وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی و انگیزه پیشرفت در دانشجویان دختر مرکز علمی و …

سبکهای یادگیری را می­توان یکی از مهم­ترین سازه های علم روان شناسی تربیتی محسوب کرد. همواره متخصصان و مربیان به دنبال شناسایی عوامل مؤثر بر این سازه هستند تا از این طریق بتوانند بازدهی یادگیری انسان را در محیط های آموزشی به حداکثر برسانند (محمدزاده، شهنی ییلاق و مهرابی زاده، 1388). سبک یادگیری را نیز می توان مؤلفه­ای نسبتاً پایدار از نحوه دریافت و تعامل فراگیر با محیط یادگیری توصیف کرد (کسیدی، 2004). دمبو سبک های یادگیری را به مثابه تفاوتهای فردی می داند که یادگیری در موقعیت کلاس درس را تحت تأثیر قرار می دهد (دمبو، 1994).

 

دیوید کلب (1984) یکی از نظریه پردازان حوزه آموزش، یک  مدل را در رابطه با سبکهای یادگیری ارائه نمود که شامل این مراحل می باشد: تجربه واقعی یا ملموس، مشاهده بازتابی یا نگاه کردن، مفهوم سازی انتزاعی (تفکر)، تجربه نمودن (عمل) (رشیدی، صفاری، سنایی نسب، پاکپور و خواجه آزاد، 1391). کلب (1948) معتقد است  شناخت سبک یادگیری یکی از مؤلفه های اصلی برای بهبود فرایند یادگیری محسوب می­شود.

 

یکی از متغیرهایی که به نظر می رسد با سبک های یادگیری مرتبط می باشد، هوش هیجانی است. هوش هیجانی جدیدترین مفهوم در زمینه تحول ارتباط میان تفکر و هیجان است. این اصطلاح اولین بار از سوی سالوی و مایر پیشنهاد شد. هوش هیجانی  عبارت است از ظرفیت ادراک، ابراز، شناخت، کاربرد و اداره هیجان های خود و دیگران (مایرو سالوی، 1997، به نقل از اصغرنژاد، 1386). مسلم آن است که از آغاز مطالعه هوش غالباً بر جنبه های شناختی آن نظیر حافظه و حل مسأله تأکید شده است، در حالی که ابعاد غیر شناختی یعنی توانایی های عاطفی و کرداری نیز نه تنها پذیرفتنی هستند بلکه ضروری هم می باشند (چرنیس، 2000، به نقل از اصغرنژاد، 1386). امروزه پژوهشگران با توسل به تئوری هوش هیجانی و اجتماعی در صدد تبیین موفقیتهای تحصیلی هستند (مایر و سالوی، 1997، به نقل از اصغرنژاد، 1386). پتریدز، فریدریکسون و فوررنام (2004) در پژوهشی با عنوان نقش هوش هیجانی در عملکرد تحصیلی دریافتند که هوش هیجانی رابطه میان توانایی شناختی و عملکرد تحصیلی را تعدیل می کند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

انگیزه پیشرفت نیز یکی از متغیرهایی است که به نظر می رسد با سبک های یادگیری مرتبط می باشد. انگیزه پیشرفت به عنوان متغیر شخصیتی برای توصیف تفاوتهای فردی در موقعیتهای کاری زیادی نظیر مدرسه، ورزش و دنیای کار مورد استفاده قرار گرفته است (کانفر، 1990، به نقل از شکرکن و محب، 1388). علاوه بر این، پژوهشگران از این متغیر برای توصیف رفتار انگیزشی استفاده می کنند. انگیزه پیشرفت عبارت است از سائقی برای پیشی گرفتن بر دیگران، دستیابی به پیشرفت با توجه به ملاکهای مشخص و تلاش جهت کسب موفقیت (روبینز، 1994، به نقل از شکرکن و محب، 1388).

 

نخستین شکل بندی از انگیزه پیشرفت توسط هنری موری صورت گرفت. به اعتقاد موری انگیزه پیشرفت به مفهوم غلبه بر موانع و مبارزه با آن چه که به دشوار بودن شهرت دارد، مورد استفاده قرار می گیرد. هنری موری (شولتز، 2005، ترجمه­ی سید محمدی، 1385) در توصیف نیازهای روان زاد، پیشرفت را به نتیجه رساندن کاری دشوار، غلبه کردن، دست کاری کردن یا سازمان دادن اشیاء مادی، انسانها یا عقاید، چیره شدن بر موانع و دست یافتن به معیاری عالی تعریف می کند. برای نیل به یادگیری موفقیت آمیز و مؤثر، معلمان به شاگردان برانگیخته، علاقه­مند و تلاش گر نیاز دارند و خواهان چنین متعلمانی هستند. به سخن دیگر یادگیرندگانی که در فعالیت­های یادگیری و دستیابی به اهداف پرورشی، خودانگیخته و خودراهبر باشند و برای به فعالیت واداشتن آن ها نیاز کمتری به مشوق ها و محرک های بیرونی و چالش معلمان وجود داشته باشد. از طرف دیگر، بی علاقه گی یا پایین و بودن انگیزش دانش آموزان اغلب بر معلمان تأثیرات نامطلوب می گذارد. در واقع کمبود انگیزش موجب تحلیل منابع و پتانسیل­ها و کاهش بهره­وری فرآیند تدریس و یادگیری می گردد. با توجه به این امر محقق بر آن شد تا به پژوهش در این زمینه بپردازد که آیا سبک های مختلف یادگیری در دانشجویان از لحاظ متغیرهای انگیزه پیشرفت و هوش هیجانی با هو تفاوت دارند؟ بپردازد.

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

اهمیت و ضرورت موضوع

 

پژوهش در مورد سبک­های یادگیری، سبک­های شناختی و سبک­های تفکر از مطالعات مربوط به ابعاد روانشناختی، اجتماعی و فیزیولوژیک فرایند آموزش سرچشمه گرفته است. شناخت و درک مدلهای مرتبط با سبک­های تفکر و یادگیری در واقع یکی از پیشرفت­های اساسی روانشناسی تربیتی در قرن بیستم است. باتلر (1988، به نقل از دارموند و استودارد، 1992) در مورد اهمیت سبک­های یادگیری در امر آموزش بیان می­دارد که آگاهی معلمان از نحوه یادگیری دانشجویان و شناسایی سبک­های یادگیری ترجیحی و نقاط ضعف و قوت آنها باعث هدایت برنامه آموزشی در جهت ارائه آموزش متناسب و هماهنگ با ویژگیهای یادگیرندگان شده که نهایتاً افزایش عملکرد تحصیلی را در بر خواهد داشت. آگاهی از سبک یادگیری می­تواند مربیان را در جهت برآورده کردن نیازهای یادگیری آموزش گیرنده افزایش داده و امکان استفاده از راهبردهای آموزشی بهتر را فراهم کرد. در نتیجه از منابع موجود، توانمندی های دانش آموز، ظرفیت­های موجود آموزشی و زمان استفاده بهتری می شود و تجارب آموزشی پربازده و لذت بخشی را خلق می نماید (رشیدی و همکاران،1391). 

 

هوش هیجانی یکی از ابعاد یا توانایی­های شناخته شده انسان است. گلمن (1995)، معتقد است که هوش هیجانی جنبه­ی دیگری از هوش است که در دستیابی افراد به موفقیت در ابعاد مختلف زندگی، بیشتر از هوش شناختی ایفای نقش می کند. کاربرد هیجان­ها در تعلیم و تربیت امری اجتناب ناپذیر است؛ زیرا در قرن بیستم و کم علاوه بر توجه به رشد شناختی و پیشرفت تحصیلی، می­بایست به رشد هیجانی دانش آموزان و دانشجویان توجه نموده و آن­ها را برای همکاری و مشارکت در کار، تصمیم­گیری­های مسئولانه، مقاومت در برابر فشار گروه همسالان و نفوذ وسایل ارتباط جمعی آماده نمود (خسروجردی و خانزاده، 1386).

 

با توجه به اینکه انگیزه پیشرفت، زمینه پیشرفت تحصیلی دانشجویان را فراهم می کند و می­توان پیشرفت تحصیلی را از جمله تجلیات قابل اندازه گیری انگیزه پیشرفت تلقی کرد، در نتیجه این انگیزه یک انگیزه اجتماعی با اهمیت می باشد. از طرفی دیده می شود که علم روان شناسی شاخه های تخصصی فراوانی دارد که یکی از مهم ترین آنها یادگیری است. افراد دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا برای حل مشکلات و رسیدن به موفقیت بسیار کوشا هستند، حتی پس از آنکه در انجام کاری شکست خوردند، از آن دست نمی کشند و تا رسیدن به موفقیت به کوشش ادامه می دهند. دانشجویان دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا همواره می خواهند موفق بشوند و آن را انتظار می کشند. وقتی شکست می خورند کوششهای خود را دو برابر می کنند و به فعالیت ادامه می دهند تا موفق بشوند (اسلاوین، 2006). بر اساس یافته­های این پژوهش می­توان در جهت پیشرفت تحصیلی دانشجویان برنامه ریزی نموده و شیوه­های آموزشی مناسبی را بر اساس سبک یادگیری دانش آموزان ایجاد نمود تا انگیزه پیشرفت در دانشجویان افزایش یابد و به هیجان های آنها نیز توجه گردد.

 

اهداف پژوهش

 

هدف کلی

 

مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی و انگیزه پیشرفت.

 

اهداف جزئی

 

 

    • مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی.

 

  • مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ انگیزه پیشرفت.

 

فرضیه های پژوهش

 

 

  • بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی و انگیزه پیشرفت تفاوت معنی­داری وجود دارد.

 

1-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ انگیزه پیشرفت تفاوت معنی­داری وجود دارد.

 

2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی تفاوت معنی­داری وجود دارد.

 

1-2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ مؤلفه ابراز هیجانی تفاوت وجود دارد.

 

2-2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ مؤلفه تنظیم هیجانی تفاوت وجود دارد.

پروژه دانشگاهی

 

 

3-2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ مؤلفه بهره برداری هیجانی تفاوت وجود دارد.

 

تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها

 

سبک یادگیری

 

تعریف مفهومی سبک یادگیری

 

سبک یادگیری عبارتست از ترکیب روش های شناختی، عاطفی و فیزیولوژیک که به وسیله آنها افراد به بازیابی، سازماندهی، پردازش و یادآوری اطلاعات می پردازند (رشیدی و همکاران، 1391). از دیدگاه کلب (1985)، سبک های یادگیری به روش هایی اشاره دارند که در آنها مفاهیم، قوانین و اصول را به گونه ای سازماندهی می کنند که آنان را در برخورد با موقعیت جدید هدایت می کند. اصطلاح سبک یادگیری به باورها، رجحان ها و رفتارهایی که افراد با استفاده از آنها به یادگیری خود در یک موقعیت کمک می کنند نیز گفته می شود. چهار نوع سبک یادگیری وجود دارد که عبارت اند از : 1) سبک یادگیری واگرا، 2) سبک یادگیری همگرا، 3) سبک یادگیری انطباق یابنده و 4) سبک یادگیری جذب کننده (هوهن، 1995، به نقل از محمدزاده ادملایی، 1384)

 

تعریف مفهومی سبک یادگیری همگرا

 

سبک یادگیری همگرا از ترکیب دو شیوه ی یادگیری مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری فعال به دست می آید. از آن جهت به افرادی که دارای این سبک یادگیری هستند همگرا می گویند که وقتی با مسئله ای روبرو می شوند به سرعت برای یافتن راه حل درست می کوشند یا کوشش های خود را بر آن راه حل واحد  بر آن راه حل  واحد متمرکز می کنند (سیف، 1389).

 

تعریف مفهومی سبک یادگیری واگرا

 

سبک یادگیری واگرا از ترکیب دو شیوه ی یادگیری، شامل تجربه ی عینی و مشاهده ی تأملی حاصل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری موقعیت های عینی را از زوایای مختلف می بینند. رویکرد آنها نسبت به موقعیت ها، مشاهده کردن تا عمل کردن است. از آنجا که این افراد قادر به تولید اندیشه های گوناگون هستند، سبک آها را واگرا می گویند (سیف، 1389).

 

تعریف مفهومی سبک یادگیری جذب کننده

 

سبک یادگیری جذب کننده از ترکیب دو  شیوه ی یادگیری مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده ی تأملی به دست می آید. افراد دارای این سبک یادگیری در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیل آن به صورت خلاصه، دقیق و منطقی توانا هستند (دمیرباس و دمیرکان، 2007). علت نامیدن این سبک یادگیری به جذب کننده آن است که  افراد دارای این سبک قادر به دریافت داده های گوناگون و سازمان دادن به آنها می باشند (سیف، 1389).

 

تعریف مفهومی سبک یادگیری انطباق یابنده

 

سبک یادگیری انطباق یابنده از ترکیب دو شیوه ی یادگیری تجربه ی عینی  آزمایشگری فعال به دست می آید (کلب  و کلب، a2005). افراد دارای این سبک از تجارب دست اول می آموزند و از اجرای نقشه و درگیرشدن با اعمال چالش انگیز لذت می برند. این افراد بیش از آن که به تحلیل منطقی بپردازند، امور محسوس را ترجیح می دهند. علت نامیدن این سبک به انطباق یابنده این است که افراد دارای این سبک در انطباق یافتن با موقعیت های جدید توانا هستند (سیف، 1389)

 

 تعریف عملیاتی سبک یادگیری

 

منظور از سبک یادگیری در این پژوهش منظور از سبک های یادگیری، مقادیر کمی و پیوسته ای است که افراد از پرسش نامه ی سبک های یادگیری کلب (1985) با توجه به شیوه­ی یادگیری خود به دست می آورند.

 

تعریف عملیاتی سبک یادگیری همگرا

 

در این پژوهش منظور از سبک یادگیری همگرا، مقادیر کمی و پیوسته ای است که افراد از پاسخ­دهی به خرده مقیاس همگرا در پرسشنامه ی سبک های یادگیری کلب (1985) کسب می کند.

 

تعریف عملیاتی سبک یادگیری واگرا

 

در این پژوهش منظور از سبک یادگیری واگرا، مقادیر کمی و   پیوسته ای است که افراد از پاسخدهی به خرده مقیاس سبک واگرا در پرسشنامه ی سبک های یادگیری کلب (1985) کسب می کند.

 

تعریف عملیاتی سبک یادگیری جذب کننده

 

در این پژوهش منظور از سبک یادگیری جذب کننده، مقادیر کمی و پیوسته ای است که افراد از پاسخدهی به خرده مقیاس سبک جذب کننده در پرسشنامه سبک های یادگیری کلب (1985) کسب می کند.

 

تعریف عملیاتی سبک یادگیری انطباق یابنده

 

در این پژوهش منظور از سبک یادگیری انطباق یابنده، مقادیر کمی و پیوسته ای است که افراد از پاسخدهی به خرده مقیاس انطباق یابنده در پرسشنامه سبک های یادگیری کلب (1985) کسب می کنند.

مقایسه­ی راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان، حافظه­ی فعال، توجه متمرکز بر­خود و توجه مداوم افراد مبتلا به …

تحقیقات نشان می­دهد افراد مبتلا به لکنت در مقایسه با افراد عادی، در تنظیم هیجان­های خود، ضعف دارند (کاراس10و همکاران، 2006؛ نتورو 11، کنتر و والدن12، 2013). پاسخ­های هیجانی به رویدادهای استرس­آور می­تواند از طریق استفاده از راهبردهای کنارآمدن شناختی تنظیم شود (فولکمن13 و موسکویتز14، 2004). به عقیده­ی گارنفسکی15و کرایج16 (2001)، افراد در مواجهه با شرایط استرس­زا از راهبرد­های متنوع نظم جویی شناختی هیجان استفاده می­کنند. دنیس17(2007) نشان داده است که بین اضطراب و استرس با همه­ی راهبردهای ناسازگار نظم جویی شناختی هیجان (سرزنش دیگران، سرزنش خود، نشخوار فکری، فاجعه پنداری) همبستگی مثبت وجود دارد و بطور کلی یافته­های پژوهشی نشان می­دهند که راهبردهای ناسازگار نظم جویی شناختی هیجان نظیر نشخوارگری، خود سرزنش­گری و فاجعه نمایی بطور مثبت با جنبه های آسیب شناختی همبسته هستند، ولی در راهبردهای سازگار نظیر ارزیابی مجدد مثبت، این همبستگی منفی است (گارنفسکی و همکاران، 2002).

 

با توجه به یافته­های بالا و مطابق با این شواهد که بزرگسالان مبتلا به لکنت، اضطراب، شرمندگی و اجتناب از موقعیتهای اجتماعی را به­طور فراوانی تجربه می­کنند (ال وراچ و راپی2، 2013)، انتظار می­رود راهبرد­های نظم جویی شناختی هیجان افراد مبتلا به لکنت که اضطراب و استرس بیشتری نسبت به افراد عادی تجربه می­کنند (ال وراچ و همکاران، 2009؛ بلود3، ورتز4، بنت5 و سیمپسون6، 1997)، نسبت به افراد عادی و افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی متفاوت باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

درواقع علیرغم برخی ابهامات باقی مانده درباره­ی رابطه­ی لکنت و اضطراب، تحقیقات طی دودهه­ی اخیر، شواهد قانع کننده­تری را از رابطه­ی بین لکنت و اضطراب ارائه می­کند و متمرکز بر اضطراب اجتماعی، ترس از ارزیابی­ منفی و پیش­بینی صدمه­ی اجتماعی در افراد مبتلا به لکنت است (کرایج و ترن7، 2014؛ منزیس8، 2011 و 1999) و همگام با توسعه­ی شواهدی برای این موضوع است که این اضطراب ممکن است به موقعیتهای اجتماعی یا عملکردی محدود شده باشد (مسنجر9و همکاران، 2004؛ منزیس، 1999). شواهد در حال رشدی وجود دارد برای اینکه ویژگی­هایی که اغلب با اختلال اضطراب اجتماعی مرتبط­اند (ترس از ارزیابی منفی، پیش­بینی­هایی از آسیب اجتماعی، شناخت­های منفی، سوگیری­های توجه، اجتناب و رفتارهای محافظت کننده) (کلارک10 و ولس11، 1995؛ کوت برت12، 2002؛ راپی و هیمبرگ ، 1997؛ راپی و اسپنس13 ، 2004)، ممکن است در تجربه­ی لکنت نقش مرکزی داشته باشند و همچنین در حفظ وجود اضطراب اجتماعی به­کار روند (کرایمات14، وانریکگهم15و وان دم-باگن16،2002؛ لو17و همکاران، 2012؛ منزیس، 1999). به­طور­ کلی از آن­جا که مدل­های شناختی اضطراب اجتماعی فرض کرده­اند فعالیت بالای هیجان و بدتنظیمی هیجان که ماهیت دقیق آن در افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی بخوبی مشخص نشده (ورنر و همکاران، 2011)، از ویژگی­های مرکزی اختلال اضطراب اجتماعی­اند (هیمبرگ، 1997؛ هرمن، 2004؛ هافمن، 2004؛ به نقل از گلدین و همکاران، 2009) و این ویژگی­ها در افراد مبتلا به لکنت نیز وجود دارند، منطقی می­نماید که این دو اختلال از نظر انتخاب راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان با یکدیگر مقایسه شوند تا درصورت یکسان بودن راهبردها، برای آنها برنامه­های درمانی یکسانی متمرکز بر بهبود استفاده از مهارتهای تنظیم هیجانی اتخاذ شود.

 

از طرفی کیمبرل (2008، به نقل از محمدی، 1392)، در مدلی که از اختلال اضطراب اجتماعی ارائه می­کند، از علل اجتناب و اضطراب اجتماعی را تفاوت افراد در پردازش اطلاعات می­داند و عوامل شناختی دخیل از قبیل توجه و حافظه که نقش مهمی در پردازش اطلاعات دارند را مطرح می­کند. در این میان کلارک و ولس (1995، به نقل از محمدی، 1392)، توجه متمرکز برخود مفرط را به­عنوان اصلی­ترین عامل نقص­های عملکردی اضطراب اجتماعی مطرح می­کنند و اینگرام2 (1990) آن ­را آگاهی از اطلاعات درونی که در تضاد با اطلاعات بیرونی­اند، می­داند. بنابرین مناسب به نظر می­رسد که بزرگسالان مبتلا به لکنت علاوه بر راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان، از نظر توجه و حافظه نیز با افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی و افراد عادی مقایسه شوند. این ایده با فرض داماسیو3(1999) نیز، مبنی بر نقش هیجان در هدایت شناخت از جمله در پردازش­های زبانی و گفتاری (کندل4، شوارتز5و جسل6، 2000)، مطابق می­باشد.

 

افراد مبتلا به اختلال­ اضطراب اجتماعی هنگام ورود به موقعیت­های هراسناک اجتماعی تمایل دارند، توجه­شان را به سمت خود برگردانند و از این رو توجه متمرکز بر­خود باعث ایجاد تداخل در پردازش اطلاعات می­گردد (پاپاجورجیا7، 1998، به نقل از اسپور8و استوپا9، 2002). از آنجا که مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی در رابطه با عملکرد خود در حضور جمع، دچار اشتغال ذهنی هستند و دایما پیامدهای منفی اشتباهات احتمالی خود را اغراق آمیز تفسیر می­کنند، فضای ذهنی آنها، درگیر این موضوع بوده و لذا نمی­توانند تمرکز کافی را در تکالیف شناختی داشته و دچار افت در ظرفیت­های شناختی و آسیب در عملکردهای مربوط به آن می­شوند (به نقل از بارلو10، 2004).

 

نگهداری توجه متمرکز، ظرفیت گنجایش توجه را محدود می­کند (کان11، 1999)، از طرفی هاول12(2004) و شنک13(2007) گزارش می­دهند، کودکان مبتلا به لکنت گنجایش توجه کوتاه­تری نسبت به افراد عادی دارند، گرچه آندرسون14 (2003) در مطالعه­ی خود در این زمینه تفاوتی را گزارش نمی­دهد (به نقل از کفالیانوس، 2012). بنابرین، این یافته­ها، این احتمال را تقویت می­کنند که ممکن است کانون توجه بزرگسالان مبتلا به لکنت در مقایسه با افراد عادی، متفاوت و در واقع متمرکز برخود باشد. همچنین شواهد دیگر برای این فرض از یافته­ی کاراس (2006، به نقل از کفالیانوس، 2012) تقویت می­شود، به­طوری­که درمی­یابد کودکان مبتلا به لکنت، ظرفیت کمتری در تنظیم توجهشان نسبت به افراد عادی دارند.

 

همان­طور ­که گفته شد طبق­ نظر کیمبرل (2008، به نقل از محمدی، 1392)، علاوه­ بر توجه، حافظه نیز نقش مهمی در اضطراب اجتماعی دارد از سوی دیگر براساس نظریات مختلفی مانند نظریه­ی کارآمدی پردازش (آیزنک2 و کالو3، 1992) و نظر ویلیامز4و همکاران (1988) در خصوص عملکرد حافظه، اضطراب می­تواند عملکرد حافظه­ی فعال را تحت تاثیر قرار دهد. حافظه­ی فعال یک سامانه­ی ذهنی است که وظیفه­ی اندوزش و پردازش موقتی اطلاعات را به طور همزمان انجام می­دهد (بدلی5 و همکاران، 1986، به نقل از اسد زاده، 1388).

 

از طرفی حافظه­ی فعال ارتباط نزدیکی با پردازش زبانی دارد (رونبرگ6، رودنر7و اینگوار8، 2004) و در واقع مطالعات کنونی برخلاف مطالعات پیشین پیشنهاد می­کنند که حافظه­ی کوتاه مدت واج شناختی نقش مهمی در فرایندهای درک و تولید زبانی بر عهده دارند (جاکومت9، اسکات10، 2006؛ گاسکل11و مارسلن-ویلسون12، 2002) و نقص در آن باعث اختلال در فرایند تولید گفتار می­شود (به نقل از منصوری و تهیدست، 1391). در زمینه­ی اختلال لکنت و براساس مدل بدلی از حافظه­ی فعال، مطالعاتی نقش مدار واجی حافظه­ی فعال را مشهود می­دانند (منصوری و تهیدست، 1391؛ باجاج13، 2007). نتایج مطالعات مختلف که از تکلیف تکرار ناکلمه برای بررسی توانایی واجی حافظه­ی فعال کودکان و بزرگسالان مبتلا به لکنت استفاده کرده­اند، حاکی از مهارت­های پردازش زبانی ضعیف­تر آن­ها در حیطه­ی حافظه­ی فعال، نسبت به افراد طبیعی است و تفاوت در این نتایج را می­توان به مقدار جمعیت مورد مطالعه، سن کودکان، شدت لکنت و میزان سختی تکالیف مربوط دانست (منصوری و تهیدست، 1391).

 

بنابرین از آن­جا که طبق تحقیقات ردپای وجود مشکل در حافظه­ی فعال و به­ویژه رمزگذاری واجی در افراد مبتلا به لکنت به چشم می­خورد و تحقیق اندکی درباره­ی حافظه­ی فعال بزرگسالان مبتلا به لکنت نسبت به کودکان وجود دارد و چنان­چه گفته شد اضطراب می­تواند بر عملکرد حافظه­ی فعال تاثیر گذار باشد، مسئله­ی پژوهش حاضر، این است که آیا حافظه­ی فعال بزرگسالان مبتلا به لکنت، نسبت به افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی، متفاوت هست یا خیر.

 

چنان­چه گفته شد، از آن­جا که کلارک (1995) توجه متمرکز برخود را به­عنوان اصلی­ترین عامل نقص عملکردی مربوط به اضطراب اجتماعی مطرح می­کند و از طرفی اضطراب افراد مبتلا به لکنت رو به سوی اضطراب اجتماعی می­رود، دیگر سوال پژوهش حاضر این است که آیا بزرگسالان مبتلا به لکنت در توجه متمرکز بر خود با افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی متفاوت هستند یا خیر.

 

گرچه تحقیقات نشان داده­اند، کودکانی با آسیب ویژه­ی زبانی، اختلال خواندن و اختلال سرعت گفتار محدودیت­هایی را در توجه مداوم بروز می­دهند (مورفیو همکاران، 2014)، هیچ مطالعه­ای توجه مداوم را در بزرگسالان مبتلا به لکنت بررسی نکرده­اند. بنابرین با توجه به این­که افراد مبتلا به لکنت در عملکرد زبانی تفاوت­های اندکی با اختلالات زبانی دارند (هال2، واگوویچ3 و برن استین راتنر4، 2007) و به­دلیل رابطه­ی نزدیک بین حافظه­ی فعال، توجه و پردازش زبانی (رونبرگ و همکاران، 2004)، بررسی اینکه آیا تفاوتی در توجه مداوم بزرگسالان مبتلا به لکنت در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی نیز وجود دارد یا خیر، با ارزش است و مسئله­ی دیگر پژوهش حاضر است.

 

همچنین طبق یافته­های تحقیقی، مبنی بر ­اینکه اضطراب با راهبردهای ناکارآمد نظم جویی شناختی هیجان (سرزنش دیگران، سرزنش خود، نشخوارفکری، فاجعه پنداری) همبستگی مثبت دارد، مسئله­ی دیگر تحقیق حاضر این است که آیا راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان در بزرگسالان مبتلا به لکنت متفاوت از افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی  است یا خیر.

 

1-۳. هدف پژوهش

 

مقایسه­ی راهبردهای (سازگار و ناسازگار) نظم جویی شناختی هیجان، حافظه­ی فعال، توجه متمرکز برخود و توجه مداوم افراد مبتلا به لکنت با بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی.

 

1-۴. فرضیه‌های پژوهش

 

راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان در بزرگسالان مبتلا به لکنت، متفاوت از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی است.

 

حافظه­ی فعال بزرگسالان مبتلا به لکنت، متفاوت از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی است.

 

توجه متمرکز برخود بزرگسالان مبتلا به لکنت، متفاوت از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی بهنجار است.

 

توجه مداوم بزرگسالان مبتلا به لکنت، متفاوت از بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی است.

 

۱-۵. اهمیت و ضرورت پژوهش

 

از آن­جا که برای مدیریت لکنت مزمن، مدیریت اضطراب عامل مهمی است (کرایمات، وانریکگهم و وان دم-باگن، 2002) و از آنجا که مشخص شده اضطراب اجتماعی شدید، عامل خطری برای بزرگسالان مبتلا به لکنت در طول زندگیشان است (ترن و همکاران، 2011)، در تحقیق حاضر به مقایسه­ی راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی و افراد مبتلا به لکنت می­پردازیم تا در صورت عدم تفاوت این راهبردها با یکدیگر، برای آنها برنامه­های درمانی یکسانی متمرکز بر بهبود استفاده از راهبردهای تنظیم هیجان اتخاذ شود. همچنین از آنجا که در تحقیقات، توجه کمی به حافظه­ی فعال بزرگسالان مبتلا به لکنت با وجود نقش داشتن آن در پردازش زبانی (به نقل از منصوری و تهیدست، 1389) شده است و به جهت تاثیر پذیرفتن حافظه­ی فعال از اضطراب (آیزنک و کالو، 1992؛ ویلیامز و همکاران، 2007)، مقایسه­ی این جنبه از شناخت در این افراد با بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی حائز اهمیت به­نظر می­رسد. در همین راستا به­دلیل حیاتی و مهم بودن توجه برای عملکرد حافظه و تنظیم شناختی هیجان، این افراد از لحاظ توجه متمرکز برخود و توجه مداوم نیز، با

پروژه دانشگاهی

 افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی مورد مقایسه قرار می­گیرند تا در صورت مشخص شدن تفاوت غیرمعنادار با بیماران مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی، درمان­های یکسانی متمرکز بر بهبود این جنبه­ها برای آنها اتخاذ شود. به­طور کلی شناخت عوامل مهم و متغیرهای اساسی در این دو اختلال کمک بیشتری به تشخیص بهتر متغیرهای زیربنایی این دو اختلال می­کنند که در درمان آنها نقش دارند.

 

1-۶. تعاریف نظری و عملیاتی‌ متغیرهای پژوهش

 

اختلال اضطراب اجتماعی:

 

 تعریف نظری: بر طبق راهنمای آماری و تشخیص اختلالات روانی (DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013)، اختلال اضطراب اجتماعی به­وسیله­ی ترس برجسته از اجتماع یا موقعیت­های مبتنی بر عملکرد که در آن ارزیابی دیگران اتفاق می­افتد، توصیف می­شود (ال وراچ و راپی، 2013).

 

تعریف عملیاتی: در پژوهش حاضر منظور از وجود اختلال اضطراب اجتماعی، تشخیص براساس SCID2، به­وسیله­ی روانشناس است.

 

لکنت:

 

تعریف نظری: در مطالعه­ی حاضر، لکنت به­عنوان اختلالی از سیالی گفتار تعریف می­شود که شامل تکرارها، تطویل­ها و توقف­ها، همراه با افزایش تنش ماهیچه­ای است که ممکن است واکنشی را در آزمودنی ایجاد کند، که منجر به تخریب ارتباط شود (گیتار، 1998؛ پروس2، 1987).

 

تعریف عملیاتی: در پژوهش حاضر منظور از وجود لکنت، تشخیص لکنت  به­وسیله­­ی گفتاردرمانگر است.

 

راهبردهای سازگار و ناسازگار تنظیم شناختی هیجان:

 

 تعریف نظری: راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان به نحوه­ی تفکر افراد پس از بروز یک تجربه­ی منفی یا واقعه­ی آسیب زا برای آنها اطلاق می­گردد (گارنفسکی و کرایج، 2007). راهبردهای سازگار نظم جویی شناختی هیجان، به­عنوان شیوه­ای از کاهش ناراحتی مطرح است (گراس، 1988؛ به نقل از آلدائو3و همکاران،2010) و شامل عناصر تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت و دیدگاه پذیری، می­شود. راهبردهای ناسازگار نظم جویی شناختی هیجان، طبق چندین مدل به­عنوان هسته­ی اضطراب در نظر گرفته شده­اند (بک4، 1976؛ کلارک، 1988؛ به نقل از آلدائو و همکاران، 2010) و شامل سرزنش خود، سرزنش دیگران، نشخوار فکری، تلقی فاجعه آمیز و پذیرش می­شود. در ادامه به تعریف هر یک از این عامل­ها پرداخته می­شود.

 

ملامت خویش: اشاره به افکاری دارد که فرد خودش را مسئول چیزی که برایش اتفاق می­افتد، می­داند (گارنفسکی و کرایج ، 2001).

 

پذیرش: اشاره به افکاری دارد که فرد خودش را تسلیم چیزی که اتفاق افتاده، می­کند (همان منبع قبلی).

 

نشخوارگری: اشاره به افکاری دارد که درباره­ی احساسات و افکاریست که مرتبط با رویدادهای منفی­اند (همان منبع قبلی).

 

تمرکز مجدد مثبت: اشاره به فکر کردن درباره­ی دیگران و چیزهای خوشایند دارد (همان منبع قبلی).

 

تمرکز مجدد بر برنامه ریزی: فکرکردن به اینکه چه اقداماتی باید برای کنار آمدن با رویداد اتخاذ کرد (همان منبع قبلی). 

 

ارزیابی مجدد مثبت: دادن معنای مثبت به رویداد در دوره­ای از رشد شخصی (همان منبع قبلی).

 

دیدگاه پذیری: اشاره به کم ارزش سازی و دست کم گرفتن اهمیت رویداد دارد (همان منبع قبلی).

 

فاجعه سازی: اشاره به تکرار مداوم افکاری درباره­ی این دارد که چطور رویدادی وحشتناک می­شود (همان منبع قبلی).

 

ملامت دیگران: اشاره به افکاری دارد که فرد دیگران را مسئول اینکه چه چیزی برایش اتفاق افتاده است، می­کند (همان منبع قبلی).

 

تعریف عملیاتی: نمره­ی حاصل از اجرای پرسشنامه­ی نظم جویی شناختی هیجان (CERQ) (گارنفسکی و کرایج، 2007).

 

حافظه­ی فعال:

 

 تعریف نظری: یک سامانه­ی ذهنی است که وظیفه­ی اندوزش و پردازش موقتی اطلاعات را به طور همزمان انجام می­دهد (بدلی و همکاران، 1986، به نقل از اسد زاده، 1388).

 

تعریف عملیاتی: نمرات فراخنای فضایی و توالی عدد-حرف که با استفاده از نمایه­ی حافظه­ی فعال (WMI)، اندازه گیری می­شوند (وکسلر3، 1997).

 

توجه متمرکز برخود:

 

تعریف نظری: آگاهی از اطلاعات درونی که در تضاد با اطلاعات بیرونی هستند (اینگرام، 1990).

 

تعریف عملیاتی: نمره­ی حاصل از اجرای زیر مقیاس توجه متمرکز بر خود در پرسشنامه­ی کانون توجه (FAQ)4 (وودی5، چامبلس6 و گلاس7، 1997).

 

توجه مداوم:

 

تعریف نظری: توانایی حفظ توجه بر محرکی ویژه (که دارای درجه­ی بالایی است) در سرتاسر یک دوره ی زمانی (کول8، 1988).

 

تعریف عملیاتی نمره­ی حاصل از اجرای آزمون عملکرد مداوم (CPT)9 که با استفاده از نرم افزار رایانه­ای تهیه شده است (هادیانفرد و همکارا

مقایسه‌ی عزت نفس، انگیزش پیشرفت و رشد اجتماعی دانش‌آموزان نیمه بینای مدارس‌عادی با مدارس …

تمام افرادی که در سنین مدرسه هستند با وجود شباهت‌های انسانی خود، همگی از نظر زیستی و روان شناختی متفاوت از یکدیگرند به گونه‌ای که می‌توان گفت هر کودک یا نوجوان یک فرد استثنایی است و هر چه سن او بالاتر می‌رود استثنایی‌تر می‌شود و نیازهای آموزشی و پرورشی خاص خود را دارد. اگر کودکان و نوجوانان استثنایی کشور را مطابق با آمارهای جهانی 12% از کل افراد این دوره‌های سنی بدانیم، آموزش و پرورش استثنایی کشور با مشکلات اساسی در رابطه با بنیادهای فلسفی و جوانب کیفی مواجه است، از نظر کمی نیز کمتر از 7% از کودکان و نوجوانان استثنایی کشور را زیر پوشش دارد(لطف آبادی، 1391).

 

مهم ترین و بحث برانگیزترین موضوع در آموزش و پرورش کودکان استثنایی، آموزش و پرورش فراگیر است که باید در سیاست‌های آموزشی همه کشورها اعم از توسعه یافته و در حال توسعه به طور یکسان مورد توجه قرار گیرد (هورن بای، 2010).

 

نگاه آموزش و پرورش استثنایی ایران به مفهوم کودک و نوجوان استثنایی یک نگاه سنتی و کاستن گرایی است. نگرش سنتی و کاستن گرایی را وقتی می‌توان تغییر داد که شأن و ارزش انسانی کودکان و نوجوانان در مفهوم رهایی بخش آن و متناسب با فلسفه‌ی زندگی و فلسفه‌ی علوم انسانی متناسب با عصر حاضر مورد نظر قرار گیرد. در این معنا هدف رهایی بخشی آموزش و پرورش آن است که وضعیت زندگی حال و آینده‌ی تمام کودکان و نوجوانان را از وضع موجود به یک وضعیت انسانی و شایسته برسانند تا رشد همه جانبه‌ی تمام آنان تأمین شود. فرصت‌های برابر آموزشی و پرورشی برای تمام کودکان و نوجوانان 5 تا 18 ساله صرف نظر از کم توانایی‌هایی که ممکن است داشته باشند فراهم آید، همه‌ی ظرفیت‌های انسانی و استعدادهای آنان به درستی و به طور مستمر سنجش و تشخیص داده شود و امکانات شکوفایی آن‌ها در حداکثر ممکن فراهم گردد (لطف آبادی، 1391).

 

تفاوت در دستیابی به فرصت‌های آموزشی بین کودکان معلول و غیرمعلول یکی از مشکلات آموزشی است که اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکید زیادی روی آن دارد که این تفاوت منجر به  از کار افتادگی و عدم دسترسی به آموزش و پرورش کودکان و بزرگسالان مبتلا به معلولیت می‌شود (پیترز و سوزان، 2003).

 

مطالعه‌ی دانش‌آموزان استثنایی مطالعه‌ی تفاوت هاست. دانش‌آموزان استثنایی از بعضی جهات با دانش‌آموزان عادی متفاوت هستند. به زبان بسیار ساده این چنین فردی ممکن است در فکر کردن، دیدن، شنیدن، سخن گفتن، معاشرت کردن و یا حرکت کردن مشکلات و یا استعدادهای ویژه‌ای داشته باشد. این شخص غالباً ترکیبی از توانایی ها یا ناتوانایی ها را دارد. مطالعه‌ی دانش‌آموزان استثنایی مطالعه‌ی شباهت ها نیز هست. افراد استثنایی در همه‌ی جهات با افراد عادی متفاوت نیستند، بلکه بیشتر دانش‌آموزان استثنایی در بیشتر جنبه ها عادی هستند. تا همین اواخر افراد متخصص و همچنین افراد غیر متخصص به تفاوت‌های موجود بین دانش‌آموزان استثنایی و غیر استثنایی بیشتر توجه داشتند و جنبه‌های مشترک آن‌ها را تقریباً نادیده می گرفتند. اکنون به وجه مشترک افراد استثنایی و غیر استثنایی، به شباهت خصیصه ها، نیازها و شیوه‌های یادگیری آن‌ها بیشتر توجه می‌شود، در نتیجه مطالعه‌ی دانش‌آموزان استثنایی پیچیده تر شده است و بسیاری از واقعیت ها درباره‌ی کودکان و نوجوانان ناتوان و آن‌هایی که استعداد خاصی دارند به چالش فرا خوانده شده‌اند (هالاهان و کافمن، به نقل از علیزاده و دیگران، 1388: 2).

 

 درباره دانش‌آموزان استثنایی باورهای نادرست و باورهای درست فراوانی وجود دارد که بر اساس باورهای درست:

 

– هر نوع سامانه‌ی آموزشی برای آن که بودجه‌ی فدرال دریافت کند؛ باید آموزش آزاد و مناسبی را برای هر دانش‌آموز و بدون توجه به وضعیت ناتوان کننده او فراهم کند.

 

– قانون اقتضا می‌کند که دانش‌آموزان ناتوان در محیط با کمترین محدودیت استقرار یابند؛ با این همه محیط کمتر محدود، همیشه کلاس درس معمولی نیست. منظور از محیط با کمترین محدودیت آن است که وقتی آموزش مناسب فراهم شود ،تا آنجا که امکان دارد دانش‌آموز باید کمتر از خانه، خانواده، اجتماع و زمینه‌ی کلاس درس معمولی جدا بماند.

 

– در بیشتر موارد امّا نه همیشه علل ناتوانایی ها شناخته شده نیستند؛ هر چند در تعیین علّت وقوع بسیاری از ناتوانایی ها پیشرفت‌هایی حاصل شده است، اطلاعات ما درباره‌ی درمان ناتوانایی ها بیشتر از اطلاعات ما درباره‌ی علل وقوع ناتوانایی هاست.

 

– هیچ دو فردی کاملاً همانند نیستند. افراد ناتوان نیز مانند افراد دیگر اشخاص منحصر به فرد هستند، بیشتر توانایی‌های آنان بسیار شبیه به توانایی‌های افراد عادی است که ناتوان در نظر گرفته نشده‌اند؛ با این همه ناتوانی صفتی است که اکثر مردم در آن سهمی ندارند. مهم آن است که ناتوانایی ها را به خاطر نوعشان مشخص کنیم، امّا افراد ناتوان راباید چنان در نظر بگیریم که دارای توانایی هستند، توانایی‌های دیگری که با اکثر مردم در آن شریکند.

 

– ناتوانی، ناتوان بودن در انجام بعضی کارها و نبود استعداد ویژه است، امّا معلول بودن وضعیت نامطلوبی است که به فرد تحمیل می‌شود. ناتوانی ممکن است معلولیت نباشد و این بستگی به اوضاع و احوال دارد. بعضی معلولیتها بی جهت به افراد ناتوان تحمیل می‌شود مثلاً دانش‌آموزی که نمی‌تواند با قلم بنویسد، امّا می‌تواند از ماشین تحریر یا نرم افزار استفاده کند بی جهت بدون این نوع دستگاهها معلول در نظر گرفته می‌شود (همان: 3 و 4).

 

انگیزش از پر اهمیت ترین پیش نیازهای انگیزش و یادگیری است. یادگیری مستلزم صرف وقت،کار، تلاش، پشتکار و سرمایه گذاری توانایی‌های جسمانی و روانی یاد گیرنده است. انگیزش یکی از متغیرهای اصلی است که بر فرایند آموزش، یاددهی-یادگیری و عملکرد دانش‌آموز تأثیر می گذارد. روان‌شناسان پژوهشی به این نتیجه رسیده‌اند که مجموعه‌ای از عوامل و متغیرها یا سازه‌های درونی و بیرونی در انگیختن فرد به یادگیری و مشارکت فعال او در فرایند آموزش دخیل هستند. از غریزه، سایق، نیاز و شوق گرفته تا علاقه، کنجکاوی، سبک اسناد، توان مندی، انتظار، تلاش برای پیشرفت و فشار والدین و فشارهای همسالان همه می‌توانند در تعاملی پیچیده بر نظام انگیزش دانش‌آموزان تأثیر گذاشته و رفتار آموزشی و یادگیری و پیشرفت او را شکل دهند (اکبری، 1386).

 

با توجه به مطالب ذکر شده این سؤال مطرح است که:

پایان نامه های دانشگاهی

 

 

– آیا طرح یکپارچه سازی آموزشی با توجه به مشکلاتی که در اجرای آن وجود دارد می‌تواند در عزت نفس، انگیزه‌ی پیشرفت و رشد اجتماعی دانش‌آموزان نیمه بینا تأثیر مثبت داشته باشد یا نه؟ و اگر تأثیر مثبت دارد این تأثیر تا چه‌اندازه است و آیا تأثیر این طرح در دختران با پسران متفاوت است یا نه؟

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

توجّه: شایان ذکر است که در این طرح پیشنهادی واژه‌های: یکپارچه سازی آموزشی، عادی‌سازی، آموزش تلفیقی و آموزش فراگیر به یک معنی به کار رفته است.

 

اهداف پژوهش

 

 اهداف این پژوهش به شرح زیر می‌باشد:

 

با توجه به این که در کشور ما پژوهش‌های بسیار‌اندکی روی دانش‌آموزان نیمه بینا، مخصوصاً در مقطع ابتدایی انجام شده است و با در نظر گرفتن این مطلب که دوره‌ی ابتدایی یکی از مهمترین دوران زندگی افراد است؛ در راستای خدمت به دانش‌آموزان نیمه بینا، ضرورت انجام پژوهشی که بیان گر مزایا و یا معایب طرح یکپارچه سازی آموزشی باشد احساس شد. از طریق این مطالعه و با مقایسه اثربخشی دو روش یکپارچه سازی و آموزش در مدارس ویژه، می‌توان به انتخاب شیوه اثربخش تر برای آموزش دانش‌آموزان نیمه بینا نائل آمد.

 

در راستای این هدف کلی، اهداف جزئی زیر قابل طرح است:

 

 – مقایسه‌ی عزت نفس، انگیزش پیشرفت و رشد اجتماعی دانش‌آموزان دختر نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس عادی با دانش‌آموزان دختر نیمه بینایی که در مدارس ویژه مشغول به تحصیل می باشند.

 

– مقایسه‌ی عزّت نفس، انگیزش پیشرفت و رشد اجتماعی دانش‌آموزان پسر نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس عادی با دانش‌آموزان پسر نیمه بینایی که در مدارس ویژه مشغول به تحصیل می باشند.

 

– مقایسه‌ی عزت نفس، انگیزش پیشرفت و رشد اجتماعی دانش‌آموزان دختر و پسر نیمه بینایی که در مدارس عادی مشغول به تحصیل می باشند.

 

این پژوهش از حیث هدف، در زمره تحقیقات کاربردی قرار می‌گیرد.

 

فرضیه‌های پژوهش

 

– عزت نفس دانش‌آموزان نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس عادی از عزت نفس دانش‌آموزان نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس ویژه به طور معناداری بالاتر می‌باشد.

 

– انگیزش پیشرفت دانش‌آموزان نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس عادی از انگیزش پیشرفت دانش‌آموزان نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس ویژه به طور معناداری بالاتر می‌باشد.

 

 – رشد اجتماعی دانش‌آموزان نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس عادی از رشد اجتماعی دانش‌آموزان نیمه بینای مشغول به تحصیل در مدارس ویژه به طور معناداری بالاتر می‌باشد.

 

سؤال پژوهش

 

– آیا عزت نفس، انگیزش پیشرفت و رشد اجتماعی دانش‌آموزان نیمه بینا بر حسب جنسیت آنان متفاوت است؟

 

تعریف عملیاتی متغیرها

 

– یکپارچه سازی آموزشی: منظور، قرار گرفتن دانش‌آموزان نیمه بینای پسر و دختر مقطع ابتدایی در کنار سایر دانش‌آموزان در مدارس عادی است.

 

-عزت نفس: منظور نمره‌ای است که از آزمون عزت نفس پوپ به دست می آید.

 

– انگیزش پیشرفت: منظور نمره‌ای است که از آزمون انگیزش پیشرفت هرمنس به دست می‌آید.

 

– رشد اجتماعی: منظور نمره‌ای است که از آزمون رشد اجتماعی واینلند به دست می آید.

اثر بخشی آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مادران دارای کودک معلول

خانواده شاید مهم‌ترین گروهی باشند که هرکس در زندگی خود تجربه می‌کند وشاید به تنهایی مهم‌ترین بافت برای توسعه ورشد جسمانی وروانی افراد باشند. این حوزه نسبت به سایر حوزه‌ها در ارتباط با استرس کمتر مورد بررسی قرار گرفته است (سیدی، 1999، به نقل از علیزاده،1381). خانواده یکی از طبیعی‌ترین گروه‌های اجتماعی است که می‌تواند نیازهای انسان را ارضا کند. نهاد خانواده وظیفه خطیری بر عهده دارد، وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آن‌ها، برقراری ارتباط سالم بین اعضا با یکدیگر و کمک به استقلال آن‌هاست، حتی اگر کودک کم توان ذهنی ویاحرکتی باشد. استرس اصطلاحی مبهم وپیچیده است به طوری که بسیاری از محققان استرس را اصطلاحی دشوار و پر زحمت دانسته‌اند (کاسل،1983). سلیه (1980) معتقد است استرس با اینکه اصطلاحی شناخته شده وآشنا است ولی تعاریف متعددی از آن ارائه گردیده است. وینگرهوس و مارسیلیون (1988، به نقل از زهرا کار،1387) به کسانی که در مورد استرس نوشتن را آغاز کرده‌اند توصیه می‌کنند که به دنبال تعریف همگانی که همه روی آن اشتراک نظر داشته باشند نگردند. آن‌ها یادآور می‌شوند که درمورد تعریف این اصطلاح توافقی وجود ندارد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 واژه استرس در نزد متخصصین مختلف معانی متفاوتی دارد در روانشناسی استرس به معنی تحت فشار روحی روانی قرار گرفتن تعریف شده است. در این حالت جسم روان آدمی به تقاضای درونی و بیرونی نا توان ببیند که همانا پیامدان دست رفتن تعادل روانی فرد است ، استرس را گاهی ناشی از محرکات خارج می‌دانند وگاهی ان را پاسخ فرد به پاره ای از مزاحمت‌ها عنوان کرده‌اند بررسی‌های جدید و تئوری‌های جامع راجع به استرس به تعامل فرد و محیط تاکید دارد. کلاس و سینگر در تحقیق خود نشان دادند فشارهای عصبی می‌تواند باعث کاهش میزان تحمل وناکامی شود استرس در زندگی روزمره به وفور دیده می‌شود همه افرادبه دفعات متعددی تحت تأثیر استرس قرار می‌گیرند و ان را تجربه می‌کنند و وقتی که کسی دچار استرس شده وارد محیط می شوند معمولا دیگران متوجه می‌شوند و در تعامل با دیگران و خانواده واسترس فرد به انان سرایت می‌کند (زهراکار،1387).   

 

لازاروس وفولکمن (1984) معتقدند که تجربه استرس زمانی به وقوع می‌پیوندد که مطالب بر منابع سازگاری فرد غلبه دارند. یکی از انواع استرس، استرس والدینی است: استرس والدینی را می‌توان اختلاف ادراک شده بین مطالب موقعیتی بر خاسته از وظیفه والدینی و ظرفیت‌های موجود والدین در نظر گرفت (به نقل از دیاتردکارد و اسکار،1996).

 

استرس والدینی، فرایندهای پویا وپیچیده ای را شامل می شودکه به کودک ورفتار او، تقاضاها، نقش والدینی، منابع والدین، واکنش‌های فیزیولوژیکی مربوط به نقش والدینی کیفیت ارتباط والدین باکودک ودیگراعضای خانواده وسایر افرادوموقعیت های خارج از خانه مربوط است به علاوه فراینداسترس به انطباق موفقیت آمیز با تقاضاهای والد بودن مربوط است برای بسیاری از افراد، این تقاضاها قابل کنترل است و هر چند ممکن است برخی مواقع با سختی همراه باشد ولی با ارزش است (راتر 1987، به نقل از دیاتردکارد،2004).

 

استرس والدینی می‌تواند عواقب زیادی داشته باشد. از جمله می‌تواند عملکرد فرزند را کاهش دهد، مشکلات رفتاری در فرزند ایجاد کند، نارضایتی را در والدین افزایش دهد و رضایت زناشویی را کاهش دهد . زمانی که والدین دچار استرس شده و رفتار خشنی نسبت به فرزندان خود نشان می‌دهند بدون شک این خشونت وتندی تأثیر سؤ خواهد داشت و حتی در برخی از موارد همچون اختلال کاستی توجه / بیش فعالی در فرزند، میزان طلاق در بین والدین، گزارش شده است (هستینگز،2003).

 

 برنامه‌های آموزش رفتاری والدین بر اساس اصول یادگیری اجتماعی بر آن است که کودکان بتوانند در محیط به یادگیری رفتار از طریق تعامل فراینده‌های تقویت و مدل سازی بردازند. آموزش مهارت ودانش اصول رفتاری به والدین می‌تواند به صورت آموزش مستقیم فردی یا گروهی با استفاده از مطالب مکتوب (کتاب، دفترچه های آموزشی)، سخنرانی، برنامه‌های نرم افزارهای رایانه ای، نوار ویدئویی یا نقش گذاری باشد (انگل، یو، اسلات، 1970، فشینپار 1994، به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1973، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،1382).  در این قبیل آموزش‌ها بجاست که تأکید کنیم چگونه، چه وقت وتحت چه شرایطی قواعد را اجرا یا یکسان عمل کنیم وچگونه از فنون کاهش رفتار مثل محرومیت از تقویت مثبت، یا شیوه افزایش رفتار نظیر فنون پته ای استفاده کنیم (گوردون و دیوید سون 1981، به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1973، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،1382). تکنیک‌های عملی که دراین مشاوره مورد استفاده قرار می‌گیرد می‌تواند به شکل دهی، اقتصاد ژتونی، قرارداد وابستگی ومحرومیت تقسیم شوند (زهراکار وجعفری،1390).

عکس مرتبط با اقتصاد

آموزش رفتاری والدین براساس الگوی یادگیری اجتماعی تعامل والدین با فرزند می‌باشد که در آن والدین یاد می گیرندکه بتوانند به اجرای روش‌های خاص برای افزایش رفتار درفرزندان و کاهش مشکلات رفتاری بپردازد (کازدین،2002).

 

آموزش رفتاری والدین اولین بار توسط بارکلی )1987( استفاده ازاصول یادگیری اجتماعی برای مواجهه با اختلال‌های دوران کودکی از مقبولیت و کارایی وسیعی برخوردار شده است. آموزش رفتاری والدین که براصول یادگیری اجتماعی مبتنی است به والدین می‌آموزد که با شناخت پیشامدها وپیامد ها ی رفتارهای نامناسب فرزندان خود مشخص کردن انها شیوه نظارت بر این رفتارها نادیده انگاشتن عمدی وبرنامه ریزی شده محرومیت موقت و دیگر فنون غیر جسمانی و بدون تنبه بدنی رفتارهای فرزندان خود راتغییر دهند رفتارهای مناسب رابه وسیله توجه کردن تشویق کلامی وجایزه تقویت کنند تا به رفتارهای دلخواه دست یابند ( به نقل از کرونیس وهمکاران، 2004).

 

 در دنیای امروز پدران و مادران چالش‌های بی شماری و دشواری‌هایی عصر تکنولوژی رو به رو هستند. از همین رو به دلیل عدم آمادگی برخی از والدین در انطباق با شرایط جدید احساس درماندگی نا امیدی به وضوح توسط آنان تجربه می‌شود. درنتیجه شرایط استرس آوری برای آنان به وجود می‌آورد. اکثر والدین بدون آموزش وآمادگی دراین مسیر گام می‌نهند و از طریق آزمون وخطا مطالب را فرا می‌گیرند( ناچشن و همکاران، 2005). با توجه به مطالب بالا مهم‌ترین سؤال پیش روی تحقیق حاضر این است که آیا آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مؤثر است؟

 

1-3-اهمیت وضرورت پژوهش

 

 امروزه والدین چالش‌های بی شمار و دشواریهایی روبه رو هستند برای مثال بسیاری از والدین سرد بی محبت غیر صمیمی ویا سخت گیر هستند. این دسته از والدین رفتارهای مثبت وگرم کمی از خود نشان می‌دهند. دمدمی مزاج وغیر قابل پیش بینی هستند و متناقض اند. معیارهای انضباطی بی ثبات وتوام باتنبیهات. این دسته از والدین با بروز وشدت یافتن ارتباط دارد (وبستر واستراتون1990، به نقل از معتمدین و همکاران، 1387).

 

از طرفی احساس پریشانی و نا امیدی حاصل از استرس باعث می‌شود تا والدین قادر نباشد فشارها وشرایط غیر قابل اجتناب را تحمل کنند. در نتیجه چنین محیطی عزت نفس آنان کاهش یافته در نتیجه حالات تنش زا تداوم می‌یابد وباعث می‌گردد تا روابط خانوادگی مختل گردد. بنابراین درتمام جنبه‌های زندگی والدین باید تلاش کنند تا از عهده استرس بر آیند. این همان برنامه آگاهی از استرس ومدیریت آن است و برنامه ای است که در آن به والدین می‌آموزند چگونه رفتار کنند تا از خود مراقبت کنند (کاوه، 1388).  پدرومادری که دچار استرس شدید باشند نمی‌توانند وظیفه خود را نسبت به فرزندشان به درستی انجام دهند متاسفانه هرچه مشکل رفتاری کودک بارز تر می‌شود این دسته از والدین استرس بیشتری پیدا می‌کنند (فریک و همکاران به نقل از حسینی قمی و سلیمی بجستانی،1391). تحقیقات متعدد موید این مطلب است که فشار عصبی تأثیر منفی در زندگی فردی و خانوادگی اثرات مخرب برکارایی والدین دارد و به عبارتی در فعالیت‌های روزمره روابط بین فردی شیوه فرزند پروری خلل ایجاد می‌نماید ووالدین به رفتار واعمالی دست می‌زنند که مستقیماً در بازدهی آن‌ها وچگونگی نقش والدی و شیوه فرزندپروری نقش اساسی دارد. بی تردید تولد و حضور کودکی با کم توانی ذهنی و یا حرکتی در هر خانواده ای می‌تواند به مثابه‌ی رویدادی نامطلوب و چالش زا موجب ایجاد تنبیدگی، سرخوردگی و ناامیدی شود (مکائیلی منیع، 1388). به نظر می‌رسد اگر افراد روش صحیح بر خورد با آن برخورد نمایند کار آمد تر و سالم‌تر خواهند بود پایداری و مقابله با استرس لازمه زندگی موفق در قرن جدید است. در مورد این متغییر به اندازه کافی کار نشده است ضرورت تحقیق را بیشتر می‌نماید. عوامل و منابع مختلفی می‌توانند باعث استرس و فشار در خانواده‌ها شوند. که یکی از این عوامل تولد فرزندی با کم توانی ذهنی و یا حرکتی  است. طبق تعریف کم توانی ذهنی، عبارت است از رشد ناقص ذهن که فرد را در تطابق یا سازش با محیط خود ناتوان می‌کند؛ بطوری که بدون نظارت و کمک دیگری قادر به زندگی نیست ( هوانگ و کووو، 1997). براساس تحقیقات، در هر جامعه حدود 1 تا 3 درصد جمعیت را افراد کم توان ذهنی تشکیل می‌دهند (سادوک، 2003؛ به نقل از رستمی، 1388). والدین این کودکان، با مسائل زیادی همچون مشکل پذیرش ناتوانی فرزند، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی، مسائل پزشکی، آموزشی و توانبخشی موجه هستند (وایتر، 2003). تعداد قابل توجهی از خانواده‌های ایرانی از اثرات منفی داشتن یک کودک معلول و همچنین از بار مراقبتی

پروژه دانشگاهی

 بسیار زیاد، استرس روانی اجتماعی ومالی ناشی از داشتن یک کودک معلول رنج می‌برند، که این عوامل باعث بر هم ریختگی سازمان خانواده می‌شوند. وقتی والدین با معلولیت فرزند خود روبرومی شوند به دنبال جایی یا افرادی هستندکه آنان را رچگونگی برخورد و سازگاری با این مسأله راهنمایی نمایند. لذا ضروری است در زمینه تأثیر وجود فرزند معلول، بعنوان یک استرس مزمن بر خانواده، بویژه مادر ارزیابی صورت گیرد. بنابراین توجه به مسائل و مشکلات خانواده‌ها و والدین دارای کودک کم توانی ذهنی به برنامه ای منسجم و جامع نیازمند است تا والدین و خانواده‌ها را در فائق آمدن بر مشکلات روانشناختی یاری کند.

 

1-4-اهداف پژوهش

 

اهداف کلی

 

تعیین تاثیر  آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مادران کودکان معلول.

 

اهداف فرعی

 

تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه مسائل والدین وخانواده.

 

تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه نگرانی و بدبینی والدین نسبت به آینده کودک.

 

تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه خصوصیات کودک.

 

تعیین تاثیر آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه محدودیت های جسمانی کودک.

 

1-5- فرضیه‌های پژوهش

 

فرضیه اصلی

 

آموزش رفتاری والدین بر کاهش استرس والدینی مادران دارای کودکان معلول مؤثر است.

 

فرضیه های فرعی

 

آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه مسائل والدین وخانواده مؤثر است.

 

آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه نگرانی و بدبینی والدین نسبت به آینده کودک مؤثر است.

 

آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه خصوصیات کودک مؤثر است.

 

آموزش رفتاری والدین بر کاهش مؤلفه محدودیت های جسمانی کودک مؤثر است.

 

1-6-تعریف نظری وعملیاتی متغییرها

 

استرس والدین

 

تعریف نظری

 

استرس والدینی مجموعه فرایندهایی است که در تلاش برای انطباق با نقاضاهای مربوط به نقش والدینی ناشی می شود و منجر به واکنش فیزیولوژیکی وروانی ناخوشایند می‌گردد (صابری و همکاران،1393).

 

 

 

تعریف عملیاتی

 

استرس والدینی عبارت است از نمره ای که آزمودنی از پرسشنامه منابع واسترس که توسط فردریک در سال (1993) ساخته شده است کسب می‌کنند.

 

آموزش رفتاری والدین

 

 

 

تعریف نظری

 

منظور از آموزش رفتاری مادران آن است که مهارت‌هایی به مادران آموزش داده شود که نتیجه‌اش تغییر رفتار فرزندان است. در این برنامه درمانگر از طریق اندیشه و رفتار عمل می‌کند. این نوع درمان ماهیت خطی دارد و درمانگر در طی یک شیوه ثابت و دقیق و رهنمودی است. شیوه‌های تعلیم شامل روش‌های کلامی و غیرکلامی است (حسینی،1390).

 

تعریف عملیاتی

 

دراین پژوهش در طی 8 جلسه آموزشی، 60 دقیقه ای بر اساس الگوی فورهند و مک ماهون(1998، به نقل از رجبلو، 1385) به والدین آموزش داده شد. که دراین جلسات این مهارت‌ها (آموزش چگونه حرف زدن وگوش دادن، فنون آموزش شرطی شدن، شرطی سازی عامل پاسخ گر، سرمشق دهی، شکل دهی رفتار، چگونگی خط پایه، الگوسازی، مدل سازی، انواع تقویت، اقتصاد ژتونی، اصل پریماک، تنبیه ومحرومیت سازی، اصل خاموشی زمان، اصل قرارداد وابستگی) انتقال داده شد.

اثر بخشی آموزش شادکامی فوردایس بر کیفیت و صمیمیت زندگی زوجین فرهنگی شهرستان قرچک

تفکر چگونه شاد زیستن ایده ای است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول داشته به گونه ای که همواره به دنبال یافتن راهکارهایی برای بهتر زیستن و کسب لذت و بهره بیشتر از زندگی بوده است. خواه فردی معتقد به دین باشد یا نه ،همه انسانها خواهان جایگاه بهتری در زندگی هستند و حرکت همه انسانها به سمت شادی است( انوشیروانی،82).

 

شادمانی اشاره به احساسی مثبت دارد که با کلماتی چون رضایتمندی  و بهروزی بیان می شود. شادمانی در منابع مختلف با واژه هایی چون خوشحال2  ،رضایت از زندگی ،احساسات مثبت3  ،زندگی معنادار4 و واژه هایی این چنینی بیان شده است. یکی از واژهایی که مکررا در مرور متون معادل شادکامی به کار رفته واژه well being می باشد. در متون مختلف این دو واژه به صورت جایگزین یکدیگر به کار رفته اند. بهروزی عموما به عنوان یک عامل جسمی و سرور و سرخوش به عنوان یک عامل ذهنی و درونی به کار می رود.بهروزی را میتوان به طور کلی شامل تعادل بین اجزاء مختلف زندگی مثل اجزاء احساسی و جسمانی فرد دانست که می تواند سبب شادمانی و زندگی خوب در فرد شود.

 

در سالهای گذشته با کارهای سلیگمن5 در روان شناسی جنبش با عنوان روان شناسی مثبت ایجاد شده است. در این زمینه مباحثی مثل شادی ،امید ،سرزندگی و خوش بینی بررسی می شود.از مقوله های روان شناسی مثبت به زیستی ذهنی و شادی است که تاریخچه زیستی ذهنی به اواخر دهه 50 و شادی به شالهای دهه 60 میلادی بر می گردد(کار6،1387).

 

با مطرح شدن روز افزون اهمیت شادکامی در امر سلامت روان و خوشبختی و همچنین تاثیر آن در تقویت قوای روانی انسان برای مقابله با پیچیدگیهای و مشکلات دنیای امروز ،توجه و نظر محققان ،اندیشمندان   نسبت به آن تغییر کرده است. تحقیقات نشان می دهد که شادی صرف نظر از چگونگی بدست آوردن آن می تواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد. افرادی که شاد هستند احساس امنیت بیشتری می کنند ،آسانتر تصمیم می گیرند ،دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند احساس رضایت بیشتری می کنند.(مایزر7،2002)

 

-هدف از روان شناس مثبت نگر به طور عام و روان شناس شادی به طور خاص ایجاد یک تغییر در روان شناس است و قصد آن فراتر از آسیب ها بوده و به سمت بهینه کردن کیفیت زندگی می باشد. این جنبش  آن است که از نقاط قوت انسان به عنوان سپری علیه بیماریهای روانی استفاده نماید.(ترلی و همکاران ،2004).

 

درمان گران شناختی معتقدند که انگاره تفکر منفی باعث افسردگی و نگرانی می شود. آنها معتقدند وقتی مثبت تر و واقع بینانه تر بیندیشید از عزت نفس و کارایی بیشتری برخوردار می شوید.(خدایاری فرد، 1379).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

سلیمگن شادکامی را حق طبیعی هر انسان می داند که برای دستیابی به آن باید برنامه ریزی و تلاش کرد. او شادی را غیر قابل حصول و دست یابی نمی داند بلکه آن را واقعیتی می داند که زندگی شیرین تر و روابط افراد را غنی می سازد.

 

با توجه به اهمیت شادکامی در داشتن تفکر مثبت و روابط آن با کیفیت و صمیمیت میان زوجین در این پژوهش برآنیم که تاثیر آموزش شادکامی فودایس را میزان کیفیت و صمیمیت زوجین بررسی نماییم.

 

1-3 ضرورت واهمیت پژوهش

 

مطالعه شادکامی از جهات مختلف اهمیت دارد. اول  اینکه شادمانی امری مسری است ،یعنی شادی یک فرد شادی چند نفر دیگر را بدنبال دارد و غبار و اندوه را از چهره آنها می زداید بنابراین وجودیک همسر شاد باعث شادی طرف مقابل می شود و این شادی باعث رضایت بیشتر می گردد. دیگر اینکه شادمانی حسد را از بین می برد و وابستگی های فرد را با محیط می گستراند و زندگی دلپذیر تر میسازد. افراد شادمان دارای عزت نفس بالا ،روابط دوستان محکم ،اعتقادات مذهبی معنادار هستند (مایزر ،2002) پژوهش های انجام شده نشان می دهد که شادمانی نقطه مقابل افسردگی است و افسردگی موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن می شود(وایز ،1997). به اعتقاد سالوی و همکاران(2000) عواطف مثبت به خصوص شادی فعالیتهای قلبی و عروق و سیستم ایمنی را بهبود می بخشد.

 

با توجه به اهمیت این موضوع و اینکه شادکامی می تواند میزان کیفیت و صمیمیت زندگی زوجین را تحت تاثیر قرار دهد و نظر به اینکه زوجین فرهنگی به دلایل متعدد از جمله مسائل کاری یکنواخت و مشکلات اقتصادی و… مستعد دچار شدن به روزمره گی وکاهش کیفیت و صمیمیت در زندگی خویش هستند(آرین،1388) بنابراین لازم دیدم که جدی تر به این قضیه نگاه کرده و پژوهشی در این زمینه انجام دهم زیرا شادکامی زوجین و اثر بخشی آن بر صمیمیت و کیفیت زندگی زناشویی آنها کمتر در تحقیقات  مورد بررسی قرار گرفته است.

عکس مرتبط با اقتصاد

1-4 اهداف پژوهش

 

1-4-1 هدف اصلی

 

تعیین اثربخشی آموزش گروهی برنامه شادکامی فوردایس بر کیفیت و صمیمیت زوجین فرهنگی

 

1-4-2 اهداف فرعی

 

الف:اثر بخشی آموزش گروهی شادکامی فوردایس بر کیفیت زندگی زوجین

 

ب:اثربخشی آموزش گروهی شادکامی فوردایس بر صمیمیت زندگی زوجین

 

 

 

1-5 فرضیه های پژوهش

 

1-5-1آموزش شادکامی فوردایس باعث افزایش کیفیت در زندگی زوجین می شود.

 

 

 

فرضیه1: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت جسمانی زوجین فرهنگی تأثیر دارد.

 

فرضیه2: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت روانی زوجین فرهنگی تأثیر دارد.

 

پروژه دانشگاهی

 

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

فرضیه3: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت روابط اجتماعی زوجین فرهنگی تأثیر دارد.

 

فرضیه4: آموزش شادکامی فوردایس بر افزایش کیفیت زندگی در زمینه سلامت محیط زوجین فرهنگی تأثیر دارد.

 

 

 

1-5-2 آموزش شادکامی فوردایس باعث افزایش صمیمیت در زندگی زوجین می شود.

 

 

 

1-6 متغیر های پژوهش

 

 متغیر مستقل:دراین پژوهش شادکامی فوردایس به عنوان متغیر مستقل بکار برده می شود.

 

 متغیر وابسته:کیفیت و صمیمیت زوجین

 

 

 

 

 

1-7  تعریف اصطلاحات

 

1-7-1 تعریف نظری متغیر ها

 

شادی

 

شادکامی تعادل میان تجربه های هیجانی مثبت و منفی در طول یک دوره زمانی (لیوبومیر سکی1، 2001 بر گرفته است برادبرن2، 1969)

 

شادکامی به درجه با میزان گفته می شود که شخص درباره مطلوبیت کل زندگی خود قضاوت می کند. به عبارت دیگر شادی به این معنا است که فرد به چه میزان زندگی خود را دوست دارد.( وینهوون،1988)

 

لیوبومیر سکی ،شلدون و شید 4(2005) شادکامی را تجربه احساس نشاط ،خوشنودی و خوشی نیز دارا بودن این احساس که فرد زندگی خود را خوب ،یا معنا و با ارزش برابر در نظر گرفته اند. طبق این تعریف مشخص می شود که شادی یک پدیده ذهنی و درونی است. دونوو و کوپر (1998) در یک پژوهش فرا تحلیل ،مهم ترین ویژگی شخصیتی افراد شادی را عاطفه مثبت و عزت نفس گزارش نموده اند.

 

 

 

کیفیت زندگی:

 

فارنز و پاورس(1383به نقل از رئیسی) کیفیت زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد دانستند که برای او مهم می باشد.

 

سل و تالسکی(1385به نقل ازعابدی)کیفیت زندگی را ارزیابی و رضایت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با آنچه ایده آل یا ممکن می پندارد ،تلقی کردند. برخی از محققان این واژه را پیچیده تر از آن دانستند که بتوان آن را در یک جمله یا عبارت توصیف کرد.

 

سازمان بهداشت جهانی (who) در سال 2000 این مفهوم را به اینصورت تعریف کرده است :کیفیت زندگی ،درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ. سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند ،اهداف ،انتظارات ،استانداردها و اولویت هایشان می باشد، پس کاملا فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه های مختلف زندگیشان تاثیر دارد (نل 4،1993).

 

زان 5در سال 1998 کیفیت زندگی را درجه رضایت در تجارب زندگی فرد می داند. وی می گوید کیفیت زندگی شامل رضایت از زندگی در تصور از خود ،و فاکتورهای اجتماعی و اقتصادی است.

 

 

 

به رغم آنکه توافق کلی در تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد ،پژوهشگران به سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن ،ذهنی بودن و پویا بودن اتفاق نظر دارند. کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد جسمی ،روانی ،اجتماعی و روحی است. این ویژگی با تعریفی که امروزه از سلامتی داریم منطبق است آنجا که سلامتی را رفاه کامل جسمی و روانی ،اجتماعی و معنوی می دانیم.(سلامت، 1388).

 

 

 

 

 
مداحی های محرم