مشکلات ارتباطی از رایجترین مشکلاتی است که زوجین بیان می کنند. بیش از 90% زوجهای آشفته این مشکلات را به عنوان مساله اصلی در روابط خود بیان می کنند. مشکلات ارتباطی مساله کلیدی در رویکردهای ارتباطی به خانواده است. این رویکردها تعارض زناشویی را به عنوان رابطه ای ناکارساز تحلیل می کنند. این منازعات اغلب دور باطلی را ایجاد می کنند که یافتن نقطه آغاز در آن بی معناست (رضا زاده،1387: 44).
به نظر کاهن (1992، به نقل از مارکمن، 1993) هرجا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود میآید. فاورز و السون (1992) نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزههای گوناگون میدانند.
در زمینه تأثیرات مخرب تعارض میتوان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطهای آن اشاره نمود: از لحاظ روانی، اکثر افراد ؛ تعارض در روابط را بینهایت تنشزا تجربه میکنند (هالفورد، 2001). تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصاً در زنان، سوء مصرف مواد خصوصاً در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان خصوصاً اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد (افارل، 1989).
علاوه بر اختلالات روان، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تأثیر دارد. رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماریهای مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد. به همین ترتیب مشکلات زناشویی تأثیرات مستقیمی بر فرآیندهای فیزیولوژیک بر جای میگذارد؛ از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشارخون، احتمال تصلب شرائین رابطه دارد (شمالینگ و شر، 1977). تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. خشونت تقریباً همیشه با آشفتگی رابطه ارتباط دارد. تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد. پژوهش نشان میدهد زوجین متعارض کمترین میزان رضایت مندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان میدهند (فاورز و السون، 1992). تعارضات زناشویی یکی از متغییر هایی است که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد.
در آسیبشناسی روانی پژوهشهای زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را بهعنوان عامل زمینهساز در آسیبپذیری فرد مورد بررسی قرار دادهاند (هریس و کرتن، 2002). در این میان پیاژه (1954). و بالبی (1969) (به نقل از گانتی، امی ال و بوری، جان ار، 2007). معتقدند که عملکرد والدین سبب ایجاد و گسترش مدلهایی در درون سازمانشناختی فرد به نام طرحواره میشود. این طرحوارهها در زندگی فرد بهعنوان عدسیهایی عمل میکنند که تفسیر، انتخاب و ارزیابی فرد از تجارب وی را شکل میدهند. اعتقاد بر این است که این تأثیرات سودمند یا مضر، سبب وسعت بخشیدن یا محدود ساختن رشد توانمندیهای بالقوه در کودکان میگردد. گرچه تحقیقات معتدد در هر زمان در چارچوب نظریهای خود به بررسی این اثرها پرداختهاند. اما نتایج همواره از صحت این ادعا خبر میدهد (هریس و کرتن، 2002).
زمانی که نیاز خاصی ارضا نشود، طرحوارۀ ناسازگاری درآن حیطه ایجاد میشود. با ارضا نشدن نیازهای صمیمیت و سرخوردگی از روابط عاطفی اولیه، طرحوارههای ناسازگار مربوط به روابط صمیمانه و دلبستگی ایجاد میشود. این باورها و طرحوارههای مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و در دوران تاهل در روابط زناشویی نمود می یابد و بر آن تاثیر مخرب می گذارد. همچنین طرحوارهها به واسطه ی ارتباط و تاثیری که بر سبگ دلبستگی، اختلالات شخصیت و اختلالات خلق میگذارندمیتوانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند.
زیربنای نظری در پژوهش حاضر جهت بررسی محتوایشناختی افراد در شکل گیری تعارضات زناشویی نظریهی طرحوارههای ناسازگار اولیه جفری یانگ است (یانگ، 1994).
به باور یانگ (1990). طرحواره های ناسازگار اولیه ساختارهای شناختی عمیق شامل باورهایی درباره خود هستند طرح واره ها سازمانهایی از واقعیت هستند که به صورت نتیجه تجربیات عینی از محیط رشد می یابند. بویژه آنهایی که از اوایل زندگی به وجود آمده اند تاثیر معنادارتری دارند رشد طرحواره ها اغلب به دوران کودکی باز می گردد مطابق نظر یانگ (1999). بعضی از افراد به خاطر تجارب کودکی منفی طرحواره های ناسازگار اولیه را ایجاد می کنند که بر شیوه تفکر احساس و رفتار آنها در روابط صمیمانه بعدی و سایر جنبه های زندگیشان تاثیر می گذارند طرحواره هایی که در سنین اولیه رشد یافته اند اغلب خارج از حوزه آگاهی قرار دارند و زمانی که محرکهای زندگی یک یا چند طرحواره را تحریک می کنند آن وقت فعال می شوند. و اطلاعات شخصی را مطابق با این طرحواره ها به صورت اتوماتیک پردازش می کنند.
وی معتقد است این طرحوارهها که وی از آنها بهعنوان «یک چارچوب مرجع» (یانگ، 1994: 6). یاد میکند؛ ساختارهای پایدار و بادوامی هستند که به مثابهی عدسیهایی بر ادراک فرد از جهان، خود و دیگران اثر میگذارد. این طرحوارهها در طی تجارب اوان کودکی شکل گرفته (که اکثراً در زندگی کودک نقش یک تروما را داشتهاند) و پاسخ فرد به رخدادهای محیطی را کنترل میکند (یانگ، 1998) منشأ این طرحوارهها نیازهای هیجانی اصلی است و شامل پنج حیطه:
1) دلبستگی ایمن به دیگران
2) خودمختاری، رقابت و احساس هویت
3) آزادی بیان نیازها و هیجانات
4) بازی و خودانگیخته بودن
5) محدودیتهای معقول و خودکنترلی
می باشد. تجارب اولیهی زندگی (ناکامی در ارضای نیازهای اولیه، ارضای بیش از حد و همانندسازی با رفتار نادرست والدین) و مزاج هیجانی کودک (مجموعه ویژگیهای خلقی کودک که ذاتی هستند و متمایزکنندهی شخصیت اولیه کودک) است (یانگ، 1994). این طرحوارهها در رابطه با پنج تکلیف تحولی اساسی به وجود میآیند که اعتقاد بر این است کودک باید در طی تحول خود این تکالیف را در رابطه با والدین و محیط با موفقیت پشت سر گذارد. این پنج گروه عبارتند از:
گروه اول: قطع ارتباط و طرد (عدم ارضای نیازهایی مانند امنیت و همدلی به شیوهای قابل پیشبینی)؛ که طرحوارههای مبتنی بر آن عبارتند از: رهاشدگی / بیثباتی، بیاعتمادی / بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص / شرم، انزوای اجتماعی / بیگانگی.
گروه دوم: عملکرد و خودگردانی مختل (در خانوادههایی که اعتماد کودک را کاهش داده و عملکرد مستقل کودک را با شکست مواجه میسازند)؛ و طرحوارههای مرتبط با آن: وابستگی / بیکفایتی، آسیبپذیری نسبت به بیماری، خود تحول نایافته / گرفتار و شکست است.
گروه سوم: محدودیتهای مختل (عدم وجود مسئولیتپذیری و لذا مشکلاتی در ارتباط با رعایت حقوق دیگران، تعهد و هدفگزینی) و طرحوارههایی که از آن سرچشمه میگیرد استحقاق / بزرگمنشی، خودکنترلی ناکافی.
گروه چهارم: دیگر جهتمندی (که توجه بیش از حد به دیگران و نادیده گرفتن نیازهای خود است) و طرحوارههای این حیطه اطاعت، فداکاری و تأییدجویی / توجهطلبی.
گروه آخر و پنجم: گوشبزنگی بیش از حد و بازداری (که درنتیجه تأکید بیش از حد بر واپسزنی احساسات به وجود میآید) است و طرحوارههای آن عبارتند از منفیگرایی / بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه / بیشانتقادی و درنهایت تنبیهگرایی (یانگ، 1994؛ هریس و کرتن، 2002)
یانگ معتقد است هرکدام از علائم آسیبشناسی روانی با یک یا تعداد بیشتری از طرحوارههای اولیه مرتبط است (دیلات و همکاران، 2004) در پژوهشهایی عنوان شده است، طرحوارههای ناسازگار اولیه مکانیسمهای ناکارآمدی هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به پریشانی روانشناختی میانجامد (مارمون و همکاران، 2004 و تیلور، 2005) .
یکی از اهداف پژوهش حاضر رابطه طرحواره ناسازگار اولیه با تعارضات زناشویی است.
همچنین یکی از مهمترین عوامل تعیین کنندۀ پویایی های روابط زناشویی وجود عـشق و کیفیـت آن است (حفاظی طرقبه، فیروزآبادی و حق شناس، 1385؛ گنزاگـه، کنتـالر، لونـدهال، اسـمه وهمکاران،2006).
عشق و سبکهای عشق ورزی عامل مؤثری بر کیفیت روابط زناشویی است(هایتور و روبرت1996 ، ؛ لوین، کریستینا و هـی 2006).
از مهمتـرین و مـورد توجـهتـرین نظریه هایی که به تبیین انواع عشق میپردازد نظریه شش بعدی «لـی» می باشد.« لی » بر اساس برآوردهای بدست آمده از کشورهای ایالات متحده، کانادا و بریتانیا شش روش عـشق ورزی را بیان می کند (نتو،2001). که عبارتند از:
این نوع عشق تـوأم بـا میل فیزیکی شدید به معشوق است و بر اسـاس زیبـایی، جـذابیت و تناسـب فیزیکـی شـکل می گیرد.
2ـ عشق دوستانه (استورگ):
نوعی از عشق که طـی آن صـمیمیتی لـذتبخـش بـه آهستگی رشد می یابد. در ایـن فرآینـد بـه تـدریج طـرفین زوایـای وجودی خود را بیشتر برای یکدیگر فاش میکننـد. در این شیوه، عشق به عنوان یک تفریح تلقی شده و هیچ تعهـدی در آن نیـست.
3- عـشق بازیگرانـه (لـودوس):
وضـعیتی کـه ماننـد شرکت در یک بازی تلقی می شود و معمولا کوتاه مدت است و به زودی تمام میشود.
4 – عشق شهوانی (مانیا) :
حالـت شـدید هیجـانی همـراه بـا حـسادت و عـشق همـراه مشغولیت ذهنی که باعث میشـود شـخص عـصبی شـده و از طـرد شـدن بترسـد.
5 – عشق واقعگرایانه (پراگما):
عشق منطقی کـه در آن شـریک رابطـه، بـر اسـاس نیازهـای شـخص و همخوانی با سن،مذهب، سوابق و شخصیت انتخاب میشود. در اینجا رضایت خاطر بیـشتر ازهیجان و هیجان و تحریک وجود دارد.
6- عشق فداکارانه (آگاپه):
عشق به خودی خود مشکلات را حل نمی کند . اما انگیزه ی قدرتمندی برای غلبه بر آنها فراهم می سازد . ( کوآن و کیندر1992 ، اجمالی1381 ). آمار سرسام آور طلاق نشان دهنده ی این نیست که مردم امروزی هیچ علاقه ای به ازدواج ندارند ، بلکه این آمار نشان می دهد که توقع بیشتری نسبت به گذشته از زندگی مشترک دارند . زنها و مردها به یک اندازه از زندگی ناراضی هستند زیرا توقعات آنها از ازدواج نسبت به قبل افزایش یافته است ، ما به زندگی سرشار از عشق و علاقه نیاز داریم ما به محبتی دائمی از یک فرد کاملاً استثنایی و منحصر به فرد نیاز داریم . ( کوآن و کیندر1992 ، اجمالی1381 ).
بنابراین ، نیاز به مطالعات علمی در باب عشق و تعارضات زناشویی بسیار مهم می باشد . لذا محقق تصمیم بر آن گرفته تا با توجه به نظریه ( لی ) در مورد اجزای عشق به بررسی رابطه سبکهای عشق ورزی با تعارضات زناشویی نیز بپردازد.
اهداف پژوهش
فرضیههای پژوهش
اهمیت و ضرورت پژوهش
خانواده با پیمان ازدواج و پیوند همسری بین زن و مردی هوشمند و آگاه و برخوردار از بلوغ فکری و قابلیتهای اجتماعی پایه گذاری می شود و این زوج ستون اصل حیاتی ترین نهاد اجتماعی ، یعنی خانواده را تشکیل می دهند . بنابراین سلامت و سعادت جامعه به سلامت و پوپایی نظام خانواده وابسته است و تعادل نظام خانواده نیز به کیفیت روابط بین زن و شوهر و والدین و فرزند بستگی دارد . ( افروز ، 1378 ).
هر قدر روابط بین همسران بهتر، سالمتر و پر جاذبه تر باشد ، زندگی شیرین تر و باصفاتر می گردد و فرزندان با نشاط و موفقی تربیت می شوند . بدین ترتیب خانواده های لجام گسیخته و متزلزل جامعه متزلزل را پدید می آورند که در آن نشانی از خانواده های سالم یافت نشود ، میزان طلاق روز به روز بالا برود و ازدواجهای مطلوب و برنامه ریزی شد کمتر صورت می گیرد ، به زودی متلاشی خواهد شد و به طور کلی اساس کجرویهای اجتماعی را باید در آن جست و جو کرد . ( افروز 1378 ).
بنابراین اینگونه می نماید که هر چه زن و شوهر دارای روابط صمیمانه باشند ، سه عنصر عشق یعنی تعهد ، صمیمت و شهوت در آنها فعالتر خواهد بود . عشق کامل ، عشقی است که رابطه ای ایده آل شامل شهوت ، تعهد و صمیمت باشد . نهایتاً این عشق کامل باعث بالا رفتن میزان رضایتمندی زناشویی می شود در واقع با توجه، به مسائل مطروح ، اهمیت و ضرورت این پژوهش به این برمی گردد که اگر جزء کوچک جامعه و یکی از مهمترین ارکان جامعه سعادت و آرامش حاکم باشد ، جامعه بزرگ نیز سعادتمند خواهد گشت . خانواده ایی که در آن احساس رضایت از زندگی حاکم است در فرآیند فرزند پروری موفق تر و نهایتاً افرادی تحویل جامعه خواهند داد که به سود خود و جامعه گام بردارند. این احساس رضایت نیز برای خود زن و شوهر آرامش عاطفی و روانی را به همراه خواهد داشت که سلامت تک تک افراد بسیار مهم تلقی می شود .(مقدم ،1370).
پژوهش حاضر شناخت سازمانی ، بنیادی و زیربنایی رفتار را ممکن می سازد و با این کار در جهت هدف نهایی روانشناسی یعنی تغییر در رفتار به انسانها کمک میکنند. یکی از این سازههای زیربنایی طرحوارهها هستند. این سازه ها همانند چهارچوبی برای پردازش اطلاعات به کار میروند و تعیینکننده واکنشهای عاطفی افراد نسبت به موقعیتهای زندگی و روابط بین فردی میباشند. بنابراین میتوان بیان کرد طرحوارهها با کیفیت روابط ، تفاهمات و یا تعارضات بین فردی رابطه دارند. پژوهشگران بر این عقیدهاند که طرحوارههای ناسازگار اولیه همانند صافی برای اثبات یا تأیید تجارب کودکی عمل میکنند و به نشانههای بالینی مثل اضطراب، افسردگی و اختلالات شخصیت، تنهایی به دلیل روابط بینفردی مخرب و سوءمصرف الکل و مواد مخدر، پراشتهایی یا زخممعده منجر میشوند. بنابراین شناخت طرحوارههای ناسازگار اولیه به روانشناس کمک میکند درجهت دو هدف عمده روانشناسی یعنی تبیین و تغییر گامهای مؤثری بردارد.
لذا ضرورت انجام چنین پژوهشهایی باعث روشن شدن علل بروز تعارضات خانوادگی و بهبود تعاملات سالم بین فردی خواهد شد . همچنین قدرت تبیین متخصصان در وارسی برخی رفتارها را افزایش می دهد.
. Watzlawick, P., Beaven, J., and Jackson, P.
. Lim Hong
Early maladaptive schema
young
:
مرگ نیروی فوق العاده خلاقی است که عمیق ترین راز زندگی در مفهوم آن نهفته است و بالاترین ارزش های اخلاقی زندگی، از اندیشیدن درباره مرگ و بررسی در مورد آن، سرچشمه می گیرد (نادری و اسماعیلی، 1387).
مرگ به عنوان یکی از پدیده های قطعی و تخلف ناپذیر زندگی، ذهن آدمی را همواره به خود مشغول می نماید، این اشتغال ذهنی در برخی ادوار رشدی انسان و برخی رویدادهای زندگی به درجاتی خودآگاه و عموماً ناخودآگاه می باشد (کاپلان،1382).
توانائی های عقلانی انسان این قدرت را به او بخشیده که بتواند تشخیص دهد که مرگ غیر قابل گریز است (پزینسکی،گرینبرگ، و سولومون، 1997). آگاهی از مرگ غیر قابل گریز و اضطراب همراه آن به رفتارهایگوناگونی منجر میشود. مطابق الگوی فرایند دوگانه(پزینسکی و دیگران،1999)، مردم در برابر افکار هشیار و ناهشیار مرتبط با مرگ از مکانیسم های دفاعی متفاوتی استفاده می کنند. زمانی که افکار مرتبط با مرگ، هشیار باشد، مردم یا از دفاع های ساده ای که مشتمل بر سرکوبی فعال چنین افکاری است، استفاده می کنند، یا به گونه ای افکار مرتبط با مرگ را تحریف می کنند که گوئی این حادثه در سال های بسیار دور برای آنها اتفاق خواهد افتاد. اما وقتی افکار مرتبط با مرگ ناهشیار هستند مردم معمولا از دفاعهای پیچیدهای استفاده می کنند که آنها را قادر می سازد تا مشارکت ارزشمندی در جهان معنی دار داشته باشند.
رشد و خود فرهیختاری هر فرد بدون آگاهی او از واقعیت مرگ، تحقق نخواهد یافت. آگاهی تعالی بخش از مرگ، آن قدر مهم است که می توان آن را معیاری جهت تمیزشخصیت بهنجار از ناهنجار دانست و از شیوه های نابهنجار مقابله با مرگ سخن راند (نادری و اسماعیلی، 1387). کسانی که به زندگی عشق می ورزند و از سبک زندگی سالمی برخوردارند در مقایسه با آنان که بطور سطحی زندگی می کنند، از مرگ کمتر می ترسند. کسانی که زندگی عاری از معنا دارند، نمی توانند مفهوم و ارزشی به مرگ بدهند (کاظمی،1381).
مرگ برای بقای گونه انسان ضروری است. ما میمیریم تا فرزندان، خودمان و دیگران بتوانند زندگی کنند. وقتی که این سرنوشت فرا می رسد، طبیعت با انسان، با تمام توانائی های منحصر به فردش، درست مثل سایر مخلوقات عالم برخورد می کند. پذیرفتن این واقعیت که ما نیز خواهیم مرد، دشوار است، ولی وقتی بدانیم که مرگ بخشی از زندگی جاری است، آرامش می یابیم (برک،1384).
در سیر شناخت مراحل رشد انسان، مرگ به عنوان بخش و یا واقعیتی از زندگی میبایست مورد شناخت و بازشناخت قرارگیرد (رایس،1390). شناخت این پدیده بزرگ به پرداختنی جامع به گستره تاثیر گذاری این پدیده در حوزه های مختلف زیستی، روانی و اجتماعی نیازمند است و فقدان این جامعیت در مطالعات و پژوهش های انجام شده در باب این موضوع به روشنی محسوس است.
آرنت، راتلج، کوکس و گولدنبرگ (2005) مینویسند: کشمکش انسان با آگاهی از مرگ غیر قابل اجتناب می تواند بطور زیادی بر بهزیستی جسمی و روان شناختی وی تاثیر بگذارد. رفتارهای با اهمیت به وسیله یاد مرگ تحت تاثیر قرار میگیرند، حتی وقتی آشکارا با مرگ مرتبط نیستند. فرایند های شناختی به وسیله یاد مرگ فعال می شوند و دفاع های جهان بینی فرهنگی را توسعه می دهند (آرنت،گرینبرگ، شمایل، پیسزونسکی و سولومون، 2002). باورهای بنیادین به طور موفقیت آمیزی در نتیجه افزایش مرگ آگاهی به چالش در میآیند (فریدمن و رولس، 2007).
یکی از حوزه های متعامل و مرتبط با پدیده مرگ، باورهای شناختی انسان است و به اعتقاد بسیاری از نظریه پردازان (الیس، 1999، 2000، 2001؛ درابیز و بک، 1998؛ داتیلیو،2000) شمار زیادی از واکنش های نامطلوب و اختلال ها، ناشی از باورها و تفکرات غیرمنطقی و غیرعقلانی است و تا زمانی که اینگونه افکار تداوم یابند، مشکلات مربوط به ارتباط، پذیرش و همراهی با دیگران نیز ادامه خواهند یافت. طبق الگوی باورهای شناختی، تفکر تحریف شده یا ناکارآمد، زمینه ساز تمام اختلالات روان شناختی است. به علاوه تفکر ناکارآمد، تاثیر مهمی بر روی خلق و رفتار ما دارد. مفهوم کلیدی الگوی شناختی این است که خود وقایع بر روی رفتار ما تاثیر نمی گذارند، بلکه نحوه درک و برداشت ما از وقایع است که بر رفتار ما اثر می گذارد (لدلی، مارکس، و هیمبرگ، 1390).
از دیگر سو میتوان تجلی باورهای شناختی افراد را در سبک زندگی آنها جستجو نمود و با ارزیابی سبک زندگی ایشان، می توان به میزان موفقیت های فردی و اجتماعی آنان در زندگی دست یافت (کوکرهام، 2005). آنچه زمینهی بروز انحرافات و اختلالات روانی را فراهم می کند، سبک زندگی فرد و ناتوانی وی در مواجهه با مشکلات زندگی است (دادستان، 1379). سبک زندگی مهمترین عاملی است که هر کس زندگی خود را بر اساس آن تنظیم می کند. بر این اساس، سبک زندگی مجموعه عقاید، طرح ها و نمونه های عادتی رفتار، هوی و هوس ها، و شیوه های تبیین شرایط اجتماعی یا شخصی است که نوع خاص واکنش فرد را تعیین می کند (فاچینو، میزو، توکیو، فوجینو، و یوشیمورو، 2003). سازمان جهانی بهداشت (1998) سبک زندگی سالم را تلاش برای دستیابی به حالت رفاه کامل جسمی، روانی، و اجتماعی توصیف کرده است. سبک زندگی سالم شامل رفتارهایی است که سلامت جسمی و روانی انسان را تضمین می کنند. به عبارت دیگر، سبک زندگی سالم دربردارنده ابعاد جسمانی و روانی است. بعد جسمانی شامل تغذیه، ورزش، و خواب است، و بعد روانی شامل ارتباطات اجتماعی، مقابله با استرس، روش های یادگیری و مطالعه، و معنویت است (لعلی، عابدی، و کجباف، 1391).
با توجه به مطالب مطروحه، پژوهش حاضر برآن است که رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی را با سبک زندگی در بین میانسالان، مورد بررسی قرار دهد.
ضرورت و اهمیت پژوهش:
طی قرن بیستم علل مرگ و میر از بیماری های عفونی مثل ذات الریه و سل به سمت بیماری های قلبی و سرطان که با سبک زندگی و رفتارهای ناسالم ارتباط نزدیکی دارند، تغییر کرده است (برانون و فیست، 2007 ) . از همین رو طی دهه گذشته ارتقاء سلامتی و پیشگیری از بیماری ها در کانون توجه قرار گرفته است تا حدی که سازمان بهداشت جهانی بهبود و تداوم سبک زندگی سالم را بخشی از شعار خود در سال 2000 قرار داد (مارتیننز و مک نیل، 2009 ).
پیشگیری از بیماری های متأثر از سبک زندگی، و ارتقاء سطح سلامت روانی فردی و جمعی مستلزم آگاهی از این موضوع است که موقعیت های زندگی سلامت افراد را چگونه به خطر می اندازند. امروزه اعتقاد بر این است که بیش از 70 درصد بیماری ها به گونه ای با سبک زندگی فرد ارتباط دارند. به طوری که بسیاری از ناخوشی های آدمی از جمله بیماری های قلبی – عروقی، تنفسی، سیستم حرکتی، عضلانی و غیره به طور مستقیم یا غیرمستقیم از شیوه زندگی فرد ناشی می شوند، یا حداقل آنکه شیوه زندگی در تشدید یا دوام آن ها نقش دارد (بهدانی، سرگلزایی، و قربانی، 1379).
زندگی نیازمند یک معماری روحی متجانس است، اگر خواستار وحدت این معماری باشیم به دنبال تجمل نرفته ایم. در برابر حفره های عظیمی که در دید انسان از جهانی که منحصراً از طریق عقل می شناسد وجود دارند، مرگ دهان گشاده ترین آنها است. فکر انسان یعنی زندگی وی که به فکر نیاز دارد، نمی تواند همواره در انتظار و به امید آینده باقی بماند. پس همواره پیش می رود، سبقت می جوید، به هر قیمت با هر وسیلهای اطمینان ایجاد می کند، ترکها و حفرهها را پر می کند، خود را قانع می سازد، خود را ترغیب میکند، امید و خواسته ها را به کمک هوشی واپس رونده می طلبد، به شهامت و جهش های عاطفی یعنی آنجائی که منطق درجا می زند، اعتماد می کند. این روش کاملاً به جاست، چه باید زندگی کرد و وقتی انسان مصالحه ای با مرگ ایجاد نکند، بد زندگی می کند. نظام فلسفی شک، یا نظام امتناع و تردید، هرگز توشه راه را تا پایان زندگی، تا پایان مرگ تامین نخواهد کرد (منصور، 1390).
توانایی های شناختی پیچیده و پیشرفته انسان برای تفکر انتزاعی و نمادین به آگاهی منحصر به فرد بشر از اجتناب ناپذیری مرگ و شکنندگی وجودیش منجر شده است. هنگامی که این آگاهی در کنار میل ذاتی بشر به حفظ و صیانت خود قرار می گیرد به یک وحشت وجودی می انجامد که اگر نگوئیم همه فعالیت های انسان، حداقل بخشی از فعالیت های او را برای دفاع در برابر این وحشت، تجهیز کرده و برمیانگیزاند (گرینبرگ، پیزینسکی و سولومون، 1999؛ بست، 2007). انسان ها بدون دل مشغولی بیمارگون به تهدید همیشگی نیستی، می توانند آگاهی سالمی را از مرگ پرورش دهند و این به آنها کمک می کند روشی را برای ارزیابی کردن نحوه ای که زندگی می کنند و اینکه چه تغییراتی را دوست دارند در زندگی خود ایجاد کنند، ابداع نمایند. آنهایی که از مرگ می ترسند از زندگی هم هراس دارند. اگر ما زندگی را تایید کنیم و تا حد امکان به طور کامل در زمان حال زندگی کنیم در این صورت دل مشغول پایان زندگی نخواهیم بود (کوری، 1390).
بر خلاف اغلب رویکردهای روان شناختی، در روان شناسی هستی نگر توجه به مرگ به عنوان بارزترین و مسلم ترین حقیقت زندگی بشر، یکی از مفروضه های اصلی به شمارمی رود (یالوم، 1989) و همواره به نقش محوری اجتناب ناپذیر بودن مرگ و راههای کنار آمدن با این واقعیت در تبیین های نظری روان شناختی تاکید شده است. اما از منظر روان شناسی علمی، همواره بزرگترین خلاء در تبیین های روی آورد هستی نگر و دیگر نظریه ها راجع به نقش مرگ در زندگی بشر (مانند فروید، 1938؛ لانگز، 2004)، ارائه یافته های تجربی حمایت کننده این تبیین های نظری بوده است ( محمدی، قربانی، و عبدالهی، 1389).
با وجود تاثیر عظیم درک پدیده مرگ بر رشد روانی انسان، در پژوهش های انجام شده در ایران، در این زمینه تحقیقات اندکی صورت گرفته و بیشتر بطور جنبی با این مساله برخورد شده است. بنابراین به دلیل خلاء موجود در ادبیات پژوهش در زمینه نگرش به مرگ و ارتباط سنجی آن با مولفه های باورهای شناختی و سبک زندگی، هدف از انجام این پژوهش این است که پدیده مرگ و زندگی را که در دو سوی یک پیوستار قرار دارند، بصورت توأم و در کنار هم مورد بررسی قرار دهد. این پژوهش به این سوال پاسخ خواهد داد که آیا نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی ارتباط دارند ؟
تعیین رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی می تواند منجر به توسعه دانش در این زمینه شود که مرگ آگاهی را در استخدام بازسازی شناختی افراد، به منظور ایجاد سبک زندگی سالم، قرار دهد.
هدف های پژوهش (هدف کلی و هدف های ویژه):
هدف کلی:
تعیین رابطه نگرش به مرگ و باورهای شناختی با سبک زندگی در افراد میانسال.
اهداف ویژه:
تعیین رابطهی نگرش منفی به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال.
تعیین رابطهی نگرش منفی به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال.
تعیین رابطهی نگرش مثبت به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال.
تعیین رابطهی نگرش مثبت به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال.
تعیین رابطهی باورهای شناختی و سبک زندگی در افراد میانسال.
پیش بینی سبک زندگی افراد میانسال بر اساس نگرش به مرگ و باورهای شناختی.
سوالهای پژوهش:
1. آیا بین نگرش منفی به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟
2. آیا بین نگرش منفی به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟
3. آیا بین نگرش مثبت به مرگ و باورهای شناختی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟
4. آیا بین نگرش مثبت به مرگ و سبک زندگی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟
5. آیا بین باورهای شناختی و سبک زندگی در افراد میانسال رابطه وجود دارد؟
6. آیا نگرش به مرگ و باورهای شناختی می تواند سبک زندگی افراد میانسال را پیش بینی نماید؟
تعریف متغیرها:
در این تحقیق متغیرهای پژوهشی عبارتند از سبک زندگی (متغیر ملاک)، نگرش به مرگ (متغیر پیش بین) و باورهای شناختی (متغیر پیش بین) که به تعاریف مفهومی و عملیاتی هر یک اشاره خواهد شد.
تعریف مفهومی سبک زندگی:
سبک زندگی الگوی مشخص و قابل تعریف رفتار است که از تعامل بین ویژگی های شخص، بر همکنش روابط اجتماعی و موقعیت های محیطی و اجتماعی – اقتصادی، حاصل می شود(سازمان بهداشت جهانی، 2000).
تعریف عملیاتی سبک زندگی:
تغذیه (داشتن الگوی غذایی و انتخاب غذا)، فعالیت بدنی (تعقیب الگوی ورزشی منظم)، مسئولیت پذیری در مورد سلامت، مدیریت استرس (شناسایی منابع استرس و اقدامات مدیریت استرس)، رشد معنوی یا خودشکوفایی (داشتن حس هدف مندی، به دنبال پیشرفت فردی بودن و تجربه خودآگاهی و رضایتمندی) و حمایت بین فردی (حفظ روابط همراه با احساس نزدیکی) از مؤلفه های قابل اندازه گیری سبک زندگی است و پرسشنامه سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت (والکر، سچریت و پندر، 1987)، ابزار استاندارد سنجش کمیت های مفهوم سبک زندگی می باشد و نمره ای که آزمودنی ها در این پرسشنامه کسب مینمایند، معیار ارزیابی سبک زندگی آنها می باشد.
تعریف مفهومی باورهای شناختی:
باورهای شناختی یکی از مفاهیم پایه ای رویکرد شناختی – رفتاری در روان شناسی است. باورهای شناختی عوامل تعیین کننده رفتار می باشند (بک و ویشار، 2000؛ به نقل از کوری، 1390). بک (1369) در تعریف کلمه شناختی به طرز قضاوت، تصمیم گیری و تعبیر و تفسیر درست یا اشتباه اشاره دارد.
تعریف عملیاتی باورهای شناختی:
ضرورت تائید و حمایت دیگران، انتظار بالا از خود، تمایل به سرزنش خود، واکنش به ناکامی، بی مسئولیتی عاطفی، دل مشغولی زیاد همراه با اضطراب، اجتناب از مسائل، وابستگی، ناامیدی نسبت به تغییر و کمالگرائی از مولفه های باورهای غیر منطقی است و نمره ای که آزمودنی ها در پرسشنامه آزمون باورهای غیر منطقی (جونز، 1968) کسب می نمایند، معیار ارزیابی باورهای شناختی آنها می باشد.
تعریف مفهومی نگرش به مرگ:
بر طبق نظریه وجود گرایی (فرانکل، 1963) که بیان می کند افراد برای جستجو و یافتن یک معنای شخصی برانگیخته می شوند، افرادی که به درکی از زندگی خود به عنوان یک انسان رسیده اند، تا حدی مرگ را نیز پذیرفته اند. البته ممکن است اضطراب مرگ و پذیرش مرگ به طور همزمان وجود داشته باشند (ونگ، رکر و گسر، 1994). میتوان فرایند درک وابستگی دوسویه زندگی و مرگ (یالوم، 1390) را نگرش به مرگ نامید، که در پنج حیطه ترس از مرگ، اجتناب از مرگ، پذیرش خنثی، پذیرش گرایشی و پذیرش اجتنابی، مورد بررسی قرار می گیرد.
تعریف عملیاتی نگرش به مرگ:
به منظور سنجش مولفههای نگرش به مرگ، نمره ای که آزمودنی ها در ابزار نیم رخ تجدید نظر شده نگرش نسبت به مرگ (ونگ، رکر و گسر، 1994) به دست می آورند، ملاک اندازه گیری این متغیر می باشد.
زوجها با آرمان زندگی مشترک و برخورداری از حمایت و آرامش به سوی تشکیل خانواده گام برمیدارند خانواده با هویتی به مثابه یک موجود زنده تحول مییابد. نولر و فینی (2002) اعتقاد دارند زوجها بعنوان واحدی نگریسته میشوند که هریک از طرفین با الگوهای رفتاری از پیش تعیینشده، زمینه را برای واکنش فرد مقابل فراهم میسازد که وی نیز فضای روانی و نوع رفتار آماده خود را دارد. در این فضا که شناخت و عواطف و رفتار هریک از زوجها در آن نقش بسزایی ایفا میکنند، اگر یکی از زوجها با تعاملات مثبت یا منفی، فضا را آماده یا آلوده سازد، زوج دیگر نیز در این فضا درگیر میشود و گویا دریچهای با عواطف مشترک به دوسو گشوده میشود. لارسون و هولمن (1994) سه دسته عوامل خاص را در رضایت زناشویی موثر میدانند. نخست عوامل بافتی مانند بافت کنونی و عوامل فرهنگی و اجتماعی، دوم خصایص و رفتارهای فردی زوجین و سوم فرایند تعاملی زوجین. آنان نتیجه میگیرند که موارد مرتبط با این عوامل، پیشبینیکننده مناسبی از رضایت زناشویی هستند. همچنین نظریات متعددی هستند که تاثیر والدین و خانواده اصلی بر شکلگیری شخصیت و نوع برخورد فرد با مسائل در آینده بخصوص زندگی مشترک را بیان میکنند. از جمله این نظریات میتوان به نظریه روانکاوی فروید اشاره کرد که بیان میدارد رفتار والدین تا حد زیادی شکلدهنده شخصیت کودک است (بارکر، 1981). نظریه بعدی که میتوان به آن اشاره کرد نظریه یادگیری اجتماعی بندورا است؛ که طبق آن کودک چگونه رفتارکردن را از والدین یاد میگیرد و چنانچه والدین با یکدیگر تعارض داشته باشند کودک فرصت یادگیری درست رفتارکردن را از دست میدهد (حسینیان، یزدی و جاسبی، 1386). همچنین کسب حمایت اجتماعی از دوستان و خانواده نیز از جمله عواملی هستند که در میزان رضایت زوجین نقش دارند. افراد وقتی که میدانند از طرف خانواده، دوستان و نزدیکان حمایت میشوند، احساس خشنودی بیشتری دارند و در مقابله با مشکلات با منطق و عملکرد بهتری عمل میکنند. بدیهی است که همه انسانها در هنگام گرفتاریها به حمایت اطرافیان و دوستان خود نیاز دارند تا احساس امنیت کنند. در واقع هرچه حمایت اجتماعی دیگران بیشتر باشد، امیدواریشان نیز بیشتر میشود. پژوهشها نیز نشان دادهاند افرادی که از منابع حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند، سلامت روانی بهتری داشته و بهتر با تغییرات سازگار میشوند (کوهن و ویلز، 1985). پژوهش نبوی و شهریاری (1391) نشان داد که حمایت اجتماعی با تحت تاثیر قراردادن ابهام نقش خانوادگی، تعارض در خانواده را کاهش میدهد؛ بنابراین حمایت دوستان و خانواده میتواند به زوجین کمک کند تا بتوانند مشکلاتشان را با فشار روانی کمتری حل نمایند.
حل مشکل بطور کارآمد متغیر دیگری است که میتواند به عملکرد سالم زندگی زناشویی منجر شود. احمدی (1386) نشان داد که حل مشکل خانواده با رضایت زناشویی همبستگی دارد. چمپیون و پاور (2000)، نیز به این نتیجه رسیدند که حل مشکل خانواده تعامل بین زوجین را تسهیل میکند. از طرفی کراپلی (2005) بیان میدارد زوجینی که تعاملات منفی بیشتری بین آنها رد و بدل میشود، فرصتی برای استفاده از این مهارتها نمییابند به نظر میرسد ارتباط بین استفاده از مهارتها و تعامل مثبت زناشویی یک ارتباط دوسویه است یعنی مهارتها میتوانند تعامل مثبت را ایجاد کنند و هم تعامل منفی موجب ناتوانی زوجین در استفاده از مهارتها میشود؛ بنابراین لازم است تا مشخص شود حل مشکل خانواده بعنوان یک مهارت تا چه حد میتواند عملکرد سالم ازدواج را پیشبینی کند. باتوجه به ارتباطی که متغیرهای ذکر شده میتوانند با عملکرد ازدواج داشته باشند و پژوهشهای محدود در این زمنیه این پژوهش در صدد است تا به پیشبینی عملکرد ازدواج بر اساس سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی و حل مشکل خانواده بپردازد.
1-3- ضرورت انجام پژوهش
درمورد اهمیت خانواده همین بس که اولین تاثیرات محیطی که فرد دریافت میکند از محیط خانواده است و حتی تاثیرپذیری فرد از سایر محیطها میتواند توسط خانواده تعدیل شود. از این رو خانواده پایهگذار بخش مهمی از سرنوشت انسان است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی، اخلاق، سلامت و عملکرد فرد در آینده نقش بزرگی بر عهده دارد. سلامت خانواده، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها با اصولی که میتواند محیط خانواده را سالمتر سازد، برای کودکان بسیار حائز اهمیت است. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است. مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم، موفق و فعال جامعه از داخل خانوادههای سالم بیرون آمدهاند. همانطور که اغلب افراد ناسالم، پرورشیافته خانوادههای ناسالم بودهاند. انسانها با ورود به اجتماع، ویژگیهای سالم یا ناسالمی را که در خانواده دریافت کردهاند وارد اجتماع میکنند، از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانوادههای آن وابسته است (نظری، 1386).
علیرغم اهمیت زیاد خانواده، امروزه نتایج آمارها حکایت از گسستن خانواده در عصر حاضر دارد. طبق آمار سازمان ثبت احوال ایران در سال (1392)، 155369 طلاق در کل کشور ثبت شده است. بعبارتی در مقابل هر 5 ازدواج یک مورد طلاق گزارش شده است. در سال 92 نسبت به سال 91 حدود 5000 مورد طلاق بیشتری ثبت شده است. همچنین در سال 91 در مقابل هر 5/5 ازدواج یک طلاق ثبت شده است (www.sabteahval.ir). طی تحقیقات صورتگرفته به نظر میرسد یکی از عوامل اثرگذار بر زندگی بعدی فرد، یعنی زندگی مشترک، خانواده اصلی باشد. نتایج پژوهشهای حسینیان، یزدی و جاسبی (1386) و خمسه و حسینیان (1389) نیز نشان میدهند که بین رضایت و صمیمیت زناشویی با خانواده اصلی و تجربه خشونت در دوران کودکی همبستگی معنیداری وجود دارد. یافتههای جاکت و سورا (2001) از پژوهشی با شرکت 232 زوج نیز نشان داد، زنانی که در خانوادههای گسسته (مطلقه) بزرگ شده بودند، در مقایسه با زنانی از خانوادههای باثبات، در روابط جاری خود با همسرانشان بیشتر از بدبینی و تعارض و کمتر از اعتماد و رضایت گزارش دادند. این نتایج نشان میدهد، افرادی که در خانوادههای مشکلدار پرورش می یابند احتمالاً مستعد تکرار تجارب و مشاهدات گذشته در زندگی زناشویی خود هستند. از طرف دیگر انسان موجودی اجتماعی است که بسیاری از نیازهایش را از طریق ارتباط با دیگران برآورده میسازد. ادراکی که فرد از حمایت دیگران دریافت میکند میتواند به او در کاهش تنشهای حاصل از موقعیتهای مختلف کمک کند. یافتههای لی، یه چانگ، پارک و هونگ چانگ، (2004) نشان میدهند که حمایت اجتماعی نیرومندترین نیروی مقابلهای برای رویارویی موفقیتآمیز و آسان در زمان درگیری با شرایط تنشزا شناخته شده و تحمل مشکلات را برای بیماران تسهیل میکند. دوشه و همکاران، (2006) نیز به این نتیجه رسیدند که مشکلات روانی در زنان پس از یائسگی با حمایت اجتماعی آنان ارتباط دارد؛ بنابراین حمایت اجتماعی به افراد برای مقابله با موقعیتهای مختلف کمک میکند همچنین زندگی زناشویی فرد را با کاهش تنشها تحت تأثیر قرار دهد.
توانایی در حل مشکلات نیز یکی از مهارتهایی است که میتواند در زندگی زناشویی تأثیرگذار باشد. همانطور که پژوهش جاکوبسن (1996) عنوان میکند زمانیکه همسران دچار مشکلات ارتباطی و حل مسئله شوند، کار با همدیگر را مشکل مییابند و پذیرش تفاوتهای همدیگر برای آنها دشوار میشود.
بنابراین بدلیل اهمیت خانواده و از طرفی بصدا در آمدن زنگ خطر درباره گسستگی خانواده ضرورت وجود داشت تا ابعاد بیشتری از عوامل مؤثر بر مسائل زناشویی و ازدواج بررسی شوند.
1-4- اهداف پژوهش
1-4-1- اهداف اصلی
1-4-2- اهداف فرعی
1-5- فرضیه های پژوهش
1-5-1- فرضیه های اصلی
1-بین سلامت خانواده اصلی و عملکرد ازدواج ارتباط معنیدار وجود دارد.
2-بین حمایت اجتماعی خانواده و دوستان با عملکرد ازدواج ارتباط چندگانه وجود دارد.
3-بین حل مشکل خانواده و عملکرد ازدواج ارتباط معنیدار وجود دارد.
4-بین سلامت خانواده اصلی، حمایت اجتماعی خانواده حمایت اجتماعی دوستان و حل مشکل خانواده با عملکرد ازدواج ارتباط چندگانه معنیدار وجود دارد.
5-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر سلامت خانواده اصلی تفاوت معنیدار وجود دارد.
6-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر حمایت خانواده و دوستان تفاوت معنیدار وجود دارد.
7-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر حل مشکل خانواده تفاوت معنیدار وجود دارد
8-بین دو گروه طلاب علوم دینی و دانشجویان از نظر متغیر عملکرد ازدواج تفاوت معنیدار وجود دارد.
1-5-2- فرضیه های فرعی
1-6- انواع متغیرها از لحاظ نقش آنها در پژوهش
متغیرهای ملاک: عملکرد ازدواج و زیر مولفه های آن (ارتباط، ابرازگری عاطفی، حل مسئله، نقش، انعطافپذیری، فرزندپروری، اقتصاد، خانواده و دوستان، ارزشها، مراقبت جسمانی و روانی)
متغیر پیشبین 1: سلامت خانواده اصلی.
متغیر پیشبین 2: حمایت اجتماعی.
متغیر پیشبین 3: حل مشکل خانواده.
1-7- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش
1-7-1- تعاریف مفهومی
1-7-1-1- عملکرد ازدواج و ابعاد آن
در برگیرنده منظومه باورها و الگوهای تعامل زوجهای خوشبخت میباشد که شامل ویژگیهای احترام، پذیرش، ترمیم سریع روابط قطعشده، برخورد معقول با سبکهای متفاوت گفتگو، در نظر داشتن نیاز به صمیمیت و قدرت، فرزندپروری مقتدرانه، ایجاد شبکه خوب حمایت اجتماعی و دارا بودن تعامل مثبت، میشود (ثنایی، 1387). ابعاد عمبکرد ازدواج شامل این موارد می شود. ارتباط: منظور از ارتباط، رفتار کلامی یا غیرکلامی در زمینه اجتماعی است و شامل نمادها و نشانههایی است که توسط اشخاص، برای تبادل معنا به کار میرود. ابراز عاطفی: منظور از عاطفه، رفتار معنیدار و گویا، شامل خنده و ابراز احساسات و عواطف است. حل مسئله و تصمیمگیری: منظور از این بعد، سطح توانایی خانواده در حل مشکلاتی است که منجر به حفظ مؤثر خانواده میشود. انعطافپذیری: منظور از انعطافپذیری، توانایی نظام خانوادگی و زناشویی در تغییر ساختار قدرت یا روابط نقشها و قواعد روابط در پاسخ به استرسهای رشد و یا موقعیتی است. فرزندپروری: منظور از فرزندپروری، رویکرد و نگرش والدین در آموزش و تعلیم چگونگی رفتار، به فرزندان میباشد. اقتصاد و مسائل مالی: نگرش زوجین و اعضای خانواده به برنامهریزیهای مالی و مدیریت آنان در نحوه خرجکردن میباشد. خانواده و دوستان: منظور یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج، تولید مثل و پرورش فرزندان با یکدیگر زندگی میکنند. ارزشها: منظور از این مؤلفه، اهمیت و بهای یک عقیده یا گزینه که به زندگی معنا میبخشد. مراقبت جسمانی و روانی: منظور از این مؤلفه، توانایی انجام و اداره نیازهای تربیتی و فراهمکردن مراقبتهای جسمانی و روانی است. عملکرد کلی: منطور از این مؤلفه، قابلیت و توانایی عملکرد خانواده، در چهار حوزه مهم: الف- عملکرد فردی، ب- عملکرد زناشویی، ج- عملکرد مشارکتی و د- عملکرد اجتماعی- اقتصادی میباشد (رفاهی، 1387).
1-7-1-2- سلامت خانواده اصلی و ابعاد آن
استقلال و صمیمیت دو مفهوم کلیدی در حیات یک خانواده سالم محسوب میشوند. خانواده سالم به اعضای خود استقلال میدهد و همچنین خانواده سالم خانوادهای محسوب میشود که در فضای خانواده و روابط، صمیمیت ایجاد میکند (ثنایی، 1387). در ادامه به تعریف دو خرده مقیاس سلامت خانواده اصلی میپردازیم. استقلال: در این الگو خانواده سالم به اعضای خود استقلال میدهد و این استقلال با تأکید بر صراحت بیان، مسئولیت، احترام به سایرین، بازبودن با دیگران و قبول جدا شدن و فقدان بوجود میآید. صمیمیت: خانواده سالم خانوادهای محسوب میشود که در فضای خانواده و روابط صمیمیت ایجاد میکند و این کار را با تسویق بیان انواع احساسها، ایجاد یک فضای گرم در خانه، یعنی روحیه و حال و هوا، حل تعارضها بدون ایجاد استرس غیر لازم، ایجاد حساسیت نسبت به همفهمی و ایجاد اعتماد به انسانها براساس نیکی نهاد آدمی انجام میدهد (ثنایی، 1387).
1-7-1-3- حمایت اجتماعی و ابعاد آن
حمایت اجتماعی بر این امر تاکید دارد که وقتی کسی نیاز به کمک داشت این احساس را داشته باشد که تنها نیست و کسانی او را حمایت میکنند (پرپوچی، احمدی و سهرابی، 1392). حمایت خانواده: شبکه خانواده شبکهای است که افراد تعلقداشتن به آن را حق طبیعی خود میدانند و حقی که با تولد به آن تعلق میگیرد. حمایت دوستان: شبکه دوستان انسان شبکه کوتاهمدتی است که حفظ آن مستلزم کارایی اجتماعی بیشتری است (ثنایی، 1387).
هر اثر علمی در واقع حاصل ارتباطات علمی و مشارکت علمی دانشمندان در یک حوزه علمی است. اعضای هیئت علمی به عنوان بارزترین عنصر تولید اطلاعات علمی مطرح هستند و انتظار میرود که سهم بیشتری در ارتباطات علمی داشته باشند. با ظهور اینترنت و وب جهان گستر تغییرات اساسی در ارتباطات علمی به وجود آمده است، به گونهای که نوشتههای علمی فقط برای یک جامعه محدود قابل دسترس نیست بلکه مخاطبانی به وسعت جهان دارد و دسترسی آزاد شکل نوینی از ارتباطات علمی را به وجود آورده است. ظهور اینترنت مسئله اعتبار اطلاعات را افزایش داده است. زیرا که شمار اسناد و مدارک تولید شده روز به روز در حال افزایش است. بنابراین انتخاب کردن سندی که معتبر و قابل اطمینان باشد تلاشهای شناختی قابل ملاحظهای را طلب میکند. بنابراین با افزایش حجم اطلاعات مخصوصاً در حوزههای علمی و تخصصی شدن رشتههای علمی از طرفی و کمبود زمان و سرمایه تلقی شدن اطلاعات از سوی دیگر، دستیابی به اطلاعات با کیفیت و معتبر در زمان کم و با سرعت بالا مورد نیاز است چرا که اطلاعات معتبر و ارزشمند عنصر اصلی پژوهش در تمامی حوزههای علمی است. از زمان پیدایش وب و استفاده روز افزون از آن در تمامی امور بشر همواره موضوع اعتبار، صحت و قابل اعتماد بودن اطلاعات آن، از مهمترین دغدغههای متخصصان به شمار آمده است. برای مثال فلنیگین و متزگر(2000) پژوهشی را برای ارزیابی اعتبار اطلاعات اینترنت توسط پرسشنامه انجام دادند. گزارش این تحقیق نشان داد که افراد اطلاعات اینترنت را به اندازه اطلاعات بدست آمده از تلویزیون، رادیو و مجلات معتبر میدانند و اطلاعات موجود در روزنامهها را از بقیه رسانهها معتبرتر میدانند. لییو و هوآنگ(2005) نیز به بررسی این که چه طوری دانشمندان اطلاعات مبتنی بر وب را ارزیابی میکنند پرداختند و این که چه معیارهایی را هنگام ارزیابی اعتبار اطلاعات به کار میگیرند. لوکیسن و اسچراگن(2013) نیز پژوهشی را بر روی تأثیر نشانههای منبع و آشنایی با عنوان بر روی ارزیابی اعتبار اطلاعات انجام دادند.
با توجه به گسترش روز افزون اطلاعات و افزایش دسترسی آزاد به این اطلاعات، شناسایی شاخصها یا به عبارت دیگر ویژگیها و معیارهایی که اعضای هیئت علمی بر اساس آنها به ارزیابی اعتبار اطلاعات موجود در مقالات میپردازند و در کارپژوهشی خود از آن استفاده میکنند ضروری است و باعث شکلگیری این مسئله شده است. چرا که ارتباطات علمی شامل داد وستد اطلاعات علمی است و شامل مطالعه منابع اطلاعاتی و اشاعه آن میباشد و برای آن که فرد بتواند به نوعی اعتبار اثر خویش را افزایش دهد باید از میان منابع و مدارک موجود به اطلاعاتی مؤثق و قابل اعتماد تکیه کنند و به مطالعه آن بپردازند و از آن استفاده کنند. دلیل دیگری که باعث شکلگیری این پژوهش شده است خلأ پژوهشی است که در این زمینه وجود دارد زیرا که تا جایی که محقق جستجو نموده است اکثر پژوهشها در حوزه اعتماد و اعتبار در رشتههای کامپیوتر، علوم ارتباطات و تجارت الکترونیک در ایران انجام شده است و پژوهشی در این زمینه در علوم اطلاعات موجود نیست در این پژوهش به شناسایی شاخصهای اعتبار در ارتباطات علمی در زمینه مطالعه و استناد و همچنین با توجه به هدف مجلات دسترسی آزاد که افزایش تاثیر تحقیق از طریق افزایش دسترسی به نتایج تحقیق میباشد به شاخصهای اعتبار در زمینه دسترسی آزاد پرداخته میشود.
1-3. اهداف پژوهش
1-3-1. هدف اصلی
1-3-2. اهداف فرعی
1-۴. پرسشهای پژوهش
این پژوهش درصدد است تا به پرسشهای اساسی زیر پاسخ دهد:
1-1. شاخصهای اعتبار در ارتباطات علمی در زمینه مطالعه از دیدگاه اعضای هیئت علمی دانشگاه خوارزمی از چه اولویتی برخوردار هستند؟
2-1. شاخصهای اعتبار در ارتباطات علمی در زمینه استناد از دیدگاه اعضای هیئت علمی دانشگاه خوارزمی از چه اولویتی برخوردار هستند؟
3-1.شاخصهای اعتبار در زمینه دسترسی آزاد به مقالات از دیدگاه اعضای هیئت علمی از چه اولویتی برخوردار هستند؟
4.آیا اعضای هیئت علمی از کیفیت اطلاعات مقاله برای اعتماد به آن در زمینه مطالعه استفاده میکنند؟
5.آیا اعضای هیئت علمی از کیفیت اطلاعات مقاله برای اعتماد به آن در زمینه استناد استفاده میکنند؟
۱-۵. اهمیت و ضرورت پژوهش
ارتباط لازمه حفظ حیات و پیشرفت جامعه بشری است. جامعه علمی به عنوان نبض حیات بشری و پیشرفت جوامع از این قاعده مستثنی نیست. ارتباط به طور کلی به معنای سهیم شدن در اندیشه دیگران، تفاهم و در نهایت اشتراک فکر است. وجود ارتباط در جوامع علمی شرط لازم برای دریافت نتایج و تفسیر تحقیقات و به تبع آن تولید اطلاعات علمی است (برهمند،1386). ارتباط علمی به عنوان درونداد پژوهشهای علمی عمل میکند و یکی از ز مینهها و شرایط توسعه علمی است، چرا که بدون وجود ارتباط علمی امکان انتقال دانستهها و دستاوردهای علمی میسر نخواهدشد و سرانجامی جز رکود و سکون علمی نخواهد داشت. ارتباط علمی را می توان یکی از ارکان اساسی نهاد اجتماعی علم محسوب کرد که بدون وجود آن، امکان رشد و توسعه علوم منتفی خواهدبود (داورپناه،1386).
ارتباط میان محققان با اشتیاق آنها برای انتقال نتایج آثارشان به همکاران خود در جامعه علمی آغاز میشود. ارتباطات علمی را میتوان به عنوان عنصر اصلی توسعه دانش و تسریع کننده علم دانست. ارتباطات علمی در درون سازمانهای آموزشی و پژوهشی و نیز فراتر از مرز نهادهای مزبور، همواره یکی از عومل تأثیرگذار بر تولید دانش بوده است و این ارتباط مستلزم ایجاد انسجام و هماهنگی در جامعه علمی، تعامل دیدگاهها، ترکیب ایدهها و ایجاد نظریههای جدید است و در کل تحول ساختاری نهاد علم و بازسازی مداوم سیستمهای بنیادی دانش را فراهم میآورند. پرداختن به موضوع اعتبار از چند جنبه حائز اهمیت است. اول، همانطور که اشاره شد روزبهروز بر مقدار اطلاعات تولید شده هم به صورت چاپی و هم به صورت الکترونیکی افزوده میشود و هم چنین با توجه به گسترش مجلات دسترسی آزاد و امکان انتشار اطلاعات بدون محدودیت، شناسایی منابع معتبر از منابع نامعتبر اهمیت بسیار ضروری و مهمی است. دوم، توجه به متون و تحقیقات نشان میدهد که علیرغم جدید بودن موضوع، توجه محققان تا حدی در غرب به آن جلب شده است و تحقیق و بررسی در این زمینه شروع شده است. در ایران هم مطالعات و پژوهشهایی انجام شده است ولی بیشتر در حوزه تجارت الکترونیک است و در حوزه علوم اطلاعات تا آنجایی که محقق جستجو نموده است تا کنون پژوهشی انجام نشده است با توجه به آن چه ذکر شد و با توجه به خلأ پژوهشی که در این زمینه وجوددارد ضرورت و اهمیت این تحقیق بیش از پیش آشکارتر است.
1-6. تعاریف مفهومی
ارتباطات علمی: به انواع روابط متقابل بین اعضای جامعه علمی گفته میشود که به تبادل دیدگاهها، نظرات و اطلاعات علمی و ایجاد توافق و اجماع پیرامون مسایل مشترک منجر میگردد (محمدی، 1386) و ارتباط علمی بدان معناست که اندیشهای میان مولدان علم رد و بدل گردد یا اندیشهای از نقطهای به نقطه دیگر جریان یابد. چنین جریانی ممکن است نه تنها بین دو یا چند فرد، بلکه میان دو یا چند رشته علمی یا چند جامعه فرهنگی نیز پدید آید. اما به هر حال آغاز چنین حرکتی همواره از مجرای تولیدات فردی آغاز میشود، یعنی فردی اندیشهای را میپروراند و با کلام یا نوشته، خود ناقل اندیشه میان افرادی دیگر در درون یک رشته علمی یا ورای رشتهای خاص میشود (حری، 1383).
اعتبار: اعتبار میتواند به عنوان قابل قبول بودن تعریف میشود. اطلاعات معتبر معمولاً به اطلاعات قابل قبول اشاره دارد (فگ و همکاران،2001) و معمولاً به قابلیت اطمینان، صحت، صحیح و مؤثق بودن و کیفیت اشاره دارد(ریح،2002).
استناد: اشاره به سخن و سند پیشین خوانده شده است (حری،1362). ارجاعات یک نویسنده به آثار پیشین مرتبط با موضوع نوشته وی استناد نامیده میشود (حری و شاهبداغی،1383).
1-7. تعاریف عملیاتی
شاخصهای اعتبار: به مجموعه ویژگیهایی که اعضای هیئت علمی در استفاده از یک مقاله پژوهشی (در زمینه مطالعه، استناد و دسترسی آزاد) مدنظر قرار میدهند و برمبنای آن به ارزیابی اعتبار اطلاعات مقاله مورد نظر میپردازند و بر اساس آن معیارها اطلاعات را معتبر میدانند که طی یک پرسشنامه محقق ساخته در 35 گویه مورد ارزیابی قرار میگیرد.
ارتباط علمی: میزان ارتباط عضو هیئت علمی با اعضای گروههای علمی در سطح دانشگاه، با همکاران سایر رشتههای در سطح دانشگاه، با همکاران هم شته در سطح دانشگاههای داخل و خارج از کشور، با انجمنهای علمی داخل و خارج، با مؤسسههای علمی داخل و خارج با مؤسسات دولتی درنظرگرفته شده است.
Scholarly Communications .1
. Harnad 2
Hilligoss & Rieh.1
منزلت اجتماعی، آن شأن یا مقام و موقعیتی است که برای یک فرد در جامعه قائلاند، یا تلقی و ذهنیتی است که دیگران از آنچه شخص هست دارند (نیک گهر، 1373). منزلت اجتماعی هر شغل، چگونگی رفتار متقابل و انتظارات جامعه را از شاغلان تعیین میکند و آنان را در ساختدهی به تعاملهای اجتماعی یاری میرساند (کاظم پور،1383). اگر جامعه را به یک ساختمان تشبیه کنیم و هر فرد یا گروه را در یکی از این طبقات این ساختمان در نظر بگیریم هر طبقه از این ساختمان که افراد یا گروهها در آن قرار گرفتهاند منزلت آنها را نشان میدهد (نویدی و برزگر،1382). کسب اعتبار و حیثیت از منابع مختلفی نظیر سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ به دست میآید، این امر بستگی به این دارد که افراد در کدام یک از این ابعاد نقشآفرینی نمایند. اهمیت نقش کتابدار ازآنجا نشأت میگیرد که وی در جامعه بهعنوان منبع علمی، راهنمای کاربران، رابط بین پایگاههای اطلاعاتی و مراجعهکنندگان است که وظیفه او فراهم آوری، سازماندهی، اشاعه، و دسترسپذیری اطلاعات بهمنظور در دسترس گذاردن منابع و ارائه خدمت به مراجعهکنندگان است، که میتواند پاسخگوی طیف وسیعی از مراجعین باشد، ایفای نقش میکند لذا توان هدایتی و دسترسی و آموزشی او در هر جامعهای بهخصوص در جوامع امروزی که با انفجار اطلاعات روبهروست بیش از پیش به طور آشکار قابل ملاحضه است. اما این کتابدار زمانی قادر است از عهده وظایف دسترسی و هدایتی و آموزشی خود بهخوبی و شایستگی برآید که برای پذیرش شغل مهمی که بر عهده دارد، از شأن و منزلت والایی برخوردار باشد زیرا موقعیت، منزلت و پایگاه اجتماعی بالا در روحیهی کتابداران و کارایی آنها تأثیر بسزایی دارد.
یکی از ابعادی که در منزلت اجتماعی و تعاملات اجتماعی و در نهایت طبقات اجتماعی نقش تعیینکننده دارد، سرمایه اجتماعی است. بوردیو(1986) سرمایه اجتماعی را از سایر انواع سرمایههای اقتصادی، فرهنگی و نمادین متمایز میسازد و برای آن خصلتی تعاملاتی قائل است. بوردیو سرمایه اجتماعی را شبکه نسبتاً بادوامی از روابط کموبیش نهادینهشده توأم با شناخت و تعهدات از جمله اعتماد متقابل میداند که بهعنوان منابعی بالفعل یا بالقوه موجبات لازم را برای تسهیل کنشهای فردی یا جمعی کنش گران را فراهم میسازد. (مهدوی، ظهیری،1390). سرمایه اجتماعی بر اساس نظر بسیاری از اندیشمندان به پیوندها و ارتباطات میان اعضای یک شبکه بهعنوان منبعی باارزش اشاره دارد و از طریق هنجارها و اعتماد متقابل موجب تحقق اهداف اعضا میگردد. سرمایه اجتماعی بهعنوان منبعی که ممکن است افراد و گروهها و جوامع برای نیل به نتایج مطلوب آن را به کار گیرند، قلمداد میشود و آن مفهومی است که در بسیاری موارد تحلیلگران اجتماعی برای توصیف طیف وسیعی از فرایندهای اجتماعی به کار میبرند و به درک این پرسش کمک میکنند که چرا برخی افراد و گروهها و طبقات مردم به نتایج سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی مثبت تری نسبت به دیگران نائل میشوند (قنادان و اندیشمند،1388). امروز سرمایه اجتماعی، نقشی بسیار مهمتر از سرمایه فیزیکی و انسانی در سازمانها و جوامع ایفا میکند و شبکههای روابط جمعی و گروهی، میان انسانها، سازمانها و انسانها، و سازمانها با سازمانها انسجام میبخشند. در غیاب سرمایه اجتماعی، سایر سرمایهها اثربخشی خود را از دست میدهند و بدون سرمایه اجتماعی، پیمودن راههای توسعه و تکامل فرهنگی و اقتصادی، ناهموار و دشوار میشود. در دیدگاههای سنتی مدیریت، توسعه سرمایه اقتصادی و فیزیکی و نیروی انسانی مهمترین نقش را ایفا میکردند، اما در عصر حاضر برای توسعه، بیشتر از آنچه به سرمایه اقتصادی و فیزیکی و انسانی نیازمند باشیم به سرمایه اجتماعی نیازمندیم و سرمایه اجتماعی بهعنوان یک اصل محوری برای دستیابی به توسعه محسوب میشود. مدیران و کسانیکه بتوانند در سازمان، سرمایه اجتماعی ایجاد کنند، راه کامیابی و شغلی و سازمانی خود را هموار میسازند (صالحی و مهر علیزاده،1384). سرمایه اجتماعی مناسب همچنین هزینههای تبادل و تعامل را در سازمانهای مختلف کاهش میدهد، مانند هزینههای مادی تا زمانی که صرف بستن پیمانها یا کنترل و نظارت از طریق سلسلهمراتب و مقررات دیوانسالارانه میشود. امروزه، تخصصی شدن حرفههای مختلف به گونهای است که دیگر شیوههای دیوانسالارانه در سرپرستی کارکنان متخصص پاسخگوی نیازهای سازمان نیست و نمیتواند مدیر را در دستیابی به اهداف سازمان یاری کند، درحالی که انتظار میرود ایجاد و تقویت هنجارهای حرفهای اثربخش در محیطهای تخصصی بهرهوری بالاتری داشته باشد (پروساک، 2000).
امروزه اکثر سازمانها از بیاعتمادی، ارتباطات بسته و رسمی بودن بیش از حد رنج میبرند. باید تغییراتی در راستای اعتماد متقابل شخصی بیشتر، ارتباطات بازتر، انعطافپذیری شخصی و سازمانی بیشتری ایجاد کرد (گامان،2007). و در این میان محیطهای کتابخانههای دانشگاهی هم از این قاعده مستثنا نیستند، زیرا که با کمبود تعاملات، ارتباطات میانفردی و گروهی، احساس هویتسازمانی، اعتماد پایین، کار گروهی و مشارکت ضعیف در میان کارکنان کتابخانه روبهرو هستند. کتابخانههای دانشگاهی میتوانند با سرمایهگذاری درزمینهٔ سرمایه اجتماعی، بردانش و مهارت و شایستگیهای کتابداران خود و همچنین در سرمایه ساختاری خود از قبیل دارایی فکری، نوآوری، فرایندها و روشهای کاری، یادگیری سازمانی، سیستمهای اطلاعاتی و … بیفزایند. بر همین اساس توجه به عوامل مؤثر بر ارتقاء منزلت اجتماعی و وضعیت سرمایه اجتماعی در کتابخانههای دانشگاهی که نقش و اهمیت زیادی در پیشبرد برنامههای آموزشی و پژوهشی در دانشگاهها دارند، شایان توجه است. مدیران و برنامه ریزان کتابخانههای دانشگاهی که درصدد ارتقاء و توسعه منزلت اجتماعی کتابداران هستند باید تلاشی جامع، نظام مدار و پی گیر داشته باشند که به نظر میرسد حلقه مفقود در چرخه این توسعه، مفهوم سرمایه اجتماعی و مؤلفههای آن میباشد ازآنجاکه تحقیقات زیادی روی این مفهوم در ایران صورت نگرفته است محقق قصد دارد به بررسی عوامل مؤثر بر ارتقاء توسعه منزلت اجتماعی کتابداران و توسعه سرمایه اجتماعی در کتابخانههای دانشگاهی بپردازد
1-۳. اهداف پژوهش
هدف این پژوهش بهطورکلی، شناسایی عوامل مؤثر بر ارتقاء منزلت اجتماعی کتابداران و ایجاد سرمایه اجتماعی در کتابخانههای دانشگاهی همدان است.
1-۴. پرسشهای پژوهش
۱-۵. اهمیت و ضرورت پژوهش
در حوزههای علمی و پژوهشی ایران بهطورکلی و در پژوهشهای مرتبط با رشته علم اطلاعات و دانش شناسی بهطور خاص، منزلت اجتماعی و سرمایه اجتماعی موضوعی است که کمتر موردتحقیق قرار گرفته است. با توجه به این امر و با توجه به اینکه در حال حاضر این موضوع موردتوجه جامعه علمی کشور و رشته است، همچنین بررسی متون نشان میدهد به نظر تاکنون پژوهشی در رابطه با شناسایی عوامل مؤثر بر ارتقاء منزلت اجتماعی کتابداران و توسعه سرمایه اجتماعی در کتابخانههای دانشگاهی انجام نشده است. ضروری است پژوهشهایی در رابطه با ارتقاء و توسعه منزلت اجتماعی کتابداران و ایجاد سرمایه اجتماعی در کتابخانههای دانشگاهی نیز انجام شود. درواقع جای خالی چنین پژوهشی در داخل کشور احساس میشود و این خود انگیزهای برای انجام پژوهش حاضر و پژوهشهای مشابه آتی در کشور ماست. این پژوهش میتواند مبنایی برای پژوهشهای بیشتر و خاصتر در این حوزه در آینده باشد. این پژوهش ازآنجهت حائز اهمیت است که با شناسایی عوامل مؤثر بر ارتقاء منزلت اجتماعی و توسعه سرمایه اجتماعی کتابداران کتابخانههای دانشگاهی، میتوان وضعیت موجود منزلت اجتماعی و سرمایه اجتماعی آنان را شناسایی کرد و آن را با وضعیت مطلوب مقایسه کرد. در کتابخانههای دانشگاهی این پژوهش میتواند بهعنوان یک راهنما برای مدیران کتابخانههای دانشگاهی مطرح گردد تا از این طریق زمینههای لازم را برای ارتقاء منزلت اجتماعی و توسعه سرمایه اجتماعی کتابداران فراهم کنند و با برنامهریزی مناسب و بهکارگیری هرچه بیشتر و بهتر این توانایی در کتابخانهها و تقویت آن بپردازند و عواملی که سبب کاهش منزلت اجتماعی میشوند و بازدارنده ایجاد سرمایه اجتماعی هستند را شناسایی و در رفع آنها بکوشند. از طریق افزایش سرمایه اجتماعی و ارتقاء منزلت اجتماعی آنان، تعاملات، ارتباطات میانفردی و گروهی، احساس هویتسازمانی، اعتماد بالا، کار گروهی و مشارکت بیشتر در میان کارکنان کتابخانه، دانش و مهارت و شایستگیهای کتابداران، همچنین سرمایه ساختاری کتابخانهها از قبیل دارایی فکری، نوآوری، فرایندها و روشهای کاری، یادگیری سازمانی، سیستمهای اطلاعاتی و … افرایش مییابد. و هدف کتابخانه دانشگاهی که حمایت از برنامههای آموزشی و پژوهشی دانشگاه است بهخوبی تحقق میباید.
1-۶. تعریفهای عملیاتی
کتابخانههای دانشگاهی: منظور از کتابخانههای دانشگاهی کتابخانههای مرکزی و دانشکدهای دانشگاههای بوعلی سینای همدان، علوم پزشکی همدان، دانشگاه صنعتی همدان و دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان است.
منزلت اجتماعی: در این پژوهش، منزلت اجتماعی با مؤلفههای احترام، محبوبیت، اهمیت و ارزش، تحصیلات عالی، شأن و اعتبار کتابداران کتابخانههای دانشگاهی در بین مشاغل مورد بررسی قرار میگیرد
احترام: میزان احترامی است که از نظر کتابداران، مردم برای آنها قائل هستند.
محبوبیت: میزان محبوبیتی که کتابداران در بین سایر مشاغل دارند.
اهمیت و ارزش: منظور از اهمیت و ارزش، میزان ارزشی است که رشته کتابداری در جامعه دارد.
تحصیلات عالی: منظور از تحصیلات عالی، تحصیلات کتابداران در سطح تحصیلات تکمیلی و بالاتر است.
شأن و اعتبار: منظور میزان اعتباری است که کتابداران در جامعه دارند.
سرمایه اجتماعی: در این پژوهش منظور از سرمایه اجتماعی، همکاری، مشارکت و اعتماد متقابل بین کارکنان کتابخانه است.
همکاری: میزان همکاری که کتابداران در انجام فعالیتهای روزانه در محیط کار باهم دیگر دارند.
مشارکت: میزان مشارکتی که کتابداران در انجام فعالیتهای روزانه در محیط کار باهم دیگر دارند.
اعتماد متقابل: منظور از اعتماد متقابل، میزان اعتمادی است که کتابداران به همدیگر دارند.
. Nahapiet & Goshal
. Bourdieu