزایش ابعاد سبک مقابله مراجعه به دیگران و بهبود ابعاد سبک مقابله کارآمد می باشد ، بپردازیم (بک و الیس 1979).

 

 

هدف کاربردی از این تحقیق و به کارگیری این روش برای بهبود سبک مقابله افراد کمرو توسط مشاوران ، معلمان و در سایر مراکز خدمات روان شناختی میباشد.

 

 

1-4- اهداف تحقیق

 

 

 1-4-1- هدف کلی:

 

پایان نامه های دانشگاهی

 

 

 

تعیین تاثیر آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری بر بهبود سبک مقابله در دانش آموزان دختر کمرو پایه ششم

 

 

1-4-2- اهداف جزیی:

 

 

    • تعیین تاثیر آموزش راهبردهای شناختی- رفتاری برافزایش ابعاد سبک مقابله کارآمد در افراد کمرو

 

    • تعیین تاثیر آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری بر افزایش ابعاد سبک مقابله مراجعه به دیگران در افراد کمرو

 

    • تعیین تاثیر آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری بر کاهش ابعاد سبک مقابله ناکارآمد افراد کمرو.

 

  • بررسی ماندگاری تاثیرراهبردهای شناختی- رفتاری بر کمرویی در بستر زمان.

 

1-5- فرضیه های تحقیق

 

 

فرضیه اول : آموزش شناختی – رفتاری منجر به افزایش ابعاد سبک مقابله کارآمد در افراد کمرو می شود.

 

 

فرضیه دوم : آموزش راهبرد های شناختی – رفتاری منجر به افزایش ابعاد سبک مقابله مراجعه به دیگران در افراد کمرو می شود.

 

 

فرضیه سوم : آموزش شناختی – رفتاری منجر به کاهش ابعاد سبک مقابله ناکارآمد در افراد کمرو می شود.

 

 

فرضیه چهارم : آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری بر تغییر سبک مقابله دختران کمرو در بستر زمان محفوظ می ماند.

 

 

1-6-متغیر های پژوهش

 

 

متغیر مستقل : راهبردهای شناختی – رفتاری.

 

 

متغیر وابسته : سبک مقابله و ابعاد آن.

 

 

 تعریف واژه ها و اصطلاحات

 

 

1-6-1- تعریف مفهومی

 

 

راهبردهای شناختی – رفتاری : درمان شناختی- رفتاری رویکردی است مبتنی بر عقل سلیم که بر دو اصل بنیادی استوار است : نخست این که شناخت واره های ما اثری کنترل کننده بر هیجان ها و رفتار ما دارند و دوم این که چگونگی عملکرد یا رفتار ما اثری قوی در الگوهای فکری و هیجان های ما می گذارند (جسی رایت، مونیکابسکو و مایکل تیز، 1392،ص 15)

 

 

سبک مقابله : به تلاش های شناختی و رفتاری برای جلوگیری مدیریت و کاهش تنیدگی اشاره می کند (لازاروس وفولکمن ، 1984: به نقل از پنلی و توماکو2002) که شامل سبک مقابله کارآمد ، ناکارآمد و مراجعه به دیگران است.

 

 

سبک مقابله مساله مدار(کارآمد) : در این نوع مقابله فرد سعی می‌کند برای برطرف کردن استرس و یا به حداقل رساندن آن ، کار و یا فعالیتی انجام دهد. بیشتر تلاش فرد در راستای حل مساله ایجاد کننده استرس و یا به حداقل رساندن فشار روانی ناشی از آن و یا برطرف کردن آن انجام می‌شود (اگدن،1996).

 

 

مقابله هیجان مدار(مراجعه به دیگران) : یعنی فرد با فاصله گرفتن عاطفی از مشکل اقدام به فرار و اجتناب کرده و برای دریافت حمایت عاطفی تلاش می‌نماید در این مقابله هدف فرد آرام ساختن خود و دست یافتن به آرامشی است که به دلیل روی دادن استرس به هم خورده است. در این مرحله فرد می‌کوشد تا خود را از آشفتگی‌ها و پریشانی های حاصل از وقوع فشار روانی رها سازد. در این قسمت فرد سعی می‌کند تا با توسل به راه هایی مثل دعا و نیایش ، معنی جدید و مثبت به موقعیت دادن ، درد دل کردن با اطرافیان و ابراز محدود عواطف و غیره با فشار روانی مقابله نماید (پروین ، 1989 ، ترجمه جوادی و کدیور ، 1374 ، نقل از مهدی پور ،1383).

 

 

مقابله اجتنابی(ناکارآمد) : منظور از این نوع مقابله شیوه ایست که توصیف کننده تفکر آرزویی و تلاش های رفتاری جهت گریز یا اجتناب از مشکل است. بعضی افراد در برخورد با یک موقعیت یا رویداد تنیدگی زا ترجیح می‌دهند که به دنیای رویاهای خویش پناه برده و آنچه را که می‌خواهند در دنیای خیال خویش مجسم کنند (آقایوسفی ، 1378).

 

 

کمرویی : یک توجه افراطی به خود ، اشتغال ذهنی افکار ، احساسات و واکنش های فیزیکی خود است که می تواند حداقل شامل یک ناراحتی اجتماعی ضعیف تایک ترس اجتماعی بازدارنده و شدید باشد (زیمباردو وهندرسون ، 2002). در یک تعریف دیگر زیمباردو(2002) می گوید : کمرویی به معنی تردید فرد در مورد تواناییش در مواجهه اجتماعی و باشکل گیری این باور شخصی در اوست که از طرف دیگران ممکن است مورد ارزیابی منفی قرارگیرد.

 

 

 1-6-2-تعریف عملیاتی :

 

 

راهبردهای شناختی – رفتاری : اجرای 10 جلسه آموزش راهبردهای شناختی – رفتاری به مدت 5/1 ساعت هر هفته که شامل مواردی چون : تغییر و اصلاح افکار خود آیند ، فعال سازی رفتاری ، مسئله گشایی و…. می باشد.

 

 

سبک مقابله : نمره ای است که آزمودنی از پرسش نامه راهبردهای مقابله ای نوجوانان به دست می آورد.

 

 

کمرویی : نمره ای است که محقق از طریق مصاحبه نیمه ساختار و مشاهده رفتار آزمودنی و همچنین تکمیل پرسش نامه کمرویی توسط آزمود

 
مداحی های محرم