در تحلیل گفتمان انتقادی بین زبان از یک سو و قدرت، سلطه و ایدئولوژی از سوی دیگر رابطه دو سویه برقرار است. ساختهای ایدئولوژیک در خدمت برقراری مناسبات قدرت در جامعه هستند و اعمال قدرت هم، بنا به تعبیر گفتمانشناسان انتقادی، یا از طریق قوه قهریه (مثلاً قدرت اسلحه و زور) صورت میگیرد و یا از طریق زبان و گفتمانهای خاص. البته ادعایی در این زمینه وجود دارد که زبان را کارآمدتر از زور میداند به شرطی که به صورت مؤثر از زبان استفاده شود (یارمحمدی، 1385: 63؛ به نقل از اسدی، 1391). استفاده مؤثر از زبان یعنی اینکه ساختهای ایدئولوژیک از طریق زبان به شکل غیر مستقیم به اهل زبان عرضه گردد. مردم خیال میکنند که در انتخاب و فهم مسائل آزادند، اما این منابع قدرت و ایدئولوژی هستند که به شیوه پوشیده و تدریجی تعیین میکنند که مردم چگونه بیاندیشند، قضاوت کنند و سپس انتخاب نمایند. تحلیل گفتمان انتقادی به دنبال شفافسازی متون و معانی در جهت ارتقاء سطح آگاهی بخشی انتقادی[13] به جامعه است. در این راستا، در زمینه تحلیل گفتمان انتقادی سیاستمداران و به ویژه بازتاب آن در رسانهها و مطبوعات، مطالعات زیادی صورت گرفته است. اما موضوع تحلیل گفتمان پزشکی چندان مورد توجه زبانشناسان نبوده است. مطالعاتی که بیشتر در این زمینه انجام گرفتهاند بیشتر توسط پژوهشگران رشتههای پزشکی و پیراپزشکی بوده است. بنابراین بررسی تعامل پزشک و بیمار از دیدگاه زبانشناختی و از طریق مطالعه میدانی، میتواند گام مهمی در تشخیص و آگاهی از چگونگی تجلی نابرابریهای موجود در حوزه گفتمان پزشکی باشد.
پزشکان نیز جزء گروهی هستند که به واسطه تحصیلات، دانش، موقعیت و پایگاه اجتماعیشان از قدرت اجتماعی بالایی برخوردارند و به همین سبب به نظر میرسد که در تعاملات خود با بیماران، کنترل کننده و تصمیمگیرنده نهایی باشند. مطالعات انجام گرفته در این حوزه نشان میدهد که بیماران نیز این کنترل بر فرآیند و محتوای مصاحبه را میپذیرند و این را طبیعی میانگارند که پزشک باید تصمیمگیرنده بوده و آنها اطاعت نمایند (لی[14] و همکاران، 2007). مطالعه حاضر با به کارگیری مفاهیم نظری و تحلیلی موجود در تحلیل گفتمان انتقادی و به ویژه دیدگاه نورمن فرکلاف، به بررسی مصاحبههای پزشکی و نمود قدرت میپردازد. منظور از مصاحبههای پزشکی، گفتوگوی بین پزشک و بیمار است که به هنگام معاینه یا به عبارتی ویزیت بیمار صورت میگیرد. منظور از قدرت در این موقعیت، رابطه نابرابر بین پزشک و بیمار است که به دلیل دانش تخصصی پزشک، موقعیت برتر و معتبر اجتماعی وی ایجاد میشود. پژوهش حاضر در صدد این است که به بررسی نشانگرهای قدرت در گفتمان پزشک پرداخته و غالب بودن روابط قدرت را در گفتمان پزشک و بیمار نشان دهد.
1-3- پرسشها و فرضیههای پژوهش
پژوهش حاضر بر مبنای یکی از الگوهای تحلیل گفتمان انتقادی یعنی الگوی فرکلاف انجام میشود. این پژوهش سعی دارد پاسخ مناسبی برای سوالات زیر فراهم آورد:
نگارنده پژوهش حاضر برای پرسشهای فوق فرضیههای زیر را مطرح کرده است:
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی ه
در ایران در دهة 80 هجری شمسی سیستم پیام كوتاه راه اندازی شد. از آنجا كه پیامهای متنی كه از طریق اپراتورها ارسال میگردد برای تماسهای تلفنی طراحی شده است و برای ارسال دادهای نمیباشد. بنابراین با محدودیت حجم در پیامكها مواجه هستیم كه حجمی معادل 140 بایت داراست كه معادل 160 حرف میباشد. همین محدودیت كاربر را به سوی زبان جدیدی برای تعامل از طریق پیامك سوق میدهد زبانی كه با استفاده از حداقل حروف حداكثر كارایی را داشته باشد. این مورد میتواند تا حدودی با زبان اینترنت مشابه باشد. بنابراین بر اساس اصل اقتصادی همین امر موجب محدودیت استفاده از پیامك میشود و كاربر را به سمت استراتژیهای جدیدی سوق میدهد تا در حجم و هزینه صرفه جویی كند. تورلو[3] در این مورد معتقد است: «sms موجب افزایش «عملكرد نیاز به سرعت » شده است كه با عصر حاضر كه سرعت لازمه زندگی است، كاملاً همخوانی دارد.» (تورلو، 2004: 123).
این راهكارها در جهت استفاده بهینه از فضای محدود پیامك انجام میشود كه شامل ابداع كلمات جدید، اختصارات، استفاده از شکلکها و سیستم علامت گذاری در پیامك میباشد. به طوری كه ما را با نسل اس ام اسی مواجه میكند. نسلی كه از زبان اس ام اس (پیامك) به راحتی استفاده میكند و موجب ایجاد گونه جدیدی از ارتباطات شده است.
ناگفته نماند كه این نوع كاربرد از پیامك در واقع منشأ اینترنتی دارد كه در چت رومهای اینترنت نظیر این نوع ارتباط را میتوان یافت.
زبانی كه كریستال[4] آن را زبان اینترنت[5] مینامد بر اساس ویژگیهای زبان گفتاری و نوشتاری است. زبان اینترنت ویژگیهای مشتركی با نوشتار دارد به طوری كه همانند یك سیستم پایه عمل میكند (كریستال، 2001).
انواع مختلفی از متون نوشتاری را میتوان در اینترنت یافت. اعم از ادبیات، علمی، مذهبی و… . نویسندههایی كه افكار خود را با خواننده در میان میگذارند بدون آنكه با خوانندگان در ارتباط باشند و یا خوانندگان خود را بشناسند، ارتباطهای یك طرفه ایجاد میكنند. این نوع از ارتباط همانند كتابهای موجود در بازار است كه نویسنده بدون آنكه با خواننده ارتباط برقرار كند، مینویسد.
زبان اینترنت همچنین ویژگیهای زبان گفتار را نیز داراست. به طوری كه تشابه زیادی با چت رومها دارد. نمادهای دیداری و تنوعی كه در آن مشاهده میكنیم از آن جمله است. همچنین همانند زبان گفتار انتظار جواب سریع از طرف مقابل را داراست و همانند زبان گفتاری این عكس العملها پایدار نیستند، میتوانند جایگزین یا حذف شوند و همانند ویژگیهای زبان محاوره غیر رسمی باشد. بنابراین زبان اینترنت میتواند به عنوان گونهای از نوشتار كه شبیه به گفتار است در نظر گرفته شود (كولات[6] و بلمور[7]، 1996).
به بیان دیگر كاربران از زبان به گونهای استفاده میكنند كه در مكالمات روزمره استفاده میشود، با این تفاوت كه این مكالمات به شكل محاورهای و غیر رسمی نوشته میشود (كولات و بلمور، 1996).
اگرچه زبان اینترنت تا حدود زیادی به زبان گفتاری و محاورهای شباهت دارد ولی از برخی جهات با آن متفاوت است. عدم حضور فاكتورهای زبان شناختی یكی از این فاكتورهاست كه در محاوره استفاده میشود (كریستال، 2001).
تاكنون دریافتیم كه زبان اینترنت و پیامك تشابه زیادی دارند و هر دوی آنها با زبان گفتار و نوشتار از برخی جهات مشابه هستند. اگرچه در پیامكها و زبان اینترنت فاكتورهای زبان محاوره از قبیل حركات دست[8]، تغییر تن صدا[9] و … را نداریم ولی اینگونه حركات با ابداعات خلاقانهای نظیر فاصلهگذاری بین حروف، نقطه گذاری و حروف بزرگ نویسی جایگزین شده است (وری، 1996) و در این پروسه بسیاری از قوانین سنتی گرامر و سبك[10] نادیده گرفته میشود (تورلو، 2004).
استفاده خلاقانه از سمبلها و فضاهای خالی در پیامكها بیانگر معنا و یا تأكید میباشد كه نمونه آن را در جاهایی كه از حروف تكراری به صورت متوالی استفاده میشود شاهد هستیم نظیر (آخخخخ!) یا (هوراااا) و در انگلیسی (Oooops) و یا تكرار علامتهای نقطه گذاری مثلاًَ:
هنوز بیداری ؟؟؟؟!!!! كه در این مثال بیانگر تعجب است و یا استفاده از بزرگ نوشتن حروف در كلمات برای بیان تأكید مثلاً: NO!
از دیگر ویژگیهای زبان پیامك میتوان به این موارد اشاره كرد:
(هری، 1996، وری، 1996، تورلو، 2004)
این ویژگیها موجب میشود تا ما با گونه جدیدی از زبان تحت عنوان زبان پیامكی مواجه باشیم كه با زبان معیار تفاوتهایی دارد و ما را بر آن میدارد تا این زبان پیامك را به عنوان زبان جدیدی در نظر بگیریم و به مطالعه و بررسی ویژگیهای زبان شناختی آن بپردازیم.
در این تحقیق سعی كردم زبان پیامك را از جنبه صرف و نحوی مورد بررسی قرار دهم.
1-3- سؤالات تحقیق
1-4- فرضیههای تحقیق
1-5- اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه با توجه به اینکه پیامک ها بخشی از روزمرگی قشر وسیعی از جامعه را تشکیل داده و تبادلات کلامی و ارتباطات روزانه آنان از این طریق میسر می گردد، شاهد آنیم که پیامک به صورت زبان جدیدی در حال ظهور می باشد. کلمات مختصر، عدم رعایت نشانه گذاری ، استفاده از شکلک ها بخشی از این زبان می باشد که بی تردید بر زبان معیار تاثیرگذار خواهد بود و تحقیق بیشتر در این زمینه را می طلبد.
1-6- اهداف تحقیق
با عنایت به تاثیر پدیده پیامک بر زبان معیار چه در حوزه نوشتاری و چه در حوزه گفتاری،
به نظر می رسد نتایج این پژوهش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی وزارت آموزش و پرورش به صورت عملی کاربرد مطلوبی خواهد داشت. فرهنگستان با ارزیابی تاثیر این پدیده می تواند راهکارهایی را پیش بینی نموده و از تاثیرگذاری مثبت پیامک در حوزه زبان فارسی بهره ببرد.وزارت آموزش و پرورش نیز با اتخاذ روشهای مناسب در توسعه این پدیده با رویکرد مثبت و ضمانت اجرا در جلوگیری از استفاده نامطلوب پیامک میتواند گامهای جدیدی بردارد. البته به نظر میرسد وزارت فن آوری و ارتباطات نیز میتواند از این پزوهش در حوزه های تخصصی خودش بهره برداری نماید
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی ه
خودکار آمدی از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت باندورا(1997) روان شناس مشهور، مشتق شده است که به باورها یا قضاوتهای فرد به توانائیهای خود در انجام وظایف و مسئولیتها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علّی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روان شناختی اشاره دارد، تأکید می کند. بر اساس این نظریه، افراد در یک نظام علّیت سه جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر می گذارند(پاک مهر و دهقانی، 1389).
مفهوم هوش هیجانی(عاطفی) از سال 1990 وارد ادبیات روان شناسی شده است و در نوشته های پیشین تحت عنوان هایی مثل هوش اجتماعی، هوش بین فردی و توانایی اجتماعی آمده است(مایر و سالووی، 2000).
امروزه علم، به قدرت و نفوذ هیجان های ذهنی انسان پی برده است و در حال كشف و تبیین جایگاه هیجان ها و احساس ها در فعالیت ها، رفتارها، حركت ها و شخصیت انسانی است. در حوزه مطالعه های هوش نیز سیر مطالعه ها از هوش منطقی(كه بر پایه ی شناخت استوار است) به سمت هوش هیجانی حركت می كند. هوش هیجانی سعی در تشریح و تفسیر جایگاه هیجان ها و احساس ها در توانمندی های انسانی دارد(مختاری پور، 1385، ص 41).
بسیاری از نویسندگان راجع به توانایی های بالقوه ی هوش هیجانی و آثار آن بر زندگی عادی و روزمره انسان قلم فرسایی كرده اند، كه به هرحال این بحث ها باعث شده است، این باور قدیمی كه ماهیت انسان را در تعارض مداوم بین قلب و مغز می داند، به چالش كشیده شود و در مورد درستی آن ابهام به وجود آید. افزون بر این، سبب شده است تا مردم به این باور برسند كه هوش هیجانی می تواند باعث افزایش میزان سلامتی، رفاه و آسایش عمومی، ثروت، موفقیت، عشق و شادی در فرد شود و كلید موفقیت و اثربخشی در بسیاری از امور گروهی و سازمانی همانند مدیریت اثربخش تر، ایجاد روحیه كارآفرینانه و افزایش انگیزهها ی كاری، هوش هیجانی است. اما به دلیل نوظهور بودن مباحث مرتبط با هوش هیجانی در مورد این ادعاها لازم است تا ارزیابی های دقیق و علمی انجام شود تا درستی و نادرستی آن ها مشخص شود(رقیبی، 1387، ص 11).
ﭘﮋوﻫﺶ ﻫﺎ ﻧﺸﺎن داده است ﮐﻪ ﻫﻮش ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﯿﺶ از هوش بهر، ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪۀ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻓﺮد در زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ، اﻓﺮادی ﮐﻪ دارای ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﻬﺎرت ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻬﺘﺮ، رواﺑﻂ دراز ﻣﺪت ﭘﺎﯾﺎﺗﺮ و ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮی برای ﺣﻞ ﺗﻌﺎرﺿﺎت دارﻧﺪ(سلطانی فر،1386، ص 11).
گلمن(1995)، با مطرح ساختن پژوهش هایی در زمینه مغز و رفتار، نشان می دهد كه عوامل دیگری هم هستند كه موجب می شوند افرادی كه هوش بهر بالایی دارند، در زندگی موفقیت های چندانی بدست نمی آوردند، اما كسانی كه هوش متوسطی دارند، در مسیر موفقیت قرار می گیرند. این عوامل، جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می شوند كه گلمن آن را هوش هیجانی می خواند، که شامل خود آگاهی، كنترل، تكانشگری، پایداری، اشتیاق، انگیزش، همدلی و مهارت های اجتماعی است(حدادی كوهسار،1383،ص7). بنابراین افرادی كه توانایی، تشخیص، كنترل و استفاده از توان شان را دارند، از حمایت اجتماعی و احساس رضایتمندی بیشتری برخوردارند.
تاكنون درباره خودکارآمدی، سنجش هوش هیجانی و ابعاد آن و ارتباط آن با دیگر متغیرها تحقیق های زیادی انجام شده است، به عنوان مثال سیوناتان و فكن (2002)، به بررسی رابطه بین رهبری و هوش هیجانی، لنگهورن (2004)، به بررسی رابطه ی بین عملكرد مدیران و هوش هیجانی، اسكات و همكاران (2007)، بررسی هوش هیجانی با سلامت روانی، گاردنر و كوالتر (2009)، بررسی ارتباط بین هوش هیجانی با اختلال شخصیتی مرزی و غیره پرداخته اند. اما همه جنبه های موضوع مورد بررسی قرار نگرفته است. باتوجه به اهمیت موضوع این پژوهش به دنبال پاسخ این سوال است که آیا بین سطح خودکارآمدی مدیران با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی مدیران رابطه وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
انسان برخوردار از خودكارآمدی در انجام كارها امیدوارتر و موفق تر است و خودكارآمدی این توانایی را به فرد می دهد تا بر رفتارهایش كنترل و نظارت داشته باشد. جهان امروز نیازمند انسان هایی است كه مجهز به نیروی ظرافت و تیزبینی در خلق راه حل های جدید با استفاده از امكانات نوین و نیروی حاصل از اعتماد به خود كه ناشی از پندارها و قضاو تهای مثبت در مورد توانایی هایی است، می باشد توسعه ی ایده های نو و خلق چیزهای بكر كه به ویژگیهای فطری انسان بر می گردد، یكی از شیو ه های بسیار كارآمد و با اهمیتی است كه بشر برای رسیدن به اهداف و خواسته های خود و ادامه زندگی به كاربرده است و در طول تاریخ زندگی خویش هرگز از تفكر و اندیشه غافل نبوده، با نیروی قوی تعقل، ابتدا به اندیشیدن پرداخته، تصمیم گرفته است و با عمل كردن توانسته به حل مسائل و مشكلات بپردازد و به رشد و تعالی نائل گردد (فلاح، 1386).
امروزه شاهد دگرگونی های عمیقی در محتوای تفکر مدیریت و روش های به کار گیری از آن در فعالیت سازمان ها هستیم. در این شرایط، تلاش برای بهبود و توسعه مستمر ظرفیت ها و توانمندی های مدیران و کارکنانی که در خدمت ارتقاء مستمر و بهره وری سازمان ها هستند امری اجتناب ناپذیر است. در حقیقت، کشف استعدادها و نیروهای خارق العاده نهفته در منابع انسانی و همچنین استخراج، به کارگیری، تجدید مکرر، بهبود و توسعه نیروهای انسانی، هنر مدیریت و اصلی ترین مسئولیت هر مدیری است. پرورش توانایی ها و گسترش مهارت های یک مدیر، لازمه موفقیت های او و در نتیجه افزایش کارایی سازمان است. یکی از بهترین روش های افزایش مهارت های انسانی و ادراکی مدیر و تسهیل شیوه رهبری وی، توجه به هوش هیجانی[1] و تقویت آن است .براین اساس، هوش هیجانی یکی از ارکان اساسی بالابردن توانمندی های رهبران و مدیران است. از دیدگاه کلی، در صورت بالارفتن هوش هیجانی با استفاده از یک برنامه ریزی منسجم می توان به قله بالاتری از عملکرد و کسب جایگاهی ممتاز در بین سازمانها دست یافت (شاه طلبی، 1386).
موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می کند. آنها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه مشتریان، کارکنان و افراد جامعه از آن منتفع شوند. با توجه به اکتسابی بودن بخش قابل توجهی از انواع هوش، مسئولین می توانند در برنانه های آموزش و توسعه مدیران جایگاه ویژه ای برای تقویت انواع هوش (هیجانی، معنوی و اجتماعی) در نظر گیرند و با بهره گیری از آموزش های رسمی و غیر رسمی در جهت بهبود مهارتهای شناختی و رفتاری مدیرانشان گام بردارند که نهایتا در جهت ارتقاء کارایی و اثر بخشی سازمان موثر خواهد بود.
اهداف پژوهش
الف) هدف کلی:
تعیین رابطه بین سطح خودکارآمدی با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی مدیران
ب) اهداف ویژه:
سوال های پژوهش
الف) سوال اصلی:
آیا خودکارآمدی مدیران قابلیت پیش بینی هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی آنان را دارد؟
ب) سوال های ویژه:
1)آیا بین خودکارآمدی با هوش هیجانی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
2)آیا بین سطوح خودکارآمدی با هوش معنوی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
3)آیا بین سطح خودکارآمدی با هوش اجتماعی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
4)آیا هوش معنوی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
5)آیا هوش هیجانی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
6)آیا هوش اجتماعی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
7)آیا خودکارآمدی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی ه
سازگاری زناشویی[5] با توجه به اهمیت نهاد خانواده در جوامع امروزی ، ارتباط آن با کیفیت زندگی و تاثیرگذار بر جنبه های مختلف جسمی و روانی از دهه 1990 مورد توجه قرار گرفته است.سازگاری زناشویی عبارت است از وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس ناشی از خوشبختی و رضایت از همدیگر را دارند و فرآیندی است که در طول زندگی زن و شوهر بوجود می آید که لازمه آن انطباق سلیقه ها، شناخت صفات شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل گیری الگوهای مراوده ای است(قربان علی پور،1388).سازگاری زناشویی را می توان به عنوان نظام خانواده یا حتی بخشی از نیروهای تامین حیات و احیاء کننده خانواده دانست.براساس نظریه لاک و والاس[6]، سازگاری زناشویی به عنوان برون سازی هر یک از زوجین در موقعیت زمانی معین تعریف شده است(دهکردی،1387).از جمله عوامل موثر بر سازگاری زناشویی ، متغیرهای شخصیتی است.مطالعات انجام شده به طور عمومی نشانگر آن است که ویژگی های شخصیتی با تمام عملکردهای انسان ارتباط دارد.به باور کوپر[7] (2010) تفاوت های بین فردی معناداری در بین افراد وجود دارد و این تفاوت های بین فردی در شخصیت قابل پیش بینی و توجیه است. آلپورت[8] به پیوند ویژگی های مختلف شناختی و عاطفی انسان به شخصیت تاکید می کند و معتقدند شخصیت سازمان پویای درون شخصی است که از نظام روانی جسمانی تشکیل یافته ، و این نظام ها الگوهای شاخص رفتار،افکار و احساسات شخص را ایجاد می کند(پورشریفی ، مهریار،1382). و به درک ما از رفتار خاص کمک می کند که به پیش بینی بهتر اعمال آنی یک فرد خاص می انجامد(لاینون و گوداشتاین[9]،ترجمه نقشبندی1382).
از متداولترین طبقه بندیهایی که روانشناسان برای شخصیت به کار می برند درونگرایی و برونگرایی[10] می باشد ،که برای اولین بار توسط کارل یونگ[11] به کار رفت . درونگرایان درمقایسه برونگرایان خوددارترند و از بروز احساسات خود بیشتر جلوگیری می کنند .همین طور شواهد نشان می دهد که درون گرایان در یادگیری بیشتر تحت تأثیر تنبیه قرار می گیرند در حالی که برونگرایان بیشتر از پاداش تأثیر می پذیرند (پروین ،1384).
در همین رابطه نتایج پژوهش های مختلفی مانند(عبداله زاده،1382؛ احدی ؛1386 برادبوری و فین چام[12]،2000 ؛نمچک و السن[13] نقل از شکرکن و همکاران1385؛ فیشر و مک نولتی[14] 2008) نشان می دهد ابعاد مختلف شخصیت نقش مهمی در تبیین سازگاری زناشویی دارند.چنانچه بررسی مجموع این پژوهش ها حاکی از آن است که بین ابعاد شخصیتی برونگرایی،دلپذیر بودن و باوجدان بودن با رضایت زناشویی رابطه دارد و بعد روان رنجور خویی به صورت منفی با رضایت زناشویی در ارتباط است.
عامل دیگری که احساس می شود می تواند سازگاری زناشویی را تحت تاثیر قرار دهد شیوه های حل مساله زوجین می باشد(آبراهام و براین[15]،2000).مهارت حل مساله فرآیندی شناختی- رفتاری است که افراد بوسیله آن راهبردهای موثر مقابله با موقعت مساله ساز در زندگی را کشف و شناسایی می کنند(کسیدی و لانگ[16]،1996).بطور کلی حل مساله به فرآیند شناختی-رفتاری-ابتکاری فرد اطلاق می شود که بوسیله آن فرد می خواهد راهبردهای موثر سازگارانه مقابله ای برای مشکلات روزمره را تعیین، کشف یا ابداع کند.به عبارت دیگر حل مساله یک راهبرد مقابله ای مهم است که توانایی و پیشرفت شخصی و اجتماعی را افزایش و تنیدگی و مشکلات روانی را کاهش می دهد(دزوریلا و شیدی[17]،1992 به نقل ازبرغندان،1390).از نظر بلاک و هرسن[18] (1995،به نقل از کهرازئی،1380) کنار آمدن و سازگاری موفقیت آمیز با محیط اجتماعی مستلزم مجموعه ای از مهارت های حل مساله بین فردی است.مهارت حل مساله به صورت مستقیم به مساله سازگاری مربوط می شود.
پژوهش های انجام شده موید تاثیر مهارت حل مساله در سازگاری می باشد. پژوهشی به منظور بررسی رابطه بین شیوه های حل مسئله شیوه حل تعارض و سلامت روان شناختی در بین دانشجویان دانشگاه تهران انجام شد .نتیجه این تحقیق نشان داد که بین شیوه حل مساله، شیوه مقابله با تعارض و سلامت روانشناختی رابطه معنی دار وجود دارد( باباپور خیرالدین،1381، به نقل از فرغان فر،1385).در پژوهش دیگری فقیر پور (1381)به بررسی نقش مهارت های اجتماعی در سازگاری زناشویی پرداخت.نتایج پژوهش وی نشان داد که مهارت های ارتباطی و مهارت حل مساله با سازگاری زناشویی رابطه معنادار وجود دارد.بولتر و وامپلر[19](1999، به نقل از دانش،1383)، در یک پژوهش فراتحلیلی ،16 پژوهش مربوط به زوج درمانگری را که از برنامه التقاطی آموزشی مهارت های ارتباطی([20]CC) استفاده کرده بودند بررسی کردند.نتایج نشان داد که آموزش مهارت های ارتباطی به پیشرفت های چشمگیری در ارتباط زوج ها با یکدیگر و نیز به تغییرات متوسط در درک زوج ها از یکدیگر منتهی شد.
پژوهش های متعدد نشان دادند که مهارت های حل مساله و ویژگی های شخصیتی می تواند از عوامل تاثیر گذار سازگاری زناشویی می
باشد، اما آنچه نقش آن بخوبی شناخته نشده ترکیب ویژگی های شخصیت و شیوه های حل مسئله در سازگاری زناشویی است.پژوهش حاضر درصدد پاسخ به این سوال می باشد که آیا بین شیوه های حل مسئله با ویژگیهای شخصیتی با سازگاری زناشویی زنان شاغل رابطه وجود دارد؟
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
خانواده یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی است که دارای نقش ها و وظایف متعددی نظیر تولید مثل، تامین نیازهای عاطفی،روانی،جنسی،تربیت اجتماعی فرزندان و حمایت از کودکان و کهنسالان و پشتیبانی مادی و اجتماعی از اعضای خود می باشد(سگالن[21]،1375).به همین دلیل هر جامعه ای برای تداوم و بقاء خود نیاز به حفظ و بسط ارزشهای خود در قالب خانواده دارد. در این بین مشکلات زناشویی می تواند باعث ناسازگاری هایی در زندگی افراد شود و به اعضای خانواده آسیب برساند.از این منظر ضروری است تا با دیدگاهی آسیب شناختی به علل درون فردی ناسازگاریهای زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ،پرداخته شود.عدم وجود جو سالم در خانواده از موانع اصلی انتقال آداب، رسوم ، فرهنگ و ارزش های مثبت جامعه به نسل های بعدی است( احمدی نوده، فتحی آشتیانی و عرب نیا،1385).در یک نگاه کلی می توان عوامل زیادی در سازش بین زوج ها موثر هستند.از جمله آن ها به خصوصیات شخصیتی،مهارت های ارتباطی و …. اشاره کرد(سامان،1386).اگر در هر یک از عواملی که در سازگاری زناشویی تاثیر می گذارند، مشکل جدی بوجود آید، تعارض و ناسازگاری اجتناب ناپذیر خواهند بود.
از عوامل ناسازگاری زناشویی می توان به نقش ویژگیهای روانی و شخصیتی اشاره کرد. در درجه اول باید به پیوند میان ویژگی های روانی- شخصیتی زوج ها با میزان سازگاری آنها در روابط زناشویی شان،توجه کرد. باور اسمیت و پترسون[22](2008) به این دلیل است که جنبه ها یا ابعادی از ویژگی های روانی – شخصیتی افراد می تواند به سان یک عامل تنش زا در لحظه لحظه زندگی در روابط زناشویی آن ها، وارد عمل شود.از طرف دیگر هر یک از ویژگی های افراد ، الگوهای خاص رفتاری و عملکردی را به آن ها تحمیل می کند (اویسی[23]، اوکانلی[24]، کارابولوتلو و بیل گیلی[25]،2009).
از دیگر عوامل تاثیر گذار مهارت های حل مساله است که به صورت مستقیم به مساله سازگاری مربوط می شود.نقص در مهارت های حل مساله منجر به اختلالهای گوناگونی از جمله افسردگی،نابسامانی،مشکلات مربوط به ازدواج و تربیت فرزند و روابط نادرست بین فردی می گردد با توجه به اهمیت متغیرهای اشاره شده در این پژوهش و با توجه به نقش خانواده در جامعه از یک طرف و از طرف دیگر همانطور که اشاره شد در هیچ تحقیقی تواما ویژگی های شخصیتی و شیوه های حل مسئله با هم بر سازگاری زناشویی مورد بررسی قرار نگرفت، پژوهش حاضر انجام گرفت.
1-3- اهداف پژوهش
الف- اهداف کلی
ب-اهداف جزیی
1- تعیین رابطه ویژگی های شخصیتی با سازگاری زناشویی
2-تعیین رابطه شیوه های حل مسئله با سازگاری زناشویی
1-4- فرضیه های پژوهش
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی ه
:
زبان نقش مهمی در ایجاد ارتباط بین انسانها دارد. زبان باعث میشود افکار و تجربیات یک ملت و یک قوم را از نسلی به نسل دیگر منتقل کند. در روی کرهی زمین مردم با زبانهای مختلف صحبت میکنند. زبانهای ایرانی، شاخهی غربی گروه زبانهای هند و ایرانی را تشکیل میدهند. زبانهای هند و ایرانی آغازین خود شاخهای از زبانهای « هند و اروپایی آغازین » به شمار میآیند. زبان هند و ایرانی شاخهای است شرقی در خانوادهی زبانهای هند و اروپایی. کهنترین آثار به جا مانده از زبانهای ایرانی کتیبههای فارسی باستان، یعنی سنگنوشتههای خط میخی مربوط به پادشاهان و رویدادهای سیاسی امپراتوری هخامنشی ( قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد ) و متون اوستایی، یا زبان اوستایی، زبان مقدس زرتشتی یعنی زبان کتاب اوستا است.
گستردگی جغرافیایی ایران زمین و پراکندگی اقوام مختلف در آن سبب رواج و رشد زبانها و گویشهای متنوع و فراوانی در پهنهی این اقلیم رنگارنگ گردیده است به طوری که می توان ایران را ذخیرهای عظیم از میراث فرهنگی کهن دانست. لهجهها و گویشهای گوناگون و پرشمار ایرانی نمونهای بسیار شگرف از پیشینه و اصالت فرهنگ زبانی این سرزمین است. تمامی این لهجهها بسیار زیبا و دلچسب هستند و برای دیگر تیرههای ایرانی جذاب و دوست داشتنیاند. ولی متاسفانه همواره اهتمام لازم برای حفظ و حراست آنها وجود نداشته است تا جایی که به جرات میتوان گفت که بسیاری از ذخایر فرهنگی ایران هنوز بر ما پوشیده مانده است.
همانطور که بشر برای بقای فیزیکی به تنوعات زیستی وابسته است، برای بقای فرهنگی نیز به تنوعات زبانی نیازمند است. زبان ابزاری برای بیان خواستهها، نیازها و عواطف انسانی در بافت اجتماعی است. با گسترش ارتباطات، رشد و شهرنشینی، درگیری در زندگی ماشینی و مهاجرتهای گسترده، گویشها اکنون بیش از هر زمان دیگر در معرض انحطاط و نابودی قرار دارند ( محمود بختیاری 1389: 85- 103 ).
گویشهای ایرانی با چنان سرعتی به سوی نابودی گام برمی دارند که مرگ آنها بر بسیاری از عقاید و رسوم و باورها تاثیر میگذارد. از بین رفتن تنوعات زبانی به منزلهی کاسته شدن از تنوعات فکری در میان جوامع بشری است، زیرا هر زبان ، ابزاری منحصر به فرد برای اندیشیدن و تجزیه و تحلیل جهان پیرامون محسوب میشود. نابودی یک زبان به منزلهی نابودی یک هویت ریشهدار است. طبعاً حذف زبان به همراه حذف فرهنگ میتواند موجب کاهش اعتماد به نفس، کاهش تواناییهای بالقوه افراد و نیز پیچیدهتر ساختن همکاری ها و روابط بین انسان ها برای حل مشکلات مختلف گردد. اکنون وظیفه ماست که این گرانبهاترین میراث نیاکانمان را پاس بداریم، یا دستکم با ثبت و بررسی آنها نامشان را جاودانه سازیم. پاسداری از گویشهای ایرانی، نگهبانی از فرهنگ درخشان ایرانی و پاسداری از چشمههای زلالی است که میتوانند درخت تنومند و پربار زبان فارسی را سیراب سازند.
در ایران علاوه بر زبان فارسی، زبانهای مختلف مانند ترکی، کردی، لری، گیلکی، تالشی، مازندرانی (تبری) و غیره نیز وجود دارند که مردم به آن تکلم میکنند. زبان مازندرانی ( مازنی یا مازرونی یا تبری ) نام یکی از زبانهای ایرانی است که در زیر شاخهی زبانهای کنارهی دریای خزر، از شاخهی زبانهای شمال غربی قرار دارد. این زیر شاخه شامل زبانهای تالشی، مرزندی، گورانی، گیلکی، مازندرانی، برخی زبانهای تاتی و سمنانی است که از دیدگاه تاریخی به زبان پهلوی اشکانی وابستهاند. این زبان مانند زبانهای غربی کشور و گیلان فرهنگ مشترکی دارند و ساختار و گویشهای آنها برگرفته از شاخههای فارسی و زبان آریایی است.
هر بُعد از زبان مازندرانی را می توان به سه دسته یعنی گویش ( غربی) ، گویش ( مرکزی ) و گویش (شرقی) تقسیم کرد. زبان مازندرانی
در تمام سطوح ساختاری سه گانه آوایی، واژگانی و نحوی ویژگیهایی دارد که آن را از زبان فارسی معیار امروزی متمایز میسازد و آن را به عنوان یک « زبان » و نه « گویش » مطرح میسازد. پژوهشهای ارزشمندی در رابطه با این زبان صورت گرفته است که هر یک به کشف ابعاد و ظرفیتهای گوناگون این زبان اشاره داشتهاند. در این حوزه، آن چه تاکنون به صورت تحقیقی جامع مورد بررسی قرار نگرفته است، جایگاه « واژه بست » در زبان مازندرانی میباشد. واژهبستها تک واژهای دستوری هستند که کاربرد مستقل ندارند و همانند وندها به کلمه بعد از خود میچسبند اما برخلاف وندها جزء ساخت این کلمهها محسوب نمیشوند و با پیوستن به واژهی پایهی خود دارای نقش میشوند. واژهبستها و بخصوص واژهبستهای ضمیری از عناصری هستند که در اکثر زبانهای ایرانی و از جمله زبان مازندرانی یافت میشوند و از ویژگیهای واجی، صرفی و نحوی برخوردارند. واژهبستها در زبان مازندرانی اغلب پس از فعل و پس از اسم ظاهر میشوند.
1-3- ضرورت و اهمیت پژوهش :
زبان مازندرانی نیز به عنوان یکی از اصیلترین زبانهای ایرانی توسط بسیاری از افراد شمال کشور به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. لذا بررسی دقیق ابعاد مختلف این زبان حائز اهمیت و ضرورت فراوان است. با اینکه پژوهشهای زیادی در زمینهی واژهبستها در زبان فارسی و سایر زبانها انجام شده است، اما تاکنون چنین پژوهشی در زبان مازندرانی صورت نگرفته است از این رو در این تحقیق میتوان با نگاهی تازه به نقش و جایگاه واژهبستها در زبان مازندرانی، شناخت بهتری از آنها در زبان مازندرانی به دست آورد.
1-4- هدف و انگیزه
گویشها به عنوان یکی از ذخایر فرهنگی و ملی ایران در حال زوال و نابودی هستند که میتوان دلایلی چون گسترش آموزش همگانی، گسترش رسانههای گروهی و در نتیجه با سواد شدن و افزایش سطح دانش مردم بر شمرد که زبان رسمی ( فارسی ) به تدریج جایگزین گویشهای محلی میشود. زمانی فرا خواهد رسید که زبانهای محلی و گویشها از بین خواهد رفت و به اصطلاح تخصصی “مرگ زبانی” روی خواهد داد. بنابراین جمعآوری و بررسی گویشهای محلی در ایران از دیدگاههای مختلف حائز اهمیت بسیار است. تنوع زبانی، اکولوژی زبانی، زبانشناسی قومنگاری، تماس زبانی، اقلیت زبانی، حقوق زبانی و ردهشناسی زبانی همگی جزو حوزههایی هستند که با توجه به آنها میتوان گویش را مورد بررسی قرار داد. تهیه اطلسهای زبانشناسی و نمایش وضع زبان و انواع گویشهای آن در یک محیط وسیع جغرافیایی مثل ناحیهی شمال ایران و نشان دادن ارتباطهای مختلف این گویش که به طور کلی بر سخنگویان زبان ملی و صاحبان دیگر گویشها نامعلوم بوده است، میتواند بسیار کارآمد باشد. گویشها بسیاری از واژههایی را که در نوشتههای پیشین یا فرهنگ یاد شده ولی اکنون به کار نمیروند را در بردارند. بسیاری از این واژهها از خود گویش به زبان فارسی راه یافتهاند. بنابراین با جمعآوری واژهها و اصطلاحات گویشها میتوان منبعی مدون و بسیار غنی و آماده بهرهوری را در اختیار پژوهشگران قرار داد تا در هنگام نیاز به کمک آنها بشتابند و در نتیجه از نفوذ زبانهای بیگانه جلوگیری کنند.
1-5- سؤالات پژوهش
از آنجائیکه پژوهش پیش رو بر آن است تا به بررسی واژهبست در زبان مازندرانی بپردازد، پژوهشگر در نظر دارد تا با بررسی این فرایند به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
1- توزیع واژهبستها در زبان مازندرانی چگونه است؟
2- کدام یک از پیشبستها و پیبستها از بسامد بیشتری برخوردارند؟
3- واژهبستها در زبان مازندرانی چه کارکردهایی دارند؟
1-6- فرضیههای پژوهش :
برای پرسشهای مطرح شده می توان 3 فرضیهی زیر را در نظر گرفت :
1- واژهبستها در زبان مازندرانی دو سطح عمدهی توزیع دارند که عبارتند از: الف- پس از فعل ب- پس از اسم
2- پیبستها از بسامد بیشتری برخوردارند.
3- واژهبستها کارکردهایی مثل نقش نمای اضافه، وصفی، مفعولی، عطفی و ندایی دارند.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی ه