خودکار آمدی از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت باندورا(1997) روان شناس مشهور، مشتق شده است که به باورها یا قضاوتهای فرد به توانائیهای خود در انجام وظایف و مسئولیتها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علّی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روان شناختی اشاره دارد، تأکید می کند. بر اساس این نظریه، افراد در یک نظام علّیت سه جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر می گذارند(پاک مهر و دهقانی، 1389).
مفهوم هوش هیجانی(عاطفی) از سال 1990 وارد ادبیات روان شناسی شده است و در نوشته های پیشین تحت عنوان هایی مثل هوش اجتماعی، هوش بین فردی و توانایی اجتماعی آمده است(مایر و سالووی، 2000).
امروزه علم، به قدرت و نفوذ هیجان های ذهنی انسان پی برده است و در حال كشف و تبیین جایگاه هیجان ها و احساس ها در فعالیت ها، رفتارها، حركت ها و شخصیت انسانی است. در حوزه مطالعه های هوش نیز سیر مطالعه ها از هوش منطقی(كه بر پایه ی شناخت استوار است) به سمت هوش هیجانی حركت می كند. هوش هیجانی سعی در تشریح و تفسیر جایگاه هیجان ها و احساس ها در توانمندی های انسانی دارد(مختاری پور، 1385، ص 41).
بسیاری از نویسندگان راجع به توانایی های بالقوه ی هوش هیجانی و آثار آن بر زندگی عادی و روزمره انسان قلم فرسایی كرده اند، كه به هرحال این بحث ها باعث شده است، این باور قدیمی كه ماهیت انسان را در تعارض مداوم بین قلب و مغز می داند، به چالش كشیده شود و در مورد درستی آن ابهام به وجود آید. افزون بر این، سبب شده است تا مردم به این باور برسند كه هوش هیجانی می تواند باعث افزایش میزان سلامتی، رفاه و آسایش عمومی، ثروت، موفقیت، عشق و شادی در فرد شود و كلید موفقیت و اثربخشی در بسیاری از امور گروهی و سازمانی همانند مدیریت اثربخش تر، ایجاد روحیه كارآفرینانه و افزایش انگیزهها ی كاری، هوش هیجانی است. اما به دلیل نوظهور بودن مباحث مرتبط با هوش هیجانی در مورد این ادعاها لازم است تا ارزیابی های دقیق و علمی انجام شود تا درستی و نادرستی آن ها مشخص شود(رقیبی، 1387، ص 11).
ﭘﮋوﻫﺶ ﻫﺎ ﻧﺸﺎن داده است ﮐﻪ ﻫﻮش ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﯿﺶ از هوش بهر، ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ ﮐﻨﻨﺪۀ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻓﺮد در زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ، اﻓﺮادی ﮐﻪ دارای ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻣﻬﺎرت ﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻬﺘﺮ، رواﺑﻂ دراز ﻣﺪت ﭘﺎﯾﺎﺗﺮ و ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮی برای ﺣﻞ ﺗﻌﺎرﺿﺎت دارﻧﺪ(سلطانی فر،1386، ص 11).
گلمن(1995)، با مطرح ساختن پژوهش هایی در زمینه مغز و رفتار، نشان می دهد كه عوامل دیگری هم هستند كه موجب می شوند افرادی كه هوش بهر بالایی دارند، در زندگی موفقیت های چندانی بدست نمی آوردند، اما كسانی كه هوش متوسطی دارند، در مسیر موفقیت قرار می گیرند. این عوامل، جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می شوند كه گلمن آن را هوش هیجانی می خواند، که شامل خود آگاهی، كنترل، تكانشگری، پایداری، اشتیاق، انگیزش، همدلی و مهارت های اجتماعی است(حدادی كوهسار،1383،ص7). بنابراین افرادی كه توانایی، تشخیص، كنترل و استفاده از توان شان را دارند، از حمایت اجتماعی و احساس رضایتمندی بیشتری برخوردارند.
تاكنون درباره خودکارآمدی، سنجش هوش هیجانی و ابعاد آن و ارتباط آن با دیگر متغیرها تحقیق های زیادی انجام شده است، به عنوان مثال سیوناتان و فكن (2002)، به بررسی رابطه بین رهبری و هوش هیجانی، لنگهورن (2004)، به بررسی رابطه ی بین عملكرد مدیران و هوش هیجانی، اسكات و همكاران (2007)، بررسی هوش هیجانی با سلامت روانی، گاردنر و كوالتر (2009)، بررسی ارتباط بین هوش هیجانی با اختلال شخصیتی مرزی و غیره پرداخته اند. اما همه جنبه های موضوع مورد بررسی قرار نگرفته است. باتوجه به اهمیت موضوع این پژوهش به دنبال پاسخ این سوال است که آیا بین سطح خودکارآمدی مدیران با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی مدیران رابطه وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
انسان برخوردار از خودكارآمدی در انجام كارها امیدوارتر و موفق تر است و خودكارآمدی این توانایی را به فرد می دهد تا بر رفتارهایش كنترل و نظارت داشته باشد. جهان امروز نیازمند انسان هایی است كه مجهز به نیروی ظرافت و تیزبینی در خلق راه حل های جدید با استفاده از امكانات نوین و نیروی حاصل از اعتماد به خود كه ناشی از پندارها و قضاو تهای مثبت در مورد توانایی هایی است، می باشد توسعه ی ایده های نو و خلق چیزهای بكر كه به ویژگیهای فطری انسان بر می گردد، یكی از شیو ه های بسیار كارآمد و با اهمیتی است كه بشر برای رسیدن به اهداف و خواسته های خود و ادامه زندگی به كاربرده است و در طول تاریخ زندگی خویش هرگز از تفكر و اندیشه غافل نبوده، با نیروی قوی تعقل، ابتدا به اندیشیدن پرداخته، تصمیم گرفته است و با عمل كردن توانسته به حل مسائل و مشكلات بپردازد و به رشد و تعالی نائل گردد (فلاح، 1386).
امروزه شاهد دگرگونی های عمیقی در محتوای تفکر مدیریت و روش های به کار گیری از آن در فعالیت سازمان ها هستیم. در این شرایط، تلاش برای بهبود و توسعه مستمر ظرفیت ها و توانمندی های مدیران و کارکنانی که در خدمت ارتقاء مستمر و بهره وری سازمان ها هستند امری اجتناب ناپذیر است. در حقیقت، کشف استعدادها و نیروهای خارق العاده نهفته در منابع انسانی و همچنین استخراج، به کارگیری، تجدید مکرر، بهبود و توسعه نیروهای انسانی، هنر مدیریت و اصلی ترین مسئولیت هر مدیری است. پرورش توانایی ها و گسترش مهارت های یک مدیر، لازمه موفقیت های او و در نتیجه افزایش کارایی سازمان است. یکی از بهترین روش های افزایش مهارت های انسانی و ادراکی مدیر و تسهیل شیوه رهبری وی، توجه به هوش هیجانی[1] و تقویت آن است .براین اساس، هوش هیجانی یکی از ارکان اساسی بالابردن توانمندی های رهبران و مدیران است. از دیدگاه کلی، در صورت بالارفتن هوش هیجانی با استفاده از یک برنامه ریزی منسجم می توان به قله بالاتری از عملکرد و کسب جایگاهی ممتاز در بین سازمانها دست یافت (شاه طلبی، 1386).
موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می کند. آنها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه مشتریان، کارکنان و افراد جامعه از آن منتفع شوند. با توجه به اکتسابی بودن بخش قابل توجهی از انواع هوش، مسئولین می توانند در برنانه های آموزش و توسعه مدیران جایگاه ویژه ای برای تقویت انواع هوش (هیجانی، معنوی و اجتماعی) در نظر گیرند و با بهره گیری از آموزش های رسمی و غیر رسمی در جهت بهبود مهارتهای شناختی و رفتاری مدیرانشان گام بردارند که نهایتا در جهت ارتقاء کارایی و اثر بخشی سازمان موثر خواهد بود.
اهداف پژوهش
الف) هدف کلی:
تعیین رابطه بین سطح خودکارآمدی با هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی مدیران
ب) اهداف ویژه:
- تعیین رابطه بین خودکارآمدی با هوش هیجانی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری
- تعیین رابطه بین سطوح خودکارآمدی با هوش معنوی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری
- تعیین رابطه بین سطح خودکارآمدی با هوش اجتماعی مدیران مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری
- مقایسه میزان هوش معنوی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی
- مقایسه میزان هوش هیجانی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی
- مقایسه میزان هوش اجتماعی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی
- مقایسه میزان خودکارآمدی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی
سوال های پژوهش
الف) سوال اصلی:
آیا خودکارآمدی مدیران قابلیت پیش بینی هوش هیجانی، هوش معنوی و هوش اجتماعی آنان را دارد؟
ب) سوال های ویژه:
1)آیا بین خودکارآمدی با هوش هیجانی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
2)آیا بین سطوح خودکارآمدی با هوش معنوی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
3)آیا بین سطح خودکارآمدی با هوش اجتماعی مدیران مدارس ابتدایی شهرستان ساری رابطه وجود دارد؟
4)آیا هوش معنوی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
5)آیا هوش هیجانی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
6)آیا هوش اجتماعی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
7)آیا خودکارآمدی مدیران بر اساس مولفه های جمعیت شناسی متفاوت است؟
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی ه
فرم در حال بارگذاری ...