در دنیای کنونی امروز شاهد هستیم که خدمات و محصولات درحال فزونی است، بازارها در حال جهانیشدن و فنآوری در حال تغییرات اساسی میباشد. با توجه به این تحولات، یادگیری یکی از دورههای رقابتی برای سازمانهای امروزی محسوب میشود. به علت سطح عملکرد و پیشرفت سریع در دنیای امروز، یادگیری مورد نیاز سازمانها میباشد. هر چند که در بیشتر سازمانها هیچ مسیری برای آن مشخص نشده است. بیشک اینکه کارکنان چه یاد میگیرند درآینده سازمانها تأثیرگذار خواهد بود .یادگیری در سازمانها میتواند از طریق انتشار دیدگاهها، دانش و مدلهای ذهنی اعضای سازمان و بر اساس دانش و تجربه گذشته باشد که این مهم بستگی به ساختار هر سازمان دارد. هر چند یادگیری سازمانها از طریق افراد و گروهها شکل میگیرد، فرآیند یادگیری تحت تأثیر مجموعه گستردهتری از متغیرها نیز میباشد.
2-2. بخش اول یادگیری سازمانی
2-2-1. مفهوم یادگیری
یادگیری در حقیقت مفهوم بسیار گستردهای دارد که در قالبهایی چون نگرشهای نو، حل مسأله، کاربرد معلومات در استدلال، تفکّر و ….. به وجود میآید. به عبارت دیگر یادگیری فرآیندی است که در آن رفتارها و پندارهای افراد تغییر مییابد و به گونهای دیگر میاندیشند و عمل میکنند. یادگیری را میتوان این گونه تعریف کرد: “هر گونه تغییرات نسبتاً دائم در رفتار که در ا ثر یک تجربه مستقیم یا غیرمستقیم ایجاد میشود”. بسیاری از محققان معتقدند یادگیری تغییری است که بر اثر تجربه یا آموزش در رفتار موجود زنده پدید میآید. ممکن است این رفتار در کوتاهمدت یا بلند مدت قابل مشاهده باشد. به هر حال، این آموختهها در طول زندگی موجب تغییر در رفتار و بینش یادگیرندگان میشوند.
گرانتهام اظهار میدارد که یادگیری باعث توانایی پاسخگویی سریعتر و مؤثرتر به محیط پیچیده و پویا میشود. یادگیری همچنین انتشاراطلاعات، برقراری ارتباط، آگاهی و کیفیت تصمیمگیری در سازمانها را افزایش میدهد( گرانتهام، 2002).
از طرفی تغییر در ادراکات، نحوه تفکّر، بهخاطرسپردن و تشخیص افراد در دایره آثار یادگیری قرار میگیرد. سازمان یادگیرنده نیز در فراگیری از همین تعریف تبعیت میکند، بدین معنی که چنین سازمانی در طول زمان میآموزد، تغییر میکند و عملکردهایش متحول میشود. میزان موفّقیت هر جامعه، وابسته به توان یادگیرندگانی دارد که درگیر فرآیند یادگیری همیشگی و دائمی هستند.
پس از درک مفهوم یادگیری، موضوعاتی که اساس رویکرد یادگیری را به وجود میآورند باید مورد توجه قرارگیرند:
- افراد به روشهای مختلف یاد میگیرند؛
- آگاهانه یا آشکاربودن فرآیند یادگیری به فراگیران کمک میکند تا کنترل بیشتری بر روی یادگیری خود اعمال کنند؛
- افراد و گروهها میتوانند یاد بگیرند که مؤثرتر یاد گیرند؛
- مدیران برای تغییر رفتار خود در جهت حمایت از یادگیری و ترغیب به آن، نیازمند کمک میباشند؛
- لازم است نقش آموزش و آموزشدهندگان در قالب سازمان یادگیرنده بازنگری شود(کری، 1992).
2-2-2. نظریههای یادگیری
بحث نظریههای یادگیری از میراث غنی و متنوعی برخوردار است. قریب صد سال پیش مبحث یادگیری زیر سلطه نظریههای فلسفی قرار داشت، از جمله فلسفه ارسطو و افلاطون. با نخستین بررسیهای آزمایشی که توسط ابینگهاوس و پاولف به عمل آمد، روشهای تحقیق در علوم طبیعی در مسائل یادگیری نیز مورد استفاده قرار گرفت. بر مبنای انبوه مدارک علمی که حاصل کار آزمایشگاههای روانشناسی در نقاط مختلف جهان بود، نظریههای جامعتر و اصول دقیقتری در مبحث یادگیری ارائه گردید. در طول تحول و رشد مباحث مربوط به یادگیری، دو مکتب مهم شکل گرفت: نظریه رفتاری و نظریه شناختی .
2-2-2-1. نظریه رفتاری
بنیانگذار این مکتب واتسون در سال 1913 بود. این مکتب بر مبنای جهانبینی تجربهگرایی، معتقد است که تجربه تنها منبع اصلی دانش و یادگیری است و یادگیری از راه کسب تجربه صورت میگیرد. برای روانشناسان رفتاری موضوع مهم علم روانشناسی، رفتار آشکار است و کسب رفتار را غالباً با فرآیندهای شرطیسازی توضیح میدهند. این روانشناسان به اهمیت تمرین، تقویت و مجاورت در یادگیری تأکید دارند .
2-2-2-2. نظریه شناختی
در حدود همان زمانی که رفتارگرایان نظریه خود را در ایالت متحده مطرح نمودهاند، گروه کوچکی از روانشناسان به اهمیت ادراک یا بینش و تشخیص فرد و به طور کلی عوامل درونی در یادگیری تأکید داشتند. نظریات گشتالت ، پیاژه و لوین از جمله نظریات شناختی یادگیری هستند.
در سالهای اخیر گروهی از روانشناسان با تأکید بر هر دو عامل درونی و بیرونی، مکتب دیگری تحت عنوان مکتب رفتاری – شناختی پایهریزی کردند. از نظریات دیگری که بعد از این مکاتب شکل گرفت، میتوان به نظریه عصبی فیزیولوژیک یادگیری و نظریه خبرپردازی اشاره کرد.
به طور عام ، نظریه یادگیری شامل مجموعهای از اصول و قوانین در زمینه فرآیند یادگیری است . نظریههای یادگیری به بررسی فرآیند یادگیری میپردازند و تلاش میکنند چگونگی یادگیری و عوامل مؤثر بر آن را مورد بررسی قرار دهند. برای رسیدن به این هدف هر یک از صاحبنظران، این مسأله را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند که موجب به وجود آمدن نظریههای مختلف در زمینه یادگیری شده است.
امروزه دو نظریه معروف در تبیین فرآیند یادگیری عرضه شده است. این دو نظریه شرطیکردن عامل و نظریه یادگیری اجتماعی میباشند:
2-2-2-3. نظریه شرطیکردن عامل
شرطیکردن عامل چنین استدلال میکند که رفتار تابع نتایج آن است. افراد یاد میگیرند که با در پیشگرفتن یک رفتار چیزی را که مایلند یاد بگیرند یا از چیزی که نمیخواهند دوری گزینند. رفتار عامل به معنای رفتار داوطلبانه فراگرفته شده است که در مقابل رفتار واکنشی یا رفتار فراگرفته نشده قرار میگیرد. گرایش به تکرار چنین رفتاری تحت تأثیر تقویت یا عدم تقویت منتج از عواقب آن رفتار است، بنابراین تقویت رفتار را استحکام بخشیده و احتمال تکرار آن را افزایش میدهد. بر مبنای کارهای اولیه انجام شده در این زمینه، پژوهشهای روانشناس دانشگاه هاوارد، بی . اف. اسکینر، دانش ما راجع به شرطیشدن عامل را گسترش داده است. حتی منتقدان او نیز که نماینده گروه بزرگی هستند، نظر او را در این باره قبول دارند. به نظر میرسد که رفتار را عوامل بیرونی – یعنی آموختهها- تعیین میکنند نه عوامل درونی یعنی بازتابها یا نیاموختهها. اسکینر نشان میدهد که نتیجه مطلوب یک رفتار باعث تکرار آن میشود. به علاوه رفتاری که پاداش به آن تعلق نگیرد یا با تنبیه توأم باشد کمتر احتمال تکرار دارد.
2-2-2-4. نظریه یادگیری اجتماعی
افراد با مشاهده آنچه برای دیگران اتفاق میافتد و نیز با شنیدن تجارب دیگران مثل آنکه خود تجربه کرده باشند آموزش میبینند. از اینرو، بسیاری چیزها را از الگوهایشان – اولیاء، معلّمان، دوستان، برنامههای تلویزیون، هنرمندان سینما و غیره – میآموزند. این نظر را که ما میتوانیم هم از طریق مشاهده و هم از طریق تجربه مستقیم بیاموزیم، نظریه یادگیری اجتماعی مینامند. نظریه یادگیری اجتماعی یک نوع بسط شرطیکردن عامل است – یعنی نظریهای که میگوید رفتار تابع نتایج است –اما وجود فراگیری از طریق مشاهده و اهمیت نقش ادراک در فراگیری را نیز قبول دارد. مردم نسبت به برداشت و تعریفی که از عواقب چیزی دارند واکنش نشان میدهند نه نسبت به خود عواقب عینی .
تأثیر الگوها از نقطهنظر فراگیری اجتماعی، اساسی است. چهار فرآیند از تعیین تأثیرگذاری یک الگو به روی افراد شناخته شده است :
- فرآیندهای قابل توجه. مردم تنها وقتی از الگویی میآموزند که پیامد آن را مهم تشخیص دهند. افراد تمایل دارند از الگوهایی که فکر میکنند جذاب، مهم و یا شبیه خودشان هستند، بیشترین تأثیر را بپذیرند.
- فرآیندهای یادآوری. تأثیر یک الگو بستگی به این دارد که فرد تا چه حد عمل آن الگو را به خوبی به خاطر آورد، حتی بعد از این که آن الگو به آسانی در دسترس نباشد.
- فرآیندهای الگوبرداری. پس از آنکه شخص رفتاری جدید را از الگو دید، شبیه آن را انجام خواهد داد. بنابراین این فرآیند ثابت میکند که فرد توانایی انجام فعالیتهای الگوبرداری را دارد.
- فرآیندهای تقویتی. هر گاه که انگیزههای مثبت یا پاداش وجود داشته باشد، افراد به اجرای رفتار الگو تشویق میشوند. رفتارهایی که تقویت شدهاند مورد توجه بیشتر، فراگیری بهتر و تکرار قرار میگیرند تا رفتارهایی که تقویت نشدهاند (رابینز ، 1384، 284).
2-2-3. یادگیری در سازمانها
یادگیری و کسب دانش یکی از دورههای رقابتی برای سازمانهای امروزی محسوب میشود. به عبارتی دیگر، یادگیری سازمانی فعالیت بلند مدتی است که شرایط را به شرایط سودمند رقابتی تبدیل میسازد. اینکه کارکنان ما چه یاد میگیرند در آینده سازمان ما تأثیر میگذارد.
به گفته گانز:«عملکرد امروز، حاصل یادگیری دیروز است و عملکرد فردا، حاصل یادگیری امروز میباشد» (ویندسور،2001،3). یادگیری سازمانی در میان سازمانهای علاقهمند به رقابت، نوآوری، و تأثیرگذار رایج شده است. آرجریس و شون(1978)، اولین محققان در این زمینه، یادگیری سازمانی را به عنوان کشف و تصحیح اشتباهات تعریف کردند. فایول و لایلز (1985) یادگیری سازمانی را به عنوان فرآیند بهبود فعالیتها به سوی شناخت و درک بهتر تعریف میکنند. داجسون(1993) نیز یادگیری سازمانی را این گونه توصیف میکند: «راه تثبیت سازمان، تکمیل و سازماندهی دانش و موارد رایج پیرامون فعالیتها و فرهنگ سازمان». از طرفی هابر(1991) میگوید یادگیری در یک سازمان زمانی به وجود میآید که از طریق پردازش اطلاعات، میزان رفتار بالقوه سازمانها تفسیر شود.
یادگیری سازمانی بیشتر شامل بخشهای آموزش فردی است. یک سازمان وقتی که اعضاء سازمان آن را ترک میکنند تواناییهای یادگیری خود را از دست نمیدهد. یادگیری سازمانی در حافظه سازمانی مشارکت دارد. به همین ترتیب سیستم یادگیری نه تنها افراد معدود بلکه افراد زیادی را در نتیجه جمعآوری تجارب، هنجارها و داستانها تحت تأثیر قرار میدهد ( هابر،1991).
یادگیری در سازمانها می تواند :
1) از طریق انتشار و تسهیم دیدگاهها، دانش و مدلهای ذهنی از اعضای سازمان روی دهد ؛
2) براساس دانش و تجربه گذشته باشد که بستگی به مکانیسمهای سازمانی (سیاستها، استراتژیها، مدلهای واضح و …) دارد. هر چند یادگیری سازمانها از طریق افراد و گروهها شکل میگیرد، فرآیند یادگیری تحت تأثیر مجموعه گستردهتری از متغیرها نیز میباشد( مارکورات،1996، 3).
امروزه بسیاری از مدیران ارشد به بهبود و پیشرفت یادگیری در سازمانهای خود متقاعد شدهاند .این آگاهی در مورد بهبود یادگیری از چند سئوال نشأت گرفته است: ویژگیهای یک سازمان یادگیرنده خوب چگونه تعیین میشود؟ سازمانها چگونه یادگیری خود را بهبود میبخشند؟ تحقیق ادوین و همکارانش بر این مبنا بود تا به سازمانها برای ایجاد سیستمهای یادگیری بهتر کمک کنند.
وی یادگیری سازمانی را ظرفیت سازمان برای ایجاد و بهبود عملکرد بر اساس تجربه تعریف میکند . یادگیری یک پدیده سطح-
سیستمی است زیر ا یادگیری، سازمان را حتی اگر افراد آن تغییر کنند پابرجا نگه میدارد.
یکی از فرضیات این است که سازمانها همانطور که تولید میکنند میآموزند. یادگیری به اندازه یک وظیفه در تولید و ارائه کالاها و خدمات مؤثر میباشد. البته سازمانها نباید سرعت و کیفیت تولید خود را قربانی یادگیری کنند، بلکه باید به سیستمهای تولیدی به عنوان سیستمهای یادگیری توجه نمایند. سه عامل مربوط به یادگیری وجود دارد که در موفّقیت سازمانها و شرکتها حائز اهمیت است:
- توانایی یا شایستگیهای هستهای توسعهیافته که نقطهنظرهای آغازین تولیدات و خدمات جدید را بر عهده دارد ؛
- نگرشی که بهبود مداوم زنجیره سازمانی را حمایت میکند ؛ و
- توانایی برای احیاء مجدد .
این عوامل برخی ویژگیهای سازمان یادگیرنده را مشخص میکند و به طور مداوم ارتقاء دانش را دنبال میکند. این دانش به پیشرفت تواناییها و قابلیتها منجر میشود. در واقع، توانایی سازمان برای بقاء و رشد براساس مزیتهایی است که نشأت گرفته از شایستگیهای هستهای است که این شایستگیها با یادگیری گروهی همراه است. بر اساس این فرض، تمام سازمانها از طریق یادگیری گروهی به عنوان بخشی از توسعه سازمان، خود را مشغول کردهاند. فرض دیگری که مطرح میباشد آن است که زنجیره ارزش هر سازمان در قلمرو آموزش یکپارچه خلاصه میشود. درک این زنجیره شامل تفکّر در مراحل مختلف کار و شروع تصمیمات استراتژیک صحیح به واسطه خدمت به مشتریان میباشد.
2-2-4. فرآیندها و ساختارهای یادگیری در سازمان ها
هابر(1991) فرآیندها و ساختارهای یادگیری در سازمانها را این گونه توصیف میکند:
2-2-4-1. کسب دانش
یادگیری سازمانی زمانی رخ میدهد که پایهای از دانش سازمانی را ایجاد کنیم. پایههای دانش با کسب، ذخیرهسازی و تفسیر اطلاعات در داخل و خارج سازمان ایجاد میشود. کاربردهای استراتژیک سیستمهای اطلاعاتی برای استفاده از دانش به دو شکل میباشد : توانایی برای شبیهسازی دانش از خارج سازمان (مثل سیستمهای رقابتی هوش برای کسب اطلاعات از سایر شرکتها با صنعت مشابه)، و توانایی ایجاد دانش جدید از طریق تفسیر، ساخت مجدد و اطلاعات بدست آمده جدید (مثل سیستمهای اطلاعاتی جدید). یادگیری تنها در نتیجه استفاده اطلاعات خارج از سازمان رخ نمیدهد بلکه در نتیجه تنظیم دوباره اطلاعات موجود، اصلاح ساختارهای اطلاعاتی، و اصلاح و ساخت تئوریها رخ میدهد. برای استفاده از دانش همچنین میتوان از سیستمهای بررسی محیط اطلاعرسانی و فیلترهای هوش استفاده نمود.
2-2-4-2. توزیع اطلاعات
توزیع و انتشار اطلاعات اشاره به فرآیندی دارد که یک سازمان، اطلاعات را بین واحدها و اعضاء تقسیم میکند و به این وسیله آموزش را توسعه میدهد و دانش یا درک جدیدی ر ا ایجاد میکند .دانش به شکل اطلاعات ،نامهها ،یادداشتها ، مکالمههای غیررسمی و گزارشات جمعآوری شده و توزیع میگردد.
علاوهبر اشکال سنتی توزیع اطلاعات از قبیل تلفن، فاکس میل (پست تصویری)، ملاقات رودررو و یادداشتها؛ سیستمهای ارتباطی رسانهای-کامپیوتری از قبیل پست الکترونیکی، بولتنها، سیستمهای کنفرانس کامپیوتری، سیستمهای دیداری الکترونیکی، سیستمهای تحویل سند و سیستمهای مدیریت جریان کار میتوانند توزیع اطلاعات را تسهیل کنند. بررسیها نشان دادهاند که این چنین سیستمهایی مشارکت را افزایش میدهند و منتج به کیفیت بهتر تصمیمگیریها میشوند زیرا تصمیمات بر مبنای توافق اتخاذ میشوند نه براساس سلطهگری(هیلتز، 1993).
این سیستمها، با نام سیستمهای گروهافزاری یا تشریک مساعی باعث ایجاد و توزیع مشترک تجربیات و بینشها میشود. این سیستمها همچنین مکانیسمهای بازنگری و بازخورد در میان اعضاء یک تیم را حمایت میکنند. از این رو، آنها نه فقط ارتباطات را تقویت میکنند بلکه تشریک مساعی را نیزحمایت میکنند. رشد این چنین سیستمهای اطلاعاتی فعال، منتج به تفسیر بهتر اطلاعات و درک بیشتر میشود.
به علاوه، سیستمهای گروهافزاری، مشارکت یکسان در کلیه سطوح را فعال میسازد و از یادگیری اعضاء از یکدیگر بطور همزمان حمایت میکند (برخلاف سیستمهای یادگیری سنتی که معمولاً از بالا به پایین و زمان بر هستند) که به موجب آن زمان چرخه یادگیری کاهش مییابد. حسابگرهای گروهی و سیستمهای مدیریت جریان کار میتوانند به تضمین مشارکت بهنگام اعضاء در روش یادگیری کمک نمایند. امروزه سیستمهای چندرسانهای، به عنوان طبقه جدید سیستمهای مدیریت اطلاعات پیچیده ظهور کردهاند که ارتباط با یکدیگر و توزیع اطلاعات از طریق رسانههای مختلف را به همراه دارند(گرشمن،1993).
کاربرد موفّقیتآمیز این چنین سیستمهای یادگیری فوقرسانهای را در شرکت مشاوره آندرسن (بر مبنای مفهوم فوقرسانه) گزارش کردهاند. ظهور فنآوریهایی از قبیل اعضای سازمان را قادر میسازد با اسناد چندرسانهای به صورت تمام وقت و در تمامی مناطق و در هر فاصله، داخل و خارج سازمان در ارتباط باشند. این فنآوری، یادگیری بیشتر و درک مسایل داخلی و خارجی را ارتقاء و پیشرفت میدهد.
هیلتز و همکارانش(1991) نیز کاربرد فوقرسانهای مبنی بر تشریک مساعی را برای ارائه به گروهها در جهت توانایی ارتباط بیشتر زیاد واحدهای اطلاعاتی به روش دینامیک (پویا) توصیه کردهاند .اینچنین سیستمهایی در تشخیص، درک، تعریف، بررسی، ارزشیابی و حل مشکل گروهی مشهود میباشند.
فرم در حال بارگذاری ...