مادر بزرگترین معلم و مربی کودک است. مادری عموماً از پیچیدهترین تجربههای هر زن به شمار میرود و زمانی که این تجربه در مورد کودک با ناتوانی باشد به مراتب مشکلتر و همراه با احساسات ناخوشایند بسیار است. شرایط مادری برای کودکان با نیازهای ویژه هم از نظر فیزیکی و هم از نظر هیجانی بسیار خستهکننده و استرسزا میباشد (میکاییلی، رجبی و عباسی، 1391).
در گذشته تمرکز ادبیات پژوهشی در مورد رابطه والد-کودک بیشتر معطوف به اثراتی بود که والدین از نظر روانشناختی بر کودک خود دارند، اما به تازگی تأکید این پژوهشها به سمت و سویی است که اثراتی را که کودکان بر والدین خود میگذارند را بررسی میکنند (میکاییلی و همکاران، 1391).
نتایج پژوهشها حاکی از این است که اگر چه برخی از مادران به خوبی با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند اما در کل مادران دارای کودک ناتوان، نسبت به سایر مادران، دارای اختلالات جسمی، افسردگی، اضطراب، استرس و فشارهای عصبی بیشتر و اعتماد به نفس کمتری هستند. همچنین احساس تنهایی میکنند و در ارتباطات خود با اطرافیان دچار مشکلاتی هستند (خمیس، 2007؛ موللی و همکاران، 1392).
وجود کودک با نیازهای ویژه اغلب ضایعات جبرانناپذیری را بر پیکر خانواده وارد میکند. میزان آسیبپذیری خانواده در مقابل این ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی میشود (نریمانی، آقامحمدیان و رجبی، 1393).
به علت استمرار فشار روانی وارده بر این مادران، افزون بر سلامت جسمی و روانی خود آنها، سلامت و آسایش همسر، فرزندان سالم و نیز فرزند کمتوانشان و در سطحی وسیعتر، سلامت و بهداشت روانی کل جامعه را متأثر خواهد ساخت. در این والدین، فشارهای روانی مرتبط با آستیگمای ناتوانی، سوگواری دربارۀ اینکه کودک آنها هرگز به سطح زندگی بزرگسال طبیعی نخواهد رسید و نگرانی دربارۀ آینده مراقبت از فرزندشان بعد از مرگ آنها، وجود دارد (سلترز، گرینبرگ، فلوید، پتی و هونگ، 2001). آنها در نتیجۀ این شرایط مزمن طولانی مدت، نشانههای جسمی و سطوح بالاتری از افسردگی را در مقایسه با والدین کودکان بدون ناتوانی، تجربه میکنند (سینگر، 2006؛ ولی زاده، داودی فر، بردی اوزونی دوجی و اعلایی، 1389).
بیتردید تولد و حضور کودکی با ناتوانی در هر خانوادهای می تواند به مثابه رویدادی نامطلوب و چالشزا موجب ایجاد تنیدگی، سرخوردگی و نومیدی شود. شواهد متعددی وجود دارد که نشان میدهند والدین کودکان با ناتوانیذهنی، به احتمال بیشتری با مشکلات اجتماعی، اقتصادی و هیجانی که غالباً ماهیت محدودکننده، مخرب و فراگیر دارند، مواجه میشوند (هستینگز، 2002؛ خمیس، 2007)، این وضعیت بدون توجه به نوع فرهنگ و جامعه، شرایط را برای کاهش سلامت روانی و افزایش چالشها و مشکلات در خانواده فراهم میکند. وجود کودک با ناتوانیذهنی در خانواده، با توجه به نیازهای مراقبتی خاص کودک، برای مادرانی که نسبت به بقیه، بیشتر با کودک سروکار دارند منبع استرس است و بر سلامت روانی و سازگاری آنها نیز تأثیر میگذارد (نادری، صفرزاده و مشاک، 1390).
هنگامی که والدین دریابند چیزی در فرزندانشان غیر عادی است، ضربهای شدید بر آنها وارد میشود و در چنگال بیباوری و فشار گرفتار میآیند که در سراسر عمر والدین و فرزند با ناتوانی و نیز ارتباط در روابط عادی خانوادگی-اجتماعی سایه افکن خواهد بود. بنابراین تأثیر ناتوانی فرزند تنها به اثرات روانشناختی که با فشار، سردرگمی، هیجان و اختلال درروابط خانوادگی-اجتماعی همراه است، محدود نمیشود بلکه اثرات جسمی عمیقی نیز بر والدین دارد (تاجری و بحیرایی، 1387؛ نادری و همکاران 1390).
همانطور که ملاحظه شد پژوهشها بیانگر این هستند که فرزند با ناتوانی بر سلامت عمومی و احساس تنهایی مادران تأثیر میگذارند اما مشخص نیست که کدام گروه از کودکان با ناتوانیهای تحولی بر متغیرهای یاد شده تأثیر بیشتری دارند. به همین دلیل پژوهش حاضر در نظر دارد که به مقایسهی سلامت عمومی و احساس تنهایی در مادران دانشآموزان با ناتوانیهای تحولی (دانشآموزان با اختلالهای طیف اوتیسم، با کمتوانی ذهنی و با ناتوانی یادگیری) بپردازد تا ضمن پر کردن خلاءهای پژوهشی بر روشن شدن این مسئله کمک کند تا اقدامات ضروری جهت ارتقای سلامت عمومی و کاهش احساس تنهایی جامعه هدف برداشته شود.
1-3-اهمیت و ضرورت پژوهش
در بسیاری از پژوهشهای انجام شده در مادران دانشآموزان نابینا، کمشنوا، کمتوانذهنی و عادی، نتایج بیانگر آن است که میانگین اختلالهای روانی در مادران دانشآموزان با ناتوانی، بالاتر از مادران دارای کودک عادی است. همچنین داشتن انتظارات و عدم برآورده شدن این انتظارات موجب ناکامی افراد میشود، به همین دلیل مادرانی که کودک با ناتوانی دارند در مدت 9 ماه بارداری، انتظار تولد یک کودک سالم را دارند و تولد کودک با ناتوانی موجبات احساس گناه و تقصیر، ناکامی و محرومیت ناشی از عادی نبودن کودک را در مادر ایجاد میکند که به طور طبیعی غم و اندوه و افسردگی را به دنبال دارد. در مجموع این شرایط میتواند سبب گوشهگیری و عدم علاقه به برقراری رابطه با محیط و همچنین پایین آمدن عزتنفس و احساس خودکمبینی و بیارزشی در مادر شود که پیامد آن بروز افسردگی و به خطر افتادن سلامت روانی مادران است (موللی و همکاران، 1392).
وجود کودک با ناتوانی سبب محدودیت روابط اجتماعی خانواده میگردد و هر قدر شدت ناتوانی فرد بیشتر باشد، اوقات فراغت محدودتر شده و دامنه ارتباطات اجتماعی تنگتر میشود، هر چه سطح روابط اجتماعی این دسته از خانوادهها کمتر باشد، احساس درماندگی روانی والدین بیشتر است (علاقبند و همکاران، 1390).
وجود کودک با ناتوانی افزونبر استرسهای روانی که بر خانواده تحمیل میکند، شیوع بسیاری از بیماریهای جسمی مانند درد و اختلالهای روانی مانند افسردگی و اضطراب را در خانوادهها به خصوص مادران افزایش میدهد. همچنین نشان داده شده است که میزان استرس والدین با میزان شدت ناراحتی کودک و مشکل رفتاری همراه ارتباط دارد (علاقبند و همکاران، 1390).
همانطور که ملاحظه میشود تولد هر کودک با ناتوانی بر والدین و بهویژه مادران تأثیر دارد اما افزون بر این، نوع ناتوانی و شدت آن نیز مؤثر است، با وجود این بر اساس بررسیهای محقق در ایران پژوهشی که اثر نوع ناتوانیهای تحولی بر سلامت عمومی و احساس تنهایی مادران را مطالعه کند، یافت نشد. به همین دلیل پژوهش حاضر به دنبال مقایسه سلامت عمومی و احساس تنهایی در مادران دانشآموزان با ناتوانیهای تحولی (دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری) است. نتایج این پژوهش تأثیر نوع ناتوانیهای تحولی بر سلامت عمومی و احساس تنهایی را مشخص خواهد کرد. همچنین نتایج پژوهش حاضر میتواند اطلاعات سودمندی فراهم نماید و به دستاندرکاران و مسئولان آموزشی و بهداشتی کمک کند تا اقدامات لازم را جهت بهبود سلامت عمومی و کاهش احساس تنهایی مادران جامعه
مورد نظر فراهم آورند.
1-4-اهداف پژوهش
1-4-1-هدف کلی
- هدف کلی پژوهش حاضر مقایسه سلامت عمومی و احساس تنهایی در مادران دانشآموزان با ناتوانیهای تحولی (مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری) است.
1-4-2-اهداف جزئی
- مقایسه احساس تنهایی مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری.
- مقایسه خرده مقیاسهای احساس تنهایی مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری.
- مقایسهی سلامت عمومی مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری.
- مقایسهی خرده مقیاسهای سلامت عمومی مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری.
1-5-سوالهای پژوهش
- آیا بین مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری از نظر احساس تنهایی تفاوت معنیداری وجود دارد؟
- آیا بین مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری از نظر خرده مقیاسهای احساس تنهایی تفاوت معنیداری وجود دارد؟
- آیا بین مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری از نظر سلامت عمومی تفاوت معنیداری وجود دارد؟
- آیا بین مادران دانشآموزان با اختلالهای طیف اتیسم، با کمتوانیذهنی و با ناتوانی یادگیری از نظر خرده مقیاسهای سلامت عمومی تفاوت معنیداری وجود دارد؟
1-6-تعریف مفهومی متغیرها
1-6-1-سلامت عمومی
سلامت عمومی یعنی احساس رضایت و بهبودی و تطبیق کافی اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه. به بیان دیگر منظور از سلامت عمومی یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای فردی، اجتماعی و خانوادگی (بالازاده، 1388).
1-6-2- احساس تنهایی
احساس تنهایی، حالت ناراحت کنندهای است که زمانی به وجود میآید که بین روابط بین فردی که فرد تمایل دارد آن را داشته باشد و روابطی که وی در حال حاضر دارد، فاصله وجود داشته باشد (پپلو، 1982). این تعریف بر خصوصیت عاطفی احساس تنهایی تأکید میکند. احساس تنهایی یک تجربه عاطفی ناراحت کننده است، اما بر عنصر شناختی نیز تأکید دارد. به این صورت که احساس تنهایی ناشی از این ادراک است که ارتباطات اجتماعی فرد، برخی از انتظارات او را برآورده نمیکند (روتاسالو، 2006).
1-6-3- اختلالهای طیف اتیسم
اختلالهای طیف اتیسم، اختلالهای رشدی فراگیر هستند که عمدتاً تعاملات اجتماعی، زبان و رفتار را تحت تأثیر قرار میدهند. اختلالهای طیف اتیسم، اختلالهای عصب زیستشناختی پایداری هستند که علت آنها ناشناخته است و موجب نارسایی در ارتباط، فهم زبان، بازی، مهارتهای اجتماعی و تعامل با دیگران میشوند (همتی علمدارلو و شجاعی، 1393).
1-6-4- کمتوانیذهنی
کمتوانیذهنی به محدودیت قابل ملاحظه در کارکردهای ذهنی و رفتار سازشی گفته میشود که در مهارتهای مفهومی (زبان دریافتی، زبان بیانی، خواندن، نوشتن، مفاهیم پول، خودهدایتی)، اجتماعی (مهارتهای بینفردی، مسئولیتپذیری، عزتنفس، پیروی از دستورات، اطاعت از قوانین، ممانعت از مورد سوء استفاده قرار گرفتن) و عملی (فعالیتهای زندگی روزمره از قبیل خوردن، جابجایی، دستشویی، لباس پوشیدن و فعالیتهای ابزاری زندگی روزمره یعنی رفتارهای مرتبط با زندگی مستقل از قبیل آماده کردن غذا، خانه داری، حمل و نقل، مصرف درست دارو، مدیریت پول، استفاده از تلفن، مهارتهای شغلی) قابل مشاهده است. این ناتوانی قبل از 18 سالگی ظاهر میشود (انجمن کمتوانیذهنی و رشدی آمریکا، 2010).
1-6-5- ناتوانی یادگیری
ناتوانی یادگیری یعنی اختلال در یک یا بیشتر از یک مورد از فرآیندهای روانشناختی بنیادی که این فرآیندها در درک یا در استفاده از زبان گفتاری یا نوشتاری نقش دارند و ممکن است به صورت توانایی ضعیف در گوش کردن، حرف زدن، خواندن، نوشتن، هجی کردن یا در انجام محاسبات ریاضی بروز کند. نارسایی یادگیری ویژه در بردارنده شرایطی از قبیل معلولیتهای ادراکی، آسیب مغزی، بدکارکردی خفیف مغزی، نارساخوانی و زبانپریشی تحولی می شود (هالاهان، لوید، کافمن، ویس و مارتینز، 2005؛ ترجمه علیزاده، همتی علمدارلو، شجاعی و رضایی دهنوی، 1390).
فرم در حال بارگذاری ...