متخصصان تعلیم و تربیت، با تاکید بر اهمیّت تفکر اندیشمندانه و منطقی به عنوان یکی از مهارت های مورد نیاز افراد در زندگی، پرورش آن را یکی از هدف های اصلی تعلیم و تربیت می دانند و معتقدند نظام آموزشی، به جای انتقال صرف اطلاعات به دانش آموزان، باید موقعیت های مناسبی را برای پرورش تفکر و توسعه ی آن فراهم آورد( ملکی و حبیبی پور،1385؛ حاجی حسینی نژاد و بالغی زاده، 1389).
برنامه درسی ملی ایران یکی از اصول ناظر بر برنامه های درسی و تربیتی را، اعتبار نقش یادگیرنده می داند در صورتی که دانش آموز در کلاس درس معمول ما، به موجودی منفعل تبدیل می شود که مسئول یادگیری خود نیست. همچنین در حوزه برنامه درسی ریاضیات ایران، توانایی دانش آموزان در به کار گیری ریاضی در حل مسائل روزمره و انتزاعی از اهداف اساسی آموزش ریاضی می باشد.
با توجه به اینکه قلمرو حوزه آموزش ریاضیات از یک سو، بر درک مفاهیم ریاضی و از سویی دیگر برآشنایی دانش آموزان با فرآیندهای ریاضی نظیر حل مساله و به کار گیری استراتژی های حل مساله، مدل سازی (مسائل واقعی و پدیده ها)، فرضیه سازی و تقویت تفکر نقاد تاکید دارد( برنامه درسی ملی جمهوری اسلامی ایران، 1391). محبی (1384) تاکید آموزش و پرورش نوین را بر یادگیری می داند و فعال بودن یادگیرنده در آموختن و ساخت دادن به یادگیری خود مورد توجه قرار می دهد زیرا تعلیم و تربیت، معنای جهانی یافته و روش های نوین تدریس مطرح شده است و یادگیری فردی در عین حال گروهی و مشارکتی جایگاه ویژه ای پیدا کرده است.
امروزه متخصصان آموزش ریاضی بر این باورند که هر فراگیر اعم از کودک و نوجوان و بزرگسال، خود باید درگیر یادگیری مفاهیم و مهارتهای ریاضی و حل مساله شود و با هدایت معلم و مربی بکوشد تا مفاهیم ریاضی را از نو در ذهن و اندیشه اش بسازد یعنی خودش ریاضی را انجام دهد تا یادگیری و فهم معنادار برای او ایجاد گردد.(علم الهدایی،1388)
به گفته کیامنش (1377)، نتایج پژوهش ها و گزارش های اخیر در آموزش و پرورش ایران حاکی از آن است که فرآیند یاددهی-یادگیری ریاضی در مدارس با مشکلات عدیده ای روبرو است برای مثال می توان به نتایج حاصل از سومین مطالعه ی بین المللی ریاضیات تیمز که در بیش از چهل کشور انجام شده است اشاره کرد این گزارش ها؛ حاکی از آن است که وضعیت برنامه درسی، روش های تدریس و عملکرد و نحوه ی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان کشور در مقایسه با کشورهای شرکت کننده از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست.
امروزه نمی توان پذیرفت که ریاضیات، حتی ریاضیات قبل از دبستان توسط افراد نا آگاه و بی توجه به اصول و مبانی آموزش ریاضی ارائه شود، زیرا طبیعت دانش ریاضی و پیچیدگی های آموزش و یادگیری آن، بویژه در دوران ریاضیات مدرسه دلالت بر این مهم داردکه کمترین بدآموزی موجب انحرافات جدی فراگیران در یادگیری های بعدی ریاضی و نقصان رفتار ریاضی خواهد شد(علم الهد ایی،1388، ص42).
بررسی نتایج تیمز ریاضی (1995، 1999، 2003، 2007 ،2011) در سوالات هر سه حیطه ریاضیات تیمز(دانستن، به کار بستن و استدلال ریاضی) نشان می دهد میانگین نمرات دانش آموزان ایرانی درهر سه حیطه، در همه ی این مطالعات به طور معناداری از نمره میانگین بین المللی پایین تر است. ( مرکز ملی مطالعات بین المللی تیمز و پرلز، 1388و1393) بنابراین توانایی دانش آموزان ایرانی در سطوح حیطه های شناختی درس ریاضی در سطح قابل قبولی نیست.
شورای ملی معلمان ریاضی( NCTM) در امریکا و کانادا در سال 2000 در سند خود تحت عنوان «اصول و استانداردهای ریاضیات مدرسه ای» به ارائه ی استانداردهایی می پردازد که نقش عمده ای در رهنمون کردن اصلاحات در روش آموزش ریاضی بازی می کند در بخشی از این سند آمده است: برنامه ی درسی ریاضی، باید فرصت های یادگیری مفاهیم مهم ریاضی و درک فرآیندهای با ارزش ریاضی را پیش روی دانش آموز قرار دهد در این سند دلایل ناتوانی در بهبود مطلوب آموزش ریاضی چنین عنوان شده است: دانش آموزان، فرصت و امکان یادگیری ریاضیات با ارزش را ندارند، برنامه های درسی ریاضی برای دانش آموزان جذاب و گیرا نیست، بعضی از دانش آموزان، تعهدی برای یادگیری ندارند، کیفیت تدریس ریاضی متنوع است(کریمی فردین پور،1385).
یکی از دلایل عدم موفقیت دانش آموزان در مطالعه ی ریاضی؛ می تواند تاکید بیش از اندازه معلمان در کلاس درس، بر روی یادگیری حقایق ریاضی، مهارت ها، و رویه های مورد نیاز، تنها برای حل مسائل الگوریتمی و معمولی باشد. (میولر و همکاران،2010) بنابراین بسیاری از پژوهشگران و آموزشگران ریاضی با این چالش یا پرسش رو برو می شوند که چرا آموزش ریاضی در کشور ما با عدم موفقیت همراه است؟ و چرا دانش آموزان در درس ریاضی دچار مشکلات متعددی هستند؟ و مهم ترین عوامل در بروز این مشکلات چیست؟ از نظر پژوهشگر به عنوان دبیر ریاضی، ضعف دانش آموزان در درس ریاضی علل گوناگونی دارد به نظر می رسد یکی از مهم ترین عوامل را می توان نحوه ی تدریس معلمان ذکر کرد.
در روش های معمول تدریس، علی الخصوص در ریاضی، فرایند و جریان تدریس و یادگیری به گونه ای است که مانع از فعالیت و درگیری دانش آموز در تجارب یادگیری می شود معلم متکلم وحده بوده و بدون درنظر گرفتن توانایی ها، استعدادها و علایق شاگردان، به صورت یکنواختی محتوای کتاب را در قالب سخنرانی های طولانی مدت به آن ها انتقال می دهد. می توان منشأ بسیاری از عدم موفقیت های سیستم آموزشی و همچنین شکست دانش آموزان را در رسیدن به اهداف تعیین شده آموزش را در عدم توانایی روش های تدریس معمول، در فراخواندن دانش آموزان به حضور فعال در جریان یادگیری جستجو کرد. از نتایج رویکرد معمول در تدریس در سیستم های آموزشی، افت تحصیلی شدید در دانش آموزان و توجه آن ها فقط به حفظ و تکرار مطالب و محتوای دروس می باشد. همچنین عدم یادداری مطالب آموخته شده پس از زمان کم و نبود انگیزه و گرایش برای یادگیری عمیق و معنادار و خارج شدن فراگیران ضعیف از فرایند یادگیری، ازثمرات آموزش سنتی می باشد. این مشکلات دامنگیر نظام آموزشی کشورمان نیز می باشد، به طوری که نظام آموزش و پرورش را دچار چالش جدی کرده است.(کیامنش، نوری، 1380، ص177).
در روش های معمول تدریس؛ محور فعالیت های فکری و عملی، کلاس و درس معلم می باشد و معلم دارای اعتبار و سندیت بوده و درواقع مسئول انتقال معلومات می باشد و بهترین یادگیرنده از نظر معلم کسی است که گفته های معلم و نوشته های کتاب درسی را حفظ کند و در موقع لزوم عیناً تکرار کند.(نوروزی و همکاران، 1381، صص161و162) در چنین شرایطی پیشرفت تحصیلی و رشد فکری برای دانش آموزان میسر نمی شود به همین دلیل امروزه، روش های فعال با محور قرار دادن فراگیران جایگاه ویژه ای در مباحث تربیتی پیدا کرده است البته عوامل متعددی مانع رشد و پیشرفت تحصیلی در دانش آموزان می شود که روش های تدریس معمول یکی از این عوامل است(کرامتی، 1386).
دانش آموزان امروزی را نمی توان با شیوه های قدیمی و معمول تدریس، به صورت منفعل در کلاس نشاند و برای آن ها مفاهیم ریاضی را تدریس کرد. تجربه و تحقیق نشان داده است که یادگیری در این روش ها سطحی بوده و قابل اعتماد نیست همچنین انتزاعی بودن درس ریاضی یادگیری را سخت تر می کند. لذا می توان با بهبود روش های تدریس به یادگیری ریاضی کمک کرد.(کریمی،1383،ص 58).
می توان اذعان داشت تحقق پیشرفت و ارتقاء توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان و یادگیری مطلوب ریاضی همراه با ویژگی ها و نشانه های فوق نیازمند تغییر در روش های معمول تدریس است. لذا توجه به روش های فعال درامر آموزش ریاضی ضرورت می یابد. در سال های اخیر جنبش جدیدی در فلسفه ی آموزش و پرورش پدید آمده است که پرجم دار آن، ساخت و سازگرایی است ایده ی اصلی ساخت و سازگرایی، آن است که یادگیری ساخته می شود از آنجا که هسته ی مرکزی این الگو درباره ی ماهیت دانش بشر است بطوری که معتقد است دانش کالای قابل جا بجایی نیست و فعالانه توسط فرد ساخته می شود. ( بایلر و اسنومن، 1993). الگوی تدریس مبتنی بر E 5 که منبعث از ساخت و سازگرایی است شامل 5 گام به ترتیب فعال سازی، اکتشاف، توضیح دادن، شرح و بسط و ارزشیابی است. درکلاس هایی با این طرز تفکر ، معلم به دانش آموزان مسایلی واقعی و معنادار می دهد و آنها را به تدوین فرضیه، ارائه راه حل های متنوع با کمک گرفتن از سایر همکلاسی ها، تفسیر راه حل ها، بحث در گروهای کوچک درباره ایده های ریاضی و ارزیابی نتایج تشویق می کند.(وود، 1993). از نظر( تابین و ایمولد، 1993) معلم در این دیدگاه فرصت هایی در اختیار دانش آموزان قرار می دهد تا درباره یادگیری خود صحبت کنند و با به حداکثر رساندن تعامل اجتماعی بین دانش آموزان و ترتیب دادن تجربه های حسی، یادگیری دانش آموزان را بهبود بخشد . بنا برگفته (سانتروک ، 2004 ) این الگو بر نقش فعال یادگیرنده در درک و فهم و معنی بخشیدن به اطلاعات تاکید دارند.(نقل در سیف، 1377) با بررسی مطالعات صورت گرفته به نظر می رسد تدریس ریاضی مبتنی بر الگوی E5، در پیشرفت و توسعه ی توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان موثر باشد. با توجه به اینکه پژوهش هایی که در ایران صورت گرفته از جمله نتایج پژوهش مرتضوی (1388) که نشان می دهد پیشرفت تحصیلی گروه آزمایش که با شیوه ی ساخت و ساز گرایی آموزش دیده بودند، نسبت به گروه گواه که به روش معمول آموزش داده شدند، بیشتر بوده و همچنین در چهار خرده مقیاس مهارت های ریاضی از جمله: مهارت مدل سازی، مهارت فرضیه سازی، مهارت استدلال و مهارت حل مساله) دانش آموزان گروه آزمایش پیشرفت بهتری و نتایج پژوهش عسگری (1389) که اثر بخشی نظریه سازنده گرایی را در تدریس ریاضی دوره اول متوسطه نمایان کرده و نتایج پژوهش مالكی(1390) حاکی از آن است که میزان یادگیری، انگیزش پیشرفت تحصیلی و یادداری دانشجویانی که با مدل طراحی آموزشی E5 آموزش دیده اند نسبت به گروه گواه به طور معناداری بیشتر است.همچنین ضعف و ناتوانی تدریس معمول در درس ریاضی را در پیشرفت تحصیلی ریاضی ارائه می نماید. امّا تاکنون پژوهشی به بررسی تاثیرآموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E 5 بر توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان پایه هشتم ایرانی در بر اساس آزمون های تیمز و چگونگی پیشرفت و توسعه ی آن صورت نگرفته است. از آنجا که تجربه شخصی محقق به عنوان دبیر ریاضی دوره اول متوسطه نشان می دهد دانش آموزان در درس ریاضی درک مفهومی و استدلالی ضعیفی دارند. از طرفی با توجه به مطالب اشاره شده، روش های معمول تدریس، در پرورش و توسعه درک مفهومی و استدلال ریاضی موفق عمل نمی کنند. بنابراین آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 به منظور بررسی تاثیر آن بر توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان پایه هشتم ایرانی انتخاب گردیده است. بنابراین مسأله اصلی در این پژوهش آن است که: آیا روش تدریس ریاضی مبتنی بر الگوی E5 که از روش های فعال و موثر در ارتقاء و پیشرفت توانایی ریاضی دانش آموزان معرفی شده است در مقایسه با روش تدریس معمول، باعث افزایش توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان پایه هشتم در حل مسائل ریاضی می شود؟
1-4 -اهمیّت و ضرورت تحقیق
امروزه در عصر جهانی شدن و با توجه به تحولات جهان کنونی متخصصین تعلیم و تربیت معتقدند روش های مناسب به ویژه روش های فعال تدریس می توانند مسیر زندگی دانش آموزان را سمت و سو بخشند و آنان را برای ورود به عصر دانایی و روبرو شدن با تحولات شگفت انگیز قرن بیست و یکم آماده نمایند. (مهر محمدی،1387)
بیشتر صاحب نظران تربیتی بر این باورند که فقر تفکر دانش آموزان نتیجه ی حاکمیت روش های معمول در مدارس است(شعبانی،1384، ص 2). از طرفی بازتاب یافته های تیمز(TIMSS) و پرلز(PIRLS ) در کشورهای شرکت کننده حساسیت ها و واکنش های متفاوتی را به همراه داشته است. گستره ی این واکنش ها از حد اطلاع صرف، تا انجام اصلاحات و تحولات بنیادی نظام آموزشی و فراتر از آن تغییر دولت ها نیز بوده است( مرکز ملی مطالعات تیمز و پرلز، 1388، ص 7). بهبود یادگیری و عملكرد ریاضی دانش آموزان، از موضوعات اساسی مورد بحث در حوزه آموزش ریاضی به شمار می آید. بر این اساس ترویج اندیشیدن و اندیشه ورزی در مدارس و مراکز آموزشی حائز اهمیت بوده و این تنها در سایه ی انتقال اطلاعات به ذهن شاگردان حاصل نمی- شود، بلکه باید در برنامه های مدارس روش هایی گنجانده شود که از طریق آنها دانش آموزان قابلیت های چگونه آموختن را از طریق نظم فکری بیاموزند و در زندگی روزمره ی خود به کار برند( مهرمحمدی، 1380). از آنجا که رشد درک مفاهیم دانش ریاضی، درک مفهومی و استدلال ریاضی به عنوان یکی از مهارت های آموزش و یادگیری در قرن بیست و یکم می باشد لذا برای تقویت آن، به روش های طراحی آموزشی نوین که با تغییرات جهانی متناسب باشد نیاز است. در محیط های یادگیری باید شرایط اندیشیدن برای دانش آموزان فراهم شود و در برابر مسائل و موقعیت های مختلف قرار گیرند به طوری که آنان را به تلاش ذهنی وادار نمایند که دانش آموزان خود را در فعالیت های یاددهی – یادگیری سهیم بدانند؛ چنین دیدگاهی نیازمند به کارگیری مدل های طراحی آموزشی ساخت و سازگرایانه است(کویین،2000، ص 145-151). نظریه ساخت و سازگرایی معتقد است که دانش آموزان باید در توسعه درک و فهم خود فعالانه شرکت داشته باشند. در واقع این نظریه بینشی ایجاد می کند که چگونگی یادگیری ریاضی به وسیله دانش آموزان را بفهمیم و ما را به استفاده از راهبردهای آموزشی مناسب هدایت می کند که دانش آموزان آغازگر آن هستند، نه خود ما )ون دویل ، 2001).
هدف اصلی در برنامه آموزش ریاضی، بهتر زندگی کردن دانش آموزان است بنابراین ارتباط بین ریاضی و زندگی روزمره، کسب مهارتهای مدل سازی ریاضی و حل مساله، رشد مهارتهای تفکر، برقراری ارتباط بین نمادهای ریاضی و تعبیر و تفسیر آنها، برقراری ارتباط ریاضی با سایر علوم و در حالت کلی به کارگیری مفاهیم ریاضی در محیط پیرامونی و تفسیر و تحلیل آنها از جمله هدف های اصلی این برنامه است(شورای برنامه ریزی ریاضی سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی، 1389، ص 4).
در سال های اخیر آموزش ریاضی در تمام سطوح آموزشی مهم تلقی شده است.؛ زیرا یادگیری ریاضی تفکر منطقی را تقویت می نماید و راه حل هایی را برای حل مسائل روزانه عرضه می کند(ساراما و کلمنتز،2009). پژوهش های گوناگونی برای دستیابی به این مهم صورت گرفته است امّا در حوزه توانایی شناختی ریاضی تحقیق جامعی انجام نگردیده است؛ برخی از پژوهشگران، اهمیت و ضرورت استدلال و اثبات را در ریاضیات مدرسه ای مورد بحث قرار داده و در تحقیقات خود نشان می دهند که درک و فهم ریاضی بدون تاکید بر استدلال و اثبات غیر ممکن است( NCTM، 2000؛ هانا ، 2000؛ بال و باس ، 2000؛ استایلیانیدز ، 2007 ؛ استایلیانیدز و بال ، 2008؛ میولر و ماهر، 2009، نقل در نخستین روحی،1393). بال وباس ( 2003) معتقدند که بدون استدلال، فهم ریاضی تنها جنبه ی ابزاری و رویه ای پیدا می کند آنها در تحقیقات خود نتیجه می گیرند دانشی که فاقد توجیه کردن است؛ براحتی می تواند غیر منطقی و غیر مستدل باشد و موقعی که ریاضیات به عنوان یک علم مستدل به جای مجموعه ای از رویه ها یاد گرفته می شود، دانش به دست آمده به راحتی می تواند بازسازی شود؛ حتی موقعی که حافظه، رویه ها را فراموش می کند آن ها بر این باورند که استدلال ریاضی به یادگیرندگان اجازه می دهد که بین دانش جدید و دانش قبلی اتصال برقرار کنند. (ص34) از سویی دیگر برودیه (2010) نیز بیان می دارد که استدلال ریاضی به دانش آموزان کمک می- کند فعالیت های ریاضی را به عنوان یک مجموعه ی منسجم و پیوسته ببیند و مفاهیم را به موقعیت های دیگر ارتباط دهد. همچنین پژوهش کلاهدوز (1390) در ایران نیز نشان می دهد که اغلب دانش آموزان، درک و فهم مناسبی از فرآیند اثبات و استدلال های معتبر در ریاضیات مدرسه ای ندارند و در ساخت اثبات های ریاضی با مشکل مواجه می شوند. این در حالی است که شورای معلمان ریاضی آمریکا بیان می کند که «استدلال و اثبات باید جزء ثابتی در تجربه ی ریاضی دانش اموزان از پیش دبستان تا پایان پایه دوازدهم باشد و از طریق استفاده و به کار گیری آن در زمینه های مختلف، رشد و توسعه یابد» ( NCTM، 2000 ، ص 56) در همین راستا این شورا برای توسعه استدلال و اثبات، معتقد است دانش آموزان باید با راهنمایی معلم استانداردهای بالایی را برای پذیرش توضیحات توسعه دهند و درک کنند که آنها مسئولیت توسعه و دفاع از برهان ها و استدلالشان را دارند. (همان منبع، ص 75). همچنین، میولر و همکاران (2010) معتقدند که اغلب دانش آموزان موقعی که می خواهند تفکراتشان را شرح دهند و توجیه نمایند، با مشکل مواجه می شوند، آن ها بیان می دارند که اگر چه ممکن است دانش آموزان بتوانند برخی از مسائل پیچیده را حل کنند، اما در اغلب موارد، قادر به توجیه راه حل هایشان نیستند و یا اینکه نمی توانند به خوبی فرایند چگونگی رسیدن به جواب را توضیح دهند.
ضرورت انجام این تحقیق در ایران با توجه به اهداف آموزش ریاضی که در برنامه درسی ریاضی ملی جمهوری اسلامی ایران( 1391، ص 34) صراحتاً به فرایند های استدلال، تفکر نقاد، مهارت های حل مساله تاکید شده است می باشد. لذا راهکارهای عملیاتی کردن این فرایندها در کلاس درس ریاضی احتمالاً اشاره نشده است و اهمیّت مباحثی که پیرامون در ک و فهم و استدلال ریاضی به عنوان پایه و اساس آموزش ریاضی مطرح می شود. همچنین نتایج آزمون های تیمز و نیز تجربه شخصی محقق و دیگر دبیران ریاضی در کلاس درس، نشان می دهد که اکثر دانش آموزان پایه هشتم در توانایی درک و فهم مفاهیم ریاضی و توانایی استدلال ریاضی و بیان آن با مشکل مواجه اند. یکی از مهمترین دلایل ضعف دانش آموزان، عدم درک درست آنها از مفاهیم ریاضی است در واقع دانش آموزان بیشتر به حفظ رویه ها می پردازند، که باعث شده است در حل مسائل مفهومی و استدلالی دچار مشکل شده و نتوانند عملکردی در حد انتظار داشته باشند. در بیان کاربست این پژوهش به طور کلی می توان به آشنا نمودن معلمان ریاضی به سطح توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان پایه هشتم ، آشکار نمودن محدودیت های روش تدریس معمول در تقویت و پیشرفت مهارت های سطح بالای تفکر مانند: درک مفهومی و توانایی استدلال و ارائه راهکارهای عملی به معلمان با هدف توانمند نمودن دانش آموزان در مهارت درک مفهومی مفاهیم ریاضی و توانایی در مهارت استدلال ریاضی، ارائه پیشنهاداتی به برنامه ریزان درسی، مولفان کتاب های درسی ریاضی دوره اول متوسطه برای ایجاد فرصت هایی آموزشی برای پرورش توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان در سطوح حیطه های شناختی ریاضیات تیمز و عملیاتی کردن الگوی تدریس مبتنی بر E5 و تقویت توانایی دانش آموزان در سطوح حیطه های شناختی ریاضیات تیمز در کلاس درس ریاضی اشاره کرد. از آنجا که اهداف برنامه ی درسی ملی، عملکرد ضعیف دانش آموزان ایرانی در آزمون های بین المللی تیمز؛ توجه مسئولین، برنامه ریزان درسی و دیگر دست اندر کاران تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است به نظر می رسد یکی از اقداماتی که می توان برای بهبود وضعیت دانش آموزان انجام داد و جایگاه کشور را در تیمز ریاضی ارتقا بخشید، استفاده از شیوه های فعال تدریس همچون الگوی تدریس مبتنی بر ساخت وسازگرایی( E5) است. به طور کلی، اهمیت موضوع، نتایج تحقیقات و مشاهده مشکلات دانش آموزان در درک مفهومی و استدلالی ریاضی در کلاس های درس دوره اول متوسطه، پژوهشگر را بر آن داشت تا برای آگاهی از توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان به بررسی روش تدریس فعال (مبتنی بر الگوی E5 )، پژوهشی انجام دهد. امید است که این نتایج بتواند سطح آگاهی ما را از شیوه های صحیح یاددهی – یادگیری و شناسایی توانایی درک و فهم و استدلال ریاضی وار دانش آموزان افزایش داده و نتایج این پژوهش برای برنامه ریزان درسی، مولفان کتاب های درسی ریاضی دوره متوسطه اول مثمر ثمر واقع شود و به دنبال آن، راه حل هایی نیز در جهت بهبود وضعیت آموزشی، اندیشیده شود.
1-5 اهداف تحقیق
1-5-1- هدف کلی تحقیق
تعیین تاثیر آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 بر توانایی شناختی ریاضی دانش آموزان دختر پایه هشتم.
1-5-2- اهداف جزئی تحقیق :
1- تعیین تاثیر آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 بر دانش ریاضی دانش آموزان .
2- تعیین تاثیر آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 بر توانایی به کاربستن ریاضی دانش آموزان در حل مسائل.
3- تعیین تاثیر آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 بر توانایی استدلال ریاضی دانش آموزان در حل مسائل.
1-6- قلمرو تحقیق
1-6-1- قلمرو مکانی تحقیق :
قلمرو مکانی این تحقیق دبیرستان (دوره اول متوسطه ) دخترانه ی نشاط در شهر نسیم شهر می- باشد.
1-6-2- قلمرو زمانی تحقیق :
مطالعه اولیه و تحقیقات اسنادی، از اردیبهشت 1393 آغاز گردید. مراحل اجرا، از مهر ماه 1393 با برگزاری آزمون آزمایشی در میان دانش آموزان پایه هشتم آغاز شد و سپس با برگزاری پیش آزمون در بین دو گروه (آزمایش و کنترل) روند اجرای تحقیق دنبال شد و پس از اتمام مراحل اجرا و تجزیه و تحلیل نتایج آن، نگارش پایان نامه شروع شد و تا زمان دفاع پایان نامه ادامه یافت.
1-7- فرضیه های تحقیق
1-7-1 فرضیه اصلی تحقیق
فرضیه اصلی تحقیق: توانایی شناختی ریاضی دانش آموزانی که آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 می بینند نسبت به دانش آموزانی که به روش معمول آموزش می بینند بیشتر است.
1-7-2- فرضیه های فرعی تحقیق
فرضیه فرعی 1 : توانایی دانستن ریاضی، دانش آموزانی که با آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 آموزش می بینند نسبت به دانش آموزانی که با روش معمول آموزش می بینند بیشتر است.
فرضیه فرعی 2 : توانایی به کار بستن ریاضی، دانش آموزانی که با آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 آموزش می بینند نسبت به دانش آموزانی که به روش معمول آموزش می بینند بالاتر است.
فرضیه فرعی 3 : توانایی استدلال ریاضی، دانش آموزانی که با آموزش ریاضی مبتنی بر الگوی E5 آموزش می بینند نسبت به دانش آموزانی که به روش معمول آموزش می بینند بیشتر است.
– TIMSS
– Engaging
– Exploration
– Explanation
-Elaboration
– Evaluation
– Brooks & Brooks
-1- National Council of Teachers of Mathematics
-PISA(The Programme for in Internaztional student Assessment)
-Mevarech & Fridkin
-PIRLS (Progress in Internaztional Reading Literacy Study)
– Hyde
– kearsley
– Stiff
– Constructivist mathematics
– Radical constructivism
– Social constructivism
– Von Glasersfedl
– Chi-der
–Principles and Standards for School Mathematics.
– Rutine
-Mueller
– Biehler & Snowman
-Wood
–Tobin and Imwold
-Santrock
– Modellig
– Hypothesis Making
– Reasoning
– Problem Solving
-Globalization
– Quinn
– Vandewelle
– Sarama & Clements
–Hanna
-Ball & Bass
-Stylianides
-Muller & Maher
– Brodie
– Mueller
در سراسر جهان سیاست گذاران در مورد کمبودهای بالقوه در تعداد و کیفیت معلمان نگران هستند. این نگرانی که آیا معلمان کافی با دانش و مهارتهای مورد نیاز برای برآورده سازی نیازهای جامعه در قرن بیست و یکم می توانند به وجود آیند.نگرانی در مورد آماده سازی حرفه ای معلمان که می توانند ریاضیات را به طور موثر تدریس کنند، بسیار هوشمندانه است.( سنک و همکاران ، 2012) زیراتحقیق نشان داده است که ریاضیات دوره ابتدایی پیچیده است (هیئت مذاکرات علوم ریاضیات 2001، ما 1999). طبق CBMS تدریس ریاضیات ابتدایی نیازمند دانش ریاضی غنی و برد گسترده ای از مهارت های آموزشی است و تدریس، بدون تفکر عمیق و ملاحضات دقیق از پیچیدگی های ریاضیات ابتدایی آسان نیست (بال و بس 2000، بس 2005، هیئت آموزشی علوم ریاضی 1996، سمان و زیدلیک ،2007، نقل از مسینگیلا و کواکا، 2012).
کیفیت کار معلمان مورد توجه جهانی است زیرا تحقیقات زیادی شده است که در آن ویژگی های معلمان مرتبط با چگونگی یادگیری دانش آموزان است. برای مثال تحقیقات در ایالت متحده نشان داده است که یادگیری دانش آموزان در ریاضیات ابتدایی تحت تاثیر دانش، مهارت و درک معلمانشان است ( هیل، روان، و بال 2005نقل از سنک و همکاران ،2012). تحقیق در آلمان نشان داده است که هر چه یک معلم ریاضیات کمتر در مورد اینکه چگونه محتوای آموزشی برای دانش آموزان دردسترس کند، دانش آموزان آموزش را چالش برانگیز تر می دانند (بامرت و سایرین 2010،نقل از سنک و همکاران ،2012)
همچنین گزارش آزمون های تیمز(2003،2007،2011) نیزنشان می دهد دانش آموزان ایرانی نیز عملکرد مطلوبی در ریاضیات ندارند، به عنوان مثال از بین50 کشور شرکت کننده دانش آموزان پایه چهارم رتبه43 را درمیان 50 کشور در تیمز ریاضی2011 کسب نموده و به طور معنادار از میانگین مقیاس تیمز پایین تر بوده اند(مرکز ملی مطالعات بین المللی تیمز و پرلز 1388 و1392).
در سند تحول بنیادین (1390 ) نیز ،از معلم به عنوان راهنمای خردمندی امین که وظیفه برنامه ریزی ، آموزش ، پشتیبانی ، مشورت بازخورد دادن و ترغیب دانش آموزان و قادر به تشخیص نقاط ضعف و قوت خود بوده و می تواند سطح بلوغ فکری و روانی خود را ارتقا دهد یاد شده است. (مهرمحمدی ، 1379) معتقد است معلم از آن جهت مورد توجه است که کارگذار اصلی تعلیم و تربیت به شمار می رود و اهداف متعالی نظام های تعلیم و تربیت در ابعاد مختلف در نهایت باید به وسیله او محقق شود.تعامل مستمر و چهره به چهره معلم با دانش آموز وی را در موقعیت ممتاز و منحصر به فردی قرار می دهد .به زعم (دادلی، 2013 )ماهیت دانش معلم درباره ی روش خود بر الگوهای یادگیری ، حرفه ای وی تاثیر می گذارد.
در این راستا، پژوهشگران آموزش ریاضی اخیرا توجه زیاد و روز افزونی به دانش و روش معلمان ریاضی معطوف داشته اند. به ویژه ، روشی که مطابق آن ، این دانش و عمل توسعه یابد – یا می توانستتوسعه دهد–به سرعت در ادبیات در حال توسعه مربوط به آینده و به عمل در آوردن آموزش معلمان ریاضی دارای اهمیت اساسی است (ایون و بال ، 2009 ، به نقل از میاکاوا و ونیسلو، 2013).سنک و همکاران (2012)معتقد هستند که علایق و دستاوردهای دانش آموزان در ریاضیات متفاوت است. در حالت ایده آل هر معلم باید آمادگی به چالش کشیدن حتی باهوش ترین دانش آموزان را داشته باشد که ممکن است بتوانند مطالبی بالاتر از سطح فعلی خود یادبگیرند.
اما، ارتقای دانش و ظرفیت های کارکنان مدرسه چیزی نیست که به وسیله دوره های تربیت معلم قبل از خدمت و یا دوره های آموزش ضمن خدمت در طول تابستان بتوان به آن تحقق بخشید ، بهبود و غنی سازی فرهنگ آموزش باید در مدرسه و در کلاس درس انجام شود و معلمان ، اولیاو مدیران آن را جزء ضروری و مهم کار هفتگی و برنامه ی ماهانه و سالانه ی خود تلقی کنند.(حوری زاد 1388)
ازجمله مهم ترین موانع در توسعه حرفه ای معلمان فاصله بین نظریه وعمل ونبود تشریک مساعی با معلمان در برگزاری دوره های آموزش معلمان ریاضی است . بررسی های بین المللی اخیر در حوزه توسعه حرفه ای معلمان ، بیانگر رویکردهای نوینی مانند پژوهش های مشارکتی در کلاس درس است که بیش از اقدامات گذشته در تلفیق نظریه وعمل توفیق یافته است .(سرکارآرانی ، 1378)درس پژوهی الگوی ژاپنی پرورش حرفه ای معلمان در مدرسه است و درعمل به گسترش فرهنگ یادگیری در مدرسه یاری می رساند و محیطی را فراهم می سازد تا معلمان از یکدیگر بیاموزند ، دانش حرفه ای خود را ارتقاء دهند ، به بازبینی و باز اندیشی در رفتار آموزشی و تربیتی خود بپردازند و بیش از پیش به نیازها و نحوه تعامل با دانش آموزان توجه کنند.(ماتوبا ، کراوفورد و سرکارآرانی،2006؛ فرناندز و یوشیدا ، 2009،پری و لوئیس ، 2009) در درس پژوهی معلمان در پی آن هستند که در گروههای همیار و از کلاسهای یکدیگر یاد بگیرند. مشخص گردیده که کلاسهای درس زمینه های قوی و بر اساس تمرین را ایجاد می کنند که در آنها معلمان یاد می گیرند روش هائی را بهبود بخشند که از فراگیری ارتقا یافته ی شاگردان پشتیبانی می کنند (دادلی ،2013)
کیفیت تدریس ریاضیات به ادراک معلمان از اهداف فعالیت ها ی ریاضی که از سوی آن ها اجرا می گردد و نحوه نظارت آن ها بر این فعالیت ها بستگی دارد( رابینسون و لییکین ، 2011) درباره برنامه جدید نیز، به گفته موسی پور ( 1389) اجرای آن در همه سطوح از اهمیت اساسی برخوردار است ، زیرا برنامه اجرا نشده همانند برنامه تولید نشده است و اجرای ناکارآمد آن ، زمینه را برای تولید و برنامه مشابه غبار آلود می کند.همچنین ، تدریس بخش های جدید برنامه درسی ممکن است باعث افزایش همکاری محکم تر معلمان با یکدیگر و با منابع مخصوص در دسترس شود و به صورتی نظام مند به وسیله خود آن ها ، در مواردی که خواهان کار مشترک جمعی در کلاس و بیرون از کلاس باشند ، موجب رشد دانش آن ها شود.(میاکاوا و ونیسلو، 2013)
سال هاست که معلمان درشورای معلمان و یا گروه های آموزشی ،مساله ها و دغدغه های خود را نسبت به بعضی از دروس که دانش آموزان در یادگیری با آن ها مواجه هستند مطرح می کنند ولی نظرات و دیدگاه های آن ها فقط در حد یک صورت جلسه و در نهایت ارجاع به منطقه یا استان باقی می ماند و یک عزم و اراده جدی برای بهبود روش های تدریس از طریق یک کار عملی و فراتر از تئوری وجود نداشته است.(ساده ئی ،1393) نظر به اینکه کتاب ریاضی سوم دبستان جدید التالیف می باشد و در سال تحصیلی 93-92 برای اولین بار تدریس می شود نیاز است که معلمان با برنامه جدید آشنایی پیدا نموده و برای اثر بخش و کارآمد کردن تدریس آن آمادگی لازم را پیدا نمایند ؛ درس پژوهی می تواند این نیاز را برطرف سازد.
اکنون مسئله اصلی در این پژوهش آن است که: آیا آموزش مبتنی بردرس پژوهی می تواند موجب پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دردرس ریاضی شود؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
محققان و سیاست گذاران به تازگی توجه خود را به آماده سازی اولیه معلمان معطوف ساخته اند (برای مثال شورای تحقیق ملی، 2010)طی دهه های گذشته مربیان به طور فزاینده ای دریافته اند که هر بهبود و اصلاحی که در کیفیت آموزش و پرورشی که دانش آموزان دریافت می دارند تا حد زیادی به کیفیت آموزشی که معلمان ارائه می دهند بستگی دارد .با اندکی اغماض می توان گفت ، اثربخشی آموزشی تا حد زیادی وابسته به اثربخشی معلم است.(اندرسون ،1386) با توجه به اهمیت موضوع آنچه ضرورت دارد پیدا کردن راه هایی برای فراهم آوردن آن نوع فرصت های یادگیری است که دانش آموزان به منظور رسیدن به استانداردهای نوین به آنها نیاز دارند. در این راستا آموزش رکن اول در تلاش مستمر برای بهبود مدارس است .( سرکار آرانی به نقل از استیگلر و هیبرت ، 1383)
حرفه تدریس دانش کافی را درباره آموزش اثربخش به دست نمی دهد و معلمان ابزارهای لازم برای یادگیری از یکدیگر و سهیم شدن در چنین دانشی را در اختیار ندارند .برای بهبود واقعی آموزش ما باید بر میزان سرمایه گذاری خود در زمینه مشارکت معلمان در بالا بردن توان حرفه ای یکدیگر در عرصه آموزش بیفزاییم .یادگیری مدرسه ای به آسانی بهبود پیدا نمی کند ؛ مگراین که فرصت مناسب و حمایت مورد نیاز معلمان را برای گسترش مهارت هایی که بر اثربخشی روش های آنان می افزاید ، فراهم آوریم.(حوری زاد ، 1388)
در این میان درس پژوهی به عنوا ن الگوی مبتنی بر پژوهش مشارکتی معلمان درکلاس درس و الگویی موثر برای بهبود مستمر آموزش و فرصتی برای سهیم شدن کارگذاران آموزشی درتجربه های یکدیگر فراهم میآورد.(سركارآرانی،شیباتاوماتوبا،2007)
دادلی(2013)، در پژوهش خود با هدف بررسی چگونگی یادگیری معلم در فرآیند درس پژوهی اظهار می داردکه ، مشاهده ی دانش آموزان ، آگاهی معلمان را از این که نیازها و فراگیری آن ها افزایش یافته است در پی خواهد داشت. سپس این معلمان از نیازهای مشابه در چندین شاگرد دیگر در کلاس آگاه می شوند، زیرا آن را از چشم دیگری می بینند.درنتیجه از طریق درس پژوهی ، معلمان یاد می گیرند “فیلترهائی” که قبلا در کارهائی که به منظور کنار آمدن با سرعت و پیچیدگی کلاسها به وجود آمده خاموش کنند ، که در نهایت ، توانائی آنها را برای دیدن جنبه های مهم یادگیری شاگردان خود از دست داده بودند. این به این معناست که درس پژوهی می تواند به معلمان کمک کند فرایند یادگیری خود را به صورتی عمیق تر و راههای پیچیده تر درک کنند و این می تواند یک الهام باشد تا یک مانع.به زعم اودرس پژوهیبه عنوان فرآیندی ارزشمندمی تواند ناکامی ها و تلاشهای بیهوده ای که از سوی معلمانی که بخش عمده ی کار خود را در الگوهای نا موفق، و حتی آسیب رسان مدلهای یادگیری حرفه ای جبران نماید، زیرا باعث رشد معلم می شود و تکنیک های آن ها را به وضوح بالا می برد. او معتقد است که زمینه امن درس پژوهی این امکان را در اختیار معلمان قرار می دهد که با آموزش تجربه کنند در حالی که در برابر یادگیری شاگردان تا حدودی زیادی مسئول هستند؛ 2) ارزش و منافعی که معلمان از یادگیری به کمک یکدیگر کسب می کنند 3) و اینکه چگونه درس پژوهی آنها را قارد می سازد شاگردان خود را به صورتی جدید و بر اساس بینش های دقیق که از طریق مشاهده ی کلاس متمرکز به دست آمده است ببینند.
نوشته هائی که در این مورد وجود دارد هر چند رو به افزایش هستند، کافی نیستند. در حالی که درس پژوهی با عملکرد بالائی همراه است (مک کینری، 2007؛ مورشد و چی جی اوکیو بیربر، 2010؛ استیگلر و هیبرت، 1999؛ پرری، لویس، فرایدکین و بیکر ) و در حال حاضر از رشدی در سطح دنیا برخوردار استاما هنوز هم نوشته هائی که در این مورد وجود دارد هر چند رو به افزایش هستند، کافی نیستند(داد لی ،2013) زیرا روش انفرادی در غرب به یک الگوی قرار دادی تبدیل گردیده (هابرمن، 1993) که در آن درخواست کمک از شخص دیگری می تواند علامتی از ضعف حرفه ای تلقی شود (هارگریوز، 1993، لیتل، 1993). در انگلستان وجود یک همکار حرفه ای در کلاس شخص با مدیریت بهره وری یا بازرسی مرتبط است، که فضای امنی را که برای ارتقای یادگیری معلم لازم است، فراهم نمی کند. (نقل از دادلی ،2013)
توفیق شیوه آموزش درس پژوهی توسط پژوهش های بسیاری تایید شده است در حالی که جای خالی این روش در ساختار آموزشی ایران بسیار مشهود است ( سركارآرانی،2006؛ایوبیان، 1385 ؛خاكباز، 1386.)
انجام این تحقیق در ایران به همراه تغییر و تحولاتی که مبتنی بر سند تحول بنیادین در نظام آموزشی به وقوع پیوسته و همچنین با توجه به اهداف آموزش ریاضی جدید در برنامه درسی ملی جمهوری اسلامی ایران (1391،ص34) که صراحتا” تربیت دانش آموزرا به مثابه یک پژوهشگر ریاضی مورد تاکید قرار داده است – فلذا راهکارهای عملیاتی کردن این فرایندها در کلاس درس ریاضی اشاره نشده است – و اهمیت مباحثی که پیرامون درس پژوهی به عنوان یک فرآیند یادگیری معلم برای بهبود جنبه های یادگیری شاگردان مطرح می شود و این که همه دانش آموزان می توانند یاد بگیرند(NCTM،2014) و همچنین نتایج آزمون های تیمز و نیز تجربه شخصی محقق و معلمان ریاضی در کلاس درس که نشان می دهد اکثر دانش آموزان در توانایی به کارگیری ریاضی در حل مسائل روزمره با مشکل مواجه اند؛ ضرورت پیدا می کند.
اهمیت و ضرورت انجام این تحقیق را به طور کلی می توان درموارد زیر خلاصه کرد:
الف) آشنا نمودن معلمان ریاضی با شیوه های آموزش مبتنی بردرس پژوهی به عنوان پنجره ای برای فراگیری معلم وفراهم نمودن تجربه آموزش های ریاضیات با کیفیت بالا ، یادگیری دروس ریاضیات چالش برانگیز، و دریافت حمایت هایی که برای موفقیت دانش آموزان ضروری است .
ب)آشکار نمودن محدودیت های روش تدریس انفرادی در تحقق اهداف سطحوح بالای یادگیری و بهبود یادگیری دانش آموزان
ج) ارائه راهکاری عملی به معلمان برای تغییر در دانش تدریس به منظور کمک به دانش آموزان از طریق تدوین طرح درس های پژوهشی ،پیش بینی تفکرات دانش آموزان، شیوه های گروه بندی، ارائه تکالیف هدفمند برای تحقق انتظارات آموزشی از آنان
د) ارائه پیشنهادهایی به برنامه ریزان درسی برای ایجادشیوه های تدریس پیشنهادی به شیوه درس پژوهی در کتب راهنمای معلم
ه) عملیاتی نمودن اهداف برنامه درسی ملی بر اساس چگونگی آموزش معلمان (مشارکت در گروه های درس پژوهی ) در تحقق توانایی به کارگیری ریاضی در حل مسائل روزمره و انتزاعی توسط دانش آموزان در کلاس درس
و) به برنامه ریزان درسی برای تدوین الگوی مطلوب برنامه درسی توسعه حرفه ای معلمان ، برنامه ریزان منابع انسانی ومسئولان آموزش ضمن خدمت معلمان کمک می کند.
1-4-اهداف تحقیق
1-4-1-هدف کلی پژوهش
بررسی تاثیر آموزش مبتنی بر درس پژوهی بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس ریاضی پایه سوم دبستان
1-4-2-اهداف جزئی تحقیق
2-شناسایی تأثیر آموزش مبتنی بر درس پژوهی بر میزان دانش های کسب شده دانش آموزان در درس ریاضیسوم دبستان که معلمان آنها در گروه درس پژوهی مشارکت داشته اند و دانش آموزانی که معلمان آنها در گروه درس پژوهی مشارکت نداشته اند.
3-شناسایی میزان تأثیر آموزش مبتنی بر درس پژوهی بر میزان مهارت های کسب شده دانش آموزان در درس ریاضیسوم دبستان که معلمان آنها در گروه درس پژوهی مشارکت داشته اند و دانش آموزانی که معلمان آنها در گروه درس پژوهی مشارکت نداشته اند.
4-شناسایی و مقایسه تأثیر آموزش مبتنی بر درس پژوهی بر میزان نگرش های کسب شده دانش آموزان در درس ریاضیسوم دبستان که معلمان آنها در گروه درس پژوهی مشارکت داشته اند و دانش آموزانی که معلمان آنها در گروه درس پژوهی مشارکت نداشته اند.
1-5-قلمرو تحقیق
1-5-1-قلمرو مکانی تحقیق
قلمرو مکانی این تحقیق، به دلیل داشتن 4 معلم در پایه سوم (تشکیل گروه درس پژوهی بین 3 تا 5 نفر می باشد) مدرسه ابتدایی دولتی شهید هاشمی نژاد در منطقه 5 شهر تهران می باشد.
1-5-2-قلمرو زمانی تحقیق
قلمرو زمانی در این پژوهش شامل دانش آموزان مدارس ابتدایی دولتی منطقه 5 شهر تهران می باشند که در سال تحصیلی 93- 1392 مشغول به تحصیل بوده اند.
1-6-فرضیه های تحقیق
1-6-1-فرضیه اصلی تحقیق
فرضیه اصلی تحقیق :میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس ریاضی سوم دبستان که معلمان آنها درگروه درس پژوهی مشارکت داشته اند ، نسبت به دانش آموزانی که معلمان آنها درگروه درس پژوهی مشارکت نداشته اند بیشتر است.
1-6-2-فرضیه های فرعی تحقیق
– learning organization
-Peter Senge
-Lieberman
-Feedback
-Reflection
-Teacher Researcher
Trends in International Mathematics and Science Study) ) [7]– TIMSS
-Gellert
-Lesson study
– Stigler
– Hibert
-Baba
-Lewis
-Dudley
-Shimizu
-Takuya
-C.Fernandez
-Cannon& Chokshi
-M.L.Fernandez
-Perry
-Hurd
-Murata
-Takahashi
-Watanabe
-Yoshida
-Concrete
-Teacher professional development
– Inprasitha
-Isoda
-Hart
-Shared
-Professional learning community
-Mclaughlin
-PIRLS (Progress in International Reading Literacy Study)
-Fokoya
-Saito
-National Council of Teachers of Mathematics
-Access and Equity in Mathematics Education
-Senk
-Conferene Board Mathematical Sciences
-Bass
– Seaman & Szydlik
-Masingila
-Kwaka
-Understanding
-Rowan
– Baumert
-کارگزار به معنی به جا آورنده و انجام دهنده کار ، کسی که از طرف دیگری کاری را ادراه می کند، کسی که واسطه داد و ستد یا انجام یافتن کاری و کارگذار به معنی آن که با چابکی و مهارت کارکند ، آن که خوب از عهده کار برآید می باشد. با احترام به نظر استاد اندیشمند مهرمحمدی ، به نظر می رسد با توجه به سرعت تصمیم گیری و انجام اقدامات معلم در کلاس درس این واژه مناسب تر باشد ، لذا نگارنده از این واژه استفاده کرده است.
-Even
– Crawford
– National Research Council
– Anderson
– Shibata
– Filters
– Mckinsey
-Mourshed
– Chijioke
– Barber
– Baker
– Huberman
– Hargreaves
– Little
مسائل زندگی واقعی بیشتر چندوجهیاند و بهروشنی تعریف نمیشوند. چه گونه به درگیری بین دو نفر خاتمه بدهیم، یا چه گونه خانهی جدیدی بخریم و یا در مورد حرفهی آینده خود تصمیم بگیریم. چنین مسئلهای بهندرت فقط یکراه حل یا راهحل نهایی دارند. آنها مسائلی هستند که موضوع پژوهش آزاد قرار میگیرند، تحقیقاتی که در آنها روشی که تضمینکنندهی رسیدن به جواب صحیح باشد وجود ندارد، فقط تعدادی پاسخ محتمل وجود دارند که از بین آنها مناسبترین پاسخ را بهجای پاسخ قطعی انتخاب میکنیم. راهحل بهدستآمده نه درست است و نه غلط، بلکه در یک موقعیت خاص، بهترین روش بوده است؛ اما همیشه یکراه حل پایان فرایند نیست. هر راهحل یک مسئله باعث به وجود آمدن زمینی حاصل خیز برای مسائل دیگر است. زندگی یک فرایند مسئله گشایی است و هیچ پایانی برای مسئلههایی که ابعاد زمان و مکان در آنها مهم است وجود ندارد. مسائل زندگی واقعی یا مسئلههایی که به شکل واقعگرایانه و در موقعیتهای زندگی الگوبرداری شدهاند باز – پاسخ هستند. آنها مسئلههای کاملی نیستند و تنها کارکردشان این است که افراد را به هدفهای عملی میرسانند. این مسائل مانند مسئلههایی که در مدرسه به کودک ارائه میشود نیستند.
بیشتر فعالیتهای ناظر به حل مسئله در سطحی ناخودآگاه جریان دارد. حل مسئله چیزی نیست که ما گاهی در موقعیتهای خاص آن را انجام میدهیم، بلکه ما همواره در حال انجام این کار هستیم. تنها دلیل اینکه ما تمایل داریم حل مسئله را بهعنوان امر خاص در نظر بگیریم این است که معمولاً به این نکته که چرا، چه گونه و به چه طریقی کاری را انجام میدهیم، توجه نداریم. ما فعالیتهای خود را مورد آزمایش یا تجزیهوتحلیل قرار نمیدهیم. بلکه راه برویم، فکر کنیم و مسائل زندگی خود را حل کنیم. ما این مهارتها را بهطور تصادفی و بدون هیچ مطالعهی قبلی پیدا میکنیم. ما بدون اینکه توجه داشته باشیم که در حال فراگیری هستیم، یاد میگیریم. عادتهای کاملاً خاصی را فرامیگیریم که کموبیش برای حل صدها مسئلهی خاص مفید واقع میشوند. این عادتها، در مقایسه با آنچه ما میتوانیم بامطالعه و توجه انجام دهیم، ضعف و ناکارآمد هستند. فراگیری مجموعهای از اصول کلی که از یک مسئله به مسئله دیگر قابلانتقالاند، میتواند به ما و فرزندانمان در حل مسئله کمک کند ( فیشر، 1385: 174 تا 180)
بیر( 1985) تفکر انتقادی را تشخیص درستی، دقت یا ارزشیابی دانش مستدل و حقیقی می داند. نیدلر ( 1985) حل مسئله یا استخراج نتایج و قضاوت دربارهی اطلاعات مربوط به مسئله را از مراحل اساسی مهارتهای تفکر تلقی میکند. با توجه به تعاریف مذکور، می توان گفت راهبرد حلمسئله از الگوهای برتر تدریس تفکر در طراحی و تدریس برنامههای درسی است که به جای انباشت اطلاعات در ذهن موجب کنش متقابل فرد با محیطمیشود و از این طریق تجارب علمی جدید قدرت قضاوت علمی و بازسازی اندیشه ی او را پرورش می دهد و قوّت میبخشد. (شعبانی ، 1393: 124)
یادگیری دانشآموزان از مباحث مدرسهای، موضوعی است که توجه بسیاری از محققان تربیتی را به خود جلب کرده است. در این راه محققان تعلیم و تربیت در تلاش هستند تا عوامل مؤثر و دخیل در یادگیری دانشآموزان را بشناسند. یکی از عوامل مؤثر در یادگیری دانشآموزان، شیوه تدریس و رفتار معلمان در کلاس درس و ارتباط آنها با دانشآموزان میباشد. کار آیی تدریس و کیفیت تدریس معلمان موضوعی است که از سالها پیش، بهویژه از دهههای 50 و 60 توجه بسیاری از محققان تربیتی را به خود جلب کرده است. (رحیمی نژاد،1389: 1)
هدفهای حیطه شناختی بر یادآوری یا بازسازی آنچه ضروری است، تأکید میکند، مثلاً در حل یک مسئله فکری، فرد باید نخست مسئله اصلی را تشخیص دهد، سپس مطالب دادهشده را مرتب کند و آنها را به نظریهها، روشها و الگوهایی که یاد گرفته است، ربط دهد. به بیان سادهتر، هدفهای شناختی با آنچه شاگرد باید بداند و بفهمد سروکار دارد. در این حیطه هدفها از سادهترین سطح شناخت به پیچیدهترین و از امور ذاتی محسوس به امور معنوی و غیر محسوس تنظیمشده است. هدفهای یادگیری در حیطه شناختی بر اساس طبقهبندی بلوم، شامل شش سطح به شرح زیر است:
1-دانش 2-فهمیدن 3- کار بستن 4- تحلیل 5- ترکیب 6- ارزشیابی 7- قضاوت، چنانچه ملاحظه میشود، این طبقهبندی از سادهترین سطح شناخت (یادآوری) شروع میشود و به پیچیدهترین شکل آن (ارزشیابی و قضاوت) پایان مییابد. ترتیب هدفها بهگونهای است که هدفهای هر طبقه شامل بخشی از رفتارهای پایینتر و مبتنی بر آن رفتارها است، متأسفانه، در فرایند فعالیتهای آموزشی مدارس ما، اغلب معمولترین و شاید عمومیترین هدفهای آموزشی کسب دانش و یادآوری است و بر همین اساس، غالباً اندازهگیریهای موفقیتهای تحصیلی نیز بهوسیله بازگفتن حقایقی که یادگیرنده به حافظه خویش سپرده است، صورت میگیرد. اگر معلمان و مربیان از سطوح مختلف هدفها در حیطه شناختی آگاه باشند، آموزش را متناسب با سطوح مختلف آن تدارک خواهند دید و در ضمن به فراگیر نیز فرصت خواهند داد که تمام مهارتهای شناختی را در خود پرورشدهد (شعبانی،1393 :146)
مهارتهای شناختی در بسیاری از انواع فعالیت شناختی، ازجمله پیامرسانی شفاهی اطلاعات، قانع سازی شفاهی، درک مطلب شفاهی، درک مطلب خواندن، نوشتن، اکتساب زبان، ادراک، توجه، حافظه، حل مسئله، شناخت اجتماعی، اشکال مختلف خودآموزی و خودکنترلی نقش مهمی را بازی میکنند. یکی از مهمترین انواع پردازش شناختی که اغلب در جریان یادگیری رخ میدهد، حل مسئله است. حل مسئله سالهای متمادی موضوع مطالعه بوده است. برخی از نظریهپردازان حل مسئله را فرایندی کلیدی در یادگیری میدانند، بهویژه در حیطههای از قبیل علوم و ریاضیات. در دنیای امروزبه نظر میرسد به دلیل در دسترس بودن اطلاعاتی که از رایانه و انواع وسایل ارتباطی فراهم میشوند لزوم ادامه نقش معلمان بهمنزله مخزن دانش کمتر احساس میشود و بهجای آن اهمیت افزایش مهارت شاگردان در تفکر و استدلال و پردازش اطلاعات و نهایتاً بهکارگیری آنها خودنمایی میکند این در حالی است که بسیاری از محافل آموزشی بهجای پرداختن به پرورش قابلیتهای فکری افراد همچنان بر یادگیری مطالب و اطلاعات از طریق حفظ کردن و انباشتن آنها در ذهن و درنتیجه ترویج سبک انفعالی آموزش تأکید کرده است و حرکت برای پرورش قدرت و استدلالهای فکری شاگردآنهم در ادبیات و هم اصول اولیه درحالتوسعه تفکر انتقادی و هم در انواع نوظهور مواد درسی مشاهده میشود و بسیاری از دانشگاهها، دبیرستانها و حتی مدارس ابتدایی در حال آزمودن روشهای متعدد و مختلف آموزش تفکر انتقادی به دانشآموزان هستند. (موسوی،1392: 3)
مهمترین مأموریت ایجابی محیط ازجمله مدرسه، میتواند در پرورش قدرت تفکر باشد آسیبی که از محیط ممکن است وارد شود این است که دادن اطلاعات و محفوظات بر پرورش قدرت تفکر مقدم شود؛ حتی ممکن است تمرینها فکری و فعالیتهای عملی کودکان را به نفع فعالیتهای آموزشی محدود کنیم (سعید نیا،1388: 16)
بیشتر مردم، نهفقط مردم ما که اکثر مردم دنیا، فکر نمیکنند. چرا؟ چون آموزش ندیدهاند. فکر کردن یک مهارت است و آنها که در زندگیشان به موفقیتهای چشمگیری دستیافتهاند، سریع و حرفهای این مهارت را آموختهاند و به کار گرفتهشده پیشرفت روزافزون دانش و فناوری و جریان گسترده اطلاعات، مردم ما نیازمند آموزش خلاقیت هستند که با خلق افکار نو بهسوی یک جامعه سعادتمند قدم بردارند. همچنین مردم نیازمند یادگیری تفکر انتقادی هستند که با استفاده از آن اطلاعات را سازماندهی، طبقهبندی، مقایسه و ارزشیابی نمایند و زمینـه را برای ارتقا و پیشرفت آن فراهم کنند (ندافی،1385: 16)
دانشآموز قرن 21 نمیتواند عنصری بیاختیار باشد که حتی چگونه یادگرفتن هم از اختیار او خارج باشد و هیچگونه دخل و تصرفی در آنچه میآموزد نداشته باشد. برنامههای از پیش تعیینشده و بیچونوچرا جوابگوی مسائل او نیستند و معلم تنها منبع اطلاعاتی دانشآموز
محسوب میشود. با در دست داشتن اطلاعات وسیع گوناگون درباره موضوعی که اهمیتی فراوان دارد چگونگی بهرهبرداری از این اطلاعات مطرح میشود و این خود به تفکر انتقادی نیاز دارد زیرا تفکر انتقادی برمبنای تجزیهوتحلیل اطلاعات است (زارعی،1392: 36)
اگر هدف نظام آموزشی آن است که باتربیت کردن دانشآموزانی توانمند شهروندان و افراد مفید تحویل جامعه دهد باید زمینهی مناسب برای رشد و ارتقای بینش عملی، اندیشههای آزاد و خلاق، مهارت حل مسئله و برخورد علمی با مسائل فراهم گردد. افزون بر این برنامههای مدارس باید بر روشهای متمرکز گردند که دانشآموزان بهجای آموختن و به خاطر سپردن، قابلیتهای چگونه آموختن را از طریق تفکر و برخورد منظم با مسائل و مشکلات یاد بگیرند زیرا در چنین حالتی است که دانش رشد میکند و فراگیر احساس مفید بودن میکند برای تحقق چنین هدفهایی بررسی وضعیت موجود و به کاربری روشهای تدریس فعال بسیار مهم است. (شیخ پور،1390: 17)
در این تحقیق، ضمن بررسی و تحلیل آراء و اندیشههای متفکران دو دهه اخیر سعی شده است بهطور ویژه تأثیر روش حل مسئله درس علوم تجربی بهصورت کار گروهی بر روی تفکر انتقادی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دختر سال سوم ابتدایی موردبررسی قرار گیرد. باور اصلی این است که مهارت تفکر انتقادی در یک محیط بحث و تبادل اندیشه و حل مسئله به بهترین وضعیت توسعه خواهد یافت.
1-3- فرضیه های تحقیق
1-4- اهداف تحقیق
1- Face validity
2-Logical validity
-John Dewey
-Howard Burrows
-George Pólya
[6]-Kneedler
– Judgemend
ادبیات پژوهش چابكی، توانمندسازهای زیادی را برای ارتقای چابكی سازمانها پیشنهاد میكند كه در سابقه تحقیق به آنها پرداخته شده است. در این تحقیقات، متغیرهای سازمانی به عنوان متغیرهای توانمندساز برای چابكی بررسی شدهاند و ارتباط و تأثیر آنها بر چابكی كنكاش شده است. مدیریت دانش نیز به عنوان یكی از پایههای چابكی، مورد توجه محققین متعدد (مانند داو 1999، اشرافی 2005، و بیكر2001 ) قرار گرفته است. این تأكید بر مدیریت دانش، با عنایت به اهمیت تخصص و ارتقای جایگاه سرمایههای انسانی در سازمانها، به خوبی قابل توجیه است. بدیهی است شناسایی مهمترین عناصر مدیریت دانش در راستای ارتقای چابكی سازمانی میتواند گام بسیار ارزشمندی برای چابك سازی سازمانهای تولیدی و غیر تولیدی قلمداد شود. لذا به نظر میرسد شناسایی ابعاد و اقدامات مدیریت دانش در سازمانهای چابك از یك سو و بررسی ارتباط آنها با اقدامات و ابعاد چابكی از سوی دیگر، یك ضرورت انکارناپذیر در حوزه پژوهش های چابكی است.
با توجه به آنچه در راستای اهمیت چابکی سازمانی، به عنوان ابزاری برای غلبه بر چالشهای هزاره سوم، در ادبیات بیان شده است (شریفی،2006)، بررسی و کنکاش در زمینه چابکی با تأکید بر دانش ـ محوری و مدیریت دانش میتواند جهش بزرگی را در چابك سازی و عملکرد بالای سازمان های دولتی ایجاد نماید. علیرغم تحقیقات بسیار در هر یک از دو حوزه چابکی و مدیریت دانش، پژوهشهای چندانی در مورد ارتباط مدیریت دانش و چابکی سازمانی و تأثیر آنها بر یکدیگر انجام نشده است و بیشتر پژوهشها تئوریک و غیرتجربی میباشند. ریک داو( 1999) به بیان ارتباط مدیریت دانش، توانایی پاسخگویی و چابکی مؤسسه به صورت مطالعه ادبیات تحقیق پرداخته و چنین میگوید: “چابكی سازمانی زمانی بهدست میآید كه مدیریت دانش و توانایی پاسخگویی، در تلاشهای سازمانی، حالتی متعادل داشته باشند”. لوی و هازان (2009) نیز مدیریت دانش را جنبه کاربردی فرهنگ سازمانی دانستهاند و چگونگی بنیان نهادن تغییر فرهنگی بوسیله چابکی سازمانی را بیان کردهاند و این تغییر فرهنگ را نیازمند ابتکار در مدیریت دانش دانستهاند. آنها همچنین بهکارگیری توانمندسازهای انتقال دانش از دیدگاه مهندسی نرمافزار چابک را مورد بحث قرار دادند و چگونگی افزایش چابکی از طریق استخراج دادهها و مدیریت دانش را بیان داشتند. فرانکلین بکر (2001) در تحقیقی با عنوان “چابکی سازمانی و زیربنای دانش” بیان میکند که روشها و مدلهای ضروری کنونی کافی نیستند و برای غلبه بر عدم اطمینان در سازمانهای چابک، نیاز به استراتژیهای انطباقپذیری برای بهکارگیری ابزارهای مدیریت دانش است. اشرفی و همكاران(2005)، چارچوبی را برای اجرای چابكی تجاری در سراسر سیستمهای مدیریت دانش فراهم کردهاند. زیرا در صورت وجود ارتباطی، هر سازمان می تواند با تدوین برنامه ای مدون و منظم، به طور همزمان و یکپارچه و با کاهش هزینه های عملیاتی و اجرایی، به توسعه و تقویت همزمان این دو مقوله مهم (مدیریت دانش و چابکی سازمانی) بپردازد و از مزایای آنها بهره مند گردد.باتوجه به موارد مذکور سوال اصلی این پژوهش این است که آیا بین مدیریت دانش با چابکی سازمانی کارکنان ومعلمان آموزش وپرورش شهرستان کرمانشاه رابطه وجود دارد ؟
ما در دنیایی زندگی میکنیم که به خاطر جهانی شدن، دچار تغییرات سریع و اجتنابناپذیری است.در این دنیا، اقتصاد به سمت اقتصاد دانش محور حرکت کرده و بسیاری از معادلات کنونی کشورها را با چالش مواجه ساخته که این امر، خود حاصل فناوری اطلاعات و ارتباطات است.سازمانهای کنوین، اهمیت بیشتری جهت درک، انطباقپذیری و مدیریت تغییرات محیط پیرامون قائل شده و در کسب و به کارگیری دانش و اطلاعات روزآمد به منظور بهبود عملیات و ارائه خدمات و محصولات مطلوبتر به ارباب رجوعان پیشی گرفتهاند.چنین سازمانهایی نیازمند به کارگیری سبک جدیدی از مدیریت به نام«مدیریت دانش» میباشند.برخی از سازمانها براین باورند که با تمرکز صرف بر افراد، فناوری و فنون میتوان دانش را مدیریت کرد(قربانی،1388،ص48).
نوناكا و تاکیشی (١٩٩٥) ادعا می كنند كه مدیریت دانش به عنوان توانایی سازمان در ایجاد، ذخیره و توزیع دانش، برای برتری رقابتی در حوزه های كیفیت، سرعت، نوآوری و قیمت، مطلقاً حیاتی است. با وجود آنكه دانش به آسانی قابل اندازهگیری نیست، سازمانها بایستی دانش را به منظور دستیابی به مزایایی كه از مهارتها، تجارب و دانش ضمنی كارمندان در سیستم و ساختارشان، قابل اكتساب است، به طور مؤثر مدیریت كنند(هانگ ،2005).
تحلیل تعاریف ارائه شده نشان می دهد كه بسیاری از آن ها در یك مورد شباهت دارند و آن اینکه مدیریت دانش منجر به بهبود عملكرد سازمانی میگردد. عوامل حیاتی مدیریت دانش موفق، متعدد هستند که برخی تحت کنترل و برخی خارج از کنترل هستند (حسنعلی ،2002).
واژه چابک توصیف گر سرعت و قدرت پاسخگویی هنگام مواجهه با رویدادهای داخلی و خارجی سازمان است.سازمان چابک برای درک و پیش بینی تغییرات محیط کسب و کار طراحی شده و در این راستا به ساختاربندی خود می پردازد.از عوامل اساسی که باعث ایجاد و ارتقای چابکی سازمان است می توان به آگاهی، انعطاف پذیری و بهره وری اشاره نمود.تولید چابک راهی برای تغییر روش تولید، طراحی و ایجاد مدیریت و بازاریابی سازمان های بزرگ و کوچک است(لحافی،1390،ص22).
دانش به عنوان مهمترین جنبه رقابتی آن سازمان را قادر میسازد تا بهرهور باشد و از محصولات و خدمات رقابتی رها شود. یکی از پایههای افزایش بهرهوری مدیریت دانش، چابک بودن مؤثر است. حجم بالای توسعه ادبیات در حوزه مدیریت دانش و چابکی سازمانی، اهمیت این دو مقوله را نشان میدهد. ما در این پژوهش، شکلی از همگرایی این دو را از این نظر که ابعاد آنها قویاً با یکدیگر ارتباط دارند، مورد بررسی قرار میدهیم و استدلال میکنیم که چابکی سازمانی زمانی حاصل میشود که مدیریت دانش، از هر حیث، در حال تعادل باشد.با توجه به لزوم دستیابی همزمان به بهره وری و انعطاف پذیری در سازمان های دولتی برای مواجه با تغییرات و اغنای مشتری و همچنین نقش مؤثر فناوری اطلاعات در این امر، این پژوهش با هدف كمك به سازمان های دولتی از جمله سازمان آموزش و پرورش در نظر دارد به ارائه ی تفسیری از عوامل مؤثر مدیریت دانش بر دستیابی به چابکی سازمانی كاركنان بپردازد . لذا پژوهش حاضر می كوشد با بررسی رابطه بین مدیریت دانش بر چابکی سازمانی سازمان آموزش و پرورش شهرستان کرمانشاه را ارایه دهد.
1-4-1-هدف كلی پژوهش عبارت است از:
بررسی رابطه بین مدیریت دانش با چابكی سازمانی كاركنان آموزش و پرورش شهرستان كرمانشاه
1-4-2-اهداف ویژه پژوهش به شرح ذیر میباشد:
1-تعیین میزان رابطه بین اكتساب دانش با چابكی سازمانی كاركنان
2-تعیین میزان رابطه بین ایجاد دانش با چابكی سازمانی كاركنان
3-تعیین میزان رابطه بین ذخیره كردن دانش با چابكی سازمانی كاركنان
4-تعیین میزان رابطه بین توزیع دانش با چابكی سازمانی كاركنان
5-تعیین میزان رابطه بین نگهداری دانش با چابكی سازمانی كاركنان
بین مدیریت دانش با چابكی سازمانی كاركنان رابطه معناداری وجود دارد.
1-بین میزان اكتساب دانش با چابكی سازمانی كاركنان رابطه معنی داری وجود دارد .
2- بین میزان ایجاد دانش با چابكی سازمانی كاركنان رابطه معنی داری وجود دارد .
3- بین میزان ذخیره كردن دانش با چابكی سازمانی كاركنان رابطه معنی داری وجود دارد .
4- بین میزان توزیع دانش با چابكی سازمانی كاركنان رابطه معنی داری وجود دارد .
5- بین میزان نگهداری دانش با چابكی سازمانی كاركنان رابطه معنی داری وجود دارد .
1-6-1-1مدیریت دانش : دانش فرایندی است که به سازمانها یاری میکند اطلاعات مهم را بیابند، گزینش، سازماندهی و منتشر کنند و تخصصی است که برای فعالیتهایی چون حل مشکلات، آموختن پویا، برنامهریزی راهبردی و تصمیمگیری ضروری است.تعریف اسوان از مدیریت دانش یکی از بهترین تعاریف قلمداد میشود:مدیریت دانش هرگونه فرایند یا عمل تولید، کسب، تسخیر، ترویج و جامعهپذیری و کاربرد آن است، در هرجایی که دانش استقرار یابد، یادگیری و عملکرد سازمان را افزایش میدهد(قربانی،1388،ص56).
1-6-1-2-ایجاد دانش: ایجاد دانش متخصصان یکی از ضروریات اصلی در زمینه تحقیق مدیریت دانش در سازمانهای دانشی است، چرا که با شناسایی دانشهای ذخیره شده در اذهان کارکنان میتوان ضمن بررسی نقاط قوت آنها به نقایص و تعدیل دانش تخصصی افراد با دانش مورد نیاز سازمان همت گمارد.یک راه برای شناسایی دانشی که باید در اختیار گرفته شده و کسب گردد، انجام ممیزی دانش است(صالحی،1391،ص54).
1-6-1-3-اکتساب و جمع آوری دانش: در طول تاریخ بشر، انسانها همواره در جستجوی دانش بودهاند چرا که دانش اندوزی را باعث موفقیت میدانستنددانش هم میتواند از داخل و هم از خارج سازمان کسب شود(صالحی،1391،ص54).
1-6-1-4-اشتراک دانش و توزیع دانش: وقتی میکوییم فردی دانش خود را توزیع میکند، به این معنی است که فرد، فرد دیگری را با استفاده از دانش، بینش، و افکار خود راهنمایی میکند تا او را کمک کند که موقعیت خود را بهتر ببیند(صالحی،1391،ص54).
1-6-1-5-نگهداری از دانش: در این مرحله، تمام توجه مدیریت دانش به این نکته متمرکز است که دانش موجود در سازمانها، کاربردی شود تا به سوددهی سازمان بینجامد(صالحی،1391،ص54).
1-6-1-6-ذخیره كردن دانش: ذخیره دانش بخش مهمی از مدیریت دانش است؛ با این وجود زمانی که شرکتها دوباره سازماندهی میشوند ارزش حافظه سامانی اغلب دست کم گرفته میشود اما در مورد دور انداختن بخشهای کهنه شده تجارب گذشته شرکت نباید به سادگی تصمیم گرفت(صالحی،1391،ص54).
1-6-1-7-چابکی سازمان
چابکی عبارت است از،شناسایی موفق مبانی رقابت (سرعت،انعطاف پذیری،نوآوری،کیفیت و سودآوری)، انسجام منابع و اقدامات مناسب در محیط دانش و دارای تغییرات سریع به وسیله فراهم کردن محصولات و خدمات مشتری پسند (شعیب زاده،1386،ص2).
1-6-2-1-مدیریت دانش: این متغیر در سطح ابعاد در پنج شاخص اكتساب دانش،ایجاد دانش،ذخیره دانش،توزیع دانش و نگهداری دانش قابل سنجش است که هر کدام از ابعاد ذکر شده در سطح نشانگر به فعالیتهایی تقسیم شده اند که جمعاً به تعداد 38 گویه است. در واقع مدیریت دانش به پارامترهای عملیاتی تبدیل شده که هر کدام از آنها در پرسش نامه استانداردشده به صورت سؤالاتی از نمونه آماری پرسیده می شوند.
1-6-2-2-چابكی سازمان:این متغیر در سطح ابعاد در چهار شاخص پاسخگویی ،سرعت ،انعطاف پذیری ودقت شایستگی قابل سنجش است که هر کدام از ابعاد ذکر شده در سطح نشانگر به فعالیتهایی تقسیم شده اند که جمعاً به تعداد 16 گویه است.در واقع بدین وسیله چابکی سازمان به پارامترهای عملیاتی تبدیل شده که هر کدام از آنها در پرسش نامه استانداردشده به صورت سؤالاتی از نمونه آماری پرسیده می شوند.
1-6-2-3- ایجاد دانش : شناسایی دانش متخصصان یکی از ضروریات اصلی در زمینه تحقیق مدیریت دانش در سازمانهای دانشی است. تعریف عملیاتی ایجاد دانش در این پژوهش عبارت از نتایج حاصل از داده های پرسشنامه ای که متشکل از مولفه هایی که به آن اشاره شد ودر بین کارکنان ومعلمین آموزش وپرورش شهرستان کرمانشاه اجراگردید .
1-6-2-4- اکتساب دانش : : در طول تاریخ بشر، انسانها همواره در جستجوی دانش بودهاند چرا که دانش اندوزی را باعث موفقیت میدانستند دانش هم میتواند از داخل و هم از خارج سازمان کسب شود.درتعریف عملیاتی اکتساب دانش نمره ای فرد ازپرسشنامه مدیریت دانش کسب می کند .
1-6-2-5- اشتراک دانش : وقتی میکوییم فردی دانش خود را توزیع میکند، به این معنی است که فرد، فرد دیگری را با استفاده از دانش، بینش، و افکار خود راهنمایی میکند تا او را کمک کند که موقعیت خود را بهتر ببیند. درتعریف عملیاتی اشتراک دانش نمره ای فرد ازپرسشنامه مدیریت دانش کسب می کند .
1-6-2-6-ذخیره ونگهداری دانش : ذخیره دانش بخش مهمی از مدیریت دانش است؛ با این وجود زمانی که شرکتها دوباره سازماندهی میشوند ارزش حافظه سامانی اغلب دست کم گرفته میشود اما در مورد دور انداختن بخشهای کهنه شده تجارب گذشته شرکت نباید به سادگی تصمیم گرفت تعریف عملیاتی ذخیره ونگهداری دانش در این پژوهش عبارت از نتایج حاصل از داده های پرسشنامه ای که متشکل از مولفه هایی که به آن اشاره شد ودر بین کارکنان ومعلمین آموزش وپرورش شهرستان کرمانشاه اجراگرد
Marshal
Marwik
Wing
Hoffman
Goldman
Dow
Baker
Rick Dove
Levy and Hazan
Franklin Becker
Nonaka and Takyshy
Hong
hasanali
پژوهش
نظام آموزش عالی به عنوان عامل کلیدی توسعه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جوامع بشری، نقش حیاتی در امر آموزش سرمایه انسانی ایفا میکند. نظام آموزش عالی و دانشگاهها به تدریج پی بردهاند که در شرایط پیچیده و دشوار امروز، بدون داشتن نیروی انسانی متخصص و متعهد قادر نخواهند بود که پاسخگوی نیازهای روزافزون آموزش جامعه خود باشند. مایر(2008)، در این خصوص اعتقاد دارد نیروی انسانی واجد شرایط، عامل باارزش و سرمایه بیپایان در جهت رشد و توسعه سازمانها و کشورها هستند و بزرگترین سرمایه یک کشور و عامل اصلی پیشرفت آن است.
با توجه به اهداف دانشگاهها در تربیت نسل جوان و پرورش جامعهای مولد و محقق و به ویژه اهداف مهمی که دانشگاههای علوم پزشکی برعهده دارند، از جمله: فراهم آوردن امکانات تامین بهداشت و درمان کلیه افراد کشور از طریق گسترش خدمات بهداشتی، درمان و آموزش تربیت نیروی انسانی متخصص، متعهد و توسعه یافته، برای حفظ و افزایش سلامت جامعه و توسعه پایدار کشور، برهمین اساس این موسسات باید ضمن فراهم کردن شرایط لازم برای مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمانی، از بهرهوری بالایی برخوردار باشند (حقیقتفر و ناظم،144:1387).
در نتیجه امروزه به دلیل رشد و توسعه سازمان ها و افزایش نقش آنها در اجتماع پیامدهای اجتماعی فعالیتهای سازمانها وتاثیرات آن بر ذی نفعان مختلف اهمیتی روز افزون یافته است. به گونه ای که عملکرد مسئولبیتپذیری اجتماعی سازمانها بر عملکرد جامعه، تاثیرات بزرگی دارد( البرزی و یزدان شناس ،5:1386). مسئله دیگر اهمیت کار تیمی در سازمانها و به خصوص در دانشگاه است. اثرات كارتیمی هم در سطح سازمانی، هم در سطح گروهی و هم در سطح فردی مشهود است. از جمله این تاثیرات، تضمین كیفیت، تسریع امور، نوآوری، رفتار كارآمدتر، گسترشظرفیتهایكاری، توسعه شخصیت، توسعه حساسیت اجتماعی وغیره میباشد (ماروسی و بنسیك 2009: 169).
از سویی امروزه یکی از شاخصهای موفقیت و میزان بالندگی سازمانها نسبت به هم، توسعهحرفهای نیروی انسانی در سازمان است که باعث میشود افراد وظایف محوله را با کیفیت بالاتری انجام داده و از حداکثر توان خود در جهت تحقق اهداف سازمان بهره گیرند. نتایج تحقیقات نشان داده است که توسعه حرفه ای کارکنان باعث افزایش عملکرد سازمان میشود. لذا سازمانهایی که دارای افرادی با سطوح بالای توسعه حرفه ای هستند از عملکرد بهتری برخوردار هستند.
بنابراین دانشگاه ها به عنوان رکن اساسی توسعه هر جامعه، شالوده پویایی محسوب می شوند. در نتیجه جامعه آماری انتخاب شده دانشگاه علوم پزشکی همدان است، و علت این انتخاب بر دو اساس استوار است اول با توجه به اینکه دانشگاه ها منشاء همه تحولات اساسی جامعه از جمله اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است و عنصر اساسی و بسیار تأثیرگذار در این فرایند اعضای هیأت علمی میباشند. بنابراین شایسته است با نگاه ویژهای، به مسائل اعضای هیأت علمی نگریسته شود. لزوم توجه به محیط كاری اعضای هیأت علمی یكی از وظایف مسئولان مراكز آموزش عالی است. علت دیگر بر این باور استوار بود که اگر دانشگاه ها بخواهند در راستای انتظارات جامعه و رسیدن اهداف خود به طور اثربخش حرکت کنند نیازمند نیروی انسانی توسعه یافته می باشند و این مهم در پرتو توجه به فرایند مسؤلیت پذیری اجتماعی سازمانی می تواند محقق شود. همچنین طی بررسی های اولیه و مصاحبه هایی که با اعضای هیأت علمی دانشگاه صورت گرفت عوامل و شرایط محیطی کار مثل مسؤلیت پذیری اجتماعی سازمانی به عنوان دلیل موثر بر توسعه حرفه ای و کیفیت بهتر در شکل دهی کار تیمی اعضای هیأت علمی مطرح کردند. به همین جهت بررسی رابطه مسؤلیت پذیری اجتماعی سازمانی با کار تیمی و توسعه حرفه ای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان موضع این تحقیق قرار گرفت. لذا این پژوهش در صدد آن است که به شیوه ی علمی به سوال زیر پاسخ دهد:
آیا بین مسؤلیت پذیری اجتماعی سازمانی با کار تیمی و توسعه حرفه ای اعضای هیأت علمی در دانشگاه علوم پزشکی همدان رابطه وجود دارد؟
برای نیل به هدف اصلی پژوهش و پیشبینی احتمالی وجود رابطه بین متغیرهای پژوهش و براساس پیشینه پژوهش، مدل مفهومی تحقیق در شکل (1-1) که نشان دهنده رابطه متغیر مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با کارتیمی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان، طراحی شده است و براساس آن فرضیات تحقیق تدوین گردید. با توجه به دیدگاه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمانی، کارول(1979)؛ کارتیمی، لنچیونی(2004)؛ توسعه حرفهای، نوا(2008)؛ مدل مفهومی زیر توسط پژوهش گر به عنوان راه کاری جهت هدایت پژوهش ترسیم شده است.
چارچوب مفهومی پژوهش
شکل(1-1) مدل مفهومی پژوهش
منابع طراحی مدل پژوهش: کارول(1991)، لنچیونی(2004)، نوا(2008).
3-1. اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
در گذشته انتظارات متفاوتی از آموزش عالی مدنظر بود، که در سایه تحولات علمی و فنی به مرور دچار تغییر شده است و امروز به آموزش عالی به عنوان یکی از عوامل مؤثر در تحقق سیاستهای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نگاه میشود. در این میان دانشگاهها، بهعنوان زیر نظامهای عمده نظام آموزشی عالی در فرآیند توسعه یک کشور، بهعنوان مرکزی که به تربیت و آماده ساختن نیروی انسانی کارآمد، شایسته و دارای مهارت، بهمنظور پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه در زمینههای مختلف، نقش حیاتی و کلیدی را بر عهده دارند، چرا که دانشگاهها با بروندادهای خود به جامعه، عملاً در راه توسعه گام برمیدارند. بنابراین شالوده توسعه سیاسی و اقتصادی در دانشگاه ریخته میشود(صادقی و انوری،140:1383) و با توجه به اینکه در دانشگاهها، نیروی انسانی یک سرمایه اصلی سازمان محسوب میشود و سازمانها در پی بهره گیری از قابلیتها و مهارتهای نیروی انسانی در جهت حداکثر نمودن کارایی و بهره وری خود هستند. لذا مسئلهای که باید به آن توجه جدی کرد، این است که منابع سرمایه انسانی در صورتی که مورد توجه قرار نگیرند یعنی، خوب پرورش نیابند و به ارتقای دانش فنی، رشد و توسعه حرفهای آنها توجه نشود، از دست می روند. دانشگاه(علوم پزشکی همدان) به عنوان یک سازمان پیشرو، ملزم به تعالی سازی مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمانی می باشد و برای نیل به این مقصود نیاز به ایجاد فضای مناسب برای اجرای وظایف سازمان در مقابل جامعه و قبول مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمانی و گسترش کار تیمی و همچنین ارزش قائل شدن برای توسعه حرفهای و افزایش دانش فنی کارکنان در سازمان برای تحقق اهداف متعالی آموزشی خواهد بود تا در جهت بهبود هر چه بهتر سازمان گام بردارند.
با توجه به توضیحات فوق و امکان تحقق اهداف در دانشگاه به برخی از علل و اهمیت پژوهش به شرح زیر می توان اشاره کرد:
– روشها و سبكها و عملكردهای مدیریت به طور گسترده و دامنهدار با مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان ارتباط تنگاتنگ دارد. زیرا که اولآً به وضوح مشخص است که اعمال دانشگاه (علوم پزشکی همدان) بر محیط بیرونی تأثیر بسیاری خواهد داشت و نمیتوان سود و زیان ناشی ازآن بر جامعه را نادیده گرفت و ثانیآ اینکه موقعیت چشمگیر دهههای اخیر، سازمانهایی با حدأقل امکانات مادی از یک سو و شکست سازمانهایی با بهترین توانایی مادی از سوی دیگر بیانگر نقش قابل توجه عوامل غیرمادی مثل؛ مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان، کار تیمی و توسعه حرفهای کارکنان در سازمانها و بخصوص سازمان دانشگاهی است و تحقیقات نشان داده که متغیرهای مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان، کار تیمی و توسعه حرفهای کارکنان، عامل مؤثری در اثر بخشی دانشگاهها است و نادیده گرفتن آنها میتواند خسارت و زیان زیادی را به همراه داشته باشد
– میزان مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان، گسترش کار تیمی، و توجه به توسعه حرفهای و دانش فنی اعضای هیأت علمی، در دانشگاه مشخص میشود. یکی از دلایل مهم پژوهش همین تعیین میزان مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان، کار تیمی، و توجه به دانش فنی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه است که موفقیت دانشگاه بستگی به میزان توجه دانشگاه به این متغیرها دارد.
– میزان همخوانی متغیرهای مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان، کار تیمی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی در وضعیت کنونی با اهداف دراز مدت دانشگاه روشن می شود.
– ازسویی دیگر رابطه متغیرهای مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با متغیرهای کار تیمی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه مشخص خواهد شد. بنابراین دانشگاه قادر خواهد بود که مکملهایی را برای پر کردن شکاف و فاصلهی که در رسیدن به اهداف کلی سازمان در نتیجه نقص در این متغیرها وجود دارد را با سیاست های مناسب و ایجاد راحل های لازم پر نماید.
– زمانی بهسازی و بهبود وضع سازمانها و بویژه دانشگاهها بهتر میشود که با رویکردی علمی و دقیق هنجار و شاخصهای مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با متغیرهای کار تیمی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه را شناخت و متناسب با آنها به تدوین برنامههای جبرانی جهت افزایش کیفیت خدمات آموزش عالی پرداخت.
بر این اساس، با توجه به اینکه مطالعه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور به عنوان یکی از نهادهای استراتژیکی که به پرورش نیروهای متخصص و مورد نیاز سازمانها میپردازند، میتواند گامی مهم در زمینه سرمایهگذاری و کاهش هزینههای منابع انسانی سازمانها باشد. لذا با عنایت به نقش محوری و اثرگذار کارکنان و به ویژه اعضای هیأت علمی در توسعه و پیشرفت دانشگاه و تاثیر در چگونگی کیفیت انجام وظایف، مطالعه وضعیت موجود دانشگاه بسیار با اهمیت و ضروری میباشد. در این راستا این پژوهش به مطالعه رابطه بین مسئولیتپذیری اجتماعی سازمان با کار تیمی و توسعه حرفهای کارکنان دانشگاه می پردازد.
4-1. اهداف پژوهش
1-4-1. هدف کلی
شناسایی رابطه بین مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با کار تیمی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان از دیدگاه اعضای هیأت علمی این دانشگاه در سال تحصیل 1394-1393.
2-4-1. اهداف جزئی
1) تعیین وضعیت مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان، کار تیمی و توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان از دیدگاه اعضای هیأت علمی.
2) تعیین رابطه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با کار تیمی اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان از دیدگاه اعضای هیأت علمی.
3) تعیین رابطه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان از دیدگاه اعضای هیأت علمی.
4) پیش بینی کار تیمی و توسعه حرفه ای از طریق مؤلفههای مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان.
5-1. سؤالهای پژوهش
سؤال1) وضعیت مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان دانشگاه علوم پزشکی همدان، از دیدگاه اعضای هیأت علمی چگونه است ؟
سؤال2)وضعیت کارتیمی اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان، از دیدگاه اعضای هیأت علمی چگونه است ؟
سؤال3) وضعیت توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان، از دیدگاه اعضای هیأت علمی چگونه است ؟
سؤال4) کدام یک از مؤلفههای مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمانی، پیش بینی کننده بهتری برای کارتیمی اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان، از دیدگاه اعضای هیأت علمی میباشد ؟
سؤال5) کدام یک از مؤلفههای مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمانی، پیشبینی کننده بهتری برای توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان، از دیدگاه اعضای هیأت علمی می باشد.
6-1. فرضیههای پژوهش
فرضیه1) بین مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان با کار تیمی اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان از دیدگاه اعضای هیأت علمی رابطه وجود دارد.
فرضیه2) بین مسئوولیتپذیری اجتماعی سازمان با توسعه حرفهای اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی همدان از دیدگاه اعضای هیأت علمی دانشگاه رابطه وجود دارد.
7-1. تعاریف مفهومی و عملیاتی اصطلاحات
1-7-1. تعاریف مفهومی اصطلاحات
مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان
مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان به معنای پاسخگویی یا پیشقدم بودن، توانایی ادای وظیفه، قابل اتکا بودن، قابلیت اطمینان، توانایی برای تصمیمات اخلاقی، شایستگی و بهرهمندی از تفکر منطقی است (ایمانی، 17:1390). چارچوب کارول (1979) به عنوان پر استفادهترین چارچوب نقل قول شده در بحث مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان است او عنوان کرده که تکالیف اجتماعی هر بنگاه را می توان از چهار منظر مشاهده کرد که پرداختن به آنها موجب ارتقای کیفیت شهروندی هر بنگاه است.
1.تعهدات اقتصادی: به طور کلی بنگاهای اقتصادی به عنوان واحدهای اقتصادی در جوامع برای نیل به اقتصاد بهتر شکل گرفته اند و تولید کالا و خدمات اولین و بهترین هدف بنگاهای اقتصادی میباشد به همین دلیل نقش اولیه و اصلی بنگاها تولید کالا یا خدماتی است که جامعه از آنها انتظار دارد واین فرایند موجب تولید سود برای بنگاها میباشد (کارول، 1979).
کار تیمی:
کارتیمی به معنای کارکردن با هم برای یک هدف مشترک است. برای ایجاد کار تیمی در یک حوزه کاری افراد گروه باید برای هدف و روش دستیابی با آن، توافق داشته باشند(رابینز، استیفنپی، ترجمه پارسائیان و اعرابی، 16:1384). چارچوب لنچیونی(2004) به عنوان پر استفادهترین چارچوب نقل قول شده در بحث کارتیمی است او عنوان کرده که کارتیمی را می توان از پنج منظر مشاهده کرد که پرداختن به آنها موجب ارتقای کیفیت تیم است.
تعهد: منظور از تعهد، پایبند بودن به تصمیمات و برنامهها است، به طوری كه همه به وضوح درآنها مشاركت كنند گویی كه انگار آن تصمیم به اتفاق آراء گرفته شده است.
اعتماد: اطمینان و پشتگرمی اعضای تیم از حسن نیت همكاران و اعتقاد به اینكه در گروه نیازی به پائیدن دور و بر و حالت فاعی به خود گرفتن نیست.
مسئولیت پذیری: شوق اعضای تیم به بازخواست كردن خود و همتایان درباره رفتار یاعملكردی كه برای تیم زیانبار است (لنچیونی،2004، به نقل از زند و همکاران،38:1390).
برخورد سازنده: بحثهای سازندهای كه در آن افراد در كوتاهترین زمان به بهترین راه حل می رسند.
هدفمندی: حالتی است كه در آن افراد، هدفها و نصابهای تیمی را بر نیازهای فردی ترجیح می دهند (لنچیونی، ترجمه امینی، 1388،111-109).
توسعه حرفهای:
توسعه حرفهای یک فرایند مستمر در خصوص ارزیابی نیازهای آموزشی هر فرد و برنامه ریزی برای رفع این نیاز ها است (نوا ،2008، ترجمه پورصادق و علیمیرضایی، 36:1384). رویكردهای توسعة حرفه ای نوا(2008) مؤلفه های آموزش، كار تیمی، مهارت سازمانی، توسعة مسیر شغلی، توسعة روابط بین فردی و ارتباطات را مورد سنجش قرار می دهد( فرهنگ و همکاران، 160:1390).
آموزش: آموزش هر گونه فعالیت و تدبیر از پیش طرح ریزی شدهای است که هدف آن آسان سازی یادگیری در یادگیرندگان و کوششی در جهت بهبود عملکرد شاغل در ارتباط با انجام کار و مسائل مربوط به آن می باشد( خدادادی، 2:1392).
کارتیمی: کارتیمی به معنای کارکردن با هم برای یک هدف مشترک است. برای ایجاد کار تیمی در یک حوزه کاری افراد گروه باید برای هدف و روش دستیابی با آن، توافق داشته باشند (رابینز، استیفن، ترجمه الوانی و دانایی فر، 19:1386).
مهارت سازمانی: زمانی رخ میدهد که مهارت و توانایی های قبلی کارمند با مهارتهایی که برای انجام شغل جدید لازم است هماهنگی نداشته باشد.کارکنان برای موفقیت در مشاغل جدید باید مهارتهایشان را بسط و توسعه دهند(نوا، 2008ترجمه پورصادق و علی میرضایی، 33:1384).
توسعه مسیر شغلی: به افزایش چالشها یامسؤولیت های جدید در شغل کارمند اشاره دارد.که آنها را باید وادار کرد که مهارتهای جدید را یاد بگیرند و به شکل جدید از مهارت خود استفاده کنند (نوا، 2008ترجمه پورصادق و علی میرضایی، 39:1384).
توسعه روابط بین فردی: یعنی کارکنان مهارت و دانش خود را در مورد سازمان و مشتریان آن از طریق تعامل با نیروهای باتجربهتر سازمان افزایش دهد (نوا، 2008 ترجمه پورصادق و علیمیرضایی، 46:1384).
ارتباطات: ارتباطات فرایندهایی است كه در آن اطلاعات واضح و روشن بین دو یا چند نفر ازاعضای تیم مبادله می شود(آرامون و همکاران، 63:1388).
2-7-1. تعاریف عملیاتی اصطلاحات
مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان: در این پژوهش منظور از مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان: نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به 20 گویه در پرسشنامه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان کارول (1979) کسب میکنند.
تعهدات اقتصادی: در این پژوهش منظور از تعهدات اقتصادی، نمرهای است که هر یک از آزمودنیها در پاسخ به گویههای (5-4-3-2-1) پرسشنامه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان کارول (1979) به دست آوردند.
تعهدات اخلاقی: در این پژوهش منظور از تعهدات اخلاقی، نمرهای است که هر یک از آزمودنیها در پاسخ به گویههای (10-9-8-7-6) پرسشنامه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان، کارول(1979) کسب می کنند.
تعهدات حقوقی: در این پژوهش منظور از تعهدات حقوقی ، نمرهای است که هر یک از آزمودنی ها در پاسخ به گویههای (15-14-13-12-11) پرسشنامه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان کارول (1979) به دست آوردند.
تعهداتاجتماعی( نوعدوستانه): در این پژوهش منظور از تعهدات نوعدوستانه، نمره ای است که هر یک از آزمودنیها در پاسخ به گویههای (20-19-18-17-16) پرسشنامه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان کارول (1979) کسب میکنند.
کارتیمی
در این پژوهش منظور از کارتیمی: نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به 19 گویه در پرسشنامه کارتیمی: لنچیونی (2004) کسب میکنند.
تعهد: در این پژوهش منظور از تعهد، نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویه های (4-3-2-1) در پرسشنامه کارتیمی، لنچیونی (2004) به دست آوردند.
اعتماد: در این پژوهش منظور از اعتماد، نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویه های (8-7-6-5) در پرسشنامه کارتیمی، لنچیونی (2004) کسب میکنند.
مسؤولیتپذیری: در این پژوهش منظور از مسؤولیتپذیری؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (12-11-10-9) در پرسشنامه کارتیمی، لنچیونی (2004) به دست آوردند.
برخورد سازنده: در این پژوهش منظور از برخورد سازنده؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (16-15-14-13) در پرسشنامه کارتیمی، لنچیونی (2004) به دست آوردند.
هدفمندی: در این پژوهش منظور از هدفمندی؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (19-18-17) در پرسشنامه کارتیمی، لنچیونی (2004) کسب میکنند.
توسعه حرفه ای کارکنان:
در این پژوهش منظور از توسعه حرفه ای کارکنان: نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به 30 گویه در پرسشنامه توسعه حرفه ای کارکنان نوا(2008) کسب میکنند.
موارد آموزش: در این پژوهش منظور از موارد آموزش؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (5-4-3-2-1) در پرسشنامه توسعه حرفه ای کارکنان نوا(2008) به دست آوردند.
کار تیمی: در این پژوهش منظور از کار تیمی؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای(10-9-8-7-6) در پرسشنامه توسعه حرفه ای کارکنان نوا(2008) کسب می کنند.
مهارت سازمانی: در این پژوهش منظور از مهارت سازمانی؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (16-15-14-13-12-11) در پرسشنامه توسعه حرفهای کارکنان نوا(2008) به دست آوردند.
توسعه مسیر شغلی: در این پژوهش منظور از توسعه مسیر شغلی؛ نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (22-21-20-19-18-17) در پرسشنامه توسعه حرفهای نوا(2008) کسب میکنند.
توسعه روابط بین فردی: در این پژوهش منظور از توسعه روابط بین فردی، نمرهای است که هر یک از آزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (26-25-24-23) در پرسشنامه توسعه حرفهای نوا(2008) کسب میکنند.
ارتباطات: در این پژوهش منظور از ارتباطات؛ نمرهای است که هر یک ازآزمودنیها از پاسخگویی به گویههای (30-29-28-27) در پرسشنامه توسعه حرفه ای نوا(2008) به دست آورند.
[3] .Andrly & Tavys
[4]. Carol
[5]. Merriam-Webster, Dictionary
[6]. Lnchyvny
[7]. Nowa
[8]. Maier
. Marvsy & Bnsyk
.carol
. Lnchyvny
. Nowa
[13]. Corporate Social Responsibility
[14]. Carol
[15]. Economic commitments
[16]. Legal obligations
[17]. Moral obligations
[18]. Social obligations
. Team work
. Commitment
. Confidence
. Responsibility
. Lnchyvny
.Deal maker
. Purposefulness
.Professional development
. Nowa
. Education
. Team work
. Robbins, Astyfn
. Organizational skills
.Nowa
. Career Development
.Nowa
. Development of interpersonal relationships
. Telecommunications
. Lnchyvny
. Of Education
[39] .Organizational skills
. Career Development
. Development of interpersonal relationships
. Communications