واژه طرحواره در روانشناسی و بهطور گستردهتر در حوزه شناختی، تاریخچهای غنی و برجسته دارد. در حوزه رشد شناختی، طرحواره را بهصورت قالبی در نظر میگیرند که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل میگیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند. طرحوارهها بهعنوان نقشه انتزاعی شناختی در نظر گرفته میشوند كه راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسأله است. زمانی كه نیاز خاصی ارضا نشود، طرحواره ناسازگاری در آن حیطه ایجاد میشود (یانگ، کلوسکو و ویشار، 1389).
یکی از نظریههایی که مکانیزمهای زیربنایی در پدیدآیی رفتارهای ضداجتماعی را تبیین میکند، نظریه طرحوارههای ناسازگار اولیه است. یانگ معتقد است که طرحوارههای ناسازگار اولیه، قدیمیترین مؤلفههای شناختی و باورها و احساسات غیرشرطی درباره خودمان هستند. طرحوارههای ناسازگار اولیه، الگوها یا درونمایههای عمیق و فراگیری هستند كه از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشكیل شدهاند، در دوره كودكی یا نوجوانی شكل گرفتهاند، در مسیر زندگی تداوم دارند، درباره خود و روابط با دیگران هستند و به شدت ناكارآمدند (یانگ، 2003).
طرحوارههای ناسازگار اولیه بهعلت تمایل بشر به هماهنگی شناختی، برای بقاء خودشان میجنگند. بهگونهای كه فرد رفتارهای درونی یا بیرونی انجام میدهد تا وضعیت فعلی طرحواره را حفظ كند و طرحواره تداوم یابد. او هیجده طرحواره را معرفی میکند که عبارتند از: 1- رهاشدگی/ بیثباتی، 2- بیاعتمادی/ بدرفتاری، 3- محرومیت هیجانی، 4- نقص/ شرم، 5- انزوای اجتماعی/ بیگانگی، 6- وابستگی/ بیكفایتی، 7- آسیبپذیری نسبت به ضرر یا بیماری، 8- خود تحولنیافته/ گرفتار، 9- شكست، 10- استحقاق/ بزرگ منشی، 11- خویشتنداری و خودانضباطی ناكافی، 12- اطاعت، 13- ایثار، 14- پذیرشجویی/ جلبتوجه، 15- منفیگرایی/ بدبینی، 16- بازداری هیجانی، 17- معیارهای سرسختانه/ عیبجویی افراطی و 18- تنبیه (یانگ و همکاران، 1389).
از آنجا كه طرحوارهها هسته خودپنداره افراد را شكل میدهند، اگر دارای محتوای ناسازگار باشند افراد را نسبت به گسترهای از كاستیها و مشكلات آسیبپذیر میكنند (حقیقتمنش، آقامحمدیانشعرباف، قنبریهاشمآبادی و مهرام، 1389). طرحوارههای ناسازگار اولیه و راههای ناکارآمدی که بیماران از راه آنها یاد میگیرند که با دیگران کنار بیایند، اغلب زیربنای نشانههای مزمن اختلالات محور I مثل اضطراب، افسردگی، سوءمصرف مواد و اختلالات روانتنی بهشمار میروند (یانگ و همکاران، 1389). پژوهشها نشان دادهاند که طرحوارههای ناسازگار اولیه در بسیاری از اختلالها مثل اختلالات شخصیت (پتروسلی، گلاسر، کالهون و کامپبل، 2001)، اختلال وسواس اجباری (آتالای، آتالای، کاراهان و کالیسکان، 2008)، اختلال استرس پس از سانحه (ککرام، درومند و لی، 2010)، اختلال هراس اجتماعی (پینتوگوویا، کاستیلهو، گلهاردو و کانها، 2006)، افسردگی (وانگ، هالورسن، ایسمن و واترلو، 2010؛ ابرهارت، آربچ، بیگداپیتن و آبلا، 2011؛ رنر، لابستیل، پیترز، آرنتز و هوبرز، 2012)، اضطراب (داوودی، ابولقاسمی و وطنخواه، 2013؛ عیسینژاد، شجاعحیدری، رودباری و لیاقتدار، 2012)، سوءمصرف مواد (بخشیبجد و نیکمنش، 2013؛ شری، استارت و آندرسون، 2014)، اختلالهای جنسی (ابولقاسمی و کیامرسیا، 2012)، اختلالهای خوردن، اختلال اضطراب اجتماعی، ارتباطهای ناکارآمد (بسمنز، بریت و ون، 2010؛ نقل در بهرامیزاده و بهرامیاحسان، 1392)، روابط بین فردی (تیم، 2013) و رضایت زناشویی (ذوالفقاری، فاتحیزاده و عابدی، 2008؛ یوسفی، عابدین، تیرگری و فتحآبادی، 1389) نقش دارند.
طرحوارهها به واسطه تأثیری كه بر سبک دلبستگی، اختلالات شخصیت، اختلالات خلقی و رضایت زناشویی میگذارند، میتوانند تأثیر مستقیم و غیرمستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند. معمولا ماهیت ناسازگار طرحوارهها وقتی ظاهر میشود که بیماران در روند زندگی خود و در تعامل با دیگران، بهویژه رابطه زناشویی بهگونهای عمل میکنند که طرحوارههای آنها تأیید شود، حتی اگر برداشت اولیه آنها نادرست باشد (یانگ، 2003).
یانگ و کلوسکو چنین فرض کردند که رضایت در روابط نزدیک و دوستانه فقط زمانی دیده میشود که هم نیازهای رشدی بهطور مقتضی برآورده شده باشند و هم نیازهای بزرگسالی ارضا شوند. چون هریک از زوجین علاوه بر طرحوارههایی که با خود به رابطه میآورند، در ارتباط فعلی خود نیز طرحوارههایی بهوجود میآورند که خاص این رابطه هستند (داتیلیو و بیرشک، 1385؛ نقل در ذوالفقاری و همکاران، 2008)، چنانچه در روابط دو نفر نیازهای طرحواره اولیه برآورده نشود و یا طرحواره اولیه با طرحواره فعلی ناهماهنگ باشد، موجب ناسازگاری بین زوجین و در نهایت طلاق میشود (یانگ، 2003).
در پژوهش کلیفتون (1995؛ نقل در یوسفی، 2012)، نتایج نشان داد که بین طرحواره ناسازگار اولیه شكست با اعتماد و قابل پیشبینی بودن شریك زندگی و همچنین بین طرحواره ناسازگار محرومیت هیجانی و نقص با نزدیكی، اعتماد و صمیمیت زوجین، رابطه منفی وجود دارد. همچنین استلیز (2004؛ نقل در یوسفی، 2012) بیان کرد طرحواره ناسازگار اولیه محرومیت هیجانی و نقص، پیشبینی كننده روابط صمیمی و عاشقانه كمتر در زوجین میباشد. فریمن (1999) دریافت که نمرات افراد در مقیاس طرحوارههای ناسازگار اولیه پیشبینیکننده کیفیت ازدواج و رضایت زناشویی در آنان است. پژوهشهای مختلفی (داسیانا وآلینا، 2012؛ آریتی و بمپوراد، 1980؛ ذوالفقاری و همکاران ، 2008) به رابطه معنادار میان طرحوارههای ناسازگار اولیه و رضایت زناشویی اشاره کردهاند.
رضایت زناشویی یک جنبه بسیار مهم و پیچیده از یک رابطه زناشویی است. هنری، هود، جانسون و کارلوزی (2004) رضایت زناشویی را تفسیر افراد از کیفیت ازدواج یا خوشبختی حاصل از ازدواجشان میدانند. بهعبارت دیگر، اصطلاح رضایت زناشویی به مسرت کلی شخص و خشنودی او از روابط نزدیک زناشویی اشاره دارد. گریف (2000) در تعریف سازگاری و رضایت زناشویی اظهار میکند که زوجین سازگار، زن و شوهرهایی هستند که توافق زیادی با یکدیگر دارند، از نوع و سطح روابطشان راضیاند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت رضایت دارند و مدیریت خوبی در زمینه وقت و مسائل مالی خودشان اعمال میکنند.
با این وجود آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است، نشانگر آن است که رضایت زناشویی بهآسانی قابل دستیابی نیست. از همان روزهای آغازین رابطه زناشویی، عدم توافقهای جدی و مکرری بهوجود میآیند که اگر حل نگردند، میتوانند رضایت و ثبات زناشویی را با تهدیدی جدی مواجه کنند (تالمن و هسایو، 2004). علاوه بر این، قطعنظر از همه روابط زناشویی که به طلاق ختم میشوند، بسیاری از ازدواجها و روابط زناشویی ناموفق نیز وجود دارند که همسران به دلایل گوناگون طلاق نمیگیرند. لذا توجه به رضایت زناشویی به خاطر نقشی که در سلامت روانی زوجین و فرزندان آنها دارد، اجتنابناپذیر است. احساس رضایت از ازدواج و رابطه زناشویی نقش مهمی را در میزان کارکردهای بهنجار خانواده ایفاء میکند (یوسفی، 2012).
پژوهشها (بوث و ادواردز، 1985؛ میراحمدیزاده، نخعیامرودی، طباطبایی و شفیعیان، 1382) دریافتهاند یکی از عواملی که بر رضایت زناشویی تأثیرگذار است، سن ازدواج زوجین است و هر چه سن ازدواج پایینتر باشد، احتمال از هم گسیختگی خانواده بیشتر میشود. معمولا در همه جوامع برای ازدواج، یك پایه سنی حداقلی وجود دارد كه در قوانین مدون یا غیرمدون در نظر گرفته میشود و افراد تا قبل از رسیدن به آن، به برقراری پیوند زناشویی مجاز نیستند. این پایه سنی معمولا همزمان با بلوغ جنسی یا اندكی پیش یا پس از آن تعیین میگردد، ولی به دلیل آنكه ازدواج بهعنوان شیوه بهنجار ارضای این نیاز، تنها بعد زیستی ندارد و مانند دیگر امور انسانی با فرهنگ شكل گرفته و جهت مییابد، معمولا افزون بر بلوغ جنسی، باید توانمندی لازم برای اداره امور خانواده را داشته باشد و به تعبیری، به بلوغ عقلی و فكری و بلوغ اقتصادی رسیده باشد، بهگونهای كه فرد بتواند در نظر عرف و قانون، مسئولیت تعهدهای خویش را در قبال دیگران بپذیرد. بدین ترتیب، سن ازدواج در هر جامعهای بر حسب شرایط محیطی، اقتصادی و فرهنگ خاص آن جامعه تبیین میگردد (جدیدی، جانبزرگی و رسولزاده طباطبایی، 1388).
با وجود افزایش سن ازدواج، هنوز ازدواج زودرس در برخی از بافتهای فرهنگی رایج است و دختران که بیشتر در معرض آن هستند، آسیبها و عوارض شدیدی از جمله انزوای اجتماعی، محدودیت حمایت اجتماعی، فشار زیاد برای باردارشدن و حاملگی زودرس، نداشتن مهارت برای ورود به بازار کار، افسردگی و مشکلات تحصیلی را متحمل میشوند (لطفی، 1389). بنابراین ضروری است که اولا با فرهنگ سازی، آمار این ازدواجهای زودرس را در این مناطق کاهش دهند و دوما با حل مشکلات زناشویی در دانشآموزان متأهل تا حد امکان از بروز آسیبهای بعدی جلوگیری شود.
در حال حاضر دیدگاههای متعددی با رویکردهای مختلف به دنبال تبیین و حل تعارضهای زناشویی هستند. مانند خانوادهدرمانی که مسئولیت عمده آن بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده و فعال کردن نقش طبیعی خودالتیامبخشی خانواده است (عامری، نوربالا، اژهای و رسولزادهطباطبایی، 1382). درمان دیگری که در زمینه حل تعارضات زناشویی بکار برده میشود، درمان مبتنی بر نظام عاطفی بوون است که نقش مهمی در زمینه رشد نظری و كار بالینی خانوادهدرمانی داشته است. در این شیوه اعتقاد بر این است که نوعی نظام عاطفی بر ساختار خانواده حاكم است كه قابلیت انتقال بین نسلی دارد و سلامت روانی فرد در گرو سطح تفكیك و جدایی وی از این نظام است (بوون، 1976؛ نقل در یوسفی، 2012). علاوهبر این روشها، یانگ روش دیگری را مبتنی بر طرحواره برای حل اختلافات بهوجود آورده
که طرحواره درمانی نام دارد.
طرحواره درمانی، درمانی نوین و یکپارچه است که عمدتا بر اساس بسط و گسترش مفاهیم و روشهای درمان شناختی- رفتاری کلاسیک بنا شده است و هدف نهایی آن بهبود طرحواره است. این شیوه درمان، دارای دو مرحله سنجش و آموزش و مرحله تغییر است. در مرحله اول، طرحواره درمانگر به بیماران کمک میکند تا طرحوارههای خود را بشناسند و به ریشههای تحولی طرحوارهها در دوران کودکی و نوجوانی پی ببرند. در این مرحله، مدل طرحواره به بیماران آموزش داده میشود و بیماران یاد میگیرند سبکهای مقابلهای ناکارآمد (تسلیم، اجتناب و جبران افراطی) خود را بشناسند و ببینند چگونه پاسخهای مقابلهایشان باعث تداوم طرحوارههای آنها میشوند. هدف این است که بیماران هم از نظر عقلانی، عملکردهای طرحوارههای خود را بفهمند و هم اینکه این فرایندها را در سطح هیجانی تجربه کنند. سنجش یک فرایند چند بعدی است که شامل مصاحبه درباره تاریخچه زندگی، تکمیل پرسشنامه طرحواره، تکالیف خود-بازنگری و تمرینهای تصویرسازی ذهنی است. در فرایند سنجش، طرحوارهها از نظر هیجانی برانگیخته میشوند و به بیماران کمک میشود بین مشکلات فعلی و تجارب دوران کودکی خود، ارتباط هیجانی برقرار کنند. در پایان این مرحله، درمانگر و بیمار، مشکل بیمار را در قالب مدل طرحواره، مفهومسازی میکنند. در مرحله دوم، درمانگر بسته به نیازهای بیمار، راهبردهای شناختی، تجربی و رفتاری و بین فردی را در هر جلسه، بهگونهای انعطافپذیر بهکار میگیرد (یانگ و همکاران ، 1389).
از همین رو با توجه به اهمیت رضایت زناشویی و نقشی که طرحوارههای ناسازگار اولیه در کیفیت روابط زناشویی زوجین دارد، این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که آیا مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی میتواند فعالیت طرحوارههای ناسازگار اولیه را کاهش و رضایت زناشویی را افزایش دهد؟
سؤال اول: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره محرومیت هیجانی اثربخش است؟
سؤال دوم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره وابستگی/ بیکفایتی اثربخش است؟
سؤال سوم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره بازداری هیجانی اثربخش است؟
سؤال چهارم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره بیاعتمادی/ بدرفتاری اثربخش است؟
سؤال پنجم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره رهاشدگی/ بیثباتی اثربخش است؟
سؤال ششم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره ایثار اثربخش است؟
سؤال هفتم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره معیارهای سرسختانه/ عیبجویی افراطی اثربخش است؟
سؤال هشتم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر رضایت زناشویی اثربخش است؟
1-3-1 سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی
رویکرد طرحواره درمانی دارای دو مرحله است که مرحله اول آن سنجش و آموزش است. در این مرحله مدل طرحواره را به بیماران آموزش میدهند و بیماران یاد میگیرند سبکهای مقابلهای ناکارآمد خود را بشناسند و ببینند چگونه پاسخهای مقابلهایشان باعث تداوم طرحوارههای آنها میشوند. سنجش یک فرآیند چندبعدی است که شامل مصاحبه درباره تاریخچه زندگی، تکمیل پرسشنامههای طرحواره، تکالیف خود – بازنگری و تمرینهای تصویرسازی ذهنی است (یانگ، 2003).
2-3-1 طرحوارههای ناسازگار اولیه
تعریف نظری: طرحوارههای ناسازگار، الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیبرسان در فرد هستند كه در ابتدای رشد و تحول در ذهن شكل گرفته و در مسیر زندگی تكرار میشوند (یانگ و همکاران، 1389). طرحوارههای ناسازگار اولیه باورهای هستهای (پیش فرضهای غیرشرطی) در مورد خود و دیگران را بازنمایی كرده و پردازش اطلاعات بیرونی را به مسیری ناكارآمد منحرف میكنند. بنابراین، روابط بین فردی و ادراك از خود را تحت تأثیر قرار میدهند (نوعی، اصغرنژادفرید، فتی و عاشوری، 1389).
تعریف عملیاتی: نمرهای که فرد در پرسشنامه طرحواره یانگ در طرحوارههای ناسازگار اولیه کسب کند.
3-3-1 رضایت زناشویی
تعریف نظری: الیس (1992؛ نقل در سلیمی، آزادمرزآبادی، امیری و تقوی، 1387) رضایت زناشویی را ناشی از احساسات مرتبط با خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده زن یا شوهر میداند. رضایت زناشویی یعنی انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آنچه در زندگی خود تجربه میکند (مادنز، 1981؛ نقل در قربانعلیپور، فراهانی، برجعلی و مقدس، 1387).
تعریف عملیاتی: نمرهای است که فرد از پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ کسب میکند.
در پژوهش حاضر، اجرای مرحله سنجش نشان داد که از بین 18 طرحواره، تنها 7 طرحواره ناسازگار اولیه در بین افراد گروه آزمایش و کنترل فعال بود. این طرحواره ها عبارتند از رهاشدگی/ بیثباتی، بیاعتمادی/ بدرفتاری، محرومیت هیجانی، وابستگی/ بیکفایتی، ایثار، بازداری هیجانی و معیارهای سرسختانه/ عیبجویی افراطی. بنابراین تنها به بررسی این 7 طرحواره میپردازیم.
تعارض بین فردی به عنوان، نوعی تعامل كه در آن اشخاص تمایلات، دیدگاهها و عقاید متضادی را بیان میكنند، تعریف میشود كه بعضی محققان آن را رخدادی عادی در زندگی زناشویی میدانند(كلین، پلیزنت، وایتون و ماركمن، 2006). تعارض زناشویی، ناشی از واكنش نسبت به تفاوتهای فردی بوده و زمانی كه آنقدر شدت یابد كه احساس خشم، خصومت، كینه، نفرت، حسادت و سوء رفتار كلامی و فیزیكی در روابط آنان حاكم شود و به حالت ویرانگر درآید، حالتی غیر عادی است(کالین و سوگوک ،2009). تعارض همیشه، منفی نیست، بلكه روشی كه زوجها برای مدیریت تعارض خود به كار میبرند، ممكن است بر رابطه تأثیر منفی داشته باشد(گاتمن و سیلور ، 1999). زوجینی كه میتوانند تعارضات موجود در رابطه را با به كارگیری روشهای مثبت و استفادة كمتر از تعاملات منفی مدیریت كنند، فضایی ایجاد میكنند كه در آن فرصت بیشتری برای خودافشایی و توافق در مورد مشكلات خانواده وجود خواهد داشت (جوهانسون، 2003). تعارض زناشویی میتواند بر حیطههای مختلف زندگی افراد موثر باشد از جمله میتواند رضایت زناشویی افراد را تحت تاثیر قرار دهد.
رضایت زناشویی فرآیندی است که در طول زندگی زوجها به وجود میآید و شامل چهار حیطه جاذبه بدنی، جنسی، تفاهم، طرز تلقی و سرمایه گذاری میباشد. کرنی و کومبز(2000) رضایت زناشویی را توافق زن و شوهر در مورد اموری که ممکن است مسائل حادی به بار آورد، علاقه و فعالیت های مشترك، ابراز علاقه علنی مکرر و اعتماد متقابل، شکوه و شکایت اندك، شکایت نادر از احساس تنهایی و رنجش تعریف کردهاند(رجبی، سروستانی، اصلانی، 1392). روچ و همكاران(1998) رضامندی زناشویی را به صورت نگرشها یا احساسات كلی فرد نسبت به همسر و رابطهاش تعریف میكند. رضامندی زناشویی یك پدیده درون فردی و یك، برداشت از همسر و رابطه است و هنگامی به كار میرود كه واحد تحلیل فرد است و هدف تجزیه و تحلیل، نگرشهای ذهنی افراد بجای نشانههای عملی درباره همسر و رابطهشان است. چنین تعریفی از رضامندی زناشویی نشانگر آن است كه رضامندی یك مفهوم تك بعدی و مبین ارزیابی كلی فرد نسبت به همسر و رابطهاش است(زندی پور و مومنی جاوید، 1390). به اعتقاد كومار(2009) ادراك شخص، نقش مهمی در احساس شخص نسبت به همسرش دارد و تفكر مثبت بویژه در مورد روابط با همسر، به سطوح بالاتری از رضایت زناشویی میانجامد. زوجینی که دارای تعارض هستند علاوه بر اینکه ادراکشان از زندگی زناشویی تغییر می کند، نگرش نسبت به خودشان نیز دچار خلل می شود.
زوجهایی که از لحاظ مشکل ارتباطی نقشها، پاسخدهی عاطفی، مشارکت عاطفی، کنترل رفتار و کارایی عمومی در سطح پایینتری قرار دارند نه تنها سلامت روانی آنها در معرض آسیب قرار دارد بلکه احساس خودکارآمدی در آنها را نیز به مقدار زیاد کاهش مییابد . بندروا (2003) معتقد است: حس خودکارآمدی میتواند نقش مهمی در رویکرد و نگاه فرد به اهداف، تکالیف و چالشهایش داشته باشد (ابوالقاسمی، فلاحی و بابایی، و همکاران، 1391). بنابراین میتوان گفت افرادی که به دلایلی از جمله تعارضات زناشویی، رویکرد و نگاهشان به خود و توانمندیهایشان و همچنین به زندگی زناشویی و همسر دچار خلل شده معنای زندگیشان نیز تغییر میکند.
بنا به تعریف رکر (2000) معنای زندگی عبارت است از: ادراك نظم، انسجام و هدف در هستی و دنبال كردن اهداف ارزشمند و نیل به آنها همراه با حس رضایتمندی. با توجه به تعریف ركر (2000) میتوان به ماهیت موقتی این سازه پی برد. فرصت برای یافتن معنا از تولد تا مرگ در خلال گسترهای از موقعیتهای منحصر به فرد زندگی رخ میدهد (گرابر،2004). این موقعیتهای زندگی فرصتهایی را برای یافتن معنا در لحظه فراهم میسازند و به شرایط خاصی همچون سلامتی، محیط فیزیكی، وضعیت اقتصادی اجتماعی، میراث فرهنگی یا هرگونه شرایط خاص انسان مدرن امروزی وابسته نیستند. یافتن معنا یك صفت محسوب می شود و نه حالت و میتوان آن را در هر موقعیتی كشف كرد (نادی و سجادیان، 1391). بامیستر(1991) معتقد است هنگامی فرد میتواند احساس كند كه از یك زندگی معنادار برخوردار است كه چهار نیاز او به معنا، ارضا شده باشد. این چهار نیاز عبارتند از:
ونگ (1998) معنا را به عنوان یك سازة فردی و فرهنگی مبتنی بر نظام شناختی تعریف كرده است كه انتخابهای فردی، فعالیتها و اهداف را تحت تأثیر قرار میدهد و زندگی را وقف هدفمندی، ارزشهای فردی و رضایتمندی میكند . فرد ممكن است معنا را از منابع مختلفی كسب كند . براساس نظریة نیمرخ معنای شخصی ونگ(1998) این منابع ممكن است از طریق ارتباطات، دین، تعالی فردی، پذیرش شخصی، صمیمیت و رفتار منصفانه تحقق یابد(ونگ، 1998).
برخی از روانشناسان مانند آلپورت (1954)، فرانكل (1972)، و مازلو(1962) وجود معنا در زندگی، را به عنوان مهمترین عامل مؤثر بر كنشهای روانشناختی مثبت میدانند. یافته های پژوهشی متعددی نشان دادهاند كه وجود معنا در زندگی عنصری اساسی در بهزیستی روانی – عاطفی است و به صورت سیستماتیكی با ابعاد گوناگونی از شخصیت، سلامت جسمی و ذهنی، سازگاری و انطباق با استرسها و اختلالات رفتاری ارتباط دارد (اسكنل و بكر، 2006 ).
معنادرمانی از جمله روشهایی است که میتواند به افراد در یافتن معنای زندگی و داشتن ادراکی بهتر و رضایتی بیشتر از خود و زندگی خود داشت. معنادرمانی با در نظر گرفتن گذرایی هستی و وجود انسانی به جای بدبینی و انزوا، انسان را به تلاش و فعالیت فرا میخواند و بیان میدارد كه آنچه انسان ها را از پای درمیآورد، رنجها و سرشت نامطلوبشان نیست بلكه بیمعنا شدن زندگی است كه مصیبتبار است . اگر رنج را شجاعانه بپذیریم تا واپسین دم، زندگی معنا خواهد داشت و معنای زندگی میتواند حتی معنی بالقوه درد و رنج را نیز در برگیرد . فرانكل میگوید در دنیا چیزی وجود ندارد كه به انسان بیشتر از یافتن “معنی ” وجودی خود در زندگی یاری كند (فرانکل، ترجمه صالحیان و میلانی، 1386). معنادرمانی از نظر شكل، به درمانهای كوتاهی چون درمان آدلری نزدیكتر است . معنادرمانگران گرچه اغلب به صورت صمیمانه و مقبول در باره موضوعات فلسفی بحث میكنند، برای اینكه درمانجو را متقاعد سازند كه نگرشی آگاهانهتر و مسئولانهتر به خلاء وجودی كند، به شیوههای مختلف او را مواجهه میدهند، و برایش دلیل و برهان میآورند. نوشتههای مربوط به درمان نشان میدهند كه فنون درمانی، علاوه بر مواجهه دادن و تعبیرها، به مقدار زیادی به قانع سازی و استدلال نیز متكی هستند (بروچسکا، ترجمه سید
محمدی، 1381). به نظر میرسد که این شیوه بتواند بر تغییر شرایط زندگی و رضایت افراد از خود و همسر و در کل رضایت از زندگی زناشویی موثر باشد. با توجه با این امر پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان اثر بخشی معنادرمانی بر رضایت زناشویی و خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، طراحی گردیده است.
1-3- ضرورت و اهمیت موضوع پژوهش
از آنجایی که تعارض بین همسران سلامت روان اعضای خانواده تهدید کرده و باعث مشکلات مختلف در خانواده میگردد و همچنین بنیان خانواده را سست میکند، بررسی و شناسایی عوامل موثر برآن به منظور پیشگیری و کاهش از تعارض ضرورت مییابد. وقتی همسران تمایلی به رابطه با هم ندارند کمتر میتوانند مسایل مربوط به خانواده را مورد بررسی قرار داده و در نتیجه مشکلات آنها هر روز بیشتر از قبل میشود. تعارض بین همسران کیفیت زندگی و رضایت زناشویی را نیز کاهش میدهد . ناراضی بودن از زندگی زناشویی نگرش افراد به تواناییهای خود را نیز دچار خلل میکند، فرد احساس نا کارآمدی میکند. اهداف زندگی تغییر میکند و تعارضات بیشتر میشود و از آنجایی که این مشکلات بنیان خانواده را سست کرده و افراد خانواده را دچار مشکلات روانی و متعاقب آن جسمانی میکند؛ ضرورت دارد که پژوهشهای بیشتری در این حیطه انجام شود.
1-4- اهداف پژوهش
هدف اصلی:
تعیین میزان اثر بخشی معنادرمانی بر رضایت زناشویی و خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان
اهداف فرعی:
1- تعیین میزان اثر بخشی معنادرمانی بر رضایت زناشویی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان
2- تعیین میزان اثر بخشی معنادرمانی بر خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان
1-5- سوالات پژوهش
سوال اصلی:
آیا معنادرمانی گروهی بر رضایت زناشویی و خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، موثر است؟
سوالات فرعی:
1- آیا معنادرمانی گروهی بر رضایت زناشویی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، موثر است؟
2- آیا معنادرمانی گروهی بر خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، موثر است؟
1-6- فرضیههای پژوهش
فرضیه اصلی:
معنادرمانی گروهی بر رضایت زناشویی و خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، موثر است.
فرضیههای فرعی:
1- معنادرمانی گروهی بر رضایت زناشویی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، موثر است.
2- معنادرمانی گروهی بر خودکارآمدی عمومی زوجین با تعارضات زناشویی مراکز مشاوره شهر لاهیجان، موثر است.
1-7- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها
تعریف مفهومی متغیرها
تعارض زناشویی: تعارض زناشویی، ناشی از واكنش نسبت به تفاوتهای فردی بوده و زمانی كه آنقدر شدت یابد كه احساس خشم، خصومت، كینه، نفرت، حسادت و سوءرفتار كلامی و فیزیكی در روابط آنان حاكم شود و به حالت ویرانگر درآید، حالتی غیر عادی است(کالین وسویکوک،2009). تعارض در روابط وقتی بروز میکند که رفتار یک شخص با توقعات شخص دیگر جور در نیاید (دیویس،ترجمه بهاری، 1382).
معنادرمانی گروهی: رویكردی فلسفی است كه با انسان و دنیای او سر و كار دارد . این رویكرد نوعی نگرش نسبت به تعدادی از مفاهیم است مانند زندگی و مرگ، امید و ناامیدی ، رابطه و انزوا بودن و نبودن، گزینش آزادانه، آگاهی و مسوول شدن نسبت به خود و دیگران، تعالی خویشتن و جستجوی معنا در دورهای از زندگی كه با مرگ نزدیك روبرو است (بریت بارت و همکاران، 2004).
رضایت زناشویی: رضایت زناشویی عبارت است از حالتی که طی آن زوجین از ازدواج با هم و از بایکدیگر بودن احساس شادمانی و رضایت دارند (محمودی،1387).
خودکارآمدی عمومی: خودکارآمدی عبارست است از باور افراد به تواناییهایشان در اعمال کنترل بر عملکرد خود و بر رویدادهای محیطی است. (بندورا، 2001 به نقل از فیست و فیست، ترجمه سید محمدی، ١۳۸۶).
داشتن توانایی های درونی یکی از ملزومات کنار آمدن با مشکلات و استرس های زندگی روزمره، و همچنین حفظ سلامت روانی است. تحقیقات بسیاری از هوش هیجانی بعنوان یک جنبه از هوش که تاثیر بسیاری زیادی بر زندگی افراد دارد، گزارش شده اند(بخشی،2008). هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی های شناختی و هیجانی به هم پیوسته است(سیاروچی، فورگاس و مایر، 2001، به نقل از سیاروچی، دین و اندرسون، 2002). که به فرد کمک می کند تا با درک، ارزیابی و بیان دقیق هیجان ها، از احساساتی که افکار را تسهیل می نمایند، آگاهی یابد(مایر، سالووی، کاروسو و سیتارونیوس، 2001) و با برقراری توازن میان افکار و هیجان های خود، تصمیم گیری های عاقلانه و رفتار مسئولانه داشته باشد(برکتین، توکلی و نشاط دوست، 1387). از دیگر مولفه های مهم در کنار آمدن با مشکلات و استرس ها، سبک های مقابله ای می باشد. مفهوم مقابله از دهه های گذشته به طور رسمی در حوزه روانشناسی مطرح شده است و طی سال های اخیر مطالعات زیادی در خصوص فرایند مقابله و انواع سبک های مقابله ای انجام شده است( پکنهام، 2001، ایرلند وپارکر ، 2005، زیدنر و اندلر، 1997). اندلر و پارکر(1990) سه نوع سبک مقابله ای را مطرح کردند که عبارتند از سبک های مقابله مساله مدار، سبک مقابله هیجان مدار و سبک مقابله اجتنابی. سبک های مقابله ی فرایندی است که از طریق آن افراد استرس های ناشی از عوامل استرس زا را کنترل می کنند و هیجانات منفی ایجاد شده بوسیله این عوامل را تحت کنترل در می آورند(کلینس، 1999، ترجمه محمد خانی، 1386؛ ریو، 2001؛ ترجمه سید محمدی،1383). اما مولفه سوم که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد، دشواریهای تنظیم هیجانی است. کوتینهوریبیر، فرری رین ها و دایس (2010) براساس مطالعات پیشین عنوان می کنند که تنظیم هیجانی، به مرحله ای اشاره دارد که افراد به واسطه آن بر هیجانات خود و اینکه آن ها چگونه هیجاناتشان را بیان و تجربه می کنند، تأثیر می گذارد. مطالعات مختلفی در خصوص ارتباط متغیرهای هوش هیجانی، سبک های مقابله ای و تنظیم دشواریهای هیجانی صورت گرفته است. نور بخش، بشارت و زارعی(2010)؛ بساک نژاد، اصفهانی اصل و محمودی قلعه نوی(1391) در پژوهش های خود نشان دادند که بین هوش هیجانی و سبک های مقابله ای رابطه معنادار وجود دارد. همچنین سهریان آذر، اسدی مجره، اسدنیا و فرنودی (1393) در مطالعه خود گزارش کردند که بین راهبردهای مقابله ای و دشواریهای تنظیم هیجانی در دوره نوجوانی رابطه وجود دارد. هیجانات نقش غیر قابل انکاری را در روابط افراد دارند. گروهی از افراد جامعه مانند دانشجویان بیشتر درگیر روابط اجتماعی هستند و بر این اساس آنها دچار هیجانات بیشتری در روابط با افراد مختلف می شوند. همچنین این گروه با تنش های بیشتری مواجه هستند، استرس های بیشتری را تجربه می کنند و در روابط اجتماعی خود نیازمند داشتن مهارت ها و توانایی های بهتر برای کنار آمدن با این گونه شرایط هستند. از طرفی در سال های اخیر هوش هیجانی و نقش آن در بسیاری از مولفه های روان شناختی مورد بررسی قرار گرفته است. نقش هوش هیجانی در تنظیم هیجانات غیر قابل انکار می باشد. اما سئوالی که این پژوهش به دنبال پاسخگویی به آن است، اینست که، رابطه مولفه هوش هیجانی با سبک های مقابله ای و دشواریهای تنظیم هیجانی در گروه دانشجویان چگونه است ؟
در کشور ما دانشجویان قشری بزرگی از جامعه را شامل می شوند. دانشجویان با توجه به شرایط خاص منجمله قرار داشتن در سن جوانی، مواجه بودن با شرایط استرس زا مثل امتحانات، دوری از خانواده و زندگی کردن در خوابگاه و همچنین قرار داشتن در سن ازدواج و تشکیل خانواده، می توان گفت نیازمند مطالعات بیشتر جهت حفظ سلامتی و بالا بردن توانایی های روانی هستند. با توجه به اینکه محیط های دانشجوی محل متنوعی از تیپ های شخصیتی، اقوام و فرهنگ های مختلف هستند، داشتن توانایی های خاص برای کنار آمدن با این محیط ها لازم به نظر می رسد. چالش های دوران دانشجویی می تواند منابعی از اضطراب را برای آنها فراهم آورده و سلامت آنها را به خطر اندازد و باعث افت تحصیلی گردد(بهرامی، 2006). سپهر آذر (1391) در بررسی خود بر روی دانش آموزان دوره پیش دانشگاهی نشان داد که هوش هیجانی با ابعاد سبک های مقابله ای رابطه دارد. او گزارش داد که هوش هیجانی می تواند باعث بهبودی وضعیت سلامت روان و تحصیلی دانش آموزان گردد. از طرفی نشان داده شده است که مولفه های هوش هیجانی و سبک های مقابله ای می توانند ارتباط بین فشار های زندگی و سلامت روانشناختی را تعدیل نموده و افراد را در برابر فشار های روانی مصون نگه دارند و از بروز مشکلات روانشناختی پیشگیری کنند(مایر وسالوی،2001؛سیاروچی، دیان و اندرسون، 2002). کنترل هیجانی یکی از خصیصه های هوش هیجانی است. طبق مدل دشواری تنظیم هیجانی، تنظیم هیجانی فرآیندی منحصر به فرد و یگانه برای تعدیل تجربه هیجانی به قصد دستیابی به مطلوبیت اجتماعی و قرار گرفتن در یک وضعیت جسمانی و روانی آماده، برای پاسخگویی مناسب به تقاضاهای درونی و بیرونی است. تنظیم هیجانی به منظم کردن و تنظیم فرایندهای احساسی در راستای عملکرد تطبیقی اطلاق می شود. بنابراین، بینظمی احساسات، به فرایندهای تنظیمی اطلاق می شود که در نهایت عملکرد تطبیقی را مختل می کنند(هوانگ،2006). اما اهمیت پرداختن به این موضوعات در گروه دانشجویان ار می توان شامل این دانست که، دانشجویان بخاطر داشتن حضور در شرایط و محیط های دانشگاهی همواره با روابط اجتماعی در گیرند. محیط های دانشگاهی بخاطر حضور افرادی با نژاد ها و فرهنگ های متفاوت باعث شده است که دانشجویان هیجانات متفاوتی را در روابط خود تجربه کنند که نیازمند داشتن مهارت تنظیم این هیجانات باشند. همچنین در چنین محیط های دانشجویان لازم است مهارت های لازم با رویداد های اضطراب آور و استرس آور را داشته باشند. دانشجویان بعنوان مرکز علمی و پیشرفت کشور به حساب می آیند که بررسی نیاز های این گروه مترداف پیشرفت علمی و اجتماعی جامعه است. بر این اساس، این پژوهش با هدف بررسی ارتباط بین سه متغیر هوش هیجانی، سبک های مقابله ای و دشواریهای تنظیم هیجانی در دانشجویان انجام گرفت تا اینکه بتواند تبیین درست از ارتباط سه متعیر هوش هیجانی، سبک های مقابله ای و دشواریهای تنظیم هیجانی را به ما ارائه دهد. تبیین ارتباطی این سه متغیر در دانشجویان می تواند بینش بخش برنامه ریزی های خرد و کلان در راستای سلامت روان این گروه باشد.
اهداف پژوهش
هدف اصلی این پژوهش بررسی ارتباط بین سه متغیر هوش هیجانی، سبک های مقابله ای با تنظیم دشورایهای هیجانی در بین دانشجویان در سال تحصیلی 94-1393 است.
1-4-2- اهداف فرعی:
پیش بینی تنظیم هیجانی براساس هوش هیجانی و سبک های مقابله ای
سهم هریک از متغیر های هوش هیجانی و سبک های مقابله ای در پیش بینی تنظیم هیجانی چه میزان است؟
تعاریف مفهومی
هوش هیجانی : هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی های شناختی و هیجانی به هم پیوسته است. که به فرد کمک می کند تا با درک، ارزیابی و بیان دقیق هیجان ها، از احساساتی که افکار را تسهیل می نمایند، آگاهی یابد(سیاروچی، فورگاس و مایر، 2001، به نقل از سیاروچی، دین و اندرسون، 2002).
سبک های مقابله ای : سبک های مقابله ی فرایندی است که از طریق آن افراد استرس های ناشی از عوامل استرس زا را کنترل می کنند و هیجانات منفی ایجاد شده بوسیله این عوامل را تحت کنترل در می آورند(کلینس، 1999، ترجمه محمد خانی، 1386؛ ریو، 2001؛ ترجمه سید محمدی،1383).
دشواریهای تنظیم هیجانی: تنظیم هیجانی، به مرحله ای اشاره دارد که افراد به واسطه آن بر هیجانات خود و اینکه آن ها چگونه هیجاناتشان را بیان و تجربه می کنند، اشاره دارد کوتینهوریبیر، فرری رین ها و دایس (2010).
تعریف عملیاتی
سبک های مقابله ای: نمراتی که افراد از سیاهه راهبردهای مقابله ای(لازاروس و فلکمن،1989) کسب کرده اند.
هوش هیجانی : نمراتی که افراد از پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن(1980) کسب کرده اند.
دشواریهای تنظیم هیجانی: نمراتی که افراد از پرسشنامه دشواری در تنظیم هیجانی گراتز (2004) کسب کرده اند.
امروزه، وجود منابع انسانی کارآمد و با انگیزه یکی از مسائل مهم است و از اهمیت زیادی در محیط های حرفه ای برخوردار است. با توجه به اینکه منابع انسانی در یک سازمان یکی از منابع مهم در آن است اقداماتی باید انجام شود تا با شناسایی نقاط ضعف و قوت درجهت بهبود بهره عملیات و افزایش کارایی در سازمان نایل شویم.
در سالهای اخیر، استفاده از مفهوم استرس در روانشناسی مدیریت و رفتار سازمانی (علاوه بر روانشناسی و پزشکی) نیز متداول گردیده و به سبب رایج بودن آن در زندگی اجتماعی افراد، بخشی از مباحث سازمانی به استرس اختصاص یافته است. ارتقا بهداشت روانی محیط کار به عنوان یکی از مهمترین ابعاد توسعه و بهسازی منابع انسانی در سازمانها (به عنوان عاملی برای شناخت عوامل استرس زا و ارائه راه حلهای پیشگیرانه یا درمانگر) در چند دهه اخیر توجه محققان زیادی را به خود جلب کرده است.
هر چند فشار روانی به شكلهای مختلفی تعریف شده است اما زمینه مشترك همه آن تعاریف این است كه علت ایجاد فشار عصبی وجود محركی به صورت فیزیكی یا روانی است كه فرد به طریق خاصی نسبت به آن عكسالعمل نشان می دهد. فشار روانی دارای پیامدهایی میباشد اگر فشار روانی مثبت باشد ممكن است نتیجه آن فعالیت فعالیتجدیت و انگیزش بیشتر باشد. البته آنچه بیشتر مورد توجه میباشد پیآمدهای منفی فشار عصبی است. همان طور كه ملاحظه میشود بیشترین عوامل از درون هستند. به عنوان مثال استفاده از مشروبات الكلی یكی از پیآمدهای فردی فشار عصبی است در حالی كه این مشكل از پیآمدهای سازمانی فشار عصبی نیز میباشد زیرا ممكن است به طور مستقیم بر عملكرد سازمان اثر بگذارد هر چند دستهبندی پیآمدها تا حدودی اختیاری به نظر میرسد ولی باید توجه داشت كه هر پیآمدی بر حسب عامل ایجاد كننده اولیه خود دسته بندی شده است. بنابرآنچه كه گفته شد پی آمدهای فردی نتایجی هستندكه عمدتاً بر فرد اثر می گذارند هر چند ممكن است سازمان نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم از این پی آمد متاثر شود ولی این فرد است كه بهای اصلی آن را میپردازد.
فشار روانی پیآمدهایی نیز دارد كه اثر مستقیم تری بر سازمان دارد یكی از این پیآمدهای واضح فشار روانی شدید كاهش عملكرد مناسب و درست است این كاهش در مورد كارگران اجرایی به صورت كیفیت ضعیف كار، افت بهرهوری متجلی میگردد كنارهگیری نیز میتواند نتیجة فشار روانی باشد كه مهمترین آنها عبارتند از: غیبت ، استعفا و ترك كار پی آمدهایی فشار روانی كه هم بر فرد و هم بر سازمان اثر میگذارد فرسودگی یا تحلیل رفتگی است و هنگامی بوجود میاید كه فرد احساس كند فشارهایی خیلی زیاد را تحمل میكند و منابع رضایت شغلی خیلی كم میباشد ( الوانی، 1371).
طرحواره درمانی بر بهبود رضایت شغلی و کاهش فرسودگی شغلی کارکنان کارخانجات تولیدی توس چینی
فرسودگی ( بی رمقی یا تنیدگی) شغلی از جمله اختلالهایی است كه در سالهای اخیر مورد توجه روان شناسان بالینی قرار گرفته است .به طور كلی میتوان فرسودگی شغلی را نوعی اختلال كه به دلیل قرار گرفتن طولانی مدت در معرض فشارهای روانی كه در وی ایجاد میشود و فرد مبتلا از خستگی جسمی و هیجانی نیز فرسودگی شغلی نگرش رنج میبرد. براساس تحقیقات نتیجه فرسودگی شغلی کاهش کارایی،کاهش علاقه نسبت به کار و کاهش ظرفیت برای حفظ عملکرد می باشد(ساعتچی،1376)
این روزها فرسودگی شغلی را به مثابه مشكل عمده در تنش كار تشخیص دادهاند فرسودگی بیشتر در میان متخصصینی شایع است كه بایستی به طور گسترده با دیگر افراد، مشتریان زیر دستان و مراجعان كاری سروكار داشته باشد. در حدود 20 درصد صاحبان مشاغل مدیران و كارشناسان فنی در آمریكا مبتلا به عارضه فرسودگی شغل هستند .
نتیجة طبیعی فشارهای روانی فردی برای سازمان كاهش كارایی است كاركنان كه با فشارهای روانی دارای نرخ بالاتر تاخیر، غیبت و ترك خدمت هستند كارایی آنها نیز هم از نظر كمی و هم از نظر كیفی كاهش یافته و تعداد حوادث و شكایات افزایش مییابد. بدیهی است كه این گونه كاركنان دارای روحیة ای پایین انگیزش كم و رضایت شغلی بسیار ضعیف هستند به طور خلاصه كاركنانی كه فرسودگی و استهلاك را در خود تجربه میكنند هیجان قبلی را برای كار از دست داده در بسیاری از موارد كار و شغل خود را رها میكنند.
پژوهشگران عمدتاً به چگونگی ایجاد فشار روانی و نحوهای كه افراد از نظر فیزیولوژیكی و روانی در موقعیتهای فشار زا واكنش نشان میدهند توجه دارند زمانی كه این عوامل شناسایی شد سازمان ها باید قادر به كنترل این محركهای فشار زا باشند زیرا آنها ایجاد اضطراب و نگرانی كرده نهایتاً بر هدفهای كلی سازمان آسیب وارد خواهند كرد افزون بر آن شناسایی به موقع و كنترل فشار روانی ممكن است منتهی به افزایش كارایی ، خلاقیت و رضایت خاطر كاركنان گردد ( جزنی، 1378)
علاوه بر آنچه كه دیگران میتوانند برای فرد در محیط كار و خانه انجام دهند ضروری است تا هر كس كه فشار زندگی را بر خود احساس میكند و در این زمینه تجربه فردی دارد دست به كار شده و به خود كمك كند.
سازمانها و موسسات میتوانند سنگ زیربنای سلامتی بیشتر و بهزیستی را بنانهد، اما این به عهدة خود افراد هست كه از این فشارها بكاهند یا اینكه شیوه و روش فرد را تغییر دهند و از این طریق به فرد كمك كنند و به عبارت دیگر تا زمانی كه خود نقش فعالی در روند پیشگیری از ایجاد فشار و مقابله با آن به عهده نگیرد سیاستها و روشهایی كه سازمان ها در پیش میگیرند بهره و نتیجه كلی در پیخواهد داشت.
گروهی كه در این تحقیق مورد آزمون قرار گرفته اند كارمندان اداره ی آموزش و پرورش شهرستان لنگرود بودند. با توجه به این كه زمینه استرس در شغل های اداری به دلیل مراجعه ی زیاد ارباب رجوع و یا خسته کننده بودن وظایف محوله زیاد است و به مرور زمان این استرس شغلی ،باعث فرسودگی شغلی میشود، بنابراین آنچه كه به عنوان مسئله اساسی در پژوهش حاضر مطرح است این است كه آیا بین استراتژی های مقابله استرس و فرسودگی شغلی بین كارمندان اداره ی آموزش و پرورش شهرستان لنگرود رابطه معنیداری وجود دارد یا خیر؟
1-3)سوالات تحقیق:
1-3-1)سوال اصلی تحقیق:
آیا بین استرس شغلی و فرسودگی شغلی در اداره آموزش و پرورش شهرستان لنگرود رابطه ای وجود دارد؟
1-3-2)سوالات فرعی تحقیق:
آیا بین استرس مساله محور و فرسودگی شغلی در اداره آموزش و پرورش شهرستان لنگرود رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین استرس هیجان محور و فرسودگی شغلی در اداره آموزش و پرورش شهرستان لنگرود رابطه ای وجود دارد
1-4) اهمیت و ضرورت تحقیق:
نظر به اهمیت استرس در زندگی افراد و حیات سازمانها و همچنین مشکلات و مسائلی که سازمانها از بابت استرس درگیر آن هستند به ما این اجازه را می دهد که به بررسی مدیریت استرس شغلی بپردازیم چرا که یکی از علت هایی که سازمان متقبل هزینه های مستقیم میشود ،استرس یا فشار ناشی از شغل است.لذا انجام پژوهش در این زمینه علاوه براینکه توجیه اقتصادی دارد توجیه علمی نیز خواهد داشت و آن هم این است که یکی از مشکلات مربوط به سازمانها را بررسی و حل می کند.
ضرورت مکانی،زمانی و موضوعی تحقیق ایجاب می کند که برای بررسی این موضوع به سراغ اداره آموزش و پرورش برویم زیرا بخش آموزش و پرورش به عنوان یک سازمان عظیم در سطح کشور به دلیل ارتباط مستقیم با آموزش و پرورش انسانها یکی از مهمترین حوزههای توسعه پایدار در جوامع بشری به شمار میرود و تحقق این امر نیازمند آموزشدهندگانی همگانی سالم، شاداب و با انگیزه کاری بالا است.
فرسودگی شغلی در آموزش و پرورش از دو جنبه دارای اهمیّت است: نخست سلامت روانی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث رضایت از
شغل، غیبت از شغل و تغییر شغل میگردد. دوم آن که سطح کیفی آموزش و پرورش را کاهش میدهد. بنابراین شناخت راههایی برای پیشگیری و کاهش استرس و فرسودگی شغلی، باعث بالا بردن سطح بهداشت روانی افراد و بهترشدن سطح کیفی آموزش و پرورش، و افزایش کارایی خواهد شد.
در واقع یکی از عارضه های زندگی به سبک مدرن وجود استرس در محیط کار است.استرس شغلی یک دلیل عمده برای کاهش تولید،غیبت کارکنان و فروپاشی و بهم ریختگی سازمانهاست.اضافه کاری زیاد،ناکافی بودن آموزش های لازم،از دلایل پنهان ترک شغل استکه معمولا در اثر استرس زیاد بوجود می آید.استرس شغلی امروزه به مسئله ای شایع و پرهزینه در محیط های کاری تبدیل شده است به گونه ای که اغلب پژوهش های اخیر به آن اختصاص یافته است.)اسمیت و همکاران 2011)
استرس عامل مهمی در بسیاری از آسیب های روانی و اجتماعی است که آسیب های روانی ناشی از آن با مدیریت استرس و استفاده از روشهای مقابله ای تقلیل پذیر است.شناخت استرسهای شغلی و عوامل بوجود آورنده ی آن از این رو حائز اهمیت است که می تواند سلامت جسمی و روانی نیروی کار را مورد تهدید قرار دهد.(موسوی نسب و همکاران 1385) و کارکرد اجتماعی آنها را مختل کند که تهدیدی جدی برای عملکرد و بهره وری سازماها محسوب می شود.
استرس واکنش فرد در حوزه های اجتماعی ،روانشناختی،جسمانی ، خانوادگی را دچار اختلال می کند و نارضایتی حرفه ای، کاهش تولید،افزایش خطاها، کاهش قدرت تصمیم گیری و کندی زمان واکنش را پدید می آورد.تکنیک های مدیریت استرس می تواند از طریق کاهش سطح استرس فرد به کاهش تاثیر استرسها کمک کند.مدیریت استرس حس کنترل، خودکارآمدی،عزت نفس،مقابله کارآمدو حمایت اجتماعی در افراد را افزایش دهد.این امر تغییرات حالات خلقی را کاهش داده و کیفیت زندگی کاری را ارتقا می دهد.
عوامل استرس زا در سازمانها و تداوم آنها باعث بروز پدیده ی فرسودگی شغلی در افراد می شود که بر زندگی فردی و کاری فرد اثر منفی دارد.اما این امر میتواند با تکنیکهای درست و به موقع مدیریت استرس و بکار گیری روشهای مقابله ای کنترل شده و اثرات فرسودگی شغلی در سازمانها را کاهش دهد و موجب بهره وری نیروی کار شود.
1-5)اهداف تحقیق:
1-5-1)هدف اصلی:
سنجش تاثیر استرس شغلی و فرسودگی شغلی در کارکنان اداره آموزش و پرورش شهرستان لنگرود.
1-5-2) اهداف فرعی:
1-6)فرضیات تحقیق:
1-6-1)فرضیه اصلی:
بین استرس شغلی و فرسودگی شغلی در محیط کار کارکنان اداره آموزش و پرورش شهرستان لنگرود، رابطه معنیداری وجود دارد.
1-6-2)فرضیه های فرعی:
1-7)روش تحقیق:
1-7-1)تحقیق از نظر هدف:
تحقیق را به دو منظور انجام می دهند.نخست حل مشکلاتی که در محل کار وجود دارد که تحقیقات کاربردی نامیده می شود.بطور کلی تحقیقات کاربردی نظریات، قانونمندی ها ،اصول و فنونی که در تحقیقات پایه بکار برده میشوند را برای حل مسائل واقعی و اجرایی بکار می گیرد.دوم افزودن به مجموعه ی داش بشری در زمینه ای خاص که موردعلاقه محقق است.هدف از اجرای تحقیق بنیادی تولید دانش بیشتر و درک پدیده هایی است که روی می دهد و سرانجام ارائه ی نظریه ها یر پایه ی نتایج تحقیق.با توجه به توضیحات فوق این تحقیق از نظر هدف کاربردی است(سکاران 1389:8)
1-7-2)نوع تحقیق:
در این تحقیق که در اداره آموزش و پروش شهرستان لنگرود انجام شد از نظر روش توصیفی- همبستگی است و هدف آن کاربردی است. تحقیق توصیفی تحقیقی است که به توصیف متغیرها میپردازد و در تحقیق همبستگی هدف اصلی آن است که مشخص شود آیا رابطهای بین متغیرهای کمی وجود دارد، اگر این رابطه وجود دارد اندازه و حد آن چقدر است. تحقیقات کاربردی تحقیقاتی هستند که نظریهها، قانونمندیها، اصول و فنونی که در تحقیقات پایه تدوین میشوند را برای حل مسائل اجرایی و واقعی به کار میگیرند.
ابهامات گوناگونی پیرامون اثرات ذهنآگاهی و استرس شغلی وجود دارد ، وقتی فرد در مییابد که ذهن دائما در حال تعبیر و تفسیر است ، قادر میشود با دقت بیشتری به افکار خود توجه کند و بدون بیزاری یا قضاوت آنها را مورد بررسی قرار دهد و علت وجود آنها را دریابد ، تمرین حضور ذهن این توانایی را به فرد میدهد که دریابد «افکار صرفا افکار هستند» و زمانی که میفهمد افکارش ممکن است حقیقت نداشته باشند ، راحتتر میتواند آنها را رها کند. انسان همواره پیامها یا صداهایی را از طریق ذهن استدلالی خود میشنود. بسیار مهم است که وی از پیامهایی که در طی فکر کردن از ذهن خود میشنود آگاه باشد ، درگیر افکارش نشود و بتواند آنها را رها کند.
علاوه بر این فرد با مشاهده دقیق واقعیت درونی خود درمییابد که خوشحالی، کیفیتی نیست که وابسته به عناصر بیرونی و تغییرات دنیای بیرون باشد و زمانی اتفاق میافتد که فرد وابستگی به افکار، موضع گرفتن و برنامههای ذهنی از پیش تعیینشده را رها کند و در نتیجه رفتارهای خود ، کاری را که برای رسیدن به موقعیتهای لذتآور یا فرار از موقعیتهای دردناک انجام میدهد، کنار بگذارد و به رهایی برسد. یکی از اصول مهم در حضور ذهن «رها کردن» است. انسان معمولا و به طور کلی به خیلی چیزها چسبیده است: به باورها ، رویدادهای خاص، زمانهای خاص ، یک منظره ، یک خواسته و … زمانیکه یاد بگیرد این چیزها را رها کند ، نسبت به آنها آگاهی و پذیرش بیشتری کسب میکند و بدین ترتیب مشکلات و مسائل را با ذهنی شفافتر و گشودهتر بررسی خواهد کرد (هایدیک، 2010).
توانایی درک این موضوع که دیگران واجد حالات ذهنیای (افکار، تمایلات و عقاید) هستند که میتوانند با حالات ذهنی خود فرد و یا واقعیت متفاوت باشد «تئوری ذهن» نامیده میشود (فلاول، 2000؛ پریماک و وودراف، 1978؛ به نقل از حسنزاده، 1384).
گرچه ذهنآگاهی از تعلیمات قدیمی شرقی نشات گرفته است ولی امروزه در غرب جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است و توسط اساتیدی همچون ژوزف گلداشتاین، جک کورنفیلد و شارون سالزبرگ تدریس میشود . ذهنآگاهی توسط بسیاری از روانشناسان بالینی در غرب به عنوان یک ابزار غیر دارویی برای کاهش استرس و اضطراب مورد استفاده قرار میگیرد ، همچنین تحقیقات اخیر نشاندهنده نقش درمانی ذهنآگاهی است که بر بسیاری از مشکلات جسمی و روانی، دردهای مزمن و استرس اثر مثبت و مفید دارد (میلیگان، بادلی و فیلیپ، 2010).
در تحقیقات انجام شده توسط سعید صادقی (1394) به بررسی میزان{ اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن اگاهی
مهارت مقابله با استرس و دارو درمانی بر کاهش افسردگی زنان مطلقه شهر اصفهان} پرداخته و نتایج ان حاکی از تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی MBCT)) نسبت به سایر مداخلات تفاوت معناداری (05/0>P )در کاهش افسردگی ، نگرشهای ناکارامد و اصلاح مهارت های مقابله با استرس در زنان مطلقه شهر اصفهان داشته است .
کاباتزین ، برنامه کاهش استرس بر مبنای ذهن آگاهی (MBSR) را در غرب رواج داده است. MBSR یکی از شیوههای پزشکی مکمل است که در بیش از 200 بیمارستان آمریکایی ارائه شده و موضوع برخی مطالعات تحقیقی در مرکز ملی طب مکمل و جایگزین میباشد ، این تکنیک همچنین در برخی روشهای رواندرمانی جدید از جمله شناخت درمانی بر مبنای ذهن آگاهی (MBCT) استفاده میشود. تحقیقات اخیر نشان میدهد که MBCT میتواند برای پیشگیری از اختلالات ذهنی و افسردگی استفاده شود (بار، 2003).
رایجترین روش آموزش ذهن آگاهی ، آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر كاهش استرس (MBSR) است كه به شكل برنامه كاهش استرس و برنامه آرامشآموزی شناخته میشود (کابات- زین، 1982، 1990). پژوهشها از این نتایج حمایت كردند كه برنامه MBSR میتواند اثرات مثبتی بر مؤلفههای مختلف مانند ذهن آگاهی و ابراز وجود و اضطراب امتحان داشته باشد. هارتون- داتسچ و هارتون (2003) نشان دادند كه با افزایش ذهن آگاهی در پردازش اجتماعی از جنبه های گوناگون تعارضات متقابل درون فردی، تغییراتی حاصل میشود. آنها دریافتند كه میزان آگاهی، خودتنظیمی و بازیابی تعادل نیز با افزایش ذهن آگاهی، بهبود مییابد . یافتههای چین، كریر و اسمیلك (2006) نشان میدهد كه آگاهی متوجه و هوشیارانه و توجه آگاهانه در هنگام تكلیف ، به طور معكوس با خطاهای توجه مرتبط هستند و هر چقدر این میزان بیشتر باشد، میزان خطاهای توجه كاهش مییابد. دكیسر ریز، لیجس ، لیسن و دوولف (2008) با مطا لعه مهارتهای ذهن آگاهی و رفتار درون فردی نشان دادند كه چهار مؤلفه از مؤلفههای ذهن آگاهی (مشاهدهگری، توصیف، عمل همراه با آگاهی و پذیرش بدون قضاوت) با مهارتهای ذهن آگاهی همبستگی مثبت و بالایی دارند، همچنین این مؤلفهها با توصیف و تشخیص بهتر احساسات بدنی و اضطراب و آشفتگی كمتر همراه هستند. میت مانسگروبر، بك و اسچابلر (زیر چاپ) در بررسی خود در مورد حمایتگرهای ذهن آگاهی در اجتناب عملی، فرا هیجان و تنظیم هیجانی، دریافتند كه تحت شرایط استرسزا آگاهی هشیارانه بیماران در ابتدا به سرعت افزایش یافته و سپس تنزل می یابد. در بررسی تاثیر مراقبه ذهن آگاهی بر كاهش درد مزمن در بیماران ، مورون، لینچ، گریكو، تیندل و وینر (زیر چاپ) دریافتند با آموزش مراقبه ذهن آگاهی در این بیماران ، درد مزمن آن ها كاهش وكیفیت خواب آنها بهبود یافته و نیز میزان توجه فراگیر این افراد به طور معنی داری افزایش یافت (گلپور و امینی، 1391)
در تحقیق سمانه (1393) { پیرامون اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی بر کمال گرایی} نتایج نشان داد تفاوت میانگین دو گروه در متغیرکمال گرایی و دو مولفه ان شامل نشخوار فکر و نیاز به تائید در پس ازمون می باشد به گونه ایی که میزان کمال گرایی و دو مولفه ان شامل نشخوار فکر و نیاز به تائید کاهش یافت به نظر می رسد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی تاثیر مطلوبی در کاهش کمال گرایی داشته است .
در تحقیق افسانه نیک نفس (1393) { بررسی پیش بینی استرس تحصیلی بر اساس مولفه های ذهن اگاهی با واسطه گری خود کارامدی تحصیلی در دانشجویان }نتایج نشان داد که از بین مولفه های ذهن اگاهی توصیف و عمل توام با اگاهی پیش بینی کننده منفی و معنادار استرس تحصیلی هستند ، همچنین در این میان خود کارامدی تحصیلی پیش بینی کننده منفی و معنادار استرس تحصیلی بود از دیگر مولفه های ذهن اگاهی توصیف عمل توام با اگاهی و عدم واکنش پیش بینی کننده مثبت و معنادار خود کارامدی بود .
در تحقیق زرین زرین سادات لاریجانی (1393) مقایسه { اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر حضور ذهن و درمان فرا شناختی در دانشجویان با نشانه های افسردگی نشخوار فکری اجتناب تجربه ای و باورهای فرا شناخت } نتیجه این تحقیق به این شرح است، شناخت درمانی مبتنی بر حضور ذهن و درمان فراشناختی در بهبود نشخوار فکری اسیب شناسی و علائم افسردگی موثر است و در کاهش اجتناب تجربی و درمان فرا شناختی و باورهای مثبت و منفی اثربخشی بیشتری دارد .
خدیجه اعراب شیبانی(1392){اثربخشی مداخلات روانشناسی بر شاخص های سلامت جسمی و روان بیماران دیابتی نوع 2}، نتایج نشان داد که مداخله های گروهی شناخت رفتاری ذهن اگاهی مبتنی بر شناخت درمانی و افزایش انگیزه تاثیر بیشتری در بهبود شاخص های کیفیت زندگی و نگرانیهای ناشی از دیابت نوع 2 داشته اند .
صداقتی باروق(1392) به بررسی {اثربخشی اموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی بر روی افسردگی مادران دارای کودک فلج مغزی} نتیجه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی قادر به کاهش نشانه ها و پیشگیری از بازگشت افسردگی می گرددو در این میان حمایتهای اجتماعی برنامه اموزش و روان درمانی موثر است.
ناصر واحدی (1392) بررسی { اثربخشی اموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی بر افزایش بهزیستی افراد نابینا}، نتایج نشان داد که اموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن اگاهی می تواند بهزیستی ذهنی افراد نابینا را افزایش دهد.
در تحقیق گلپور و امینی (1391) پیرامون {اثربخشی کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود ذهن آگاهی و افزایش ابراز وجود در دانشآموزان مبتلا به اضطراب امتحان}، مشخص گردید تحلیل واریانس چند عاملی بر روی تفاضل نمرههای پیشآزمون- پسآزمون بین گروههای آموزش ذهن آگاهی و گواه در متغیرهای ذهن آگاهی و ابراز وجود و اضطراب امتحان تفاوت معنیداری وجود دارد ، روش آموزش كاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود ذهن آگاهی ، افزایش ابراز وجود و اضطراب امتحان مؤثر بود.
باباپور، پورشریفی، هاشمی و احمدی (1391) به بررسی {رابطه مؤلفههای فراشناخت و ذهن آگاهی با باورهای وسواسی دانشآموزان} پرداختند. نتایج همبستگی نشان داد تمام ابعاد فراشناخت با باورهای وسواسی رابطه مثبت و معنادار دارد، اما ازمؤلفه های ذهن آگاهی، توصیف تجارب درونی، عدم واكنش به تجارب درونی و عدم قضاوت به تجربه درونی رابطه منفی و معنیدار با باورهای وسواسی دارد. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام نیز نشان داد متغیرهای كنترل ناپذیری افكار، خودآگاهی شناختی و توصیف تجارب درونی به طور معناداری تغییرات باورهای وسواسی را تبیین میكنند.
در برخی دیگر از پژوهشهای انجام گرفته مطرح شده است که محققین و صاحبنظران در مدیریت و رهبری سازمانی نیز مدتی است که در اندیشه بررسی استفاده از مفهوم ذهنآگاهی در مباحث مختلف این حوزه هستند. به طور واضح ، موضوعات مدیریت استرس و رهبری بر خود در مدیران و کارکنان میتوانند نزدیکترین موضوعات به ذهنآگاهی باشند. اما برخی محققان، ذهن آگاهی را پیش نیاز حل مسایل سازمانی، درک صحیح شرایط محیطی ، شناخت صحیح از نقاط قوت و ضعف سازمان و عاملی مهم در ثبات فکری و تفکر کارکنان میدانند. از اینرو ، در تحقیق حاضر به «بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس شغلی کارکنان شرکت بهینهسازی مصرف سوخت» پرداخته شده است تا از این طریق بتوان به میزان اثربخشی روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس شغلی نائل آمد. بنابراین، سؤال اصلی تحقیق بدین ترتیب مطرح میشود:
به چه میزان روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس شغلی کارکنان شرکت بهینهسازی مصرف سوخت مؤثر است؟
با تأکید بر سؤال اصلی میتوان سؤالات فرعی را به شرح زیر مطرح کرد:
به چه میزان روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرسهای ماهیت شغل کارکنان شرکت بهینهسازی مصرف سوخت مؤثر است؟
به چه میزان روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرسهای سازمانی کارکنان شرکت بهینهسازی مصرف سوخت مؤثر است؟
به چه میزان روش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرسهای محیطی کارکنان شرکت بهینهسازی مصرف سوخت مؤثر است؟
1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش
از آنجایی كه بخش عمدهای از افراد هر جامعه را جمعیت شاغل تشكیل میدهند، از اینرو ، ضروری است تلاشهای فزایندهای برای کاهش استرس شغلی این افراد صورت گیرد. این وضعیت در كشور ایران از اهمیت بیشتری برخوردار است ، زیرا صنعتی شدن كشورهای در حال توسعه منجر به تغییرات سریعی در محیطهای اجتماعی میشود و این وضعیت، زمینههای افزایش استرس شغلی را به وجود میآورد. در مواقعی كه استرس شغلی افزایش مییابد ، نه تنها اختلالات جسمانی عارض میشود ، بلكه واكنشهای روانتنی بهعنوان پاسخی در برابر استرسهای شغلی آشكار میگردند و در نهایت كاركردهای اجتماعی نیز مختل میشود. تاكنون از سوی مسئولان طب صنعتی و بهداشت شغلی، شناسایی و مهار آن دسته از عوامل روانی- اجتماعی محیط كار كه آثار نامطلوب بر سلامت دارند ، مورد توجه قرار نگرفته است و تنها روانشناسان كار و سازمانی توجه خاصی را به این عوامل مبذول میدارند. این افراد با تأكید بر اصول روانشناسی كاركنان اعتقاد دارند كه شناسایی عوامل زیستی ، روانی و اجتماعی تشدید كننده استرس شغلی، میتواند اطلاعات مفید و گرانبهـایی را در اختیار مدیریت منابع انسانی قرار دهد (خواجهپور، 1389).
با این حال، عوامل زیستی، روانی و اجتماعی مرتبط با بهینه سازی مصرف سوخت را نمیتوان تنها در محدودههای خاصی در محیط كار و ساختار شغلی بررسی كرد و باید عوارض آن را در ساختارهای اجتماعی و تحولات خانوادگی بررسی نمود. برای مثال ، مدیران واحدهای تابعه که در بخشهای ستادی فعالیت دارند و با مسئولیتهای خطیری روبرو هستند ، همواره در معرض استرسهای شغلی بوده و ممكن است عوارض شدیدی را به نسلهای دوم و شاید سوم نیز انتقال دهند (معصومیان، شعیری، شمسو مومنزاده، 1392).
تحقیقات نشان می دهد استرس مخرب (بازدارنده) بر عملکرد شغلی کارکنان اثر منفی و مستقیم دارد و استرس سازه( چالش برانگیز) نیز بر تعلق خاطر شغلی کارکنان اثر مستقیم و مثبت داشته و تعلق خاطر شغلی کارکنان نیز اثر مثبت و مستقیم بر عملکرد شغلی انها دارد همچنین اثر واسطه گری تعلق خاطر شغلی بین استرس سازه چالش برانگیز وعملکرد شغلی کارکنان تایید گردید .(حسین عباسی 1393)
در نهایت، میتوان عنوان نمود كه كاركنان ناراضی، بیانگیزه و بیمار، مشكلات فراوانی را در زمینههای شغلی نشان میدهند و اثرات مخربی را در بهرهوری سازمان بر جای میگذارند. آنها همواره رفتار شغلی غیرمسئولانهای دارند و كاركرد شغلی دیگر كاركنان را تخریب میكنند. این وضعیت را مسئولین مدیریت منابع انسانی و روانشناسان كاركنان دریافته و به دنبال این هستند كه در راستای کاهش استرسهای شغلی بتوانند برنامههای كاربردی علم روانشناسی را به اجرا درآورده و بازدهی بیشتری را در مدیریت استرسهای شغلی بوجود آورند. كاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی موجب تعدیل نشانههای اضطراب و نگرانی و اضطراب صفت در افراد مبتلا به اختلال اضطراب میگردد. تانی، لوتان و برنستین (2012) در بررسی پیامدهای آموزشی ذهن آگاهی بیان كردند كه آموزش مهارت های ذهن آگاهی به لحاظ آماری و بالینی به طور معنیداری موجب كاهش نشانههای خلق آسیبپذیر ، اضطراب و استرس میشود (زارع، فیضی و محبوبی، 1389).
«ذهن آگاهی» بر اساس آموزش یکسری تکالیف به صورت هشیار و خودآگاه است. هر تمرین به طور هدفمند و آگاهانه میتواند ظرفیت و توانایی نظام پردازش اطلاعات ، را افزایش دهد. تمرینهای ذهن آگاهی میتواند به عنوان یک نظام هشدار اولیه مانع شروع یک انفجار یا سیل قریب الوقوع شود. شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، نوید تازهای در تبیین رویکرد درمان شناختی رفتاری است. آموزش ذهن آگاهی مستلزم یادگیری فراشناختی و راهبردهای رفتاری جدید برای متمرکز شدن روی توجه، جلوگیری از نشخوارهای فکری و گرایش به پاسخهای نگران کننده است و همچنین ، باعث گسترش افکار جدید و کاهش هیجانات ناخوشایند میشود (کریجی، 2004؛ به نقل از احمدوند، حیدری نسب، شعیری،( 1391).
در واقع تئوری ذهن به توانایی فهم باور کاذب یا عقیده نادرست دیگران اشاره دارد ، موضوعی که پایه و اساس رشد شناختی در کودک میباشد (ولف، وانت، سیگل، 2002؛ پترسون و سیگل، 2000). تئوری ذهن در عمل به کودک ابزاری قدرتمند میدهد تا با آن به اکتشاف، پیشبینی و تغییر رفتار دیگران دست بزند (راسل و همکاران، 1998). تواناییهایی که رسماً با تئوری ذهن مرتبط میباشند عبارتند از : رشد اخلاقی، فهم توالی جهل و عقیده نادرست، تمایز ظاهر و واقعیت و به کار بردن اصطلاحات که بیان کنند حالت ذهن هستند (فری، 1993؛ لزلی، 1987؛ به نقل از راسل و همکاران، 1998). در حال حاضر در پژوهشها، به سه نوع تفاوت در رشد تئوری ذهن توجه قابل ملاحظهای میشود که عبارتند از تفاوتهای درون فرهنگی، بین فرهنگی و بین نوعی (فلاول و میلر، 1998؛ به نقل از لوئیس و کارپندل، 2002).