اساسی تحقیق
امروزه سیر تحولات پر شتاب جهانی، سازمان ها را بر آن داشته تا برای غلبه بر شرایط نامطمئن پیرامون خود به تحلیل در زمینه مدیریت زنجیره تامین بپردازند. تامین کنندگان بایستی قطعات و مواد را به بهترین کیفیت و کمترین هزینه تولید نمایند و توزیع کنندگان محصولات نیز باید رابطه نزدیکی با سیاست های توسعه بازار داشته باشند.
در دنیای رقابتی کنونی مدیریت زنجیره تأمین یکی از مسائل اساسی پیش روی بنگاههای اقتصادی است که تمامی فعالیت های سازمان را به منظور تولید محصولات و ارائه خدمات مورد نیاز مشتریان تحت تأثیر قرار می دهد، از این رو توجه به فرصت ها و تهدیدات موجود در عرصه تجارت جهانی و ارزیابی توان سازمان در رویارویی با ریسکهای این عرصه از اهمیت انکارناپذیری برخوردار است، مدیر یت ریسک در زنجیره تأمین وظیفه شناسایی، تحلیل، ارائه راهکارهای مناسب جهت پاسخگویی، کنترل و پایش ریسکها در چرخه های اقتصادی و تولیدی را بر عهده دار (مظاهری و همکاران،1390).
عدم قطعیتها و عدم اطمینان ها در دو سطح تاکتیکی و دراز مدت مطرح است . در رابطه با عدم قطعیت کوتاه مدت، می توان به مواردی همچون تقاضا برای یک کالا و یا مجموعه کالاها اشاره نمود . ولی عدم قطعیت دراز مدت شامل مواردی مانند گسترش بازار یا توسعه خط تولید می شود . مخاطرات در رابطه با سطح تاکتیکی( کوتاه مدت) بسیار متفاوت از طرح های دراز مدت است . ریسک سطح تاکتیکی و هزینه های تحمیلی پیامد آن قابل محاسبه و پیش بینی است درحالی که خطر و ریسک در سطح طرح ریزی های دراز مدت به علت وجود پدیده عدم قطعیت، خیلی بیشتر و حتی دارای اشکال مختلف از دیدگاه های گوناگون است.
مدیریت ریسک در زنجیره تامین، وظیفه شناسایی، تحلیل، ارائه راهکارهای مناسب جهت پاسخ گویی، کنترل و پایش ریسکها در چرخه های اقتصادی و تولیدی را بر عهده دارد(ابراهیم نژاد 1386).
مدیریت ریسک اهمیت خود را از روندهای صنعتی متعددی می گیرد که در حال حاضر در جریان هستند؛ افزایش برون سپاری استراتژیک توسط شرکت ها، جهانی شدن بازارها، افزایش اتکا به تامین کنندگان برای توانایی خاص و نوآوری، اتکا به شبکه تامین برای مزیت رقابتی و ظهور تکنولوژی های اطلاعاتی که کنترل و همکاری در زنجیره های تامین گسترده را ممکن ساخته است.(مومن زاده، حاج فتلیحا، 2010)
چوپراریسکهای زنجیره تامین را مطابق زیر طبقه بندی می کند:
الف: ریسکهای تأمین کنندگان
ب: ریسکهای تولیدکننده
ج: ریسکهای توزیع کننده
د : ریسکهای مشتری نهایی
تعریف ریسک امروزه دستخوش تغییرات زیادی شده و دامنه آن بسیار توسعه یافته است. با توجه به این موضوع، توسعه مدیریت ریسک وراههای مقابله با آن ضرورت می یابد. در شرایط فعلی مدیریت ریسک نسبت به سایر عوامل موثر در زنجیره تامین، از بیشترین اهمیت برخوردار است. این در حالیست که در سالهای نه چندان دور اهمیت این موضوع چندان مورد توجه سازمانها قرار نمی گرفت و از منظر سازمانی، کیفیت مهمترین عامل تاثیر گذار محسوب می شد(قاری و همکاران،1390)
لذا در تحقیق پیش رو کوشش می شود تا به انتخاب استراتژی کاهش ریسک زنجیره تامین با استفاده از فرآیند تحلیل شبکه فازی پرداخته شود.
وجود عدم قطعیت ها و افزایش عوامل تأثیرگذار در زنجیره تأمین و پیچیده ترین شدن سیستم های تولیدی، مدیران را در تحقق اهدافشان دچار مشکل کرده است. هر سازمانی بسته به نوع فعالیت و میزان حساسیت دارائیهای خود، با سطح متفاوتی از ریسکها و مخاطرات مواجه است که بایستی فرایند مدیریت ریسک برای آن پیاده سازی شود و به صورت پیشگیرانه مشکلات و ریسک های مؤثر بر زنجیره مدیریت شود(مظاهری وهمکاران،1390).
در دهه اخیر مدیریت زنجیره تأمین از حالت نامحسوس و فرعی خارج شده و به یک عنصر استراتژیک تبدیل گشته است که می تواند تأثیر مثبت و محسوس روی فعالیت های سازمانها بگذارد . تحولات ناشی از تکنولوژی در شرایط بازار، تغییر شکل شیوه های کسب و کار، توقعات و انتظارات جدید شرکای موجود در زنجیره تأمین و سرانجام تقاضا برای ارزش ایجادشده بیشتر از طرف مصرف کننده نهایی، ازجمله موارد موجود در تغییر وضعیت مدیریت زنجیره تأمین است(لانشنی و همکارانش، 2003)
امروزه بسیاری از شرکتها برای کسب مزیت هزینه ای و سهم بازار، تمهیدات مختلفی چون برون سپاری تولید و تنوع محصولی را اتخاذ می نمایند. این تمهیدات زمانی موثر می باشند که در شرایط پایدار قرار داشته باشیم. اما خود این تمهیدات می توانند باعث شوند تا یک زنجیره تامین تحت تاثیر انواع گوناگون ریسک، مانند چرخه های نامطمئن اقتصادی، تقاضای غیر قطعی مشتری و حوادث انسانی و طبیعی، آسیب های فراوانی را متحمل گردد. لذا به فراخور افزایش روزافزون این تمهیدات، نیاز به مطالعه راهکارها و استراتژی های مختلف برای مدیریت ریسک زنجیره تامین بطور روزافزونی در دستور کار شرکتهای برتر قرار گرفته است.
کرستن و همکاران مدیریت ریسک زنجیره تامین را به صورت جنبه ای از مدیریت زنجیره تامین که دربر گیرنده تمام استراتژی ها و محاسبات، تمام دانش، موسسات، فرآیندها و تمام تکنولوژی هایی است که در سطوح فنی، فردی و سازمانی برای کاهش ریسک زنجیره تامین بکار گرفته می شوند.» (کرستن و همکارانش، 2006)
ریسک های وارده به زنجیره تامین، به تناسب عامل وارد کننده ریسک، انواع مختلفی را شامل می شوند. به علت عدم قطعیت در زنجیره تامین، همچنین نحوه شناسایی و ارتباط میان ریسک ها در هر یک از اجزای زنجیره، جایگاه مدیریت استراتژیک ریسک به عنوان یکی از وظایف اساسی مدیران در نظر گرفته می شود.
عواملی نظیر مسائل سیاسی، نوسانات تقاضا، تغییرات تکنولوژی، ناپایداریهای مالی و حوادث طبیعی موجب افزایش عدم قطعیت و بروز ریسکهایی در زنجیره تامین میشود. مدیریت چنین ریسکهایی، جهت کاهش آسیب پذیری زنجیره تامین، ضروری میباشد. مدیریت ریسک زنجیره- تامین اخیراً توجهات بسیاری را به خود جلب نموده و مقالات زیادی در این زمینه منتشر شده است.
– Monczka
– ACEA
– Chopra
– Lancioni
– Kersten
ای برای انجام موارد مشابهی از این دست باشد تا با شناسایی مولفههای مطلوب و اثربخش روابط عمومی در هر استان و منطقه (با توجه به نظامهای ارزشی و فرهنگی همان منطقه) شاهد شکلگیری روابط عمومی اثربخش و بومی در کل کشور باشیم.
در روزگاری که وسایل ارتباط جمعی مانند مطبوعات، رادیو و تلویزیون بسیاری از شیوههای زندگی را دگرگون و دنیای گسترده ما را به دهکده جهانی تبدیل کرده، دیگر افکار و اعمال انسانها از دید و نظر کسی پنهان نیست. تبادل افکار، اطلاعات، دانشها و هنرها و تبلیغات با حجم و سرعت گیج کنندهای در جریان است. از طرفی ماشینی شدن زندگی، افزایش جمعیت، تقسیم کار و مشاغل، تخصصی شدن فعالیتها، تنوع امکانات، برتریجوییها، ترویج شیوههای رقابتی و مسابقهای، رفاه طلبیها، خستگیها، کم حوصلگیها، بیاعتمادیها باعث شده است تا جمعیتهای انسانی در حالی که از لحاظ فیزیکی و زیستی به یکدیگر نزدیکتر شدهاند اما از نظر عاطفی، اخلاقی و ذهنی دور از هم، منزوی، خودخواه، ناهمگون و پراکنده باشند. در چنین دنیای پرغوغا و مغشوش برقراری ارتباط، ایجاد حسن تفاهم و فراهم کردن زمینه گفت و شنود بسیار دشوار است و این در حالی است که پیچیدگی امور و مسایل بغرنج فعالیتهای اجتماعی، بازرگانی، صنعتی و غیره، ارتباطات ذهنی و عاطفی را الزامآور کرده است و اینجاست که اهمیت و نقش روابط عمومی نمایان میگردد. روابط عمومیها پلهای ارتباطی بین سازمانها، جمعیتها و طرفهای ذیربط هستند؛ پلهایی که اگر مستحکم نباشند، اگر عریض و هموار نباشند از کارایی و بهرهدهی لازم برخوردار نخواهند بود. هر قدر علم وتکنیک و صنعت ترقی میکند و دنیا به سوی توسعه اقتصادی گام برمیدارد، توقعات و انتظارات مردم در کسب راحتتر، ﺁسانتر و سریعتر ﺁگاهیها بیشتر میشود. روابط عمومی با مجموعهای از ابزار و مصالح بیجان و سخت و ساده موجود در طبیعت سروکار ندارد، حوزه و حیطه عمل او احساسات، عواطف و در یک کلام افکار عمومی است و این خود اوج اهمیت و مرتبت عالی و حساس ﺁن را نشان میدهد. (متولی، 1372، ص20)
ما در شبانه روز اطلاعات زیادی دریافت میکنیم که از سوی سیستمهای مختلف ساختار اداری کشور و توسط رسانههای مختلف به ما ارائه میشود. با وجود حجم فراوان اطلاعرسانی که از طریق این رسانهها انجام میگیرد و انواع اطلاعاتی که دریافت می شوند ﺁیا تاکنون اندیشیدهایم که چه میزان در امر اطلاعرسانی موفق بودهایم؟ ﺁیا میدانیم وضعیت عناصر درگیر با روابط عمومی در کشور ما چگونه است؟ ﺁیا برای حل مشکلات روابط عمومی درکشور گامی برداشته شده است؟ (شاه منصوری، 1384، ص22)
روابط عمومی به عنوان یک علم دارای اصول منطقی، نظریه، الگو و معرفت شناسی بوده و از قدرت پیشبینی نتایج و قابلیت تکرار پذیری و ظرفیت بسیار بالا برای سازماندهی روابط اجتماعی و بهبود عملکرد سازمانهای اجتماعی برخوردار است. این توانمندی زمانی قابلیت بروز
بیشتری مییابد که نظامهای حاکم بر جامعه از یک سیستم باز تبعیت کنند و در این صورت است که توان و قدرت عمل روابط عمومی به حداکثر میرسد. «روابط عمومی مطلوب» نوعی روابط عمومی علمی، تخصصی و مخاطب گراست که تنظیم و تعالی روابط عمومی سازمانها با گروههای اجتماعی مرتبط را در بهترین کیفیت مطرح میکند. (سفیدی، 1380، ص9)
بیتردید ارائه مولفههایی مناسب برای پالایش روابط عمومی در کشور، مستلزم بررسی و کنکاش در روابط عمومی و بهرهمندی از جدیدترین نظریههای ﺁن در جهان است که اگر با تجارب حرفهای عوامل درگیر در روابط عمومی و استفاده از مضامین مربوط به این امر در متون دینی و فرهنگ ایرانی همراه شود میتواند مولفههای ایدهﺁلی برای مشخص نمودن وضعیت روابط عمومی در کشور را بدست دهد.
سخن در باب اهمیت روابط عمومی را با کلامی از «پیتر دراکر» اندیشمند معاصر مدیریت به پایان میبریم آنجا که میگوید: «تمام مدیران اثربخش، متخصص در امر روابط عمومی بوده و به نحو خستگی ناپذیری به تبلیغ خود و افکارشان می پردازند.»(Cutlip & Center, 1971, p.3)
اگر ما محیط سازمان را به داخلی و خارجی تقسیم کنیم عواملی مانند کارگران، کارمندان، مدیران ردههای مختلف سازمان، اتحادیههای کارگری، ارائه کنندگان مواد اولیه، خریداران، رقبا، رسانههای جمعی، دولت و افکار عمومی جامعه و… تشکیل دهنده این محیط هستند. از دیدگاه علم ارتباطات گرایشها و طرز فکرهای هر یک از این گروهها نسبت به سازمان و جلب پشتیبانی و تفاهم ﺁنها در تقویت احساس همبستگی و علاقهمندی، که از طریق اجرای تدابیر ارتباطی و فنون تبلیغی دیگر کسب شود، برای ادامه حیات سازمان موثر است، و اینجاست که وجود یک روابط عمومی مطلوب به عنوان ابزاری برای این امر، ضرورت مییابد. (میرسعیدقاضی، 1374، ص70)
ما همه به خوبی میدانیم که روابط عمومی تابع فرهنگ و اعتقادات هر کشوری است. در ایران قبل از انقلاب، روابط عمومی به تقلید از کشورهای دیگر پایهگذاری شد. در حال حاضر با توجه به زمینههای قبلی که باعث ایجاد روابط عمومی در ایران شده است، جایی برای رشد و توسعه ﺁن باقی نگذاشته است و ﺁنچه ما تحت عنوان روابط عمومی میشناسیم فاصله زیادی با روابط عمومی مطلوب دارد. روابط عمومی به دلیل نوسانهایی که درطول عمرخود داشته همواره با دگرگونی و تغییراتی روبرو بوده است، بههمین دلیل در زمان فعلی که دوره رشد و توسعه سیاسی و اقتصادی کشور بوده و از طرف دیگر به عصر ارتباطات شهرت یافته است، شناسایی مولفههایی بومی از روابط عمومی در کشور امری ضروری است، به عبارت دیگر نقش روابط عمومی در سازمانهای امروزی و وجود فاصله بین روابط عمومی موجود و روابط عمومی مطلوب دارای چنان اهمیتی است که انگیزه پرداختن به این تحقیق را شکل داده است.
– Peter Drucker
تحقیق
با بررسی و تحلیل دانش و اهمیت ویژگیهای آن در حیطه عملکرد سازمانها میتوان دریافت که برخورداری از دانش و اطلاعات روزآمد برای ادامه حیات سازمانها به یک ضرورت انکار ناپذیر تبدیل شده است. اگر روند تغییر و تحول دانش در جامعه معاصر به دقت مورد ارزیابی واقع شود، این نتیجه مهم حاصل میشود که جامعه فرا صنعتی امروز، جامعهای اطلاعاتی است که در آن به تدریج فناوریهای نیرو افزا جای خود را به فناوریهای دانش افزا میدهند (پورداریانی، 1381، 152) .
در محیط پویا و پیچیده امروزی برای سازمانها ضروری است که به طور مداوم دانایی جدید را به شکل ایجاد، اعتباربخشی و کاربرد در محصولات و خدمات خود به کار گیرند. بنابراین، مدیریت سازمانها باید با تکیه بر دانایی برتر اتخاذ تصمیمات معقول تر در موضوعهای مهم و بهبود عملکردهای مبتنی بر دانایی را پیدا کنند. از این رو، مدیریت دانایی مقوله ای مهم محســوب می شود که در سازمانها به دنبال آن است تا نحوه چگونگی تبدیل اطلاعات و دانستههای فردی و سازمانی را به دانایی و مهارتهای فردی و گروهی تبیین و روشن سازد. . سازمانها باید محیطی برای اشتراک، انتقال و تقابل دانایی در میان اعضای بوجود آورند و افراد را در جهت با مفهوم کردن تعاملاتشان آموزش دهند. تنها با بررسی، تغییر و ایجاد یک فرهنگ سازمانی مناسب و منعطف است که میتوان به تدریج الگوی تعامل بین افراد را در سازمان تغییر داد و از مدیریت دانایی بعنوان یک مزیت رقابتی بهره گرفت . (کرمی، 1384،3)
موفقیت سازمان در اجرای هر استراتژی از جمله مدیریت دانش، تا حدود زیادی به حمایت و پشتیبانی فرهنگ سازمانی از آن استراتژی بستگی دارد. تلاش سازمانها برای تبدیل شدن به سازمان دانش محور در صورتی موفقیت آمیز خواهد بود که ویژگیهای فرهنگی مورد نیاز برای اجرای مدیریت دانش در سازمان وجود داشته باشد. دانش در صورتی میتواند به طور موثر در سازمان خلق و تسهیم شود، که مورد حمایت فرهنگ سازمان قرار گیرد . ترویج فرهنگ گشودگی، تسهیم، همکاری، اعتماد و یادگیری در سازمان، نقش بسزایی در تسهیل مدیریت دانش در سازمان دارند. (منوریان، عسگری، آشنا، 1386،12)
انتقال و خلق دانش، مستلزم وجود فرهنگ سازمانی است که در آن افراد و گروهها تمایل داشته باشند با یکدیگر همکاری نموده و در راستای منافع متقابلی که دارند، دانش خود را با یکدیگر تسهیم کنند. تسلط فرهنگ فرد گرایی بر سازمان موجب میشود افراد از انتقال دانشی که دارند مضایقه کنند، در صورتیکه وجود اعتماد، همکاری و فرهنگ تسهیم دانش در میان کارکنان، موجب افزایش خلق و تبادل دانش میشود. تاکید بر یادگیری در فرهنگ سازمان بر توانایی سازمان در خلق دانش جدید تاثیر میگذارد. سازمانها با تاکید بر یادگیری به کارکنانشان کمک میکنند که نقش فعال تری در خلق دانش ایفا کنند. سازمانها برای موفقیت در زمینه مدیریت دانش باید فرهنگ یادگیری را در خود گسترش دهند و زمینههای لازم را برای یادگیری مستمر را فراهم سازند. (عسگری، 1384، 4)
دانشگاهها عمده ترین مراکز تولید و اشاعه دانش هستند. ایجاد نوآوریها و در نتیجه خلق دانش جدید از دیرباز از مهمترین کارکردهای موسسات دانشگاهی به شمار آمده ودر این راستا بیشترین اهتمام جامعه دانشگاهی درارتقاء دانش وتقویت سرمایههای فکری با بهره مندی از منابع موجود بوده است. این منابع نه تنها شامل منابع اطلاعاتی؛ بلکه نیروهای فکری ومنابع انسانی نیزمی باشند که لازم است با بکارگیری شیوههای صحیح مدیریت شناسائی و بگونهای سازمان یافته مورد بهره برداری قرار گیرند. بنابراین موسسات دانشگاهی بعنوان مراکز تولید و اشاعه دانش بیش از هر سازمان دیگری نیازمند اجرای مدیریت دانش هستند. (حاضری، صراف زاده، 1385) .
لذا اهمیت مقوله مدیریت دانش در دنیای امروز و فرهنگ سازمانی جهت تسهیل مشارکت افراد و ایجاد دانش و رابطه آن با مدیریت دانش، انگیزه محقق را جهت انجام این پژوهش با عنوان ” میزان ارتباط بین فرهنگ سازمانی و استقرار مدیریت دانش (KM) در دانشگاه پیام نور استان تهران واحد ورامین ” بوجود آورد و در نهایت مسئله اصلی این تحقیق اینگونه تدوین میشود که میزان ارتباط بین فرهنگ سازمانی (و مولفههای آن) واستقرار مدیریت دانش در این دانشگاه چگونه میباشد ؟
رهبران سازمانی، مدیران و محققان دانشگاهی تمرکز و توجه روز افزونی بر فهم مفهوم فرهنگ سازمانی دارند . عدم تغییر در این توجه روز افزون به این معنا است که دلیل اولیه برای تشخیص فرهنگ سازمانی به عنوان یک عامل موثر سازمانی برای اثر بخشی سازمانی حیاتی است، میتوان نتیجه گرفت که وظیفه محوری مدیران، درک و مدیریت فعال فرهنگ سازمانها است. (منوریان، قربانی شریفی، 1387، 7)
فهم فرهنگ سازمانی در عین حال میتواند زمینهای را برای درک تاریخ سازمان و حوادث و رویدادهای مهم آن – که احتمالا به آنها در شکل گیری نهاد سازمان کمک میکند – فراهم کند. از این گذشته، رشد دانستهها درباره فرهنگ سازمانی میتواند موجب پیدایش رهبران، مدیران و محققانی با درک ویژه از مشخصات بنیادین سازمان شود.که به نوبه خود به مدیریت یا تغییر فرهنگ کمک میکند. از این گذشته، این نکته نیز شایسته توجه است که مدیریت فرهنگ سازمان میتواند یکی از خطرناکترین وظایفی باشد که رو در روی رهبران قراردارد، در حالی که نظارت بر فرهنگ سازمان برای اطمینان از این که فرهنگ سازمان با محیط بیرونی در یک سطح میماند، برای ماندگاری و بقای سازمان ضروری است این عوامل ارزش بررسی فرهنگ سازمانی را در سازمانهای خصوصی و دولتی بیشتر میکند.(همان منبع،8)
فرهنگ سازمانی بعنوان مشخصه ای که باعث پیوستگی سازمانها میشود، شناخته میشود و تنها یک جنبه از بازی نیست بلکه خود بازی است. فرهنگ میتواند ارتباط اتخاذ تکنولوژی و رشد سازمانی را تقویت کند، میتواند یک فاکتور مهم در استراتژی تولید باشد و میتواند نقش حیاتی در مشخص کردن موفقیت یا عدم موفقیت روابط بین سازمانی باشد.
از طرف دیگر بیشتر گروههایی که مطالعات قرن بیست و یکم را انجام میدهند بر این اعتقاد دارند که جهان در وضعیتی قرار دارد که هیچ گاه در تاریخ بشر نبوده است. تغییرات نسبت به سالهای پیشین که سالیان ثبات بوده با نرخ فزاینده ای در بیشتر نقاط جهان و دربیشتر زمینههای زندگی صورت میگیرد. بنابراین، دنیای امروز و فردا دنیای تغییر است، دنیایی که تنها عامل باثبات در آن خود تغییر است از این رو هر سازمان برای اینکه با دنیای در حال تغییر سازگار گردد باید از عهده این تغییر و تحول برآید و مهارتهای جدید و نگرشهای تازه به وجود آورد یکی از پاسخهای خردمندانه به محیط تغییر، افزایش آگاهی از اهمیت دانایی و یادگیری است.
بنابراین، وجود یک فرهنگ سازمانی منعطف که بتواند تغییرات را به خوبی مورد حمایت قراردهد و همواره سازمان را در مزیت رقابتی موفق نگهدارد برای کاویدن، فهمیدن و خلق دانایی مورد نیاز سازمان و اشاعه آن میان کارکنان سازمان ضروری بنظر میرسد. چرا که فرهنگ سازمانی یک سازمان، هویت و شخصیت آن سازمان میباشد. و افراد ناخودآگاه مطابق با آن عمل میکنند. چنانکه نتایج مطالعات نشان داده است یک فرهنگ سازمانی ایستا و غیرمنعطف میتواند اشتباهات نابودکننده ای را بوجود آورد. همان گونه که بی توجهی به دانایی جدیت و هدایت دانش سازمانی میتواند سازمانها را از مزیت رقابتی خارج کند. (حسینی، 1385، 6)
با توجه به اینکه درمحیط دانشگاه بیش از هر جای دیگر نیاز به فرایندهای ذخیره اطلاعات و همینطور انتقال تجارب است، اهمیت سیستمهایی چون مدیریت دانش در این محیط از اهمیت خاصی برخوردار است. عموما تجربه چنین سیستمهائی در سازمانهای بسیار بزرگ وجود داشته و اکنون نتایج و فواید اجرای چنین طرحهائی در این سازمانها به ثمر رسیده است، لذا در این مقطع اجرائی ساختن روشهای نوین مدیریتی مانند مدیریت دانش در سازمانهای دارای حجم متوسط و کوچک دارای اهمیت بسیار است. در محیط خاص فرهنگی دانشگاه که عموم ارباب رجوع در این محیط را قشر دانشجویان تشکیل میدهد مطالعه خاص بمنظور ایجاد چنین سیستمهائی که کاملا به محیط کاری و کارکنان وابسته است بدون در نظر گرفتن فرهنگ سازمانی آن امکانپذیر نمیباشد. با توجه به نکات ذکر شده و با عنایت به اینکه تا کنون تحقیقی در اینباره در دانشگاه پیام نور استان تهران واحد ورامین صورت نگرفته است،لذا انجام پژوهشی بمنظور بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی و استقرار مدیریت دانش در این دانشگاه که از سازمانهای در حال رشد محسوب میشود،ضروری به نظر میرسد.
با مطالعه این مقاله خواهیم دید که در ایران فرش دستباف در حوزه تولید و توزیع مبتنی بر نظام رانشی است تا کششی. بدین معنا که در تولید فرش دستباف نظر و سلیقه مشتریان در انتخاب نوع مواد اولیه مصرفی، نوع ریسندگی مواد اولیه، نحوه رنگرزی، نوع طرح و نقشه، شکل و اندازه فرش، رج شمار و نوع کاربری و در امر توزیع مواردی چون اندازه سفارشات، ارائه خدمات پس از فروش، تحویل سفارشی به مشتری و رعایت و مراقبت جهت ممانعت از پارگی، رطوبت و پوسیدگی فرش، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. البته به زعم فعالان این صنعت با جدی گرفتن نظر و سلیقه مشتریان چه در امر تولید و چه در امر توزیع امکان تغییر عرضه فرش دستباف به شکل کنونی وجود دارد.
این مطالعه نشان خواهد داد که تولید در ایران رابطهای متناسب باسلیقهها و درخواستهای مشتریان ندارد و از این بابت یکی از عاملهای مهم تأثیرگذار در روند کاهش بازار جهانی فرش ایران محسوب میشود. به نظر میرسد عدم تمایل برای به کار گرفتن ابزار نوین فناوری اطلاعات در میان تجار فرش ایرانی خارج از کشور، باعث نداشتن اطلاعات مناسب در خصوص سلیقه مشتریان و نیز ناتوان بودن در انتقال این اطلاعات به حوزه تولید در داخل کشور نیز شده است.
قدمت قالی ایرانی و هنر و زیبایی این دستباف به قدری است که خیلی از موزههای معروف دنیا نمونههایی از قالی ایرانی را در خود نگهداری میکنند.
اگر چه در ظرافت و زیبایی فرشهای دستباف ایران شکی نیست، اما آمار صادرات چیز دیگری میگوید و آن هم واگذاری سهم قابلتوجهی از بازار فرش دستباف به رقباست.
باید توجه داشت که جهانی شدن به عنوان بخشی از اقتصاد نوین، موضوع بحث کارشناسان اقتصادی در کشورها است. در ایران به منظور گسترش صادرات غیر نفتی و حضور در بازارهای جهانی و رشد و دوام در این بازار ، نیازمند در نظر گرفتن اصول سلیقهیابی و ایجاد بازارهای مصرف مناسب و مطمئن است. در این راستا فرش دستباف به عنوان یکی از مهمترین صادرات ایران در عرصه تجارت جهانی، به دنبال به دست آوردن جایگاه متناسب و در خور توجه وشان و منزلت خود است.
لذا بررسی آسیبشناسی حوزه صادرات فرش ، لازمه دستیابی به جبران خسارات ناشی از مشکلات است. در این مقاله ضمن بررسی مفاهیم، رویکردها و الگوهای آسیبشناسی ، صنعت فرش کشور را به لحاظ اهمیت اقتصادی مختلف جامعه مورد تحلیل قرار داده و برای
توسعه صادرات و در نتیجه توسعه اقتصادی صنعت فرش کشور ، مرکز ملی فرش دستباف ایران را مورد آسیبشناسی قرار دادهایم. باید در ابتدا دانست آسیبشناسی حرکتی است انقلابی در جهت رسیدن به مطلوب، و همیشه جنبه درمانی ندارد بلکه حرکت در جهت توسعه نیز از ویژگیهایی است که توسط آن محقق میشود. مدیران مبتکر ، خلاق و مسئولیتپذیر همیشه از ارزیابی استقبال میکنند چرا که آن نه تنها خطری برای خود احساس نمیکنند بلکه از آن به عنوان راستی آزمایی عملکرد خود و حتی اصلاح برخی ازروشها و شیوهها در جهت رسیدن به اهداف یاد میکنند.
در ایران سالهاست ارزش صادرات فرش دستباف ایرانی از اوج خود فاصله گرفته و از رقم یک میلیارد و 600 میلیون دلار صادرات در سال 73 که 44 درصد صادرات غیر نفتی در آن زمان را تشکیل میداد ، روند نزولی در پیشگرفته و حولوحوش رقمهای نیم میلیارد دلار صادرات میچرخد، به طوری که رقم صادرات فرش دستباف در سال 89 به حدود 556 میلیون دلار رسید و سال 90 نیز حدود600میلیون دلار بود .
امسال نیز با آن که ، صادرات یک میلیارد دلاری را برای فرش دستباف تا پایان سال هدفگذاری شد اما آمار ده ماهه گمرک از صادرات فرش دستباف نشان میدهد طی این مدت تنها 361 میلیون دلار فرش دستباف به خارج از کشور صادر شده است که نسبت به میزان صادرات این محصول در مدت یادشده در سال گذشته کاهشی 17 درصدی را نشان میدهد، در نتیجه با توجه به زمان باقیمانده تا پایان سال به طور قطع میتوان گفت رقم هدفگذاری شده برای صادرات یک میلیارد دلاری بسیار آرمانی و دور از واقعیت بوده است.
صادرات یک میلیارد دلاری در حالی در نیمه اول امسال وعده داده شد که به عقیده تولیدکنندگان ، دستیابی به این رقم با توجه به کاهش میزان تولید فرش و افزایش هزینه تمامشده در پی افزایش هزینه مواد اولیه، دستمزد و… بعید به نظر میرسد آنچه مسلم است در سالهای گذشته نبود برنامهریزی مناسب و حمایتهای لازم باعث شده رقبایی چون چین، هند و پاکستان بتوانند با تولید فرشهایی ارزانقیمتتر و طرحهایی متناسب باسلیقه بازار ، سهم فرش ایران از بازارهای جهانی را کاهش دهند. تحریمها نیز موجب شد برخی صادرکنندگان بازار صادراتی خود را از دست بدهند. گزارشهای منتشرشده نشان میدهد در سالهای گذشته همواره بیش از 95 درصد فرش دستباف ایران به 33 کشور صادر میشده است که در این بین آمریکا، آلمان، امارات، ایتالیا، لبنان و ژاپن به عنوان شش کشور اصلی مقصد صادرات فرش دستباف ایران محسوب میشدند اگر چه هم اکنون مسئولان بازرگانی، کشورهای هدف جدیدی را از جمله کشورهای آفریقایی، چین، اندونزی و… به عنوان بازارهای جدید صادرات فرش در برنامه خود تعریف کردهاند و گفته میشود قالی ایران به حدود 80 کشور صادر میشود، اما به گفته همین مسئولان، بیشترین مشکل صادرات در کشورهای دیگر ناآشنایی مردم آن کشورها با فرش دستباف ایران است که برای رفع این مشکل نیاز به تبلیغات قالی ایران در کشورهای خارجی و حضور مستمر برای جلوگیری از فروش فرش رقبا به نام فرش دستباف ایران است.
به گفته فعالان صنعت فرش دستباف کشور، در حوزه تجارت، دنیا پیشرفتهای زیادی کرده است، اما در ایران کماکان روشهای سنتی فروش و بازاریابی اعمال میشود به گفته آنها بهتر است به جای ایجاد مرکز سفارش پذیری متمرکز فرش دستباف، به سراغ ساماندهی زنجیره تولید و سفارش رفته و سر دو زنجیر را که یک سر آن خارج از کشور و در بازار مصرف وجود دارد و سر دیگر آن داخل کشور یعنی تولید در روستاهاست را ساماندهی کرد. مسلم است اعزام هیاتهای تجاری برای یافتن بازارهای جدید گامی است مثبت، اما موفقیت زمانی حاصل میشود که این اقدام همراه با برنامه باشد و در کنار اعزام این هیاتها، نحوه تبلیغات و روشهای ورود به این بازارها بررسی شود تا با توجه به سلایق و تولیدات مورد نیاز این بازارها فرشهای دستباف تولیدشده روانه این بازارها شود و از رقابتهای نابجای تجار ایرانی با یکدیگر نیز جلوگیری شود.
تولید سنتی و تمرکز بر طرح و نقشههای قدیمی و روشهای سنتی بازاریابی و فروش، و نیز کور بافی و تولید بدون اهمیت دادن به سلیقههای مشتریان فرش در بازارهای هدف، میتواند یکی از عوامل رکود فرش ایران باشد که باید در این زمینه، تحول اساسی صورت گیرد.
همچنین در مورد نوسانات بازار صادراتی فرش دستباف بحثهای گوناگونی مطرح شده است بخش قابلتوجهی از مطالعات با تاکید بر ارزآوری، اشتغالزایی و ارزش افزوده بالای فرش دستباف، دولت را مسئول زیان صادراتی ایران در این بازار میدانند و مطالبات جدیدی (مثل جایزه صادراتی) را مطرح میکنند.
در این مطالعه به دنبال این هستیم که نشان دهیم در ایران فرش دستباف در حوزه تولید و توزیع مبتنی بر نظام رانشی است تا کششی. بدین معنا که در تولید فرش دستباف نظر و سلیقه مشتریان در انتخاب نوع مواد اولیه مصرفی نوع ریسندگی مواد اولیه، نحوه رنگرزی، نوع طرح و نقشه، شکل و اندازه فرش، رج شمار و نوع کاربری و در امر توزیع مواردی چون اندازه سفارشات، ارائه خدمات پس از فروش، تحویل سفارشی به مشتری و رعایت و مراقبت جهت ممانعت از پارگی، رطوبت و پوسیدگی فرش، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. البته به زعم فعالان این صنعت با جدی گرفتن نظر و سلیقه مشتریان چه در امر تولید و چه در امر توزیع امکان تغییر عرضه فرش دستباف به شکل کنونی وجود دارد.
این مطالعه نشان خواهد داد که تولید در ایران رابطهای متناسب باسلیقهها و درخواستهای مشتریان ندارد و از این بابت یکی از عاملهای مهم تأثیرگذار در روند کاهش بازار جهانی فرش ایران محسوب میشود. به نظر میرسد عدم تمایل برای به کار گرفتن ابزار نوین فناوری اطلاعات در میان تجار فرش ایرانی خارج از کشور، باعث نداشتن اطلاعات مناسب در خصوص سلیقه مشتریان و نیز ناتوان بودن درانتقال این اطلاعات به حوزه تولید در داخل کشور نیز شده اس
امروزه مدیران دریافتهاند که باید از تصدیگریهای بیحاصل که فعالیتهای واقعی آنها نیستند، دست کشیده، از نقش کنترلی خود کاسته و به نقشهای مذاکره گر، پشتیبان، تحلیلگر، راهحل دهنده و کمک دهنده بیفزایند. در این شرایط است که برونسپاری فعالیتهای سازمان بهعنوان ضرورتی اجرایی و یک راهبرد اجتنابناپذیر برای سازمانها مطرح میشود.
مدیران خواهان شرکتها و سازمانهایی میباشند که لاغر، چابک، انعطافپذیر، پاسخگو، رقابت گر، مبتکر، کارآمد، مشتری دوست و سودآور باشند. سازمانهای کوچک انعطافپذیرتر و اقدامات جایگزین روشهای سرمایهگذاری شده و مدیریت آنها ارگانیک و پویا است و نوآوری، خلاقیت، و ابتکار عمل در آنها تشویق میشود. تجدید سازمان با رعایت این نکته در شرکتهای متوسط و کوچک نیز آغازشده است اکنون در دنیای کسبوکار اولاً کار را به محیطهایی که انسانها هستند میبرند و ثانیاً کارهایی را که پیشرفت در آنها محدود بوده و فرصت رسیدن شاغل به سیستمهای تخصصی و مدیریت ارشد را فراهم نمیکند، از شرکتها و سازمانها جدا ساخته و از طریق بخشهای بیرون تأمین مینماید برای احیای هر نهادی و بازگرداندن آن به وظایف واقعی کارهای زیر لازم است: رها کردن کلیه کارهایی که قابلیت انجام ندارند و یا هرگز کارساز و گرهگشا نبودهاند و نیز دست کشیدن از اموری که دوران ثمربخشی آنها بسر آمده و دیگر نمیتوانند فایدهای در برداشته باشند، تأکید کردن روی امور کارساز و متمرکز ساختن فعالیتها روی اموری که موجبات بهبود و تقویت توانایی سازمان برای انجام وظایف آن را فراهم میسازند و تجزیهوتحلیل علل موفقیتها ناتمام و شکستها و ناکامیها را میسر میسازد.
در مدیریت نوین و اقتصاد پویا به دنبال اقدام برای جبران ضعفها هستند. ازجمله این اقدامات، کارا کردن شرکتها، سازمانها و مؤسسات و حرکت بهسوی واگذاری فعالیتها به بخش خصوصی بهمنظور افزایش بهرهوری میباشد. مطالعات نشان داده که امروزه سازمانها برونسپاری را بهعنوان یک ضرورت اجرایی در نظر میگیرند و بسیاری از خدمات را جهت واگذاری برنامهریزی مینمایند. با توجه به برنامه توسعه سوم و بخصوص برنامه چهارم و عزم دولت برای کاهش تصدیگری این ضرورت بر دوش سازمانها و شرکتهای دولتی و شبهدولتی است که به مسئله برونسپاری در چارچوب ضوابط اقدام کنند. برونسپاری بهعنوان یک راهبرد و یا در سطحی پائین تر یک سیاست اجتنابناپذیر جهت ارتقاء کارایی فعالیتها امری ضروری میباشد.
برونسپاری بهعنوان یکی از ابزارهای توسعه سازمانها و ارتقای بهرهوری در قالب کوچکسازی در سالهای اخیر موردتوجه مدیران و مسئولان سازمانها قرارگرفته و به صورتهای مختلف به اجرا درآمده است. در راستای تأکید برنامه چهارم مبنی بر ارتقای بهرهوری، کاهش هزینهها و کوچکسازی شرکتها و مؤسسات اقدام به برونسپاری برخی از فعالیتهای خود در قالبهای مختلف به بخش خصوصی نمودهاند. هماکنون باگذشت چند سال از این برونسپاریها، لازم است ابعاد برونسپاریهای انجامشده در سازمانها و در فعالیتهای مختلف موردبررسی قرار گیرد تا مشخص شود که آیا برونسپاریهای صورت گرفته در جهت کارآمد کردن فعالیتهای سازمان به جهت سرعت، دقت و رضایت کلیه ذینفعان بوده است؟ این برونسپاریها تا چه حد توانستهاند اهداف مترتب بر برونسپاری مانند کاهش هزینه، کارایی، کوچکسازی و مشتری مداری را تأمین نمایند؟
در برخی از برونسپاریهای انجامشده سازمانها با مشکلات مختلفی به لحاظ بار مالی، حقوقی، اجرایی و ارتباط با ذینفعان مواجه شدهاند. تاکنون موضوع برونسپاری غالباً بهصورت کلی ارائهشده و مورد ارزیابی قرارگرفته است و الگوی مشخصی جهت تعیین فعالیتها برای برونسپاری و نیز برونسپاری خدمات ارائه نگردیده است. لذا با توجه به رویداد این مشکلات، ضرورت دارد در قالب طرح تحقیقاتی و مطالعاتی علاوه بر تعیین فعالیتهای قابل برونسپاری، آسیبشناسی از برونسپاریهای انجامشده و فرایند برونسپاری و نیز فرایند کارکرد شرکتهای بخش خصوصی صورت گیرد تا درنهایت ضمن عارضهیابی، با ارائه الگو یا الگوهایی مشکلات موجود رفع و کلیه ذینفعان از مزایای آن بهره گیرند. نکته دیگر در ارتباط با این تحقیق آن است که در صورت عارضهیابی منجر به رفع مشکلات موجود، بسیاری از مشکلات سازمان حلشده و کاهش هزینهها را در بسیاری از ابعاد در بر خواهد داشت و قیمت تمامشده فعالیتها را کاهش، روانی فعالیت و بهرهوری آنها را افزایش و درنهایت رضایت کلیه ذینفعان را فراهم خواهد آورد؛ بنابراین این مطالعه میتواند فعالیتهای قابل برونسپاری را در چارچوبی علمی مورد شناسایی قرار دهد و برای دستیابی به اهداف سازمانها از این واگذاریها برنامهریزیهای لازم را موردتوجه قرار دهد.
با توجه به آنچه بیان شد، میتوان دقت و بازنگری در فعالیتهای برونسپاری شده، شرکتهای طرف قرارداد، اشکال برونسپاری، فعالیتهای جدید قابلواگذاری و درنهایت عارضهیابی فعالیتهای برونسپاری شده برای دستیابی به اهداف حاکم بر برونسپاری و نتایج اصلی حاصل از آن بهعنوان اهمیت و ضرورت این مطالعه بیان داشت.
شهرداری یکی از بزرگترین سازمانهای خدماتی در شهر میباشد که گستردگی و پهنه سازمانی آن به وسعت شهر است که ذینفعان و بهرهبرداران از خدمات آن تمامی مردم آن شهر میباشند. مدیریت چنین سازمان عظیمی به لحاظ منابع انسانی و وظایف جهت مدیریت شهر، آن را به یکی از منحصربهفردترین سازما