پدیدهای که تحت عنوان جهانیشدن شناخته شده است، قبل از هر چیز به گسترش حوزهی جغرافیایی تحت تسلط اقتصادی مناسبات سرمایهداری باز میگردد. مقایسهی نقش جهان در 20 سال پیش با آنچه امروز شاهد آن هستیم، تفاوتها را در یک نگاه آشکار میکند. تا 20 سال پیش، حوزهی عملکرد نسبتاً بی مانع مناسبات سرمایهداری جهانی، محدود به اروپای غربی، آمریکای شمالی، ژاپن، استرالیا و چند کشور دیگر بود. در سایر کشورها، چه آنها که با مدل سوسیالیسم واقعا موجود اداره میشدند و چه کشورهای حاشیهای دنیای سرمایهداری، غالباً دخالت گستردهی دولتها، سلطهی مناسبات ماقبل سرمایهداری و موانع مناسبات آزاد اقتصادی بینالمللی، عرصه را بر آنچه امروز با نام جهانیشدن میشناسیم، تنگ میکرد.
سرمایهداری جهانی حتی در کشورهای حاشیهای خود امکان توسعهی آزادانه نداشت. به کشور خود بنگریم: در ایران بخش بزرگی از تولید ناخالص داخلی حتی در رژیم شاه نیز تحت تسلط دولت بود که مثلاً بهره برداری از منابع نفت و گاز را در کنترل خود داشت. در چنین شرایطی، سرمایه داری جهانی در گسترش خود با مانع مواجه بود. حتی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیز دولتهای ملی هنوز در عرصهی اقتصاد امکانات بسیار گستردهای برای دخالت داشتند و از این امکانات بهره میگرفتند.
برخی از شاخههای اقتصادی نظیر پست و مخابرات تقریباً در همهی کشورها در دست انحصارات ملی(دولتی یا غیردولتی) بود. به نسبت حد نفوذ جنبش کارگری در این کشورها، سایر عوامل بازدارنده نظیر بیمههای اجتماعی و مالیات نیز برضد روند جهانیشدن عمل میکرد.
از 20 سال پیش تا کنون، در سراسر جهان رویدادها و روندهای عظیمی شرایط را در جهت تسهیل جهانیشدن تغییر داده است. از آن جمله:
آخرین عامل نامبرده در بالا در بسیاری از مقالات نوشته شده دربارهی جهانی شدن، به خطا به عنوان عامل اصلی زمینه ساز برای جهانیشدن ذکر میشود در حالیکه ورود به عصر اینترنت به یک تعبیر، از عواقب جهانیشدن است. سرمایه برای جهانی شدن، نیازمند زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی سریع بود. ازین رو از اوایل دههی هشتاد، در این رشته از تکنولوژی سرمایه گذاریهای کلانی صورت گرفت که از اواسط دههی 1990 ثمر داد و حاصل آن، شبکهی جهانی اینترنت به صورتی است که امروزه با آن سروکار داریم. در حقیقت این اینترنت نبود که به جهانیشدن انجامید، بلکه در مرحلهی معینی از جهانی شدن، نیاز این روند به زیرساخت ارتباطی، به سرازیر شدن سرمایه برای گسترش شبکههای کامپیوتری منجر شد و گسترش این شبکه ها متقابلا جهانیشدن را سرعت بخشید.
بیشک بیکاری و اشتغال ناقص یکی از بزرگترین مشکلاتی است که اقتصادهای مختلف با آن دست و پنجه نرم میکنند و بدون استثناء یکی از اهداف و اولویتهای هر دولتی از بین بردن و حتیالامکان کاهش و تخفیف این معضل اقتصادی است. در حال حاضر بیکاری گسترده مهمترین مشکل اقتصادی کشور ما به شمار میرود. در سالهای اخیر پس از بحران شیر خشک و سپس بحران آموزش، بحران اشتغال ایجاد شده است(کمیجانی و عیسی زاده،1380).
رشد روزافزون جمعیت و پایین بودن ظرفیتهای تولید، باعث به وجود آمدن بحران بیکاری در دههی اخیر شدهاست و اذهان را به این فکر واداشته که برای ساماندهی و کاهش بیکاری، برنامهریزیها در چه جهتی باید صورت گیرد(بلالی و خلیلیان،1382).
هر کشوری به دنبال افزایش نیروی کار خود در جهت افزایش تولید و رشد اقتصادی میباشد. به بیان دیگر، نیروی کار ابزار مهم برای پیشرفت و توسعهی کشورهاست. از سوی دیگر در کنار توسعهی اشتغال نیروی انسانی، بحث جهانیشدن به طور گستردهای در سالهای اخیر مطرح شده است(رسولی نژاد و نوری،1388).
یکی از پدیدههای بسیار قابل توجه دهههای اخیر در اقتصاد جهانی، در هم آمیزی و ادغام اقتصادهای ملی در اقتصاد جهانی است که آثار آن را میتوان در افزایش بازرگانی بینالمللی، جهانیشدن تولید و جریان سرمایهگذاری مستقیم خارجی ملاحظه کرد (دادگر و ناجی میدانی ،1382).
جهانیشدن اشاره به فرآیندی دارد که از طریق آن اقتصادهای ملی بازتر شده و بنابراین بیشتر تحت تأثیر اقتصاد فراملی قرار میگیرد و در آنها کنترل ملی کاهش مییابد (تقوی، 1381).
با مقرراتزدایی بازارهای مالی سراسر جهان، تحول رو به گسترش تکنولوژی اطلاعات، بازارهای مالی نیز به سرعت آزاد شدهاند و با بین المللی شدن خدمات روزافزونی چون بانکداری، بیمه، تبلیغات، حسابداری، ارتباطات و رسانههای همگانی الگوی مصرف و تقاضا در سراسر جهان دگرگون گشته و با حضور گسترده شرکتهای چند ملیتی وسایل ادغام هر چه بیشتر در اقتصاد جهانی فراهم گردیده است(دادگر و ناجی میدانی، 1382).
از آنجا که جهانیشدن فرآیندی چند بعدی است، منطقی است که شاخصهای مختلفی برای آن وجود دارد که هریک ابعاد مختلفی از آن را پوشش میدهد و نیز آثاری متنوع بر روی هر یک از متغیرهای اقتصادی به جا گذارد، از جمله بر بازار کار و اشتغال.
اشتغال کامل یکی از دستاوردهای عمده دولت رفاه بعد از جنگ دوم جهانی بود. چون اشتغال عمدهترین منبع درآمد برای گروه وسیعی از جمعیت فعال محسوب میشود(تقوی، 1381).
اما جهانیشدن برای یک اقتصاد نیمه دولتی و حمایت شده و غیر رقابتی چون ایران کار سادهای نیست و با ورود به عرصهی جهانی شدن، ممکن است با مشکلات قابل ملاحظهای در عرصهی رقابت با تولیدات خارجی روبرو شود و همزمان افزایش فقر، بیکاری و فشار بر گروه های آسیب پذیر( حداقل در کوتاهمدت) متصور خواهد بود. لکن راه برخورد صحیح با این مشکلات، نه فرار از آنها بلکه فراهم سازی تمهیدات لازم با مدیریتی قوی است.
در مطالعه انفرادی، در کشورهایی که جهانیشدن اقتصاد در آنها سرعت بیشتری پیدا کرده و یکپارچگی افزایش یافته است، در دوره زمانی 2000-1980 هم کاهش نرخ بیکاری و هم افزایش آن، مشاهده شده است. با این توضیح که کشورهایی که رشد جهانیشدن اقتصاد در آنها بیشتر از همه بوده، عموماً کاهش نرخ بیکاری را تجربه کردهاند مانند تایلند، سنگاپور، هنگکنگ، مالزی و کرهجنوبی(رمضانپور، 1383).
نتایج نشان میدهند که تسریع جهانیشدن اقتصاد به طور متوسط دارای همبستگی معنی داری با کاهش نرخ بیکاری است. همچنین بررسی شاخصهای جهانیشدن اقتصاد ایران نشان میدهد که این کشور در مجموعه کشورهای تحت مطالعه در رده آخر قرار دارد. مشارکت بیشتر در اقتصاد جهانی در شرایط نرخهای بالای تورم و ساختار شدید حمایتی، اگر به افزایش نرخ بیکاری نیانجامد، کاهش محسوس آن را در پی نخواهد داشت. با هدفگیری ثبات اقتصادی و بهبود اساسی بهرهوری نیروی کار(در چارچوب استراتژی مشارکت فعال) میتوان به کاهش مؤثر نرخ بیکاری امیدوار بود(رمضانپور، 1382).
یک فرضیه انتخابی این است که جهانیشدن در کوتاهمدت در ایران باعث افزایش بیکاری میشود و در بلندمدت نرخ بیکاری را به طور مؤثری کاهش میدهد و این با مطالعه دقیق جهانیشدن اقتصاد و بازار کار در ایران میسر است. برای این منظور ابتدا باید مبانی نظری تحقیق، مطالعه و بررسی شود و سپس رابطهی بین جهانیشدن اقتصاد و نرخ بیکاری در ایران، از طریق ابزار مناسب مشخص گردد. و لذا
باید از طریق یک شاخص مناسب (مانند نسبت تجارت به GDP، سهم مصنوعات از صادرات و نسبت FDI به GDP) سعی در اندازهگیری کمی جهانیشدن اقتصاد کرد.
شبکههای عصبی مصنوعی در مدلسازی پدیدههای گوناگون، کاربرد گستردهای یافتهاند. قدرت واقعی شبکههای عصبی، توان آموزشپذیری آنها است. به این مفهوم که این شبکهها قادرند تا از روی الگوهای آموزشی(ورودیها و خروجیهای متناسب) با استفاده از الگوریتمهای مختلف آموزش، رابطهی بین متغیرهای مختلف را شناسایی نمایند. رهیافت شبکههای عصبی به عنوان روش دادهمحور و بدون در نظر گرفتن فرضیات موجود در روشهای مدلگرا، چشمانداز نوینی در جهت تقریب توابع پیچیده میباشند.
با توجه به مباحث بیان شده و نیز اهمیت مباحث جهانیشدن و بیکاری، این تحقیق در پی مطاله و پیشبینی اثر جهانیشدن بر سطح اشتغال در اقتصاد ایران با استفاده از ابزار شبکههای عصبی مصنوعی است.
آیا بازتر شدن اقتصاد ایران منجر به افزایش سطح اشتغال میشود؟
با توجه به اینکه جهانیشدن فرآیندی اجتناب ناپذیر است و اثر خود را بر روی متغیرهای اقتصادی، از جمله سطح اشتغال به جا میگذارد، لزوم استفاده از ابزارهای دقیق تر برای پیشبینی این تأثیر، آشکار است. مطالعات قبلی صورت گرفته در ایران بر پایهی ابزارهای کلاسیک بوده است و این در حالی است که شبکههای عصبی مصنوعی برای مدلهای غیرخطی توان بالاتری دارد.
بازتر شدن اقتصاد به افزایش سطح اشتغال در ایران میانجامد.
پیشبینی تأثیر جهانیشدن بر سطح اشتغال در ایران با استفاده از روش شبکههای عصبی.
انواع مختلفی از شبکههای عصبی وجود دارد که با توجه به اهداف تحقیق میتوانند مورد استفاده قرار گیرند که در این تحقیق از شبکهی عصبی چند لایه پیشخور استفاده میشود. شبکهی عصبی چند لایه پیشخور مثالی از شبکهی عصبی آموزش داده شده با استفاده از ناظر است.
دادههای مورد استفاده در این تحقیق از درگاه ملی آمار و سایت رسمی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران استخراج میشود.آمار مربوط به اشتغال بر اساس تعریف بانک مرکزی میباشد.
قلمرو مکانی این مطالعه کشور ایران است و دادههای سری زمانی موجود سالهای 1386-1338 است.
جامعه و نمونه آماری کل اقتصاد ایران است.
در این تحقیق از تکنیک اقتصاد سنجی و شبکههای عصبی مصنوعی ( به کمک نرم افزارهای موجود) استفاده میشود. انواع مختلفی از شبکههای عصبی وجود دارد که با توجه به اهداف تحقیق میتوانند مورد استفاده قرار گیرند که در این تحقیق از شبکهی عصبی چند لایه پیشخور استفاده میشود. شبکهی عصبی چند لایه پیشخور مثالی از شبکهی عصبی آموزش داده شده با استفاده از ناظر است
جهانیشدن اقتصاد: در حوزهی اقتصاد جهانیشدن عبارت است از یکپارچگی و ادغام اقتصادهای ملی با گسترش تجارت و اقتصاد بازار آزاد(کلباسی، جلایی 1381).
سطح اشتغال: تعداد افراد فعال(10 ساله و بیشتر) که طبق تعریف و آمار بانک مرکزی شاغل باشند. توضیح اینکه شاید استناد به این آمارها کاملاً منطقی نباشد ولی در ایران و هیچ جای دنیا راهی بجز استناد به این آمارها نیست.
شاخص باز بودن اقتصاد: شاخصهای متفاوتی برای کمی کردن شدت جهانیشدن وجود دارند که در ایران با توجه به محدودیتهای آماری از جمله عدم دسترسی به آمار و اطلاعات، بهتر است از مجموع صادرات و واردات به تولید استفاده شود(طیب نیا، زندیه 1387).
شبکههای عصبی مصنوعی: تکنیکهای محاسباتی یادگیر هستند که به کمک آنها میتوان یک نگاشت خاص را تقریب زد و یا دادههای مختلفی را دسته بندی کرد(قزل ایاغ و لی، 2005).
. Ghazelayagh
. Lee
نرخ ارز از جمله موضوعاتی است که به دلیل تأثیرپذیری از و تأثیرگذاری بر بسیاری از متغیرهای اقتصادی، حجم زیادی از مطالعات تجربی در اقتصاد بینالملل را به خود اختصاص داده است. تنوع و امکان بسط مباحث نرخ ارز و بررسی ارتباط آن با متغیرهای نظیر سرمایهگذاری، تجارت خارجی و رشد اقتصادی، سبب گردیده تا کاوشهای نظری و تجربی بسیاری در این زمینه صورت گیرد. مروری بر مطالعات رشد اقتصادی ایران، حاکی از طیف گستردهای از مطالعات انجام شده در دورههای زمانی مختلف و با روشهای متفاوت است امّا پژوهشهای مربوط به برآورد نرخ ارز واقعی، اندازهگیری نااطمینانی آن و نیز رابطهی آن با عملکرد اقتصاد کلان سابقهی چندانی در داخل کشور ندارد.
در زمینهی کاربردهای شبکههای عصبی در پیشبینی متغیرهای مختلف نیز تحقیقات و مطالعات گستردهای در شاخههای علوم مختلف صورت گرفته است. همچنین مطالعاتی نیز به مقایسهی بین روشهای خطی و غیرخطی در پیشبینی مسائل مختلف انجام شده است.
در این بخش به ذکر نمونههایی از مطالعات انجام گرفته، پرداخته میشود.
مقالهای که توسط مرادپور اولادی، ابراهیمی و عباسیون(1385) نوشته شده، اثر نوسانات نرخ ارز را بر سرمایهگذاری بخش خصوصی مورد بررسی قرار داده است. در این مقاله نرخ ارز و سرمایهگذاری بخش خصوصی و روند تغییرات آنها برای دورهی زمانی 1383- 1353 برای ایران در نظر گرفته شده است. نتایج این تحقیق نشان از تأثیر معنادار و منفی نااطمینانی نرخ ارز واقعی بر سرمایهگذاری بخش خصوصی دارد. در مطالعهای مشابه که توسط عسگری(1387) صورت گرفته، اشاره شده است که بررسی ارتباط نرخ واقعی ارز و نوسانات آن با صادرات بخش صنعت در اقتصاد ایران بعنوان ارتباط دهنده اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی از اهمیت ویژهای برخوردار است. از این رو، این مقاله به ارزیابی اثر نوسانات نرخ واقعی ارز بر صادرات بخشهای منتخب صنعتی به تفکیک کدهای دو رقمی ISIC (کدهای 32، 35 و 37) در طی دوره (4)1385- (1)1352 و برآورد میزان تأثیرپذیری صادرات این بخشها از نوسانات نرخ واقعی ارز در بلندمدت و کوتاهمدت و شبیهسازی شوک در نوسانات نرخ ارز بر صادرات صنعتی میپردازد. نتایج عبارتند از: 1-در بلندمدت نوسانات نرخ ارز واقعی بر صادرات بخش صنایع نساجی، پوشاک و چرم(کد 32) اثر منفی دارد. 2-در بلندمدت نوسانات نرخ ارز واقعی بر صادرات بخش صنایع شیمیایی و زغال سنگ، لاستیک و پلاستیک(کد 35) اثر منفی دارد. 3-در بلندمدت نوسانات نرخ ارز واقعی بر صادرات بخش صنایع تولیدات فلزات اساسی(کد 37) اثر منفی دارد. همچنین هدف اصلی از مقالهای که توسط کازرونی و رستمی(1386) گردآوری شده، بررسی اثرات نامتقارن نوسانات نرخ ارز بر تولید واقعی و قیمت در ایران میباشد. در این مقاله برای بررسی اثرات شوکهای نرخ ارز، در مرحله اول با استفاده از فیلتر هودریک -پرسکات، شوکها را به صورت شوکهای پیشبینی شده و پیشبینی نشده نرخ ارز تجزیه شدهاند. در مرحلهی بعد تأثیر آنها بر روی تولید واقعی و قیمت، بررسی شده است. نتایج برآورد حاکی از اثرات نامتقارن نوسانات نرخ ارز بر تولید واقعی و قیمت میباشد و شوکهای پیشبینی شده و پیشبینی نشده نرخ ارز به صورت متفاوت از هم بر روی تولید واقعی و سطح قیمتها تأثیر میگذارد به طوری که شوکهای پیشبینی شده نرخ ارز بیشتر از شوکهای پیشبینی نشدهی آن، تولید واقعی را دچار نوسان میکند. در مورد قیمت نیز عکس این حالت مصداق دارد. کازرونی و دولتی(1386) در تحقیقی مشابه به بررسی رابطهی بین نااطمینانی نرخ ارز واقعی و سرمایهگذاری بخش خصوصی در ایران برای دورهی زمانی 1381-1340 پرداختهاند. در این راستا، ابتدا شاخص نااطمینانی نرخ ارز ناشی از نوسان نرخ ارز واقعی از طریق الگوی واریانس ناهمسانی شرطی اتورگرسیو تعمیمیافته(GARCH) محاسبه گردیده و به عنوان متغیر جایگزین نااطمینانی نرخ ارز واقعی در نظر گرفته شده است. آنگاه به منظور به دست آوردن رابطهی بین نااطمینانی نرخ ارز واقعی و سرمایهگذاری بخش خصوصی، الگوی پویای خودتوضیح با وقفههای توزیعی(ARDL) بکار گرفته شده است. نتایج تخمین حاکی از منفی بودن اثر نااطمینانی نرخ ارز واقعی بر سرمایهگذاری بخش خصوصی در کوتاهمدت و بلندمدت است.
در مورد مطالعات داخلی که در زمینهی استفاده از شبکه عصبی برای پیشبینی صورت گرفته، میتوان به مقالهای که توسط اصفهانیان و امینناصری(1387) گردآوری شده، اشاره کرد. در این مقاله با استفاده از شبکهی عصبی به پیشبینی کوتاهمدت قیمت نفت خام پرداخته شده است. در این تحقیق با استفاده از یادگیری هدایت شده یک مدل شبکهی عصبی برای پیشبینی ماهیانهی قیمت نفت خام، توسعه داده شده است. مشابهاً در مقالهای که توسط پورکاظمی، افسر و نهاوندی(1384) انجام گرفته، تقاضای اشتراک گاز شهری خانگی شهر تهران با استفاده از روش خطیARIMA و روش غیرخطی شبکههای عصبی فازی بررسی و از لحاظ شش معیار، کارایی آنها مقایسه شدهاند. نتایج این تحقیق بیانگر این است که شبکههای عصبی فازی در تمامی شش معیار، عملکرد بهتری نسبت به روشARIMA داشته است. در مطالهای مشابه که توسط کرباسی، اثنیعشری و عاقل(1386) انجام گرفته، با استفاده از مدل شبکه عصبی به پیشبینی و مدلسازی اشتغال بخش کشاورزی در ایران با استفاده از متغیرهای پولی و مالی طی سال 1384-1338 پرداخته شده است. همچنین ابریشمی، مهرآرا، احراری و میرقاسمی(1388) در مقالهای از شبکه عصبی به عنوان ابزاری با قابلیت بالا در مسیریابی و تشخیص روندهای غیرخطی و پیچیده، به ویژه با تعداد مشاهدات محدود، برای الگوسازی و پیشبینی رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت در ایران استفاده کردهاند. علاوه بر این طیبی، آذربایجانی و بیاری(1388) با توجه به اهمیت پیشبینی قیمت محصولات پروتئینی از جمله تخم مرغ، در تحقیقی قیمت این محصول را با استفاده از روش ARCH و شبکههای عصبی مصنوعی برای افقهای زمانی یکماهه، ششماهه و دوازدهماهه پیشبینی کردهاند. در این راستا این فرضیه که شبکه عصبی مصنوعی در پیشبینی قیمت تخم مرغ کارایی بیشتری از روش ARCH دارد، بررسی شده است. دادههای مورد استفاده شامل متغیر قیمت تخم مرغ و دوره مورد مطالعه شامل سالهای 1385-1371 است. نتایج نشان میدهد که شبکههای عصبی مصنوعی در بیشتر افقهای زمانی پیشبینیهای دقیقتری در مقایسه با روش ARCH ارائه میکند. از این رو استفاده از روشهای پیشبینی قیمتی که عمدتاً متکی بر شبکههای عصبی مصنوعی است میتواند به تأثیر سیاستگذاری قیمتی و حتی تنظیم بازار از طریق پیشبینی نوسانهای مختلف، کمک کند.
دوماک و شابسیژ (1999) در تحقیقی به بررسی رفتار نرخ ارز و رشد اقتصادی کشورهای مصر، اردن، مراکش و تونس پرداختهاند. بررسیهای تجربی نشان میدهد که انحراف نرخ ارز تأثیر منفی بر رشد اقتصادی دارد. بعلاوه نتایج به اهمیت دیگر عوامل مؤثر بر رشد، خصوصاً رشد سرمایه و رشد جمعیت اشاره میکند. همچنین گرینوی، نلر و ژانگ (2008) با استفاده از دادههای بنگاههای تولیدی در بریتانیا، اثرات نااطمینانی نرخ ارز را روی تصمیمات برای ورود به بازار صادرات و کشش صادرات را آزمون کردهاند. نتایج نشان میدهد که نااطمینانی نرخ ارز اثر کمی روی مشارکت بنگاهها در صادرات دارد امّا اثر معناداری روی کشش صادرات داشته است. هروارتز و وبر (2007) در مطالعهای با عنوان نااطمینانی نرخ ارز و رشد تجاری، مدلهای خطی و غیرخطی را مقایسه کردهاند. در این مقاله آمده است که تقریباً همهی کارهای تجربی، یک رابطهی خطی را بین دو متغیر نااطمینانی نرخ ارز و رشد تجاری در نظر میگیرند و سپس به برآورد آن میپردازند و امکان وابستگی غیرخطی بین نااطمینانی نرخ ارز و تجارت را نادیده میگیرند. به علاوه، به طور گسترده از مدلهای رگرسیونی برای پیشبینی استفاده میشود. در این مقاله اثر نااطمینانی نرخ ارز روی صادرات و واردات منطقهای چندجانبه برای 15 کشور صنعتی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج از وجود رابطهی غیرخطی بین نااطمینانی نرخ ارز و رشد تجاری حکایت دارد. در مقالهای مشابه که توسط بوم، کاگلایان و بارکولاس(1999) فراهم شده، اثرات موقتی و دائمی انحرافات اجزای نرخ ارز را روی سوددهی بنگاه بررسی شده است. در این مقاله اشاره شده که انحرافات اجزاء نرخ ارز، نرخ رشد سوددهی بنگاه را نامعین کرده است امّا این اثرات قابل پبشبینیاند. یک انحراف دائمی(موقتی) در اجزاء نرخ ارز از روند عمومی نرخ ارز، منجر به تغییرات عمده(جزئی) در نرخ رشد سوددهی بنگاه میشود. بنابراین منبع و سرچشمهی ناپایداری در نرخ ارز در آنالیز اثرات آن اهمیت مییابد. همچنین رویز(2005) اثرات تورم و نااطمینانی نرخ ارز را روی فعالیتهای واقعی اقتصاد آزمون کرده است. با استفاده از مدل GARCH، میزان انحرافات نرخ ارز محاسبه شده است. نتایج پیشنهاد میکند که نااطمینانی در مورد نرخ ارز هیچ اثری روی تولید یا صادرات نداشته است و تنها نااطمینانی در مورد تورم است که روی تولید اثر منفی داشته است. بعلاوه هدف از مقالهای که توسط بکر و هال (2004) نوشته شده این است که نقش نااطمینانی نرخ ارز را روی سرمایهگذاری مستقیم خارجی در برنامهی تحقیق و توسعه صنایع در بریتانیا با استفاده از یک مدل اقتصاد سنجی، بررسی کند. نتایج این تحقیق نشان میدهد که افزایش در ناپایداری نرخ ارز دلار-یورو گرایش به جابجایی سرمایهگذاری روی برنامهی تحقیق و توسعه از منطقهی اروپا به بریتانیا دارد. در مقالهای مشابه که توسط بارل، هال و گوتسچاک(2004) نوشته شده رابطهی بین نااطمینانی نرخ ارز و جایگاه سرمایهگذاری مستقیم خارجی ایلات متحده آمریکا در اروپا را مورد بررسی قرار داده است. در این تحقیق سرمایهگذاری ایلات متحده آمریکا در بریتانیا و قارهی اروپا، در قالب هفت صنعت برآورد شده است. نتایج نشان میدهد که سرمایهگذاری ایلات متحده آمریکا در اروپا گرایش به ریسک گریز بودن دارد و در نتیجه در صورت وجود ناپایداری نرخ ارز از میزان سرمایهگذاری آن کاسته میشود. در این مقاله عنوان شده که شواهد قویای وجود دارد که نشان میدهد بریتانیا نسبت به منطقهی اروپا برای سرمایهگذاری ایلات متحده آمریکا ترجیح داده میشود. زیرا یک افزایش در همبستگی بین نرخ ارز استرلینگ- دلار گرایش به انتقال سرمایه ایلات متحده آمریکا از منطقهی اروپا به بریتانیا دارد. همچنین بوم و کاگلایان(2008) در مقالهای تحت عنوان ناپایداری جریانات تجارت بینالمللی و نااطمینانی نرخ ارز، نشان میدهد که شواهد تجربی گردآوری شده از دادههای کشورهای اروپایی، دیگر کشورهای صنعتی و کشورهای جدیداً صنعتی شده، روی دورهی زمانی 2006- 1980، حکایت از آن دارد که نااطمینانی نرخ ارز یک اثر مثبت و معنادار روی ناپایداری جریانات تجاری دوجانبه دارد. یک واحد افزایش انحراف استاندارد در نااطمینانی نرخ ارز منجر به 8 درصد افزایش در ناپایداری تجارت میشود. این اثرات روی جریان تجاری برای کشورهای صنعتی و کشورهای جدیداً صنعتی شده، متفاوت است. بر خلاف یافتههای اولیه، این مقاله همچنین پشنهاد میکند که نااطمینانی نرخ ارز حجم جریانات تجاری را در هیچ کدام از کشورهای صنعتی و کشورهای جدیداً صنعتی شده، تحت تأثیر قرار نمیدهد. در مقالهای که توسط چوو، شلدون و مککریستون(2002) نوشته شده، با توجه به جریانات تجارت دو جانبه در بین کشورهای توسعهیافته در دورهی زمانی 1995- 1974، اثر نااطمینانی نرخ ارز را روی رشد تجارت بخش کشاورزی در مقایسه با دیگر بخشها بررسی کرده است. نتایج نشان میدهد که نااطمینانی نرخ ارز، اثر منفی معناداری روی تجارت بخش کشاورزی در این دوره داشته است. به علاوه، اثر منفی این نااطمینانی روی تجارت بخش کشاورزی در مقایسه با دیگر بخشها، معنادارتر بوده است. در مقالهای مشابه، هالی(1995) اثر نااطمینانی نرخ ارز را روی کارایی صادرات بررسی کرده است. در این مقاله محقق دو کار را انجام داده است: اول، آزمون کرده است که چطور نااطمینانی نرخ ارز میتواند روی هر دو مورد عرضه و تقاضا برای صادرات اثر کند. سپس او با استفاده از مدل ARCH تعمیم یافته(GARCH)، نوسانات نرخ ارز را معرفی میکند. نتایج پیشنهاد میکنند که نااطمینانی نرخ ارز روی عرضهی صادرات اثر گذار است امّا اثر معناداری روی تقاضای صادرات ندارد. همچنین هایاکاوا و کیمورا(2009) تأثیر ناپایداری نرخ ارز را روی تجارت بینالملل در شرق آسیا مورد مطالعه قرار داده است. نتایج به طور خلاصه عبارتند از: اول، تجارت بینالمللی در شرق آسیا توسط ناپایداری در نرخ ارز، نسبت به دیگر مناطق به طور جدی تأثیر میپذیرد و کاهش پیدا میکند. دوم، یک بخش مهمی از تجارت که کاهش مییابد تجارت کالاهای واسطهای در شبکههای بینالملل تولید هست، که کاملاًًًًًً نسبت به ناپایداری نرخ ارز در مقایسه با انواع دیگر تجارت حساس است و بخش مهمی از تجارت شرق آسیا را به خود اختصاص داده است. سوم، اثر منفی ناپایداری بزرگتر از هزینه تعرفهها و کمتر از هزینههای مربوط مسافت در شرق آسیا میباشد. در مقالهای مشابه که توسط آریز، اسنگ و اسلوتج(2008) نوشته شده است به طور تجربی اثر ناپایداری نرخ ارز واقعی را روی جریانات صادراتی هشت کشور آمریکای لاتین به طور فصلی برای دوره 2004- 1973 بررسی کرده است. نتایج اصلی این مطالعه نشان میدهد که افزایش در ناپایداری نرخ ارز واقعی و نااطمینانی نرخ ارز، اثر منفی معناداری روی تقاضای صادرات در کوتاهمدت و بلندمدت در هر یک از هشت کشور آمریکای لاتین داشته است. دوربک(2008 ) اثر ناپایداری نرخ ارز را روی وضعیت اقتصادی مناطق شرق آسیا بررسی میکند. شرق آسیا توسط تولیدات پیچیده و شبکههای توزیع، مشخص شده است که امکان تفکیک تولیدات بین کشورهای منطقه بر پایه مزیت همکاری را میدهد. این شبکهها سودهای کارایی بزرگی را ایجاد کردهاند. ناپایداری نرخ ارز، توسط افزایش نااطمینانی، ممکن است سودهای منطقهای ناشی از فروپاشی مرزها را کاهش دهد. این مقاله معرفی میکند شواهدی را که ناپایداری نرخ ارز جریان تجاری اجزاء الکترونیکی در شرق آسیا را کاهش داده است. اجزاء الکترونیکی بزرگترین جزء از کالاهای واسطهای تجاری در این شبکهها میباشد. این نتایج اشاره میکند که سیاستگذاران بایستیی این مسئله را بررسی کنند که چگونه میتوان نرخهای ارز را در این منطقه به منظور محیا کردن یک بستر مناسب و باثبات در شرق آسیا برای شبکههای تولید، تثبیت کنند. بعلاوه مقالهای که توسط آریستوتلس(2001) نوشته شده است، اثر ناپایداری نرخ ارز و نظامهای ارزی را روی صادرات انگلیس به آمریکا با استفاده از دادههای مربوط به دوره 1999- 1889 بررسی کرده است. یافتههای تجربی بیان میکنند که هیچ یک از متغیرهای ناپایداری نرخ ارز و اختلاف
نظامهای ارزی، اثری روی حجم صادرات برای دورهی مورد بررسی نداشته است. هال و همکاران(2005) رابطهی ناپایداری نرخ ارز و کارایی صادرات را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند. در این مقاله اشاره شده است که مطالعاتی که بین اقتصادهای نوظهور و دیگر کشورهای توسعهیافته، تفاوت قابل نشدهاند، به نتایجی از اثرات منفی و معنادار ناپایداری نرخ ارز روی تجارت رسیدهاند. در این مقاله اثرات ناپایداری نرخ ارز را روی صادرات برای 10 اقتصاد نوظهور و 11 کشور توسعهیافته دیگر که در طی دوره مورد بررسی جزء اقتصادهای نوظهور قرار نداشتند، بررسی شده است. در این تحقیق از مجموعه دادههای پانل برای دورهی سهماه نخست 1980 تا سه ماه آخر 2006 برای اقتصادهای نوظهور و سهماه نخست 1980 تا سه ماه آخر 2005 برای دیگر کشورهای توسعهیافته، استفاده شده است. نتایج بررسیها برای یازده کشور توسعهیافته مشابه نتایج دیگر مطالعات صورت گرفته در این زمینه میباشد. در مقابل، نتایج برای اقتصادهای نوظهور، اثر منفی و معنادار ناپایداری نرخ ارز روی صادرات برای این کشورها را نشان نمیدهد. یافتهها پیشنهاد میکند که بازارهای باز سرمایه در کشورهای نوظهور ممکن است اثر منفی نوسانات نرخ ارز روی صادرات را کاهش داده است. همچنین در مقالهای که توسط باگلا، بکچتی و حسن(2006) گردآوری شده است، با به کارگیری یک شاخص مناسب برای نرخ ارز واقعی که در آن نرخ ارزهای دوطرفه برای بخشهای وابسته به صورت وزنی میباشند، نتیجه شده است که ناپایداری نرخ ارز واقعی اثر معناداری روی رشد درآمد سرانه دارد. همچنین نتایج نشان میدهند که این اثر(هزینه ناپایداری) میتواند با یک اثر منفی و معنادار روی رشد، ناشی از اتخاذ یک نظام نرخ ارز ثابت مطابق باشد. در مقالهای که توسط رحمان و سرلتیس(2009) نوشته شده است با استفاده از روش حداکثر درست نمایی با اطلاعات کامل اثر نااطمینانی نرخ ارز را روی صادرات بررسی کردهاند. شاخصی که میزان نااطمینانی نرخ ارز را محاسبه میکند، انحراف استاندار شرطی از خطای پیش بینی تغییر در نرخ ارز، میباشد. در این مقاله اثرات نااطمینانی نرخ ارز روی صادرات از هم تفکیک شدهاند و همچنین مورد آنالیز قرار گرفته شده که چطور صادرات به شوکهای نرخ ارز واکنش نشان میدهد. سپس مدلی با استفاده دادههای ماهیانه برای آمریکا روی دورهای که نظام نرخ ارز شناور حاکم بوده(از 1973)، برآورد شده است. نتایج نشان میدهد که نااطمینانی نرخ ارز یک اثر منفی و معنادار روی صادرات آمریکا داشته است. همچنین سان و همکاران(2002) در مقالهای به بررسی اثر نااطمینانی نرخ ارز روی تجارت جهانی گندم پرداختهاند. در این مقاله میزان ناپایداری نرخ ارز در کوتاهمدت و بلندمدت محاسبه شده و با یکدیگر مقایسه شدهاند. هر دو میزان ناپایداری نرخ ارز، اثرات منفی روی تجارت جهانی گندم را، با اثری حتی بزرگتر در بلندمدت، ارائه دادهاند. چن(2004) رابطهی بین نوسانات نرخ ارز واقعی و شوکهای پولی را آزمون کرده است. در این مقاله، از مدل VAR و از دادههای بلندمدت مربوط به آمریکا و بریتانیا در دورهی 1995-1889 استفاده شده است. بر طبق تجزیه واریانس، در این مقاله اشاره شده که شوکهای پولی میتواند نزدیک به 50 درصد از واریانس نرخ ارز واقعی را در دوره بلندمدت تحت بررسی، توضیح دهد. مشابهاً کمپل و لپام(2002) رابطهی بین نوسانات نرخ ارز واقعی و تجارت خردهفروشی صنایع در مرز آمریکا و کانادا بررسی کردهاند. در این مقاله اشاره شده که مصرف کنندگانی که در نزدیکی مرز آمریکا و کانادا زندگی میکنند میتوانند هزینههایشان را بین این دو کشور تغییر دهند، بنابراین نوسانات نرخ ارز میتوانند به عنوان شوک تقاضا عمل کند. با استفاده از دادههای سالیانه، اثر نرخ ارز واقعی روی تعداد بنگاهها و متوسط اشتغال آنها در مناطق مرزی برای چهار صنعت خردهفروش برآورد شده است. در سه مورد از چهار صنعت، ملاحظهشده است که بنگاههای عامل به طور همزمان و یا با یک وقفه یکساله عکسالعمل نشان دادهاند. در مقالهای مشابه که توسط چئونگ، لو و پودیونسکی(2004) نوشته شده است اثر ناپایداری نرخ ارز را روی جریانات تجاری دو جانبهی آمریکا و بریتانیا بررسی کرده است. در این مقاله اشاره شده که از مدل ARCH تعمیمیافته(GARCH) برای اندازهگیری نااطمینانی نرخ ارز استفاده شده است و به عنوان متغیر جایگزین برای نااطمینانی نرخ ارز واقعی در نظر گرفته میشود. نتایج این تحقیق نشان میدهد که نااطمینانی نرخ ارز یک اثر منفی و معنادار از نظر آماری روی واردات آمریکا از بریتانیا داشته است. همچنین بوم و کاگلایان(2007) اثر ناپایداری نرخ ارز روی حجم و ناپایداری صادرات دوطرفه را مورد مطالعه قرار داده و به طور تجربی، با ملاحظهی جریانات تجاری واقعی دو جانبه برای مجموعهی وسیعی از کشورها روی دورهی 1998- 1980 پرداختهاند. در این مطالعه متغیرهای جایگزین برای ناپایداری جریانات تجاری و نرخ ارز واقعی، بعد از بررسیهای موشکافانهی خصوصیات سری زمانی این متغیرها در نظر گرفته شده است. مشابه یافتههای تئوریهای اولیه و مطالعات تجربی، نتایج اولیهی این بررسی نشان میدهد که اثر نااطمینانی نرخ ارز روی جریانات تجاری، نامعین است. نتایج ثانویهی نشان میدهد که ناپایداری نرخ ارز یک اثر مثبت و معنیداری روی ناپایداری جریانات تجاری دوطرفه دارد. مقالهای که توسط ازترک و همکارش(2006) نوشته شده است اثر ناپایداری نرخ ارز روی صادرات کشور ترکیه با توجه به مدل همانباشتگی، به صورت ماهیانه روی دورهی 2002-1989 آزمون کردهاند. نتایج مهم این مطالعه نشان میدهد که افزایش در ناپایداری نرخ ارز واقعی یا مشابهاً نااطمینانی نرخ ارز، یک اثر منفی معنادار روی تقاضای صادرات اعمال میکند. همچنین آزید، جمیل و کوثر(2005) اثر ناپایداری نرخ ارز را روی محصولات تولید شده در اقتصاد کشور پاکستان بررسی میکند. در این مطالعه بعد از معرفی مختصر تئوریهای پایهای و تحقیقات تجربی، رابطهی بین این دو متغیر برآورد شده است و از الگوی واریانس ناهمسانی شرطی اتورگرسیو تعمیمیافته(GARCH) برای محاسبهی نااطمینانی نرخ ارز استفاده شده است. نتایج به دست آمده نشان میدهد که ناپایداری نرخ ارز اثر معناداری روی تولید ندارد. در مقالهای مشابه احمد(2009) به طور تجربی به بررسی تأثیر ناپایداری نرخ ارز روی رشد صادرات دو جانبه پرداخته است. برای برقرار کردن رابطهی تجربی بین ناپایداری نرخ ارز و اثر آن روی رشد صادرات، تکنیک تصحیح خطا و مدل همانباشتگی با توجه به دادههای دورهی زمانی 2008- 2003 مورد استفاده قرار گرفته است. با توجه به بررسیهای صورت گرفته، نتایج نشان میدهد ناپایداری نرخ ارز یک اثر منفی و قابل توجه در کوتاهمدت و بلندمدت روی صادرات دو جانبه با شرکای تجاری مهم دارد. همچنین در مقالهای که توسط اشنابل(2008) نوشته شده، ناپایداری نرخ ارز و رشد در اقتصادهای باز کوچک منطقهی یورو مورد مطالعه قرار گرفته است. در این مقاله آمده که بعد از معرفی یورو در ژانویه 1999، پایداری نرخ ارز در منطقهی یورو در حال افزایش است. این مقاله اثر پایداری نرخ ارز را روی رشد اقتصادی برای 41 اقتصاد باز کوچک بررسی میکند و از تجارت بینالمللی، تحرکات بینالمللی سرمایه و ثبات اقتصادی به عنوان مهمترین مجراهای اثر گذاری پایداری نرخ ارز روی رشد، یاد شده است. برآوردهای پانل حاصل از این مطالعه آشکار میکند که رابطهی قوی منفی بین ناپایداری نرخ ارز و رشد اقتصادی وجود دارد.
زنان در سراسر جهان نقش بسیار مهم و تعیین کنندهای در اداره امور خانواده و جامعه دارند. آنان برای تسریع روند تغییر و تحقق هدفهای توسعه پایدار، میتوانند مسؤولیت بسیار جدی و مهمی را بر عهده گیرند. آموزش زنان و مشارکت آنان در بازارکار نقش به سزایی در توسعه کشور داشته اند. از سوی دیگر، در هر جامعهای پرورش نسل آینده به دست زنان است و حتی اگر آنها جذب بازار کار شوند، آموزش میتواند آنها را در پرورش بهتر فرزندان یاریگر باشد در کشور ما طی سالهای اخیر زنان هم در بحث اشتغال فعالیت عمدهای داشتهاند و در این زمینه باید فعالیتهای فرهنگی را در جهت بهبود نقش سنتی مادران انجام دهیم تا موقعیت زنان در جامعه بهبود یابد و زنان با تزریق فکر و ایده به کالبد اقتصادی جامعه، مسیر رشد و توسعه را هموارتر سازند. آنهامیتوانند در تمام قسمتهای اقتصادی بازوی اصلی و قدرتمندی برای پیشبرد اهداف باشند.
زن به عنوان یک مادر و یا به عنوان شخصی که در زندگی اجتماعی و شغلی با افراد مختلف در ارتباط است و به خاطر ویژگیهای روحی و عاطفی به خصوص خود میتواند یک حامی و نگهبان در جامعه و در نتیجه حافظ توسعه پایدار باشد.
پارهای از تحقیقات به این موضوع اشاره داشته اند که پولی که در اختیار مادر قرار میگیرد، بهینهتر از آنچه در اختیار پدر است هزینه میشود. بنابراین، وقتی دسترسی زنان به بازار کار تسهیل شود منابع بیشتری صرف آموزش و بهداشت فرزندان خواهد شد.
توسعه پایدار به عنوان یکی از بسترهای تعالی و رشد انسان، آنگاه میتواند موفقیت آمیز باشد که با یاری و مشارکت همه گروههای اجتماعی و برای همه آنان صورت پذیرد .در میان گروههای اجتماعی، زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و توجه به نیروهای بالقوه این بخش از جامعه، عاملی است که در کشورهای در حال توسعه نادیده گرفته شده است و به همین جهت، علی رغم برنامهریزیها و فعالیتهای انجام یافته، هنوز در این کشورها زنان نتوانستهاند به جایگاه و نقش مناسب خود در اداره امور کشور و در تصمیمگیریها دست یابند. در واقع، جامعه ای که قصد حرکت به سوی توسعه را دارد، اگر صرفاً به ابعاد مادی آن توجه داشته باشد و تعالی انسانها و کاهش نابرابریها را در نظر نگیرد به موفقیت دست نخواهد یافت. اگر در جامعهای ضریب باسوادی، تندرستی، شاخص های تغذیه و تأمین مسکن، ایجاد اشتغال و درآمد، بالا رود اما توزیع آن بین زنان و مردان متعادل نباشد، آن جامعه توسعه نیافته است. از این رو نقش زنان در توسعه، مورد توجه نظریه پردازان قرار گرفته است. توجه به نقش زنان در فرآیند توسعه از “توسعه مشارکتی” اوایل دهه هفتاد میلادی، ناشی از
دو واقعیت مهم عدم تحقق کلی نظریات توسعه در بهبود وضعیت کشورهای جهان سوم و موقعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی زنان در این کشورها بود.
البته تجربیات اولیه نشان داد، ترسیم نقش منفعلانه برای زنان در توسعه نمی تواند بهبود وضعیت زندگی آنها را به همراه داشته باشد. در چنین حالتی، زن موجودی با مشکلات و مسائل خاص خود دیده می شود. به این ترتیب، برنامه های توسعه مبتنی بر این رویکرد نیز بر اعطای امتیازاتی به زنان و دریافت سهمی از منافع به توسعه بدست آمده، تأکید داشت. اما در دهه1980 ، مفهوم جنسیت جایگزین مفهوم زن در توسعه شد. ارزش و اهمیت مفهوم جنسیت در پارادایم جدید توسعه آن است که به بررسی فرایندهای اجتماعی از نقطه نظر تأثیر آنها بر زنان، مردان و روابط میان آنها می پردازد. این مفهوم، زنان را به صورت جدا در نظر نگرفته، بلکه باعث می شود تفاوت های ناشی از طبقه، نژاد، قومیت، سن، توانایی و رفتار جنسی میان زنان و مردان آشکار شود. در این رهیافت، توانمندسازی زنها و رفع نیازهای راهبردی آنها مــورد توجه قــرار می گیرد. به همین جهت، امروزه دنیا با این واقعیت روبه رو شده که دیگر نمیتوان زنان را به عنوان عوامل نامرئی در فرآیند توسعه به حساب آورد و توانمندیهای زنان در میزان موفقیت دولت های در حال توسعه در زمینه کنترل رشد جمعیت، بیکاری، بهداشت و . . .امری غیر قابل انکار است.
در چنین شرایطی به نظر می رسد تحقق توسعه پایدار در کشور ما نیز بدون توجه به توانمندیهای زنان امکانپذیر نیست و بررسی دقیق تر این مسأله، امری ضروری در راستای ایجاد زمینه مناسب برای بهبود وضعیت جامعه محسوب می شود.
1-3- اهداف و ضرورتهای تحقیق
الف)سوال های تحقیق
– آیا آموزش زنان در مقاطع دانشگاهی اثر مثبتی بر رشد اقتصادی دارد؟
ب)هدف اصلی
– بررسی پیامدهای مثبت و منفی آموزش و اشتغال زنان بر رشد اقتصادی.
– افزایش مشارکت زنان در اقتصاد باعث تسریع در رشد و توسعه کشورها میشود.
در این پژوهش از روشهای توصیفی و نهایتاً تحلیلی استفاده خواهد شد.
جامعه آماری در این تحقیق، بین چند کشور منتخب که بر حسب درآمدهای بالا، پایین و متوسط تقسیمبندی شدهاند، خواهد بود. که از طریق سایتهای اینترنتی (WDI) و دستــــرسی به گزارشات از طریق نرمافزار 7 Eviews به صورت دادههایPanel انجام خواهد گرفت.
1-6- محدویت ها، موانع و مشکلات تحقیق
-احتمال نبود آمار زنان تحصیلکرده در برخی از کشورهای مورد بررسی.
-عدم وجود اطلاعات کامل در مورد مشارکت زنان در بین چند کشور منتخبی که بر حسب درآمدهای بالا، پایین و متوسط تقسیمبندی شدهان
بازار را میتوان سازوکاری دانست که خریداران و فروشندگان با تعامل آزاد با قیمت معین در آن به مبادله میپردازند. تحلیل بازار دارای ابعاد گسترده و پیچیده است. انتظارات از بازار به عنوان نقش مبادلاتی، وظیفه نشانهای و سنجش قدرت عاملین در بازار در کنار نقش هوشمندی و تعادلی و عدالت، باعث نظریهپردازیهای متعدد و متفاوتی در زمینه بازار شده است. از سال 1950 به بعد، چهار بازار: رقابت کامل، انحصار کامل، رقابت انحصاری، انحصار دوجانبهیا چند جانبه، محور بحث اقتصاددانان در نظریات خرد و حتی کلان بوده است (پورفرج، 1386). به همین دلیل اهمیت توجه به بازار در قرن حاضر روز به روز در حال افزایش است.
نظامهای مختلف اقتصادی نیز به دلیل جایگاه ویژه بازار و کارکردهای خاص آن در اقتصاد، به ارائه مدلهای متفاوت از بازار پرداخته اند و درصدد یافتن مدلی از بازار هستند که اهداف اقتصادی جوامع را به بهترین شکل محقق سازد. به عنوان مثال، در نظام سرمایهداری، اصلیترین کارکرد بازار، ایجاد کارایی است و بقیه متغیرهای مؤثر در زندگی اجتماعی انسانها مانند رفاه و عدالت حتی تعادل، در قالب کارایی تحقق یافته و تجزیهوتحلیل میگردد. فرض تحلیلی این نظام این است که هر بازار کالا، وقتی در شرایط بهینه پارتو قرار دارد، حتما در شرایط تعادل، عدالت و رفاه هم قرار دارد. نظام سرمایهداری میخواهد با بهینگی، مدلی از بازار رقابتی ارائه و آن را کارآمدترین مدل بازار برای رفاه بشر معرفی کند اما از آنجا که مبانی و فروض آن کمتر قابل تحقق است، میتوان این مدل از بازار را ایدهآل، ولی غیرقابل تحقق دانست (همان). برخی اقتصاددانان با ارائه نظریه شکست بازار، موانع ساختاری را عامل عدم تحقق بازار رقابتی میدانند. بهعلاوه وجود آثار هزینهیا منفعت خارجی، تولید کالای عمومی که استثناناپذیر و غیررقابتیاند، نابرابری ارزش تولیدی با ارزش درآمدی و ظهور انحصار و قدرت بازاری عاملین اقتصادی، صرفههای اقتصادی و انحصار طبیعی، و برخی عوامل دیگر را نارسایی ذاتی بازار در حل این مسائل میشمرند و برخی دیگر از اقتصاددانان مبانی فلسفی نظریه بازار نئوکلاسیکی را نادرست پنداشته و تفسیر جدیدی از بازار و رقابت ارائه میدهند (هایک،1987).
از آنجا که اطلاعات، کالایی عمومی است و در صورت ارائه، همگان از آن استفاده میکنند، تجار و بخش خصوصی انگیزهای برای افشای اطلاعات ندارند. این امر سبب میشود که بازار با نقصان اطلاعات روبهرو شود و سرانجام، انتخاب نامطلوب و مخاطرات اخلاقی ناشی از این امر باعث کاهش کارایی و در برخی موارد شکلگیری بازار انحصاری میگردد.
پدیده عدم تقارن اطلاعات در بازار واقعیتی است که توسط تئوری سنتی نئوکلاسیکها لحاظ نمیگردد، اساس ایده کارکرد دست نامرئی، در بازار رقابت کامل، این است که عاملان بازار دارای اطلاعات یکسانی درباره مشخصات کالای مورد معامله هستند. اما هنگامی که این فرض نقض میشود، منافع بالقوه، در مبادله و در سایه اطلاعات اضافی ظاهر میشوند و این امر، بهیک موضوع اساسی و قابل بحث تبدیل میشود.
در حالی که توجه به آموزههای اسلامی در بازار اسلامی و معاملات نشان از توجه اسلام به عدم تقارن اطلاعات در اقتصاد دارد، شاید بتوان گفت که نظام سرمایهداری، فرآیند حرکت و تشکل تنظیمی بازار را بر پایه کارایی و تعادل قرار داده و هر بازار بهینه و کارآمد و تعادلی را عادلانه (عدالت مبادلهای و توزیعی) میشمرد؛ اما نظام اسلامی فرآیند تنظیمی و پایهای بازار را اخلاق و عدالت قرار داده و هر بازار منطبق با مفاهیم اخلاق و عدالت را بازار کارآمد و تعادلی به حساب میآورد (پورفرج، 1386). پس مبادلات و معاملات در بازار اسلامی عادلانه است و این امر عدم تقارن اطلاعات در بازار را کاهش داده و رضایت از معامله و کارایی بازار را افزایش میدهد، زیرا رساندن اطلاعات درست به خریدار و جلوگیری از احتکار و انحصار و تشویق رقابت و به طور کلی شفاف سازی بازار، از عناصر بالا بردن کارایی است؛ این عناصر در اقتصاد اسلامی مورد تأکید واقع شده است. به عنوان مثال نهی از خلاف واقع گفتن در معامله و نهی از پوشاندن عیب کالاهای مورد معامله در روایات مؤید این حقیقت است.
بنابراین برخی از احکام و آداب تجارت در اسلام که به مسأله اطلاعات در بازار مربوط است میتواند عدم تقارن اطلاعات در بازار را تحت تاثیر قرار دهد. از این رو در پژوهش حاضر محقق بر آن است تا آموزههای اسلامی که میتواند عدم تقارن اطلاعات در بازار را کاهش دهد، استخراج نموده و با دریافت نظر خبرگان مجموعهای معتبر از آموزههای اسلامی موثر بر کاهش عدم تقارن اطلاعات در بازار ارائه دهد.
بازار به عنوان سازوکار هماهنگی فعالیتهای اقتصادی از جمله داد و ستد کالاها و خدمات شناخته شده و علم اقتصاد نیز با موضوعات متعدد در نهاد بازار نمایان میشود. طبیعی است بدون در نظر گرفتن این نهاد هیچ یک از موضوعات اساسی از جمله عرضه و تقاضا، تعادل و رفاه جایگاه خود را در اقتصاد پیدا نمیکند. با توجه به مدلهای مختلفی که برای بازار وجود دارد، شناخت ویژگیهای بازار بر اساس مبانی اسلام از ضروریات جوامع اسلامی به حساب میآید. تحلیل ویژگیها و کارکردهای بازار یکی از مباحث مهم اقتصاد اسلامی است که کمتر بدان پرداخته شده است.
این ضرورت زمانی بیشتر میشود که غیرواقعی بودن فرضهای بازار رقابت، باعث پیدایش موضوع عدم تقارن اطلاعات در بازار شده و کارایی بازار را زیر سؤال برده است. بعضی از اقتصاددانان معتقدند که عدم تقارن اطلاعات ناشی از عدم کفایت سیستم قیمتها برای ارائه اطلاعات کامل است. بر اساس تحقیق گروسمن، سیستم قیمتها مقداری عدم تعادل داشته و تمامی اطلاعات را منعکس نمی کند (استیگلیتز، 2002، ص 480).
بنابراین عدم تقارن اطلاعات موجب تردید درباره تعادل بازار میشود، چون فرض تعادل، بیانگر این است که افراد در هر لحظه از زمان از
سلایق، میزان موجودی انبار و قیمت بازار اطلاع دارند درحالی که اقتصاددانان اذعان دارند که بیشتر بازارها در شرایط رقابتِ ناقص به سر می برند و تعادل والراس، مبنی بر وجود اطلاعات کامل در بازار خیال پردازانه است.
امروزه، مدلهای با اطلاعات ناقص، ابزاری ضروری در جعبه ابزار پژوهشگران اقتصادی بهشمارمیرود و کاربردهای فراوانی، از بازارهای سنتی کشاورزی کشورهای درحال توسعه گرفته تا بازارهای مدرن مالی اقتصادهای توسعهیافته، دارند. پایههای این تئوری در دهه 1970 توسط جرج آکرلوف، مایکل اسپنس و جوزف استیگلیتز بنا نهاده شد. در دهه 1980 مقالات زیادی در زمینهی اقتصاد اطلاعات منتشر شد و اکنون نیز بهیکی از شاخههای علم اقتصاد تبدیل شده است. امروزه پذیرفته شده که بدون ورود عدم تقارن اطلاعات در مدلها، تحلیل اقتصادی، ناقص است (میرجلیلی،1388، ص150). استیگلیتز تأکید میکند که تئوری بازار رقابت کامل بر فضایی کاملاً شفاف بنا شده، ولی جهان خارج و واقعیت از نقص اطلاعات رنج میبرد. یکسان نبودن اطلاعات، افزون بر فرار مالیاتی، موجب نابسامانیهایی در بازارهای مختلف، از جمله پیامد منفی بر بازار کالاهای دست دوم، بازار بیمه و بازار کار و…شده و سبب انتخاب نامساعد، مخاطرات اخلاقی و متضرر شدن کارگران خوب شده، در نتیجه، کارایی بازار را کاهش میدهد.
مطالعات اخیر در زمینه اقتصاد اطلاعات نشان داده اند که، چارهای جز پذیرش عدم تقارن اطلاعات در بازار نیست. اما آنچه جای بحث دارد این است که از طریق چه سازوکارهایی میتوان عدم تقارن اطلاعات در بازار را کاهش داد.
توجه به نصوص شرعی مربوط به بازار اسلامی و احکام واجب مبادلهکنندگان در آن، بیانگر این است که در اسلام فرض بر عدم تساوی اطلاعات دو طرف معامله در بازار است (انیس الزرقا،1383). بازار اسلامی نه تنها کتمان اطلاعات در کالا را به عنوان یکی از اصول به مخاطره افتادن روابط در بازار می داند، بلکه برای جلب اعتماد تأکید زیادی بر بیان آشکار عیوب کالا به طرف مبادله دارد و این عمل را ناشی از کمال ایمان و سالم بودن (شدن) جریان بازار می شمارد. نظام اسلامی با طرح احکام و قوانین مناسب در پی برقرار نمودن تساوی اطلاعات میان دو طرف معامله است.
شواهد تاریخی نشان میدهد که با گذر زمان و بهکارگیری مبانی اسلامی در بازار، بازاری در تمدن اسلامی شکل گرفت که از نظر فیزیکی مغازهها و محلهای کسب قبلهیکدیگر و روبهروی هم بودند، مغازهها کاملا باز و بازارها حرفهای و تعداد خریداران و فروشندگان بسیار بودند، یعنی در کنار احکام و شرایط مربوط به مبادلات در بازار اسلامی، ساختار فیزیکی حاکم بر بازار و چینش آن بهگونهای بوده که ثمرهاش شفافیت است (رجایی،1389، ص93-118).
از این رو، با توجه به نقص مدلهای موجود و غنای منابع و آموزههای اسلامی در زمینه بازار، شناسایی و استخراج آموزههای اسلامی مؤثر بر کاهش عدم تقارن اطلاعات و ارائه مدلی از بازار اسلامی، به عنوان بازاری کارا با کمترین عدم تقارن اطلاعات، از اهمیت بسزایی برخوردار است.
پژوهش حاضر در حوزه آموزههای اسلامی مؤثر بر کاهش عدم تقارن اطلاعات صورت گرفته است و منابع مرتبط با این موضوع جهت استخراج مدل مورد استفاده قرار گرفت و نظر متخصصین مربوط بهاین حوزه نیز جهت تایید مدل دریافت گردید.
[1] Compelet information
[2] Asymmetry Information
[3] Incompelet Information
[4] Hayek
[5] Stiglitz
[6] Akerlof
[7] Spence
و اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه در تولید ملی هر جامعهای، انرژی نقش مهمی ایفا میکند. به طور کمی توسعه اقتصادی به عنوان رکن اساسی در مجموعه سیاستها و خط مشیهای هر کشور مدنظر قرار دارد. انرژی در جریان توسعه اقتصادی به عنوان موتور و مولد رشد و توسعه به شمار میرود لذا بخش انرژی به عنوان یکی از بخشهای اقتصادی- اجتماعی تاٌثیر بسزایی بر سایر بخشها دارد[2]. راهبرد تاٌمین انرژی، به میزان کافی و هزینهی مناسب، جزو برنامههای اصلی هر کشور میباشد. ایران به دلیل برخوردار بودن از منابع نفت و گاز، دارای موقعیت خاصی بوده است. این امکان دارد که با استفاده بهینه از این منابع، به رشد اقتصادی مطلوبی دست یابد. نقش برق به عنوان یک انرژی، در ایجاد روشنایی به طور عام (خانگی) و ایجاد سرما و گرما بر کسی پوشیده نیست و به طور خاص در تجارت و صنعت میتواند یکی از کاربردیترین انرژیهای رایج در جامعه باشد. رشد چشمگیر و فزاینده تقاضای برق به عنوان یک سوخت موثر و بدون ایجاد آلودگی در رشد و توسعه اقتصادی جامعه، آیندهنگری در این زمینه را برای محققین، دانشپژوهان و سیاستگذاران الزامی ساخته است. برق به عنوان عالیترین نوع انرژی، نقش مهمی در توسعه اقتصادی یک کشور دارد و تامین مطمئن آن برای ادامه فعالیتهای اقتصادی بسیار حیاتی است. میزان تولید و مصرف انرژی الکتریکی یکی از شاخصهای مهم رشد اقتصادی و مبین کیفیت زندگی جوامع و ملتها میباشد.
انرژی الکتریکی در اکثر کشورها به عنوان صنعت مادر شناخته شدهاست. فرآیند جابجایی توان الکتریکی را انتقال انرژی الکتریکی گویند. این فرآیند معمولاٌ شامل انتقال انرژی الکتریکی از مولد یا تولید کننده به پستهای توزیع نزدیک شهرها یا مراکز توزیع صنایع است، از این پس یعنی تحویل انرژی التریکی به مصرفکنندهها در محدوده توزیع انرژی الکتریکی است. انتقال انرژی الکتریکی این امکان را فراهم می کند، تا به راحتی و بدون متحمل شدن هزینه حمل سوختها و همچنین جدای از آلودگی تولید شده از سوختن سوختها در نیروگاه، از انرژی الکتریکی استفاده شود. در بسیاری از موارد انتقال منابع انرژی مانند باد یا آب سدها غیرممکن است و تنها راه ممکن، انتقال انرژی الکتریکی است.
بنابراین انتقال انرژی الکتریکی بین مناطق جزو ماهیت سیستم تولید و مصرف برق است. اما مشکلی که در فرایند انتقال انرژی الکتریکی پدید می آید، اتلاف آن است و بنابراین این پدیده ضروری در نظام تولید و مصرف برق باید به گونه ای مدیریت شودکه در حد ضرورت و در حداقل ممکن باشد.
برق هم به صورت انرژی اولیه و هم به صورت انرژی ثانویه در تراز انرژی کشور وارد میشود. برق تولیدی از انرژیهای حرارتی فسیلی در قالب نیروگاههای بخار، نیروگاههای گازی، نیروگاههای سیکل ترکیبی و نیروگاههای دیزلی تحت عنوان انرژی ثانویه طبقهبندی شدهاند و سایر روشهای تولید نیروی برق (اعم از برق آبی، بادی، زمینگرمایی، خورشیدی و اتمی) جزو انرژیهای اولیه محسوب شدهاند.
انرژی الکتریکی معمولا در فواصل طولانی به وسیله خطوط هوایی انتقال مییابد و از خطوط زیرزمینی فقط در مناطق پرجمعیت شهری استفاده میشود و این به دلیل هزینه بالای راهاندازی و نگهداری و همچنین تولید توان راکتیو اضافی در این گونه خطوط است.
پیشبینی تقاضای مصرف برق و عوامل موثر بر آن یکی از کلیدیترین مباحث مربوط به انرژی میباشد با توجه به اینکه این موضوع با مباحث توسعه و اقتصاد یک کشور پیوند میخورد بنابراین مصرف برق وابسته به متغیرهای اقتصادی، غیراقتصادی و محیطی میباشد. در ایران 16 شرکت برق منطقهای وظیفه تامین، تولید و انتقال برق را بر عهده دارند و این مناطق با نیروگاههایی که در آنها موجود است میزان عرضه برق را که در توان دارند ایجاد میکنند. متقاضیان مصرف برق در مناطق مختلف کشور بر اساس تقسیمبندی وزارت نیرو به چند گروه تقسیم میشوند: صنعتی، کشاورزی، تجاری، خانگی، عمومی و سایر مصارف که ولتاژهای برق مصرفی در این بخشها با هم متفاوت است. تقاضا برق تحت تاثیر عواملی مانند کل مشترکین برق، محصول ناخالص داخلی، قیمت واقعی برق، مصرف سرانه برق به ازای هر مشترک، محصول ناخالص داخلی سرانه و… میباشد. و همچنین عرضه از عواملی مانند تولید نیروگاهها (حرارتی، هستهای، بادی، آبی، خورشیدی)، قیمت برق، تقاضای صادراتی و. . . تاثیر میپذیرد. با توجه به اینکه انرژی الکتریکی یک انرژی پاک است باید تلاش گردد که این انرژی به نحو بهینه تولید و توزیع شود و از اتلاف آن جلوگیری شود. در این تحقیق به بررسی سیستم توزیع انرژی الکتریکی و اتلاف انرژی از جنبه توزیعی پرداخته می شود.
پیشبینی تقاضای برق بعد از جنگ جهانی دوم و تا دهه 1970 به شکل سادهای صورت میگرفت. این امر برای بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا نیز صادق بود. به طوریکه در آمریکا رشد سالانه برق در حدود 7 درصد در نظر گرفته میشد و بدین ترتیب هر ده سال مصرف برق دو برابر میگردید. اما تغییرات شدید در قیمتهای انرژی در دهه 1970 همراه با کند شدن نرخ رشد اقتصادی کشورهای صنعتی سبب شد که این پیشبینیها قابلیت اعتماد خود را از دست بدهند و به همین علت روشهای دقیقتری برای پیشبینی و تحلیلهای تقاضای برق مطرح گردید. این پیشبینیها برای این است که از میزان تقاضا به طور تقریبی آگاه شد که بتوان بسترهای لازم برای عرضه آن را فراهم کرد. در صنعت برق ایران، تلفات انتقال و فوقتوزیع و توزیع بسیار بالاتر از استاندارد جهانی آن است. یکی از عوامل بالا بودن این رقم انتقال جریان الکتریسته در فواصل طولانی است. حرکت در جهت خودکفایی تولید منطقهای باعث کاهش تلفات انتقال خواهد شد. خودکفایی تولید منطقهای در صورتی میسر است که پیشبینی دقیقی از تراز ظرفیت شرکتهای برق منطقهای در سالهای آینده، وجود داشتهباشد. همچنین به دلیل وابستگی روزافزون همه زیر بخشهای اقتصادی به انرژی و از جمله انرژی الکتریکی و همچنین جایگزینی نیروی ماشین به جای نیروی انسانی، سبب شدهاست که برق در کنار سایر عوامل تولید (سرمایه و نیروی کار) یک عامل موثر در رشد و توسعه اقتصادی تلقی شود و در عملکرد بخشهای مختلف اقتصادی نقش چشمگیری ایفا مینماید. دلایل و انگیزههای متعددی در زمینه اهمیت تحلیل و پیشبینی تقاضا و عرضه برق وجود دارد:
برنامهریزی و تعیین ظرفیت موردنیاز برای تولید برق در آینده
ملاحظات قیمتگذاری برق
تجزیه و تحلیل اثرات زیستمحیطی و یا سایر اثرات ناشی از افزایش تقاضا
انتقال برق در مسافتهای طولانی، هزینه خطوط انتقال نیرو شامل خطهای 400 کیلو ولتی را افزایش میدهد و از این رهگذر قیمت تمامشده برق را بالا میبرد. انتقال جریان الکتریسته در فواصل طولانی میان مکانهای تولید و مصرف در کنار عواملی همانند برقرسانی به اماکن کم جمعیت و دوردست تاثیر بسزائی بر افزایش تلفات انتقال دارد. به طوری که تلفات انتقال و فوقتوزیع وتوزیع در صنعت برق ایران نزدیک به 15 درصد است و از استاندارد جهانی آن فاصله زیادی دارد. جهت کاهش تلفات انتقال و کاهش قیمت تمام شده برق، توزیع مناسب جغرافیایی نیروگاههای جدید با توجه به نیازهای هر منطقه بسیار ضروری و بااهمیت است. با توجه به مطالب ارائه شده در خصوص اهمیت برنامهریزی انرژی به خصوص انرژی الکتریکی برای کشور، در این تحقیق تلاش میشود مدل یکپارچه و سیستمی و در عین حال پویایی از تعاملات تولید و مصرف انرژی الکتریک در اقتصاد کشور و هر منطقه تدوین گردد و به کمک آن دورنمایی از آینده تولید و مصرف انرژی الکتریکی ترسیم شود و نقاط عطفی که در این دورنما قابل پیشبینی است، شناسایی شود. به این ترتیب با تکیه به مدل سیستمی که دورنمای تولید (عرضه) و مصرف (تقاضا) انرژی الکتریکی را در اقتصاد کشور به تصویر میکشد، راهکارهای سیاستی قابل گزینش برای مدیریت بهینه این نقاط عطف، تحلیل و بررسی شود.
با توجه به منطقهبندی برق در کشور، نیروگاههای موجود در هر منطقه توان تولید انرژی الکتریکی بیشتر یا کمتر از حد نیاز منطقه را فراهم میکنند. به خاطر این مسئله که انرژی الکتریکی قابل ذخیره کردن نمیباشد بنابراین هر منطقه زمانی که کمبود دارد باید این انرژی را از مناطقی که دارای مازاد هستند تامین کند و همچنین زمانی که مازاد انرژی دارد باید این انرژی را به مناطق دارای کمبود انتقال دهد.
بیشتر هدف ما این است که مناطق کشور را از نظر میزان مصرف صنعتی، کشاورزی، خانگی و. . . شناخت و به یک برنامهریزی دست یافت که نیروگاههای هر منطقه توان تامین انرژی منطقه خود را داشته باشند یعنی دولت باید بودجه خود را طوری تخصیص دهد که تعادل منطقهای از نظر عرضه و تقاضا ایجاد شود و وزارت نیرو هم باید میزان تقاضای منطقهای خود را بشناسد و برای صادرات برق هم باید نیروگاهای مناطق مرزی را توسعه دهیم. در این کار از شبیهسازی استفاده خواهد شد و مدل چندین بار در سناریوهای مختلف محتمل مورد تجزیه و تحلیل قرار داده میشود و هر بار نتایجی به دست میآید آنگاه با تحلیل آمار به دست آمده به نتایج قابل اطمینانی از عملکرد حقیقی سیستم واقعی دست خواهید یافت.
با وجود تراز کلی عرضه و تقاضای برق در کشور اما تعادل منطقهای در عرضه و تقاضا وجود ندارد.
این تحقیق در حوضه اقتصاد ایران انجام شده است. برای تخمین توابع تقاضای موجود در مدل سیستم دینامیک از اطلاعات مقطعی برق منطقهای موجود در سالنامههای آماری مرکز آمار، بین سالهای 1387تا 1389 استفاده خواهد شد. عرضه برق نیز براساس میزان تولید نیروگاههای هر منطقه از سال 1387تا 1389 که داده واقعی داریم به دست خواهد آمد سپس استفاده از شبیهسازی عرضه برای سالهای آتی پیشبینی خواهد شد. معادلات به صورت چهار گام زمانی در سال انجام میگیرد، در طول هر گام زمانی ابتدا متغیرهای جریانه یا نرخ در درون متغیرهای انباره یا سطحانباشته میشوند (انتگرال گرفته میشوند)، سپس تمامی روابط متغیرهای نرخ بر اساس مقادیر جدید متغیرهای سطح روزآمد میگردد. این تاثیر متغیرهای حالت بر روی متغیرهای نرخ و پس از آن تاثیر متقابل متغیرهای نرخ بر روی متغیرهای حالت، در صورتی که زنجیره پیوندها در نهایت به متغیر اولیه بازگردد میتواند منجر به شکلگیری حلقههای بازخوردی شود. این حلقههای بازخوردی از دید متخصصان دانش سیستم دینامیک به عنوان مهمترین پایه ایجاد رفتار سیستم شناخته میشود.
مدل این پژوهش مبتنی بر طبقه مدلهای شبیه سازی رفتاری و دینامیک سیستمی است. متدولوژی سیستمی مبتنی بر تئوری کنترل مدرن است که در آن رفتار سیستم به وسیله معادلات دیفرانسیل و انتگرال شبیهسازی میگردد. در این متدولوژی از پیش هیچ فرض محدودکنندهای در مورد رفتارسیستم در نظر گرفته نمیشود و برای تحلیل سیستمها و بازارهای پیچیده که در آن عوامل متعددی به یکدیگر تنیده شدهاند، مناسب است.
نیروگاه: نیروگاه عبارت است از محل استقرار مولدهای نیروی برق و تجهیزات وابسته.
نیروگاه برق آبی : نیروگاهی است که در آن از انژری پتانسیل آب انباشتهشده در پشت سدها جهت مصرف در توربین آبی برای تولید برق استفاده میگردد.
نیروگاه بخاری : نیروگاهی است که درآن از انرژی حرارتی سوختهای مایع و جامد و گاز جهت تولید بخار و مصرف آن در توربینهای بخار برای تولید برق استفاده میشود.
نیروگاه چرخه ترکیبی : نیروگاهی است که در آن علاوه بر انرژی الکتریکی توربینهای گازی از حرارت گازهای خروجی از توربینهای گازی جهت تولید بخار از یک دیگ بخار بازیاب استفاده شده و بخار تولیدی در یک دستگاه توربوژنراتور بخار، تولید انرژی برق میکند.
نیروگاه گازی : نیروگاهی است که در آن از انرژی حرارتی سوختهای فسیلی گاز و مایع جهت تولید گاز داغ (دود) و مصرف آن در توربین گازی برای تولید برق استفاده میگردد.
نیروگاه دیزلی : نیروگاهی است که در آن از سوخت گاز یا مایع در سیلندرهای دستگاه استفاده کرده و انرژی مکانیکی حاصل توسط ژنراتور کوچله شده با آن به انرژی الکتریکی تبدیل میشود.
نیروگاه چند سوخته: نیروگاه چند سوخته، نیروگاهی است که مجهز به کولرها و مشعلهایی است که توانایی به کارگیری بیش از یک نوع سوخت را دارد.
نیروگاه هسته ای : نیروگاه هستهای، نیروگاهی است که در آن انرژی حرارتی ناشی از سوختهای هستهای به انرژی الکتریکی تبدیل می شود.
شرکت برق: منظور، شرکت سهامی برق است که به موجب مقررات قانونی، به کار تولید، انتقال و توزیع نیرو و یا بخشی از این امور اشتغال دارد و برق متقاضی را تأمین میکند.