خانواده را مؤسسه یا نهاد اجتماعی معرفی کرده اند که منتج از پیوند زناشویی زن و مرد است. از جمله مظاهر زندگی اجتماعی انسان، وجود تعامل سالم و سازنده میان انسان ها و برقرار بودن عشق به هم نوع و ابراز صمیمیت و همدلی به یکدیگر است، خانواده محل ارضای نیازهای مختلف جسمانی و عقلانی و عاطفی است (Edalati, 2010). در این بین روابط بین زوجین و میزان سازگاری آنها بایکدیگر نقش عمده ای در تامین سلامت روانی اجتماعی آنها و فرزندانشان ایفا می کند (زهراکار، 1390).
گرچه تعارض یك پدیده ی جهانشمول است، با این حال راههایی كه از طریق آن زوجین تعارضهای خویش را مدیریت می كنند تا حدود زیادی متفاوت است درحالی كه حل موفقیت آمیز تعارض با رضایتمندی (گاتمن، 1994 ؛ رابرتس، 2000 ) و بهزیستی روانی بالاتر (سیفرت و شوارز، 2011) وهمچنین صمیمیت بیشتر(دو روچرشادلیك، استتلرب، استودرا و هارینگتون، 2013) در ارتباط است،فقدان حل و فصل موفقیت آمیز تعارضها با درماندگی زناشویی بالاتر(كارستنسن، گاتمن و لوینسون، 1995) و سلامت روان پایینتر(دو روچر شادلیك، پاپ و كامینگز ، 2004 )همراه است (ملكی, 1393). بسیاری از روانشناسان و خانواده درمانگران نیز “ویژگیهای شخصیتی زوجین و چگونگی تجارب کودکی و کیفیت روابط بین اعضای اصلی” را مهمترین عامل در موفقیت یا عدم موفقیت هر ازدواجی می دانند. بانفوذترین این دیدگاهها، نظریه های تمایزیافتگی بوئن و سبکهای دلبستگی بالبی است. نظریه های سبکهای دلبستگی و تمایزیافتگی، بر روابط اولیه در محیط خانواده تأکیدکرده و آن را بر روابط بعدی مؤثر می دانند ( یونگ، کلاسکو و ویشار، 2003) (تیموری آسفیچی, 1391). خودمتمایزسازی از نظر بوئن به توانایی اشخاص برای تمایز خود از خانواده اصلیشان در سطح عاطفی و عقلی اطلاق می شود. خودمتمایزسازی به میزان و درجه ای که فرد قادر است بین الف) عملکرد عقلانی و هیجانی و ب) صمیمیت و استقلال در روابط، تعادل برقرار کند(گلید، 2000) (تیموری آسفیچی, 1391) . اشخاصی که در قطب پایین این ، مقیاس قرار دارند، کسانی هستند که عقل و عاطفه شان چنان درهم آمیخته است که زندگیشان تحت اختیار احساسات اطرافیانشان قرار دارد. در نتیجه، به سادگی دچار بدکاری می شود. آنها به خاطر آنکه اشخاصی ترسو و به لحاظ عاطفی نیازمند هستند، فردیت خود را فدای کسب اطمینان از سوی دیگران می کنند. افرادی هم که در قطب بالای مقیاس قرار دارند از لحاظ عاطفی پخته هستند. آنها می توانند به میل خودشان احساس یا کردار داشته باشند و تعریف واضح و روشنی از خود دارند (گلدنبرگ، ایرنه و گلدنبرگ، هربرت ترجمه شاهی براواتی, 1388) . براساس نظر برادبری (1995),گلمن وکرامر(1987)تجربیات و مشخصه های فردی با سازگار ی زناشویی در ارتباط هستند. خودمتمایزسازی به عنوان یكی از مشخصه های فردی با سازگاری زناشویی ارتباط دارد (زارعی, 1393). همچنین اسکورن ودندی (2004)درپژوهش هایی که درموردتمایزیافتگی انجام دادند به این نتیجه رسیدند،سطوح بالاترتمایزیافتگی به طور معناداری پیش بینی کننده ی سطوح بالاترکنترل موفق درموقعیتهای مختلف وسازگاری زناشویی بالاتر بوده است .پژوهش گای یی،گلد(2003) نشان دادکه ارتباط منفی قابل توجهی بین سطوح تمایزیافتگی وتعارض زوجی بین زوجین نظامی وجودارد.
از سوی دیگردلبستگی در بزرگسالان به یک پیوند قوی عاطفی میان دو نفر مربوط است که آنها را بر می انگیزدتا به رفتاری که رابطه شان را حفظ می کند متعهد باشند (شیشه بر, 1393).
دلبستگی تقریباً با معنی وابستگی متقابل نزدیک است یعنی یک نوع وابستگی سالم بین طرفین بر قرار می شود که هیچ یک نیاز مند نیست که طرف مقابل را به خود نیازمند کند و احساس نا امنی در آن وجود ندارد در صورتیکه در هم وابستگی رابطه ای بیمارگونه وجود دارد که در آن دو طرف محتاج و نیازمند این نیازمند بودن طرف مقابل هستند و هریک از نیاز دیگری در جهت ارضاء خود بهره می گیرد و هر کدام برای خوشبختی به دنیای خارج از خود متوسل می شوند (شیشه بر, 1393).
رابرت سابی تعریفی ازهم وابستگی به این شرح ارائه کرده است: ” وضعیت هیجانی- عاطفی، روان شناختی و رفتاری، که ناشی از مواجهه ی طولانی مدت فرد با مقررات و رسوم توان فرسا و ظالمانه ای است که از بیان آزادانه ی احساسات و همچنین گفتگوی مستقیم درباره ی مشکلات شخصی و بین شخصی جلوگیری می کند (شیشه بر, 1393). در این میان دیر، روبرت و لانگ)2005)، یازده تعریف برای هم وابستگی عنوان کردند و متوجه شدند که هسته اصلی ویژگی های هم وابستگی شامل تمرکزبیرونی، ایثار خود ، کنترل دیگران و سرکوب احساسات می باشد (مثقالی, 1393).”ونتایج تحقیق نوریگا و همکارانش (2008) نیز نشان میدهد که میزان هموابستگی در خانوادههایی که حداقل یک عضو معتاد دارند نسبت به خانوادههایی که معتاد ندارند ولی دارای روابط معیوب (بیتوجهی به فرزندان، عدم ارتباط احساسی و عاطفی و…) هستند، پنج برابر بیشتر است (Noriega, 2008).
واقعیت درمانی گلاسریکی از مداخلات درمانی رایج در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب می شود( جونز و پاریش 2005) (قربانعلی پور, 1393).تئوری انتخاب به عنوان روانشناسی کنترل درونی ,در نقطه مقابل روانشناسی کنترل بیرونی است وآموزه اصلی این نظریه این است که ما انسان ها بیش از آنچه تصور می کنیم بر زندگی خود تسلط داریم ولی متاسفانه بخش زیادی از این کنترل ها غیر موثر ونا کار آمد ند ویاد نگرفته ایم انتخاب های موثر داشته باشیم (ویلیام گلاسر مترجم صاحبی, 1391) .
نظریه انتخاب اعلام می دارد هر موجود آدمی از5 نیاز اساسی برخوردار است ، نظریـه انتخــاب توضیح می دهد که ما نیـاز های خود را مستقیما ارضا نمی کنیم. آنچـه ما انجام می دهـیم ایـن است که هر کاری را که انجـام می دهیم و باعث می شود احسـاس خیلـی خـوبی کنـیم، حفـظ می نماییم(روس ،2003 ). ما این دانش را در محل خاصی از مغزمان ذخیره می کنیم کـه دنیـای کیفـی نامیـده می شود. انسانها مهم ترین عنصر دنیای کیفی ما و کسانی هستنـد که بیش از همه دوست داریـم با آنها ارتباط داشته باشیم(روس ،2003 ) . واقعیت درمانی امروزی سریعاروی رابطه ناخوشایند یا فقدان رابطه تمرکز می کند که معمولاً علت مشکلات درمانجویان است (کری،2005 ) (قربانعلی پور, 1393). پیترسون ,چانگ وکالینز(1998)فرض کردند که نظریه انتخاب واستفاده از واقعیت درمانی در ایجاد ونگهداری یک
خود پنداره مثبت به دانشجویان تایوانی کمک می کند (peterson, 1998).
حال با توجه به افزایش آمار طلاق از یک طرف و مشکلات زوجین همچنین ادعای رویکرد گلاسر مبنی بر افزایش میزان احتمال موفقیت، امیدواری و دیگر جنبه های مثبت ماهیت انسان به صورت مسئولیت پذیری و افزایش میزان کنترل درونی وتاکید بر ارتباط کارآمد تر, همینطور با عنایت به فقدان پژوهش در خصوص اثربخشی واقعیت درمانی بر ناسازگاری زوجین می خواهیم با توجه به این برداشت ها به این سؤال جواب دهیم که: آیا واقعیت درمانی بر هم وابستگی و عدم تمایز یافتگی، در خانواده های ناسازگار اثر دارد؟
ضرورت واهمیت تحقیق :
ازدواج در همة جوامع امری مهم شمرده می شود و داشتن زندگی زناشویی موفق تقریباً برای هر كسی یك هدف عمده و آرمانی به شمار می رود(میرز ، ماداتیل ، و تینگل,2005) (مثقالی, 1393). در ایران از هر هزار ازدواج حدود دویست مورد به طلاق می انجامد (زارعی محمودآبادی, 1392). سازگاری و ناسازگاری زناشویی تمام ابعاد زندگی زوجین و نیز فرزندان آنها را تحت تاثیر قرار می دهد (زهراکار, 1390).
اما در صورتی که سازگاری وجود نداشته باشد، این جنبه های مثبت از بین می روند و باعث مشکلات عدیده ای هم در زمینه ی فردی و هم اجتماعی می شود. با توجه به اینکه مسائل ناشی از ناسازگاری که حتی بسیاری از مواقع به طلاق نیز می انجامد هم فردی و هم اجتماعی است باید با ترکیبی از دیدگاه های جامعه شناختی و روان شناسی به آن پرداخت و عوامل مؤثر بر آن را بررسی کرد و صرف نظر از تمام ازدواج هایی که به طلاق منتهی می شوند، ازدواج های ناموفق زیادی وجود دارند که به دلایل مختلف، زن و شوهرها مایل به جدایی نیستند ( سایت اداره ثبت احوال كشور ، 1390).
مطالعات گاتمن (1998)نشان داد كه وضعیت زناشویی خوشایند با سلامت روان بهتر و بهزیستی فردی در ارتباط است و سازگاری زناشویی پایین به طور ویژه ای با افزایش خطر ابتلا ی به افسردگی و سایر اختلالات روانپزشكی رابطه داردآنچه ما برآن تأکید داریم اینکه خانواده و روابط اعضای آن را هم در ایجاد و هم در پیشگیری از این معضل بررسی کنیم (زارعی, 1393) و اینکه کارکرد روی قطع یا کاهش هم وابستگی چقدر در کاهش این روند تعیین کننده می باشد (شیشه بر, 1393). به هر حال به دلیل تأثیر فو ق العاده سازگاری زناشویی بر ابعاد مختلف زوجین و فرزندان آنها، افزایش سازگاری زناشویی و کاهش ناسازگاری زناشویی از ضروریات محسوب می گردد.این تحقیق بیانگر آنست که اگر اینگونه کارکردها و اطلاعات از هم وابستگی در خانواده صورت گیرد،آیا سرعت دسترسی به نتیجه برای جلوگیری از طلاق بالا خواهد رفت. ضمناً عدم خود تمایز یافتگی های موجود در خانواده های طلاق را نیز که اغلب خود زیر مجموعه ای ازهمین هم وابستگی ها می باشد، مورد مطالعه قرار می دهیم. بنابراین با توجه به مباحث مذکور ضروری است که بحث ناسازگاری همسران به عنوان یک موضوع مهم مورد بررسی علمی قرار گیرد و عوامل مؤثر بر آن مورد بررسی واقع شود.پژوهش حاضر هم ضمن اطلاع رسانی در مورد ویژگی های هم وابستگی و عدم تمایز یافتگی و تأثیر آن برخانواده های ناسازگار می پردازد و روش درمانی در واقعیت درمانی را نیز معرفی می کند.
اهداف تحقیق:
بررسی میزان اثربخشی فنون واقعیت درمانی در افزایش تمایز یافتگی وکاهش هموابستگی زوجین ناسازگار
اهداف فرعی:
بررسی میزان اثربخشی فنون واقعیت درمانی در افزایش تمایز یافتگی زوجین ناسازگار
بررسی میزان اثربخشی فنون واقعیت درمانی در کاهش هموابستگی زوجین ناسازگار
فرضیات تحقیق:
کاربرد واقعیت درمانی در افزایش تمایز یافتگی و کاهش هموابستگی زوجین ناسازگار موثر است.
فرضیات فرعی:
کاربرد واقعیت درمانی برافزایش تمایز یافتگی زوجین ناسازگار موثر است.
کاربرد واقعیت درمانی در کاهش هموابستگی زوجین ناسازگار موثر است.
فرم در حال بارگذاری ...