وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

بررسی نقش واسطه‌گری نیازهای روان‌شناختی بنیادی در رابطه بین الگوهای ارتباطی خانواده

سلامت روان جامعه است، برداشته می­شود.

 

-4- اهداف  تحقیق

 

هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه­ی الگوهای ارتباطی خانواده با احساس تنهایی و شادکامی با واسطه گری نیازهای بنیادی در فرزندان می باشد.

 

1-5- سوال  اصلی تحقیق

 

پژوهش حاضر در پی پاسخ­گویی به سوال زیر خواهد بود:

 

1- آیا الگوهای ارتباطی خانواده، با واسطه گری نیاز های بنیادی، احساس تنهایی و شادکامی را در فرزندان پیش بینی می کند؟

 

1-6- سوال های فرعی تحقیق

 

 در راستای پاسخگویی به سوال اصلی، سوالات فرعی دیگری قابل بررسی خواهد بود:

 

1- آیا الگوهای ارتباطی خانواده، می تواند احساس تنهایی و شادکامی را در فرزندان پیش بینی کند؟

 

2- آیا الگوهای ارتباطی خانواده می تواند نیازهای بنیادی فرزندان را پیش بینی کند؟

 

3- آیا نیازهای بنیادی فرزندان، پیش بینی کننده ی احساس تنهایی و شادکامی آنها هستند؟

 

4- آیا تعداد فرزندان با الگوهای ارتباطی خانواده، نیازهای بنیادی روان­شناختی، احساس تنهایی و شادکامی  خود فرزندان رابطه دارد؟

 

5- آیا تفاوت سن فرزندان با والدین، با الگوهای ارتباطی خانواده، نیازهای بنیادی روان­شناختی، احساس تنهایی و شادکامی فرزندان رابطه دارد؟

 

1-7- تعاریف مفهومی متغیرها

 

دانلود مقالات

 

 

1-7-1- احساس تنهایی

 

پپلو و پرلمن (1979، به نقل از ساکلفسکی و همکاران، 1986)، می گویند، احساس تنهایی یک تجربه عاطفی ناخوشایند است که در نتیجه­ی عدم انطباق بین روابط میان فردی واقعی و روابط آرمانی شخص به وجود می آید.

 

1-7-2- شادکامی

 

به اعتقاد آرگایل (2001)، شادکامی شامل سه جزء اساسی است که شامل: هیجانات مثبت، رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی از جمله افسردگی و اضطراب است. در تحلیل مفهوم شادی، نظریه پردازان بیشتر به دو مؤلفه­ی شناختی و هیجانی اشاره نموده اند. مؤلفه­­ی شناختی بیشتر بر رضایت از زندگی و مؤلفه هیجانی بر حالت هایی مانند خندیدن، شوخ طبعی و تعادل میان هیجان های مثبت و منفی دلالت دارند (آرگایل، 2001؛ سلیگمن، 2002).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

1-7-3- نیاز های روان­شناختی بنیادی

 

دسی و ریان (2000) در نظریه خود تعیین گری(SDT) خود فرض می کنند که سه نیاز روان­شناختی ذاتی وجود دارد که زیر بنای رفتار است. این نیاز ها شامل نیاز به شایستگی، خودمختاری و وابستگی (ارتباط داشتن) است.

 

خود مختاری احساس اختیار و اراده داشتن در انجام كارهاست؛ نوعی تمایل ذاتی برای تجربة رفتاری كه خود شخص آن را ترتیب داده است (شلدون، ریان و ریس، 1996). شایستگی به عنوان احساس اثر بخشی و مؤثر بودن روی محیط است ( دسی و ریان، 2000). ارتباط با دیگران، دوست داشتن و حمایت کردن دیگران و هم چنین دوست داشته شدن و حمایت شدن از سوی دیگران است (بامیستر و لیری، 1995؛ بالبی، 1958؛ هارلو، 1958؛ ریان، 1993؛ به نقل از دسی و ریان، 2000)

پیش­بینی کنترل علائم بیماری آسم بر مبنای میزان استرس ادراک شده،کانون کنترل سلامت

آسم یکی از نشانگان مزمن تنفسی است که منجر به التهاب، تحریک­پذیری و اسپاسم راه­های هوایی ریه می­شود. آسم برونشیال از لحاظ بالینی با حملات قطع تنفس همراه با خس خس سینه در نتیجه انسداد برگشت­پذیر راه­های هوایی مشخص می­شود. این بیماری یک مشکل عمده بهداشتی در اغلب نقاط دنیاست که هنوز تشخیص و معالجه آن معضل بهداشتی است و سالانه تعداد زیادی از مبتلایان به آسم جان خود را از دست می­دهند(اسماعیلی و همکاران 1392).

 

 از جمله مهمترین عوامل ابتلای به این بیماری می­توان به عوامل ژنتیکی،آلرژن­ها،عفونت­ها و عوامل روانشناختی اشاره کرد. در چهارمین ویرایش تجدید نظر شده راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی آسم به عنوان یکی از بیماری­های روان­تنی که از عوامل روانشناختی اثر می­پذیرد، طبقه­بندی شده است. در حقیقت ارتباط میان آسم و عوامل روانشناختی چندین قرن است که مورد توجه قرار گرفته است. یک دیدگاه رایج در مورد بیماری آسم به این صورت مطرح شده است که آسم یک بیماری متشکل از سه بعد جسمانی،روانی و اجتماعی است. یافته­های عینی فراوانی وجود دارد که نشان می­دهد عوامل روانشناختی با آمادگی ابتلا به آسم تداخل نموده و باعث بهبود یا تشدید فرآیند بیماری آسم می­شود. پژوهشگران اظهار داشتند مشکلات روانشناختی در بسیاری از بیماران به عنوان یکی از عوامل محرک نشانه­ها و علائم آسم می­باشد. از جمله مهمترین این عوامل می­توان به استرس،افسردگی،اضطراب،انزوای اجتماعی،مشکلات عاطفی،مشکلات جسمانی و خانوادگی اشاره کرد.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

عوامل روانی از راه­های گوناگونی می­توانند وضعیت علائم و نشانه­های بیماری را تغییر دهند. برخی بیماران توجه بیشتری به علائمشان دارند وبرخی دیگر نیز از دیدن علائم بیماری خود مضطرب می­شوند. بعضی بیماران به علت بروز علائم آسم احساس، اضطراب گیجی و سردرگمی می­کنند. و عده­ای دیگر نیز وقتی به علائم توجه می­کنند احساس شکست کرده یا عصبانی می­شوند. در هر صورت تشخیص این بیماری ممکن است میزان آمادگی مبتلایان به آن را تغییر دهد. زیرا مشکلات ایجاد شده برای بیماران آسمی نه تنها به بیماری و علائم آسم بلکه به سایر عوامل روانی نیز بستگی دارد. (فاطمه رضایی و همکاران 1390).

 

استرس­های روانشناختی می­توانند در پاسخ به محرک­ها و آلرژن­ها در تحریک راه­های هوایی تأثیر بگذارند. اما اهمیت استرس به عنوان نقش سبب شناختی در حمله­های تنفسی بزرگسالان نا واضح است. استرس بطور قوی بر شیوع (ان. اچ راد و همکاران،2012) و بستری افراد مبتلا به آسم رابطه دارد.

 

استرس­های هیجانی به عنوان یک راه­انداز مهم بیماری آسم برای سال­هها مطرح شده است. از طریق مکانیسم­هایی که استرس ممکن است باقیمانده ناچیز بیماری آسم را تشدید کند. همبودی و رابطه آسم- استرس ممکن است از طریق راه­های شناختی- رفتاری، مانند کاهش خودکارآمدی بیماری آسم و مختل کردن مراقبت از خود، یا از طریق افزایش آثار فیزیولوژیکی مستقیم استرس بر روی فعالیت سیستم عصبی خودکار (پاراسمپاتیک) رخ دهد. هیچ مطالعه­ای در زمینه چگونگی اثرات متقابل این دو مکانیسم در جهت کمک به گرفتگی راه­های هوائی در طول استرس­های هیجانی در زندگی روزمره انجام نشده است.

 

مفهوم خود کارآمدی در واقع اشاره بهاعتماد شخص در توانایی انجام دادن رفتارهای خاص در موقعیت­های خاص است. خودکارآمدی به معنی اعتمادی است که شخص به خود دارد که رفتاری خاص را با موفقیت اجرا کند و انتظار نتایج حاصل از آن را داشته باشد و پیش نیاز مهم رفتار محسوب می­شود. چرا که به عنوان بخش مستقلی از مهارت­های اساسی فرد عمل می­نماید.به باور بندورا می­توان از طریق ایجاد زمینه مناسب در جهت کسب مهارت­ها و دانش مورد نیاز و حصول موفقیت در آن،خودکارآمدی و توانمندی شخص را افزایش داد.

 

خودکارآمدی روی انگیزه فرد اثر گذاشته و فرد را به تلاش و مداومت در رفتار وامی­دارد. خودکارآمدی درک شده در واقع اعتقادات مردم در زمینه توانایی­هایشان برای عمل کردن در زمینه­هایی است که به آن­ها قدرت کنترل وقایعی که زندگیشان را متأثر می­سازد؛می­دهد. لذا در روند درمان بیماری­های مزمن،بالا بردن خودکارآمدی اهمیت زیادی دارد.

 

در مطالعه گیسبرز و همکاران زنان مبتلا به بیماری آسم دارای خودکارآمدی بالا،در شیردهی موفق­تر بودند (منیژه اسماعیلی و همکاران 1390).

 

خود کارآمدی پایین بیماران مبتلا به آسم با کارکرد بد ریوی و کیفیت پایین زندگی در ارتباط است. در حالیکه خودکارآمدی پایین با کارکرد ضعیف ریوی،آسم شدید و استفاده زیاد از برونکودیلاتورهای کوتاه و بلند اثر و کورتیکواستروئیدهای استنشاقی مرتبط است ارتقاء رفتارهای خودمراقبتی و خودکارآمدی به عنوان امری حیاتی و اساسی در مدیریت موفق آسم نشان داده شده است.

 

جایگاه مهار سلامت یكی از عمده‌ترین مقیاس­ها و شاخص­های اعتقاد بهداشتی برای طرح‌ریزی برنامه‌های آموزش بهداشت محسوب می‌شود.محور كنترل سلامت در واقع درجه اعتقاد فرد به این امر است كه سلامت وی تا چه حد تحت كنترل عوامل درونی و یا برونی می‌باشد.

 

ساختار جایگاه کنترل به باور ذهنی کنترل بیماران برای بیماری و سلامتی خود اشاره دارد. با توجه به نظریه یادگیری اجتماعی راتر،بیمارانی با بیماری مزمن سه نوع مختلف از شناخت­های جایگاه کنترل مرتبط با بیماری و سلامتی را توصیف می­کند که بازنمایی تجارب بیماری و تجارب عمومی از کنترل علائم است.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

جایگاه کنترل درونی این باور را بازنمایی می­کند که سلامتی به رفتارهای خود فرد وابسته است. بیمارانی با این نگرش به ضرورت پیشایندها برای فعال سازی استراتژی­های مقابله­ای در هر دو نوع بیماران سوماتوفرم و آسم توجه می­کنند.

 

جایگاه کنترل اجتماع بیرونی به معنی این است که سایرین قدرتمند، مثلاً والدین یا پزشکان اهمیت کنترل علائم را تعیین می­کنند. این مفهوم رفتار جستجوی کمک را برای بیماران راه­اندازی می­کند.

 

بیمارانی با جایگاه کنترل تقدیر یا سرنوشت بر این باور متقاعد شده­اند که سلامتی آن­ها تحت تأثیر سرنوشت،شانس یا وقایع تصادفی است. در این افراد بخاطر رفتار بیماری منفعلانه هم در اختلالات سوماتوفرم هم در آسم انتظار می­رود که ناسازگار باشند.

 

ارزیابی کنترل آسم باید شامل کنترل آشکارسازی­های بالینی و کنترل خطرات آینده قابل پیش­بینی برای بیماران مانند حالت تشدید یافته، کاهش عملکرد ریوی سریع و عوارض جانبی درمان باشد. در کل دستیابی به کنترل بالینی خوب بیماری آسم ما را به سمت کاهش خطر تشدید آن هدایت می­کند.

 

محققان درمان­های روانشناختی را برای نشانه­ها و علائم آسم مورد بررسی و پژوهش قرار دادند. مداخلات روانشناختی از جمله درمان شناختی،بازسازی شناختی،درمان رفتاری، آموزش تن آرامی،بیوفیدبک،مدیریت استرس،و درمان شناختی رفتاری مدیریت استرس،تأثیر مثبتی را در بهبود وضعیت این بیماران گزارش کرده­اند.

 

براساس تئوری تعامل بین ذهن و بدن،اعتقاد بر این است که درمان روانشناختی ممکن است در بهبود حال بیماران آسم مفید واقع شود.

 

محققان معتقدند درمان­هایی که برای بیماران آسم در نظر گرفته می­شوند باید اضطراب و افسردگی و نشانه­های روانی و علائم جسمانی این بیماران را کاهش دهند و باعث بهبود سلامت عمومی در این بیماران شوند (فاطمه رضایی و همکاران 1390).

 

1-3. اهمیت و ضرورت

 

آسم نوعی بیماری التهابی مزمن مجاری هوایی است كه با تنگی گسترده­ی مجاری هوایی همراه است و با علائم سرفه،ویزینگ و حمله­های تنگی نفس مشخص می­شود.طبق بررسی­های انجام شده 5 درصد از كل جمعیت جهان مبتلا به آسم بوده،ودرایالات متحده آسم ششمین علت بستری شدن در بیمارستان می­باشد و همچنین آسم موجب بیش از 27 میلیون بار مراجعه به پزشك و 6 میلیون روز غیبت از كار در سال در ایالات متحده شده وسالیانه باعث صرف هزینه­ای به میزان 18 درصدازدرآمدخانواده های مبتلا به آسم گردیده است. مرگ و میر ناشی ازآسم ازسال 1980 تا 1987، 31 درصد افزایش یافته است. (مظلومی و همکاران 1389).

 

آسم مسئله‌ای مهم در امر بهداشت و سلامت عمومی است.بیش از 150 میلیون نفر در جهان، از جمله تعداد قابل توجهی در ایران به این بیماری مبتلا هستند؛ به طوری كه این بیماری تحمیل هزینه زیاد، كاهش كارآیی و فعالیت مفید و عدم توانایی ادامه زندگی طبیعی بیماران در خانواده‌هایشان را سبب می‌شوند.

 

شواهد گسترش یافته­ای اشاره می­کند که همبودی بیماری آسم و مشکلات سلامت روانی ممکن است بر عملکردهای روزمره و بکارگیری خدمات مراقبت از سلامت روان تأثیر معناداری بگذارد. به عنوان مثال یک مطالعه صورت گرفته توسط فلدمن دریافته است که بیماران مبتلا به آسم با حداقل یک بیماری روانی در مقایسه با بیماران مبتلا به آسم بدون بیماری روانی سطح بالای معناداری از علائم آسم،تخریب عملکردهای روزمره و بکارگیری داروها و درمان برای آسم را در گزارش کرده­اند.

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

پایان نامه های دانشگاهی

 

جامعه ما ممكن است هزینه زیادی برای آسم كنترل نشده بپردازد.افراد و خانواده‌ها ممكن است مخارج غیر ضروری و زیادی همراه با وقت و انرژی برای مراقبت‌های اورژانس و یا بستری بیماران صرف كنند.زمانی كه افراد مبتلا، بیماری‌شان را كنترل كنند ‌تمام جامعه از كاهش این هزینه و افزایش كارایی سود می‌برند.تقریباً پنج درصد از تمام مردم جهان به آسم مبتلا هستند و اگر جامعه‌ای در حال توسعه شهری است، این نسبت ممكن است بیشتر هم باشد.

 

با تأكید بر این نكته كه عوامل روانشناختی و هیجانی از جمله اضطراب،افسردگی و استرس به عنوان عوامل محرك بیماری آسم در نظر گرفته می­شوند بنابراین شناسایی منابع استرس زا که باعث تشدید و کنترل ناپذیری علائم بیماری آسم می­شود ضرورت دارد.

 

1-4. اهداف پژوهش

 

 

1-4-1. اهداف کلی

 

تعیین نقش میزان استرس ادراک شده و جایگاه کنترل و خودکارآمدی در تبیین کنترل پذیری علائم بیماری آسم.

 

1-4-2. اهداف اختصاصی

 

1) تعیین ارتباط میزان استرس ادراک شده با کنترل­پذیری علائم آسم.

 

2) تعیین رابطه کانون کنترل سلامت با کنترل­پذیری علائم آسم.

 

3) تعیین ارتباط خودکارآمدی با کنترل­پذیری علائم آسم.

 

1-4-3. اهداف کاربردی

 

با توجه به اینکه اخیراً استفاده از روش­های مدیریت استرس به شیوه­های شناختی رفتاری برای کاهش برخی مشکلات جسمی و روانی ناشی از بیماری­های جسمی کاربرد مؤثر داشته است می­توان امیدوار بود با آموزش مدیریت استرس به بیماران در جهت افزایش آگاهی در ارتباط با منابع استرس­زا در زندگی یاری کنیم و در نهایت در افزایش کنترل علائم بیماری آسم و بهبود سلامت عمومی مبتلایان گامی برداریم.

 

با توجه به مطالعات صورت گرفته در زمینه جایگاه کنترل می­توان درصدد ایجاد پروتکل­های درمانی به منظور افزایش جایگاه کنترل درونی بیماران مبتلا به آسم و در نتیجه افزایش کنترل­پذیری علائم آسم برآمد.

 

با توجه به اینکه خودکارآمدی پایین با کارکرد ضعیف ریوی مرتبط است ارتقای رفتارهای خود­مراقبتی و خودکارآمدی امری حیاتی در مدیریت موفق کنترل علائم آسم نشان داده شده است. بنابراین می­توان با آموزش خودمدیریتی توأم با خودکنترلی در پیشرفت پیامدهای کلینیکی بیماران آسمی مؤثر واقع شد.

 

1-5. سوالات و فرضیه های پژوهش

 

 

1-5-1. سوالات پژوهش

 

هریک از متغیرهای استرس ادراک شده،جایگاه کنترل درونی و بیرونی و خودکارآمدی آسم چه سهمی در پیش­بینی کنترل علائم آسم دارند؟

 

1-5-2. فرضیه های پژوهش

 

1)با افزایش استرس ادراک شده کنترل علائم آسم کاهش می­یابد.

 

2)با افزایش میزان کنترل درونی کنترل­ علائم آسم افزایش می­یابد.

 

3)با افزایش میزان کنترل بیرونی کنترل علائم آسم کاهش می­یابد.

 

4)با افزایش خودکارآمدی کنترل علائم آسم افزایش می­یابد.

 

1-6. متغیرهای پژوهش

 

 

1-6-1. متغیرهای پیش بین

 

1) استرس ادراک شده.

 

2) کانون کنترل سلامت.

 

3) خودکارآمدی.

 

1-6-2. متغیرهای ملاک

 

میزان کنترل علائم آسم.

تبیین اضطراب اجتماعی با توجه به صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی

اختلال اضطراب اجتماعی یکی از انواع هراس ها می باشد که در مجموعه اختلالات اضطرابی قرار دارد و با ترس مداوم از ارزیابی منفی و پریشانی شدید و یا اجتناب از موقعیت هایی که افراد مورد موشکافی دیگران قرار می گیرند،مشخص می شود(راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM-5)،2013).  این موقعیت ها شامل: آغاز یا ادامه مکالمات، حضور در رویدادهای اجتماعی،دوست یابی،تعامل با چهره های اقتدار، خوردن و یا نوشتن در عموم، سخن گفتن بخصوص در عموم رایج ترین ترس در افراد مضطراب اجتماعی است (پلارد و هندرسون،1988). شیوع دوازده ماهه آن در بزرگسالان حدود2 تا 5 درصد است (DSM-5، 2013). اضطراب اجتماعی با برخی ویژگی های فیزیولوژیکی (سرخ شدن گونه ها،تعرق،خشکی دهان و لرزش به هنگام رویارویی با موقعیت های نگران کننده)،ویژگی های روان شناختی(شرم،خجالت،ترس از اشتباه،ترس از ارزیابی منفی و ترس از انتقاد) و ویژگی های رفتاری(کناره گیری، اجتناب از تماس چشمی،ترس از ابراز وجود و ترس از صحبت کردن در جمع یا مورد خطاب واقع شدن) مشخص می شود (استراوینسکی و همکاران،2004). اختلال اضطراب اجتماعی توسط اختلال در عملکرد در حوزه های شناخت، بین فردی، تحصیلی و شغلی مشخص می شود (کاشدان،2002). افراد مضطرب اجتماعی، هیجان منفی زیاد، تنهایی، افکار خودکشی، رضایت کمتر در روابط و عملکرد تحصیلی و شغلی را کمتر از همتایان غیرمبتلا تجربه می کنند(ویتچن و همکاران،2000). به دلیل تاثیر نامطلوب اختلال اضطراب اجتماعی در سلامت فرد، بررسی جنبه های مختلف شخصیتی دارای اهمیت بسیار است. شخصیت شامل ترکیبی از ویژگی های بدنی-زیستی،روانی و اجتماعی است که بر اثر شرایط زیستی-اجتماعی برای شخص در اذهان دیگران ایجاد می شود و به فرد نحوه رفتار و تطابق خاصی را که همراه با عاطفه و احساس ویژگی های معینی است،القا می کند(عمارتی،1390). در این پ‍ژوهش منظور از صفات شخصیتی،الگوی پنج صفت بزرگ شخصیتی می باشد كه شامل پنج ویژگی عمده از ویژگی های شخصیت است كه عبارتند از:روان رنجور خویی،برون گرایی،بازبودن به تجربه،مسئولیت پذیری و توافق. کاپلان و همکاران(2015)در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که اضطراب اجتماعی رابطه مثبتی با روان رنجورخویی، رابطه منفی با برون گرایی و رابطه ضعیفی با سازگاری و بازبودن به تجربه دارد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

از دیگر صفات شخصیتی مرتبط با اضطراب اجتماعی، کمال گرایی است. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی علاوه بر اینکه می ترسند احمق یا دست و پا چلفتی به نظر برسند، عزت نفس پایین دارند و استعداد واقعی خود را دست کم می گیرند، کمال گرا نیز هستند و معتقدند دیگران از آنها توقع عملکرد عالی دارند (عبدالمحمدی،1389).كمال گرایی داشتن استانداردهای بالا برای عملكرد خود به همراه ارزیابی انتقادی مفرط است (فراست و همكاران،1990).كمال گرایی دو بعد دارد:نوع سازگارانه یا بهنجار(بعنوان مثال،استانداردهای شخصی بالا)كه ممکن است به عملكرد سالم مربوط باشد(دیبارتولو و همكاران،2004) و یك نوع ناسازگارانه(به عنوان مثال،كمال گرایی ارزیابانه)كه مربوط به پیامدهای منفی مانند اضطراب و افسردگی است(دیبارتولو و همكاران،2008).كمال گرایی ناسازگارانه نگرانی بیش از حد در مورد اشتباهات و نتیجه انتقاد از خود ارزیابی است كه ممكن است پس از آن رخ دهد،درحالیكه استانداردهای شخصی تصور فرد در تعیین اهداف واقع بینانه برای خود است (اسلانی و همكاران،2002).جاستر و همکاران(1996) چند نکته در باره رابطه کمال گرایی و اضطراب اجتماعی را بیان کرده اند: الف)کمال گرایی ممکن است یک عامل خطر برای اضطراب اجتماعی محسوب شود؛ ب) افراد با اضطراب اجتماعی ممکن است کمال گرایی را با نگه داشتن استانداردهای بالای نامعقول برای عملکردشان در موقعیت های اجتماعی نشان دهند و هرگونه انحراف از این استانداردها را به عنوان شکست تفسیر کنند.پژوهشی تجربی نشان داد،کمال گرایی ناسازگارانه در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی بیشتر است (فراست و همکاران،2010).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

گرچه شواهد موجود نشان می دهد که عوامل ژنتیکی و محیطی در بروز اختلال اضطراب اجتماعی دخالت دارند ولی نظریه های معاصر در مورد اضطراب اجتماعی بر نقش فرایندهای شناختی و رفتاری در تداوم این اختلال تاکید داشته اند (هافمن،2007؛ به نقل از غلامی،1390).یکی از مولفه های مهمی که الگوهای شناختی مطرح نموده اند، مفهوم خودکارآمدی است.خودکارآمدی بنیان کارگزاری آدمی را تشکیل می دهد و یک منبع شخصی کلیدی در تحول، سازش یافتگی و تغییر شخصی است (بندورا،2006). بر اساس نظر بندورا(1997)افرادی که اضطراب اجتماعی بالایی دارند اغلب احساس می کنند که مهارت های ویژه و توانایی های لازم برای رفتار میان فردی را ندارند و چشم داشت کمی از موفقیت در موقعیت های اجتماعی دارند این امر سبب بروز اضطراب آنها می شود (توانگر،1391). تحقیقات نشان داده هردوی خودکارآمدی عمومی و خودکارآمدی اجتماعی ارتباط نزدیکی با ساختار اضطراب اجتماعی دارد.این امکان وجود دارد که خودکارآمدی نقش قابل توجهی در پدیدارشناسی و ابقاء اضطراب اجتماعی ایفاء می کند(رودی و همکاران،2012).

 

با توجه به موارد فوق، در این پژوهش نقش برخی از عوامل پیش بینی کننده اضطراب اجتماعی و شدت آن بررسی شده است.اگرچه هر یک از مولفه های یاد شده به تنهایی در پژوهش هایی بررسی شده اند، پژوهشی که همه این عوامل را در کنار یکدیگر در ارتباط با اختلال اضطراب اجتماعی بررسی کند، مشاهده نگردید.بنابراین درک ارتباط صفات شخصیتی، ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی در دانشجویان می تواند راهکارهای مناسبی برای پیشگیری و درمان این اختلال ارائه نماید.

 

لذا موضوع عمده و مورد مطالعه در این پژوهش این است که آیا صفات شخصیتی،ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی می توانند با اضطراب اجتماعی دانشجویان رایطه داشته باشند؟ و نقش و سهم هریک از متغیرهای پیش بینی کننده مذکور در تبیین واریانس اضطراب اجتماعی به چه میزان است؟

 

3-1-اهمیت و ضرورت پژوهش:

 

اختلال اضطراب اجتماعی یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی است که شیوع آن را حدود2تا13درصد گزارش کرده اند (کاپلان و سادوک،ترجمه پورافکاری،1390). و از لحاظ میزان شیوع، اضطراب اجتماعی یکی از سه اختلال شایع روان پزشکی بعد از افسردگی و الکلیسم است (مویترا و همکاران،2008، به نقل از حسنوند عموزاده و همکاران،1392). شروع 80درصد از موارد اضطراب اجتماعی در سنین 18تا25سال است. به همین دلیل تشخیص اضطراب اجتماعی در این سنین برای جلوگیری از مزمن شدن بیماری، اهمیت دارد(مارتین سانتس و همکاران،2009). ابتلا به اضطراب اجتماعی اثرات عمیقی بر زندگی فردی و اجتماعی افراد مبتلا دارد. این افراد از اشکال ابراز وجود، عزت نفس ضعیف و احساس حقارت رنج می برند (اخلاقی جامی،1388). به دلیل مشکلاتی در روابط بین فردی، درمان های مختلف روانشناختی برای این مبتلایان ضروری است.

 

امروزه یکی از حوزه هایی که در آن مطالعات فراوانی در حال انجام است، بررسی و تبیین رابطه بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی روانی است. زیرا این مطالعات نقش مهمی در حل مشکلات مربوط به تشخیص و طبقه بندی اختلالات روانی از جمله همبودی مشاهده شده بین اختلالات را دارد.از سوی دیگر، بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی روانی، درک مارا در سبب شناسی این اختلالات بالا می برد (فتح الهی،1390). به دلیل تاثیر نامطلوب اختلال اضطراب اجتماعی به ویژه موارد شدید آن در عملکرد و سطح سلامت فرد و همچنین مشکلات درمانی آن، بررسی جنبه های مختلف شخصیتی که از یک سو می تواند زمینه ساز اختلال باشد و از سوی دیگر بر سیر و پیش آگهی آن اثر بگذارد، دارای اهمیت زیادی است (حق شناس و همکاران،1381).

 

از سوی دیگر کمال گرایی نیز به عنوان مولفه ای شناختی دارای ابعاد بهنجار و سازش یافته و همچنین دارای ابعاد ناسازگار است و چنانکه بدان اشاره شد، می تواند نقش با اهمیتی در پیشرفت و پایداری اختلالات روانی مختلف ایفا کند.کمال گرایی یا سبک ارزیابی فرد، می تواند بر تحول و تداوم اضطرابی که در ترس از ارزیابی دیگران نمایان می شود، موثر باشد (بیطرف و همکاران،1389). از این رو، با توجه به نزدیکی مفاهیم نظری اختلال اضطراب اجتماعی و کمال گرایی با یکدیگر و با توجه به اینکه پژوهش ها نشان می دهد که کمال گرایی سازش نایافته می تواند مانع از پیشرفت در درمان گردد (دیبارتولو و همکاران،2007)، به نظر می رسد بررسی ابعاد کمال گرایی در اختلال اضطراب اجتماعی ضروری به نظر برسد.

 

همچنین، ارزش و اهمیت بررسی مقوله خودکارآمدی در رابطه با اضطراب اجتماعی این است که خودکارآمدی عاملی است که به عنوان یک میانجی شناختی عمل می کند و شناخت، افکار و احساسات فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی افراد در معرض رویدادهای منفی و یا موقعیت های استرس زا قرار می گیرند، احساس خودکارآمدی بالا به آنها کمک می کند تا بتوانند آن رویدادها را اداره کرده و در نتیجه خود را در برابر بسیاری از مشکلات روانی محافظت کنند (بهادری خسروشاهی وهمکاران،1391). اضطراب اجتماعی سبب می شود که فرد در موقعیت های اجتماعی توانایی عملکرد اجتماعی خود را پایین تر از آنچه که هست ارزیابی کند (کاهش احساس خودکارآمدی) و این ارزیابی منفی سبب افت کاربرد مهارت هایی شود که در موقعیت های اجتماعی برای تعامل اجتماعی به آن نیاز دارد.پس فرد به جای رویارویی با این موقعیت ها برای کاهش اضطراب ناشی از آن اجتناب و کناره گیری را برمی گزیند (یزدخواستی،1391).

 

اضطراب اجتماعی در جامعه دانشگاهی نیز رایج است. تحقیقات ستراهان،2003،به نقل از شیخ علی بابایی،1389)،نشان می دهد که بین 19تا22درصد از دانشجویان از اضطراب اجتماعی رنج می برند. اغلب دانشجویان در اثر اضطراب یا اجتناب از حضور در کلاس، پیشرفتی نشان نمی دهند و حتی ممکن است در آینده به دلیل اشکال در مصاحبه شغلی و استخدامی در جستجوی کار برنیایند، دوستانی نداشته باشند یا دارای روابط پایدار نباشند. از خواستگاری و ازدواج اجتناب کنند و به زندگی با والدین خود ادامه دهند(سلطانی،1390). بنابراین، چون دانشجویان از جمله اقشار آسیب پذیر نسبت به این اختلال محسوب می شوند، لازم است با شناسایی عوامل موثر در این بیماری از

دانلود مقالات

 وخیم تر شدن آن پیش گیری کرده تا این قشر فعال و آینده ساز بتواند از نهایت استعدادهای خویش برای خدمت به خود و جامعه استفاده کنند. بنابراین، با توجه به اینکه یافته های پژوهش حاضر نقش و سهم هر یک از متغیرهای پیش بین مفروض برای اضطراب اجتماعی را نشان می دهد، دارای تلویحات کاربردی برای مداخله های آموزشی و درمانی مربوط به اضطراب اجتماعی خواهد بود.

 

4-1-اهداف پژوهش:

 

4-1-1- هدف کلی:

 

تعیین میزان رابطه صفات شخصیتی،ابعاد کمال گرایی و خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی در دانشجویان

 

4-1-2 -اهداف جزیی:

 

تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی روان رنجور خویی با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی برون گرایی با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی باز بودن به تجربه با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی مسئولیت پذیری با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه صفت شخصیتی توافق با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه کمال گرایی سازگارانه با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه کمال گرایی ناسازگارانه با اضطراب اجتماعی

 

تعیین میزان رابطه خودکارآمدی با اضطراب اجتماعی

 

بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر  از نظر اضطراب اجتماعی

 

بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر  از نظر صفات شخصیتی

 

بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر  از نظر ابعاد کمال گرایی

 

بررسی تفاوت دانشجویان دختر و پسر از نظر خودکارآمدی

 

5-1-فرضیه های پژوهش:

 

بین صفت شخصیتی روان رنجور خویی و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین صفت شخصیتی برون گرایی و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین صفت شخصیتی بازبودن به تجربه و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین صفت شخصیتی مسئولیت پذیری و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین صفت شخصیتی توافق و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین کمال گرایی سازگارانه و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین کمال گرایی  ناسازگارانه و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

بین خودکارآمدی و اضطراب اجتماعی در دانشجویان رابطه وجود دارد.

 

6-1-سوالات پژوهشی:

 

آیا بین دانشجویان دختر و پسر از نظر اضطراب اجتماعی تفاوت معنی داری وجود دارد؟

 

آیا بین دانشجویان دختر و پسر از نظر صفات شخصیتی تفاوت معنی داری وجود دارد؟

 

آیا بین دانشجویان دختر و پسر ار نظر ابعاد کمال گرایی تفاوت معنی داری وجود دارد؟

 

آیا بین دانشجویان دختر و پسر ار نظر خودکارآمدی تفاوت معنی داری وجود دارد؟

 

7-1- تعاریف مفهومی و عملیاتی واژه ها و متغیر ها:

 

7-1-1-تعریف مفهومی اضطراب اجتماعی:

 

اختلال اضطراب اجتماعی با ترس بارز و پایدار که مواجهه به اشخاص نا آشنا یا نگاه موشکافانه دیگران باعث آن می شود و مواجهه با عامل هراس آور که باعث اضطراب شدید در خصوص تحقیر شدن یا شرمندگی می شود،بروز می یابد.شخص مبتلا از موقعیت هراس آور اجتناب می کند یا آن را با اضطراب شدید تحمل می کند(دیویسون و همکاران،2007؛به نقل از بهرامی،1390).

 

7-1-2-تعریف عملیاتی اضطراب اجتماعی:

 

اضطراب اجتماعی در این پژوهش نمره ای است که با استفاده از پرسشنامه هراس اجتماعی کانور و همکاران(2000) بدست می آید.

پیش­بینی مشکلات رفتاری­ـ ­عاطفی در کودکان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران­شان

اختلال­های رفتاری تا حد زیادی وضعیت اجتماعی و تحصیلی کودکان را تحت تاثیر قرار می‌دهند، تا آنجا که این کودکان نمی­توانند به درستی مسیر طبیعی رشد را بپیمایند، به همین دلیل، این موضوع در عرصه آموزش و پرورش نظر معلّمان و صاحب­نظران را به خود معطوف کرده است. همچنین دانش­آموزان با اختلال‌های رفتاری در مقایسه با دانش­آموزان عادی، 3/13 بار بیشتر ممکن است در مدرسه توبیخ شوند. کودکان با اختلال­های رفتاری که مهارت­های شخصی و اجتماعی ضعیفی نشان می­دهند، بیشتر از کودکان دیگر که ناتوانی ندارند ممکن است در دوران مدرسه قربانی شوند (هاردمن، درو و ایگان 2002،ترجمه علیزاده و همکاران، 1388). علاوه بر این، دانش­آموزان دارای اختلال رفتاری ممکن است اختلال­های دیگری نیز داشته باشند که موجب پیچیده­تر شدن مشکل آنها می­شود.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در ایران اسلامیه (1387) میزان شیوع اختلال­های رفتاری در بین دانش­آموزان دوره ابتدایی را یک سوم از کل جمعیّت دانش­آموزان گزارش داد. مروری بر تحقیقات گذشته نشان می­دهد که کودکان کم­توان ذهنی ­مشکلات رفتاری متعددی را تجربه می­کنند. همچنین بررسی­ها بیانگر وجود همزمان سایر اختلال­های روانی با کم­توانی ذهنی می­باشد (آنگلد، کاستلو و ارکانلی، 1999؛ پورافکاری، 1384).

 

     طبقات با اختلال­های روانی در افراد کم­توان ذهنی به همان­گونه است که در افراد عادی مشاهده می­شود، با این حال نتایج چندین مطالعه زمینه­یابی، نشان داده است که در حدود دو سوم کودکان و بزرگسالان کم­توان­ ذهنی به سایر اختلال­های روانی مبتلا هستند که این میزان چندین برابر میزان شیوع این اختلال­ها در جمعیّت عادی است. هر چه شدت کم­  بیشتر باشد خطر ابتلا به سایر اختلال­ها بیشتر می­شود (کاپلان و سادوک، 2003؛ ترجمه پورافکاری، 1384). انجمن روان­پزشکی آمریکا (2000) نشانه­های آسیب روان‌شناختی معنادار در افراد کم­توان ذهنی را سه تا چهار برابر بیشتر از افراد عادی گزارش کرده است. کودکان و نوجوانان کم­توان ­ذهنی در مقایسه با همسالان به هنجار خود، مشکلات رفتاری و اجتماعی بیشتری نشان می­دهند (لوول و رایس، 1993). آنها به هنگام بازی تعامل اندکی با سایر کودکان دارند و ترجیح می­دهند به تنهایی بازی کنند. بررسی­ها نشان دادند که افراد کم ذهنی به میزان بیشتری از سوی دوستان و همسالان خود طرد می­شوند و دانش­آموزان عادی نمی­توانند آنها را بپذیرند. این طرد­شدگی با میزان رفتارهای نامناسب آنها ارتباط دارد (حسین خانزاده­­فیروزجاه و پرند، 1386). در حال حاضر اندیشه مطلوب این است که مشکل صرفاً ناشی از رفتار کودک یا ناشی از محیط کودک نیست. مشکل به علّت مناسب نبودن تعاملات بین کودک و محیط اجتماعی به وجود می­آید (علیزاده، 1388). بنابراین مسئولیت جامعه در مورد کودکان و نوجوانان کم­توان ذهنی به مراتب سنگین­تر از کودکان عادی است. اگر جامعه نتواند زمینه مناسب را برای رشد این کودکان فراهم نماید، فرایند رشد طبیعی آنان دچار اختلال می­ (نوروزی، 1389). تجربه­های نخستین کودکان با مراقبان، به­ویژه مادر در شکل­گیری و تحول قسمت‌هایی از ساختار روانی مانند هیجان، شخصیت و رفتار نقش مهمی دارند. برای مثال دلبستگی نوزادان با مراقبان­شان احتمالاً باعث افزایش یادگیری و کنار آمدن با استرس می­شود. سوءاستفاده یا نادیده­انگاری می­تواند برای تمام عمر در سطح مغزی برای تحمل استرس یا برقراری روابط سالم با دیگران اثرات منفی داشته باشد (مرادی و رضایی جمالوئی، 1392).

 

سایکوجیو و همکاران (2008) پژوهشی با عنوان همدلی والدینی و ارتباطش با ابعاد آسیب روانشناختی والد و کودک انجام دادند. در این پژوهش 268 مادر کودکان سن مدرسه پرسشنامه همدلی کودک محور و  پریشانی شخصی درونی و علایم آسیب روانشناختی خود و کودکشان را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که علایم آسیب روانشناختی کودکان از جمله مشکلات رفتاری باعث کاهش همدلی مادر و افزایش پریشانی شخصی درونی وی می­شود. بین مشکلات رفتاری کودکان و همدلی مادران یک رابطه دو سویه برقرار است. بدین معنی که مشکلات رفتاری کودکان  باعث کاهش همدلی مادرمی­شود و نقایصی در همدلی مادر باعث ایجاد مشکلات رفتاری می­شود. همچنین نتایج نشان داد که والدین کودکان مبتلا به مشکلات رفتاری در مقایسه با والدین کودکان گروه کنترل، نسبت به کودکان­شان رفتار انتقاد­جویانه دارند. یافته­ها نشان دادند که افسردگی مادر با مشکلات برون­ نمود و مشکلات درون نمود و اختلال کارکردی در نوجوانان مرتبط است و رفتار انتقادجویانه واسطه افسردگی و مشکلات درون نمود و برون نمود و اختلال کارکردی در نوجوانان است (نلسون و همکاران، 2003). در واقع مادران افسرده تمایل دارند با فرزندان­شان با خشونت رفتارکنند. به طور خاص همدلی ممکن است به والدین در جهت سلامت فرزندان­شان کمک کند، رقابت برای خواسته­ها در روابط بین والدین و فرزندان کاهش یابد و توانایی والدین برای درک نیازهای فرزندان­شان و عمل به آن را تسهیل کند. در مقابل والدین با نقایصی در همدلی ممکن است به نشانه­ها، کمتر حساس و کمتر پاسخگو وگرم باشند.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 با توجه به رواج زیاد مشکلات رفتاری در کودکان؛ بالاخص کودکان با کم­توانی ­ذهنی و پیامدهای زیانباری که این مشکلات برای جامعه، خانواده و خود فرد از یک­ ­سو و این­که از سوی دیگر مشکلات مذکور می­توانند به دلایل مختلف محیطی و روانی از جمله نوع ارتباط والدین در محیط خانواده به ویژه مادر بروز نمایند؛ بنابراین می­توان به این نتیجه دست یافت که پژوهش در این حوزه ضرورت بسیاری دارد. با این­ وجود اگر چه پژوهش­های متعددی در داخل و خارج از کشور در زمینه همدلی (جان بالبی، 1951؛ درویزه، 1382) انجام گرفته است؛ اما بررسی­های به عمل آمده نشان می­دهد که موضوع همدلی و تاثیر آن بر مشکلات رفتاری کودکان با کم­توانی ­ذهنی کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است؛ به همین دلیل پژوهش حاضر به بررسی این موضوع می­پردازد که آیا عدم همدلی مادران می­تواند پیش­بینی­کننده­ی قوی مشکلات رفتاری کودکان کم­توان ­ذهنی باشد؟

 

1-3- ضرورت و اهمیّت پژوهش

 

بسیاری از پژوهشگران اختلال­های رفتاری را مشکلات شایع و ناتوان­کننده­ای می­دانند که برای خانواده، محیط و کودک مشکلات بسیاری ایجاد می­کنند. اختلال­های رفتاری معمولاً نخستین بار در سالهای آغازین دوره ابتدایی مشاهده شده و بین 8 تا 15 سالگی به اوج خود می­رسند (عطایی­فر و تیموری، 1389).

 

رفتارهای نابهنجار و غیرعادی در کودکان انواع و شکلهای مختلف دارند و از علل بسیاری سرچشمه می­گیرند این رفتارها ممکن است به صورت خشونت، گوشه­گیری و انزواطلبی افراط­آمیز تظاهر کنند. فردی که مبتلا به اختلال رفتاری است از نظر رفتاری غیرعادی و عجیب است. در حقیقت بارزترین مشکل افراد دارای اختلال­های رفتاری، ناتوانی در پایه­ریزی روابط عاطفی رضایت­بخش و صمیمی با سایر افراد است (سیف نراقی و نادری، 1382).

 

به نظر می­رسد افراد با کم­توانی ذهنی در زمینه ایجاد مشکلات رفتاری آسیب­پذیر باشند (میرباک و تچنر، 2007). مطالعات انجام شده در استرالیا، اروپا، و ایالت متحده آمریکا با استفاده از روش­شناسی­های متنوع، به نتایج مشابه گسترده­ای رسیده­اند. یک اتّفاق نظر کلّی وجود دارد که میزان شیوع اختلال­های رفتاری در افراد با کم­توان ذهنی نزدیک به 20 درصد است. میزان شیوع بالا نشان می­دهد که کم­توانی ذهنی، به­خودی­خود، یک عامل خطر برای توسعه اختلال­های رفتاری می­باشد (سازمان بهداشت جهانی، 2001). مشکلات رفتاری شدید در بین افراد با کم­توان ذهنی اغلب “رفتار چالش­بر­انگیز” نام دارد و پرخاشگری نسبت به دیگران، کج­خلقی، جیغ­کشیدن یا داد زدن و آسیب به خود نمونه­هایی از رفتارهایی هستند که ممکن است برای خانواده و دیگر مراقبان و اطرافیان چالش­برانگیز باشند. این رفتارها ممکن است منجر به انزوای اجتماعی و محروم شدن از مشارکت در فعالیت­های معمول اجتماعی گردد و ایجاد یک وضعیت زندگی شرافتمندانه برای افراد مبتلا به مشکلات رفتاری شدید را بسیار دشوار سازد (میرباک و تتچنر، 2007). کم­توانی ذهنی باعث می­شود که والدین سبک فرزندپروری نامناسب­تری را برگزینند. به موازات آن کودکان با کم­توانی ذهنی، به احتمال بیشتری سطوح بالاتر مشکلات رفتاری را نسبت به همسالانشان نشان می­دهند (توتسیکا و همکاران، 2011).

 

در آموزش و پرورش استثنایی کشورمان تعدادی از دانش­آموزان کم­توان ذهنی به علت داشتن مشکلات ارتباطی و رفتارهای پرخاشگرانه با محیط آموزشی­شان سازگاری و انطباق لازم را نداشته و نمی­توانند از کلاس درس بهره کافی ببرند؛ بنابراین یا از ساعات آموزشی محدود استفاده می­کنند یا اینکه آنقدر این رفتارهای نامطلوب پرخاشگری مسائل آموزشی­شان را تحت ­الشعاع قرار می­دهد که بدون هیچ­گونه پیشرفتی در زمینه درسی نهایتاً اخراج می­شوند (افروز، 1388).

 

از عواملی که به آسیب­های رفتاری و روانی کودکان می­انجامد و روی عملکرد فرد در مدرسه تاثیر می­گذارد می­توان به نقش والدین اشاره کرد. والدین بر اساس نوع رابطه با فرزندان بیشترین تاثیر را اولاً بر چگونگی شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی آنها داشته­ و ثانیاً به صورت غیرمستقیم جامعه را متاثر می­کند (شفیع‌آبادی و ناصری، 1380). در واقع می­توان گفت که بهبود عملکرد تحصیلی دانش­آموز در مدرسه تا حدودی مستلزم خانواده­ای سالم و روابط بین­گروهی مناسب و مؤثر است. والدین با فراهم کردن فضایی مناسب در خانه به سلامت روانی فرد و کاهش مشکلات رفتاری و بهبود عملکرد مناسب در مدرسه و جامعه کمک می‌کنند. در حقیقت گرمی روابط و عواطف و همچنین پیوند و تعهد عاطفی موجود بین اعضای خانواده خصوصاً والدین و فرزند منجر به عدم بروز رفتارهای ضداجتماعی در فرزندان می­شود (شهنی ییلاق، عزیزی مهر و مکتبی، 1392). همچنین اعتقاد بر این است که همدلی به عنوان یک عامل مهم می­تواند از بروز رفتارهای بزهکارانه و پرخاشگری جلوگیری کند (دیویس و همکاران، 1996).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

بنابراین اگر عوامل پیش­بینی­کننده و تاثیرگذار بر مشکلات رفتاری توسط پژوهشگران و متخصّصان تعلیم و تربیت شناسایی شوند و به موقع مورد مداخله قرار گیرند و مسئولان ذیربط برنامه­ریزی دقیق و مناسب­تری در جهت پیشگیری و کاهش این مشکلات انجام دهند زیان­های مادی و معنوی که این مشکلات برای جامعه و خانواده ایجاد می­کند، را می­توان کاهش داد. نتایج این پژوهش برای سازمان­هایی از جمله سازمان آموزش و پرورش استثنایی، سازمان بهزیستی کل کشور و روانشناسان و مربیان تعلیم و تربیت قابل استفاده خواهد بود. پژوهش حاضر در راستای این اهداف می­باشد.

 

1-4-اهداف پژوهش

 

 1-4-1-هدف کلی

 

هدف کلی پژوهش حاضر پیش­بینی ابعاد مشکلات رفتاری دانش­آموزان کم­توان­ ذهنی بر اساس همدلی مادران­شان می­باشد.

 

1-4-2-اهداف جزئی:

 

در پژوهش حاضر اهداف جزئی زیر بررسی خواهد شد:

پروژه دانشگاهی

 

 

 

    1. پیش­بینی اضطراب دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران­شان.

 

    1. پیش­بینی رفتار ضداجتماعی دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران­­شان.

 

    1. پیش­بینی درخودماندگی دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران­شان­.

 

    1. پیش­بینی اختلال ارتباط اجتماعی دانش­آموزان کم­توان ذهنی براساس همدلی مادران­شان.

 

  1. تعیین سهم جنسیت در پیش­بینی مشکلات رفتاری دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران­ شان.

 

1-5- سوال­های پژوهش

 

 

 

    1. آیا بین ابعاد مشکلات رفتاری دانش­آموزان کم­توان ذهنی و همدلی مادران­شان رابطه وجود دارد؟

 

    1. آیا میزان اضطراب در دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیش است؟

 

    1. آیا میزان رفتار ضداجتماعی در دانش­آموزان کم­توانی ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیش­بینی است؟

 

    1. آیا میزان درخودماندگی در دانش­آموزان کم­توانی ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیش­بینی است؟

 

    1. آیا میزان اختلال ارتباط اجتماعی در دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران آنها قابل پیش­بینی است؟

 

  1. آیا عامل جنسیت در پیش­بینی مشکلات رفتاری دانش­آموزان کم­توان ذهنی بر اساس همدلی مادران­شان سهم دارد؟

 

1-6- تعریف مفهومی متغیّرها

 

 

 

در این قسمت ابتدا تعریف مفهومی مشکلات رفتاری، سپس تعریف کم­توانی ذهنی و در انتها تعریف همدلی بیان می­گردد.

 

1-6-1- مشکلات رفتاریعاطفی

 

تعاریف متعددی در مورد مشکلات و اختلال­های رفتاری ـ عاطفی وجود دارند که از جمله آنها تعریفی است که توسط سیف نراقی و نادری (1382) بیان شده و به شرح زیر است؛

 

مشکلات رفتاری ـ عاطفی شامل رفتارهای گوناگون افراطی، مزمن و انحرافی است که گستره­ی آن اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی تا اعمال افسرده­گونه و گوشه­گیرانه می­باشد و بروز آنها به دور از انتظار مشاهده کننده است، “به طوری که وی آرزوی توقف اینگونه رفتارها را دارد”. به سخن دیگر این گونه رفتارها اولاً تاثیر منفی بر فرایند رشد و انطباق مناسب کودک با محیط دارد، ثانیاً مزاحمت برای زندگی دیگران و استفاده آنان از شرایط به وجود می­آورد.

 

1-6-2- کم توانی ذهنی

 

تعاریف متعددی در مورد کم­توانی ذهنی وجود دارد که از جمله آنها تعریفی است که توسط انجمن کم­توان ذهنی و رشدی آمریکا (2014) بیان شده و به شرح زیر می­باشد:

 

     کم­توانی­ ذهنی یک نوع ناتوانی است که در دسته ناتوانی­های رشدی قرار می­گیرد و مشخصه­ی آن عبارت است از محدودیت چشمگیر در عملکرد هوشی (یادگیری، استدلالو حل مساله) و رفتارهای انطباقی، که این محدودیت­ها در مهارت­های مفهومی، اجتماعی و عملی زندگی روزانه نمود پیدا می­کند. این ناتوانی قبل از سن 18 سالگی رخ می­دهد.

 

1-6-3-  همدلی

 

پیتر و همکاران (2014) همدلی را اینگونه تعریف کرده­اند: توانایی درک و سهیم­شدن در حالات عاطفی دیگران که ترکیبی از دو بعد شناختی و عاطفی را شامل می­شود و در مدیریت موفقیت روابط متقابل انسانی ضروری است. بعد شناختی به توانایی دیدگاه­­گیری و درک هیجانات دیگران اشاره دارد. بعد عاطفی توانایی سهیم شدن در هیجانات دیگران می­باشد. به طور کلی همدلی موجب انجام تعدادی از رفتارها برای منافع دیگران از جمله کمک کردن، اشتراک­گذاری و آسایش دیگران که رفتارهای جامعه­پسند خوانده می­شود، خواهد شد.

 

 

    1. Intellectual Disability

 

    1. American Association Mental Disability

 

    1. bowlly

 

    1. Hardman, Drew & Egan

 

    1. Anglod, Castello & Erkanli

 

    1. Kaplan-Sadouk

 

    1. American Psychiatric Association

 

    1. Lovel & Reis

 

  1. Psychogio & et al

تاثیر رهبری خدمتگزار بر سرمایه روانشناختی و خلاقیت کارکنان شرکت های بیمه

اکثر نظریه­‌پردازان مدیریت و سازمان، قرن بیست و یکم را قرن رهبری برای سازمان می‌­دانند. رهبری به دلیل نقشی که در اثربخشی فردی و گروهی ایفا می­‌کند، عنوان بسیار مشهوری در رفتار سازمانی است. محققان رفتار سازمانی ثابت کرده‌­اند که رهبران می­توانند عامل تمایز در سازمان باشند. در واقع رهبران، به پیروان خود چنین القا می­‌کنند که راه مطلوب را تشخیص ­دهند و از آنان می­‌خواهند که در جهت تشخیص رهبر خود و برای رسیدن به وضعیت مطلوبی که وی مشخص کرده است، تلاش کنند. برای این کار دانشمندان حوزه رفتار سازمانی سبک های مختلفی را برای رهبری ارائه کرده‌­اند که این سبک ها و روش ها در سازمان های مختلف دنیا از تنوع و گوناگونی فراوانی برخوردارند و از ویژگی های حاکم بر محیط تأثیر می‌­پذیرند. یکی از این سبک ها که در سال های اخیر مورد توجه دانشمندان حوزه مدیریت قرار گرفته، رهبری خدمتگزار است که به گفته کریتنر این سبک بیش از آنکه جنبه تئوریک داشته باشد بیشتر فلسفی است. هدف اصلی این سبک، ایجاد بهبودهایی در رهبری سازمان ها و در شرایط محیطی مختلف می­باشد.

 

سرمایه روانشناختی مفهومی نوین در رفتار سازمانی است که کاربرد وسیعی در مباحث رهبری و منابع انسانی دارد. برخی بر این عقیده اند که سرمایه روانشناختی از سرمایه های انسانی و اجتماعی ارزش بالاتری دارد. سرمایه روانشناختی همچون سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی از سرمایه های ناملموس سازمانی بوده كه برخلاف سرمایه های ملموس با هزینه های كمتر قابل مدیریت و رهبری بوده، می تواند نتایج و عواید درخور توجهی را در پی داشته باشد (هویدا و همکاران،1391؛48). سرمایه روانشناختی از چهار مولفه خودکارآمدی، امیدواری، خوش بینی و انعطاف پذیری یا تاب آوری تشکیل شده است. به دلیل حالت گونه بودن، سرمایه روانشناختی از قابلیت توسعه و یادگیری برخوردار است از این رو می توان در بهبود عملکرد کارکنان موثر باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در محیط رقابتی و بازارهای جهانی یکی از عوامل موفقیت سازمان ها خلاقیت و نوآوری می باشد بنابراین داشتن کارکنان خلاق می تواند باعث پیشرفت سازمان ها شود. هدف از عملکرد خلاقانه، حل مشکلات، تولید محصولات و خدمات جدید، استفاده بهینه از فرصت ها و بهبود کارایی سازمان می باشد (رگو و همکاران،2012؛429). یکی از عوامل موثر در خلاقیت کارکنان رهبری می باشد. تحقیقات زیادی در این مورد با تأکید بر شناسایی نقش رفتارهای رهبری و  ویژگی های رهبر در حمایت، سرکوب، تسهیل و یا ممانعت از خلاقیت انجام گرفته است. رفتار ها شامل رهبری تحول، هوش عاطفی، نظارت دقیق بازخورد توسعه ای، نظارت حمایتی، نظارت کنترلی، رهبری خیرخواه، انگیزش الهام بخش رهبر، رهبری توانمند و تشویق رهبر به خلاقیت می باشد.

 

پژوهش حاضر به دنبال بررسی اثرات رهبری خدمتگزار در شرکت های بیمه می باشد. اینکه رهبری خدمتگزار در بین مدیران شرکت های بیمه ای در چه سطحی می باشد؟ و آیا این سبک رهبری به طور مستقیم تأثیری بر خلاقیت کارکنان دارد؟ همچنین تأثیر رهبری خدمتگزار بر خلاقیت از طریق افزایش سرمایه روانشناختی کارکنان در شرکت های بیمه بررسی می شود.

 

3-1. اهمیت و ضرورت پژوهش

 

تاکنون مدل ها و تئوری های متفاوتی از رهبری ارائه شده است که در این میان رهبری خدمتگزار از جمله تئوری هایی به شمار می رود که با شرایط فعلی تناسب و سازگاری زیادی داشته و می تواند راهنمایی عملی برای مدیران و رهبران سازمان ها باشد و راه حل های مناسب برای مشکلاتی که سازمان ها با آن روبرو هستند ارائه دهد. بر اساس نظر گرین لیف رهبر نخست بایستی به دنبال برآورده کردن نیازهای پیروانش بوده و انگیزه اساسی رهبر در درجه اول بایستی تمایل و انگیزه به خدمت باشد (لیدن و همکاران، 2008؛ 170).

 

مسائل انسانی همواره مورد توجه مدیران و رهبران سازمانی بوده و با گذر زمان نقش و اهمیت آن گسترده­تر شده است. همگام با ظهور نهضت روانشناسی مثبت گرا در اواخر قرن بیستم، کاربرد آن در محیط کار به منظور افزایش بهره مندی از توانمندی­های نیروی انسانی و به حداکثر رساندن عملکرد، مورد توجه متخصصان و پژوهشگران قرار گرفت. بدین ترتیب نهضت­های نوظهور مثبت گرایی در کار به شکل رفتار سازمانی مثبت گرا و سرمایه روانشناختی پدیدار گشتند و به لحاظ نظریه ، پژوهش و کاربرد جایگاه ویژه ای در عرصه مطالعات سازمانی پیدا کردند. امروزه از این رویکرد به عنوان یک مبنای مزیت رقابتی پایدار یاد می­شود (فروهر، 1392؛ 37) .

 

سرمایه روانشناختی به محققان عرصه روانشناسی مثبت و مدیریت منابع  انسانی یک دیدگاه مثبت، به دور از تمرکز بر کارکنان ناکارآمد، پرخاشگری در محیط کار، رهبران بی کفایت، استرس و تضاد، رفتارهای غیر اخلاقی، استراتژی های بی اثر و فرهنگ و ساختار های سازمانی معکوس، ارائه می کند (نلسون و کوپر، 2007؛5).

 

در شرایط امروزی که سازمان ها با محیط رقابتی جهانی مواجهند، همواره نیاز به تغییرات ریشه ای و خلاقیت های کاری احساس می شود .نیروی رقابتی جهانی، سازمان های امروزی را مجبور می کند که بعد از ده ها سال ادامه روش ها و رویه های کاری ثابت خود، روش های کاری جدیدی را جایگزین کنند، به گونه ای که سازمان هایی که دارای ثبات کاری نیستند برای اینکه از قافله رقابت عقب نمانند از نوعی ثبات نسبی برخوردار می شوند  )امیرکبیری و همکاران، 1385؛ 120)  .

 

بررسی سوابق خلاقیت کارکنان بسیار مهم است، زیرا سازمان ها برای بقا و پیشرفت نیازمند استفاده کامل از پتانسیل خلاقیت کارکنان هستند، به گونه ای که بتوان نوآوری، تغییر، یادگیری، عملکرد و رقابت را حفظ کرد. خلاقیت در محل کار باعث تولید محصولات جدید، ایده های کاربردی و ارائه راه حل در مورد محصولات، خدمات، فرآیندها و رویه ها می شود (آمابیل، 1988 ؛69).

 

اهمیت بیمه در اقتصاد کشورها غیر قابل انکار است. بیمه از طریق حفظ ثروت های ملی، تضمین سرمایه گذاری ها، ایجاد اعتبار و توسعه مبادلات، توسعه سرمایه گذاری ها، تأثیر بر موازنه ارزی و… موجب بهبود وضعیت اقتصادی جامعه می گردد. با توجه به اهمیت شرکت های بیمه در کشور و ضرورت بهبود عملکرد کارکنان، تحقیق حاضر در پی بررسی تأثیر رهبری خدمتگزار بر سرمایه روانشناختی و خلاقیت کارکنان در شرکت های بیمه می باشد.

عکس مرتبط با اقتصاد

4-1. چارچوب نظری تحقیق:

 

مدل ارائه شده بر گرفته از مدل رگو و همکارانش (2012) می باشد که در این تحقیق به جای رهبری معتبر، تاثیر رهبری خدمتگزار بر سرمایه روانشناختی و خلاقیت کارکنان بررسی می شود.

 

. فرضیه های تحقیق:

 

1- سرمایه روانشناختی بر خلاقیت کارکنان اثر مستقیم دارد.

 

2- رهبری خدمتگزار بر سرمایه روانشناختی کارکنان اثر مستقیم دارد.

 

3- رهبری خدمتگزار بر خلاقیت کارکنان اثر مستقیم دارد.

 

4- رهبری خدمتگزار از طریق سرمایه روانشناختی بر خلاقیت کارکنان موثر است.

 

 6-1. اهداف تحقیق:

 

1- بررسی تأثیر سرمایه روان شناختی بر خلاقیت کارکنان.

 

2- بررسی تأثیر رهبری خدمتگزار بر خلاقیت کارکنان.  

 

3- بررسی تاثیر رهبری خدمتگزار بر سرمایه روانشناختی کارکنان.

 

4- بررسی تأثیر رهبری خدمتگزار بر خلاقیت کارکنان از طریق ارتقای سرمایه روانشناختی آنان.

 

7-1. قلمرو تحقیق

 

1-7-1. قلمرو زمانی

 

بازه زمانی جمع آوری داده مهر 1394 بوده است.

 

2-7-1. قلمرو مکانی

 

قلمرو مکانی تحقیق جهت بررسی موضوع تاثیر رهبری خدمتگزار بر ارتقاء سرمایه روانشناختی و خلاقیت کارکنان، شرکت های بیمه فعال در صنعت بیمه ایران بوده است. جامعه آماری این تحقیق شامل مدیران و کارکنان شرکت های بیمه آسیا، البرز، ایران، توسعه، نوین، دانا، سینا، دی، ما، معلم، میهن، ملت، کارآفرین، کوثر، سرمد و سامان بوده است.

 

8-1. جامعه آماری:

 

جامعه آماری این پژوهش شامل شعب مرکزی شرکت های بیمه فعال در صنعت بیمه می باشد به جز شرکت های فعال در منطقه آزاد.

 

9-1. روش نمونه گیری:

 

پروژه دانشگاهی

 

 

برای انجام تحقیق شرکت های بیمه تمام شماری شده اند که از بین 22 شرکت بیمه فعال در صنعت بیمه 16 شرکت حاضر به همکاری شدند. از هر شرکت 5 مدیر به عنوان نمونه انتخاب شدند. همچنین از کارکنان با استفاده از فرمول کوکران نمونه گیری به عمل آمد.

 

10-1. تعریف نظری و عملیاتی پژوهش

 

1-10 -1. رهبری خدمتگزار

 

رهبری خدمتگزار برای نخستین بار توسط رابرت گرین لیف در سال 1977 مطرح و بر اساس نظریه خادمیت بنیان نهاده شد (قلی پور و همکاران، 1388 ؛7). رهبری خدمتگزار می تواند نقش مهم و حیاتی در آینده رهبری سازمان ها و جوامع ایفا کند. بر اساس این رویکرد رهبران بزرگ، خدمتگزارانی بزرگ بوده اند و این کلید موفقیت آن ها بوده است (هورسمان، 2010؛37). بنابراین رهبری خدمتگزار عبارتست از درک و عمل رهبر به گونه ای که منافع دیگران را بر تمایل و علایق شخصی خویش مرجح می داند (لوب، 2004؛3). رهبران خدمتگزار الگویی نمونه برای پیروان خود و دیگر افراد هستند. آنان روابط بسیار عمیق و محکمی با کارکنان دارند و به خوبی آن ها را یاری می رسانند تا استعدادهای بالقوه خود را کشف کنند (ریو، 2005؛ 660).

 

ویژگی های رهبران خدمتگزار عبارتند از شنیدن موثر، همدلی، شفابخشی، آگاهی، اقناع، مفهوم سازی، دوراندیشی و آینده نگری، نظارت، تاکید و تمرکز بر افراد، تعهد به رشد و پیشرفت افراد، احترام به شأن افراد، شکل دهی یا ایجاد گروه، ایجاد اعتماد متقابل و نفوذ در پیروان و الگو سازی، توانمندسازی، صلاحیت و شایستگی.

 

2-10-1. سرمایه روانشناختی

 

سرمایه روانشناختی یک وضعیت توسعه ای مثبت روان شناختی است با مشخصه های: داشتن اعتماد به نفس (خودکارآمدی) در جهت انجام تلاش لازم برای موفقیت در کارها و وظایف چالش بر انگیز؛ داشتن استناد مثبت درباره موفقیت های حال و آینده (خوش بینی)؛ پایداری در راه هدف و در صورت لزوم تغییر مسیر رسیدن به هدف برای دستیابی به موفقیت (امیدواری) و پایداری هنگام احاطه شدن با سختی ها و مشکلات برای دست یابی به موفقیت (تاب آوری) است (لوتانز و همکاران، 2007 ؛27).

 

این چهار مؤلفه ویژگی‌های روان شناختی نیستند، بلکه حالت‌های روان شناختی هستند. ویژگی های روانشناختی، خصیصه ‌هایی هستند که فرد ممکن است در اختیار داشته باشد و یا این که نداشته باشد؛ بنابراین تا حد زیادی ارثی هستند؛ در صورتی که حالت های روانشناختی شامل رفتارها، افکار، و اعمالی می‌شود که قابلیت رشد و توسعه را از طریق یادگیری دارند (فروهر،1392؛39) . حالت گونه بودن این ظرفیتهای مثبت، قابلیت توسعه و بهبود را با استفاده از برنامه‌های مختصر آموزشی، فعالیتهای ضمن کار، برنامه مداخلات بسیار متمرکز و کوتاه مدت، برای آنها فراهم ساخته است (لوتانز و همکاران، 2006؛97). سرمایه روانشناختی ورای سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی است و در واقع به مفهوم “چه کسی هستید” (خود واقعی) و  “چه کسی می خواهید بشوید ” (خود ممکن) بر یک مبنای توسعه ای و رشد یابنده باز می گردد (لوتانز و همکاران، 2006؛98).

 

خوش بینی: مارتین سیلگمان که او را پدر روانشناسی مثبت گرا می نامند، بیان می کند که خوش بینی می تواند به عنوان یک سبک اسنادی تلقی شود که فرد، حوادث مثبت را به اسناد های کلی و پایدار و یا خودش نسبت می دهد و حوادث منفی را به عوامل خارجی، ناپایدار و موقعیت های خاص نسبت می دهد. در حالی که بدبین ها حوادث مثبت را به عوامل خارجی و موقعیت های خاص و زودگذر نسبت می دهند و حوادث منفی را به عوامل پایدار و فراگیر. در نتیجه این سبک های بیانی و اسنادی متفاوت، خوش بین ها انتظارات مثبتی را در خود ایجاد می کنند که آنها را در جهت دستیابی به اهداف ترغیب می کند و به اتخاذ رفتارهای انعطاف پذیر در برخورد با مشکلات کمک می کنند، درحالی که بدبین ها به دلیل شک و تردید که برای خود ایجاد می کنند و انتظارات منفی شان، با مانع روبه رو می شوند (فرزانه حسن زاده، 1389؛25).

 

امید: امید به عنوان داشتن دید مثبت نسبت به آینده و توانایی ایجاد گذرگاه هایی برای رسیدن به اهداف و آرزوها تعریف شده است)فیاضی و همکاران، 1389؛12).  زمانی كه فرد احساس می كند به اهدافی كه برای خود معین كرده است می رسد و لوازم نیل به آن هدف نیز قابل دستیابی می باشند، حالت و احساس امید را تجربه می كند و به آینده خود امیدوار می شود. یکی از محققان “امید” برداشتن سه گام را برای امیدوار شدن ضروری می داند. گام اول هدف واقع بینانه و چالشی برای خود تعریف كردن، گام دوم راههای رسیدن به آن را یافتن و دانستن و گام سوم انگیزه و شوق و اراده تحقق هدف و دشواریهای راه رسیدن به آن را داشتن. وی در كتاب خود به نام “درسهایی از امید” این مراحل را هدف جویی  )تفکر هدفمند(  راه یابی )تفکرراه گشا)  و برانگیختگی  )تفکر انگیزه زا(  نام نهاده است )الوانی ، 1391،4).

 

خودکارآمدی: خودکارآمدی که می توان آن را اعتماد به نفس نیز نامید، نخستین بار توسط توسط بندورا تعریف شد: “باور(اطمینان) فرد به توانایی هایش برای دستیابی به موفقیت در انجام وظیفه ای معین از راه ایجاد انگیزه در خود، تامین منابع شناختی برای خود و نیز ایفای اقدامات لازم “. خودکارآمدی، متغیری حالت گونه است و به گونه ای قابل پرورش و توسعه است و در زمان های خاصی خود را نشان می دهد و اهمیت پیدا می کند و داشتن کارایی در یک حیطه، قابل انتقال به دیگر حیطه ها نیست (فرزانه حسن زاده، 1389 ؛27).

 

تاب آوری: کنار آمدن موفقیت آمیز فرد با عوامل استرس زا و موقعیت های دشوار، تاب آوری  نامیده می شود (مک کوبین و مک کوبین، 1996؛12).

 

 

 
مداحی های محرم