یکی از بخش هایی که زنان شاغل در بیمارستان، به فعالیت می پردازند،بخش اورژانس است. کار زنان در بخش اورژانس،خطرناک و پر استرس می باشد،زیرا زنان در این بخش ها مرتب با جریانی از محرک های استرس آور و خسته کننده روبرو هستند(آینوی،2006).
برقراری ارتباط در برخی موقعیتها نیاز به مهارت خاصی دارد.کسانی که دچار گرفتاری های عصبی و روانی می شوند،به تدریج تحت تاثیر عوامل نامساعد محیطی،صبر خود را از دست می دهند.بنابراین زنان دارای قابلیت های مدیریتی، با آگاهی از نگرانی وعوامل تنش زا می توانند،با برنامه ریزی لازم،محیط را برای انجام کار مساعد سازند. (مورلاس،2001).
احساس نگرانی ضمن رویارویی با عامل تهدید کننده خیالی یا واقعی بروز میکند. که طی آن فرد، نمایش ها و داستان های خیالی مصیبت بار را در ذهن خود می پروراند و عواقب و پیامدهای آن را در ذهن تصور می کند و سعی می کند به صورت ذهنی اعم از رویارویی یا اجتناب، مشکل را حل کند.(منین، 2001). یکی از ویژگی های افراد نگران عدم تحمل بلاتکلیفی است، عدم تحمل بلاتکلیفی، یک ویژگی شخصیتی است که از مجموعهای از عقاید منفی دربارهی عدم قطعیت تشکیل شده است. برای مثال، افرادی که عدم تحمل بلاتکلیفی دارند معتقدند که بلاتکلیفی، نگران کننده است، وجود شک و تردید در مورد آینده غیر قابل تحمل است، وقایع غیر منتظره منفی هستند و باید از آنها اجتناب کرد، شک و تردید موجب ناتوانی فرد برای عمل کردن میشود (داگاس و کورنر، 2005).
علاوه برارتباط این سازه با نگرانی، آشفتگی ناشی ازبلاتكلیفی به صورت معناداری با برانگیختگی اضطرابی،نشخوارفکری وافسردگی همراه بافقدان لذت همبسته است. (دیجونگ-میر، بک و راید، 2009) درپژوهش خویش به این نتیجه رسیدندكه تحمل بلاتكلیفی وباورهای فراشناخت رابطهای قوی با نشخوارفكری وافسردگی دارند.
نشخوار فکری بیانگر افکاری است که تمایل به تکرار داشته،آگاهانه بوده و پیرامون یک موضوع متمرکز هستند و حتی در صورت غیبت محرک های محیطی فوری و ضروری این افکار باز هم پدیدار می شوند(مارتین و تسر،1989).
بیماران با استفاده از مهارتهای ذهن آگاهی یاد میگیرند که برای قضاوت و سرزنش کردن خود، که سوخت و تغذیه کننده ی افکار منفی هستند، قدرت ، اختیار و ارزش کمتری قائل شوند و به این حالت ها با مهربانی و پذیرش پاسخ دهد.(کویکن،2010).
آموزش ذهن آگاهی کاهش پریشانی روان شناختی و نشانه های اضطراب و افسردگی را به دنبال دارد و موجب بهبود بهزیستی روانی، جسمانی، هیجانی و معنوی ، بهبود کیفیت خواب و کاهش نشانه های فیزیکی می شود (کیوست استیجن،2008).
هدف ذهن آگاهی تغییر سبک تفکر به سمت شیوه ی “بودن” است. در این روش درمانی هدف این است که روشی به بیماران آموزش داده شود که بتوانند بطور متفاوتی با افکار و تجربیاتشان برخورد کنند.(کارن ،2009)
با توجه به موضوعات ذکر شده، مسئله پژوهش حاضر این است که آیا آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان نشخوار فکری، افسردگی و احساس نگرانی در زنان شاغل در بخش اورژانس موثر است؟
اهمیت و ضروت پژوهش:
از آنجائیکه بخش اورژانس از مهمترین بخش های بیمارستان است, بیمارانی که به این بخش مراجعه می نمایند از نظر جسمانی در حالت بحرانی به سر می برند و رسیدگی به وضعیت آنها در اسرع وقت و با بالاترین کیفیت،از وظایف کادر پزشکی و پرستاری است، لذا توجه به بهداشت روانی کارکنانی که در این بخش ویژه به بیماران خدمات ارائه می دهند و با آنان در ارتباط هستند, دارای ضرورت و اهمیت ویژه ای است که در این میان تکنیک های شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به کارکنان این بخش وبه نحوه بهتر ارتباط آنان با بیماران کمک شایانی کند.همچنین باتوجه به جو محیطی و پرتنش بخش اورژانس بیمارستان و فشارشیفت های متعدد کاری،به خصوص شیفت شب برای زنانی(زنان خدمه،ماما،کمک پرستار،پرستار) که در بخش اورژانس به فعالیت مشغولند، همچنین مراجعه بیماران مختلف به این بخش ،محقق را بر آن داشت تا برای کاهش هجوم افکار منفی ،نگرانی و افسردگی و تمرکز هرچه بهتر زنان در بخش اورژانس, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی ازجمله(تکنیک دیدن وشنیدن،برخورد با افکار صرفا به عنوان فکر نه واقعیت،ارائه تمرین هایی به زنان که درمحیط کار احساس تسلط وتمرکز هرچه بهتر به آنها میدهد) را به زنان آموزش دهد.
– تعیین اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان نشخوار فکری ،افسردگی واحساس نگرانی در زنان شاغل در
بخش اورژانس بیمارستان شهدا
– تعیین اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی برذهن آگاهی بر میزان نشخوار فکری زنان شاغل در بخش اورژانس بیمارستان شهدا
– تعیین اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی زنان شاغل در بخش اورژانس بیمارستان شهدا
– تعیین اثر بخشی آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان احساس نگرانی زنان شاغل در بخش اورژانس بیمارستان شهدا
1- آموزش شناخت درمانی مبتنی برذهن آگاهی بر میزان نشخوار فکری, افسردگی و احساس نگرانی در زنان موثر است.
2- آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان نشخوار فکری زنان موثر است.
3- آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی زنان موثر است.
4- آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان احساس نگرانی زنان موثر است.
تعاریف متغیر های پژوهش:
الف)تعاریف مفهومی
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی: –
شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی ،یک درمان روانشناختی است که جنبه های شناخت درمانی بک و برنامه ی کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی کابات زین(1990) را با یکدیگر ترکیب می کند و با معطوف کردن توجه به زمان حاضر و یک آگاهی غیر قضاوتمندانه به تجارب درونی و بیرونی مشخص می شود .در این روش بر خلاف شناخت درمانی بک برای تصحیح خطاهای شناختی و بیرون راندن افکار از هشیاری تلاشی نمی شود(سگال،2000).
– نشخوار فکری :
نشخوارفکری به صورت تفکر افسرده ساز چرخه ای و مداوم تعریف می شود و پاسخ نسبتا رایج به خلق منفی و خاصیت شناختی برجسته ای از احساس ملالت و اختلال افسردگی عمده است(ری پری،1977).
– افسردگی:
افسردگی از گروه اختلالات خلقی است. خلق حال و هوای احساسی نافذ وپایداری است که به صورت درونی تجربه می شود و بر رفتار ودرک فرد از جهان تاثیر می گذارد. عاطفه به تظاهر بیرونی خلق اطلاق می شود. خلق ممکن است طبیعی، بالا یا افسرده باشد. اختلالات خلقی گروهی از اختلالات بالینی هستند که مشخصه آنها احساس از بین رفتن تسلط و تحمل رنج وعذاب زیاد است. در بیمارانی که خلق افسرده دارند (یعنی درافسردگی)، ازدست دادن انرژی وعلاقه، احساس گناه، دشوارشدن تمرکز، از دست دادن اشتها وافکار مرگ یا خودکشی وجوددارد(کاپلان و سادوک، 2007، ترجمه رضاعی، 1387).
نگرانی:
نگرانی حالتی از اضطراب است که فرد به واسطه ی آن نمیتواند درست تصمیم بگیرد. یا کارهایش را انجام دهد.فرد نگران معمولا دارای اعتماد به نفس پایینی است و برای تشخیص میزان نگرانی می توان میزان اعتماد به نفس وی را سنجید برخی نگرانی ها و باور های غلط اضطراب را به وجود می آورد.و فرد را مضطرب میکنند که واکنش هایی از خود نشان میدهد که معمولا ناخوشایند است(واتکینز،2005).
ب)تعاریف عملیاتی
– شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی:
دراین پژوهش برای آموزش به مراجعان،از بسته آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی،به مدت 8جلسه(هفته ای یکبار هر جلسه 90دقیقه ای)استفاده خواهد شد.اهداف جلسات :جلسه های اول تاچهارم:یادگرفتن پرداختن به توجه و انجام امور روزمره با توجه و تمرکز-پی بردن به ذهن سرگردان-کنترل ذهن سرگردان با تمرین تنفس و مرور بدن.موضوع جلسه های پنجم تا هشتم:آگاهی کامل نسبت به فکرها و احساس ها و پذیرفتن آن-تغییر خلق و افکار-هشیاری نسبت به نشانه های افسردگی ونشخوارفکری و نگرانی-برنامه ریزی و تدوین فهرستی ازفعالیتهای لذت بخش و آموزش تکنیکهایی که به فرد کمک کند تا احساس تسلط بهتر برخود ومحیط کار خود داشته باشد
در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ دانش آموزان ﺑﺪون داﺷﺘﻦ ﻫﺪف ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻪ اداﻣﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻣﻲ ﭘﺮدازﻧﺪ و اﻛﺜﺮ آﻧﻬﺎ ﺑﺪون عــلاقه خـاص بــه تحصیل مشغولند. آﻧﻬﺎ ﻧﻪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ای ﺑﺮای آﻳﻨﺪه در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ و ﻧﻪ از آﻳﻨﺪه ﺗﺼﻮری دارﻧﺪ ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ زندگی آنها جهت دار ﻧﻴﺴﺖ . در ﺣــﺎﻟﻲ ﻛﻪ وﺿﻌﻴﺖ ﻣﻄﻠﻮب آن اﺳﺖ ﻛﻪ دانش آموزان ﺑﺎ ورود ﺑﻪ دبیرستان ﻣﺴﻴﺮ زﻧﺪﮔﻲ آﻳﻨﺪه ﺧﻮد را ﺗﻌﻴﻴﻦﻛﻨﻨﺪ . اﻳﺠﺎد ﻛﺴﺐ و ﻛﺎر ﺷﺨﺼﻲ ﺑﺨﺸﻲ از ﻧﻘﺸﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ و ﺗﺤﺼﻴﻞ را ﻣﺴﻴﺮی ﺑﺮای ﺗـﻀﻤﻴﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺧﻮد در دﺳﺘﻴﺎﺑﻲ ﺑﻪ آرمان هایشان ﺑﺪاﻧﻨﺪ. ﺑﻪ ﻣﺤﺪودﻳﺖ ﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮد ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻜنند ﻓﺮاﺳﻮی ﻣﺤﺪودﻳﺖ ها با اتکا به شایستگی های خود در جستجوی موفقیت باشند . روی ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻫﺎ ﺣﺴﺎب ﻧﻜﻨﻨﺪ، ﻣﺨﺎﻃﺮات ﻣﻌﻘﻮل را ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ، ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﻃﻠﺐ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻫﺮ ﺷﻜﺴﺖ را ﻳﺎدﮔﻴﺮی ﺑﺪاﻧﻨﺪ و ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎی رﻗﺎﺑﺘﻲ را ﺗﻔﺮﻳﺢ ﺗﻠﻘﻲ کنند.یكی از متغیرهای مـطرح شده در این پژوهش مــدیـریت زمــان است .بنا به عقیده ی صاحب نظران مدیریت زمان شامل هـدف گـذاری و تعیین اولویت ها واسـتفاده ی مــناسب از مـنابع است كه امكان انتقال آن از فردی به فرد دیگر وجود ندارد. (سروش،افجه،1386).
صـاحب نـظران مــهارت مــــدیریت زمــان را به دو مقوله ی كلی ،مهارت فردی(شخصی) و مهارت سازمانی تفكیك نموده اند. مهارت فردی مدیریت زمـان شامل بـرخی از الگوهای عمومی رفتار است كه اغلب افراد عادی در زندگی شخصی و خانوادگی خود در استفاده از وقت و مدیریت آن به كار می برند. (فراست،1386).
روانشناسان ومـتخصصان تـعلیم وتـربیت از دیــربـاز به بررسی سبک های انگیزشی ومدیریت زمان در یــادگیری وعملکرد دانش آموز در حوزه های گوناگون درسی تــوجه داشته اند (لینن برینک وپینتریچ ،2002).
بـسیاری از تحقیقات اولیه در زمینه یادگیری و پیشرفت دانش آموزان ، عوامل شناختی وانگیزشی را از هم تفکیک کـرده ومـسیری مـتمایز را پیـگیری کرده اند . حداقل از دهه 1980 میلادی ، تـحقیقات این حوزه بر چگونگی تعامل عوامل انگیزشی وشناختی نظیر خود تنظیمی وتـمایـلات انــگیزشی نــیاز دارند(پینتریچ و شانک، 2002؛ به نقل از لینن برینک، پینتریچ،2002).
امروزه توجه به جایگاه با اهمیت هیجانات وعواطف در امـر قـضاوت وتصمیم گیری ، روابط بین فردی ، طراحی وبرنامه ریزی وتفکر درباره مسائل ، امــری ضـروری بـه نـظر می رسد. بدیهی است برقراری تعادل هشیارانه میان شناخت وهیجان ، زمینه ساز تدارک شرایطی بهتر ورشد یـافـته تـر می باشد.لذا در سالـهای اخــیر بـررسی اثـرات پردازشی ، انگیزشی وشناختی هیجانات بر متغیرهای روانشناختی ،یا به عبارت دیگر ،تاثیرات متقابل عاطـفه وشناخت بـه یـکدیـگر ، یـکی از حوزههای مهم وقابل توجه بوده است .لذا امروزه اگر چه شاهد آن هستیم که دانش آموزان دوست دارند کـه یـاد بگیرند ، به طور طبیعی کنجکاوند واز یـادگیری لـذت می بـرند ، ولی گاهی در اثر عوامل روانشناختی نظیر فـقدان خودتنظیمی ومدیریت زمان تلاشهای آنها کاهش می یابد و یا اینـکه بجای خود تنظیمی به پاداش بیرونی وابسته می شوند .با تـوجه بـه نقش تعیین کننده خـود تنظیمی ،راهبردهای مدیریت زمان وسبک های انگیزشی در ایجاد تـوانائیهای شـناختی وتـحصیلی مخـتلف، در ایـن پژوهش در پـی آن هستیم که اثربخشی آموزش گــروهی مـدیریت زمـان را بـر یـادگیری خـود تـنظیمی ارزیابی کنیم . بـرای تبیین ارتباط میان مسائل انگیزشی و خود تنظیمی محققان ونظریه پردازان ، مدلهای گوناگونی را ارائه نموده اند .(لپر،1998)
یکی از مهارتهای مهـــم بــرای دانــش آموزان جـهت افــزایـش كـیفیت ،یـادگـیری خـودتنظیمی است.تئوری وتحقیق علمی درمورد یادگیری خودتنظیمی از اواسط دهه ی 1980 در پاسخ بـه این سوال مـــطرح شــد كه چه طــور دانش آموزان بــه فـرایــندهــای یادگــیری خود مسلط شونــد. تا قبل از آن مـطالـعات در حـوزه ی یـادگـیری خودتنظیم برزمینه های گوناگون فردی،خانوادگی و اجتماعی مـتمركـز بود.وپس از آن این سازه در زمــینه ی یــادگــیری مطــرح شدومــورد تــوجه نظریه های گوناگون روان شناسی از جمله رفتار گرایی ،شناخت گرایی و ساخت گرایی قرارگرفت. (شانک و زیمرمن،1997).
خــودتـنظیمی،پـیامدهـای ارزشمندی درفرایند یادگیری ،آموزش وحتی موفقیت زندگی دارد ویكی از مفاهیم مطرح در تـعلیم وتـربیت مـعاصر است. چــارچوب اصلی نظــریه ی یــادگیری خـودتنظیمی براین اساس استوار است كه افراد چگونه از نظر باورهای فراشناختی ،انگیزشی و رفتاری یادگیری خود را سازماندهی كنند. (ریان و پینتریچ،1997).
بـا توجه به اینکه مفاهیم خود تنظیمی یادگیری ، مدیریت زمان مفاهیم جدیدی هستند رابطه چند گانه ایـن مـفاهیم بـاهم به ندرت مورد ارزیابی قرار گرفته است ، اما در پژوهش های زیادی هر کدام ازاین مولفه ها بـه صورت جداگانه ویا دوبه دو مورد بررسی قرار گرفته اند. یادگیری خودتنظیمی به معنای ظرفیت فـرد بـرای تعدیـل رفتار مناسب باشرایط وتغییرات محیط بیرونی ودرونی است وشامل توانایی فـرد در سـازمـانـدهی وخودمدیریتی رفتارهایش جهت رسیــدن به اهــداف گـوناگـون است واز دو مــولفه راهبردهای انگیزشی وراهبردهای یادگیری تشكیل شده است. (ریان و پینتریچ،1997).
خـودتنظیمی نــوعی فرایند فعال وسازمان یافته ای است، كه طی آن فراگیران اهدافی را برای یادگیری خـود انـتخاب می كنند. سپس سعی می كنند تـا شناخت،انـگیزش و رفتار خود را تنظیم،مهار ونظارت نمایند. راهبردهای یادگیری فنون یا روش هایی هستند كه یادگیرنـدگان بـرای اكتساب اطلاعات از آنها استفاده
می كـنند.اگـر دانـــش آمــوزان بـخواهند مــوفق شـوند بایــد دارای عــقایــد انگیزشی نیز باشند .یــادگیری موثر آنها به عقاید انگیزشی مانند الــگوهای گـرایشی انطباق پـذیر،ســـطـوح بالاتر خــود كار آمدی ،جهت گیری هدف،علاقه درونی و عقاید ارزش كار مربوط است.(پینتریچ،2004) اهمیت وضرورت پژوهش :
بــا تـوجه بـه اینکه در کشور ما، قسمت اعظم مسوولیت یاددهی ویادگیری بر عهده معلمان است وبا توجه به اینکه دانش آموزان انگیزه چندانی برای یادگیری دروس مدسه ای ندارند ، آموزش وپرورش باید هـدفی جز پرورش دانش آموزانی خودجوش وموفق که مسوولیت پذیر بوده وبرای یادگیری ارزش قـائل بـاشنـد، نـداشته باشد. دانش آموزانی که فرایند یادگیری در آنها بصورت خود تنظیم درآید. این دانش آموزان در یادگـیری موفق خواهند بود . یادگیرندگان موفقی که تمرین کنترل رفتار می کنند ؛آنها نه تنها برای انتخاب یا برنامه ریزی برای تکالیف درسی موجود ، بلکه همچنین برای مقاصد وانگیزشها ، خــود را در مـوقعیت های پراکـنده مـتناوب، حـفظ مـی کنند .(زیـمرمن، 1998). آنها با به کار بردن راهبردهای یادگیری برای کامل کردن تکالیفشان به یادگیری خود تنظیم می پردازند.
قلمرو پژوهش:
پژوهش حاضر دربین دانش آموزان چهارم متوسطه ( پیش دانشگاهی) شهرهشتگرد صورت پذیرفت.
بازه زمانی پژوهش :
این پژوهش در نیم سال دوم سال تحصیلی 94-93 انجام شد.
فرضیه های کلی :
-آموزش گروهی مدیریت زمان بر خودتنظیمی یادگیری مشارکت کنندگان اثر دارد . فرضیه های اختصاصی:
1- آمـــوزش گروهی مـــدیریت زمـــان بر باورهای انگیزشی راهبردهای خود تنظیمی مشارکت کنندگان اثردارد.
2- آموزش گروهی مـــدیریت زمــان بر راهبردهای شناختی و راهبردهای خود تنظیمی مشارکت کنندگان اثردارد.
3- آموزش گروهی مدیریت زمان بر راهبردهای فرا شناختی و راهبردهای خود تنظیمی مشارکت کنندگان اثردارد.
4- آموزش گروهی مدیریت زمان بر باورهای انگیزشی و راهبردهای خود تنظیمی مشارکت کنندگان دارای ماندگاری اثراست.
5- آموزش گروهی مدیریت زمان بر راهبردهای شناختی و راهبردهای خود تنظیمی مشارکت کنندگان دارای ماندگاری اثراست.
6- آموزش گروهی مدیریت زمان بر راهبردهای فراشناختی و راهبردهای خود تنظیمی مشارکت کنندگان دارای ماندگاری اثراست.
متغیرها:
متغیر مستقل: آموزش گروهی مدیریت زمان
متغیر وابسته : خود تنظیمی یادگیری
متغیر كنترل :سن( 20-16)
پایه تحصیلی پیش دانشگاهی(( چهارم دبیرستان))
تعاریف
تعاریف نظری:
مدیریت زمان : مفهوم مدیریت زمان به توانائیهای افراد در سازماندهی وانجام اعمالشان در زمان مشخص جهت دسترسی به اهدافشان اشاره دارد. به مهارت تدبیر، پیشبینی زمان و اولویت کارهای مورد نظر اطلاق میشود. و خرده مهارتهایی از قبیل برنامه ریزی، سازماندهی و کنترل زمان را در بر می گیرد (شادمان فر، سپاه منصور، هومن،1392).
خود تنظیمی:
پینتریچ(1998).خـود تنظیمی را فرایند فعال وسازمان یافته ای می داند که طـی آن فـراگـیران اهـدافی رابرای خود انتخاب وسپس سعی می کنند تا شناخت ،انگیزش و رفـتار خـود را تـنظیم ، کنترل و بر آن نظارت نمایند. نظریه پردازان کنشگر بیان می کنند که پاسخهای خود تنظیمی باید به محرک تقویت کننده بـیرونی مـتصل شـوند ، چـرا کـه پـاسخ های خودتنظیمی در واقع حلقه هایی هستند که برای به دست آوردن تقویت به یکدیگر متصل می شوند . (زیمرمن ، 2001 ).
پـدیدار شناسان ، خود تنظیمی را در ابعادی از قبیل خود – ارزشی ، برنامه ریزی وهدف گزینی تعریف می کنند. آنـها تصور می کنند نقطه اوج خود تنظیمی در طول یادگیری ،افزایش دادن یا شکوفا کردن خود پنداره فرد است .
تعاریف عملیاتی: مدیریت زمان: آموزشی است که توسط پژوهشگر بر اساس بسته آموزشی ارائه میگردد. خودتنظیمی یادگیری : نمره ای است كه آزمودنی از پاسخگویی به سوالات پرسشنامه(خود تنظیمی یادگیری پینتریچ ودی گروت،1998) به دست می آورد . مقیاس نمره گذاری پرسشنامه ازنوع لیكرت می باشد ونمره گذاری آن بر همان اساس انجام می شود.
درباره نقش استرس در شروع، تداوم و عود اعتیاد پس از درمان توافق بر این نکته است که فشار روانی خودبه خود سبب ساز نمی باشد، بلکه عاملی در این میانه نقش واسطه را بازی می کند و آن فقدان مهارت های مقابله ای است ( شعاع کاظمی، 1387).
سوء مصرف مواد و الکل ممکن است زمانی که خواسته های موقعیتی فراتر از توان مقابله ی فرد باشد رخ دهد و مصرف الکل و سایر مواد به عنوان تنها روش دستیابی به پیامدهای مطلوب تلقی گردد ( ابرامز و نایورا، 1987). بنابراین ناتوانی در رویارویی با عوامل استرس زا و این باور که مصرف الکل و مواد نتایج مطلوبی را در پی خواهد داشت، پایه گسترش و روی آوردن به مصرف مواد است ( مک کی، هینسون و وال، 1998).
در پژوهشی که توسط آندرسون، ریمو و بران(2006) با هدف بررسی نقش مهارت های مقابله ای و استرس زندگی در بازگشت به مصرف در بین افراد نوجوان صورت گرفت، نتایج نشان داد که راهبردهای مقابله ای به عنوان یک عامل حمایت کننده در پیشگیری از عود مواد در مرحله بعد از درمان و به ویژه در افراد با اختلالات همبودی که سطوح بالایی از استرس زندگی را دریافت کرده اند موثر بوده است. نتایج پژوهش جندقی نیز نشان داد که مداخله مدیریت استرس به شیوه شناختی-رفتاری منجر به کاهش مشکلات روانشناختی معتادان تحت درمان نگهدارنده با متادون می شود (جندقی،1390).
در این پژوهش از برنامه ای که شامل تکنیک های مدیریت استرس به شیوه شناختی_رفتاری همراه با تعداد قابل توجهی از روش های آرمیدگی است در جهت کمک به افراد وابسته به مواد در نشان دادن واکنش مناسب نسبت به استرس ها، ارتقاء تاب آوری و کاهش باورهای غیر منطقی استفاده خواهد شد.
با توجه به مطالب ذکر شده در بالا و همچنین کمبود منابع پژوهشی در زمینه مداخلات روان درمانی مرتبط با وابستگی به مواد، سوالی که پژوهشگر در این پژوهش دنبال می کند این است که آیا برنامه مدیریت استرس به شیوه شناختی-رفتاری باعث پایین آمدن میزان باورهای غیر منطقی و یا باعث بالا رفتن میزان تاب آوری در معتادان به مواد مخدر می شود یا خیر؟
3-1) اهمیت و ضرورت پژوهش
اعتیاد به مواد مخدر، علاوه بر زیان های جدی و خطرناک جسمی از قبیل ابتلا به بیماریهای عفونی واگیر دار همچون ایدز، هپاتیت و سل ، عوارض و مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی از قبیل افزایش جرم های مرتبط با مواد مخدر همچون جنایت، سرقت، فقر، تکدی گری و هدر رفتن سرمایه های کلان انسانی و مادی کشور را به دنبال داشته است (بنتین، سولویک و سورسون، 1393، به نقل از میرزازاده، حق دوست و دوست محمدی، 1385).
در کشور ما اعتیاد به مواد مخدر، این سرطان اجتماعی، طی دهه اخیر یکی از مهمترین بحران های بهداشتی و اجتماعی بوده است، متاسفانه بالاترین شیوع اعتیاد با 8/2 درصد متعلق به کشور ایران می باشد؛ این در حالی است که میانگین شیوع اعتیاد در دنیا 4/. است و این میزان در اروپا 70/. درصد است (سازمان سلامت و خدمات انسانی،2011).
طیف کامل روش های رواندرمانی برای درمان اختلالات وابستگی به مواد به کار رفته است، رواندرمانی فردی، رفتاردرمانی، درمان شناختی رفتاری، رواندرمانی خانوادگی و گروه های حمایتی نظیر NA و آموزش مهارت های اجتماعی که مهارت های اندکی برای زندگی در جامعه دارند، برای در مان این افراد به کار گرفته شده است (عزیزی، 1389). همچنین جهت افزایش تاب آوری افراد وابسته به مواد نیز کارهای متعددی صورت گرفته است.
احتمالا گرایش زیاد به پژوهش های تاب آوری به این دلیل باشد که عوامل محافظت کننده، نقش پراهمیتی را در زندگی فرد ایفا می کنند. اینکه عوامل محافظت کننده به عنوان سپری بر علیه رفتارهای خطرزا و پیامدهای همراه با آن مطرح هستند، تبیین کننده این موضوع است که چرا بسیاری از جوامع در سطح محلی و ملی به شناسایی عوامل موثر بر تاب آوری و به دنبال آن طرح برنامه های درمانی و ارتقای توانایی های لازم در افراد اقدام کرده اند (کرد میرزا، 1388).
اگرچه تاب آوری تا حدی نوعی ویژگی شخصی و تا حدود دیگری نیز نتیجه تجربه های محیطی افراد است، ولی انسان ها قربانی محیط و وراثت خود نیستند ومی توان واکنش افراد را در مقابل استرس، رویدادهای ناخوشایند و دشواریها تغییر داد، به طوری که بتوانند بر مشکلات و تاثیرات منفی محیط غلبه کنند (کاوه و همکاران، 1390).
استرس می تواند اثرات منفی شدیدی بر سلامتی افراد داشته باشد. استرس با جزء جزء زندگی بشر امروز عجین شده است و در تعیین سلامت و بیماری انسان اهمیت بسیار دارد (شیرازی، 1378).
روشهای مدیریت استرس و تمرین آرمیدگی میتوانند از طریق کاهش سطح استرس فرد به کاهش تاثیر استرسها کمک کنند. مدیریت استرس بر آن است تا حس کنترل، خود کارامدی عزت نفس، مقابله کارامد و حمایت اجتماعی را در فرد استرسی افزایش دهد. این تغییرات حالت خلقی منفی و انزوای اجتماعی را کاهش می دهد و کیفیت زندگی را ارتقاء می بخشد(آنتونیو همکاران، ترجمه آل محمد و همکاران، 1388). لذا در صورت اثر بخشی مداخله مدیریت استرس بر اختلال وابستگی به مواد و مشکلات این بیماران میتوان از عود مجدد این افراد جلوگیری نمود و آنان را برای ادامه درمان راغبتر کرد. همچنین طبق نتایج لذا با توجه به مطالب فوق و نیز نظر به اینکه طبق بررسی های انجام شده تاکنون در کشور ما پژوهش های زیادی در زمینه روش های درمانی رفتاری و روانشناختی در کنار درمان دارویی برای پیشگیری و کنترل این اختلال و ارتقای سطح تاب آوری افراد وابسته به مواد ضروری به نظر می رسد.
پیشرفت های علمی و فنی سال های اخیر انسان ها را با انبوهی از مسائل و مشكلات گوناگون مواجه ساخته است . كنار آمدن با این فشارهای زندگی و كسب مهارت های فردی و اجتماعی، همواره بخشی از واقعیت زندگی انسان بوده و در ادوار متفاوت زندگی او، به اشكال گوناگونی تجلی یافته است. در دوره ی كودكی این تعارض ها جلوه ی چندانی ندارند، اما با افزایش سن و هنگام مواجهه با دشواری های ویژه سنین نوجوانی و جوانی، كشمكش های درونی و محیطی بیشتر تظاهر پیدا می كنند. به منظور ارتقاء سطح توانایی افراد جهت حل مؤثر این مسائل و مقابله با مشكلات موجود، نیاز به توجه جدی و برنامه ریزی دقیق وجود دارد. زیرا توانایی در حل مسائل و مشكلات نقش تعیین كننده ای در تأمین سلامتی روانی، موفقیت فردی و زندگی سالم دارد(شاملو،1387،93).بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی لازم هستند . وهمین امر آنان را در مواجه با مشکلات و مسائل روزمره زندگی ناتوان وآسیب پذیر ساخته است. و بسیاری از این مشکلات و اختلالات به علت عدم داشتن برخی مهارت های لازم زندگی است. انسان ها برای مقابله سازگارانه با موقعیت های تنش زا وکشمکش های زندگی ، نیازمند آموختن برخی از مهارت ها هستند ،یکی از مؤثرترین برنامه هایی که به افراد کمک می کند تا زندگی بهتر و سالم تری داشته باشندآموزش مهارت های زندگی است(وفایی بور بور،1387).از سوی دیگر در عصر حاضر که تکنولوژی با سرعت سرسام آوری پیش میرود، جامعه بیش از هر زمان دیگر نیازمند افراد هوشمند، خلاق و نوآور است. یکی از وظایف نظام آموزشی، پرورش افرادی است که توانایی حل مسأله و گشودن گرهها و معضلات را دارند؛ نه انباشت اطلاعات و دانشهایی که به سرعت منسوخ میشوند (سرهنگی و دیگران، 1389،ص 2). امروزه به رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه زندگی و تجددگرایی، بسیاری از افراد از رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مشکلات و مسائل روزمره زندگی ناتوان و آسیب پذیر ساخته است. پژوهش های بی شماری نشان داده اند که بسیاری از مشکلات بهداشتی و اختلالات روانی، عاطفی، ریشه های روانی- اجتماعی دارند. حل مسئله یکی از مهمترین فرآیندهای تفکر است که به افراد کمک می کند تا مقابله موثری با مشکلات و چالش های زندگی داشته باشند و در سلامت روانی و اجتماعی افراد نقش مهمی بازی می کند. انسان ها برای مقابله سازگارانه با موقعیت های تنش زا و کشمکش های زندگی، نیاز به آموختن برخی مهارت ها دارند(کلینکه، 2010). هدف از ارائه این مهارت، کمک به افراد در جهت شناخت هرچه بهتر خود، برقراری روابط بین فردی مناسب و موثر، کنترل هیجانات، مدیریت داشتن بر شرایط تنش زا و حل کردن مسائل و مشکلات افراد است. در سایه تامین چنین هدفی، توانایی های روانی- اجتماعی افراد افزایش پیدا می کند. یک عامل مهم دیگر که به هنگام رویارویی با مسائل، توجه بدان ضروری است، آگاهی از فرآیند حل مسئله است. واقعیت این است که بسیاری از ما انسان ها نمی دانیم چگونه بایدبا مشکلات مقابله کنیم. به عبارت دیگر، راهکار مشخصی برای حل مسأله خود نداریم. روانشناسان معتقدند که حل مسئله، یک فرایند است و اگر فرد بخواهد برخورد درستی با مسئله خود داشته باشد بهتر است مراحلی را در این فرآیند طی کند(امامی نائینی، 1391).متخصصان علوم رفتاری معتقدند یکی از مؤثرترین برنامه هایی که به افراد کمک می کند تا زندگی بهتر و سالم تری داشته باشند آموزش مهارت های زندگی است. هدف این برنامه کمک به افراد جهت شناخت هر چه بهتر خود ، برقراری روابط بین فردی مناسب و مؤثر ، کنترل هیجانات ، مدیریت شرایط تنش زا و حل کردن هرچه بهتر مسائل ومشکلات افراد است. در سایه تأمین چنین هدفی ، توانایی های روانی اجتماعی افراد یک جامعه ، می توان سطح بهداشت روانی را در آن جامعه بالا برد و از بروز آسیب های اجتماعی پیشگیری کرد(امامی نائینی،1387).
مهارت های زندگی می تواند به افراد کمک کند تصمیمات خود را باآگاهی اتخاذ نمایند، به طور مؤثر ارتباط برقرار کنند ، مهارت ها ی مقابله ای و مدیریت شخصی خود را گسترش دهندو زندگی سالم و بار آوری داشته باشند. آموزش مهارت های زندگی از یک سو باعث می شود که افراد شناخت بیشتری از خود پیدا کنند و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و در جهت نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خود بکوشند. ایجاد آگاهی در مورد نقاط قوت و ضعف به فرد کمک می کند تا در مقابله با مشکلات به استفاده از شیوه های کارآمدتر و مناسب تر روی آورد، و در نتیجه اضطراب خود را کاهش دهد و از سوی دیگرآموزش گروهی می تواند تأثیر مثبت در کاهش فشار روانی داشته باشد. زیرا جمع شدن افراد در گروه و این که تک تک افراد احساس کنند دیگران نیز مشکلاتی مشابه با آن ها دارند و در گروه از تجارب دیگران برای
مقابله با اضطراب استفاده کنند(بوتوین،2004).بنابراین دانش آموزان می توانند با استفاده از مهارت حل مساله تصمیمات مهم زندگی را بگیرند و مشكلات خود را درست تحلیل نمایند. همچنین مهارت های ارتباط موثر به فرد کمک می کند تا بتواند به صورت کلامی و غیرکلامی و مناسب با فرهنگ، جامعه و قومیت خود را بیان نماید، بدین معنی که فرد بتواند نظرها و عقاید، خواسته ها، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست راهنمایی و کمک نماید، مهارت تقاضای کمک و راهنمایی در مواقع ضروری از عوامل مهم ایجاد یک رابطه سالم است. این مهارت به فرد کمک می کند تا بتواند به صورت کلامی و یا غیر کلامی و مناسب با فرهنگ، جامعه و موقعیت، خود را بیان نماید، بدین معنی که فرد بتواند نظرها،عقاید، خواسته ها، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید، مهارت تقاضای کمک و راهنمایی در مواقع ضروری از عوامل مهم ایجاد یک رابطه سالم است(سازمان بهداشت جهانی، ترجمه قاسم آبادی و محمدخانی، 1377).
روابط بین فردی مؤثر اثر مستقیمی بر سلامت روانی فرد دارد، به رشد شخصی و هویت یابی افراد کمک می کند، بهره وری و موفقیت شغلی را افزایش می دهد، تندرستی و سلامت به همراه می آورد، سازگاری فرد را افزایش می دهد، باعث مقابله سازنده با استرس می گردد و خودشکوفایی به همراه دارد (بولتون، ترجمه سهرابی و حیات روشنایی، 1384).
رسیدن به اهداف آموزشی که مدارس به عنوان اهداف اساسی خود به آن ها توجه دارند مستلزم تامین بهداشت روانی دانش آموزان است. كودكان و نوجوانان به دلیل تجربه ی ناكافی وعدم آگاهی از مهارت های لازم از جمله آسیب پذیرترین قشر از اقشار اجتماعی هستند و به رغم انرژی واستعدادهای بالقوه و سرشار، آن ها از چگونگی بكار بردن توانمندی های خود در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگی آگاه نیستندآموزش و پرورش بهترین بستری برای ارائه ی این آگاهی به نوجوانان است. (بنی جمالی،1386،53). تحقیقات متعدد نشان میدهد که سلامت روانی دانش آموزان با پیشرفت تحصیلی آن ها رابطه دارد. و دانش آموزانی که به نحوی از مشکلات روانی یا از فقدان بهداشت روانی مناسب رنج میبرند اغلب با افت تحصیلی مواجه هستند. ضروری به نظر میرسد جهت تامین شرایط مناسب برای نیل به اهداف آموزشی ، تربیتی و تضمین سلامت افراد در جامعه در سنین مختلف اعمال شیوههای مناسب جهت تامین بهداشت روانی در مدارس مدنظر قرار گیرد.(شفیع آبادی،1383،67).به همین جهت با توجه به اهمیت موضوع، سازمان بهداشت جهانی به منظور افزاش سطح بهداشت روانی و پیشگیری از آسیب های روانی – اجتماعی، برنامهای تحت عنوان آموزش مهارتهای زندگی تدارك دیده و در سال (1993) در یونیسف «صندوق كودكان سازمان ملل متحد» پیشنهاد كرد. از آن سال به بعد، این برنامه در بسیاری از كشورها مورد آزمایش واجرا قرار گرفته است (سازمان بهداشت جهانی). در این ارتباط تحقیقات نشان داده اند كه فشارهای ناشی از مسائل روز مره، برای افرادی كه دارای عزت نفس بالا هستند و از سیستم حمایتی خوبی برخوردارند كمتر است.(انصاری،1384،78).
سازمان جهانی بهداشت مهارتهای زندگی را چنین تعریف نموده است: توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره خود کنار بیاید. بطور کلی مهارتهای زندگی عبارتند از توانایی هایی که منجر به ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی، افزایش سلامت و رفتارهای سلامتی در سطح جامعه می گردند. مهارتهای زندگی هم به صورت یک راهکار ارتقای سلامت روانی و هم به صورت ابزاری در پیشگیری از آسیب های روانی – اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر اعتیاد ، خشونت های خانگی و اجتماعی ، آزار کودکان ، خودکشی ، ایدز و موارد مشابه قابل استفاده است به طور کلی مهارتهای زندگی ابزاری قوی در دست متولیان سلامت روانی جامعه در جهت توانمندسازی جوانان در ابعاد روانی – اجتماعی است. این مهارتها به افرادکمک می کنند تا مثبت عمل کرده، هم خودشان و هم جامعه را از آسیب های روانی – اجتماعی حفظ کرده و سطح بهداشت روانی خویش و جامعه را ارتقاء بخشند (پارسا، 1388، 1).
با رشد فزاینده آگاهی در حوزه روانشناختی و پیدایش گسترههای نو، مفهوم سرسختی به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی مورد توجه نظریه پردازان روان شناسی به ویژه روا شناسان مثبتگرا قرار گرفته است. در این چهارچوب سرسختی به عنوان ترکیبی از نگرش ها و باورها تعریف می شود که به فرد انگیزه و جرأت می دهد تا در مواجهه با موقعیت های فشارزا و دشوار، کارهای سخت و راهبردی انجام دهد و برای سازگاری با آن شرایط سرسختانه فعالیت کند تا از میان رویدادهایی که می تواند به صورت بالقوه واجد پیامدهای فاجعه آمیز و ناخوشایند باشند راهی به سوی رشد و تعالی باز کند و فرصت هایی برای رشد فراهم آورد (مدّی، 2002، 173).
سرسختی احساس بنیادی از کنترل است که به فرد سرسخت امکان ترسیم و دسترسی به فهرستی از راهبردها را می دهد و باعث پرورش دیدی خوش بینانه نسبت به استرس ها می شود. نتایج برخی از مطالعات نشان می دهند که افرادی که از سرسختی روان شناختی قوی برخوردارند، در مقایسه با افراد دارای سرسختی روان شناختی ضعیف در پاسخ به تنش کمتر، دچار آسیب جسمانی و یا روانی شوند. در دو مطالعه که بر روی نمونه های متفاوت انجام شده مشخص شده رابطه مثبت و معنی داری بین سرسختی و کیفیت زندگی وجود دارد. در دو مطالعه دیگر نیز بین سرسختی روان شناختی و سلامت روان رابطه معنیدار یافته شده است. همچنین در مطالعه بر روی بازماندگان زلزله بم مشخص شد بین سرسختی و خودتاب آوری با سلامت روان رابطه مثبت معنی دار وجود دارد (حقیقی، 1392، 386).
این یافته ها شاید بتواند نشان دهد که سرسختی یک نیاز اساسی برای افزایش بهزیستی اجتماعی است.
به طور کلی بهزیستی ارزیابی یک فرد از کیفیت تجربیات، آگاهی ها، ارتباط ها و سایر مسایل فرهنگی و مرتبط با ارزشمندیهای فرد در زندگی اوست (کییز و همکاران، 2002، 82).
ریان و دسی (2001) و دیگر پژوهشگران ابعاد گوناگونی از احساس بهزیستی را مورد دقت قرار داده اند.
چنانچه در سال 1948 سازمان بهداشت جهانی، بهزیستی اجتماعی را یکی از چند متغیر کلی سلامت فرد تعریف کرد. مدل چند وجهی کییز (1998، 2) از بهزیستی اجتماعی شامل پنج جنبه می شود که میزان کارکرد بهینه افراد را در عملکرد اجتماعی آنها معلوم می کند.
پنج عنصر یا جنبه ی بهزیستی اجتماعی از نظر کییز (1998، 2) یعنی پیوستگی، یکپارچگی پذیرش، تشریک مساعی و شکوفایی با اندازه های مربوط به سلامت روان مربوط هستند.
با توجه به آنچه گفته شد این پژوهش برآن است تا بداند آیا آموزش مهارتهای زندگی بر سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی خانمهای خانه دار و شاغل اثربخش می باشد؟
پژوهش های متعدد نشان داده اند که خودآگاهی، عزت نفس واعتماد به نفس شاخص های اساسی توانمندی ها وضعف های هر انسان است. این سه ویژگی فرد را قادر می سازد که فرصت های زندگی اش رامغتنم شمرده برای مقابله با خطرات احتمالی آماده باشد به خانواده و جامعه اش بیاندیشد ونگران مشکلاتی که در اطرافش وجود دارد باشد و به به چاره اندیشی بپردازد. مهارت های زندگی به عنوان واسطه های ارتقای سه ویژگی فوق الذکر در آدم ها می توانند فرد وجامعه را در راه رسیدن به اهداف فوق کمک نمایند (پارسا، 1388، 1).
کوباسا (1979) سخت کوشی را به عنوان سازه ای متشکل از سه مؤلفه به هم وابسته شامل تعهد، کنترل و مبارزه طلبی معرفی کردند. این سازه هنگام مواجهه فرد با ظرایط و حوادث استرس زا بر تفسیرها و برداشت های او برای سازش بهتر تأثیر می گذارند. مرلفه تعهد به باور فرد نسبت به اهمیت، ارزش و معناداری فعالیت ها امور زندگی اطلاق می شود؛ مرلفه کنترل تعیین کننده این باور است که تغییرات زندگی قابل پیش بینی و کنترل پذیر هستند؛ و مؤلفه مبارزه طلبی بیان کننده این باور است که تغییرات زندگی واقعیییت هایی معمول هستند و به منزله موقعیت ها و آوردگاههایی برای مبارزه تلقی می شوند نه تهدید. این باورها می توانند نقش محافظتی داشته باشند زیرا ویژگی استرس زایییی یک حادثه را کاهش می دهند و در نتیجه تأثیر عامل استرس زا بر سلامت روانی را تحلیل می برند (بشارت، 1388، 3).
سرسختی روانشناختی سازه ای است که به عنوان یک ویژگی شخصیتی و با نقش موثر خود در تعدیل پیامدهای استرس، مطالعات گسترده ای را تا کنون به خود اختصاص داده است. فلاسفه و دانشمندان علوم اجتماعی در طول سالها تحقیق، افراد بسیاری را مشاهده کردند که به دلیل ویژگی های شخصیتی معینی، بهتر با موقعیت های ناخوشایند زندگی، سازگار بودند (سامانی و همکاران، 1386، 290).
در فرهنگ عامه نیز افرادی هستند که با صفاتی چون «مقاوم» و «صبور» شناخته می شوند، این افراد ظاهراً بهتر از سایرین، مشکلات را تحمل می کنند و دیرتر از پای در می آیند. تا سه دهه اخیر، پژوهش های بسیار اندکی در زمینه ویژگی های شخصیتی (رفتاری و شناختی) چنین افرادی انجام شده بود. در اواخر دهه 1970 یک تیم تحقیقاتی به سرپرستی سالواتور مدی و سوزان کوباسا یک پژوهش طولی در زمینه شغلی انجام دادند. آنها میان افرادی که در شرایط شغلی همراه با استرس شدید، در کارشان موفقیت کسب کرده بودند و کسانی که در شرایطی مشابه، دچار مشکلات عملکردی شده بودند، تمایز قایل شدند. آنها باور سرسختی را به عنوان یک سیستم حیاتی برای حفظ سلامت و عملکرد، در برابر استرس پیشنهاد كردند و فرض كردند كه سرسختی از اثرات زیان آور فشار روانی جلوگیری میكند و به این ترتیب شخصیت سرسخت از بیماریهای وابسته به فشار روانی محافظت میكند (مجیدیان، 1386، 120).
کییز (1998، 2) بهزیستیاجتماعی را به عنوان گزارش شخصی افراد از کیفیت ارتباطات آنها با دیگران تعریف میکند.
از ابتدا نیز بهزیستی اجتماعی به عنوان ادراک افراد از یکپارچگی آنها با جامعه پذیرش دیگران، پیوستگی با اجتماع و احساس فرد از مشارکت با جامعه تعریف می شد (لارسون، 1996، 38).
کییز (1998، 2) درک کیفیت، سازمان بندی و قابل فهم بودن دنیا را عنصر پیوستگی و کیفیت ارتباط با جامعه را عنصر یکپارچگی در نظر می گیرد.
از نظر او شناخت و پذیرش دیگران، عنصر پذیرش و ارزش فرد به عنوان یک شریک اجتماع عنصر تشریک مساعی و سرانجام باور به تحول مثبت اجتماعی عنصر شکوفایی بهزیستی اجتماعی است. این عناصر می تواند وحدت اجتماعی، تشریک مساعی، پیوند اجتماعی و حس
ظرفیت برای رشد مداوم جامعه و میزان راحتی افراد را در پذیرش دیگران ارزیابی کنند (کییز، 2005، 83) و در مجموع وجود یا عدم وجود سلامت روان را مطرح می کند.
هدف از این پژوهش کمک به زنان در راستای افزایش سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی برای افزایش توانایی در رویارویی با سختی ها و زندگی و مهارتهای ارتباطی می باشد.
1-5-1- هدف اصلی پژوهش:
بررسی تفاوت اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی بر سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی
1-5-2- اهداف فرعی پژوهش:
بررسی تفاوت بهزیستی اجتماعی بین زنان شاغل و خانه دار
فرضیه های پژوهش:
آموزش مهارتهای زندگی بر سرسختی روان شناختی در زنان اثربخش می باشد.
آموزش مهارتهای زندگی بر بهزیستی اجتماعی در زنان اثربخش می باشد.
میزان بهزیستی اجتماعی در زنان شاغل و خانه دار متفاوت می باشد.
متغیر مستقل: آموزش مهارت های زندگی
متغیرهای وابسته: سرسختی روان شناختی، بهزیستی اجتماعی
متغیر تعدیل کننده: شغل
متغیر کنترل: جنسیت
متغیرهای مزاحم: تحصیلات، درآمد، وضعیت خانوادگی
1-8-1- آموزش مهارت های زندگی
تعریف نظری: مهارتهای 10 گانه زندگی عبارتند از: خودآگاهی – روابط بین فردی -ارتباط- تفکر نقادانه- تفکر خلاق- تصمیمگیری- حل مسئله- مقابله با فشار-مقابله با هیجانهای ناخوشایند- همدلی (اسمیت و گری، 2005).
تعریف کاربردی (عملیاتی): آموزش مهارت زندگی در این پژوهش برگزاری کلاس آموزش مهارت های زندگی به زنان شاغل و خانه دار در شهر رشت می باشد.
1-8-2- سرسختی روان شناختی
تعریف نظری: برخی افراد راهکارهای خاصی برای مقابله با مشکلات دارند، مرگ عزیزان، شکستهای مالی و بیماریهای مختلف سرنوشت مشترک همه انسانهاست ولی واکنشهای افراد به این مسائل به هیچ عنوان شبیه به هم نیستند. در روانشناسی از این افراد تحت عنوان سخت جان یاد میشود. مطلب حاضر با تکیه بر نگاه روانشناسانه بیشتر به ویژگیهای شخصیتی افراد سختجان میپردازد. به اعتقاد روانشناسان شخصیت سر سخت از 3 مؤلفه اصلی تعهد، کنترل و مبارزهجویی تشکیل شده است (نمازی، 1391، 13).
تعریف کاربردی: در این پژوهش سرسختی روان شناختی نمره ای است که آزمودنی در پرسشنامه سنجش سرسختی روان شناختی کیامرثی (1377) به دست می آورد.
1-8-3- بهزیستی اجتماعی:
تعریف نظری: سلامت اجتماعی عبارت است از آن بخش از سلامت افراد که نه جسمانی است و نه به سلامت روان آنها مربوط است (منظری، 1391، 1).
تعریف کاربردی: در این پژوهش بهزیستی اجتماعی نمره ای است که آزمودنی در پرسشنامه سنجش بهزیستی اجتماعی PWI-A به دست می