تمایلات رفتاری مصرف کنندگان یک شاخص مناسب برای سنجش رفتارهای ذاتی و معنوی
می باشد.( تانگ و چن، 2008) بنابراین با وجود اینکه در اکثر مواقع شناخت گرایشات رفتاری واقعی مصرف کنندگان می تواند دشوار باشد.(فولرتون و پانج،2004) اما شناخت و پیش بینی رفتار
مصرف کنندگان یکی از مهمترین وظایف بازاریابان محسوب می شود. امروزه بسیاری از موسسات و سازمان های موفق، مفاهیم اولیه و جدید بازاریابی را پذیرفته و طبق آن عمل می کنند. آنها
دریافته اند که توجه و تمرکز بر نیازهای مشتریان به معنی توجه به کیفیت محصول و ارائه خدمت به مشتریان است. امروزه سازمان ها متوجه شده اند که مطلوب ترین و موفق ترین محصولات اگر
خواسته ها و نیازهای مشتریان را برآورده نسازند، مورد تقاضا واقع نخواهند شد. واضح است که برای موفقیت در این امر باید درک جامعی از نیازهای مصرف کنندگان احتمالی و بالقوه محصولات و خدمات داشته و از چگونگی کسب اطلاعات توسط آنان درباره خدمات و محصولات آگاهی حاصل کرد. سازمانها صرف نظر از اینكه چه محصولی را تولید می كنند باید موفقیت خود را در گرو خلق ارزش(بیشتر از رقیب) برای مشتری بدانند. ایجاد ارزش برای خدمت، در یک قیمت رقابتی، یک منبع بالقوه از مزیت رقابتی بوده و یکی از مهمترین مفاهیم برای درک رفتار مصرف کننده در صنعت خدمات است. پذیرفته ترین تعریف برای ارزش، تبادل میان دادن و گرفتن عنوان شده است، مشتری جهت ارزیابی ارزش دریافتی خود، آنچه را که به دست می آورد در برابر آنچه از دست می دهد مقایسه می کند. بنابراین مشتری در هنگام دریافت خدمت، به ارزیابی کیفیت عناصر تشکیل دهنده آن
می پردازد که اهمیت حفظ و ارتقای کیفیت خدمات را از سوی سازمان ها بیان می کند. در کنار حفظ کیفیت خدمات یكی از رویكردهای موثر در خلق این ارزش، هویت بخشی و ارتقای نام تجاری است. به این صورت که برای فروش یک محصول یا خدمت، مصرف کنندگان باید به ارزش برتر نام تجاری متقاعد شوند. یك نام تجاری، برای آن كه قدرتمند باشد و قوی باقی بماند، وظیفه دارد كه نسبت به هویت خود وفادار باشد. مفهوم هویت نام تجاری، مبین رغبتی است كه باید تعیین كنندگان راهبردهای ارتباطی را وا دارد كه از سطح به عمق روند و نام تجاری را از ریشه بررسی كنند. هویت، جزءكلیدی برندسازی است و هستة ایجاد یك برند موفق، درك چگونگی ایجاد و توسعة هویت برند است. هویت نام تجاری، چارچوبی را برای یكپارچگی كل نام تجاری فراهم می آورد. از طریق آن، می توان حدود موقعیت گذاری را تعیین كرد، ابزار بیان آن را قانون مند ساخت، و از فردیت و دوام آن اطمینان یافت. سازمان ها باید بتوانند ارزشی معادل و یا بیش از آنچه مشتریان در ابتدا انتظار داشته اند به آنها برسانند و این ارزش رسانی باید برای ارضای نیازهای آنها کافی باشد. دستیابی به این هدف نیازمند درک وسیع رفتار مصرف کنندگان است.
مشتری، هدف نهایی خدمات بانکی می باشد و تامین رضایت مشتریان و نگهداری آنان برای بانک ها از اهمیت بسزایی برخوردار است. امروزه رضایت مشتری به عنوان یکی از عناصر و الزامات سیستم های مدیریتی در موسسات و بنگاه های کسب و کارشناخته می شود. در دنیای رقابتی امروز، عصر سلطه بر مشتری به پایان رسیده است و موفقیت سازمان ها در گرو جلب رضایت مشتری و به کارگیری اصول مشتری مداری است. برای ایجاد وفاداری در مشتریان بانک، بهترین رویکرد آن است که در روابط مشتری و سازمان تطابق ایجاد شود و رضایتمندی و وفاداری در مشتری از طریق برقراری آنچه برای مشتری ارزش تلقی می شود ایجاد گردد. ارزش ادراک شده و رضایت در ادبیات خدمات و بازاریابی مورد توجه بسیار زیادی بوده و همواره یکی از متغیرهای مهم در بررسی رفتار مصرف کننده بوده اند. در بسیاری از تحقیقات انجام شده، ارزش ادراکی مشتری همواره یک ورودی مهم برای رضایت مشتری می باشد. اگر نتیجه ارزیابی مشتری از ارزش دریافتی وی مثبت باشد، به این معناست که دریافتی مشتری بیش از پرداختی وی خواهد بود در این حالت مزایایی که در نتیجه انتخاب یک سازمان نصیب مشتری می شود، انتظارات وی را برآورده کرده و پاسخگوی نیازهای متنوع مشتری می باشد و در نتیجه مشتری احساس رضایت خواهد کرد.
رابطه میان رضایت مشتری و رفتارهای پس از خرید وی در تحقیقات مختلفی مورد بررسی قرار گرفته و رضایت مشتری یکی از مهمترین پیش شرط های لازم جهت وفاداربودن مشتری به حساب می آید. توسعه، حفظ و افزایش وفاداری مشتریان به سوی محصولات و یا خدمات تجاری همواره به عنوان هدف اصلی در فعالیت های بازاریابی یک شرکت در نظر گرفته می شود. بسیاری از پژوهشگران بر این مورد اتفاق نظر دارند که وفاداری مشتری به صورت یکی از حالت های خرید بیشتر و گسترش سبد محصولات، خرید مجدد( تکرار خرید) و توصیه خرید به دیگران نمود پیدا می کند.( گریفین1995) بنابرین با توجه به اهمیت نقش رضایت بر رفتارهای پس از خرید مشتری، سازمان ها باید شرایط لازم را برای ایجاد این احساس رضایت در مشتری فراهم کنند. نتیجه این رضایت، بروز رفتارهای حمایتی از سوی مشتری و به نفع سازمان خواهد بود به این ترتیب در بلندمدت منافعی برای سازمان ها حاصل می شود که در نتیجه آن سهم بازار و سود آوری شان افزایش می یابد. اولیور(1997) وفاداری را به عنوان”حفظ تعهد عمیق مشتری به خرید مجدد یا انتخاب مجدد محصول یا خدمات از یك برند و انجام آن به طور مستمر در آینده تعریف می کند، البته با قبول این وضعیت كه تأثیرات موقعیتی و تلاشهای بازاریابی، به صورت بالقوه میتواند باعث تغییر در رفتار مشتری شود.” اولیور در این معنا تمایلات رفتاری مثل خرید مجدد و تبلیغات دهان به دهان را به عنوان یک احتمال ثابت برای مشارکت در رفتار در نظر می گیرد.
در نتیجه این پژوهش در تلاش است تا با ارائه یک مدل ساختاری، عوامل موثر بر تمایلات رفتاری مشتریان را مورد بررسی قرار دهد. منظور از تمایلات رفتاری مشتریان، به نوعی رفتار پس از خرید آنان می باشد که با دو متغیر مراجعه مجدد و تبلیغات دهان به دهان اندازه گیری خواهد شد. برای بررسی عوامل موثر بر آن، به بررسی رابطه میان کیفیت خدمات، هویت برند، ارزش ادراک شده، رضایت مشتری پرداخته خواهد شد.
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
امروزه یکی از مهمترین عوامل برای موفقیت شرکت ها در بازار رقابتی، ارائه خدمات با کیفیت بالا و برآورده کردن نیازهای مشتریان است. با توجه به تغیرات سریع در انتظارات مشتریان، فن آوری و روندهای جهانی شدن، سازمان ها باید فرآیندهای خود را چنان طراحی کنند که بتوانند محصولات و خدمات را با هزینه پایین، کیفیت بالا و در زمان کمی به مشتری ارائه کنند. از سوی دیگر برندها از لحاظ اقتصادی و استراتژیک جزو دارایی های با ارزش شرکت ها و شاید با ارزش ترین دارایی آنها محسوب شوند. محققان بر این باورند که ارزش واقعی محصولات و خدمات برای شرکت ها فقط در درون محصولات و خدمات نیست بلکه این ارزش در ذهن مشتریان بالقوه وجود دارد و این برند است که ارزش واقعی را در ذهن مشتریان پدید می آورد.(کلر و دیگران ، 2008) برندها و نام برندها از آن نظر اهمیت دارند که وقتی مشتری تصمیم به خرید می گیرد یک چارچوب ذهنی آماده شده را برای مراجعه او در اختیارش قرار می دهند. مردم برندهایی را خواهند خرید که از آنها نام و نشانی در ذهن داشته باشند.
هرگز نمی توان از این نکته چشم پوشید که محرک اصلی برای سازمانهای تجاری که دنبال بهبودهای عمده در مسیر پیشرفت خود هستند، همانا مشتریان آن سازمان می باشند. به بیان دیگر هیچ کسب و کاری بدون مشتری قادر به ادامه بقا نمی باشد. بنابراین بسیار حیاتی است تا هر موسسه تجاری، چارچوبی برای درک، تجزیه و تحلیل و ارزیابی وضعیت رضایت مشتریانش در اختیار داشته باشد. از سوی دیگر به واسطه گسترش شدید رقابت و پویایی اقتصاد، آرمانهاو اهداف سازمانها طی چندسال اخیر دچار تغییرات عمده ای شده است. در حالیکه پیش از این تمرکز بر جذب مشتریان جدید، سیاست عمده سازمانها بود، امروزه سیاست های راهبردی و تجاری بر حفظ و بهبود وفاداری و افزایش اعتماد مشتریان نسبت به سازمانها متمرکز شده اند. در شرکت هایی که سهم بیشتری از مشتریان وفادار را به خود اختصاص داده اند بواسطه علل متعددی از جمله نرخ خرید مجدد بالا، کاهش هزینه تبلیغات به خاطر درگیرشدن مشتریان در تبلیغات دهان به دهان، کاهش تمایل برای تعویض و تغییر منبع عرضه کننده کالا و خدمات، میزان سودآوری سازمان را به مراتب افزایش داده است.
امروزه هیچ سازمانی قبل از آگاهی از نحوه ارزیابی مشتریان در خصوص کیفیت محصول و معیارها و انتظاراتی که از این محصول یا خدمت دارند، نمی توانند ادعای مشتری مداری کنند. احساس مشتری نسبت به یک محصول (خدمت) تعیین خواهد کرد که آن محصول(خدمت) در بازار موفق بوده است یا خیر. رضایت مندی مشتری( به عنوان یک پاسخ احساسی) بازگشت سرمایه را تضمین می کند. بدون دانستن خواسته های مشتریان ممکن است مشتریان تمایل به مصرف کالا و خدمات را از خود نشان نداده و عملاً سرمایه گذاری انجام شده به شکست منتهی خواهد شد.
اما باید در نظر داشت که تمام فرآیند ارزیابی مشتری، بسیار پیچیده بوده و برای یک برنامه ریزی موثر و تصمیمات کاربردی، خدمت دهندگان باید در جست و جوی دانشی باشند که چگونه مشتریان، متغیرهای موثر بر تصمیم خرید خود و همچنین متغیرهای تأثیرگذار بر رفتار بعد از خرید خود را ادغام می کنند. آنها باید بدانند که این متغیرها چه هستند و چه ارتباطی با هم دارند. برای مثال خدمت دهندگان ممکن است با سوالاتی از این قبیل مواجه شوند که نقش هزینه های متفاوت مرتبط با تحویل خدمت و ارزیابی کیفیت خدمات در تعیین ارزش ادراک شده چیست؟ هویت برند چه نقشی در ارزیابی مشتری از ارزش دریافت شده، ایفا می کند؟ آیا مشتریان هزینه های پولی را به عنوان اولین شاخص های ارزش ادراک شده در نظر می گیرند؟ چه متغیرهایی بر رضایت مشتری تأثیرگذارند؟ چگونه اغلب متغیرهایی مانند کیفیت، ارزش و رضایت یکپارچه می شوند تا تمایلات رفتاری را تحت تأثیر قرار دهند؟ و در نهایت نقش ارزش مشتری در ارزیابی رضایت وی چیست؟ پاسخ به این سوالات هم از جنبه تئوریکی و هم از جنبه عملی بسیار مهم هستند.
تولیدکنندگان می توانند بر این اساس محصولات خود را تولید کنند، محیط سازمان خود را طراحی کنند، پرسنل خود را استخدام کرده و آموزش دهند و در نهایت محصولات خود را قیمت گذاری کنند تا موجب رضایت مشتریان خود شوند. مدیران با آگاهی از انواع ارزش های مورد نظر مشتریان، و همچنین با توجه به سطوح وفاداری آنان که در رفتارهایی مانند تکرار خرید متبلور می شود می توانند به بخش بندی مشتریان خود بپردازند که در این صورت قادر خواهند بود برنامه های بازاریابی منحصر به فردی را برای هر بخش به اجرا در آورند.
1-3- هدف تحقیق
هدف اصلی از انجام این تحقیق توسعه مدل مفهومی از عوامل موثر بر تمایلات رفتاری مشتریان
می باشد. تحلیلی مقایسه ای از عوامل موثر بر تمایلات رفتاری مشتریان در بانک های دولتی و خصوصی، هدف دیگری است که دنبال خواهد شد.
1-4- سوالات تحقیق
[1] -Tang and Chen
[2] -Fullerton and Punj
-Griffin
[4] -Oliver
[5] -Keller and etal.
پژوهش حاضر با موضوع آسیبشناسی آموزش جامعهشناسی در ایران تلاش دارد تا با نگاهی به وضعیت کنونی آموزش جامعهشناسی در ایران از دریچهی پدیدارشناسی، توصیفی واقع از آن ارائه داده و پیشدرآمدی باشد برای مطالعات آسیبشناسانه و بررسی نقاط ضعف و قوت رشتهی جامعهشناسی در ایران. رویکرد غالب در این پژوهش، رویکرد پدیدارشناسی است و به منظور جمعآوری و تحلیل دادهها از راهبرد روشی گروندد تئوری استفاده شده است، چراکه ماهیت امور مطالعاتی علوم انسانی به طور عام و علوم اجتماعی به طور اخص، ایجاب مینماید که همواره با ملاحظات همهجانبه و بررسی ابعاد مختلف موضوع، بی هیچ پیشفرض و نظریهی از پیشبدیهی، به مطالعهی آن بپردازیم. از آنجا که این پژوهش با عنوان آسیبشناسی انجام گرفته است، ممکن است چنین گمان شود که با پیشفرض وجود معضل و یا آسیب، به سراغ تحقیق رفتهایم. اما لازم به ذکر است که برای پیشگیری از این امر، از رویکرد پدیدارشناسی استفاده کرده و با توجه به نظرات بسیاری از صاحبنظران، تعمق و بررسی مجدد در وضعیت جامعهشناسی ایران را ضروری دانستهایم. در این تحقیق با تکیه بر رویکرد پدیدارشناسی، آموزش به عنوان یک پدیدار برای محقق و کنشگرانِ درگیر فرایند آموزش آشکار شده و محقق تلاش داشته با تکیه بر تجربیات زیستهی این کنشگران، توصیفی از وضعیت آموزش جامعهشناسی به دست دهد تا در نهایت بتوان با تکیه بر توصیفها و واکاوی خلأهای موجود در آموزش، به درکی بهتر از وضعیت جامعهشناسی در ایران نائل شد. در این پژوهش، نیت محقق نه تیشه زدن به ریشهی جامعهشناسی، که درست دفاع از آن در خلال هجمههایی است که به جامعهشناسی ایران وارد شده است. نگارنده معتقد است در وضعیت کنونی، حراست از جامعهشناسی، ضروریترین کاری است که کنشگران این رشته بایستی به آن اهتمام ورزند. از دریچهی همین نگاه است که برآن شدیم تا پیش از اتکا به هرگونه پیشفرضی، واقعیت این رشته و واقعیت آموزش آن را –به عنوان نقطهای که جامعهشناسی از آن آغاز به انتقال میکند-، از دید بیواسطهترین کنشگرانی که با آموزش جامعهشناسی در ارتباطاند، مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم. در این پژوهش چشم امید بر آن داریم تا با تمرکز بر آموزش جامعهشناسی، به عنوان عنصری درونی، واقعیت موجود جامعهشناسی ایران را مبنای عمل قرار داده و با درانداختنِ این طرح، نگاهی نو به وضعیت این رشته داشته باشیم.
در فصل نخست ابتدا به طرح مسأله پرداخته و در باب اهمیت و ضرورت تحقیق سخن به میان آورده شده است. همچنین پرسش تحقیق نیز در این فصل بیان شده است. در فصل دوم مکتب فلسفی پدیدارشناسی، رویکرد کنش متقابل نمادین و مبانی نظری راهبرد روشی گروندد تئوری شرح داده شده است. در فصل سوم راهبرد روشی بهکار گرفته شده در پژوهش حاضر و پیوند آن با پدیدارشناسی و موضوع مورد مطالعه به تفصیل بیان شده است. همچنین روش نمونهگیری و جمعآوری دادهها نیز در این فصل شرح داده شدهاست. فصل چهارم به کدگذاری مصاحبهها پرداخته و تحلیل دادهها را دربرمیگیرد. فصل پایانی پژوهش نیز به جمعبندی و نتیجهگیری اختصاص یافته است.
در این فصل ابتدا به طرح مسأله پرداخته و پرسش تحقیق مطرح شده است. همچنین در باب اهمیت و ضرورت تحقیق نیز بحث شده و مروری بر پیشینهی تحقیقات صورتگرفته، انجام شده است.
از تأسیس علم جامعهشناسی در ایران بیش از هفتاد سال میگذرد. برای اولین بار، غلامحسین صدیقی در 1319 و در دانشکدهی ادبیات و دانشسرای عالی به تدریس رشتهی جامعهشناسی درایران پرداخت(ن.ک ارمکی،1389 و عبداللهی،1370و اشرف،522:1376). از آن دورهی آغازین تاکنون، جامعهشناسی ایران تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ تعداد دانشجویان و دپارتمانهای جامعهشناسی افزایش یافته، مجلههای تخصصی و مقالهها و پایاننامههای متعددی در این حوزه منتشر شده و همایشها و هماندیشیهای فراوانی در حوزههای مختلف جامعهشناسی صورت گرفته است. همچنین انجمنها و کارگاههای آموزشی بسیاری در ارتباط با این رشتهی دانشگاهی به وجود آمده است(ن.ک به ارمکی،1389 و عبداللهی، 1375، فاضلی،1392 و لهسائیزاده 1371). اگرچه دستاوردهای پژوهشهای جامعهشناختی کم نیستند، اما با این حال در دو دههی اخیر، «علوم اجتماعی» نیز مانند سایر حوزهها و رشتههای علمی دانشگاهی، با نوسانات و چالشهایی روبرو بوده است. این نوسانات و چالشها که گاه با برچسب «ناکارآمدی»(آزادارمکی،1378، فاضلی،1380و1386، شارعپور، 1389)، «بحران»(توفیق، 1390، لهساییزاده، 1375 و آزادارمکی، 1375و 1390)، «بلاتکلیفی»(آزادارمکی، 1393)، «پروبلماتیک بودن»(جوادی و توفیق،1390) و عنوانهایی از این دست نامگذاری شدهاند، بررسی مجدد وضعیت جامعهشناسی در ایران را ضروری میسازد. تمامی این صاحبنظران از منظرگاههای(پرسپکتیو) مختلفی معضلات جامعهشناسی را مورد واکاوی قرار داده و علل متعددی را در ایجاد چنین وضعیتی مؤثر شمردهاند. پژوهشگر در این تحقیق پس از بررسی نظرگاههای مختلف، علل تاثیرگذار بر وضعیت کنونی جامعهشناسی در ایران از منظر اصحاب علوم اجتماعی را به دو دستهی معرفتی و غیرمعرفتی تقسیم کرده است که در ادامه به تفصیل بیان خواهد شد. همچنین با استناد به گزارهی فرانسیس بیکن که علم را مبتنی بر مشاهدهی بدون پیشفرض میدانست و معتقد بود تنها با پاک کردن ذهن از همهی پیشداوریها و تعصبات میتوان کتاب طبیعت را با نگاهی تازه قرائت کرد(بلیکی، 1392: 137)، در این پژوهش نیز محقق سعی کرده است تا بدون هیچ پیشفرض و نگاهِ ازپیشتعیینشده و بدون توسل به هیچیک از نظریات بیان شده در خصوص وضعیت این علم، سراغ آموزش جامعهشناسی رفته تا وضعیت کنونی جامعهشناسی را با نگاهی تازه قرائت کند. چراکه به باور پژوهشگر، پیدایش و بازتولید معضلات جامعهشناسی- هم در سطح معرفتی و هم در سطح غیر معرفتی- نسبتی با آموزش جامعهشناسی در ایران دارد؛ نخست به این دلیل که شناخت علمیِ اولیه از جامعهشناسی تنها از مجرای آموزش شکل میگیرد(چه به شکل رسمی آن در دانشگاهها و چه به شکل غیررسمی و توسط کتابهای تألیفی و ترجمه که توسط دانشکاران جامعهشناسی به مخاطبین عرضه میشود) و دوم به این دلیل که در ایران کسب آموزش جامعهشناسی به طور حرفهای، تنها در دانشگاهها صورت میپذیرد و یکی از مهمترین کارکردهای دانشگاه به عنوان نهاد آموزش عالی، در کنار تولید علم، آموزش آن است. هرفون فریدبورگ(ن. ک به آدورنو،1968) نیز معتقد است وظیفهی امروزین جامعهشناسی اساسا آموزشی است.
یکی دیگر از دلایل انتخاب آموزش، توجه ویژهی دانشمندان و پژوهشگران و مسئولین نظام فرهنگی به این امر است. در اوایل هزارهی جدید، با فراگیری و عمومیت یافتن انتقاد از کیفیت برنامههای آموزشی و درسی و عملکرد نظامهای دانشگاهی در سراسر جهان، بیش از 190 کشور عضو یونسکو در میثاق جهانی داکار، متعهد شدند تا طی یک برنامه بلندمدت، «آموزش با کیفیت برای همه» را در سطوح مختلف آموزشی در دستور کار خود قرار دهند(مصفا، 1385: هفت). از آنجا که در ایران، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری متولی اصلی ساماندهی امور دانشگاهی است، آسیبشناسی علوم مختلف نیز بایستی از جمله کارهای بنیادین این سازمان باشد. درواقع با همین مطالعات آسیبشناسانه است که میتوان به نقاط قوت و ضعف دانشِ برساختهشده پی برد و با شناختهای حاصله، نقاط قوت را حفظ و در جهت رفع موانع گام برداشت. این پژوهش نیز قصد دارد تا با نگاهی به واقعیت وضعیت جامعهشناسی، ابعاد مختلف آن را شناخته و با تاکید بر امر آموزش، توصیفی از وضعیت کنونی آن بهدست دهد تا پیشدرآمدی باشد بر ارائهی راهکارهایی برای خروج از معضلات و موانع توسعهی جامعهشناسی.
به نظر میرسد چنانچه مسائل عمدهی جامعهشناسی ایران را از منظر آموزشِ عالی دانشگاهی مطمح نظر قرار دهیم، میتوانیم معضلات معرفتی و غیر معرفتی(عینیِ) جامعهشناسی در ایران را به طور همزمان و منسجم ریشهیابی کنیم. دانشگاه به عنوان عرصهی تولید علم، ما را مستقیما به مسائل معرفتی رهنمون میشود و دانشگاه به عنوان نهاد آموزشی ما را با مسائل سازمانی و عینی(غیرمعرفتی) درگیر میکند. از این رو پژوهشگر با برگزیدن آموزش جامعهشناسی به عنوان موضوع تحقیق، درصدد است تا از یکسویهنگری فاصله گرفته و وضعیت جامعهشناسی در ایران را از زاویهای دیگر بنگرد؛ به عبارت دیگر، آموزش جامعهشناسی ناحیهای است که از آن جا میتوان به رصد کردن معضلات جامعهشناسی ایران–معرفتی و غیر معرفتی بصورت توامان- پرداخت. چنانچه پیشتر به طور ضمنی اشاره شد، هدف از این پژوهش بررسی وضعیت آموزش جامعهشناسی در نظام آموزش عالی ایران است. در ادامهی این فصل، نخست تفکیکی که میان علل معرفتی و غیرمعرفتی از معضلات جامعهشناسی ایران شده است، توضیح داده خواهد شد.
معضلات معرفتی اشاره به علل کلان و اندیشهمحور در عرصهی علوم اجتماعی بطور خاص و علوم انسانی به طور عام دارد و در این صف، نظریهپردازانی قرار دارند که وضعیت کنونی جامعهشناسی را ناشی از زوال اندیشه خردگرا در فرآیند تاریخ اندیشه در ایران(نظریهی انحطاط اندیشهی طباطبایی)، چالش و تضاد معرفت سنتی و متجدد، غلبهی شبه پوزیتیویسم و آمپریسم(تجربهگرایی) خام و سطحی بر جامعهشناسی ایران و ایدئولوژی جامعهی در حال گذار(نظریهی ابراهیم توفیق)، ناتوانی هنر تطبیق و تطابق(نظریه فرهنگ رجایی) و چالش زمینه بومی با دانش غیر بومی و عدم شکلگیری تفکر مفهومی در علوم اجتماعی ایران میدانند(توفیق،1390، مرادی، 1388، داوری اردکانی، 1391و کچوییان، 1390). در این مجال، به توضیح مختصر برخی از این نظریات اشاره کرده تا یادآور شویم که پژوهش حاضر با در نظرگرفتن تمامی موانع معرفتی، برای توصیف هرچه بهتر وضعیت جامعهشناسی ایران، راه سومی در پیش گرفته است.
سید جواد طباطبایی در سه کتاب درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشهی سیاسی در ایران(1367) و زوال اندیشهی سیاسی در ایران(1373) و دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران(1380) به بررسی امکان تاسیس و تدوین اندیشه در ایران به طور عام میپردازد. او به اجمال به این نتیجه میرسد که با سپری شدن عصر زرین فرهنگ ایران، «بقای اندیشهی عقلانی به باد فنا رفت و دورهای در تاریخ اندیشه و عمل ایرانی آغاز شد که از آن به دورهی بنبستِ در عمل و امتناع در اندیشه» یاد میشود. به باور طباطبایی، «در شرایط امتناع، خروج از وضعیت بحران و بنبست، جز از مجرای تغییر موضعی اساسی در دیدگاه امکانپذیر نمیتواند باشد»(طباطبایی: 1374: 7). در ابنخلدون و علوم اجتماعی(1374) وی مشخصا به بحث امتناع علوم اجتماعی میپردازد. طباطبایی با طرح مفاهیم بحران تجدد در ایران و شکست آن و روش فلسفی طرح این مساله، اشاره میکند که ما «امروزه حتا توان طرح پرسشهای خود را نیز از دست دادهایم» و این «به سبب وضعیتی است که به دنبال شرایط امتناع ایجاد شده است»(طباطبایی، 1374: 17).
ابراهیم توفیق نیز در مقالات متعددی، با اشاره به محدودیتهای موجود در تدریس و پژوهش در زمینههایی که امکان زیر سوال بردن بنیاد و ایدئولوژی نظام آکادمیک موجود در آنها وجود دارد، معتقد است که ساختار علم در ایران، در نوع خود، از این ویژگی برخوردار است که اجازه تولید علم را نمیدهد و به همین دلیل است که ما در ایران، در وضعیت امتناع علوم انسانی قرار گرفتهایم. به باور وی، یکی از علل این وضعیت، غلبه بیچون و چرای مطالعات اجتماعی امپریستی و شبه پوزیتویستی است(ن.ک به توفیق،1387).
رضا داوری اردکانی نیز در کتاب خود با عنوان علوم انسانی و برنامهریزی توسعه اشاره میکند که«علم اجتماعی در جهان توسعه نیافته و درحال توسعه، اصلا «نمیتواند» از خود دفاع کند و دست به تغییر زند، چراکه روگرفتِ علم است». روگرفتِ علم نیز به باور او علمی است که در عالم زندگی مردمان ریشه نکرده است(داوریاردکانی، 1391: 9). او همچنین معتقد است شرط اساسی برای پدید آمدن نظم علمی در جامعه، احساس نیاز و تعلق خاطر به آن علم و آمادگی برای پرداختن به آن و همچنین برخوردارشدن از آثار و نتایج آن است. شرطی که تحقق آن در جامعهی کنونی ما چندان امکانپذیر نیست(همان، 69). فرهنگ رجایی نیز معتقد است عدم تناسبی که بین تفکر اجتماعی ما و جامعه و نیازهای اجتماعی برقرار است، به زوالی که تمدن ایرانی از اواخر دورهی صفویه گرفتار آن شده، برمیگردد و در نتیجهی این زوال، جرأت اندیشه و تفکر از افراد گرفته شده است. لذا کسانی نیز که ما آنها را متفکرین میخوانیم، تنها به صورتبرداری از اندیشمندان غربی اتکا کردهاند(ن.ک به رجایی، 1372).
در سوی دیگر کسانی هستند که معضلات جامعهشناسیِ ایران را «غیرمعرفتی»(عینی و سازمانی) تعریف کردهاند. از نظر این افراد جامعهشناسی دچار مشکلاتی است و این مشکلات و معضلات، مرتبط با مسائل عینی و سازمانی جامعهشناسی است؛ مسائلی از قبیل کمبود انباشت علمی و جوان بودن این رشته، کمبود امکانات آموزشی و پژوهشی، شیوهی ناصحیح تدریس، فقدان روش علمی(ن. ک به طالب، 1375)، عدم استقلال دانشگاه، سیاستزدگی علوم اجتماعی، دوری گزیدن از تحقیقات کیفی و افت تحقیقات جامعهشناختی(ن. ک به تنهایی،ص46 به نقل از فاضلی،1380)، تقلیلگرایی روششناختی(عبداللهی، 1375)، گسست نظریه و تجربه(چلبی، 1385)، گزینش غیرپروبلماتیک موضوعات تحقیق و شیوهی نامتناسب سازماندهی تحقیقات اجتماعی(عبدی، 1372)، ضعف مدیریت علمی، عدم تخصص و تسلط اساتید(همچنین ن.ک به ذاکر صالحی، 1384، رفیع پور،1381، آزادارمکی،1385، آزادارمکی،1378و 1387، نیکگهر، 1385، سراجزاده، 1385، قانعیراد، 1385و 1388 و توسلی، 1385). لذا راهِ برونرفت از معضلات کنونی، حل مسائلی از این دست میباشد.
چنانچه ذکر شد، این پژوهش سعی دارد تا با تکیه بر برخی از اصول اساسی پدیدارشناسی و استفاده از راهبرد روشی گروندد تئوری، به مطالعهی وضعیت آموزش جامعهشناسی در ایران بپردازد تا در نهایت بتواند با تکیه بر توصیفها و واکاوی خلاءهای موجود در آموزش به درکی بهتر از وضعیت کنونی جامعهشناسی در ایران نائل شود. از آنجا که در تحلیل پدیدارشناختی، به جای فراهم آوردن مفاهیمی برای تبیین، سعی در توصیف و ترسیم یک موقعیت انضمامی به شکلی که افراد، آنها را درک میکنند، میشود(ورنو،20: 1392)، در این پژوهش نیز تنها به توصیف وضعیت آموزش جامعهشناسی، آنگونه که کنشگران درگیرِ آن، درک کردهاند، اکتفا شده است. در این پژوهش، واقعیت آموزش جامعهشناسی به عنوان یک پدیدار مورد مطالعه قرار گرفته است. برایان مگی به نقل از هوسرل مینویسد: «تجربهی مستقیم، نه تنها اشیاء مادی بلکه خیلی از امور انتزاعی را نیز دربرمیگیرد و نه فقط اندیشهها و دردها و عواطف خود شخص بلکه موسیقی و ریاضیات و بسیاری چیزهای دیگر را نیز شامل میشود»
(مگی، 414: 1390). درواقع تحلیل پدیدارشناسانه نوعی تجربه مستقیم و شهودی است، رها از تعینهای فرضی که این تجربه صرفا شامل ابژههای مادی نمیشود، بلکه به دادههای تجریدی مثل اندیشهها، دردها، هیجانات، خاطرات و مانند آن نیز مرتبط میشود(احمدی، 1387: 54). به عبارتی تمرکز اصلی تحلیل پدیدارشناختی، بررسی تجربهی آگاهانه است. هوسرل در چارچوب داده شدن چیزها درشیوهها و نحوههای خاص خودشان و آگاه شدن از چیزها حرف میزند، یعنی از تجربه زیستهی آنها. بنابراین هرچیزی که به نحوی داده شود، تجربه میشود و تجربه صرفا محدود به تجربه فیزیکی نیست. هرچیزی اعم از امر اخلاقی، امر زیبا، امر فرهنگی و غیره به هر نحوی که داده شود، قابل توصیف علمی متقن است(زهاوی، 25: 1392).
یکی دیگر از دلایلی که در این پژوهش از رویکرد پدیدارشناسی استفاده شد، این است که با پدیدارشناسی، علوم انسانی میتوانند روش مناسبی برای توصیف خود داشته باشند و پدیدارشناسی هم به این نکته اعتراف میکند که صرفا کاری توصیفی است و نه پاسخی کلی به تمامی پرسشها(زهاوی، 107: 1392).
فتحی(1384)، در مقالهی خود اشاره میکند که پاسخ مثبت به گزارههای زیر به محقق نشان میدهد که آیا روش پدیدارشناختی برای کار او مناسب است یا خیر.
روش پژوهش پدیدارشناختی چیزی را توصیف میکند که در آگاهی ما ظاهر میشود؛ یعنی توصیفی که از طریق معنابخشی ارادی پدیدارها در آگاهی ما بدست میآید؛ نه بر اساس ذهنیت صرف عقلگرایی و نه بر اساس محسوسات علوم تجربی. در توصیف پدیدارشناختی، نه بر عینیت محسوس پدیده و نه بر ذهنیت صرف محقق اتکا میشود؛ بلکه مبتنی است بر آگاهی دریافت شده از طریق تجربهی زیستهی سوژهها، آنگونه که ابژهی مورد پژوهش بر آنها ظاهر میشود. این تجارب زیسته و تجربههای مصاحبهشوندگان، از راه زبان صورت میگیرد که خود دستگاهی از نشانههاست که در بنیان خود استوار است(احمدی، 73: 1387). حال ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا این تجارب از اعتبار علمی برخوردارند یا خیر؟ پاسخ هوسرل این است که معرفتِ علمی از تجربه و «زندگی روزمرّه» ریشه میگیرد، اگرچه امروزه از آن جدا شده است، اما وظیفه پدیدارشناسی آن است که میان معرفتِ علمی و ریشه آن، که همان تجربیات زندگی روزمره انسان است، پیوند دوباره بر قرار کند. از این رو پدیدارشناسی هوسرل نسبت میان علم و خرد را مطرح میکند(احمدی، 55: 1387). برای توصیف تجربهای مشخص پدیدارشناسی ناگزیر است به نسبت میان علم و خرد توجه نشان دهد. تجربهی رها از هر تعین علمی، موضوع اصلی است. اگرچه منش نیتمند این تجربه از راه علم شناخته نخواهد شد، اما حتا نخستین قاعدهبندیهای شناختی و ادراکی آن، فهم علم را دگرگون خواهد کرد(همان، 55). شوتس نیز زیستجهان را دنیای سادهی تجربههای پیشاعلمی میداند. وی معتقد است که علم تنها یک دستاورد فرهنگی خاص است که ریشه در زیستجهان دارد(احمدی، 73: 1387).
با اتخاذ رویکرد پدیدارشناسی و راهبرد روشی گروندد تئوری پژوهش حاضر درصدد است تا با بررسی وضعیت آموزش جامعهشناسی در ایران به پرسش زیر پاسخ دهد:
«وضعیت آموزشِ جامعهشناسی در ایران چگونه است؟»
همچنین اهدافی را به قرار زیر دنبال میکند:
اهداف فرعی:
در ادامه، با شرح اهمیت و ضرورت تحقیقِ پیشِرو، چرایی طرح مسأله بدین شکل و تمایز کار حاضر با پژوهشهای انجامگرفته، روشنتر خواهد شد.
Rationalism
به دنبال پیدایش وگسترش وسایل ارتباط جمعی که مرهون توسعه سریع تکنولوژی می باشد. رسانه ها به بطن جوامع انسانی نفوذ کرده اند به گونه ای که انسان ها بخش قابل توجهی از اوقاتشان را با وسایل ارتباط جمعی به سر می برند. در عصر ارتباطات کمتر مکانی را در روی زمین می توان یافت که وسایل ارتباط جمعی بدان جا راه نیافته باشند. امروزه در بسیاری از جوامع افراد به خصوص جوانان همان طور که به مدرسه می روند هر روز چند ساعت از وقت خود را صرف برنامه های مختلف رسانه ها به خصوص تلویزیون می نمایند. همین امر است که نه تنها اهمیت و نقش وسایل ارتباط جمعی را نشان می دهد بلکه نمایان گر شکل گیری روابط جدید در جوامع است که تغییرات اساسی را در زندگی انسان ها، تفکر اجتماعی و رفتارشان بوجود آورده است. به تعبیر ژان کازنو، وسایل ارتباط جمعی پوسته های نخست گروه ها و جوامع بسته را شکافته و به درون آن رخنه نموده اند رسوخ به درون این واحدهای بسته اجتماعی موجب پیدایی جامعه ای دیگر با ویژگی ها و اختصاصاتی تازه است بعد از موفقیت های چشم گیری که از تبلیغات دکتر گوبلز در آلمان نازی به دست آمد این عقیده حاصل شد که وسایل ارتباط جمعی بر عقاید و افکار عمومی اثرات بسیاری دارند. افراد چه عادی و چه تحصیل کرده بر این باور بودند که وسایل ارتباط جمعی قدرتی مافوق تصور دارند و می توانند افکار ما را منقلب کرده و به زندگی مان شکل تازه ای ببخشند و به اختیار تمامی رفتارها را هدایت نمایند.
رسانه ها جزء لاینفک زندگی بشر امروزی به شمار می آیند و هر روزه جوامع مدرن شاهد عرضه ابزار تکنولوژیک ارتباطی جدیدی به بازار مصرف می باشد . اما در این میان تلویزیون همچنان حاکمیت رسانه های خانگی را در اختیار دارد و چون عضوی از خانواده پذیرفته شده است.
در این میان کودکان و نوجوانان به علت فراغت بیشتر و مسئولیت های کمتر در زندگی، امکان استفاده از این رسانه ها بیش از بزرگسالان دارند. روحیه تقلید پذیری در کودکی و بحران هویت در نوجوانی تاثیر پذیری از قهرمانان و شخصیت های برنامه های تلویزیون را در این طیف سنی بیش از سایرین محتمل می سازد. اگر به عوامل فوق میزان سرمایه هنگفتی را که در سراسر جهان به ویژه در کشور ما در ابعاد مالی، نیروی انسانی، زمان، تحقیقات صرف پدیده ی تلویزیون می گردد بنابراین اهمیت فوق العاده ای این رسانه در زندگی جوامع مدرن امروزی بیشتر آشکار می گردد.
تحقیق حاضر تلاشی است در این مسیر برای بررسی تاثیر تلویزیون بر مخاطب نوجوان شاید در حد خود نوری هر چند بر تاریکی های پژوهش در این عرصه اجتناب ناپذیر زندگی امروزی باشد.
دغدغه پژوهشگران ارتباطی ، تولید کنندگان پیام ، اولیاء و مربیان مخاطبین نوجوان این است که با این صرف وقت و بودجه هنگفت بر تولید و پخش پیام تلویزیونی آیا در کنار جذابیت های ظاهری و سطحی هنرپیشه ها و ساختار فنی و کیفیت های تصویری برنامه های تلویزیونی، عناصر دیگری از سوی مخاطبان دریافت می شود یا نه؟ آیا این عناصر دریافت شده هم سو با اهداف تولید کنندگان پیام می باشد یا خیر؟ یافتن پاسخ هایی برای این ابهامات می تواند تغییرات اساسی در روند ساخت و تولید پیام ایجاد کند. این ابهامات بخشی از سوالاتی که ذهن پژوهشگر را در سال های کار در عرصه برنامه های تلویزیونی به خود مشغول داشته است.
1-2- بیان مسئله
رسانه ها جزء لاینفک زندگی بشر امروزی به شمار می آیند و هر روزه جوامع مدرن شاهد عرضه ابزار تکنولوژیک ارتباطی جدیدی به بازار مصرف می باشد . امروز نقش و جایگاه رسانه ها در حدی است كه نمی توان زندگی را بی حضور آنها قابل تصور دانست. رسانه ها فقط وسیله ی سرگرمی نیستند، بلكه در بسیاری از جنبه های فعالیت اجتماعی و فردی ما دخالت و نقش دارند. گسترش و توسعه ی وسایل ارتباط جمعی در زندگی انسان ها به حدی است كه عصر كنونی را عصر «ارتباطات» نامیده اند چرا که امروزه انسان ها در معرض نهادهای رسانه ای متولد می شوند، می اندیشند، دنیا را در این رهگذر می شناسند و رفتارهای خود را براساس الگوهای برگرفته از كتاب، مجله، فیلم، ماهواره، اینترنت و… سامان می دهند. رسانه های جمعی واسطه شناخت ما از جهان پیرامون هستند، یک مدل ارتباطی و اجتماعی طراحی شده را به عنوان تجربه و شناخت در مقابل مخاطب قرار می دهند. مارشال مک لوهان به این باور رسیده است که در دنیایی زندگی می کنیم که وسایل ارتباطی، آن را برای ما ساخته اند. به اعتقاد او وسایل ارتباطی، رابطه و نسبت حواس ما را با یکدیگر برهم زده و فرهنگ دیگری را با خود به ارمغان آورده اند (رشیدپور،1352: 16) .
در حال حاضر در میان تمام وسایل ارتباط جمعی، تلویزیون تنها رسانهای است که میلیاردها انسان در سراسر جهان به طور گسترده از آن استفاده میکنند . جامعه شناسان بر قدرت بیشتر رسانه تلویزیون در مقابل سایر رسانه ها تاکید می ورزند و در برخی موارد، از تلویزیون به عنوان پرقدرت ترین رسانه نام می برند بزرگترین دلیل این قدرت، طیف گسترده مخاطبان می باشد. تلویزیون جزئی از زندگی روزمره آدمیان دنیای امروز را تشکیل می دهد ( اعزازی ، 1373 : 52 ) .
در اكثركشورهای توسعه یافته، تلویزیون وسیع ترین گستره مخاطبان را در میان تمام رسانه هابه خود اختصاص داده است . در سراسر دنیا افراد بدون توجه به منشأ ملی، نژاد، طبقه اجتماعی، جنسیت یا سن تلویزیون تماشا می كنند و فراوانی تماشاكنندگان زیاد است. تلویزیون از بدو تولد فرد وجود دارد و جزئی از زندگی اوست و یكی از مهمترین رسانه های جمعی است .( Gerbner, 1978 : 45)
انسان ها امروزه در معرض نهادهای رسانه ای متولد می شوند، می اندیشند، دنیا را در این رهگذر می شناسند و رفتارهای خود را براساس الگوهای برگرفته از كتاب، مجله، فیلم، ماهواره، اینترنت و… سامان می دهند. رسانه های جمعی واسطه شناخت ما از جهان پیرامون هستند و یک مدل ارتباطی و اجتماعی طراحی شده را به عنوان تجربه و شناخت در مقابل مخاطب قرار می دهند. در واقع ساختار نگرش افراد نسبت به پدیده ها تا حد زیادی ناشی از ارزشی است که رسانه ها به آن پدیده می دهند. رسانه ها زمینه شکل گیری معنی را فراهم می سازند و افکار عمومی اغلب از رخدادها تصویری در ذهن دارند که ساخت رسانه هاست، در واقع رسانه ها دنیای اطراف را برای مخاطبان بازنمایی می کنند. مفهوم بازنمایی در مطالعات رسانه ای جنبه محوری دارد. این مفهوم با تلاش هایی که برای ترسیم واقعیت صورت می گیرد، رابطه تنگاتنگ دارد. بازنمایی را «تولید معنا از طریق چارچوب های مفهومی و زبان» تعریف می کنند. جریان مداوم و مکرر بازنمایی رسانه ها از جهان واقع، به طرز قوی بر ادراکات و کنش های مخاطبان تأثیر می گذارد زیرا فرض بر این است که این بازنمایی ها عین واقعیت است (مهدی زاده، 1384 : 127-126). افلاطون معتقد است که بازنمایی جهانی از توهمات بوجود می آورد که از «امر واقع» فاصله دارد. برخلاف افلاطون، ارسطو به بازنمایی به عنوان واسطه یا کانالی می نگرد که انسان از طریق آن به «امر واقع» نزدیک می شود.رسانهها با بازنمایی جهان پیرامون، بر شناخت و درک عموم تأثیر گذاشته و در نتیجه سبب تحول در ساخت اجتماعی واقعیت میشوند. بازنمایی نه انعکاس و بازتاب معنای پدیده ها در جهان خارج ، که تولید و ساخت معنا براساس چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است ( مهدی زاده ، 1387: 10 (.
بازنمایی در رسانه ها بر طرز تفکرات، علائق و ایدئولوژی تاثیر گذار است. از طریق رسانه همه ما می آموزیم که در شرایط معین چگونه باید رفتار کرد و هر نقش یا منزلت اجتماعی چه انتظارات و توقعاتی با خود به همراه می آورد. بنابراین، رسانه ها مستمراً و پیشاپیش تجربه واقعی، تصاویری از زندگی و مدل هایی از رفتار عرضه می کنند (کوایل، 1382 : 394).
امروزه تلویزیون به عنوان یکی از ارکان اساسی در خانواده مطرح است و خانواده ها بیشتر وقتشان را در کنار این رسانه می گذرانند و بر اساس آمار بیشترین مخاطب آن در حال حاضر کودکان و نوجوانان هستند که به علت فراغت بیشتر و مسئولیت های کمتر در زندگی، امکان استفاده از این رسانه ها بیش از بزرگسالان دارند و به همین دلیل نیز این رسانه نقش مهمی را در ایجاد الگوی ذهنی، رفتاری و ارتباطی کودکان ایفا می کند.
تلویزیون رسانه ایست که به صورت تدریجی اثرات خود را بر روی بینندگان باقی گذارد . تلویزیون رسانه ای است که همه ی قوای ادراکی انسان (عقل، خیال و وهم) را تحت تأثیر قرار می دهد و یکی از ویژگی های مهم و متمایز کننده ی تلویزیون کیفیت و جذابیت آن است که این ویژگی، جزء جدا ناشدنی این رسانه است، همچنین تلویزیون تصاویرى پویا به شكل نمادین، همراه با زبان و صدا و موسیقى منتقل مى كند از این رو، كلیه شرایط لازم براى توجه و جذب در این رسانه فراهم آمده است و این ویژگى تلویزیون را به قدرتمندترین رسانه جمعى از سایر رسانه ها متمایز مى كند (شرام و دیگران ، 1377: 211).
تلویزیون ثابت کرده است که وسیله ارتباطی نیرومندی است که با تکیه بر توانمندیها خود تاثیرات فراوانی بر مخاطبانش دارد و این توانایی را دارد که دانش آنان را در زمینههای مختلف افزایش دهد. بدون شک تلویزیون رسانهای گیرا و جذاب است و به آسانی بینندگان را به خود جلب می کند و نیازی نیست بیننده حتما با سواد باشد تا پیام آن را درک کند، به دلیل سهولت دسترسی و جذابیت بصری تاثیرپذیری کودکان و نوجوانان از تلویزیون بسیار بالا است و این رسانه نقشی ماندگار در روح و روان و رفتارهای آینده آنان باقی میگذارد. کودکان از طریق تلویزیون، درباره ی خود، زندگی خود، چگونگی رفتار در شرایط گوناگون و چگونگی برخورد با مشکلات خانوادگی و شخصی، چیزهای زیادی می آموزند و این اجتماعی شدن از طریق تلویزیون با توجه به ویژگی های تلویزیون و کودک، از هر چیزی نافذتر است. کودکان ما امروزه در کنار تربیت خانوادگی، تربیت مدرسه ای، از تربیت رسانه ای نیز برخوردارند، تا آن جا که مارگارت مید روزی از تلویزیون به عنوان “نیمه دوم والدین” یاد می کند و بدون شک منظور او از این تعبیر، این نکته بوده است که کودکان ما امروز، اوقات به مراتب بیشتری را در مقابل تلویزیون می گذرانند تا با والدینشان (پستمن ،1378: 298 ) . با توجه به اینکه کودکان امروزه بیشتر در معرض تماشای برنامه های تلویزیون به ویژه برنامه های حوزه کودک قرار دارند بیشتر هم از تلویزیون یاد می گیرند و این قدرت رسانه می باشد که لازم است در جهت توانمندکردن کودکان از آن استفاده برد چرا که امروزه نیازهای زندگی، تغییرات سریع اجتماعی، فرهنگی، تغییر ساختار خانواده، شبکه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی و تنوع، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی انسانها را با چالشها، استرسها و فشارهای متعددی روبهرو کرده است که مقابله مؤثر با آنها نیازمند توانمندیهای روانی- اجتماعی است. فقدان مهارتها و تواناییهای عاطفی، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشکلات، آسیبپذیر کرده و آنها را در معرض انواع اختلالات روانی، اجتماعی و رفتاری قرار میدهد. در سال 1993 آموزش مهارتهای زندگی از سوی سازمان ملل متحد به کشورهای عضو بهطور جدی توصیه شد.مهارتهای زندگی تواناییهایی هستند که به ما کمک میکنند تا در موقعیتهای مختلف، عاقلانه و صحیح رفتار کنیم، به طوری که آرامش داشته باشیم، لذت ببریم و در عین حال با دیگران ارتباط سازگارانه و مفیدی را برقرار کنیم و بدون توسل به خشونت یا خودخوری بتوانیم مسائل پیشآمده را حل کنیم و ضمن کسب موفقیت در زندگی احساس شادمانی داشته باشیم. مهارت های زندگی به دنبال اهدافی می باشدکه برای داشتن زندگی مناسب و همراه با آرامش لازم می باشد: بخشی از اهداف مهارتهای زندگی عبارت است از:
– تقویت اعتماد به نفس
– تقویت روحیه مشارکت و همکاری
– رشد و تقویت عواطف انسانی
– ایجاد روحیه مقاومت در برابر تبلیغات مسموم
– کمک به شناسایی و بیان احساسات
– تأمین سلامت جسمی و بهداشت روانی
– تقویت مهارتهای ارتباطی
– ساختن یک شهروند متعادل و مقبول اجتماع
– تقــــویت روحیــه همـــزیستی مسالمتآمیز
– ارتقای سازگاری فرد با خودش، دیگران و محیط زندگیش.
به همین دلیل این پژوهش در پی پاسخ به این سوال است که :
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
سازمان بهداشت جهانی سال 2001 را سال جهانی ” بهداشت روان ” اعلام کرد و شعار “غفلت بس است، مراقبت کنیم ” را جهت آشکار ساختن اهمیت موضوع مطرح کرد. تحقیقات نشان می دهند که اختلالات روانی و آسیب های اجتماعی ناشی از آن رو به فزونی است . بدیهی است که در راستای مقابله با این معضل پیشگیری از اهمیت ویژه ای برخوردار است . هدف از پیشگیری، افزایش آگاهی و توانایی افراد در برخورد صحیح و مناسب با رویدادهای زندگی است و اولین گام برای نیل به این هدف آموزش مهارت های زندگی است . برنامه آموزش مهارت های زندگی فرد را قادر می کند تا دانش، ارزش ها و نگرش های خود را به توانایی های بالفعل تبدیل کند. بدین معنا که فرد بداند چه کاری را باید انجام دهد و چگونه آن را انجام دهد. لذا این برنامه می تواند تامین کننده سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی افراد باشد و بهتر است این آموزش ها در سنین پایین تر صورت گیرد.
یکی از نهادهایی که در بالا بردن سطح کیفی زندگی تاثیر قابل توجهی دارد، تلویزیون است که با تولید برنامه هایی مناسب می تواند قدمی مؤثر در آموزش مهارت های زندگی و تامین نیازهای فراغتی مخاطبانش بردارد . همگان به نقش ، تأثیر فوق العاده و بعضاً بی بدیل رسانه ها به ویژه رسانه های جهان گستر در عصر حاضر اذعان دارند. با مراجعه به آمار و ارقام موجود در مورد استفاده ازرسانه ها در جهان می توان به این واقعیت پی برد که تلویزیون بیشترین مخاطبان را دارد و با توجه به این گستردگی مخاطبان بیشترین تاثیر را نیز بر آنان دارد.
در خصوص تاثیر برنامه های تلویزیون بر کودکان نظریه یادگیری اجتماعی بندورا عنوان می کند که کودکان مهارت ها و رفتارهای اجتماعی را یاد می گیرند و امروزه تلویزیون یکی از مهمترین یاد دهنده ها به افراد می باشد، به ویژه کودکان و نوجوانانی که ساعت های طولانی از روز را به تماشای برنامه های تلویزیونی می نشینند بدیهی است که تلویزیون به عنوان در دسترس ترین وسیله سرگرمی و با جذابیت های سمعی و بصری فراوان و متنوع از تاثیرگذاری بالای بر مخاطبانش برخوردار است در این رابطه می توان گفت که رسانه ها بر شیوه رفتاری، نحوه سلوک، سلیقه های عمومی در جامعه و نحوه روابط اجتماعی افراد با یکدیگر اثر می گذارد.
از نظر شیلر وسیله ارتباط جمعی به ویژه تلویزیون بهترین نمونه بنگاه های عامل هستند که در عرصه رسوخ و تاثیرگذاری بر اذهان به کار گرفته می شود(شیلر، 1377 : 58) .
با توجه به اهمیت تاثیر تلویزیون بر مخاطبان به ویژه کودکان که ذهن آنان آماده یادگیری می باشد و تربیت درست آنان به عنوان نسل آینده لازم است پژوهشی در خصوص به کارگیری مهارت های زندگی در برنامه های کودک تلویزیون به عنوان مهم ترین مهارت ها برای توانمند سازی کودکان صورت گیرد تا سازندگان برنامه های کودک از این ظرفیت تلویزیون برای توانمندسازی و ارتقاء سطح زندگی کودکان استفاده کنند.
1-4- اهداف تحقیق
در دنیای امروز که به دلیل اهمیت حضور وسایل ارتباط جمعی به عصر ارتباطات معروف است، این وسایل مهمترین نقش را در زندگی مخاطبانشان دارند، بیشترین یادگیری و الگوبرداری مخاطبان از رسانه هاست به ویژه تلویزیون که به دلیل دسترسی آسان و با هزینه کمتر، جذابیت بصری و گستردگی مخاطبان از قدرت بیشتری نسبت به سایر رسانه ها برخوردار است به ویژه در زمانی که مخاطب از داشتن خانواده ای که به الگو برداری از آن بپردازد تاثیر این رسانه بیش از پیش می شود به همین دلیل اهداف این پژوهش به شرح ذیل خواهد بود.
1-4-1- هدف اصلی:
بررسی آموزش مهارتهای زندگی در برنامه های کودک تلویزیون تا از ظرفیت تلویزیون در آموزش این مهارت ها از سنین کودکی که قسمت زیادی از شخصیت کودک شکل می گیرد بهره برد تا کودکان توانمند تربیت نمود که در پیچیدگی های زندگی روزمره بهترین واکنش را نشان دهند.
1-5- سوالات تحقیق
1-5-1- سوال اصلی تحقیق:
آیا در برنامه های کودک تلویزیون مهارت های زندگی آموزش داده می شود؟
1-5-2- سوالات فرعی تحقیق:
1-6- قلمرو تحقیق
هر تحقیقی باید دارای قلمرو و دامنۀ مشخصی باشد تا محقق در تمامی مراحل تحقیق، بر موضوع تحقیق احاطه کافی داشته باشد و بتواند نتایج حاصل از نمونه را به جامعه تعمیم دهد.
1-6-1- قلمرو مکانی
این تحقیق در خصوص نحوه آموزش مهارت های زندگی در برنامه های کودک تلویزیون از منظر والدین دارای کودکان 11 تا 18 ساله می باشد.
1-6- 2- قلمرو زمانی
این تحقیق در سه ماهه چهارم سال 1392 و 6 ماهه اول سال 1393 انجام پذیرفت.
1-6-3 – قلمرو موضوعی
در این تحقیق آموزش مهارت های زندگی در برنامه های کودک مورد مطالعه قرار گرفت.
1-7- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها
تعاریف مفهومی، عبارات یا کلماتی هستند که واژه یا اصطلاحی گنگ و وسیعی را تشریح مینمایند. تعاریف مفهومی باید دو صفت داشته باشند:
الف) مفهوم باید با کلمات دیگری به جز خود آن مفهوم تعریف شود.
ب) تعریف مثبت بر تعریف منفی رجحان دارد (ساروخانی،1380: 90). بنابراین مفهوم سازی كاری بیش از تعریف ساده یا قراردادی واژگان فنی یك علم است. این كار، ساختن مفهوم انتزاعی برای فهمیدن امر واقعی است.
در یك تحقیق علمی عدم مشخص كردن تعریف نظری مفاهیم مورد استفاده و تعیین حدود و ثغور آنها، ممكن است بین برداشتهای محقق و دیگران نوعی سوء تفاهم را به وجود آورد. از این رو با تعریف مفاهیم نظری تحقیق سعی گردید كه ابتدا در باب مفاهیم به كار برده شده در تحقیق حاضر یك پیش زمینهای حاصل گردد تا مفاهیم به كار برده شده، عملیاتی گردند.
همچنین تعاریف عملکردی بر پایه تبدیل واقعیت به کمیت استوار هستند و زمانی میتوان تعاریف مذکور را عملکردی قلمداد نمود که دارای ابعاد علمی و منطقی باشند و در تمامی فرایند تحقیق همان تعریف حفظ شود. هم چنین مفید و مؤثر بودن تعاریف عملکردی، از دیگر نکات اساسی است که باید مورد توجه واقع شود (همان منبع : 92). تعریف عملیاتی و شاخص سازی متغیرها و مولفههای موجود در این تحقیق به قرار ذیل است:
نهاد خانواده که یکی از ارکان مهم در جامعه محسوب میشود، در طول تاریخ دستخوش تحولات گوناگونی گردیده است و تغییرات مختلفی را به خود دیده است. شاید بتوان گفت که عمدهترین تغییرات در این نهاد، پس از انقلاب صنعتی روی داده است (گیدنز، 1386؛ گلدتروپ، 1987). در این دوره، بتدریج «محل کار» از «خانه» جدا شد؛ زن در خانه ماند و مرد به نانآوری در بیرون از منزل مشغول شد و به این طریق، سلطه مردانه بر جنس زنانه، از طریق انحصار اقتصادی در دستان مردان، قدرت بیشتری پیدا نمود (کاستلز، 1386)، تا اینکه با وقوع جنگهای جهانی و اعزام میلیونی مردان به جبهههای نبرد، بتدریج کارخانههای اروپا از نیروهای کار، خالی ماندند و این بار، زنان به محل کار فراخوانده شدند تا چرخهای جنگ، همچنان پرقدرت به چرخش خود ادامه دهند (کولتران و کالینز، 2001).
جنگهای جهانی، نه تنها در عرصه نهادهای سیاسی و نظامی، بلکه نهاد خانواده را نیز در جهان، با تغییرات عظیمی مواجه نمودند و این دوره تاریخی، نقطه عطفی بر تحولات خانواده در جهان معاصر گردید(گیدنز، 1386). شاید مهمترین تحول در این عرصه، در این نکته نهفته بود که زنان پس از جنگ، به خانههای خود بازنگشتند و به رقابت شغلی با مردان پرداختند؛ چرا که کارفرمایان چنین میخواستند؛ نیروی کاری ارزانتر و آرامتر از مردان که برای سرمایهداران، مناسبتر بودند. لذا در این دوره، بتدریج، در کشورهای اروپایی و آمریکایی، زنان با اشتغال خود، به استقلال اقتصادی بیشتری دست یافتند و خود را از سلطه سنگین نظام مردانه، آزادتر کردند (دوناوی، 2008). در سالهای بعد، با افزایش تحصیلات در میان دختران و زنان و همچنین گسترش رویکردهای فمینیستی، بر این تحولات، ابعاد گسترده دیگری نیز افزوده شد؛ از یک سو، با گستره آموزش در میان زنان، آنان به حقوق از دست رفته تاریخی خویش آگاهی بیشتری یافته بودند و از سویی دیگر، با حضور در عرصه کار و افزایش قدرت اقتصادی خود، بنیان تئوری «مرد نانآور» و «زن خانهدار» را به چالش کشیدند که نتیجه آن، تضعیف خانواده مردسالار به شکل پیشین بود. این تحولات، بتدریج نهاد خانواده را در معرض تغییرات جدیدتری قرار داد.
در اواخر دهه 1960 میلادی، ارزشهای سنتی خانواده و نظام اخلاقی پیشین، در گیر و دار تحولات اجتماعی و اقتصادی، با تغییرات شدیدتری مواجه گردید(لوی مارتین، 1996؛ اسموک و مانینگ، 2004). بطور مثال، با تغییرات ارزشی روی داده در این دوره، بتدریج مناسباتی چون روابط پیش از ازدواج در بین دختران و پسران در کشورهای مختلف جهان، پیروان بسیاری پیدا نمود که در نتیجه این تحولات و برآیند عوامل مختلف، نه تنها سن ازدواج در مقیاس جهانی، افزایش قابل توجهی یافت؛ بلکه فراتر از آن، دوام ازدواجهای پیشین نیز کاهش چشمگیری در خود میدید(بنت و دیگران، 1988).
علاوه بر این، روند فزاینده حرکت به سمت مدرنیته و افزایش ارزشهای فردگرایانه به همراه رشد شهرنشینی، بالا رفتن میانگین سطح رفاه و انتظارات بیشتر از کیفیت زندگی زناشویی و عواملی از این قبیل نیز منجر به تسهیل طلاق گردید و در این راستا با قبحزدایی از طلاق، میزان آن در کشورهای گوناگون، با رشد زیادی مواجه گردید؛ تحولاتی که بتدریج، نگاه جامعهشناسان و روانشناسان این کشورها را به سمت مطالعه مسأله جدیدی به نام گسترش خانوادههای طلاق و مطالعه مشکلات پیش روی آنها پیش برد (فاین و هاروی، 2006؛ سوییت، 2011)؛ تحولاتی که خانواده ایرانی را نیز صرفاً با چند دهه تأخیر و فاصله نسبت به آن کشورها، درگیر خود ساخت. این تحولات، فهم عمیقتر و دقیقتر اندیشمندان اجتماعی را از وضعیت افراد درگیر با طلاق و همچنین تأثیرات ناشی از این واقعه بر آنان را در جامعه ایرانی طلب میکند؛ رسالتی که این پژوهش به دنبال دستیابی به آن است.
خانواده در ایران، در پنجاه سال اخیر (و بخصوص در دو دهه گذشته)، تغییرات فراوانی را به خود دیده است. امروزه در شهرها کمتر نشانی از خانواده گسترده است؛ خانوادهای که دیرزمانی در شهرها، نسل به نسل، کنار یکدیگر زندگی میکرد. این در حالی است که خانواده ایرانی، امروز هستهای شده است و این هسته، با کاهش مستمر موالید، روز به روز کوچک و کوچکتر هم میشود(شوازی و علیمندگاری، 1389). از طرفی، زنان امروز جامعه ایرانی از نظر جایگاه و موقعیت اجتماعی، با زنان نسل قبل و پیشتر از آن، تفاوتهای زیادی پیدا نمودهاند؛ اینان در این دوره، بسیار بیشتر از مادران خود، در دو عرصه مهم دانشگاه و محیط کار حضور یافتهاند که نتیجه آن، افزایش آگاهیهای اجتماعی و همچنین گسترش نسبی استقلال اقتصادی در بین آنان بوده است (باقری، ملتفت و شریفیان، 1388؛ توسلی و سعیدی، 1390؛ محمودیان و رشوند، 1391)؛ تحولاتی که بتدریج امکان مقاومت زنانه را در مقابل نظام سنتی مردسالارانه در ایران، افزایش داده است.
در این بین، روند تغییرات در خانواده ایرانی، به این جا نیز ختم نشده است؛ در سالهای اخیر در ایران، نه تنها سن ازدواج، افزایش یافته است؛ بلکه مانند بسیاری از کشورهای دیگر (هر چند گاهاً با آهنگی متفاوت از آنها)، تعداد طلاقها هم با رشد قابل توجهی مواجه بوده است. سونامی جهانی شدن، تنها چند دهه، زمان نیاز داشت تا تبعات تغییرات خانواده در مقیاس جهانی را به درون ایران نیز برساند. با افزایش
طلاق در کشور و بخصوص در شهرهای بزرگ، رخداد طلاق که زمانی، شیوع چندانی نداشت، اکنون به عملی تقریباً فراگیر، بخصوص در جامعه شهری بدل شده است؛ رخدادی که علیرغم پیامدها و چالشهای پسینی آن، با سهولت بیشتری در حال وقوع است و نتایج تحقیقات مختلف در این سالها نیز روند رو به فزونیاش را به درستی نشان داده است. گزارشهای رسمی گوناگون در سالهای اخیر، همگی گویای آن است که بهرغم تمام سیاستگذاریهای اجتماعی و برنامهریزیهای فرهنگی، جامعه ایرانی به سمتی در حال حرکت است که روز به روز بر تعداد طلاقها و فروپاشی خانوادههایش افزوده میشود. طبق آمارهای ثبت احوال کشور (1391)، فقط در ده سال اخیر، نزدیک به یک میلیون طلاق در ایران روی داده است و تقریباً به همین میزان، خانوادههای طلاق در کشور پدید آمده است که در نتیجه آن، حدود دو میلیون زن و مرد، فقط در همین یک دهه گذشته، واقعه طلاق را در ایران تجربه کردهاند (همان، 1391).
مسألهای جدید در جامعه ایرانی، در حال آشکار شدن است؛ مسألهای که در گذشتهای نه چندان دور، شاید خیال وقوع آن در کشور در ذهن بسیاری، محال مینمود؛ پیدایش حجم عظیمی از افراد که هرچند در بسیاری موارد به دلیل تغییر آرام ارزشها و نگاه سهلگیرانهتر جامعه نسبت به وقوع طلاق، آسانتر از نسلهای پیشین، از همسران خود جدا شدهاند، اما به همین آسانی، با پیامدهای این واقعه در زندگی خویش کنار نیامدهاند؛ چرا که این فروپاشی، زندگی بسیاری از آنان را در معرض تغییرات و چالشهای جدید و شدیدی قرار داده است که مدیریت و بازسازی کارآمدتری را در عرصههای مختلف زندگی پس از طلاق برای این افراد طلب میکند تا مبادا طلاق، به جای آنکه سوژه را از وضعیتی سخت برهاند و شرایطش را مساعدتر نماید، برعکس، او را به وضعیتی سختتر دراندازد. در این راستا، نتایج بسیاری از تحقیقات در کشورهای مختلف گویای آن است که طلاق، تأثیرات و پیامدهای منفی گوناگونی بر افراد درگیر در آن میگذارد(آماتو، 2000). بر این اساس، مطالعه عمیق از پیامدهای مختلف این واقعه بر سوژههای گوناگون مشمول طلاق در جامعه ایرانی، ضرورتی غیرقابل انکار است.
در هر حال، جامعه ایرانی، اکنون با حجم عظیمی از افرادی روبروست که به هر دلیل، تجربه طلاق را در ذهن خویش و مهر آن را در شناسنامه خود میبینند و فروپاشیدن کانون گرم خانواده دیرینشان را، از وقایع تلخ زندگی خود میدانند؛ افرادی که ضربه طلاق، بسیاری از آنان را به اشخاصی آسیبپذیر در جامعه تبدیل نموده است که نیاز به حمایتهایی چند جانبه و فراگیر را در خود احساس میکنند. حال، جامعهشناسی ایرانی در حوزه خانواده، مسأله جدیدی را رصد کرده است و سوال تازهای را مطرح نموده است که در سالیانی نه چندان دور، توجه چندانی به آن نمیشد؛ مردان و زنان مطلقه در ایران، پس از طلاق، چگونه زندگی خود را میگذرانند و چه معنایی به این دوره از زندگی خود میدهند و در زمینههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و نظایر آن، وضعیت خود را نسبت به قبل از آن، چگونه ارزیابی و بازسازی میکنند و چه عواملی در این میان بازدارنده یا تسهیلکنندهی راه آنان قلمداد میشود؟ این سوالات و نظایر آن، پرسشهایی هستند که نگارنده در این پژوهش تلاش میکند تا پاسخهایی قانعکننده، مستدل و جامعهشناختی برای آنها بیابد و سپس در این راستا، راهکارهای مناسبی را نیز برای بهبود وضع موجود در این عرصه ارائه نماید.
هدف تحقیق، در راستای پاسخ به سوالات تحقیق است و به دنبال فهم همهجانبه و عمیق از فرآیند بازسازی زندگی پس از طلاق است.
مطالعات مختلف نشان میدهند که روند افزایش طلاق، یک روند جهانی است (هال و ژائو، 1995؛ گونزالز و دیگران، 2009). از طرف دیگر و با نگاهی کوتاه به ادبیات پیشین در این حوزه مشخص میشود که علیرغم اهمیت نظام خانواده در جامعه و مطالعه پیامدهای اجتماعی فروپاشی آن در قالب طلاق، اما به هر دلیل، پژوهشهای عمیق جامعهشناختی چندانی در این مورد در ایران صورت نگرفته است و معدود تحقیقات موجود نیز با اتخاذ رویکردهای اتیک و روشهای کمّی با این پدیده مواجه گردیده است. از اینرو محققان اجتماعی، در گذشته توجه چندانی به نحوه بازسازی زندگی پس از طلاق، توسط سوژههایی که این واقعه را تجربه کردهاند، نداشتهاند و به همین دلیل، جامعهشناسی ایرانی دچار فقرِ شناختی شدید نسبت به این موضوع بکر و البته حساس و رو به افزایش برای جامعه است؛ موضوعی که میتواند تأثیرات مختلفی را بر نهاد خانواده و آسیبهای اجتماعی مرتبط با آن بگذارد که همین امر، اهمیت انجام این تحقیق را مشخص میکند. همچنین نتایج این تحقیق میتواند برای نهادها و مؤسسات مختلفی که هر یک به نحوی در زمینه سیاستگذاریهای مختلف برای خانواده نقش دارند و یا سازمانهایی که آسیبهای اجتماعی را رصد میکنند و نیز سیاستگذاران حوزه رفاه، مفید و موثر باشد.
از سوی دیگر؛ خلأ وجود تحقیقاتی از این دست، سبب گردیدهاند که بسیاری از مسئولان و سیاستگذاران اجتماعی، همه اشکال بازسازی پس از طلاق را به یک چشم بنگرند و لذا گاهاً راهکارهای یکسانی ارائه نمایند و از درک پیچیدگیهای واقعیتهای اجتماعی غافل بمانند و خاستگاهها و پیامدهای گوناگون اجتماعی آنها را در نیابند. عدم شناخت دقیق مسائل اجتماعی، راههای حل و درمان آنها را هم با اشتباهات خطرناکی مواجه خواهد کرد. لذا با این نگاه بود که این پژوهش، رسالت و هدف خود را مطالعه نحوه بازسازی زندگی پس از طلاق در بین سوژههای مشمول طلاق دیده است تا از این طریق بتوان به فهمی عمیقتر از وضعیت موجود در لایههای پنهان جامعه شهری دست یافت؛ فهمی که خود میتواند به عنوان زمینهای پژوهشی و مدیریتی برای مطالعات و برنامهریزیهای دقیقتر بعدی مورد توجه قرار گیرد.
پژوهش وتحقیق در حوزه های جامعه شناسی سیاسی به ویژه جامعه ای از نوع جامعه ما که اغلب دارای مشکلات و مسائل متعددی بوده و به همین علت محققان علوم اجتماعی تمایل کمتری برای پرداختن به این حوزه را دارند. پژوهش حاضر بررسی مهم ترین نقطه نظرات، گرایش ها ،تمایلات و نگرش های اقتصادی ،سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران مركز می باشد.
از ابعاد مهم دنیای اجتماعی فرد رضایت می باشد که شامل انواع رضایت اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، شغلی و… می باشد که در این تحقیق به بررسی نقش رضایت اقتصادی و سیاسی می پردازیم و تاثیر این دو رضایت را بر اعتماد افراد به نظام سیاسی می سنجیم .
رضایت عمومی یک پدیده اجتماعی ،اقتصادی ،سیاسی و روانی می باشد و وجود آن در جامعه لازم و واجب می باشد اما مسئله مهم و قابل طرح ، بررسی علل ،کیفیت و شکل گیری آن می باشد.
عوامل رضایت یا عدم رضایت هر چند مظهر فردی پیدا می کنند و با شرایط مرتبط با ویژگیهای اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی فرد –خانوار دارای جایگاه مشخص و قابل سنجش هستند اما ریشه در ساختار سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیز دارند پس باید مسیر متغیرهای عامل در سطح فردی را در زمنیه های حرکت عمومی ،اجتماعی و اقتصادی جستجود کرد و بیش از پیش برای مقوله رضایت اهمیت قائل شد. دانشجویان كه در این پژوهش جامعه آماری را تشكیل می دهند به عنوان یكی از گروه های عضو جامعه بخشی از این احساس و برداشت را نسبت به نظام سیاسی به نمایش می گذارند .
بررسی موضوع رضایت مندی سیاسی دانشجویان از این نظر كه دانشگاه و دانشجو همواره در تحولات سیاسی كشور ایران صاحب تاثیر بوده است ، تحقیق را به شناخت و فهم رضایت مندی سیاسی جامعه ی ایرانی نزدیك خواهد نمود.
برخورداری از حمایت و تداوم رضایت افراد جامعه نسبت به سیاست های داخلی و خارجی از نشانه های یك نظام سیاسی كارآمد می باشد. هر نظام سیاسی دوراندیش همواره در تلاش است تا ضمن كاهش منتقدان خود بر تعداد موافقان و طرفداران خود بیافزاید. تداوم این روند به تدریج بر ثبات و دوام پایه های آن نظام سیاسی می افزاید. با توجه به آنچه که بیان گردید، این پژوهش سعی دارد به سوالات زیر پاسخ دهد:
1– 3 ضرورت واهمیت تحقیق
توجه گسترده و فراوان به موضوع ثبات و زمینه های تعادل و حفظ، بقا و ادامه حکومت که در چهارچوب مطالعات جامعه شناسی سیاسی و انقلابات وجود دارد همچنین رابطه نزدیک بین مردم وحکومت، حکایت از اهمیت این موضوع دارد. در جامعه ای که احساس تعهد و دلبستگی چندانی به نظام سیاسی وجود نداشته باشد شهروندان به عنوان نیروهای حامی دولت ومشروعیت بخش نظام در شرایط بحرانی عمل نخواهند کرد.
از آنجایی که نقطه مقابل رضایت، نارضایتی می باشد و درصورت جدی نگرفتن رضایت در جامعه نارضایتی بروز خواهد کرد و ادامه این نارضایتی می تواند به بروز بحران و ناآرامی در سطح نظام اجتماعی و به تدریج درنهایت منجر به انقلاب گردد پس ضرورت توجه دقیق تر به رضایت و عوامل موثر بر آن واعتماد افراد جامعه به نظام سیاسی همچنین کیفیت گسترش آن بین عموم افراد جامعه لازم به نظر می رسد.
از سوی دیگر با عنایت به رخدادهای سیاسی، اقتصادی اخیر ( تغییر دولت و طیف سیاسی حاکم در انتخابات سال گذشته، بهبود گسترش روابط سیاسی دولت ایران با اروپا ، مذاکرات تیم ایرانی با نمایندگان اروپا در خصوص لغو تحریم ها و قول مساعد دولت دکتر روحانی در خصوص بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم و … بسیار حائز اهمیت می باشد که دراین برهه از زمان نیز رضایت سیاسی و اقتصادی افراد جامعه مورد سنجش قرار گیرد چون تا رضایت افراد جامعه حاصل نشود حکومت به اهداف مورد نظر خودش دست نمی یابد. همان گونه که پیشتر هم ذکر شد دانشجویان به عنوان بخش بزرگ و موثر در جامعه می توانند در جهت دهی و سازماندهی سیاست در کشور تاثیرگذار باشند. اهمیت و ضرورت انجام پژوهش در این خصوص می توان در موارد ذیل خلاصه نمود:
اثرات مثبت رضایت و اعتماد سیاسی و جلوگیری آنها از تعارضات اجتماعی وعوامل آن.
1- 5 سوالات تحقیق
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
متغیرهای مستقل این تحقیق عبارتند از:
رضایت اقتصادی: مجموعه ای از نگرش های مثبت نسبت به موضوعات اقتصادی می باشد که این موضوعات هم به نظام اقتصادی و هم به متصدیان اقتصادی در جامعه اشاره دارد. این متغیر در سطح فاصله ای و شامل گویه های 14 تا 40 در طیف پنج گزینه ای لیکرت اندازه گیری شده است.
جنس: دارا بودن ویژگیهای زیستی خاصی که در سطح اسمی به واجدین آن زن و مرد یا پسر و دختر اطلاق می شود. این متغیر در سطح اسمی و از طریق سوال 1، اندازه گیری خواهد شد. لازم به ذکر است که در این تحقیق، سطح تحلیل و واحد تحلیل، “فرد دانشجو” می باشد.
میزان درآمد ماهانه: عبارتست از مجموع مقدار پولی که به صورت رسمی یا اضافه کاری یا از منابع دیگر، توسط دانشجو و یا سرپرست خانواده آزمودنی در طول یک ماه کسب می شود. این متغیر در سطح فاصله ای و از طریق سوال 2 و گویه های 13 تا 16 اندازه گیری شده است .
میزان پاسخگویی نظام سیاسی به مشکلات اقتصادی: نظام سیاسی به عنوان نظام کنشهای متقابلی تعریف می شود که در همه جامعههای مستقل یافت میشود و هر جامعهای از طریق آن، کارکردهای یگانگی و سازگاری را با به کارگیری یا تهدید به استعمال کمتر یا بیشتر زور و اجبار مشروع انجام میدهد. این نظام شامل نه فقط مقننه و مجریه، دستگاههای اداری، احزاب و گروههای ذی نفع بلکه گروههای منزلت طبقاتی و دودمانی و پدیدههایی نظیر شورشها و تظاهرات است. منظور از مشکلات اقتصادی نیز مواردی چون کنترل تورم، بیکاری، مالیات ناعادلانه، رشوه، اختلاس و گران فروشی را شامل می شود. این متغیر در سطح فاصله ای و از طریق گویه های 17 تا 21 اندازه گیری شده است.
صرف درآمدهای ملی برای خدمات عمومی: منظور از درآمدهای ملی، در آمد حاصل از فروش نفت، درآمدهای مالیاتی، درآمد حاصل از صادرات محصولات غیرنفتی و بالاخره هر نوع درآمدی که عاید دولت می گردد. منظور از خدمات عمومی نیز به طور عام شامل خدمات بهداشتی، آموزشی، رفاهی، شهری می باشد که در راستای رفاه و آسایش شهروندان انجام می گیرد. این متغیر در سطح فاصله ای و از طریق گویه های22 تا 25 اندازه گیری شده است.
نوع عملکرد رفاهی دولت: بیانگر اینست که دولت در راستای ایجاد و ارتقای سطح رفاه و آسایش شهروندان چه امکانات و خدماتی را به وجود می آورد و این میزان آیا به حدی است که موجب رضایت خاطر شهروندان قرار گیرد. این متغیر در سطح فاصله ای و از طریق گویه های 26 تا 31 اندازه گیری شده است.
نحوه رفتار دولت در مقابل منافع اقتصادی گروههای اجتماعی: منظور اینکه دولت در مقابل منافع گروههای مختلف اجتماعی چه نوع برخورد و رفتاری را از خود نشان می دهد. مثلا دولت سرمایه دار در سیاستهای خود ناخواسته منافع گروههای سرمایه دار را در مقابل منافع عامه مردم بیشتر مورد ملاحظه قرار می دهد و همین امر موجب نارضایتی سیاسی شده و مشروعیت دولت به زیر سوال می رود. این متغیر در سطح فاصله ای و از طریق گویه های 32 تا 34 اندازه گیری شده است.
میزان توزیع مناسب فرصت های اقتصادی: منظور اینکه فرصت های اقتصادی از جمله اعطای وام و تسهیلات بانکی، در نظر گرفتن تخفیف های مالیاتی، اعطای یارانه های اقتصادی و… در بین گروههای مختلف اقتصادی تا چه حد به صورت عادلانه انجام می گیرد. این متغیر در سطح فاصله ای و از طریق گویه های 35 تا 37 اندازه گیری شده است.
متغیرهای وابسته این تحقیق، رضایت سیاسی و اعتمادسیاسی می باشند که به شرح زیر تعریف شده اند:
رضایت سیاسی: برای سنجش رضایت سیاسی ، نگرش مثبت پاسخگویان به اصل نظام، میزان رضایت از عملکرد آن و قوانین حاکم بر آن مورد سوال قرار گرفته است. این متغیر در سطح فاصله ای و با استفاده از گویه های 1 تا 8 در طیف پنج گزینه ای لیکرت اندازه گیری شده است.
اعتماد سیاسی: استون، اعتماد سیاسی را مجموعه ای از نگرش های مثبت نسبت به موضوعات سیاسی می داند که این موضوعات هم به رژیم سیاسی و هم متصدیان اقتدار در جامعه بر می گردد. بریتزر نیز اعتماد سیاسی را به سه بخش اعتماد به نظام سیاسی، نهادهای سیاسی و کنشگران سیاسی تقسیم می کند. بر اساس تعاریف فوق تعریف نظری از اعتماد سیاسی عبارتست از : نگرش مثبت و حامیانه اعضای یک جامعه اعم از فرد یا گروه نسبت به مجموعه نظام سیاسی، نهادهای سیاسی و کنشگران سیاسی جامعه است. این متغیر در سطح فاصله ای و با استفاده از گویه های 9 تا 12 در طیف پنج گزینه ای لیکرت اندازه گیری شده است. البته لازم به ذکر است که دو اصطلاح »رضایت سیاسی» و »اعتماد سیاسی» در حوزه انتزاع و تحلیل از یکدیگر جدا شده است در حالی در حوزه عمل و واقعیت این دو به راحتی از یکدیگر