یکی از ابزارهای لازم و موثر برای توسعه اقتصادی کشور، وجود نظام بانکی کارامد می باشد. بانک ها به عنوان بخش اصلی نظام مالی نقش مهمی در تامین مالی بخش های تولیدی، تجاری، مصرفی و حتی دولتی دارند. با توجه به ماهیت فعالیت های بانکی، بانک ها از سود آوری بالایی برخوردار بوده و در عین حال در معرض بیشترین مخاطرات قرار دارند.(تامایو، 1998).
ﺩﺭﺳﺎﻝﻫﺎﻱ ﺍﺧﻴﺮ ﺑﺎﻧﮏﻫﺎ ﻧﻘﺶ ﺍﺻﻠﻲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﺎﻟﻲ ﺑﺨﺶﻫﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠـﻒ ﺍﻗﺘﺼـﺎﺩﻱ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﻱ ﺍﻳﻔﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﻧﻘﺶ ﺑﺎ ﺭﻳﺴﮏﻫﺎﻱ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻲ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻋﻤﺪﻩﺗﺮﻳﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﻳﺴﮏ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ. ﺭﻳﺴﻚ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻱ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﺩﺍﺭﺍﻳﻲﻫﺎﻱ ﺑﺎﻧﻚ ، ﺑﻮﻳﮋﻩ ﺗﺴﻬﻴﻼﺕ ﺍﻋﻄﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺭﺯﺵ ﻛﺎﻫﺶ ﻳﺎﺑﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻲﺍﺭﺯﺵ ﺷﻮﺩ. ﺑﺎﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺑﺎﻧﻚﻫﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﻞ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺍﻳﻲﻫﺎﻱ ﺁﻥﻫﺎ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺻﺪ ﻛﻤﻲ ﺍﺯ ﻭﺍﻡ ﻫﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻭﺻﻮﻝ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ، ﺑﺎﻧﻚ ﺑﺎ ﺧﻄﺮ ﻭﺭﺷﻜﺴﺘﮕﻲ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻭ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺍﻳﻦ ﺭﻳﺴـﮏ ، ﺑﺎﻧﮏﻫﺎ ﻣﻴﺒﺎﻳﺴﺖ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻭ ﺷـﻨﺎﺧﺖ ﮐﺎﻓﻲ ﺍﺯ اعتبار ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﺍﺑﺰﺍﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ، ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﺳﻨﺠﻲ ﻭ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯﺩﻫﻲ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻱ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎﻥ ﺍﺳﺖ. از سوی دیگر، تخصص محوری بانکهای تجاری، جذب سپرده و اعطای وام است. اعطای وام بانک را در معرض ریسک اعتباری قرار میدهد. قسمتی از مشکلات امروز بانکهای کشور در زمینة افزایش مطالبات معوق و سوختشده به دلیل عدم بهرهگیری بانکها از نظام اندازهگیری و مدیریت ریسک اعتباری است.
اگر چه بانک ها و موسسات اعتباری با مخاطرات زیادی همچون ریسک های عملیاتی، بازار و نرخ بهره مواجه اند ولی با توجه به ماهیت فعالیت آنها، ریسک اعتباری یا ریسک نکول بیش ترین نقش را در توان سود آوری آن ها خواهد داشت. علی رغم ابداعات و نوآوری های موجود در نظام بانکی، ریسک عدم بازپرداخت وام از سوی وام گیرنده هنور هم به عنوان دلیل عمده عدم موفقیت بانک ها محسوب می شود. افزایش زیان اعتباری ناشی از عدم بازپرداخت وام و کاهش سودآوری بانک ها در دهه های اخیر فکر اندازه گیری، کنترل و حذف ریسک اعتباری را گسترش داده است (حیدری، 1389).
ارﺗﺒﺎط ﺻﺤﻴﺢ ﺑﻴﻦ ﻧﻈﺎمﻫﺎی ﻣﺎﻟﻲ و ﺗﻮﻟﻴﺪی درﻫﺮﻛﺸﻮری از ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﻋﻮاﻣﻞ رﺷﺪ و ﺗﻮﺳﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎدی ﻣﺤﺴﻮب ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. ﺑﺎﻧﻜﻬﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺑﺨﺶ اﺻﻠﻲ ﻧﻈﺎم ﻣﺎﻟﻲ ﻧﻘﺶ اﺻﻠﻲ را در ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻣﺎﻟﻲ ﺑﺨﺸﻬﺎی ﺗﻮﻟﻴﺪی ﺗﺠﺎری و ﻣﺼﺮﻓﻲ و ﺣﺘﻲ دوﻟﺘﻲ ﺑﻪ ﻋﻬﺪه ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ (گاتمن، 1994) . در اﻳﺮان ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﺎر اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﺸﻮر و ﺑﻪ دﻻﺋﻠﻲ ﻫﻢﭼﻮن ﻋﺪم ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﺎزارﻫﺎی ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ و ﺳﺎﻳﺮ ﺷﺒﻜﻪﻫﺎی ﻏﻴﺮﺑﺎﻧﻜﻲ و ﻗﺮاردادی ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻣﺎﻟﻲ ﺑﺨﺸﻬﺎی واﻗﻌﻲ اﻗﺘﺼﺎد ﺑﺮ ﻋﻬﺪه ﺷﺒﻜﻪ ﺑﺎﻧﻜﻲ ﻛﺸﻮر اﺳﺖ.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺑﺎﻧﻚﻫﺎ در ﺻﺪد اﻋﻄﺎی ﺗﺴﻬﻴﻼت ﺧﻮد ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖﻫﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺿﻤﻦ ﺑﺮﺧﻮرداری از رﻳﺴﻚ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺎزده ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﺳﻮد ﺗﺴﻬﻴﻼت اﻋﻄﺎﻳﻲ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. اﻳﻦ اﻣﺮ زﻣﺎﻧﻲ ﻣﺤﻘﻖ ﻣﻲﮔﺮدد ﻛﻪ ﺑﺎﻧﻜﻬﺎ ﻗﺎدر ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن اﻋﺘﺒﺎری ﺧﻮد اﻋﻢ از ﺣﻘﻴﻘﻲ و ﺣﻘﻮﻗﻲ ﺑﻮده و ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ آﻧﻬﺎ را ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ و ﺗﻤﺎﻳﻞ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﺎزﭘﺮداﺧﺖ ﻛﺎﻣﻞ و ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻌﻬﺪات ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎی ﻣﺎﻟﻲ و ﻏﻴﺮﻣﺎﻟﻲ ﻣﻨﺎﺳﺐ ،ﻃﺒﻘﻪﺑﻨـﺪی ﻧﻤﺎﻳﻨـﺪ زﻳﺮا ﺗﺤـﺖ ﭼﻨـﻴﻦ ﺳﻴﺴﺘﻤﻲ ﺗﺴﻬﻴـﻼت ﺑﻪ ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻧﻲ اﻋﻄﺎ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ از رﻳﺴﻚ اﻋﺘﺒﺎری ﻛﻤﺘﺮی ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮده و اﺣﺘﻤﺎل ﺑﺎزﭘﺮداﺧﺖ ﺑﺪﻫﻲ آﻧﻬﺎ در ﻣﻮﻋﺪ ﻣﻘﺮر ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺳﺖ. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ وﺟﻮه ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻨﺒﻊ ﻣﺎﻟﻲ ﺟﻬﺖ اﻋﻄﺎی ﺗﺴﻬﻴﻼت ﺑﻌﺪی ﻣﻮرد اﺳﺘﻔﺎده ﻗﺮار ﮔﻴﺮﻧﺪ ، ﻟﺬا ﻧﻘﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻤﻲ در اﻓﺰاﻳﺶ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﮔﺬاری، رﺷﺪ و ﺗﻮﺳﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﺸﻮر دارﻧﺪ.
حال، این تحقیق باتوجه به اهمیت مطالبات بانکی در بانکها، به بررسی تاثیر مدیریت ریسک اعتباری بر عدم ایجاد مطالبات بانکهای خصوصی پرداخته است.
دراین فصل ابتدا به بررسی و تبیین مفاهیم ریسک و ریسک اعتباری و طبقه بندی ر یسک اعتباری مشتریان بانک و همچنین به تشریح مطالبات بانکی و انواع آن به صورت جاری و غیر جاری پرداخته می شود و همچنین، مروری بر انواع خدمات بانکی می شود. ؛ سپس تاریخچه ریسک اعتباری در ایران ارائه میگردد و در انتها تعدادی از مطالعات انجام شده در خصوص رابطه بین ریسک اعتباری و مطالبات بانکی تشریح می گردد.
برای واژه ریسک در منابع مختلف ، تعاریفی گوناگون ارائه شده است، که البته همگی در بر گیرنده مفهومی واحد هستند. در زیر به برخی از این تعاریف اشاره می شود:
“ریسک عبارت است از انحراف در پیشامدهایی که می توانند در طول یک دوره مشخص ،در یک موقعیت معین اتفاق بیافتند” (سی آرتور و همکاران،1382)
این تعریف به این معناست که؛ چنانچه تنها یک پیشامد ممکن باشد ، انحراف و ریسک صفر است و به عبارت دیگر در این صورت احتمالی وجود ندارد و آینده کاملا قابل پیش بینی است.
در جایی دیگر ریسک به صورت زیر تعریف شده است:
ریسك عبارت است از هر چیزی كه مانع از رسیدن سازمان به اهدافش باشد و یا توان سازمان را در این راه بكاهد که ممكن است به یكی از صور زیر باشد:
تعریف دیگری از ریسک به صورت زیر بیان شده است:
ریسك در معنای عام عبارت است از تاثیر منفی ناشی از یك آسیب پذیری با در نظر گرفتن ”احتمال“ وقوع و ”اثر“ آن در فرایندهای یك سیستم.
برای محاسبه” احتمال” یک رویداد ،(مثلا در یک سیستم فناوری اطلاعات)، آسیب پذیری های موجود و بالقوه سیستم و کنترلهای اعمال شده در سیستم مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرند. همچنین “اثر” ، اشاره به میزان بزرگی خسارت و ضرر وارده دارد که بسته به حساسیت ، دقت و اهمیت اجزاء سیستم و داده ها می باشد.(استون بارنر و همکاران،2002)
و در نهایت تعبیری کلی از ریسک اینگونه عنوان شده است:
“امکان وقوع یک خسارت و زیان اعم از مالی و غیر مالی در نتیجه انجام یک کار “
رشد و نو آوری سریع در بازارهای مالی بین المللی به همراه بحرانهای مالی سبب گردیده تا بانکها علاوه بر ورود به حوزههای جدید ، با تحولاتی نوین نیز رو برو شوند در این راستا از اواخر دهه 1980 میلادی به تدریج از سود عملیات متعارف بانکها کاسته شد و الزاماتی جدید مانندکفایت سرمایه ( درراستای کاهش ریسک فعالیت بانکها ) افزایش یافت . بانکها با توجه به نوع فعالیت خود ، در معرض ریسكهای متعددی اعم از ریسكهای برون سازمانی و درون سازمانی قرار دارند (روشن، 1391).
الف) ریسكهای برون سازمانی
ریسكهای برون سازمانی ناشی از فعالیتهای مستقیم یک بانک نیستند بلکه از شرایط اقتصادی ، سیاسی و قانونی کشور ناشی میشوند به نحوی که اثرات نامطلوب هریك از این شرایط ، فعالیت بانکها را تحت تاثیر جدی قرار داده و ادامه فعالیت آنها را با بحران مواجه میسازد بنابراین کنترل اینگونه ریسکها به وسیله بانکها بسیار دشوار میباشد زیرا منشاء آنها بیرون از محیط بانکها میباشد . از جمله ریسكهای برون سازمانی میتوان به ریسک بازار ( تغییرات نرخ ارز ، تغییرات نرخ سود سپرده ها و تغییرات قیمت سهام در اختیار بانکها )، تصمیمات کلان اقتصادی دولت و نهادهای دولتی ، بحرانهای مالی داخلی و بینالمللی ، بحرانهای بانکی و سایر ریسكهای برون زا اشاره کرد . از آنجایی که ریسک بازار به تنهایی قادر است فعالیت یک بانک را تهدید کند ، در این بخش مفهوم آن بیان میشود :
ریسک بازار به دلیل تغییرات نامساعد در ابزارهای سرمایهای ، پول رایج کشور ، نرخ سود سپردهها و نرخ تبدیل ارزهای بیگانه به وجود میآید به نحوی که عدم مدیریت صحیح وبه موقع هریک از آنها میتواند ساختار مالی و سود و زیان بانک را تحت تاثیر جدی قرار دهد . منشاء رخداد ریسک بازار به عوامل بیرون از بانک ارتباط دارد اما مدیریت آن به درون بانک برمیگردد .
ب) ریسكهای درون سازمانی
ریسكهای درون سازمانی ، ناشی از فعالیتهای درونی بانکها و دارای منشاء درون بانکی میباشند . از جمله ریسكهای درون سازمانی میتوان به ریسكهای اعتباری ، عملیاتی، نقدینگی و مالی (ترکیب نامناسب داراییها، بدهیها و سرمایه در ترازنامه و درآمدها وهزینه در سود وزیان و همچنین نسبت کفایت سرمایه) اشاره کرد . از آنجایی که این موارد از درون و ساختار بانک نشات میگیرند لذا اثرات نامطلوب اینگونه ریسکها را میتوان از طریق کنترل و مدیریت صحیح حذف نمود . در این بخش به دلیل اهمیت ریسكهای درون سازمانی، هریک از موارد تشریح میشوند :
تلاش علم بازاریابی بر این است که شیوههای رفتار مصرفکننده را تحت تأثیر قرار دهد. کلیۀ افراد در مقطعی از زمان به عنوان مشتریان یا مصرفکنندگان مطرح میشوند، بدین سبب شناخت و درک رفتار مصرفکننده برای همگی ما مهم و ضروری است (مرتضوی، 1391).
فرآیندهای سنتی پردازش اطلاعات در تئوریهای رفتار مصرفکننده شامل مراحل مختلفی میشود. مصرفکننده قسمتی از اطلاعات را مانند شرکت، محصول فروشگاه، تبلیغات و … مشاهده و ارزیابی کرده و از طریق طی مراحل در معرض قرار گرفتن، توجه و درک به قضاوت نهایی، یعنی قصد خرید میرسد. یک محرک از طریق حواس دریافت شده و به حافظه کوتاه مدت، (جایی که اطلاعات نگهداری شده و از طریق فرآیند رمز گشایی درک میگردد و از حافظه بلند مدت بازیابی میگردد) منتقل میشود. در مدلهای سنتی فرآیند تصمیــمگیری، تصمیمها و استدلالهای منطقی بر مبنای فرآیند یادگیری – احساس – عمل صورت میگرفت (یون و پارک، 2011). باگسترش فناوری درحوزههای تولید و توزیع كالاو نیز تنوع سلایق مشتریان واهمیت یافتن بازاریابی محصولات وگسترش رقابت برای فروش، شیــوههای تولید و توزیع دگرگون شــدهاند. در راستای همین پویایی سیستم توزیع بوده است كه ایجاد و گسترش فروشگاههای زنجیرهای درجهان گسترش یافته است.درایران باتوجه به پیدایش وایجاد ساختار جدید و فنــــاوری نوین دربخش خردهفروشی و فروشگاهی، رقابت شدیدی بین فروشگاهها و خردهفروشیها برای جلب نظرمشتریان به وجودآمده است. دراین راستا، نقش فروشگاهها و واحدهای خرده فروشیها بسیار با اهمیت جلوه میكند (میرزایی، 1388).
امروزه مفهوم نام تجاری همه چیزهایی را كه محصول یا خدمت ارایه میكند، ازجمله اینكه یك محصول چگونه احساس وفكر مصرفكنندگان راشكل میدهد را شامل میشود. یك نام تجاری تعهدی برای ارائه ارزش به مصرفكنندگان است. دربازاریابی مصرفكننده، برندها غالبأ نقطه آغاز تمایز بین پیشنهادات رقابتی بودهاند. به طوری كه درموفقیت سازمانها میتوانند حیاتی باشند. لذابسیارمهم است كه مدیریت برندها بصورت استراتژیك انجام گردد. برند دارایی اساسی شركت است (آکر، 1996). برند، یك سری از مشخصات است كه درطول زمان برای تفاوت قائل شدن بین محصول مورد نظر با محصولات رقبا در ذهن مصرفكننده پرورش پیدا كرده، توسعه مییابد (یون و دونتو، 2001). آكر(1991)، ارزش ویژه نام تجاری را داراییهایی معرفی میكند كه وابسته به نام تجاری یا نماد یك شركت است و به ارزش كالاو یا خدمتی که از طرف شركت به مشتریان ارائه میشود میافزاید. ارزش ویژه برند مفهومی چند بعدی است كه با تقویت ابعادش میتوان آنرا افزایش داد، این ابعاد عبارتند از: وفاداری برند، آگاهی برند، كیفیت ادراك شده، تداعیهای برند و سایر داراییهای برند (آکر، 1996). كارول[1] (1991)، در مطالعهای كه با عنوان «هرم مسئولیت اجتماعی بنگاه» انتشار یافت، این مسئولیتها را در چهار دسته طبقهبندی کرده است: مسئولیت اقتصادی[2]، مسئولیت قانونی[3]، مسئولیت اخلاقی[4] و مسئولیت انسان دوستانه (کارول، 1991). در زمینهای که در آن شکاف تصویر قیمت بین خرده فروشان به طور مداوم کاهش مییابد، قیمت بعنوان یک عنصر مهم از استراتژی خرده فروشان، دیگر به عنوان یک عامل تمایز کافی نیست. به این ترتیب خرده فروشان به دنبال توسعه و یا تقویت تصویر خود از یک شرکت مسئول هستند ضمن حفظ تصویر قیمت خود به موقعیت بهتر خودشان و برآورده کردن انتظارات مصرفکنندگان، که، در بحران اقتصادی و زیست محیطی فعلی، هم به دنبال قیمتهای پایین و هم حالتهای مصرف مسئولانهتر هستند. درحالی که مسئولیت اجتماعی شرکتها عمدتا ًدر مورد نفوذ بر مصرفکنندگان به طور گسترده مورد بررسی قرار گرفته، مطالعات کمی به طورخاص پیامدهای تصویرقیمت را بررسی کرده اند (لامبارت و لوئیس، 2014). سن و همکاران (2006) تصدیق کردند کسانی که از فعالیت بشر دوستانه واقعی یک شرکت آگاهی دارند، نگرشهای مثبتتری نسبت به شرکت و خریدهای بیشتری از برند دارند. همچنین برپایهی اجماع نظر محققان، ارزش ادراك شده توسط مشتری اثر مثبتی بررضایت مشتــری دارد .این موضوع نشان میدهد كه اگرمشتری ادراك كند كه شركت، به مسئولیت اجتماعی اهمیت میدهد و همان ارزشی كه مشتری به جامعه میدهد را آن نیز به جامعه میدهد و خود را در قبال جامعه مسئول میداند، این موضوع بر رضایت او از شركت و درنتیجه میزان وفاداری او تأثیر خواهد داشت (تاهسو، 2011). رضایت مشتری عاملی است كه میتوان با آن عملكرد شركتها و كسب و كارهای مشتری محور را سنجید؛ زیرا رضایت مشتری هدف اصلی بازاریابی است (سیسر و پاپارویدامیس، 2007). امروزه مشتریان راضی به عنوان یكی از الزامات بازاریابی موفق محسوب میشوند و مدیران شركتها میدانند كه رضایت مشتریان نتایجی همچون نگرش مثبت به برند، تبلیغات شفاهی مثبت، تكرار خرید، و وفاداری مشتریان را به دنبال دارد (کارلسون و اوکاس، 2010). یكی دیگر از معیارهای عملكرد شركتها، داشتن مشتریان وفادار است. مشتریان وفادار، شركت را به دیگران نیز پیشنهاد میكنند و تبلیغات شفاهی مثبتی را برای شركت ایجاد میكنند (کاروآنا، 2002). وفاداری مشتریان به یک برند علاوه بر تبلیغات توصیهای مثبت منجر به ایجاد موانع اساسی برای ورود رقبا به بازار، توانمندتر ساختن سازمان برای پاسخ گفتن به تهدیدات بیرونی، نائل آمدن به فروش و درآمد بالاتر و در نهایت کاهش حساسیت مشتریان به فعالیتهای بازاریابی رقبا میشود (چادواری و هولبروک، 2003).
مطابق با مطالب ذکر شده در بالا در این پژوهش، روابط بین سیاست مسئولیت اجتماعی شرکت و تصویر قیمت روی ارزش ویژه برند و متعاقباً ارتباط بین ارزش ویژه برند وعواقب ناشی از این مفهوم بررسی خواهد شد. در پژوهش حاضر متغیر مسئولیت اجتماعی شرکت دارای سه شاخص احترام به محیط زیست (شامل کاهش مصرف انرژی یا منابع طبیعی، تولید محصولات سازگار با محیط زیست و تولید محصولات زیست محیطی)، احترام به حقوق مصرفکننده (مانند داشتن رفتار منصفانه با مصرفکننده و ارائه اطلاعات دقیق به مصرفکننده در مورد ترکیب محصولات و احترام به حقوق مصرفکننده از لحاظ ارائه گارانتی و خدمات پس از فروش) و فعالیتهای بشر دوستانه (شامل حمایت از مقامات محلی یا منطقهای، حمایت از فعالیتهای اجتماعی-فرهنگی و یا ورزشی، حمایت از جنبشهای بشردوستانه) است. متغیر تصویر قیمت با سه سؤال (من مطمئنم قیمتهای ویژه جذابی از این برند میتوانم پیدا کنم، کنترل کردن هزینهها در ارتباط با این برند، تلاش برند برای ارائه کردن قیمتهای جذاب) سنجیده خواهد شد. متغیر ارزش ویژه برند با 4 سؤال (متحمل هیچ ضرری نمی شوم، اولویت اول بودن برند، فوق العاده بودن محصولات، بهترین برند موجود) مورد سنجش قرار خواهد گرفت. عکسالعمل مصرفکننده نیز با 5 متغیر رضایت مصرفکننده (شکایت نداشتن از محصول، برآورده شدن انتظارات از محصولات این برند و …) ،اعتماد (نا امید نشدن از این برند، ارتباط بلند مدت با این برند و …)، نگرش (احساس خوب به برند، جذاب بودن برند و …)، وفاداری (توصیه این برند به دیگران، کم نشدن علاقه به این برند علی رغم تبلیغات سایر برندها و …) و قصد خرید (احتمال خرید برند، کسب اطلاعات بیشتر در مورد برند و …) اندازهگیری خواهد شد. مدل مفهومی پژوهش در قالب نمودار (1-1) ترسیم شده است. متغیرهای مسئولیت اجتماعی، تصویر قیمت، رضایت، اعتماد، نگرش و قصد رفتاری در این مدل برگرفته از مدل لامبارت و لوییس (2014) است.
مدل پژوهش حاضر شامل دو متغیر مستقل (مسئولیت اجتماعی شرکت و تصویر قیمت)، یک متغیر میانجــی (ارزش ویژه برند) و پنج متغیر وابسته (رضـایت، اعتماد، نگرش، وفاداری و قصـد رفتـاری مصرفکننده) است. در این پژوهش قصد داریم به این سؤال اساسی پاسخ دهیم که آیا مسئولیت اجتماعی شرکت و تصویر قیمت بر ارزش ویژه برند و عکسالعمل مصرفکننده تأثیرگذار است
نمودار 1-1- مدل تحلیلی تعدیلشده (Lombart and Louis, 2014)
1-3- ضرورت انجام پژوهش
یکی از مطلوبیتهای مشتری در انتخاب یک محصول، برند معتبر است. در بسیاری از بازارها برند هویت ویژهای برای یک محصول میآفریند و آن را به گروه خاصی از جامعه پیوند میدهد داشتن یك برند قدرتمند در بازار، هدف بسیاری از سازمان هاست. متخصصان مالی بر این عقیدهاند كه برندتجاری میتواند ارزشی بیش از ارزش متداول ایجاد نماید. امروزه برند دیگر تنها یك ابزار كار آمد در دست مدیران نیست. برند یك الزام استراتژیك است كه سازمانها را در جهت خلق ارزش بیشتر برای مشتریان و همچنین ایجاد مزیتهای رقابتی پایداركمك مینماید (کلر، 1993). برندهای موفق باعث افزایش اعتماد به محصولات و خدمات ناملموس میشوند و مشتریان قادر به تجسم و شناسایی بهتر خدمات آنها میشوند. همچنین سطح بالایی از ارزش ویژه برند میزان رضایت مشتری، قصدخرید مجدد و سطح وفاداری را افزایش میدهد (کیم و همکاران، 2008). لذا شرکتها برای برند خود سرمایهگذاریهای وسیع و بلند مدت بخصوص در زمینه تبلیغات، پیشبرد فروش و بسته بندی در نظر میگیرند، زیرا میدانند که قدرت بازارشان ناشی از ایجاد برند محصولاتشان است و برند قوی وفاداری مشتریان را برایشان به همراه میآورد. تاهسو (2011) نشان داد که اگرمشتری ادراك كند كه شركت، به مسئولیت اجتماعی اهمیت میدهد و همان ارزشی كه مشتری به جامعه میدهد را آن نیز به جامعه میدهد، این موضوع بر رضایت او از شركت و درنتیجه میزان وفاداری او تأثیر خواهد داشت. رضایت مشتری عاملی است كه میتوان با آن عملكرد شركتها و كسب و كارهای مشتری محور را سنجید؛ زیرا رضایت مشتری هدف اصلی بازاریابی است (سیسر و پاپارویدامیس، 2007). مشتریان راضی به عنوان یكی از الزامات بازاریابی موفق محسوب میشوند و مدیران شركتها میدانند كه رضایت مشتریان نتایجی همچون نگرش مثبت به برند، تبلیغات شفاهی مثبت، تكرار خرید، و وفاداری مشتریان را به دنبال دارد (کارلسون و اوکاس، 2010). وفاداری مشتریان به یک برند علاوه بر تبلیغات توصیهای مثبت منجر به ایجاد موانع اساسی برای ورود رقبا به بازار، توانمندتر ساختن سازمان برای پاسخ گفتن به تهدیدات بیرونی، نائل آمدن به فروش و درآمد بالاتر و در نهایت کاهش حساسیت مشتریان به فعالیتهای بازاریابی رقبا میشود (چادواری و هولبروک، 2003). نتایج پژوهش لامبارت و لوئیس (2014) نیز نشان داد که مسئولیت اجتماعی شرکت و تصویر قیمت بر رضایت و نگرش، اعتماد، وفاداری و قصد رفتاری مشتریان تأثیرگذار است. بنابر این ضروری است که شرکتها برای رشد و توسعه موقعیتشان در بازار به ارزیابی وضعیت ارزش برند خود در ذهن مشتریان و اثر آن بر
نگرش، وفاداری، اعتماد و قصدهای رفتاری آینده مشتریان بپردازند. فراوردههای لبنی کاله، شرکت ایرانی تولیدکننده فراوردههای لبنی است که مرکز آن در آمل، مازندران قرار دارد. این شرکت که بزرگترین شــرکت مجــموعه کمپــانی سولیکو است در ســال 1362 تأسیــس شد که فراوردههای لبــنی به همــراه مکملهای آن، تولید میکند. کاله با داشتن ۱۶ گروه تولیدی حجم زیادی از بازار لبنی ایران را در اختیار دارد تا جایی که بزرگترین تولیدکننده فراوردههای لبنی در کشور و بزرگترین واحد صادرکننده فراوردههای لبنی ایران خوانده شـده است و یکی از بزرگترین کارخانجات در کل صنایع کشور است. نتـایج پژوهش میتواند به مدیران این شرکت در جلب رضایت و وفادار ساختن مشتریان و نگاه داشتن آنها در سبد مشتریان کمک کرده وبه رقابتیتر کردن فضای خرده فروشی زنجیرهای و افزایش سهم این نوع فروش کمک کند.
1-4- فرضیههای پژوهش
H1 : مسئولیت اجتماعی شرکت بر ارزش ویژه برند تأثیر دارد.
H2 : تصویر قیمت بر ارزش ویژه برند تأثیر دارد.
H3 : ارزش ویژه برند بررضایت مصرفکننده نسبت به برندتأثیر دارد.
H4 : ارزش ویژه برند بر اعتماد مصرفکننده نسبت به برندتأثیر دارد.
H5 : ارزش ویژه برند بر نگرش مصرفکننده نسبت به برندتأثیر دارد.
H6 : ارزش ویژه برند بروفاداری مصرفکننده نسبت به برند تأثیردارد.
H7 : ارزش ویژه برند بر قصد رفتاری مصرفکننده نسبت به برند تأثیردارد.
H8 : مسئولیت اجتماعی شرکت بر تصویر قیمت تأثیر دارد.
1-5- اهداف پژوهش
امروزه اهمیت رفتار مصرفكننده در صنایع و حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر كسی پوشیده نیست. امروزه پذیرفته شده كه نام تجاری برای یك محصول نقش بسیار مهمی را در ایجاد، حفظ و توسعه عملكردی كسب و كارها ایجاد (لامبارت و لوئیس، 2010). از طرفی اهمیت مسئولیت اجتماعی شركت درحال افزایش است و نتایج استراتژیكی برای شركتها در بر دارد. شركتهای بزرگ به طور قابل توجهی در اقدامات CSR سرمایهگذاری میكنند. درطول سالهای اخیر، اهمیت بحث مسئولیت اجتماعی شركت روزبه روز بیشترشده است به طوری كه امروزه از آن به عنوان یك اولویت اصلی برای شركتها یاد میكنند (فریمن و هسنوی، 2011). درک اهمیت رابطه بین مسئولیت اجتماعی شرکت، تصویر قیمت، ارزش ویژه برند و در نهایت تأثیر آن بر واکنش مصرفکننده در جهت ایجاد مزیت رقابتی پایدار و سودآوری پایدار شرکت از جمله اهداف این پژوهش است که میتوان بصورت زیر بیان کرد:
1-6- قلمرو پژوهش
1-6-1- قلمرو موضوعی پژوهش
بهطور کلی قلمرو موضوعی این پژوهش علم مدیریت، موضوع مدیریت بازرگانی و رفتار مصرفکننده است و به طور اخص به مسئولیت اجتماعی، تصویر قیمت، ارزش ویژه برند و عکس العمل مصرفکننده میپردازد. عکسالعمل مصرفکننده شامل متغیرهای رضایت، نگرش، اعتماد، وفاداری و قصد خرید است.
1-6-2- قلمرو مکانی پژوهش
این پژوهش به بررسی موضوع در فروشگاههای زنجیرهای استـان گیلان پرداختـه اســت که برای نمونهگیری و جمعآوری اطلاعات ازمشتریان این فروشگاهها در سطح استان گیلان استفاده شده است.
1-6-3- قلمروزمانی پژوهش
محدوده زمانی پژوهش از مهر ماه سال 1393 تا شهریور ماه سال 1394 است.
در اواخر قرن نوزدهم نحوه بکارگیری روش ها و مدیریت برند سازی، متداول و فراگیر شد. اما عملاً در دهه های پنجاه و شصت میلادی تولید کنندگان را وادار کرد که برای تفکیک کالاهایشان از کالای رقبا، متوسل به برند و صرف هزینه های سنگین برای برند سازی در دنیای کسب و کار شوند(یاسین و همکاران، 2007).
بنابراین در دنیای امروز برخورداری برند قوی، از الویت های بسیاری از سازمان ها و شرکت هاست. از همین رو محققان در این حوزه ان را از جنبه های مختلف بررسی می کنند. همچنین برند سازی را می توان از دو جنبه ی متفاوت داخلی و خارجی مورد توجه قرار داد. برندسازی خارجی مشتریان را هدف قرار داده و از شیوه هایی برای این کار استفاده می کنند که به صورت مستقیم به مشتری مرتبط است، که در این پژوهش از این جنبه به ان پرداخته خواهد شد. اما برندسازی داخلی به ارتقای برند در درون سازمان، یعنی همان کارکنان گفته می شود(گلیارانی، 1391).
اما برای داشتن برند قوی در نزد مشتری و با افزودن عاملی که خریدار را به انتخاب کالا کمک می کند، ترجیح یا رجحان حاصل خواهد شد. رجحان مزیتی است که می توان در مقایسه یک کالا با کالاهای مشابه در ذهن خریدار ایجاد کرد. رجحان که نتیجه تفکر خریدار در مقابل انتظارات از برند است، به تولید کننده اجازه می دهد که کالاهایش را در شرایط یکسان و غالبا با قیمت برتر و در نتیجه سود بیشتر و کسب سهم بیشتری از بازار فروش عرضه کند. از همین رو برند را می توان این چنین تعریف کرد : برند عبارت است از مجموعه اگاهی و مزایای اصلی و عمومی کالا یا خدمت همراه با مزیت اضافی که در ذهن خریدار شکل می گیرد و موجب رشد اعتماد و استمرار عمل وی نسبت به کالا می شود(ایگر و همکاران، 2013).
از مهمترین مسائلی که امروزه مدیران برند با آن مواجه اند، چگونگی فراهم آوردن و گسترش درک بهتری از رابطه بین عواملی مثل اعتماد به نام تجاری و عملکرد می باشد. به ویژه که در ادبیات مدیریت بازاریابی عوامل بسیاری مطرح شده که بر عملکرد برند اثرگذار است. مفهوم بازاریابی دلالت بر این عقیده دارد که صنعت، فرایند رضایت مشتری است نه فرایند تولید کالا. یک صنعت با مشتری و نیازهایش شروع می شود نه بوسیله حق امتیاز، مواد خام و یا مهارت فروش. فقط هنگامی یک سازمان می تواند به بقای خود ادامه دهد که بتواند نیازها و خواسته های مشتری را با درکی صحیح و جامع از طرف مقابلش(مشتری) برآورده کند (به نقل از منوریان و همکاران، 1392). با توجه به اینکه کیفیت پوشاک در ایران کمتر از سایر کشورها نیست، اما به دلیل اینکه در ایجاد برند و طراحی مد در صنعت پوشاک ضعیف عمل شده و شناخت مشتری از کالا در وضعیت مطلوبی قرار ندارد لذا مشتری، نامرغوب بودن و قیمت بالاتر را به لحاظ برند بودن کالای خارجی بیشتر می پذیرد و این امر ناشی از عدم شناخت و دانش کافی است. امروزه با طرح جهانی شدن که گریز ناپذیر است، آنچه که در مقابل این مقوله بیشتردر حال گسترش است، تلاش مضاعف افراد جامعه برای شناخت و کسب هویتی متمایز وبومی متناسب با ارزشهای جامعه خویش می باشد ودر مرحله دوم ارائه سمبلیک یا کلاسیک آن به طروق مختلف برای شناساندن آن به جوامع دیگرمی باشد . آری تولید پوشاک متناسب با سلایق وحمایت از تولید داخلی وملی می تواند راهبردی برای حفظ و اشاعه پوشاک ایرانی وهویت بخشی به آن باشد . واین هویت بخشی باید به شکلی زیر ساختی وبرند سازی وبر پایه کیفیت ،مشتری مداری و بهرگیری ازالگوهای مناسب جهانی و نیروهای متخصص تحصیل کرده در این زمینه باشد .تا راه را برای رسیدن به خود کفایی ،تولید ملی وبرند ایرانی ودر نهایت صادرات هموار سازد. لذا لازم دانستیم در این پژوهش به تاثیرمولفه های برندسازی در ایجاد اعتماد به برند و وفاداری به آن در صنعت پوشاک بپردازیم.در این راستا ما دو مولفه ارتباطات برند و کیفیت خدمات را مورد بررسی قرار دادیم و تاثیر آنها را بر اعتماد و وفاداری بررسی کردیم.
امروزه در اقتصاد مبتنی بر توجه زندگی می کنیم. گزینه های زیادی برای انتخاب وجود دارد و ابهامات زیاد است. این در حالی است که مشتریان نمی توانند وقت بسیاری را برای مقایسه گزینه ها صرف کنند. اگر هم این زمان را دارا باشند، قادر نیستند که با اطمینان کامل محصول یا خدمت مناسب و درست را تشخیص دهند. بنابراین، این برند است که یقین و اطمینان را انتقال می دهد. دست یابی به مزیت
رقابتی در دنیای امروز، تنها با تکیه بر ویژگی های کارکردی محصولات و خدمات حاصل نمی شود، بلکه در عصر حاضربرند، مهم ترین عامل متمایز کننده یک شرکت تجاری از رقبا است .بنابراین می توان برند را به عنوان یکی از با ارزش ترین دارایی های هر شرکت برشمرد. هرچه ارزش برند در ذهن مشتریان بیشتر باشد، شرکت می تواند در سایه آن منافع بیشتری را از مشتریان کسب کند .برند و اعتبار شرکت می تواند تاثیر زیادی بر روی فرآیند خرید داشته باشد.شرکتها برروی برند باید بیش تر از خود محصول تمرکز داشته باشند. برندها در بسیاری از بازارهای خدماتی و همچنین در کسب وکارهایی که به تکنولوژی تولید محصولات نیاز دارند نقش اصلی را بازی می کنند؛ چراکه امروزه ما با برندها زندگی می کنیم، ذهنیت مابر اساس برند شکل می گیرد، بر اساس برند انتخاب می کنیم و در نهایت قضاوت ما نیز بر اساس برند است. تعداد قابل توجهی از مشتریان حتی در صورتیکه خدمات جانشین دیگری با قیمت های پایین تر در بازار عرضه شود، متقاضی همین برند خواهند بود و خدمات جانشین را نخواهدپذیرفت. بنابراین امروزه مدیران در پی این هستند تا یک برند مطلوب، بی نظیر و قوی در ذهن مشتریان ایجاد کنند. لذا اعتماد به برند و وفاداری نسبت به آن جهت به دست آوردن مزیت رقابتی برای سازمان ها امری ضروری به نظر می رسد.صنعت پوشاک یکی از بزرگترین و با اهمیتترین صنایع جهان است و با گردش مالی فوقالعاده و قدرت اشتغال زایی بیهمتای خود مورد توجه بسیاری کشور ها و اقتصادهای بزرگ دنیا می باشد. ایجاد و توسعه برندهای قوی، علاوه بر ایجاد ارزش افزوده فراوان و ماندگاری نام محصولات در اذهان عمومی، مزایای دیگری من جمله در دست گرفتن بازارهای منطقه ای و جهانی را نیز به دنبال خواهد داشت. در واقع برای رسیدن به یک برند، یکسری زیر ساخت ها و شرایط اعم از قوانین و مقررات تا مسایل فرهنگی مورد نیاز است که باید تک تک و مرحله به مرحله بررسی و برای هر کدام ارائه راهکار شود. از طرف دیگر در این صنعت، قیمت تنها یکی از عوامل تاثیرگذار است و فاکتورهایی مثل تنوع، سرعت، برند و فیزیک، شخصیت و… نیز اهمیت زیادی دارند. همچنین موفقیت در این صنعت مستلزم داشتن نوآوری مداوم میباشد، چون کلکسیونهای مد اغلب تنها به مدت یک فصل تازگی دارند. در برخی موارد، حتی این دوره تنها برای یک ماه دوام دارد و با پیشرفت نوآوری در تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات این مدت مدام کوتاهتر میشود. تمام این موارد باعث شده که این صنعت در سرتاسر جهان به شکل شبکهای بزرگ در آید که فعالیتهای آن توسط تعداد کمی بازیگر اصلی هماهنگ میشود. لذا استراتژی های مدیریت برند می تواند در راستای سیاست گذاری این صنعت کمک شایانی نماید.
بنگاه های اقتصادی در جهان امروز در رقابت شدید با یکدیگر بسر می برند. وضعیتی که پیش از این فعالان اقتصادی با آن مواجه نبوده و در طول دهههای اخیر بی سابقه بوده است. تحولات عمده دو دهه اخیر نظیر تسریع روند جهانی شدن، تلاش کشورهای توسعه یافته برای دستیابی به جایگاه مناسب تر در روابط تجاری صنعتی، تغییرات سریع فناوری و ظهور فناوریهای جدید، همانند فناوری اطلاعات و ارتباطات، تغییر ساختار اقتصادی کشورها به سمت اقتصادهای متکی بر دانش و استفاده از آخرین دستاوردهای علمی در اداره و مدیریت بنگاههای کسب و کار، برخی از علل عمده تشدید این رقابت می باشد. وضعیت فوق شرایط دشواری را برای پایداری و ماندگاری بنگاهها فراهم ساخته و در این میان بنگاههای صنعتی کوچک و متوسط که به تنهایی از مقیاس تولید پایینتری برخوردار بوده و نوعاً سهم کمتری از بازار را در اختیار دارند با شرایط دشوارتری مواجه ساخته است. (شفیعی، 1387).صنایع کوچک در کشور ایران و استان لرستان نیز شرایط مشابهی دارند. بنابراین صنایع کوچک در استان لرستان که درصد بسیار بالایی از واحدهای صنعتی استان را تشکیل می دهند، ناگزیرند که خود را با تغییرات سریع فناوری و ظهور فناوریهای جدید همانند فناوری اطلاعات و ارتباطات، تطبیق دهند و حداکثر توان خود را برای دستیابی و بکارگیری آنها نه تنها از گردونه تولید و رقابت خارج نشوند، بلکه روند رشد را طی نموده و موقعیت خود را در بازار تثبیت نمایند.
هوانگ (HUAVNG) و ونگ (WANG) در سال ۲۰۰۲ میلادی، ۸عامل را که بر رضایت مشتریان از کیفیت خدمت الکترونیک موثرند به صورت زیر شناسایی كرده اند:
۱ ) بازخورد عمومی درمورد طراحی وب سایت؛ ۲ ) قیمت رقابتی محصول؛ ۳ ) شرایط محصول؛ ۴ ) تحویل به موقع؛ ۵ ) سیاست برگشت محصول؛ ۶ ) حمایت مشتری؛ ۷ ) سفارشی كردن پست الكترونیك باتوجه به خواسته مشتری؛ ۸ ) فعالیتهای ترخیص. www.irantiles.com))
در این پژوهش ابتدا نقش فناوری اطلاعات در تجارت الکترونیکی شرکتهای کوچک مورد بررسی قرار گرفته و سپس مشکلاتی که این شرکتها در رابطه با بازاریابی الکترونیکی با آن مواجه هستند مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و عوامل موثر بر آن تعیین خواهد گردید.
با توجه به آشنایی روز افزون مردم با اینترنت و مزایای فراوان تجارت الکترونیکی برای مشتری، شرکت و جامعه، شرکتها و سازمانهای عرضه کننده محصولات و خدمات بایستی بیش از پیش به دنبال ایجاد فضای مناسب مطمئن و قابل اعتماد برای مردم جهت انجام این مهم باشند.
امروزه صنایع کوچک محور اصلی توسعه میباشند، لذا باید با فراهم ساختن شرایط مطلوب جهت بکارگیری فناوری اطلاعات در این صنایع، بتوانیم راه پیشرفت و راه رسیدن به یک اقتصاد کارا را هموار سازیم. بنابراین ضرورت دارد مزایای بکارگیری فناوری اطلاعات را روشن نموده و محدودیتهای بکارگیری آن در صنایع کوچک را شناسایی نماییم.
هدف اصلی از انجام این تحقیق روشن نمودن نقش فناوری اطلاعات بر رقابت، سود و فروش محصولات در صنایع کوچک میباشد. بنابراین آگاهی از این موضوع میتواند دانش مدیران شرکت را نسبت به اثرات فناوری اطلاعات بر کارایی شرکتها را افزایش دهد.
هدفهای اصلی تحقیق عبارتند از:
1-آیا بکارگیری فناوری اطلاعات در صنایع کوچک باعث افزایش فروش انها می شود؟
2- آیا بکارگیری فناوری اطلاعات در صنایع کوچک باعث افزایش سود انها می شود؟
3- آیا بکارگیری فناوری اطلاعات در صنایع کوچک باعث افزایش رقابت پذیری انها می شود؟
4-محدودیت های بکارگیری فناوری اطلاعات در صنایع کوچک کدامند؟
فرضیههای این تحقیق عبارتند از:
در این تحقیق صنایع کوچک شهرک صنعتی شهرستان دورود مورد بررسی قرار میگیرند.محدوده زمانی و مراحل تدوین پایان نامه از مهرماه 1392 شروع شد و تا شهریور ماه 1393 ادامه یافت.
قلمرو مکانی این تحقیق صنایع کوچک شهرک صنعتی دورود واقع در کیلومتر 12 دورود- بروجرد می باشد، که این شرکتها در صنایع گوناگونی فعالیت دارند.
قلمرو موضوعی این تحقیق در رابطه با بررسی نقش فناوری اطلاعات بر موفقیت بازاربابی صنایع کوچک می باشد.
روش تحقیق بکار برده شده در این تحقیق از لحاظ هدف کاربردی، از نظر نحوه گردآوری اطلاعات میدانی و از نظر روش پیمایش مقطعی، از نظر روش جمع آوری اطلاعات استفاده از پرسشنامه و از نظر نوع بررسی ارتباط بین متغیرها همبستگی است.
دادههای مورد استفاده این تحقیق از دو نوع بودهاند:
اسناد دست اول تحقیق از طریق پرسشنامه و انجام عملیات میدانی بدست آمدهاند.
اسناد دست دوم و کتابخانهای آن از طریق مرور منابع موجود در کتابخانهها و مراکز اسناد و نیز مجلات علمی- پژوهشی معتبر منتشر شده بدست آمدهاند. قابل ذکر است که برخی از منابع نیز از وبلاگهای تخصصی افراد بینام و سایتهای اینترنتی مورد استفاده و بهرهبرداری قرار گرفتهاند که آدرس دقیق دسترسی به آنها به عنوان سند ذکر شده است.
«گراهام» و «کترا» معتقدند حمایت از محیط خارجی اختیاری نبوده بلکه یک بخش مهم از فرایند کسب و کار به حساب میآید (کترا و گراهام، 2002).
بیتوجهی بنگاه به ذینفعهای خارجی سبب بروز مشکلاتی برای مصرفکننده کالای آن بنگاه میشود (امینی، 1379).در ضمن اصول اخلاقی در کسب و کار نیز حکم میکند که شرکتها مطلع باشند که فعالیتهایشان چگونه منافع دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد (زیگموند و دامیکو، 2001). اینکه مسئولیت اجتماعی صرفاً مسائل محیطی را در برمیگیرد سادهانگاری است چرا که این تعهد تأثیر بسزایی روی آمیختههای بازاریابی داشته و موجب جرح و تعدیل آنها میشود. باوی و سیل ابزارهای لازم قابل استفاده در مسئولیت اجتماعی را بستهبندی، تبلیغات، فروش شخصی و خدمات میداند که بازاریاب باید با توجه به عامل بالقوه سود و رفاه جامعه آمیخته را تعیین کند (باوی و سیل، 1992).
ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﺣﺎل ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ است و ﺗﻮﺟﻪ روزاﻓﺰون ﺑﻪ ﻣﺤﻴﻂ زﻳﺴﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ تعداد بسیار زﻳﺎدی از شرکتها ﺑﻪ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺳﺒﺰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻨﺒﻊ اﺻﻠﻲ تغییر استراتژیک ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻨﺪ. بازاریابی سنتی ﺑﻴﺶ از ﺣﺪ ﺑﺮ خواستههای ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن تأکید میکند و رﻓﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺤﻴﻂ زﻳﺴﺘﻲ را ﺑﻪ ﺣﺴﺎب نمیآورد. اﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ در ﺗﻤﺎم اﺑﻌﺎد سازمانها وارد ﺷﺪه و ﺑﺎزارﻳﺎﺑﻲ را ﻧﻴﺰ ﺗﺤﺖ تأثیر ﻗﺮار داده و ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺪاﻳﺶ ﻣﻔﻬﻮم ﺑﺎزارﻳﺎﺑﻲ ﺳﺒﺰ ﺷﺪه اﺳﺖ (افسردگان و همکاران، 1390).
توسعه استراتژیهای بازاریابی سبز برای ایجاد روابط بلندمدت میان عرضهکنندگان و مصرفکنندگان ضروری است نه به خاطر اینکه خریداران خواهان محصولات و خدمات سبز هستند بلکه به دلیل کمک به بهرهوری عملیاتی و محیط زیستی شرکت (فراج و همكاران، 2013).
تعداد کمی از شرکتها دریافتهاند که سبز بودن مزیتهای استراتژیک به همراه دارد (دعایی و همکاران، 1385).
با توجه به اینکه مسائل محیطی و اجتماعی امروزه برای مشتریان اهمیت بالایی دارد رعایت مسائل زیست محیطی در فعالیتهای بازاریابی باعث ایجاد مزیت رقابتی برای شرکت خواهد شد و از این طریق شرکت میتواند به ایجاد یک پایگاه خوب در بازار دست یابد. مسئله حفظ محیط زیست باعث شده است که مصرفکنندگان درباره محصولاتی که میخرند بازاندیشی کنند. امروزه بسیاری از مصرفکنندگان این آمادگی را دارند که برای حمایت واقعی از محیط زیست برای محصولاتی که استانداردهای محیطی را رعایت میکنند مبلغ بیشتری پرداخت کنند (کاتلر و آرمسترانگ، 1999).
در این میان رشد طبقات میانی جامعه در سطح جهان و همزمان با آن افزایش درآمد قابل هزینه و وقت آزاد، جهانگردی را به بزرگترین فعالیت منفعت آفرین بدل کرده است.
گردشگری یكی از مهمترین صنایع حال حاضر در جهان محسوب میشود و مسافرت افراد از اقوام با فرهنگهای متفاوت به مکانهای گوناگون یكی از مسائلی است كه هم ازنقطهنظر حفظ محیط زیست برای رضایت مسافران و هم از نظر حفظ محیط زیست برای ساكنان منطقه اهمیت وافر مییابد؛ بنابراین بر برند و تصویر شرکتهای متولی گردشگری از جمله هتلها بسیار تأثیرگذار است.
متأسفانه اکثر مردم معتقدند که بازاریابی سبز منحصراً به ترفیع یا تبلیغ محصولات با ویژگیهای محیطی اشاره دارد. کلماتی مانند بدون فسفات، قابل بازیافت و سازگار با لایه ازون مواردی هستند که اغلب مصرفکنندگان آنها را با بازاریابی سبز مرتبط میدانند. در حالی که این کلمات فقط نشانههایی از بازاریابی سبز هستند. به طور کلی بازاریابی سبز مفهوم بسیار وسیعتری است که میتواند در کالاهای مصرفی، صنعتی و یا حتی خدمات اعمال شود. در واقع بازاریابی سبز به توسعه و بهبود قیمتگذاری، ترفیع و توزیع محصولاتی اطلاق میشود که به محیط آسیب نمیرسانند (پراید و فیرل، 1995).
از اینرو شرکتهای فعال در این صنعت با علم به اهمیت بازاریابی سبز باید به دنبال بهرهگیری از استراتژیهای بازاریابی سبز باشند. اما چالش پیش رو این است كه تحقق و دستیابی به استراتژیهای سبز وابسته به چه عواملی میباشد. به نظر میرسد اولین موضوع که پشتیبان تحقق استراتژیهای سازمانی است قابلیتها و منابع سازمان است. از این رو در این پژوهش منابع و قابلیتهای سازمان به عنوان یکی از پیشزمینههای تحقق استراتژیهای سبز مورد تحقیق قرار میگیرد.
شرکتهایی از این دست چه تعهد منابع و قابلیتهایی برای دستیابی به این دست استراتژیها دارند؟ آیا منابع فیزیكی، مالی و منابع تجربی آنها امكان دستیابی به استراتژیهای بازاریابی را به آنها میدهد؟ آیا چشمانداز مشتركی برای تحقق این استراتژیها در شركت وجود دارد ؟آیا این شرکتها دارای تکنولوژیهایی برای دستیابی به این استراتژیها هستند؟ و آیا روابط میان سازمانیشان امكان تحقق استراتژیها را به آنها میدهد؟ تدوین استراتژیهای یك سازمان تحت تأثیر رویههای داخلی و خارجی قرار میگیرد بنابراین به شدت نیاز است این نیروها سنجش و در تحقق استراتژیهای بازاریابی محیطی لحاظ شوند. میتوان گفت که راه برگشتی به سمت تولید محصولات و ارائه مخرب برای محیط زیست وجود ندارد و رفته رفته فشارهای دولتی، رقابتی و تغییر نگرش مشتریان، شرکتها را ملزم به پیروی و به کارگیری رویکرد بازاریابی سبز میکند. شرکتها باید با مهندسی مجدد در فرآیندهای تولیدی و طراحی کالا و خدمات جایگاه خود را در موقعیت رقابتی تحکیم بخشند، در غیر این صورت از قطار سبز باز خواهند ماند. بنابراین در این پژوهش سؤال محوری این است كه آیا قابلیتها و منابع سازمانی دستیابی به استراتژیهای محیطی را در هتلها تحت تأثیر قرار میدهد؟
1-3-اهمیت موضوع
این روزها چنین به نظر میرسد که هر محصول و خدمتی علت اجتماعی خاصی دارد. در حال حاضر بازاریابی بر اساس ملاحظات اجتماعی و محیطی یکی از مهمترین فعالیتهای شرکتها شده است (کاتلر و آرمسترانگ، 1999). یکی از حیطههای بازرگانی که در مسائل محیطی بحث زیادی را در مطبوعات به خود اختصاص داده بازاریابی سبز است. به نظر میرسد تمامی مصرفکنندگان چه فردی و چه صنعتی در مورد محیط زیست آگاهتر و علاقمندتر شدهاند.
امروزه شرکتها و سازمانها مجبورند به خاطر ارضای نیازهای مشتریان و عمل به مسئولیت اجتماعی و حمایت از حقوق مصرفکنندگان، مسائل مربوط به حفظ محیط زیست را در فعالیتهای خود جای دهند. هنگامی که یک شرکت در تولید محصولاتش ملاحظات زیست محیطی
را مد نظر قرار میدهد، شرکتهای دیگر بایستی استراتژیهای خود را در تولید محصولاتشان تغییر دهند و تدابیری را در راستای سبز شدن اتخاذ کنند زیرا در غیر این صورت سهم بازارشان را از دست خواهند داد. در کشورهای مختلف دولتها برای حفظ محیط زیست سالم از راههای مختلف استفاده میکنند (کاتلر و آرمسترانگ، 1999).
با توجه به آلودهتر شدن محیط زیست، شرکتها بایستی برای جلوگیری از این امر در راستای نهضت سبز و بازاریابی سبز گام بردارند. آلودگی محیط زیست باعث شده است که فشارهای اجتماعی از جانب مصرفکنندگان، خطمشیهای دولت و شرکتها را به سوی سبز شدن تغییر جهت دهند (کتاب و هلسن، 2004). اولین دلیل و یا به عبارت دیگر مهمترین دلیل، عامل هزینه است. بدین معنی که سبز بودن میتواند به کارایی بیشتر منافع و صرفهجوییهای مالی منجر شود؛ یعنی اینکه از ورودی کمتری استفاده میشود و بنابراین زباله کمتر خواهد بود و آلودگی کاهش خواهد یافت (پلونسکی و رزنبرگر، 2001).
دومین عامل درونی، فلسفه شرکت است. زمانی که شرکتها به اهداف محیطی همانند دیگر اهداف شرکت اهمیت میدهند و مسائل محیطی را در فلسفه شرکت میگنجانند، بحث سبز بودن با استراتژیهای شرکت گره میخورد و سپس آن را با فعالیتهای تاکتیکیاش در هم میآمیزد.
سومین عامل درونی، ایجاد موضع رقابتی در بازار است. شرکتهایی که مسائل محیطی را در فرایندهای بازاریابی و تولید محصول در نظر دارند نسبت به رقبا موضع رقابتی برای خود ایجاد میکنند. پس میتوان گفت رعایت اصول بازاریابی سبز باعث میشود که مصرفکنندگان دید بهتری نسبت به شرکت داشته باشند (کاتلر، 1999).
امروزه محیط زیست به طور فزایندهای به مسئلهای حیاتی و بسیار مهم برای همه اقشار مردم چه در جایگاه مشتری و چه در جایگاه تولیدکننده تبدیل شده است. با افزایش قیمت انرژی و نگرانیها در مورد تغییرات آب و هوا، اهمیت توجه به منابع بیش از پیش احساس میشود. افزایش نگرانیهای اجتماعی و آگاهیهای عمومی نسبت به سلامت و حفاظت از محیط زیست منجر به این شده است که مصرفکنندگان در خریدهای خود مسائل زیست محیطی را مدنظر قرار دهند. امروزه گردشگری به عنوان یکی از بزرگترین قطبهای اقتصاد جهانی مطرح است. جابهجایی حجم انبوهی از مسافران با فرهنگها و بینشهای متفاوت در بین کشورها و شهرهای مختلف به عنوان یک عامل تأثیرگذار بر استراتژیهای بازاریابی سبز برای کشورها مطرح است؛ بنابراین استفاده از قابلیتها و منابع سازمان برای تحقق استراتژیهای بازاریابی سبز حائز اهمیت میباشد.
1-4-هدف (های) پژوهش
1-4-1- هدف اصلی
بررسی تأثیر قابلیتها و منابع سازمانی در تحقق استراتژیهای بازاریابی محیطی.
1-4-2-اهداف فرعی
1-5- متغیرهای پژوهش
متغیر از نظر لغوی به معنی چیزی است که تغییر میکند، اما در فعالیتهای تحقیقی، متغیر ویژگیهایی دارد که باید مورد مطالعه قرار گیرند و تعریف عینی آن، عبارت است از: ویژگیها و خصایصی که مقادیر مختلفی را قبول میکند و یا ارزشهای مختلفی را میتوان به آنها نسبت داد (حسن زاده، 1388: 119).
1-5-1- متغیر مستقل
این متغیرها نقش علت را بر عهده دارند و بر متغیرهای دیگر تأثیر میگذارند، منشأ بروز پدیدهها میشوند و محقق معمولاً در جستجوی رابطه بین دو عامل یا متغیر است و تشخیص تأثیر متغیر مستقل و میزان آن از اهداف عمده تحقیق محسوب میشود (حافظ نیا، 1382: 44).
در این پژوهش منابع سازمان با مؤلفههای منابع فیزیکی، مالی و تجربی، همچنین قابلیتهای سازمان با مؤلفههای چشمانداز، روابط و تکنولوژی سازمان به عنوان متغیرهای مستقل عمل میکنند.
1-5-2- متغیر وابسته
متغیر وابسته، متغیری است که مشاهده یا اندازهگیری میشود تا تأثیر متغیر مستقل بر آن معلوم و مشخص شود. به عبارت دیگر، متغیر وابسته، متغیری است که تحت تأثیر متغیر مستقل قرار میگیرد (دلاور، 1385: 87).
در این پژوهش میزان تحقق استراتژیهای بازاریابی سبز به عنوان متغیر وابسته عمل میکند.