مشکلات ارتباطی از رایجترین مشکلاتی است که زوجین بیان می کنند. بیش از 90% زوجهای آشفته این مشکلات را به عنوان مساله اصلی در روابط خود بیان می کنند. مشکلات ارتباطی مساله کلیدی در رویکردهای ارتباطی به خانواده است. این رویکردها تعارض زناشویی را به عنوان رابطه ای ناکارساز تحلیل می کنند. این منازعات اغلب دور باطلی را ایجاد می کنند که یافتن نقطه آغاز در آن بی معناست (رضا زاده،1387: 44).
به نظر کاهن (1992، به نقل از مارکمن، 1993) هرجا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود میآید. فاورز و السون (1992) نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزههای گوناگون میدانند.
در زمینه تأثیرات مخرب تعارض میتوان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطهای آن اشاره نمود: از لحاظ روانی، اکثر افراد ؛ تعارض در روابط را بینهایت تنشزا تجربه میکنند (هالفورد، 2001). تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصاً در زنان، سوء مصرف مواد خصوصاً در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان خصوصاً اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد (افارل، 1989).
علاوه بر اختلالات روان، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تأثیر دارد. رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماریهای مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد. به همین ترتیب مشکلات زناشویی تأثیرات مستقیمی بر فرآیندهای فیزیولوژیک بر جای میگذارد؛ از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشارخون، احتمال تصلب شرائین رابطه دارد (شمالینگ و شر، 1977). تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. خشونت تقریباً همیشه با آشفتگی رابطه ارتباط دارد. تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد. پژوهش نشان میدهد زوجین متعارض کمترین میزان رضایت مندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان میدهند (فاورز و السون، 1992). تعارضات زناشویی یکی از متغییر هایی است که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد.
در آسیبشناسی روانی پژوهشهای زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را بهعنوان عامل زمینهساز در آسیبپذیری فرد مورد بررسی قرار دادهاند (هریس و کرتن، 2002). در این میان پیاژه (1954). و بالبی (1969) (به نقل از گانتی، امی ال و بوری، جان ار، 2007). معتقدند که عملکرد والدین سبب ایجاد و گسترش مدلهایی در درون سازمانشناختی فرد به نام طرحواره میشود. این طرحوارهها در زندگی فرد بهعنوان عدسیهایی عمل میکنند که تفسیر، انتخاب و ارزیابی فرد از تجارب وی را شکل میدهند. اعتقاد بر این است که این تأثیرات سودمند یا مضر، سبب وسعت بخشیدن یا محدود ساختن رشد توانمندیهای بالقوه در کودکان میگردد. گرچه تحقیقات معتدد در هر زمان در چارچوب نظریهای خود به بررسی این اثرها پرداختهاند. اما نتایج همواره از صحت این ادعا خبر میدهد (هریس و کرتن، 2002).
زمانی که نیاز خاصی ارضا نشود، طرحوارۀ ناسازگاری درآن حیطه ایجاد میشود. با ارضا نشدن نیازهای صمیمیت و سرخوردگی از روابط عاطفی اولیه، طرحوارههای ناسازگار مربوط به روابط صمیمانه و دلبستگی ایجاد میشود. این باورها و طرحوارههای مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و در دوران تاهل در روابط زناشویی نمود می یابد و بر آن تاثیر مخرب می گذارد. همچنین طرحوارهها به واسطه ی ارتباط و تاثیری که بر سبگ دلبستگی، اختلالات شخصیت و اختلالات خلق میگذارندمیتوانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند.
زیربنای نظری در پژوهش حاضر جهت بررسی محتوایشناختی افراد در شکل گیری تعارضات زناشویی نظریهی طرحوارههای ناسازگار اولیه جفری یانگ است (یانگ، 1994).
به باور یانگ (1990). طرحواره های ناسازگار اولیه ساختارهای شناختی عمیق شامل باورهایی درباره خود هستند طرح واره ها سازمانهایی از واقعیت هستند که به صورت نتیجه تجربیات عینی از محیط رشد می یابند. بویژه آنهایی که از اوایل زندگی به وجود آمده اند تاثیر معنادارتری دارند رشد طرحواره ها اغلب به دوران کودکی باز می گردد مطابق نظر یانگ (1999). بعضی از افراد به خاطر تجارب کودکی منفی طرحواره های ناسازگار اولیه را ایجاد می کنند که بر شیوه تفکر احساس و رفتار آنها در روابط صمیمانه بعدی و سایر جنبه های زندگیشان تاثیر می گذارند طرحواره هایی که در سنین اولیه رشد یافته اند اغلب خارج از حوزه آگاهی قرار دارند و زمانی که محرکهای زندگی یک یا چند طرحواره را تحریک می کنند آن وقت فعال می شوند. و اطلاعات شخصی را مطابق با این طرحواره ها به صورت اتوماتیک پردازش می کنند.
وی معتقد است این طرحوارهها که وی از آنها بهعنوان «یک چارچوب مرجع» (یانگ، 1994: 6). یاد میکند؛ ساختارهای پایدار و بادوامی هستند که به مثابهی عدسیهایی بر ادراک فرد از جهان، خود و دیگران اثر میگذارد. این طرحوارهها در طی تجارب اوان کودکی شکل گرفته (که اکثراً در زندگی کودک نقش یک تروما را داشتهاند) و پاسخ فرد به رخدادهای محیطی را کنترل میکند (یانگ، 1998) منشأ این طرحوارهها نیازهای هیجانی اصلی است و شامل پنج حیطه:
1) دلبستگی ایمن به دیگران
2) خودمختاری، رقابت و احساس هویت
3) آزادی بیان نیازها و هیجانات
4) بازی و خودانگیخته بودن
5) محدودیتهای معقول و خودکنترلی
می باشد. تجارب اولیهی زندگی (ناکامی در ارضای نیازهای اولیه، ارضای بیش از حد و همانندسازی با رفتار نادرست والدین) و مزاج هیجانی کودک (مجموعه ویژگیهای خلقی کودک که ذاتی هستند و متمایزکنندهی شخصیت اولیه کودک) است (یانگ، 1994). این طرحوارهها در رابطه با پنج تکلیف تحولی اساسی به وجود میآیند که اعتقاد بر این است کودک باید در طی تحول خود این تکالیف را در رابطه با والدین و محیط با موفقیت پشت سر گذارد. این پنج گروه عبارتند از:
گروه اول: قطع ارتباط و طرد (عدم ارضای نیازهایی مانند امنیت و همدلی به شیوهای قابل پیشبینی)؛ که طرحوارههای مبتنی بر آن عبارتند از: رهاشدگی / بیثباتی، بیاعتمادی / بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص / شرم، انزوای اجتماعی / بیگانگی.
گروه دوم: عملکرد و خودگردانی مختل (در خانوادههایی که اعتماد کودک را کاهش داده و عملکرد مستقل کودک را با شکست مواجه میسازند)؛ و طرحوارههای مرتبط با آن: وابستگی / بیکفایتی، آسیبپذیری نسبت به بیماری، خود تحول نایافته / گرفتار و شکست است.
گروه سوم: محدودیتهای مختل (عدم وجود مسئولیتپذیری و لذا مشکلاتی در ارتباط با رعایت حقوق دیگران، تعهد و هدفگزینی) و طرحوارههایی که از آن سرچشمه میگیرد استحقاق / بزرگمنشی، خودکنترلی ناکافی.
گروه چهارم: دیگر جهتمندی (که توجه بیش از حد به دیگران و نادیده گرفتن نیازهای خود است) و طرحوارههای این حیطه اطاعت، فداکاری و تأییدجویی / توجهطلبی.
گروه آخر و پنجم: گوشبزنگی بیش از حد و بازداری (که درنتیجه تأکید بیش از حد بر واپسزنی احساسات به وجود میآید) است و طرحوارههای آن عبارتند از منفیگرایی / بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه / بیشانتقادی و درنهایت تنبیهگرایی (یانگ، 1994؛ هریس و کرتن، 2002)
یانگ معتقد است هرکدام از علائم آسیبشناسی روانی با یک یا تعداد بیشتری از طرحوارههای اولیه مرتبط است (دیلات و همکاران، 2004) در پژوهشهایی عنوان شده است، طرحوارههای ناسازگار اولیه مکانیسمهای ناکارآمدی هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به پریشانی روانشناختی میانجامد (مارمون و همکاران، 2004 و تیلور، 2005) .
یکی از اهداف پژوهش حاضر رابطه طرحواره ناسازگار اولیه با تعارضات زناشویی است.
همچنین یکی از مهمترین عوامل تعیین کنندۀ پویایی های روابط زناشویی وجود عـشق و کیفیـت آن است (حفاظی طرقبه، فیروزآبادی و حق شناس، 1385؛ گنزاگـه، کنتـالر، لونـدهال، اسـمه وهمکاران،2006).
عشق و سبکهای عشق ورزی عامل مؤثری بر کیفیت روابط زناشویی است(هایتور و روبرت1996 ، ؛ لوین، کریستینا و هـی 2006).
از مهمتـرین و مـورد توجـهتـرین نظریه هایی که به تبیین انواع عشق میپردازد نظریه شش بعدی «لـی» می باشد.« لی » بر اساس برآوردهای بدست آمده از کشورهای ایالات متحده، کانادا و بریتانیا شش روش عـشق ورزی را بیان می کند (نتو،2001). که عبارتند از:
- عشق رومانتیک (اروس) :
این نوع عشق تـوأم بـا میل فیزیکی شدید به معشوق است و بر اسـاس زیبـایی، جـذابیت و تناسـب فیزیکـی شـکل می گیرد.
2ـ عشق دوستانه (استورگ):
نوعی از عشق که طـی آن صـمیمیتی لـذتبخـش بـه آهستگی رشد می یابد. در ایـن فرآینـد بـه تـدریج طـرفین زوایـای وجودی خود را بیشتر برای یکدیگر فاش میکننـد. در این شیوه، عشق به عنوان یک تفریح تلقی شده و هیچ تعهـدی در آن نیـست.
3- عـشق بازیگرانـه (لـودوس):
وضـعیتی کـه ماننـد شرکت در یک بازی تلقی می شود و معمولا کوتاه مدت است و به زودی تمام میشود.
4 – عشق شهوانی (مانیا) :
حالـت شـدید هیجـانی همـراه بـا حـسادت و عـشق همـراه مشغولیت ذهنی که باعث میشـود شـخص عـصبی شـده و از طـرد شـدن بترسـد.
5 – عشق واقعگرایانه (پراگما):
عشق منطقی کـه در آن شـریک رابطـه، بـر اسـاس نیازهـای شـخص و همخوانی با سن،مذهب، سوابق و شخصیت انتخاب میشود. در اینجا رضایت خاطر بیـشتر ازهیجان و هیجان و تحریک وجود دارد.
6- عشق فداکارانه (آگاپه):
عشق به خودی خود مشکلات را حل نمی کند . اما انگیزه ی قدرتمندی برای غلبه بر آنها فراهم می سازد . ( کوآن و کیندر1992 ، اجمالی1381 ). آمار سرسام آور طلاق نشان دهنده ی این نیست که مردم امروزی هیچ علاقه ای به ازدواج ندارند ، بلکه این آمار نشان می دهد که توقع بیشتری نسبت به گذشته از زندگی مشترک دارند . زنها و مردها به یک اندازه از زندگی ناراضی هستند زیرا توقعات آنها از ازدواج نسبت به قبل افزایش یافته است ، ما به زندگی سرشار از عشق و علاقه نیاز داریم ما به محبتی دائمی از یک فرد کاملاً استثنایی و منحصر به فرد نیاز داریم . ( کوآن و کیندر1992 ، اجمالی1381 ).
بنابراین ، نیاز به مطالعات علمی در باب عشق و تعارضات زناشویی بسیار مهم می باشد . لذا محقق تصمیم بر آن گرفته تا با توجه به نظریه ( لی ) در مورد اجزای عشق به بررسی رابطه سبکهای عشق ورزی با تعارضات زناشویی نیز بپردازد.
اهداف پژوهش
- تعیین رابطه طرحواره ناسازگار اولیه با تعارضات زناشویی
- تعیین رابطه سبک های نگرش به عشق با میزان تعارضات زناشویی
فرضیههای پژوهش
- طرحواره ناسازگار اولیه (با مولفه های : طرد و بریدگی، خودگردانی و عملکرد مختل، محدودیتهای مختل، دیگر جهتمندی و گوش به زنگی بیش از حد و بازداری) پیشبینیکننده تعارضات زناشویی است.
- سبک نگرش به عشق پیشبینیکننده تعارضات زناشویی است.
اهمیت و ضرورت پژوهش
خانواده با پیمان ازدواج و پیوند همسری بین زن و مردی هوشمند و آگاه و برخوردار از بلوغ فکری و قابلیتهای اجتماعی پایه گذاری می شود و این زوج ستون اصل حیاتی ترین نهاد اجتماعی ، یعنی خانواده را تشکیل می دهند . بنابراین سلامت و سعادت جامعه به سلامت و پوپایی نظام خانواده وابسته است و تعادل نظام خانواده نیز به کیفیت روابط بین زن و شوهر و والدین و فرزند بستگی دارد . ( افروز ، 1378 ).
هر قدر روابط بین همسران بهتر، سالمتر و پر جاذبه تر باشد ، زندگی شیرین تر و باصفاتر می گردد و فرزندان با نشاط و موفقی تربیت می شوند . بدین ترتیب خانواده های لجام گسیخته و متزلزل جامعه متزلزل را پدید می آورند که در آن نشانی از خانواده های سالم یافت نشود ، میزان طلاق روز به روز بالا برود و ازدواجهای مطلوب و برنامه ریزی شد کمتر صورت می گیرد ، به زودی متلاشی خواهد شد و به طور کلی اساس کجرویهای اجتماعی را باید در آن جست و جو کرد . ( افروز 1378 ).
بنابراین اینگونه می نماید که هر چه زن و شوهر دارای روابط صمیمانه باشند ، سه عنصر عشق یعنی تعهد ، صمیمت و شهوت در آنها فعالتر خواهد بود . عشق کامل ، عشقی است که رابطه ای ایده آل شامل شهوت ، تعهد و صمیمت باشد . نهایتاً این عشق کامل باعث بالا رفتن میزان رضایتمندی زناشویی می شود در واقع با توجه، به مسائل مطروح ، اهمیت و ضرورت این پژوهش به این برمی گردد که اگر جزء کوچک جامعه و یکی از مهمترین ارکان جامعه سعادت و آرامش حاکم باشد ، جامعه بزرگ نیز سعادتمند خواهد گشت . خانواده ایی که در آن احساس رضایت از زندگی حاکم است در فرآیند فرزند پروری موفق تر و نهایتاً افرادی تحویل جامعه خواهند داد که به سود خود و جامعه گام بردارند. این احساس رضایت نیز برای خود زن و شوهر آرامش عاطفی و روانی را به همراه خواهد داشت که سلامت تک تک افراد بسیار مهم تلقی می شود .(مقدم ،1370).
پژوهش حاضر شناخت سازمانی ، بنیادی و زیربنایی رفتار را ممکن می سازد و با این کار در جهت هدف نهایی روانشناسی یعنی تغییر در رفتار به انسانها کمک میکنند. یکی از این سازههای زیربنایی طرحوارهها هستند. این سازه ها همانند چهارچوبی برای پردازش اطلاعات به کار میروند و تعیینکننده واکنشهای عاطفی افراد نسبت به موقعیتهای زندگی و روابط بین فردی میباشند. بنابراین میتوان بیان کرد طرحوارهها با کیفیت روابط ، تفاهمات و یا تعارضات بین فردی رابطه دارند. پژوهشگران بر این عقیدهاند که طرحوارههای ناسازگار اولیه همانند صافی برای اثبات یا تأیید تجارب کودکی عمل میکنند و به نشانههای بالینی مثل اضطراب، افسردگی و اختلالات شخصیت، تنهایی به دلیل روابط بینفردی مخرب و سوءمصرف الکل و مواد مخدر، پراشتهایی یا زخممعده منجر میشوند. بنابراین شناخت طرحوارههای ناسازگار اولیه به روانشناس کمک میکند درجهت دو هدف عمده روانشناسی یعنی تبیین و تغییر گامهای مؤثری بردارد.
لذا ضرورت انجام چنین پژوهشهایی باعث روشن شدن علل بروز تعارضات خانوادگی و بهبود تعاملات سالم بین فردی خواهد شد . همچنین قدرت تبیین متخصصان در وارسی برخی رفتارها را افزایش می دهد.
. Watzlawick, P., Beaven, J., and Jackson, P.
. Lim Hong
Early maladaptive schema
young
فرم در حال بارگذاری ...