تحقیق :
انسان موجودی اجتماعی است و همیشه به لحاظ عاطفی و مادی نیازمند به برقراری ارتباط اجتماعی می باشد، اما برقراری این ارتباط برای همه به راحتی ممکن نیست و عواملی مانند کمبود اعتماد به نفس، ارزیابی دیگران در مورد فرد، ترس از طرد شدن و انتقاد یا عوامل دیگر سبب می شود افراد در موقعیت های اجتماعی احساس اضطراب کنند. این اضطراب در حالت شدید به اختلالی به نام اضطراب یا هراس شدید و مستمر از موقعیت های اجتماعی یا عملکردی فرد در این موقعیت ها که ممکن است موجب شرمساری فرد شود، رویارویی یا پیش بینی رویایی با این موقعیت ها که موجب ایجاد پاسخ اضطرابی فوری می شود، فرد متوجه غیرمنطقی بودن ترس خود است، این حالت موجب، اجتناب از چنین موقعیت هایی می شود یا اینکه این موقعیت ها با وحشت زیاد تحمل می شود و در نهایت این اضطراب در عملکرد و روابط اجتماعی فرد اختلال ایجاد می کند(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2002). این عامل ممکن است در دیگر زمینه های زندگی از قبیل روابط بین افراد خانواده و بخصوص روابط بین زوجین اثرگذار باشد که این امر نیازمند بررسی های بیشتری می باشد، زیرا همانطور که عنوان شد این اضطراب در عملکرد و روابط اجتماعی فرد اختلال ایجاد می کند(پورفرج عمران، 1390).

ارتباط بین زوجین و مطالعه عوامل مرتبط با آن و نیز از طرفی بررسی عوامل اثرگذار بر مسائل، مشکلات و در نهایت ناسازگاری و طلاق زوجین یکی از مسائل مهمی است که پرداختن به آن اهمیت زیادی دارد. چرا که استحکام بنیان خانواده به نوع روابط زوجین وابسته است(شمسایی و همکاران، 2007) و این مساله به خودی خود منجر به شکل گیری و یا عدم آسیب های اجتماعی می شود. در این بین ممکن است عوامل متعددی از جمله اضطراب اجتماعی، هوش هیجانی و یا ویژگی های شخصیتی با این امر در ارتباط باشند که در ادامه به بررسی این موارد پرداخته می شود.

امروزه شاهد این هستیم که در ابعاد گوناگون زندگی انواع هوش مهم و تاثیرگذار است. طبیعی است که پژوهشگران به دنبال میزان اثرات آن در آسیب های روان شناختی و اجتماعی باشند که از جمله موارد مورد توجه ازدواج و طلاق است. در جامعه ایران نیز روز به روز ازدواج های ناشاد بیشتری به طلاق ختم می شوند و در این زمینه هوش یکی از عواملی است که در زندگی زناشویی نقش بسزایی را ایفا می کند. هرنستاین(1994) و مورای(1994) نشان دادند که یک ارتباط منفی بین هوش و طلاق در طول 5 سال نخست ازدواج وجود دارد. در پژوهشی دیگر نیز مشخص شد شانس طلاق در طول 5 سال نخست ازدواج وجود دارد(درونکر، 2000). همانگونه که هوشبهر(هوش شناختی) می تواند بر میزان ناسازگاری زوجین و طلاق تاثیر بگذارد، هوش هیجانی نیز در چگونگی ارتباط زوجین با هم و حل مسایل زندگی تاثیرگذار است(معلمی و همکاران، 1390). در این خصوص، نظریه پردازان هوش هیجانی بر این باورند، که بین هوش هیجانی و قدرت مقابله با موقعیت های مخاطره آمیز رابطه مثبت وجود دارد(سالووی و همکاران، 1999). اصطلاح هوش هیجانی برای اولین بار در دهه 1990 توسط دو روانشناس به نام های جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد. مایر و سالووی(2000) اظهار داشتند کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، می توانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند تفکر و اقدام های شخصی استفاده کنند. کاهش آستانه تحمل، افزایش پرخاشگری و تمامی چیزهایی که بر تنش های زناشویی منجر می گردند به نوعی میتوانند با هوش در ارتباط باشند(شمسایی و همکاران، 2007) که این امر نیازمند بررسی های بیشتری می باشد.

ویژگی های شخصیت نیز از موضوعات مهم روانشناسی به شمار می رود که می تواند بر روابط بین زوجین تاثیر گذار باشد(آتش افروز و همکاران، 1387). در این خصوص، الگوی پنج عاملی از مشهورترین الگوهای شخصیت در زمینه تحلیل عوامل هستند(فارنهام، 2008). این پنج عامل عبارتند از: نوروزگرایی، برونگرایی، گشودگی، مقبولیت، باوجدانی(مالوف و همکاران، 2010). نوروزگرایی یکی از ویژگی هایی است که ثبات هیجانی بالا و اضطراب پایین در یک سوی پیوستار قرار دارد. افراد با نمره بالا در نوروزگرایی دارای هیجانات غیرمنطقی بیشتر و کم توانی در مهار رفتارهای برانگیختگی وار و ضعف در کنار آمدن با مشکلات هستند. افرادی که نمره های آنها در نوروزگرایی پایین است با برخورداری از ثبات هیجانی، معمولا آرام و معتدل هستند و قادرند با موقعیت های تنیدگی زاد بدون اضطراب مقابله کنند(لانس بری و همکاران، 2007). برونگرایی نیز به اعتقاد برت و همکاران(1998) تفاوت های آشکاری بین درونگراها و برونگراها وجود دارد. برونگراها افراد اجتماعی هستند و از مهمانی خوششان می آید، مشتاق تحریک و هیجان و خطرپذیرند و نیندیشیده عمل می کنند، توانایی مهار احساسات را ندارند و چندان پایدار نیستند. در مقابل درونگرا فردی است کم حرف که بیشتر به کتاب ها علاقه دارد تا به آدم ها، تودار است و بجز چند دوست صمیمی از دیگران فاصله می گیرد، به احساس های آنی اعتماد نمی کند، مسائل زندگی منظم و با قاعده را دوست دارد، به ندرت از خودش پرخاشگری نشان می دهد و برای معیارهای اخلاقی، ارزش فراوان قایل است(دادستان، 1390). در رابطه با گشودگی به تجربه نیز می توان گفت، اشخاص دارای نمره بالا در این نوع هم درباره دنیای درونی و هم بیرونی کنجکاوند و زندگی آنها از لحاظ تجربه، غنی است. آنها تنوع طلب، دارای کنجکاوی ذهنی، استقلال در قضاوت، تخیل و زیباپسندی هستند(دانلان و همکاران، 2005). مقبولیت بیشتر نیز موجب می شود افراد بهتر بتوانند احساساتشان را در تعامل های بین فردی مهار کنند و برخورد آرام تری داشته
باشند. افراد با نمره بالا در این نوع شخصیت دارای ویژگی هایی چون اعتماد، رک گویی، دیگر دوستی، هم رایی، تواضع و دل رحمی هستند(آتش افرزو و همکاران، 1387). در رابطه با باوجدانی نیز بهترین توصیفبرای این نوع مفهوم “اراده” است. فرد باوجدان هدفمند، بااراده و مصمم است. نمره بالا در باوجدانی با موفقیت شغلی و تحصیلی همراه است. از ویژگی های افراد با نمره بالا در این نوع، دقت، خوش قولی، قابل اعتماد بودن، تلاش برای موفقیت و منضبط بودن است(دانش، 1384). در این خصوص میشل و شودا(1998) بیان می کنند که الگوی پنج عاملی، نظام های شناختی-عاطفی اساس شخصیت را منعکس می کنند.
با توجه به مطالب عنوان شده می توان گفت، اضطراب اجتماعی، هوش هیجانی و ویژگی های شخصیتی علاوه بر اهمیتی که در زندگی هر فردی ایفا می کنند، از جمله مواردی هستند که به نوعی با ناسازگاری زوجین نیز در ارتباطند اما تحقیقات زیادی در این خصوص انجام نشده است که این امر کمبود تحقیقات صورت گرفته در این حوزه را نشان می دهد. بر این اساس و با توجه به موارد مطرح شده، محقق درصدد است تا در این پژوهش به بررسی این سئوال بپردازد که آیا بین هوش هیجانی و ویژگی های شخصیتی با اضطراب اجتماعی در زوجین متقاضی طلاق و مراجعه کنندگان به پزشکی قانونی رابطه معناداری وجود دارد؟
طلاق[23]شایع ترین جلوه تعارض شدید است و در نهایت بالغ بر نیمی از زوج هایی که درصدد مشاوره هستند، طلاق می گیرند(ورسینگتون[24]، 2005). بر اساس آمار رسمی در ایران از هر 1000 مورد ازدواج، حدود 200 مورد به طلاق منجر می شود و ایران چهارمین کشور جهان از نظر میزان نسبت طلاق به ازدواج معرفی شده است(یوسفی، 1390). بنابراین مطالعه موارد مرتبط با پدیده طلاق اهمیت بسزایی داشته و ضروری می باشد.
بنابراین می توان گفت عوامل متعددی در بروز طلاق موثر است که می توان به عوامل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، روان شناختی و عوامل تنش زای درونی و بیرونی اشاره کرد که در این بین عوامل فردی و روانشناختی از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند(پرانچر و همکاران[25]، 2008)، زیرا این عوامل با تمام جنبه های زندگی افراد مثل آموزش، شغل و عملکرد های بین فردی مرتبط هستند(دوروس و همکاران[26]، 2011). بنابراین توجه به این عوامل و علل ضرورت دارد.
از جمله عوامل موثر می توان ویژگی های شخصیتی(مالوف و همکاران[27]، 2010)، هیجان پذیری و میزان اضطراب افراد(لانس بری و همکاران[28]، 2007) را نام برد که این مسائل نیازمند بررسی های بیشتری می باشد چرا که ارتباط بین این عوامل می تواند به مشاوران و روانشناسان در زمینه شناسایی علل و عوامل مرتبط کمک کرده و زمینه مشاوره ای موثر را برای زوجینی که در آستانه طلاق هستند فراهم نماید بنابراین شناسایی علل مرتبط در زمینه زوجین با توجه به اهمیت طلاق و تاثیر آن بر جنبه های زندگی ضروری می باشد.
بررسی رابطه بین هوش هیجانی و ویژگی های شخصیتی با اضطراب اجتماعی در زوجین متقاضی طلاق
1.بررسی رابطه بین هوش هیجانی با اضطراب اجتماعی در زوجین متقاضی طلاق.
2.بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی با اضطراب اجتماعی در زوجین متقاضی طلاق .
3-بررسی نقش پیش بین هر یک از متغیرهای هوش هیجانی و ویژگی های شخصیتی با اضطراب اجتماعی در زوجین متقاضی طلاق .
ب.متغییر های(پیش بینی و ملاک(:
ملاک :اضطراب اجتماعی
پیش بین:ویژگی های شخصیتی در زوجین
پیش بین : هوش هیجانی
1-بین هوش هیجانی و مولفه های آن(مهارت های درون فردی، مهارت های بین فردی، مقابله با فشار، سازگاری و خلق کلی) با اضطراب اجتماعی و مولفه های آن(هراس اجتماعی و گذر اجتماعی) در زوجین متقاضی طلاق رابطه وجود دارد.
روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی-همبستگی است.
روش گرد آوری اطلاعات ، میدانی و کتابخانه ای است.
گاهی حوادث زندگی، ما را به انجام عکس العمل هایی وا می دارد، ولی شرایط زمانی و مکانی، اجازه بروز این عکس العمل ها را به ما نمی دهند. در نتیجه، مقدار زیادی انرژی در بدنمان محبوس می شود که می توانیم با خنده آن را آزاد کنیم. در واقع، خنده پدیده ای است که غالبا برای ابراز شادمانی به کار می رود و در بین موجودات زنده، فقط انسان است که از این توانایی به صورت کامل برخوردار است. روان شناسان بر این باورند که مقدار زیادی انرژی منفی در اثر مشکلات مختلف زندگی، در بدن ذخیره می شود و این انرژی به همراه استرس های درونی، از طریق خنده از ذهن و بدن ما تخلیه می شود. به همین دلیل است که همیشه بعد از خنده، احساس آرامش و تمرکز ذهنی می کنیم. ( محمد قدیری، 1392)
خنده می تواند اثرات درمانی بر جسم و روان داشته باشد . نورمن کازینز در کتاب « آناتومی بیماریها» شرح داده است که خنده ارزش درمانی داشته و یا به عبارتی مانند ” جلیقه ضد گلوله ” ما را در برابر اثرات مخرب ناشی از عواطف منفی محافظ می کند. خنده ترس از بیماری را متوقف می کند و از این رو از سفت شدن رگهای خونی و تغییرات بیوشیمیایی مضر در بدن جلوگیری می کند. خنده موجب افزایش تولید اندرفین ها و یا همان هورمون های طبیعی شادی می شود که نقش بسیار مهمی در برطرف کردن درد دارد. ( کازینز ، 1979)
در نوشته های یونان باستان چنین دیده می شود : دلی که شاد است به خوبی یک پزشک فعالیت می کند ( پولادی ریشهری ، 1387)
پژوهش های گسترده ای که در دو دهه ی گذشته در کشورهای گوناگون جهان انجام گرفته ثابت کرده است که خندیدن اثر مثبتی بر دستگاه های مختلف بدن دارد. خنده آثار منفی استرس را که امروزه قاتل شماره یک جان آدمی شناخته شده است از تن و روان می زداید . بیش از هفتاد درصد بیماری ها و ناخوشی ها همچون بالا بود فشار خون، ناراحتی های قلبی، اضطراب، افسردگی، سرما خوردن های پی در پی، زخم معده، بی خوابی ، آلرژی، آسم، اختلالات قاعدگی، سردردهای تنشی و حتی سرطان به نوعی با استرس در ارتباط اند. همچنین ثابت شده است که خنده بی هیچ شک و تردیدی در تقویت دستگاه ایمنی بدن که در حفظ سلامتی و تندرستی ما نقشی اساسی ایفا می کند دخالت دارد. ( مادان کاتاریا، 1390)

دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که خنده هم ارزش پیش گیری کننده دارد و هم ارزش درمانی. اما این روزها سراغ خنده را از چه کسی می توان گرفت؟ به نظر می رسد که مردم خندیدن را به کلی یاد برده اند. پژوهشهای دکتر میشل تیتز، روانشناس آلمانی، بیانگر آن است که دردهه ی 1950 مردم به طور میانگین 18دقیقه در روز می خندیدند در حالی که امروز با وجود بهتر شدن کیفیت زندگی، ما در هر روی بیش از 6 دقیقه نمی خندیم.
کودکان قادرند روزی 300 تا400 بار بخندند، اما در بزرگسالی این میزان به 15 بار در روز کاهش می یابد. همچنین در نتیجه ی جدی بودن و سختگیری بیش از حد، حس شوخ طبعی ما روز به روز در حال افول است. چیزهایی که سی سال پیش از ته دل به آن ها می خندیدیم، امروز فقط لبخندی کمرنگ را بر لبان ما جاری می سازند.
هر جلسه ی خنده درمانی، آمیزه ای از تمرین های تنفس عمیق و حرکت های کششی یوگا، خنده های برانگیزاننده و احیای روحیه ی بازیگوشی کودکانه است. تمرین های گروهی خنده کاملا بر پایه ی اصول دانش یوگا انجام می شود که از راه به هم پیوستن جسم، روان و روح، تعادل زیستی بی همتایی در ما ایجاد می کند. تمرین های برانگیزاننده خنده با « تنفس عمیق که بخش مهمی از یوگا را تشکیل میدهد همراه شده است. تنفس عمیق با به جنبش در آوردن موزون پرده ی دیافراگم و عضله های شکم، بخش آرام بخش دستگاه عصبی ( سلسله اعصاب پاراسمپاتیک) را فعال می سازد. همچنین میزان اکسیژن خالص بدن راکه مهم ترین نقش را در سوخت و ساز بر عهده دارد افزایش می دهد. ( مادان کاتاریا، 1390)
با توجه به شواهد فوق و همچنین تفاوت های فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی در کشور ایران در مقایسه با سایر کشورها، محقق بر آن شده تا تاثیر خنده درمانی یوگایی را بر سلامت روان زنان و مردان بررسی نماید.

1ـ 3ـ ضرورت و اهمیت موضوع:
دانش روانشناسی، امروزه پی برده است که لبخند در زندگی ما از اهمیت به سزائی برخوردار است .لبخند و خنده هیچ عارضه جانبی مضری ندارد و حتی اگر نتواند به خودی خود بیماری و فشارهای روانی را علاج کند، حداقل میتواند لحظات نگرانی بهوجود آمده از بیماری را برطرف سازد. لبخند علاوه بر معکوس کردن مسیر بیماری و تأمین سلامت در گردهمائی های اجتماعی بهترین یخ شکن است. در سالهای اخیر دانشمندان سعی داشتند که فیزیولوژی خنده و اثرات پزشکی قابل اثباتش را آشکار کنند. گروهی از این وحشت دارند که اگر زیاد بخندند و یا لبخند به لب داشته باشند، د یگران آنها را جدی نگیرند در حالی که باید بدانیم امروزه مشکل،، خنده زیاد نیست ، بلکه کمبود خنده است .البته بایستی صادقانه خندید و شخصیت خود را نیز در نظر داشت .خنده آنگاه مؤثر و درمانبخش است که به موقع باشد و به شخصیت دیگران آسیب نرساند خنده های بیمورد و تمسخرآمیز، انسان را غافل میکند و پرده سیاهی بر روی عوامل شادی آفرین دیگر میکشد. ( مادان کاتاریا، 1390)
خندیدن نوعی آنتی بیوتیک طبیعی است که همه انسان ها با استفاده از آن می تونند بسیاری از درد های خود را کاهش دهند .خنده واکنشی غیر ارادی است که موجب انقباض هماهنگ پانزده ماهیچه صورت و سریع شدن تنفس و جریان خون و در نتیجه افزایش ترشح آدرنالین در خون میشود که تاثیر نهایی آن ایجاد احساس لذات و شادابی در فرد میشود.خنده ارزانترین داروی پیشگیری ازو مبارزه با بسیاری از بیمار ها است و باعث پایین آمدن ضربان قلب و کاهش فشار خون میشود و از آنجائیکه موجب میشود فرد نفس عمیق بکشد لذا میزان اکسیژن بافت ها افزایش می یابد در نتیجه در طولانی شدن عمر بشر نیز اثر دارد .ترشح هورمون ایمونوگلوبولین در بدن با میزان خندیدن ما ارتباط مستقیم دارد. ایمونو گلوبولین به مبارزه دستگاه ایمنی بدن با باکتری ها و میکروب ها کمک میکند و شخص را
برای مقابله با بیماری ها آماده میکند همچنین در اثر خنده نوعی ماده شیمایی خاص تولید میشود که در شخص اعتماد به نفس ایجاد میکند.
اهمیت خنده به اندازه ای از نظر دانشمندان مهم است که گفته اند یک دقیقه خندین ارز ته دل معادل ۴۵دقیقه ورزش انسان را سرحال میکند. با توجه به موارد فوق در می یابیم که چرا ائمه اطهار (ع) و نیز چرا در قرآن کریم خداوند متعال به خنه و تبسم بیشتر توصیه فرموده اند . قرآن کریم نمونه ای از آثار خنده را در داستان حضرت سلیمان (ع) در سوره نمل آیه ۱۹ نقل می فرمایند که )فتبسم ضاحکا من قولها) حضرت پس از شنیدن سخن مورچه ای از کلام او در شگفت شد، نخست تبسم کرد و به دنبال آن خندید در روایات فراوانی نیز به محدوده و چگونگی خنده اشاره شده است که برای پرهیز از طولانی شدن سخن فقط به دو نموه از آن اشاره میشود.
آیا تاکنون از خود پرسیده اید که چند بار در روز از ته دل می خندید؟ آیا آدم خوش خنده و خوشرویی هستید یا گرفته و عبوس و به اصطلاح جدی و مبادی آداب! پژوهشهای گوناگون در زمینه اثرات خندیدن بر جسم و روح بیانگر این واقعیت است که خندیدن سبب از بین رفتن بسیاری از فشارهای روحی و روانی شده و راندمان کاری را در افراد بالا می برد. در کشور هندوستان برای تشویق مردم به اینکه از دل مشغولی های روزانه خود دست برداشته برای لحظه ای هم که شده با “خنده” مشکلات خود را فراموش کنند، دست به ابتکار جالبی زده اند و دوره هایی تحت عنوان “خنده درمانی” تشکیل داده اند این دوره ها با استقبال بسیاری روبه رو شده است.
بهره گـیـری از ” خنده” برای درمان ناهنجاری های فکـری و عارضـه های جـسمـی، نخستین بار نیست که به مرحله اجرا درمی آید. پیش از این در کشور ژاپن به معجزه خنده پی برده و از آن برای آرامش روح و روان استفاده نموده اند. طی یک برنامه از پیش تعیین شده در کلاس های خنده درمانی برای علاقمندان به آرامش درونی، فواید خنده به طور مبسوط، شرح داده میشود. در این راستا بر این نکته تاکید میشود که بسیاری از ما اکثر وقت خود را در محل کار سپری می نماییم، جایی که بیشترین فشار را از لحاظ کاری متحمل می شویم، بیماری های زیادی مانند “فشار خون”، “نارسایی های قلبی”، “بی خوابی و افسردگی” حاصل فشارهای بیش از اندازه ای هستند که هر کدام از ما روزانه با آنها دست و پنجه نرم میکنیم، اضطراب و استرس محیط کار و فعالیت ممکن است به وضعیت بدتر مانند اعتیاد به مواد مخدر یا تفریحات غیر سازنده منجر شود. ( مادان کاتاریا، 1390)

در این پژوهش ، محقق بر آن شده است تا تاثیر خنده درمانی یوگایی بر سلامت روان را با روش کاملا علمی در طی کلاس های خنده درمانی با یک گروه آزمایش که تحت تاثیر متغیر مستقل قرار گرفته اند ، مور بررسی قرار دهد.
1ـ 4ـ اهداف کلی و جزئی:
هدف کلی این تحقیق،
اهداف فرعی:
1.تعیین رابطه خنده درمانی یوگایی بر سلامت روان دختران
1ـ 5 ـ سئوالات:
1ـ 6 ـ فرضیه ها :
1ـ 7ـ تعاریف مفهومی وعملیاتی متغیرها :
خنده درمانی یوگایی:
ﺳﺒﻚﻫﺎی دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ از ﻣﻨﺎﺑﻊ درونﻓﺮدی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺳﻄﻮح ﺗﻨﺶ و ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ را در ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﺎﮔﻮار ﺗﻌﺪﻳﻞ ﻛﻨﻨﺪ و اﺛﺮات ﻣﻨﻔﻲ ﺗﻨﺶ را ﻛﻢرﻧﮓﺗﺮ ﺟﻠﻮه دﻫﻨﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎ، ﺳﺒﻚﻫﺎی دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ اﻫﻤﻴﺖ ﭘﻴﺶﺑﻴﻨﻲﻛﻨﻨﺪه ی زﻳﺎدی در ﺑﻬﺪاﺷﺖ رواﻧﻲ دارد (لاینلی، 2007).
ﺑﺮ اﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳﺎت ﺑﺎﻟﺒﻲ ، دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻛﻮدﻛﻲ، ﺑﻴﻦ ﻛﻮدك و ﻣﺮاﻗﺐ اﺻﻠﻲ وی ﺷﻜﻞ ﻣﻲﮔﻴﺮد و ﺑﺮ رﺷﺪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﺣﺴﺎس ﻛﻮدك درﻛﻞ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻮﺛﺮ اﺳﺖ (گوردون ، 2010).
رواﺑﻂ دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ، ﻧﻘﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻤﻲ در اﺣﺴﺎس اﻣﻨﻴﺖ اﻓﺮاد دارﻧﺪ (جان بالبی ، 2006). ﻳﻜﻲ از اﺻﻮل ﭘﺎﻳﻪای دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ رواﺑﻂ دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ اوﻟﻴﻪ ﺑﺮ ﻃﻮل زﻧﺪﮔﻲ ﻓﺮد ﻣﻮﺛﺮ اﺳﺖ. ﺑﺎﻟﺒﻲ اﻇﻬﺎر داﺷﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪ واﻟﺪ-ﻛﻮدك، ﺑﺎﻓﺖ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻨﻲ را ﺑﺮای رﺷﺪ ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲﻧﻤﺎﻳﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ وی اﻛﺜﺮ ﻣﺸﻜﻼت دوران ﻛﻮدﻛﻲ و ﺑﺰرﮔﺴﺎﻟﻲ ﻣﻨﺘﺞ از ﺗﺠﺮﺑﻴﺎت واﻗﻌﻲ دوران ﻛﻮدﻛﻲ اﺳﺖ(داویلبا بورگ ، 1999).
ﻧﻈﺮﻳﻪی دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﺗﻮﺳﻂ ﺑﺎﻟﺒﻲ در ﺳﺎل 1969 ﺑﺎ ﻋﻨﻮان دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ و ﺟﺪاﻳﻲ اراﻳﻪ و ﺑﺎ اﻧﺠﺎم ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺗﻲ و ﻫﻤﻜﺎراﻧﺶ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﻬﺮهﺑﺮداری ﺷﺪ (گوردون، 2008). در ادامه اﻳﻨﺰورث ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﺮ روی 23 ﻛﻮدك ﻳﻚ ﺳﺎﻟﻪ، اﻟﮕﻮﻫﺎی دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ را ﺑﻪ اﻧﻮاع دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ اﻳﻤﻦ و ﻧﺎاﻳﻤﻦ دوﺳﻮﮔﺮا ، ﻧﺎاﻳﻤﻦ اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻧﻤﻮد (جان بالبی، 2006).
اﻓﺮاد ﺑﺎ دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ اﻳﻤﻦ، ﺳﻄﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮی از اﻋﺘﻤﺎد و رﺿﺎﻳﺖ و ﺳﻄﺢ ﭘﺎﻳﻴﻦﺗﺮی از ﺗﻌﺎرﺿﺎت دارﻧﺪ، در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ اﻓﺮاد ﺑﺎ دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ دوﺳﻮﮔﺮا ﺑﺎ ﻋﺪم ﺗﻌﺎدل در اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﺗﻌﺎرﺿﺎت ﺑﻴﺸﺘﺮ و اﻓﺮاد ﺑﺎ دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ ﺑﺎ رﺿﺎﻳﺖ و ﺻﻤﻴﻤﻴﺖ ﻛﻤﺘﺮ و ﺗﻌﺎرﺿﺎت ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ (کالینز ، 2002).
رینک اظهار میدارد که الگوهای نا کارآمد دلبستگی یک از عوامل موثر بر ایجاد روان بنه های مضطرب است. وی همچنین میگوید: دلیل اصلی مسیر رشد افراد به سمت اضطراب، پیشرفت احساس فقدانی است که در دلبستگیشان در ارتباط به والدین خود داشته اند. اﺿﻄﺮاب، ﻣﻌﻤﻮلﺗﺮﻳﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﻣﺤﺮك ﺗﻨﺶزا اﺳﺖ. ﻣﻨﻈﻮر از اﺿﻄﺮاب، ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ ﻧﺎﺧﻮشآﻳﻨﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻪی ﻣﺎ درﺟﺎﺗﻲ از آن را در ﻗﺎﻟﺐ ﻛﻠﻤﻪﻫﺎﻳﻲ ﭼﻮن دﻟﺸﻮره، ﻧﮕﺮاﻧﻲ و ﺗﺮس ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮده اﻳﻢ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻌﻤﻮل آدﻣﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻛﺎﻣﻲ، ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮی ﻓﻌﺎل اﺳﺖ، ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل رﻓﺘﺎر واروﻧﻪی آن ﻳﻌﻨﻲ ﻛﻨﺎرهﮔﻴﺮی و ﺧﻤﻮدﮔﻲ ﻧﻴﺰ رواج دارد. وﻗﺘﻲ ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﻨﺶزا اﺳﺘﻤﺮار ﭘﻴﺪا ﻛﺮده و ﺷﺨﺺ ﺗﻮﻓﻴﻘﻲ در ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ آنﻫﺎ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺧﻤﻮدﮔﻲ ﻋﻤﻴﻖ ﺷﺪه و ﺑﻪ ﺻﻮرت اﻓﺴﺮدﮔﻲ درآﻳﺪ (اتکینسون و همکاران، 2006).
از جمله موضوعات مرتبط با اضطراب مكانیزم های دفاعی است. فروید اصطلاح مكانیزم های دفاعی را به آن دسته از تدابیر ناهوشیار اطلاق می كند كه آدمی برای حل و فصل هیجان های منفی به كار می برد. این تدابیر هیجان مدار موقعیت تنش زا را تغییر نمی دهد بلكه فقط شیوه های دریافت یا اندیشیدن شخص را به آن عوض می كند. به این ترتیب در همه مكانیزم های دفاعی، عنصر خودفریبی در كار است. ما آدمیان، همگی، گه گاه مكانیزم های دفاعی را به كار می بریم و باكمك مكانیزم های دفاعی شرایط دشوار را از شدت می اندازیم تا اینكه بتوانیم به صورتی مستقیم تر آن موقعیت تنش زا را حل و فصل كنیم. كاربرد مكانیسم های دفاعی فقط در صورتی حاكی از ناسازگاری است كه راه و رسم عمده ی پاسخ دهی در برابر سختی ها و دشواری ها بشود (اتکینسون و همکاران، 2006).
اضطراب حالتی است دردناك كه تحمل آن برای مدت طولانی ناممكن است. انسان به طور ناهوشیار روش هایی برای تحریف واقعیت پیدا كرده است، یعنی احساسات خود را از حیطه هوشیاری دور نگه می دارد تا مضطرب نشود. افراد از مكانیزم های دفاعی علیه اضطراب استفاده می كند. فرض روان كاوان بر این است كه اگر چه مكانیزم های دفاعی در كاهش اضطراب مفیدند، ولی از این نظر كه فرد را از واقعیت دور می كنند، ناسازگارانه تلقی می شوند. مكانیزم های دفاعی در نظریه ی فروید همان پاسخ های شناختی عاطفی به عوامل استرس زا، همانند ناكامی ها، عدم موفقیت و عدم ارضا است. علیرغم كمبود پژوهش های آزمایشی در این باره یافته های موجود نشان می دهد كه دفاع ها یك ارتباط قوی با آسیب شناسی روانی دارند (ابراهیمی، 1387 ).
مكانیزم های دفاعی كه مسئولیت محافظت از من را در مواجهه با شكل های مختلف اضطراب بر عهده دارند، بر حسب نوع كنش وری ممكن است، به هنجار یا نابهنجار و كارامد یا ناكارآمد باشند. وایلنت (1976) و اندروز، سینگ و بوند(1993) بر اساس طبقه بندی سلسله مراتبی ویلنت در مورد مكانیسم های دفاعی، 20 مكانیسم را به سه سبك دفاعی رشد یافته، نوروتیك و رشد نایافته تقسیم كرده اند. مكانیزم های دفاعی به دلیل اهمیت ویژه ای كه در مفهوم پردازی اختلا لهای روانی و درمان آن ها از دیدگاه روان پویشی دارند، مورد توجه بالینی و پژوهشی خاصی قرار گرفته اند (كرامر، 2000).
در نظام روان تحلیلگری هر اختلال روانی با مكانیزم های دفاعی غیر انطباقی مشخصی همراه است (بوند و پری، 2004 ؛ بلایا، دورنلز، كیپر، هلدت، ایولن ، بوند، 2006 ) و دفاع ها نقش مهمی در سلامت روانی افراد ایفا می كنند.

بررسی های متعددی از این فرض حمایت كرده اند، و در پژوهش ها مشخص شده است كه سلامت روانی و جسمی افراد به طور معناداری با مكانیزم های دفاعی آن ها در ارتباط است (بوند و پری،2004). در این راستا مسئله اساسی پژوهش حاضر این است که آیا بین سبک های دلبستگی، سلامت روان و مکانیسمهای دفاعی دانشجویان رابطه معناداری وجود دارد؟
ﺳﺒﻚﻫﺎی دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺷﺪه در دوران ﻧﻮزادی، در ﻗﻮاﻧﻴﻦ و راﻫﻜﺎرﻫﺎی ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺗﻨﺶ در ﺑﺰرﮔﺴﺎﻟﻲ ﻣﻨﻌﻜﺲ ﻣﻲﺷﻮد و اﻓﺮاد ﺑﺎ دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﻧﺎاﻳﻤﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻓﺮاد اﻳﻤﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ در ﻣﻌﺮض ﻣﺸﻜﻼت رواﻧﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺿﻄﺮاب و اﻓﺴﺮدﮔﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﻨﺪ.از نظر بالبی دﻟﺒﺴﺘﮕﻲ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺎ اﺿﻄﺮاب و اﻓﺴﺮدﮔﻲ ﻣﺮﺗﺒﻂ اﺳﺖ (ﺳﺎﻓﻮرد، 2002) و در این میان اضطراب از جمله موضوعات مرتبط با مكانیزم های دفاعی است. چرا که افراد می توانند به کمک مكانیزم های دفاعی شرایط دشوار را از شدت بیاندازند تا بتوانند به صورتی مستقیم تر آن موقعیت تنش زا را حل و فصل نمایند. و از این طریق سبکهای دلبستگی می تواند مکانیسم های دفاعی و سامت روان افراد را متاثر سازد.
بطور کلی در تبیین اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر می توان گفت که به وسیله این پژوهش می توان با مکانیسم های مثبت و منفی و شرایط و موارد استفاده آنها آشنا شد.لوینسون (1978) چهار تکلیف برای دوره اوایل بزرگسالی مطرح می کند که شاید فرا گیرترین آنها تشکیل رویا است.یعنی احساس اینکه چگونه با دنیای بزرگسالی انطباق پیدا کند و به عقیده ی آدمی در اوایل بزرگسالی نیاز دارد تا یک رابطه صمیم برقرار کند و وارد قلمرو و دوره پدری و مادری شود و تکلیف بعدی انتخاب علاقه ها، گزیدن یک شغل و به دست آوردن مهارتها و تأییدهایی که موقعیت در آن شغل کمک می کند.
از طرفی از آنجایی که تاکنون تحقیقی با موضوع مشابه تحقیق ما انجام نشده است و سه مقوله سبک های دلبستگی، سلامت روان و مکانیسمهای دفاعی موضوعات بسیار مهمی هستند و در زندگی افراد تاثیر غیر قابل انکاری دارند ، ضروری به نظر می رسد که تحقیقی در این مورد انجام شود.
هدف اصلی: بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی، مکانیسم های دفاعی و سلامت روانی
اهداف فرعی:
الف) تعاریف مفهومی متغیرها:
( لطافتی، 1388).

سبکهای دلبستگی : نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه هیزن و شیور (1987)بدست می آورد.
مکانیسم های دفاعی : نمره ای است که آزمودنی در پرسشنامه سبكهای دفاعی بشارت، شریفی، ایروانی(1381 ) بدست می آورد.
سلامت روانی: نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه 28 سوالی سلامت عمومی گلدبرگ و ماری(1986) بدست می آورد.
مطابق دیدگاه بالبی، دلبستگی، مهمترین دلیل تداوم و پیوستگی میان تجربه دلبستگی کودکی و دلبستگی در دوران نوجوانی و بزرگسالی، همین الگوهای فعالی درونی است. الگوهای فعال درونی، مدلهایی هستند که از تجربیات کودک با مراقبت کنندهها به وجود آمدهاند و نشان دهنده وضعیت فعلی شناختی است که افراد را به سوی این راهبردها و تجربههای منطبق با این مدلها هدایت میکند دلبستگی برای رشد روانی طبیعی و شکلگیری شخصیت سالم و روابط هیجانی مطلوب ضروری است توانایی فرد در تنظیم هیجانی، رشد فراخود و ایجاد همدلی همه مستلزم داشتن یک دلبستگی ایمن است هوش هیجانی در شکلگیری، گسترش و ادامه تعاملات انسانی موثر، نقش مهمی دارد و عموما یکی از عوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی را چگونه و در چه زمانی و به چه شکل مورد استفاده قرار دهد (خوشابی و ابوحمزه، 1386)، بار– آن (به نقل از مایر، سالووی و کاروسو 2000) معتقد است که هوش هیجانی یکسری از ظرفیتها، قابلیتها و مهارتهای غیرشناختی است که تواناییهای فرد را در برخورد موفقیتآمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش میدهند. درباره سبکهای دلبستگی و هوش هیجانی تحقیقات زیادی صورت گرفته است که نشان میدهد بین دو متغیر رابطه وجود دارد پژوهشگران بیان میکنند افراد با دلبستگی ایمن از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند (ذراتی، 1385).

کریمی (1391) در پژوهشی نشان داد همبستگی مثبت بیت دلبستگی ایمن و مولفههای هوش هیجانی (خود کنترلی، مهارت اجتماعی و همدلی) وجود دارد و می توان نتیجه گرفت افراد با دلبستگی ایمن؛ مهارتهای تنظیم هیجان بالاتر، ارتباطات بین فردی بیشتر و از مهارتهای همدلی بیشتری برخوردارند. همچنین افراد با دلبستگی اضطرابی از خود کنترلی، مهارت اجتماعی، خود انگیزی و همدلی کمتری برخوردارند. دلبستگی اجتنابی با هیچ یک از زیر مقیاسهای هوش هیجانی رابطه ندارد.

نتایج پژوهش کافتسیوس (2004) حاکی از رابطه مثبت سبک دلبستگی ایمن با تمامی زیر مقیاسهای هوش هیجانی (به استثنای ادراک هیجانی) و نمره کل هوش هیجانی است، دلبستگی اضطرابی-دوسوگرا با تمامی زیر مقیاسهای هوش هیجانی رابطه منفی دارد ولی این رابطه معنیدار نیست.
انجمن روان پزشکان آمریکا (1994) سازگاری اجتماعی را چنین تعریف میکند: هماهنگ ساختن رفتار به منظور برآورده ساختن نیازهای محیطی که غالبا مستلزم اصلاح تکانهها، هیجانها یا نگرشهاست به طور کلی سازگاری اجتماعی را به عنوان جریانی میتوان تعریف کرد که به وسیلهی آن روابط میان افراد، گروهها و عناصر فرهنگی در وضعیتی رضایت بخش برقرار باشد (صدیقی، 1380).
یکی از الگوهایی که ممکن است با سازگاری اجتماعی در ارتباط باشد، ظرفیت هیجانی یا هوش هیجانی افراد است؛ همان چیزی که این تحقیق میکوشد آن را تبیین نماید. منظور از هوش هیجانی، توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجانهای خود و دیگران، تمیز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی به صورت سالم در حل مساله و نظم بخشی رفتار است (سالووی و مایر، 2000).
دویلی و مارکیویکز یک تحقیق طولی در مورد دلبستگی والدین و اثرات آن بر سازگاری انجام دادند و نتایج به دست آمده نشان داده است که دلبستگی ایمن بدون تردید با سازگاری با توجه به سطوح مشکلات درونزاد، عزت نفس پیشرفت تحصیلی دو سال بعد، رابطه دارد (دویل، 2005).
بررسی پژوهشها از ارتباط میان سبک های دلبستگی و سازگاری در موقعیتهای مختلف حاکی است. در پژوهش نیگل وساندین، میان سبک دوسوگرادر زنان و کاهش میزان سازگاری، ارتباطی معنادار گزارش شده است (نیگل و ساندین، 2001).
فرا تحلیلی که توسط اشنایدر و همکاران انجام گرفته است نشان میدهد که بین کیفیت دلبستگی مادر کودک و سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد (اشنایدر، 2001).
در سال های اخیر رابطه ی هوش هیجانی با متغیر های مهمی از جمله سازگاری بررسی شده است (کرمی و همکاران ،1390 ؛ رحیم زاده ،1387؛ میکائیلی و امام زاده ، 1387 ؛ بنکداری ،1384 ؛ فرقدانی ،1383 ؛ مارگوئس و همکاران ،2006 ؛ آدیمیو ،2005 ؛ پارکر و همکاران ،2004 ؛ کریک ،2002 ؛ مایر و همکاران ،2000).همچنین در تحقیقات (رحیم زاده ، 1382 ؛ برک به نقل از افتخار ،1376 ؛ دادستان ، 1374 ؛ ساوک ،2003 ؛ هازان و شیور ،1987 ؛ واتر و وال ،1987 ؛ جان بالبی و مری آینزورث ، 1950 ) رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری بررسی شده است.
امانی (1391) نتایج این پژوهش نشان داد که میان سبک دلبستگی و سازگاری رابطه معناداری وجود دارد؛ لذا با توجه به پژوهش هایی که در این زمینه انجام شده است و توجه ویژه به قشر جوان و دانشجو ،تاثیرهوش هیجانی و سازگاری بر روند زندگی ، پژوهش حاضر به دنبال بررسی رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی در بین دانشجویان می باشد.
کیفیت ارتباط بین فردی، در تحول راهبردهای نظم بخشی هیجانی و عاطفی نقش به سزایی دارد. دلبستگی ایمن از طریق ارتباط با راهبردهای انطباقی و سازش یافته، روابط عاطفی مناسب و در نهایت بهزیستی افراد را پیش بینی میکند و دلبستگی ناایمن میتواند از طریق راهبردهای غیر انطباقی نظم بخشی هیجانی و عاطفی با خلق منفی، اضطراب، اجتناب و مشکلات بین فردی ارتباط داشته باشد.
سازگاری با محیط اطراف برای هر فردی لازم و ضروری است و بدون داشتن سازگاری، علاوه بر این که بسیاری از نیازهای انسانی تامین نمیشود، فرد از سوی جامعه به شدت طرد شده و تعاملات اجتماعی او به پایینترین سطح خود میرسد. یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اجتماعی امروزه در جوامع گوناگون، نابهنجاریهای رفتاری و روانی و روشهای مقابله با آنهاست، تردیدی نیست که در مسئله بهداشت روانی، سازگاری روبه روز، بیشتر اهمیت مییابد. اما جامعهای نیست که با مسئله ناسازگاری افراد خود مواجهه نباشد. خوشبختانه بیشتر افراد با محیط خود هماهنگ هستند و بدون برخورد و اصطکاک با دیگران، خود را با گروهی که به آن وابستهاند، تطبیق میدهند ولی افراد دیگری نیز هستند که با عادات و خصوصیات فکری و رفتاری خاص و نابهنجار، سازگاری اجتماعی خود را به اختلال دچار میکنند. فرآیند سازگاری و ناسازگاری را باید خطی پیوسته، طولانی و مدرج تجسم کرد که هر نقطه از آن، درجهای از سازگاری را بیان میکند (امانی، 1391).
در مورد اهمیت مطالعه در رابطه با دلبستگی میتوان گفت علاوه بر آن که، فرد می تواند خود را ارزشمند و خاص تعبیر کرده، احساس ارزشمندی، محبوبیت و پذیرفته شدن داشته باشد. افراد باید مظهر دلبستگی را در خود ایجاد کنند و میتوانند روابطی صمیمانه و رضایت بخش با دیگران شکل داده، حمایت دیگران را در هنگام نیاز فراهم آورند که خود در ارتقای سازگاری، بسیار موثر است. در نهایت با توجه به نظریه دلبستگی، اساس ایمنی هر فرد در خصوص نگارههای دلبستگی در کودکی گذاشته میشود، در دسترس بودن و پاسخگویی عاطفی، بلوکهای سازنده روابط ایمن هستند در پی آن، دلبستگی ایمن، اساس ایمنی را برای افراد مهیا میسازد که به واسطه آن، افراد میتوانند دنیایشان را کشف کرده، پاسخ های سازگارانهتری به محیط اطرافشان بدهند؛ از این دیدگاه، بهداشت روانی در زمینه سازگاری، در بعد پیشگیرانه، مستلزم فراهم سازی زمینههای لازم برای شکلگیری دلبستگی ایمن در چارچوب روابط کودک-مادر است؛ از سوی دیگر، درک و فهم آثار نسبی کیفیت دلبستگی میتوانند در موقعیتهای آموزشی، بالینی و درمانی برای مشاوران، روان شناسان و درمانگران مفید باشد (کریمی، 1391).
همچنین در مورد اهمیت و ضرورت مطالعه هوش هیجانی میتوان گفت در شکلگیری، گسترش و ادامه تعاملات انسانی موثر، نقش مهمی دارد و عموما یکی از عوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی را چگونه و در چه زمانی و به چه شکل مورد استفاده قرار دهد. از آنجایی که قشر وسیعی از جامعه ی ما را دانشجویان تشکیل می دهند و این افراد در اینده نقش پذیر هستند، در نقش های اجتماعی در مشاغل مختلف ظاهر می شوند و نقش مهم والدینی را بر عهده می گیرند و در عرصه های اجتماعی کلان ظاهر می شوند، لذا ضرورت ایجاب نمود تحقیق خویش را در خصوص سازگاری اجتماعی دانشجویان انجام دهم. با توجه به پیشرفت علوم و گسترش جوامع انسانی و نیاز های روز افزون ما در محیط اجتماعی ضرورت ایجاب نمود در خصوص سازگاری بیشتر افراد در جهت ارتقاء دانش و آگاهی آن ها در پیرامون زندگی اجتماعی،که به دلیل دغدغه های فراوان دارای اوضاع روحی نا مناسب هستند لذا افراد ایمن با سلامت و بهداشت روانی بالا میتوانند در این سطح جامعه موفق تر ظاهر شوند. هر چند برای شناسایی عوامل مرتبط با سازگاری تلاش های نظری و تجربی زیادی صورت گرفته است اما تلاش کمتری متوجه شناسایی نقش سبکهای دلبستگی در سازگاری بوده است و همچنین مطالعات انجام شده بیشتر درباره ی جمعیت عمومی و نه اقشاری خاص از جامعه به ویژه دانشجویان بوده است .از آنجایی که بنظر می رسدپژوهش هایی محدود در زمینه بررسی ارتباط میان سبک های دلبستگی و میزان سازگاری و نیز هوش هیجانی انجام شده است ،انجام پژوهشی در این زمینه دارای اهمیتی بسزا است. مطالعات زیادی در رابطه با سبکهای دلبستگی، سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی صورت گرفته است، با این وجود مطالعات چندانی همهی این متغییرها را به عنوان عامل سازگاری فرد در اجتماع بررسی نکردهاند. با مطالعهی همزمان این متغییرها واند تبیین آنان در توجیه سازگاری فرد در اجتماع را تعیین کرد.
از آنجایی که استان کرمانشاه منطقهای کوهستانی و جنگ زده میباشد ساکنین این استان به دلیل مشکلاتی که با آن رو برو هستند از لحاظ سازگاری اجتماعی نسبت به سایر استانها انعطافپذیری کمتری دارند لذا مطالعه حاضر بر آن شد تا تاثیر سازنده سازگاری اجتماعی در ابعاد زندگی فردی، خانوادگی، شغلی و … مورد ارزیابی قرار دهد.
در حقیقت تحقیق و بررسی متغیرها و نتایج حاصل از این پژوهشها باعث توجه هر چه بیشتر محققان به متغییرهای فوق و نقش آنها در ایجاد و تداوم سازگاری هیجانی و اجتماعی در افراد خواهد شد. و همچنین زمینهساز پژوهشهای دیگر در این راستا میشود. از این رو پژوهشهایی در این رابطه امری قطعی به نظر میرسد.
رابطه سبکهای دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه در سال 94-1393 است.
دلبستگی : دلبستگی پیوند عاطفی هیجانی نسبتا پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوازد در تعامل منظم و دائم با آنهاست، ایجاد میشود (پاپالیا، 2002).
سازگاری اجتماعی: سازگاری به لحاظ روانشناسی؛ یعنی تطبیق با محیط به منظور رفع نیازهای فرد است. پور مقدس جریان سازگاری اجتماعی فرد را اینگونه بیان میکند، هر کس احتیاجات روانی دارد که باید برطرف نموده تا تعادل روانی برقرار سازد. (آذین،1391).
هوش هیجانی: «سالوی و مایر» هوش هیجانی را شکلی از هوش اجتماعی مطرح کرد که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تشخیص هیجانات در خود و دیگران، پذیرش چشماندازهای سایر افراد، کنترل روابط و توانش های اجتماعی می باشد. (بار-آن، 1997، ترجمه: رضوانی، 1383).
دلبستگی : نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه راهنمای مقیاس دلبستگی بزرگسالان PARS به دست آورده اند.
هوش هیجانی: نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه هوش هیجانی سیبریا شرینگ به دست آورده اند.
سازگاری اجتماعی و عاطفی: نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه سازگاری برای دانشآموزان دبیرستانی (AISS) به دست آورده اند.
هیجان ها پاسخ های فیزیولوژی درونی هستند که ادراک، یادگیری و عملکرد ما را تحت تاثیر قرار می دهند. طبق نظر زاکرمن(1979) ساختار هیجان خواهی به مقدار انگیختگی که دستگاه عصبی مرکزی شخص( مغز و نخاع شوکی) از منابع بیرونی نیاز دارد، مربوط است(وفائی، عسکری زاده، رحمتی، 1390). زاکرمن هیجان خواهی را به صورت صفتی تعریف کرده که ویژگی های آن، جستجوی هیجان وتجربه متنوع، تازه، پیچیده و جدید و میل به پرداختن به خطرهای بدنی، اجتماعی ومالی به خاطر خود این تجربه ها است(واگنر، 2001). بررسی پیشینه پژوهشی نشان می دهد که هیجان خواهی با انتخاب مشاغل پرخطر و ماجراجویانه رابطه دارد(روبرتی، 2004)؛ در این میان محل خدمت برای حرفه های حیاتی مثل امدادگران حلال احمر، آتش نشان ها و یا پرسنل فوریتهای پزشکی که باید در محل وقوع حادثه حضور پیداکنند، باعث به وجود آمدن هیجان های محیطی و نیازمند سطح هیجان خواهی بالاتری نسبت به افراد و حرفه های دیگر است. بسیاری از پژوهش ها به این نتیجه دست یافته اند که افراد هیجان خواه با شرکت در فعالیت های خطرناک در پی رساندن سطح پایین برانگیختگی خود به یک سطح بهینه هستند. احتمالا سطوح پایین برانگیختگی آنها موجب می شود که نسبتا نترس باشند. چنین افرادی برای رسیدن به یک سطح بهینه برانگیختگی در جستجوی تحریک هایی هستند که برای افراد عادی، جدید و خطرناک است و اضطراب ناخوشایند ایجاد می کند(مک کارد، 1978؛ لیونسون، 1990؛ به نقل از محوی شیرازی، 1387). در رابطه با خطرجویی و هیجان خواهی تحقیقات گوناگونی انجام شده اسـت . نتـایج تحقیقـات مختلـف نشانگر رابطه بین تیپ های شخصیت با خطرجویی و هیجان طلبی بالا است و نیـز بیـانگر رابطـه متغیرهـای مختلف دیگری نظیر سبکهای زندگی والدین و طرز رفتار آنها با فرزندان خویش اسـت(سلمانی، حسنی، آریاناکیا، 1393؛ بهاری و شیر خانی، 1388). همچنـین پاره ای از تحقیقات نشانگر رابطه سبکهای دلبستگی با هیجان خواهی (هازن و شیور، 1993 و ساعدی، 1382) است.

هیجان خواهی با دامنه وسیعی از متغیرهای رفتاری، شناختی، شخصیتی و فیزیولوژیکی ارتباط دارد.
پـژوهشهـای زیـادی نشـان داده انـد کـه سبک های دلبستگی در گرایشهای شخصی و شکل گیری شخصیت یک تعیین کننـده مهـم اسـت(سروف، 1977). برخی روانشناسان (بـالبی ، 1973؛ به نقل از بهاری و شیر خانی، 1388)؛ اریکسـون ، 1976؛ بـه نقـل از اتکینسون و همکاران، ترجمۀ براهنی 1393) معتقدند که اساس اعتماد نسبت به دیگران تجاربی اسـت کـه فـرد طی سال های اولیه زندگی کسب می کند. به عبارت دیگر عدم تکوین دلبستگی به یک یا چند فـرد مهم در سالهای اولیه زندگی با ناتوانی فرد در برقراری روابـط نزدیـک بـا دیگـران در بزرگسـالی ارتباط دارد به عبارتی دیگر بر طبق نظر بـالبی (1969) نتیجـه عمـده کنش متقابل مابین مادر و کودك به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین فرزند و مادر است.(بهاری و شیر خانی، 1388). بررسی ادبیات تحقیق نیـز نشـان می دهد که تجارب اولیه فرد با والدین و یا نوع رابطه عاطفی فرد با والدین خود در دوران کـودکی می تواند روابط وی را در بزرگسالی تحت تأثیر قرار دهـد (سیمپسـون و رولـز ،1998؛ بـه نقـل ازعیدی، 1383). جان بالبی، اولین فردی بود که تعریفی گسترده و منظم از دلبستگی ارایه داده است. او برای پرداختن به این مفهوم و بسط آن از نظریه های مختلفی کمک گرفته است. این نظریه ها عبارتند از: نظریه های کردار شناسی، روان کاوی، روانشناسی تجربی، نظریه های یادگیری، روانپزشکی و بعضی رشته های مرتبط (کرین، 1997، ترجمه فدایی، 1379). به دنبال خط پژوهشی بالبی، آینسورث، واتر و وال(1987؛ به نقل از مشهدی و محمدی، 1388) سه سبک دلبستگی را توصیف نمودند: ایمن، اضطرابی دوسوگرا و اضطرابی اجتنابی. نقش این سبک های دلبستگی در روابط بزرگسالان را هازان و شیور(1987) مورد پژوهش قرار دادند. تحقیقات مختلف نشان داده اند که سبک های دلبستگی با هیجان خواهی رابطه دارند به طور مثال مهرابی زاده هنرمند و همکاران(1387) در تحقیقی با عنوان “بررسی افسردگی، هیجان خواهی، پرخاشگری، سبک های دلبستگی و وضعیت اقتصادی-اجتماعی به عنوان پیش بین های وابستگی به مواد مخدر در نوجوانان پسر شهر اهواز” به این نتیجه دست یافتند که سبک های دلبستگی قادر است رفتارهای پرخطر و با هیجان خواهی بالا مثل وابستگی به مواد مخدر را پیش بینی کند و با آن رابطه معناداری دارد. و همچنین سکال-کاتز و همکاران(2003) در یک مطالعه ارتباط ویژگی های خانوادگی(دلبستگی به والدین و ساختار خانواده) با رفتارهای پرخطر و سطح هیجان خواهی بالا شامل بزهکاری، مصرف مواد و سیگار در نوجوانان را مورد بررسی قرار دادند. و نتایج نشان داد که ارتباط معنی داری بین دلبستگی والدین و هر کدام از رفتارهای با هیجان خواهی بالا وجود دارد. همچنین تحقیقات نشان داده که دلبستگی ایمن با هوش هیجانی رابطه مثبت دارد و دو سبک دیگر دلبستگی، یعنی اجتنابی و دو سوگرا با هوش هیجانی دارای رابطه ای منفی هستند(کیم، 2005). از سویی در بروز رفتارهای پرخطر و با هیجان خواهی بالا مثل حرفه های امدادی، علاوه بر ویژگـی هـای شخصیتی خاص بـا دامنـه ای نـه چنـدان گسـترده مثـل سبک های دلبستگی، عوامل شخصیتی گسترده مثل سـازگاری و وظیفه شناسی، برون گرایی، گشودگی به تجربه و … نیز، که برآمده از نظریۀ پنج عامل بزرگ شخصیت هسـتند، نقـش دارنـد. شخصیت بیانگر آن دسته از ویژگیهای فردی است که الگوی ثابت رفتاری آنها را نشان می دهد (پروین،1989؛ ترجمه جوادی و کدیور1390). از جمله رویکردهایی که به ویژگی های شخصیتی پرداختند می توان به رویکرد روان کاوی فروید، رویکرد پویایی روانی-اجتماعی آدلر، هورنای،فروم ، سالیوان؛ نظریههای پدیدار شناختی آبراهام مزلو؛ دیدگاه رفتارگرایی واتسون و اسکینر و رویکرد تحلیل عوامل آلپورت، کتل و آیزنگ اشاره کرد. اگر چه خصوصیات شخصیتی زیادی وجود دارد اما از جمله مهمترین و با نفوذترین مدلها در بررسی صفات شخصیت در دهه های اخیر مدل پنج عاملی بوده است که بیش از همه، پژوهش در حوزه شخصیت را به خود اختصاص داده است (مک کری و کاستا، 2004). کاستا و مک کری با استفاده از روشهای تحلیل عاملی، به این نتیجه رسیدند که می توان در خصوصیات شخصیتی پنج بعد اصلی روان آزرده-خویی (N)، برونگرایی (E)، گشودگی (O)، مقبولیت (A)، وظیفه شناسی ©، را در نظر گرفت. (شولتز، شولتز، 2007؛ ترجمه سید محمدی، 1391). بررسی پژوهش های انجام شده در این زمینه ایـن نکتـه را روشن میکند که از این عوامل مـی تـوان بـرای فهـم بهتر احتمـال شـرکت در رفتارهـا و مشاغل پرخطـر استفاده کرد(سلمانی و همکاران، 1393). به طور مثال ، سلمانی و همکاران(1393) در پژوهشی با عنوان بررسی نقش صفات شخصیتی در رفتارهای پرخطر به این نتیجه رسیدند که که بین هیجان خواهی و رفتارهای پر خطر رابطه مثبت معناداری و بین سازگاری و وظیفه شناسی ورفتارهای پر خطر رابطه منفی معنی داری وجود دارد. میلر، زیمرمن، لوگان، لیوکفلد و کلایتون(2004) در پژوهشی دیگر دریافتند که از بین پنج عامل شخصیت، دو عامل گشودگی نسبت به تجربه و برون گرایی زیاد به طور معناداری با هیجان خواهی زیاد ارتباط دارد. همچنین هیل و اسمیت(2009). در یک بررسی نشان داددند که بین ویژگی های هیجان خواهی، الگوهای رفتاری تیپ A و برون گرایی همبستگی مثبت معناداری نشان داده اند. با توجه به آنچه در بالا آمد ویژگیهای شخصیتی و سبک های دلبستگی ازجمله عواملی هستند که میتوانند بر بسیاری از ویژگیهای افراد از جمله میزان هیجان خواهی شان تاثیر بگذارد، ازاینرو با توجه به اهمیت موضوع و اینکه تاکنون پژوهشی به بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و سبک های دلبستگی با میزان هیجان خواهی نپرداخته است، محقق درصدد پاسخگویی به این سؤال است که آیا هیجان خواهی امدادگران هلال احمر تحت تأثیر ویژگی های شخصیتی و سبک های دلبستگی است؟

ضرورت و اهمیت پژوهش
هیجان خواهی از جمله صفات روانشناختی است که ممکن است شرایط روانی مساعدی را برای قرار گرفتن در معرض انتخاب مشاغل با هیجان خواهی بالا مهیا کند. ویژگی هیجان خواهی، یکی از صفات شخصیتی است که پایه ی مفهومی آن سطح توانایی و استعداد فرد در برانگیخته شدن است که به صورت جستجوی هیجان افراطی،ماجراجویی، تمایل به کسب تجربه های متنوع و تازه، پرشور بودن، میل به ریسك کردن بدنی ،اجتماعی، قانونی و مالی نمایان می شود(قائمیان، عبدی و نجفی زاده، 1389). فرد دارای هیجان خواهی بالا، تحریك بیرونی دائمی مغز را ترجیح می دهد و از کارهای عادی خسته شده و مرتبا در جستجوی راه هایی برای افزایش انگیختگی از طریق تجربه های هیجان انگیز است. این افراد به ورزشهای خطر آفرین از قبیل سقوط آزاد و پرش در ارتفاع بلند، کوهنوردی، موتورسوای، چتر بازی، خلبانی و مشاغلی که ریسک پذیری بالایی را می طلبد بیشتر علاقه دارند(رجبی، نریمانی و حسینی، 1392). به طور مثال مشاغلی مثل امدادگران، آتش نشانان، ماموران پلیس و… از میزان خطر پذری و ریسک پذیری بدنی زیادی برخوردار می باشد و نیازمند سطح هیجان خواهی بالاتری نسبت به افراد و حرفه های دیگر است. و براساس نظریهی شغلی – شخصیتی هالند بین افراد و محیطهای کاریشان ارتباط متقابل وجود دارد. با توجه به نظریه هالند در زمینه انتخاب شغل یکی از عوامل موثر در انتخاب شغل برای افراد ویژگی های شخصیتی آنان است(سوانسون و فواد، 2001؛ ترجمه موسوی، 1381). از آنجایی که سازمانها براساس تحقیقات زیادی در یافتند، كاركنانی كه از كار خود راضی هستند نسبت به افراد ناراضی كار بیشتری از خود نشان میدهند. و همچنین می دانند كه شخصیت افراد بعنوان اهرمی مؤثر در انجام صحیح وظایف و مسئولیتها نقش دارد. لذا دست بابی به اهداف سازمان مبتنی بر توانائیهای پرسنل درانجام وظایف تعییین شده و تطبیق پذیری آنها با محیط متغییر می باشد و از این رو برای افزایش اثر بخشی و عملكرد كاركنان خود سرمایه گذاریهای زیادی درمقاطع مختلف انجام میدهند. یکی از این سازمانها که تناسب ویژگی های شخصیتی افراد با انتخاب شغل بسیار مهم و حیاتی می باشد سازمان هلال احمر می باشد. در این بین توجه مدیران سازمان های هلال احمر به ابعاد شخصیت افراد باعث می شود تا افرادی جذب این شغل شوند که دارای میزان لازم هیجان خواهی مثبت و متناسب با ویزگی های لازم برای شغل امدادگری باشند. و از این طریق بر كارایی خود و اثر بخشی سازمان بیفزایند. این تحقیق سعی دارد عوامل شخصیت را بر انتخاب فرد و تناسبی كه بین انتخاب شغل و شخصیت افراد وجود دارد را مورد بررسی و سنجش قرار دهد از این رو تناسب بین شغل امدادگری و ویژگی های شخصیتی افراد یك اصل مهم است كه نادیده گرفتن آن باعث بروز مشكلات زیادی از جمله نارضایتی شغلی و عدم انجام صحیح مسئولیت ها و بهره وری پایین خواهد شد . در نتیجه بررسی رابطه سبک های دلبستگی و ویژگی های شخصیتی با میزان هیجان خواهی در امدادگران هلال احمر ضروری به نظر می رسد.

اهداف تحقیق
هدف اصلی
بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و سبک های دلبستگی با میزان هیجان خواهی امداد گران حلال احمر شهرستان کنگاور
فرضیه های تحقیق
1- بین روان رنجور خویی با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
2- بین برونگرایی با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
3- بین گشودگی به تجربه با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
4- بین مقبولیت با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
5- بین وظیفه شناسی با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
6- بین سبک دلبستگی ایمن با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
7- بین سبک دلبستگی اجتنابی با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.
8- بین سبک دلبستگی دوسوگرا با هیجان خواهی رابطه وجود دارد.