«هیچ جامعهی شناختهشدهای نیست که در آن شکلی از دین وجود نداشته باشد، اگرچه اعتقادات و اعمال مذهبی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر فرق میکند» (گیدنز، 1378: 514) و تغییراتی هم در آن بهوجود آمده و در برخی دورهها بهکلی دگرگون شده است. به دنبال عصر روشنگری نیز تغییرات شتابانی در حوزهی دین بهوجود آمد؛ فرآیند فراگیر نوسازی که بهصورت نیرویی بیبدیل در کشورهای حامل مدرنیته در آمده بود به همراه تبیینها و تفسیرهای غیردینی که از طبیعت، جامعه و هستی انسان توسط نظریههای جدید علمی و نحلههای فکری رایج ارائه میشد، بنیان بسیاری از اندیشههای دینی را متزلزل ساخته نفوذ و حضور اجتماعی دین را به چالش میکشید و کارویژههایی را که در گذشته بر عهدهی دین بود، بر عهدهی نهادهای غیردینی مینهاد.
از آغاز دورهی جنگهای ایران و روس که جامعهی ایران در مدار مدرنیته قرار میگیرد تغییرات و تحولات بسیاری، چه در سطح کلان سیاسی و چه در معیشت مردم و نوع نگرش و روابط آنها با دیگران به وقوع میپیوندد. این فرآیند، به ورود (عمدتن نامتوازن) نهادهای مدرن و تفکیک آنها در جامعه منجر شده است. همگام با ظهور و تفکیک نهادهای مدرن در جامعه، مجموعههای آگاهی (زیست جهان یا جهان معنایی) مرتبط با هر یک از آنها نیز در جامعه ظاهر و از هم تفکیک شدهاند. بهعبارتی، همزمان با تغییر در ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، نظامهای اندیشهگی مردمان هم دستخوش تغییر شده و بینشها و نگرشهای جدیدی در جامعه نضج گرفته است. بنابراین جامعه ایران وضعیت متکثر و متضادی را هم در سطح ساختاری و هم در سطح ذهنی تجربه میکند.
با شکلگیری این وضعیت حوزهی دین احتمالن بیش از هر حوزهی دیگری در جامعه متأثر شد. دین که در بخش عمدهای از تاریخ ایران در ایجاد «سایهبانی» فراگیر از نمادها بهمنظور یکپارچه کردن معنیدار نظم اجتماعی نقشی اساسی ایفا کرده بود، این بار با چالشی گسترده و عمیق روبهرو شد. این چالش از آنجا ناشی میشد که دین دیگر به سادهگی نمیتوانست «سایهبان مقدس» خود را بر سر همهی مردمان و نهادهای جدید در جامعه و جهانهای معنایی مرتبط با آنها بگستراند. اینجاست که تعابیر و تفاسیر گوناگون دینی و غیردینی در سپهر زندهگی مردمان – چه توسط خود سوژهی گزینشگر و چه بهوسیلهی سایر نهادهای رقیب نهاد دین – شکل میگیرد و همزمان، سبکهای مختلف اعتقادورزی دینی و غیردینی در میان مردمان مجال بروز پیدا میکند. بهعلاوه اینکه، حتا «مقبولیت تعاریف دینی از واقعیت به پرسش گرفته میشود» (برگر، برگر و کلنر، 1387: 87). این وضعیتی است که هماکنون در جامعهی ما مشاهده میشود. در حال حاضر نهتنها جامعهی ما چندپاره شده است، بلکه عرصهی دینی نیز دیگر متشکل و یکدست نیست. برعکس، در ایران معاصر گرایشهای دینی مختلفی وجود دارد که در بسیاری مواقع منافع و جهتگیریهای متضادی از خود بروز میدهند (محدثی، 1386: 85). بدینترتیب، زیست جهان ایرانی که از غنای دینی بسیاری برخوردار بود، با ورود مجموعههای آگاهی مدرن به بازتعریف خود و ارتباط خود با آنها میپردازد و همزمان زمینه برای رشد انواع تفاسیر از دین فراهم میشود و این وضعیت در نهایت به تحول در پایبندی دینی مردمان و ظهور انواع سبکهای دینداری میانجامد.
نمونهای از این تغییرات بهوجودآمده در دینداری مردمان را برای مثال میتوان در اقبال بسیاری از جوانان به گرایشهای معنوی نوپدید مشاهده کرد؛ پدیدهای که به نظر میرسد در وضعیت مدرن بیش از هر زمینهی دیگری مجال بروز پیدا کرده است. امروزه در بسیاری از فضاهای شهری از جمله تهران شاهد تمایلاتی مبنی بر گرویدن به جمعهای متنوع عرفانی و روانشناختی هستیم؛ «جمعهایی با ویژهگیهای ساختاری و عاطفی متفاوت و پیوندهای نزدیک و صمیمانه» و «فضای علاقه و همکاری با یکدیگر»؛ چیزی که بهندرت میتوان در میان اجتماع پیروان دین رسمی یافت. تنوع نسبی شکل و محتوای این جریانها نشان میدهد که متن مردم به شیوههای مختلف، چه از طریق «ابداع و نوآوری» در شکل اجتماعی سنتی قدیمی و چه در «وارد کردن» سبکهای مختلفی از شرق و غرب، در صدد تولید فضاهای خاص و متنوعی در درون خود هستند که هم به نوعی در زندهگی فکری و روحی آنها تأثیرگذار بوده و هم اجتماعات کوچکی را برایشان بهوجود آورد که دستکم در دورهای از زندهگی، تا حدی نسبت به آن تعلق پیدا کنند (شریعتی مزینانی، باستانی و خسروی، 1386: 189-188).
اما بهدنبال تغییرات شتابان تکنولوژیک و تأثیر آن بر ابعاد سختافزاری و نرمافزاری فرهنگ، کیفیت سوژه نیز رفتهرفته دستخوش تغییر گشته و هویت فردی مردمان که دیرزمانی کموبیش تحت انقیاد هویت جمعی و تعلق گروهی آنان بود، اینبار بیش از هر زمانی فردیت یافته و تفکیک شده است؛ همان تصویری که هرویولژه از آن با عنوان «مدرنیتهی روانشناختی» یاد میکند. «مدرنیتهی روانشناختی بدین معناست که شخص باید خودش در مقام یک فرد بیاندیشد و ورای هر گونه هویت موروثی، که منبع اقتدار خارجی آن را تجویز کرده است، تلاش کند هویت شخصی بیابد» (هرویولژه، 1380: 291). بدین ترتیب، تحول در سطح ذهنیت و «حافظهی» سوژهی مدرن منجر به تحول «گفتمان حافظه» از سنتی به مدرن میشود. «گفتمان سنتی حافظه»، آیینمحور و مناسکمحور بوده و بیش از هر چیز حول امر دینی سامان مییافت. حال آنکه «گفتمان حافظه مدرن»، تحت تأثیر «مصرفیشدن» و «شهریشدن حافظه» (که خود گونهای از شهریشدن آگاهی است) هر چه بیشتر به سمت دنیویشدن پیش میرود و بهرغم اعمال سیاستگزاری در زمینهی حافظه و برجسته کردن وجوه مشخصی از نمادها در رسانهها، افراد از طریق اعمال «مقاومت» در برابر این پیامها در اینکه چه چیزی به حافظهشان سپرده شود، دست به گزینش میزنند (فاضلی، 1392) و بهرغم غلبهی هژمونی دینی در رسانههای داخلی، دانش بسیاری از جوانان در مورد جزئیات زندهگی چهرههای برجستهی هنری و ورزشی بسیار بیشتر از چهرههای مذهبی است و دانشهایی دربارهی انواع مُد، شیوههای مدیریت بدن، سرگرمیهای مدرن و… بهمراتب بیشتر از دانشهای مربوط به اعیاد و اعمال مذهبی جای خود را در حافظهی جوانان باز کردهاند.
امروزه میتوان گفت، با توسعهی آگاهی شهری، «افراد از منابع نمادین متنوعی که موافق مشربشان است یا از طریق آن منابع با درگیر شدن در تجربیات متفاوتی که در دسترسشان قرار میگیرد به ساختن هویتهای دینی و اجتماعی خودشان مبادرت میکنند» (محدثی، 1386: 90) اجتماعیشدن ناشی از زیستن در جهانهای زیست چندگانه، هویتی میسازد که «باز»، «تفکیکشده»، «اندیشیده» و «فردیت یافته» است (همان: 88). در چنین وضعیتی فرد دیگر نمیتواند به ارزشها و نظام نمادین معینی در تمام عمر خود وفادار بماند (برگر، برگر و کلنر، 1387: 76-75). بهعبارتی، «بشر امروزی در مورد اعمال و اعتقادات خود دایما میاندیشد و همواره به تجزیه و تحلیل آنها میپردازد و آنها را سبک و سنگین میکند و نهتنها در سطح روشنفکران و فلاسفه بلکه در جوِّ عامهی مردم کلیه اعتقادات بهطور مداوم دچار چون و چرا میشود» (توسلی، 1369: 209).
میتوان اذعان کرد که در جوامع امروزی، افراد هر چه بیشتر در معرض افکار و عقاید متنوع، ارتباطات و مطالعات باشند، عمومن تأثیرپذیری آنان و قرار گرفتن آنان در روند تغییرات بیشتر است و بدون شک یکی از مهمترین این گروهها دانشجویان هستند که به دلیل قرار گرفتن در یک بافت متکثر و مواجهه با افکار و عقاید نو و اتخاذ راهبردهای تفکر انتقادی و عقلانی تحولات بیشتری را در سطح باورها و عقاید دینی و غیردینی به نسبت سایر اقشار جامعه پذیرا میشوند.. هدف از انجام این مطالعه، توصیف تحول در پایبندی دینی شماری از دانشجویان دانشگاه خوارزمی بر اساس روایتهای بازگوشدهی آنان از زندهگی دینیشان و نیز شناسایی آندسته از تجربیات زیستهای است که موجب بروز چنین تحولی در زندهگی دینی آنان شدهاند. در این پژوهش، دانشگاه بهعنوان نهادی در سطح میانی جامعه و دانشجویان بهعنوان دستهای از کنشگران آن برای مطالعه انتخاب شدهاند چرا که میتوان در دانشگاه سرریزی از تفکرات و اَشکال زندهگی مدرن و نیز آثاری از زندهگی و تفکر دینی سنتی را به وضوح دید و از اینرو، تعامل (یا کشمکش) این دو نیرو در ذهن دانشجویان، احتمالن بیش از سایر اقشار جاری است.
1-2 ضرورت و اهمیت پژوهش
در هر اجتماع دینیای، دین از طریق تدوین و تنظیم یک نظامنامهی اخلاقی و حقوقی یکی از نیازهای اساسی را که برای تداوم حیات اجتماعی آنان لازم است، تأمین میکند. «این نظام اخلاقی برای تکتک اعضای خود محیطی معنوی فراهم میسازد، بهطوری که مردمان از زندهگی کردن با هم در آن نظام اخلاقی لذت ببرند» (دورکیم، 1378: 288). همچنین، «جامعه از طریق نهاد دین میتواند نقش متعادلکنندهای را برای [برخی از] تمایلات و خواستههای بشری ایفا نماید» (همان: 290). از طرفی، انسان اساسن با خلأهای وجودیای دستبهگریبان است و این خلأها منجر به بروز حالتی از سرگشتهگی در جهانی رازآلود و سربرآوردن احساس تهیبودهگی در درون او میشود. در این میان، دین با ارائهی پاسخهایی – هرچند بعضن مبتنی بر تفکر اسطورهای- تلاش میکند برای یک چنین خلأهایی چارهجویی کند و از این طریق، معنا و هدفی را در پس حیات مؤمنان قرار دهد. تکیهی انسان مؤمن به قدرت بیانتها و خیرخواهی علیالاِطلاقی که برای خدا یا خدایان متصور میشود، موجب آرامش وی گردیده و بهواسطهی این احساس آرامش، فرد در خود احساس قدرت و تحمل بیشتری را در مواجهه با تجربیات تنشزا میکند.
آنچه مبرهن است، نقش انکارناپذیر دین در جهتدهی به حیات فردی و جمعی بسیاری از انسانها و جوامع در طول تاریخ است؛ نقشی که با شتاب گرفتن تغییرات اجتماعی ـ چه در سطح نهادی و چه در سطح فردی به سرعت در حال دگرگونی است. در این میان، آنچه ضروری مینماید انجام مطالعه و کسب شناخت در مورد دینداری مردمان و نقش و جایگاهی است که دین در نزد انسان مدرن دارد. در واقع، با شناسایی سطوح، تنوعات و تحولات دینداری افراد میتوان دریافت که روند تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی، دینداری آنان را به چه سمتوسویی هدایت کرده است. این تغییرات را بیش از هر کجا در محیطهایی میتوان یافت که بیشترین تأثیر را از وضعیت مدرن میپذیرند و همانطور که پیشتر ذکر شد، به نظر میرسد دانشگاه بهعنوان یک نهاد مدرن که گفتمانی عقلانی بر آن حاکم است، بستر مناسبی را برای مطالعهی تغییر نگرشها و ارزشها فراهم میسازد؛ بهویژه اینکه بسیاری از دانشجویانی که از زمینهای نسبتن سنتی برخورداراَند، با ورود به دانشگاه و فراگیری علوم و مواجهه با اندیشههای نو و تفکر عقلانی و تربیت انتقادی، این تعامل و / یا کشمکش نیروهای سنتی و مدرن را بیش از هر قشر دیگری تجربه میکنند.
از طرفی، پس از پیروزی انقلاب 57 و استقرار نظام سیاسی جمهوری اسلامی و با توجه به غلبهی ایدهئولوژی مذهبی در آن، هدف این نظام، دینیکردن بسیاری از جنبههای زندهگی مردم بود (با تفسیر خاصی از دین که خود مدنظر داشتند) و توجه به ارزشهای فرامادی را شعار اساسی خویش قرار دادند و در این راه سرمایهگذاریهای زیادی شد. اما با فروکش کردن شور انقلابی و تثبیت نهادهای مختلف و گذار از مشکلات جنگ این شعارها در جامعه و میان جوانان اَشکال دیگری به خود گرفته است. اکنون بعد از بیش از سه دهه چنین به نظر میرسد که نتایج به بار آمده از سیاستگزاریهای انجام شده در زمینهی دیندارسازی مردم، چیزی نیست که به مزاق حاکمیت دینی خوش آید و بسیاری از روحانیون سیاستپیشه بیان میکنند که نتایجی خلاف آنچه برنامهریزی شده بود به بار آمده است. بهعبارت دیگر، نتایج سیاستهای دیندارسازی و یکسانسازی دینی مردم- بهویژه در مورد جوانان و دانشگاهیان- در سالهای اخیر به بار ننشسته است. تشدید پروژههای دیندارسازی مردم در سالهای اخیر و محدود ساختن برخی فعالیتهای فکری و فرهنگیای که احساس میشد به نحوی از انحا باورهای دینی مردم را تضعیف میکنند را میتوان واکنشی از سوی مسؤولین به این ناکامی دانست. هماکنون بسیاری از مسؤولین در
زمینهی انتقال ارزشها و موازین دینی اظهار نارضایتی کرده و معتقداَند آنگونه که باید، این ارزشها به جوانان منتقل نشده است. این این دغدغهها را میتوان با ورق زدن برخی از روزنامهها و مجلات مشاهده کرد. در ادامه برای نشاندادن این نگرانی به مواردی از این دست استناد میشود:
- رضا فاطمی در مقالهی خود تحت عنوان «تاریخچه و ماهیت سکولاریسم» بیان میکند که یکی از ویژهگیهای عدم پایبندی به دین، روحانیتستیزی است. «آنها با طرح مسائلی چون مدیریت علمی و تجربی در برابر مدیریت فقهی، سعی دارند روحانیت را از دخالت در اداره جامعه باز دارند…» (مقالهی «دینگریزی جوانان، بحران یا راهحل» نشریه جامعهی مدنی، برگرفته از نرمافزار نمایه).
- مقالهی «سکولاریسم بزرگترین آفت انقلاب اسلامی، مهمترین چالش دهه سهوم انقلاب» (نشریهی جوان، سال 1380).
- سید محمد خاتمی در یکی از نطقهای کلیدی خود پس از تجمعهای مردم در روز عاشورا در جریان اعتراض به نتایج انتخابات سال 88 اظهار داشت: «… سکولاریسم اما با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست. عامل بیگانه میکوشد که سکولاریسم را در جامعه رواج دهد و اما مهمتر از عامل بیگانه، غیردینیشدن جامعهی ماست [و نکته همینجاست] که جامعه به سویی میرود که از حکومت دینی دلخوش نیست. رفرم و اصلاحات از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری میکند … جمهوریت و اسلامیت که هر دو در خطراند … [بنابراین] باید از بحرانیشدن اوضاع بیش از این جلوگیری کرد» (سخنان سید محمد خاتمی در 29 دیماه 1388، سایت گویانیوز).
- آیتالله لطف الله صافی گلپایگانی در دیدار جمعی از مسؤولان، اساتید و دانشجویان دانشگاه علوم اسلامی رضوی، به دینستیزی و دینگریزی جوانان اشاره میکند: «باید برای این دینستیزی و دینگریزی که در بعضی جوانان پیدا شده، فکری کرد؛ البته نمی خواهیم بگوییم این مسأله تحت چه عواملی ایجاد شده است … هر کجا نقصی باشد، از جهت این است که ما به اسلام و هدایتهای ائمه(ع) عمل نکردهایم و اگر خوب عمل شود مردم و جوانان به دین و قرآن روی میآورند» (روزنامه دنیای اقتصاد، چهارشنبه 11 مرداد 1391).
- «در عصر کنونی یکی از مشکلات بزرگ جامعهی اسلامی، دینگریزی نسل جوان است. این موضوع، ذهن و توجه بسیاری از مبلغان و داعیان مسلمان را به خود معطوف نموده است، که به جرأت میتوان گفت، این پدیدهی ناخواندهی عصر حاضر، نسل جوان ما را بهطور جدی تهدید میکند» (دسترسی در: http://www.fa.ommatonline.com/article/194).
- حجتالاسلام تقدیری؛ مسؤول حوزهی علمیهی عبدالعظیم در گفتوگو با پایگاه بینالمللی همکاریهای خبری شیعه (شفقنا) اظهار داشت: «…عوامل دینگریزی مختلف است و هر زمان بخشی از آن غلبه پیدا میکند و زمینهی رشد دینگریزی را فراهم میسازد … تبیین و ترویج نادرست و ناسازگار نشاندادن دین با نیازهای فطری و طبیعی بشر از عواملی است که امروزه باعث دینگریزی برخی جوانان ایرانی شده است» (دسترسی در: http://www.shafaqna.com/persian/dialogue/item/30524).
سخنان بالا، عمق دغدغهی حاکمیت دینی را در مواجهه با تغییرات بهوجود آمده در سپهر دینی جامعه بهمثابهی یک آسیب اجتماعی نشان میدهد و میتواند گواهی باشد بر سربرآوردن تحولات دینی بهویژه در میان جوانان. اما دغدغهی پژوهش حاضر، مطالعهی این تغییرات صرفن به مثابهی یک پدیدهی اجتماعی است و نه یک آسیب اجتماعی. با انجام پژوهشهایی از این دست و در ابعاد وسیعتر، میتوان پی برد که این دغدغهها و نگرانیها تا چه میزان واقعی است و آیا موضوع عدم پایبندی و دین گریزی مطرح است یا ظهور صورتهای دیگری از پایبندی دینی که با صورتهای سنتی متفاوت است و یا هردو. چنانچه بحث دینگریزی و عدم پایبندی دینی مطرح باشد، نتایچ این پژوهش میتواند گوشهای از لایههای پنهان دینگریزی جوانان ایرانی و عدم پایبندی دینی آنان را آشکار ساخته و به شناخت این پدیده کمک کند. عواملی که شاید از چشم بسیاری از سیاستگزاران و متولیان نهادهای دینی و حکومتی پنهان مانده باشد. چه آنکه واکاوی علل تحول در پایبندی دینی و شنیدن دلایل این تحول از زبان نوگروندهگان میتواند ما را در شناخت ابعاد مختلف این پدیده یاری کرده و همچنین برخی از گرایشهای تحلیلی نادرست و سوگیرانه در زمینهی پایبندی دینی، دینگریزی و دینستیزی جوانان که ناشی از نگاه ارزشی و ایدهئولوژیک بدین مسأله است را به چالش کشد.
بیشتر پژوهشهای تجربیای که در فضای ادبیاتی جامعهشناسی دین صورت گرفتهاند عمدتن مربوط به سنجش دینداری و سنجش «میزان» پایبندی دینی دانشجویان است (نگاه کنید به فصل دوم همین أثر)؛ اگر چه در لابهلای پارهای از این پژوهشها به نقش عوامل زمینهای در میزان پایبندی دینی مردمان نیز پرداخته شده است اما تا جایی که نگارنده مطلع است، تا کنون پژوهش مستقلی که بهصورت کیفی به توصیف و تبیین تحول در پایبندی دینی دانشجویان بپردازد، صورت نگرفته و لذا نتایج حاصل از این پژوهش میتواند منجر به افزایش شناخت ما نسبت به افتوخیزهای دینداری جوانان و آگاهی از سیر تحولات جاری در زمینهی پایبندی دینی دانشجویان شود.
1-3 پرسشهای پژوهش
- 1. Modernization
- 1. Packages
- Sacred Canopy
. Religious Conversion
فرم در حال بارگذاری ...