کارآفرینان به عنوان عناصر اصلی در تسریع توسعه کشورهای در حال توسعه و در تجدید حیات و استمرار توسعه کشورهای صنعتی مورد توجه و مطالعه بوده اند. در شرایط کنونی اقتصاد کشورمان که با مسائل و نارساییهای مهمی نظیر فرار مغزها، کاهش سرمایه گذاریهای دولت، عدم تحرک و رشد اقتصادی کافی روبروست، پرورش و آموزش کارآفرینان توسعه کشور از اهمیت مضاعفی برخوردار است (احمد پورداریانی، 1389). کارآفرینی تنها به معنای راه اندازی یک کسب و کار جدید و کوچک نیست، بلکه به منزله خلق ارزش، ایجاد بازار جدید و ارائه محصول یا خدمات جدید به مشتریان جدید است. کارآفرینی فرایند ابتکار و نوآوری و ایجاد کسب و کار جدید در شرایط پر مخاطره از طریق شناسایی فرصتها و مدیریت تخصیص منابع است. کارآفرین بودن مستلزم دارا بودن توانایی عملکرد در شرایط ابهام و ریسک پذیری است.
مک کللند و وینتر (1971) انگیزه پیشرفت را با تأسیس شرکتهای نوپا مرتبط دانسته اند، و با دنبال کردن یک سری آزمونهای آموزشی در هندوستان، ایرلند و برخی از ایالات آمریکا به این نتیجه رسیدند که آموزش انگیزه پیشرفت تأثیر مثبتی بر عملکرد کارآفرینان دارد. البته این دوره های آموزشی صرفاً مربوط به انگیزه ی پیشرفت نمی شود. بلکه برخی از این برنامه و دوره ها برای « آگاهی و جهت گیری به سوی کارآفرینان» اجرا می شود. هدف از این دوره ها افزایش آگاهی و درک و بینش نسبت به کارآفرینی به عنوان یک انتخاب شغلی برای افراد تمامی اقشار اجتماع می باشد. این گونه برنامه ها در مقاطع ابتدایی، راهنمایی، متوسطه و حتی دانشگاهها برگزار می شوند تا انگیزه و تمایل دانش آموزان و دانشجویان برای کارآفرین شدن افزایش یابد. علاوه بر دانش آموزان و دانشجویان،گروههای نژادی، غیرشاغلین، مخترعین، دانشمندان، کارکنان دولت و بازنشستگان و گروههای مختلف می توانند تحت پوشش این دوره ها قرار گیرند (به نقل از، احمد پورداریانی، 1389).
علاوه بر دوره های آموزشی خاص، می توان توصیه ها و روشهای تربیتی مشخصی را به والدین و خانواده ها ارائه داد تا برخی از صفات و ویژگیها مانند استقلال و اتکای به خود را در کودکانشان پرورش دهند. در برخی از تحقیقات نشان داده شده است که استقلال و احساس مسئولیت افراد در قبال کارهایی که انجام می دهند بستگی به نگرش آزاد منشانه یا مستبدانه ی والدینشان دارد. مثلاً شواهد نشان می دهد که والدین دمکرات، قاطع و اطمینان بخش به احتمال زیاد فرزندانی خواهند داشت که دارای اعتماد به نفس، عزت نفس زیاد، استقلال زیاد و احساس مسئولیت هستند (باچمن، 1970، باچمن، اومالی و جانستون 1978؛ روزنبرگ، 1965، به نقل از،مهدیان،1385).
دوک و لگت(1998) نیز با ارائه مدلی مبتنی بر پژوهش، دو نوع باور هوشی جوهری یا ذاتی، و باور افزایشی را مطرح کرده اند. افرادی که باور هوشی جوهری دارند معتقدند که صفات شخصی آنها از قبیل هوش ثابت و تغییرناپذیر است. این افراد معتقدند که توانایی آنها ذاتی، فطری و خدادادی است. در مقابل افرادی که باورهای هوشی افزایشی دارند، معتقدند که هوش یک جوهر ثابت و غیر قابل تغییر نیست، بلکه از طریق تلاش و تجربه می توان آن را افزایش داد. این افراد معتقدند که توانایی های شخصی آنها انعطاف پذیر و افزاینده است (دوک و لگت،1998؛ گرالینسکی، 1999؛ هیمن و دوک، 1988؛ هونگ و چو،1997، رودل و اسکراو،1995). همچنین سوالی که اغلب در رابطه با کارآفرینان مطرح می شود اینست که آیا کارآفرینان متولد می شوند یا پرورش می یابند؟آلن جکوب ویتز (به نقل از کوهن،1980)، مطرح کرده است که کارآفرینان متولد می شوند، نه اینکه پرورش پیدا می کنند.
جکوب ویتز از طریق مصاحبه با بیش از 500 کارآفرین در طی یک دوره 3 ساله مشاهده کرد که کارآفرینان عموماً دارای ویژگیهای شخصیتی معینی هستند (کوهن،1980).
شاین(1994) و سولومون (1988) ضمن بررسیهای مختلف نشان داده اند که بین ویژگیهای کارآفرینان و غیرکارآفرینان تفاوت وجود دارد. همچنین تفاوت قائل شدن بین کارآفرینان و غیرکارآفرینان و یافتن تفاوتهایی بین مدیران و کارآفرینان در این رویکرد جای میگیرند. در این دسته از تحقیقات، ویژگیهایی همچون باورهای هوشی، عزت نفس، انگیزه پیشرفت، خلاقیت و … را به کارآفرینان نسبت می دهند. البته گروهی دیگر از محققین به این دیدگاه با نظر شک و تردید نگریسته اند و ضرورت تحقیق در این عرصه را بیشتر مطرح میکنند (مثل بروکهاوس، 1982) سوالی که در طی سالها ذهن علما و محققین روانشناسی را به خود مشغول کرده است، بررسی رابطه و یا تأثیر برخی از صفات و ویژگیها بر رفتار است، یا به عبارتی صفات و ویژگیها به چه میزان قدرت پیش بینی رفتار را در آینده دارند؟همچنین سوالی مطرح می شود و آن این است که آیا ویژگیها و خصوصیات شخص رفتار وی را تعیین می کنند یا موقعیت؟ در ادبیات روانشناسی اجتماعی برخی ایده ها و نظریه های بسیار پیچیده درباره ی تأثیر متغیرهای شخصی و موقعیتی (مثل میانجی ها و واسطه ها) ارائه و ارزیابی شده اند (به نقل از احمدپور داریانی،1389). به عنوان مثال می توان به ویژگی های شخصیتی افراد و هوش هیجانی(شخصی) و سیستم ها و مکانیزم های انگیزشی برای تشویق به انجام رفتاری خاص، نیازهای شخصی، فرهنگ حاکم بر جامعه و…(محیطی) اشاره کرد(تولایی،1390).
هدف از پژوهش حاضر تبیین رابطه ی برخی از ویژگیهای روان شناختی دانشجویان با یک توانایی خاص یعنی توانایی کارآفرینی است. با توجه به اینکه دانشجویان جزء نیروهای بالقوه هر جامعه هستند که در مدت زمانی نسبتاً کوتاه به عنوان افراد شاغل به کار اشتغال خواهند یافت، نمونه ی مورد بررسی در این پژوهش نیز از این قاعده مستثنی نیست و کم و بیش در آینده ای نزدیک به جمع کارکنان جامعه خواهند پیوست. از سوی دیگر، اشتغال به کار فارغ التحصیلان در مشاغلی که علاوه بر خودشان بتوانند افراد دیگر را نیز به کار بگیرند و از منابع بکر برای رشد و توسعه ی اجتماعی و اقتصادی جامعه استفاده بکنند، به عنوان هدفی اساسی و اولویتی مهم برای مسئولین اجرایی کشور مطرح است.
از این رو پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سؤال است که آیا بین باورهای هوشی، عزت نفس و انگیزه پیشرفت با توانایی کارآفرینی رابطه معناداری وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت تحقیق
با نگاهی به روند رشد و توسعه جهانی درمییابیم که با افزایش و گسترش فناوریهای پیشرفته نقش و جایگاه کارآفرینان به طور فزاینده ای بیشتر می شود. امروزه کارآفرینی فردی و سازمانی از عوامل مهم رشد و توسعه اقتصادی به شمار می آید. در اکثر کشورهای پیشرفته و در حال توسعه مقوله کارآفرینی به عنوان اصلی ترین منبع توسعه مورد نظر قرار گرفته است، به گونه ای که رشد ثروت یا فقر یک کشور بستگی به کارآفرینی مردم آن کشور دارد. کارآفرینان کسانی هستند که شم اقتصادی دارند و از موقعیتهای اقتصادی بهترین استفاده را می برند. کسانی که نوآوری دارند و کالاها و خدمات جدیدی را ایجاد و ارائه می کنند و کسانی که سرمایه و تمام کوشش خود را صرف کار خود می نمایند. امروزه کارآفرینی به یکی از مباحث مهم در زمینه اقتصادی در اکثر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه مطرح می باشد و کشورها به طور جدی به این مقوله می پردازند. همانگونه که لوک (1981) نیز در این زمینه می نویسد در دهه اخیر، تحقیقات کارآفرینی در آمریکا، اروپا و آسیای جنوب شرقی گسترش زیادی یافته است. در ایران نیز در چند سال اخیر، کارآفرینی هم به لحاظ ایجاد اشتغال و هم به لحاظ نقش آن در توسعه اقتصادی کشور و همچنین به خاطر بحث خصوصی سازی و مدیریت بهینه منابع کشور، مورد توجه قرار گرفته است(سالازار، 1998).
امروزه همگان دریافته اند که جوامعی که بیشتر به فکر متکی بوده اند تا به منابع زیرزمینی در بلند مدت موفق تر و سرافرازتر بوده اند. منابع زیرزمینی در کشوهای جهان سوم علی رغم مزیت های آن، از جمله موانع توسعه نیافتگی محسوب شده است. در صورتی که عدم وجود این منابع در بعضی از کشورها باعث شده است تا آنها با استفاده از نیروی فکر، خلاقیت و ابتکار و یا در یک کلمه کارآفرینی از جمله کشورهای پیشرو در جهان کنونی شوند. خصوصاً عصر حاضر عصر دانایی و خلاقیت و عصر تلفیق اندیشه ها و ابتکارات می باشد و توجه به کارآفرینی در توسعه و پیشرفت کشورها بسیار اهمیت دارند. (قاسمی افشار،1391).
کارآفرینی به عنوان عامل محرکه و نیروزا در هر اقتصاد، و همچنین به عنوان عامل رشد و توسعه اقتصادی هر کشوری محسوب می گردد. شومپیتر(1998) عقیده دارد که کارآفرینی موتور توسعه و رشد اقتصادی است که با تخریب خلاق شروع می شود. وی همچنین می نویسد که فردی که بتواند ایده جدید را به محصول یا خدمت تبدیل کند- یعنی فرد کارآفرین- قطعاً نیاز به آموزش و اطلاعات جدید دارد. آن چه که معمولاً کارآفرینان انجام می دهند تا ایده خود را به محصول یا خدمات تبدیل کند یک نوع مدیریت می باشد. به عبارت دیگر کارآفرینی ترکیبی خاص و بدیع از خلاقیت و مدیریت است. جهت دهی کارآفرینان و افراد دارای استعداد کارآفرینی به سمت کارهای مولد و فعالیتهای اقتصادی مورد نیاز جامعه که می بایست مورد حمایت قرار گیرند از اهمیت بالایی برخوردار است و این مهم در برنامه ریزیها و سیاست گذاریها توجه خاصی را می طلبد (به نقل از قاسمی افشار،1391).
از نظر شاین (1994)، کارآفرینان واقعی مشاغل جدید را بیشتر به دلایل نوآوری و خلاقیت شروع می کنند تا به دلایل اقتصادی. در همین راستا، برخی از تحقیقات نشان می دهد که کارآفرینان به دلایلی غیر اقتصادی عمل می کنند. مثلاً، سولومون (1989؛ به نقل از فاریس ،1994) در یک بررسی 150 کارآفرین را مورد بررسی قرار داد و دریافت که تصمیم به تأسیس و برپایی مشاغل جدید، صرفاً به دلایل اقتصادی نبوده و تصمیم به سود و زیان اقتصادی، انگیزه و محرک اولیه رفتار کارآفرینی نبوده است. با توجه به این اثرهای عمده که کارآفرینان در رشد و توسعه ی اقتصادی و اجتماعی جامعه دارند، ضرورت ایجاب می کند که تحقیقاتی در جهت شناسایی کارآفرینان صورت گیرد، تا امکانات لازم در اختیار آنها قرار گیرد و حمایتهای ضروری از آنها به عمل آید. این تحقیق نخستین گامها را در جهت شناساسی کارآفرینان بالقوه برمی دارد و به دلیل کمبود انجام پژوهش در رابطه با کارآفرینی از منظر روانشناختی در دانشگاه، ضرورت و اهمیت این پژوهش دو چندان می شود و می تواند پایه و اساسی برای پژوهشهای بعدی در این حوزه باشد. ثانیاً، تحقیق در مورد افراد کارآفرین از منظر یک متغیر وابسته یا ملاک حائز اهمیت است، یعنی اینکه رفتار کارآفرینی تحت تأثیر چه متغیرهایی قرار می گیرد یا با چه خصوصیت و ویژگیهایی همبسته است. یکی از راههایی که اغلب در رابطه با بحث کارآفرینی در حوزه روانشناسی دنبال می شود، کوشش در ترسیم یک نیمرخ از ویژگیهای روانشناختی کارآفرینان و اندازهگیری این ویژگیهاست. البته گاهی نیز به بررسی تفاوت ویژگیهای روانشناختی بین کارآفرینان و غیرکارآفرینان پرداخته می شود. از سوی دیگر، با توجه به اینکه بیش از نیمی از جامعه حدود 70 میلیونی کشورمان را جوانان تشکیل می دهند که مهمترین و شاید اولین دغدغه ذهنی آنها، خانواده هایشان و حتی سیاست گذاران جامعه « اشتغال» این افراد جویای کار است، آگاهی مدیریت اجرایی و اقتصادی جامعه از ویژگیهای کارآفرینان می تواند به شناسایی کارآفرینان بالقوه و هدایت آنها در جهت استفاده از تواناییهای بالقوه شان شود و شرایط را برای کارآفرینی و اشتغال فراهم آورد(به نقل از، کبری،1382).
از این رو پرداختن به مقوله ی کار آفرینی بخصوص در میان دانشجویان از اهمیت برخوردار است تا با کمک نتایج پژوهش هایی از این قبیل شرایط برای اشتغال دانشجویان در رشته های مختلف فراهم گردد.
اهداف پژوهش
هدف کلی
- تبیین رابطه باورهای هوشی، عزت نفس و انگیزه پیشرفت با کارآفرینی دانشجویان
اهداف جزئی
- تبیین رابطه باورهای هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت با کارآفرینی به تفکیک جنسیت دانشجویان.
- پیشبینی کارآفرینی بر مبنای باور های هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت دانشجویان.
- پیش بینی کارآفرینی بر مبنای باورهای هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت به تفکیک جنسیت.
سوال های پژوهش
- آیا باور هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت قدرت پیش بینی معنی داری برای کارآفرینی دارند؟
- آیا باور هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت به تفکیک جنسیت قدرت پیش بینی معنی داری برای کارآفرینی دارند؟
فرضیه های تحقیق
فرضیه ی اصلی
- بین باورهای هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت با کارآفرینی رابطه ی معنادار وجود دارد.
فرضیه فرعی
- بین باور هوشی، عزت نفس و انگیزه ی پیشرفت با کارآفرینی به تفکیک جنسیت رابطه ی معناداروجود دارد.
تعاریف نظری و عملیاتی
الف)تعاریف نظری
باور های هوشی
باورهای هوشی نظام های معنایی هستند که به رفتارهای فرد جهت می دهند و پیش بینی رفتار او را برای دیگران ممکن می سازند. به عبارت دیگر باورهای هوشی زیربنای قضاوت فرد در باره ی خود، دنیا و افرادی که در آن زندگی می کنند، است(دویک و لاگیت،1988، به نقل از، حجازی، عبدلوند و امام وردی،1382).
عزت نفس
پرکاربرد ترین تعریف از عزت نفس تعریفی است که روزنبرگ(1965) ارائه کرده است، که عزت نفس را نگرش مطلوب و نامطلوب فرد نسبت به خود تعریف کرده است(به نقل از، شکرکن و همکاران،1388).
انگیزه پیشرفت
انگیزه پیشرفت عبارت از نیروی انجام دادن خوب کارها نسبت به استانداردهای عالی(هرمنس،1970، به نقل از سیف،1383).
کارآفرینی
کار آفرینی به عنوان فرایند کشف فرصت ها و توصیف این که چرا بعضی ها در کارشان بهتر از دیگران عمل می کنند، تعریف می شود( بهرنگی و طباطبایی ،1388).
ب)تعاریف عملیاتی
باورهای هوشی
منظور از باورهای هوشی در این پژوهش نمره ایست که آزمودنی از پاسخ گویی به پرسشنامه 14سوالی بابایی(1377) بدست می آورد.
عزت نفس
منظور از عزت نفس در این پژوهش نمره ایست که آزمودنی از پاسخ گویی به پرسشنامه 10سوالی روزنبرگ(1990)، ترجمه گنجی(1373) بدست می آورد.
انگیزه پیشرفت
منظور از انگیزه پیشرفت در این پژوهش نمره ای است که آزمودنی از پاسخگویی به پرسشنامه 29سوالی انگیزه پیشرفت ﻫﺮﻣﻨﺲ(1970) بدست می آورد.
کار آفرینی:منظور از کارآفرینی در این پژوهش نمره ای است که آزمودنی از پاسخ به پرسشنامه 20 سوالی کارآفرینی هومن(1381) بدست می آورد.
در این فصل پس از بیان مبانی نظری تحقیق در مورد متغیرهای مورد نظر (کارآفرینی، عزت نفس، انگیزه پیشرفت و باورهای هوشی)، به گزارش پیشینه تحقیق در داخل و خارج و جمع بندی پرداخته شده است.
مبانی نظری پژوهش
مبانی نظری بخشی از پژوهش می باشد که تاریخچه، مفاهیم و نظریه های مربوط به هر متغیر را مورد بررسی قرار می دهد.
الف)مبانی نظری کارآفرینی
کارآفرینی اولین متغیری است که در پژوهش حاضر مبانی نظری آن را مورد یررسی قرار داده ایم.
مفاهیم کارآفرینی
اقتصاددانان، نخستین کسانی بودند که در نظریه های اقتصادی خود به تشریح کارآفرین و کارآفرینی پرداختند. ژوزف شومپیتر کارآفرین را نیروی محرکه اصلی در توسعه اقتصادی می داند و میگوید: «نقش کارآفرین نوآوری است.» از دیدگاه وی ارائه کالای جدید، ارائه روشی جدید در فرآیند تولید، گشایش بازاری تازه، یافتن منابع جدید و ایجاد هر گونه تشکیلات جدید در صنعت و … از فعالیت کارآفرینان است.
موریز میچل (1999)، نظریه روانشناسی توسعه اقتصادی را مطرح نمود، معتقد است که عامل عقب ماندگی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه مربوط به عدم درک خلاقیت فردی است. بنابر عقیده ایشان با یک برنامه صحیح تعلیم و تربیت می توان روحیه کاری لازم را در جوامع تقویت نمود، به گونه ای که شرایط لازم برای صنعتی شدن جوامع فراهم آید(پور داریانی،1390).
کارلند و دنسرو (2000) اهم ویژگی هایی را که در مورد کارآفرینان مورد بررسی واقع و تأیید شده بودند، جمع آوری نمودند که اهم آن ها عبارتند از:
- نیاز به توفیق
- تمایل به مخاطره پذیری
- نیاز به استقلال
- برخورداری از مرکز کنترل درونی
- خلاقیت(به نقل از پور داریانی،1390).
مکاتب کارآفرینی
در مورد کارآفرینی سه مکتب فکری وجود دارد که عبارتند از:
الف- مکتب انسانی
ب- مکتب محیطی
ج- مکتب ریسکی (مخاطره ای)
در ادامه به توضیح هر یک پرداخته می شود.
الف- مکتب انسانی: از دیدگاه مکتب انسانی کارآفرینی همانند بخشی از صفات رهبری است. این مکتب صفات خاصی را برای کارآفرینان موفق برمی شمارد.
جدول 1-2:بعضی ویژگی های رفتاری (صفات مشخصه) کارآفرینان (منبع: موریس،1999)
ویژگی های رفتاری | گرایشات |
موفقیت | نیاز بالا به موفقیت شخصی |
کنترل | نیاز کم به کنترل، فعالیت خود تنظیمی، باور فوق العاده به توانایی خود در کنترل نتایج زندگی |
استقلال | نیاز بالا به استقلال و خودمختاری |
ریسک پذیری | ریسک پذیری متوسط (ریسک حساب شده بکار می برند) |
تحمل ابهام | تحمل ابهام زیاد، عدم اطمینان زیاد |
عزت نفس (احترام به خود) | عزت نفس بالا |
پاداش ها | در جستجوی فعالیت هایی است که احتمال پاداش شخصی در آن ها زیاد است. |
انطباق پذیری | معمولاً انطباق پذیر نیستند. |
ب- مکتب محیطی: این تفکر کارآفرینی، مجموعه ای از عوامل پیچیده محیطی را در تعیین تعداد و نوع کارآفرینان موفق دخیل می داند. این عوامل شامل مؤسسات و نهادها، ارزش های اجتماعی، فرآیندهای سیاسی و فرصت های اقتصادی است که اگر در یک محیط با یکدیگر ترکیب شوند موجب شکل گیری مؤسسات کارآفرین می گردند.
ج- مکتب ریسکی (مخاطره ای): جدیدترین مکتب در زمینه تفکر کارآفرینی می باشد که تا اندازه ای پیچیده تر از سایر مکاتب کارآفرینی است. این نگرش بیان می دارد که صفات مشخصۀ فردی و حمایت محیطی ضروری هستند، اما شرط کافی برای کارآفرینی نیستند. بر اساس این نگرش، اگر افرادی که دارای انگیزه بالا هستند، در یک محیط مطلوب قرار بگیرند، تضمین کننده کارآفرینی نخواهند بود، بلکه آن ها باید یک فرصت ریسکی را شناسایی نمایند و منابع و حمایت محیطی لازم برای بهرهبرداری از آن ها را نیز بیابند. برای کارآفرین بودن، انتخاب درست فرصت مخاطره آمیز در زمان و مکان مناسب و سپس طراحی شغل متناسب با آن ضروری است(پور داریانی،1390).
دیدگاه های مختلف نسبت به کارآفرینی
الف- دیدگاه اقتصاددانان نسبت به کارآفرینی
کارآفرینی و کارآفرین، اولین بار توسط اقتصاددانان مورد توجه قرار گرفت و تمامی مکاتب اقتصادی از قرن شانزدهم میلادی تاکنون به نحوی کارآفرینی را در نظریه های اقتصادی خود تشریح نموده اند.
رابینز در حدود سال 1998، بین زمین داران، دستمزد بگیران و کارآفرینان تمایز قایل شد. او به سه عنصر اصلی در خصوص فعالیت کارآفرینان اشاره نمود. اول آنکه آنها در یک محیط همراه با عدم قطعیت فعالیت می کنند. دوم اینکه آن ها در صورت نداشتن توانایی زیاد برای فعالیت اقتصادی، با فساد و تباهی خاصی روبرو می شوند و سوم اینکه آنها سرمایه اولیه را خودشان فراهم می آورند.
میچل در سال 1999 در اثر خود تحت عنوان «پرسش و پاسخ در اقتصاد سیاسی» درباره کارآفرینی می نویسد:
«کارآفرین عاملی است که تمام ابزار تولید را ترکیب می کند و مسئولیت ارزش تولیدات، بازیافت کل سرمایه ای را که به کار می گیرد، ارزش دستمردها، بهره و اجاره ای که می پردازد و همچنین سود حاصل را بر عهده می گیرد.».
کارآفرین مورد نظر وی عموماً و نه لزوماً، سرمایه را به طور فردی فراهم می کند و یا قرض می گیرد. وی برای کامیاب شدن باید از واسطه گری، پشتکار و دانش پیرامون جهان و کسب و کار برخوردار بوده و باید از هنر مدیریت بهره مند باشد.
جدایی مالکیت بنگاه و مدیریت سبب شد تا مطالعه کارآفرین به گونه ای متمایز از نقش صاحب سرمایه و مالک صورت گیرد. در اوایل سده بیستم، آرتور استون دوینگ «مؤسس یا توسعه دهنده» را فردی می دانست که فکرها را به کسب و کاری سودآور تبدیل می نمود. وی، ویژگی هایی همچون قدرت تخیل، ابتکار و واسطه گری را برای مؤسس قایل بود و معتقد بود که هیچ کسب و کاری بدون مؤسس ایجاد نمی شود.
فرانک نایت، در سال 1921 (به نقل از رضائیان، 1385) در کتاب خود تحت عنوان «مخاطره عدم قطعیت و سود» کارآفرین را به عنوان عنصر اصلی هر نظام معرفی نمود. وی، عدم قطعیت را عامل جدانشدنی در تصمیم گیری می دانست و معتقد بود که در هر کسب و کار، موقعیت منحصر به فردی حاکم است و تناوب نسبی رویدادهای پیشین را نمی توان در ارزیابی نتایج احتمالی آینده بکار برد. طبق نظر وی، مخاطره های قابل اندازه گیری را می توان از طریق بازارهای بیمه تعدیل نمود، اما این مسأله در خصوص عدم قطعیت صدق نمی کند. کسانی که در شرایط عدم قطعیت شدید به اتخاذ تصمیم میپردازند باید پیامدهای کامل آن تصمیمات را نیز بطور شخصی بپذیرند. چنین افرادی، کارآفرین یعنی صاحب کسب و کار می باشند نه مدیران حقوق بگیری که در خصوص مثائل جاری و روزمره تصمیم گیری می کنند (رضائیان، 1385)
ترجمه کتاب کوبل تحت عنوان «نظریه توسعه اقتصادی» در سال 1991 و در دوران رکود اقتصادی، سبب شد تا نظری در خصوص نقش محوری کارآفرینان در ایجاد سود، از دیدگاهی تازه مورد توجه قرار گیرد. وی معتقد بود که هم بهره و هم سود ناشی از تغییرات، در محیطی ایستا وجود نخواهد داشت. تحول نیز به نوبه خود حاصل کار نوآوران کسب و کار یا کارآفرینان خواهد بود.
وی نقش مدیران و افرادی که کسب و کار ایجاد می کنند را از مفهوم کارآفرین جدا نمود. از دیدگاه وی، هر کدام از فعالیت های زیر کارآفرینی است:
- ارائه کالایی جدید
- ارائه روشی جدید در فرآیند تولید
- گشایش بازاری تازه
- یافتن منابع جدید و هر گونه تشکیلات جدید در صنعت.
لندی در سال 2003 بر نقش کارآفرین در تحصیل و به کار بردن اطلاعات تأکید می ورزد. او کارآفرین را کسی می داند که نسبت به تغییرات واکنش نشان می دهد. وی بر بداعت فعالیت کارآفرین تأکید نمی کند و معتقد است که تصمیم صحیح همواره تصمیم بر نوع آوری نیست و همچنین نوآوریهای ناپخته ممکن است از لحاظ بازرگانی مصیبت هایی را به بار آورد. به عقیده او، کارآفرین در سیستم اقتصادی همچون قدرتی است که بازار در رسیدن به تعادل یاری می نماید و در جریان فرآیندهای بازار بهبود ایجاد می کند و در نهایت، ویلکن در سال 1992 کارآفرینی را یک متغیر واسطه ای می داند و از ویژگی تسریع کنندگی برای تشریح کارآفرینی در توسعه اقتصادی استفاده می کند. وی معتقد است که کارآفرینی به عنوان یک تسریع کننده، جرقه رشد و توسعه اقتصادی را فراهم می آورد(به نقل از بخشی، 1388).
ب- دیدگاه محققین علوم رفتاری نسبت به کارآفرینی
از اواسط قرن بیستم، روانشناسان، جامعه شناسان و دانشمندان علوم رفتاری با درک نقش کارآفرینان در اقتصاد و به منظور شناسایی ویژگی ها و الگوهای رفتاری کارآفرینان، به بررسی و تحقیق در خصوص کارآفرینان پرداختند.
لندی(2003) معتقد بود که کارآفرین، وظیفه تعیین نوع کسب و کار مورد نظر را بر عهده داشته و یا آن را می پذیرد. همچنین، تصمیم گیری در خصوص ماهیت کالا و خدمات، اندازه مؤسسه و مشتری های مورد نظر نیز بر عهدۀ کارآفرین است. پس از این مرحله، مسئولیت بر عهده مدیریت است. البته نقش کارآفرین پایان نمی پذیرد، بلکه دائماً باید هوشیار باشد تا با توجه به تغییر شرایط بازار و ایجاد فرصت های جدید، تصمیمات جدید را اتخاذ نماید.
به عقیده مک کله لند (1976)، مدیر نوآوری که مسئولیت تصمیم گیری را بر عهده دارد، به اندازه مدیر یک شرکت کارآفرین است. از نظر او، فرد کارآفرین کسی است که یک شرکت (یا واحد اقتصادی) را سازماندهی می کند و ظرفیت تولیدی آن را افزایش می دهد. وی همچنین ویژگی های کارآفرین را داشتن نیاز به توفیق بالا و مخاطره پذیری معرفی نمود (به نقل از صمد آقایی، 1388).
موریس (1999)، فعالیت کارآفرینی را به دو وظیفه تقسیم می کند: وظیفه اول، وظیفه اجرایی است؛ یعنی مدیریت امور و رفع نیازهای افراد. وظیفه دوم وی، رابط بودن است؛ یعنی انتقال احساسات به دیگران. این وظیفه همراه با وظیفه اصلی در فعالیت انسانی و اجتماعی، موجب بالا رفتن شهرت و جایگاه کارآفرین می شود. و در آخر اینکه، پونت (1991) هنگام بررسی 25 تعریف کارآفرینی خاطر نشان ساختند که کارآفرینی بعنوان یک فعالیت تجاری مشتمل بر اشتراک رفتارهای زیر است:
ایجاد: تأسیس یک واحد تجاری جدید
مدیریت عمومی: جهت گیری مدیریتی یک فعالیت تجاری یا تخصیص منابع به آن
نوآوری: بهره برداری تجاری از کالا، فرآیند، بازار، مواد اولیه یا سازمان جدید
مخاطره پذیری: قبول مخاطره ناشی از زیان یا شکست بالقوه یک واحد تجاری که به طور غیر متعارفی زیاد می باشد.
نیت عملکرد: نیت و قصد تحقق و دستیابی به سطوح بالای رشد و سود در یک واحد تجاری (به نقل از صمد آقایی، 1387).
ج- دیدگاه دانشمندان مدیریت نسبت به کارآفرینی
اگر چه از اوایل دهه 1970 برخی محققین به تشریح کارآفرینی در درون سازمان ها پرداختند، اما تا اوایل دهه 1980 این موضوع به طور جدی مورد توجه قرار نگرفت. اندیشمندان مدیریت ضمن انتخاب رویکرد فرآیندی، به تشریح مدیریت کارآفرینی و ایجاد جو و محیط کارآفرینانه در سازمان های موجود پرداختند که در ادامه به بررسی نظریات برخی از آن ها پرداخته می شود.
مارکوویچ (1993)، کارآفرین را در داخل سازمان به عنوان اساس مدیریت تشیخص داده است و معتقد بود که کارآفرین کسی است که نمی توان او را از سازمانش جدا کرد، زیرا وی با آن درآمیخته است. وظیفه او این است که شرایطی را فراهم آورد که تحت آن، دیگر عناصر مدیریت بتوانند ضمن انجام وظایفی که در سازمان تعیین شده، به اهداف شخصی خود نیز دست یابند.
کالینز و موره (1970)، کارآفرینی را شخصی می دانند که نمی تواند اختیار قبول کند و درصدد فرار از زیر بار آن است. به علاوه، آن ها بین کارآفرینی نوآور و کارآفرینی اداری تفاوت قائل شدند. از نظر آن ها، کارآفرین نوآور کسی است که کسب و کاری را آغاز می کند و کارآفرین اداری کسی است که از نردبان سلسله مراتب سازمان بالا می رود. به عقیده سادلر (2000)، کارآفرین کسی است که فعالیت اقتصادی کوچک و جدیدی را با سرمایه خود شروع می کند.
یکی دیگر از صاحب نظران دراکر است. به طور کلی، وجه اشتراک تمامی تعریف های ارائه شده از سوی دراکر را می توان در موارد زیر جمع بندی نمود:
کارآفرینان در واقع ارزش ها را تغییر می دهند و ماهیت آن ها را دچار تحول می نمایند.
کارآفرینان یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه مخاطره پذیرند.
کارآفرینان برای فعالیت خود به سرمایه نیاز دارند، اما هیچگاه سرمایه گذار نیستند. آن ها مخاطره می پذیرند، البته مخاطره ای که لازمه هر فعالیت اقتصادی است. کسانی که بتوانند به درستی تصمیم گیری نمایند، می توانند کارآفرین باشند و مانند کارآفرینان رفتار نمایند.
کارآفرین، تغییر را مقوله ای بهنجار وسالم می انگارد. او همواره به دنبال تغییر است و به آن پاسخ می دهد و فرصت ها را شناسایی می کند.
کارآفرین یک رفتار است و نه یک صفت خاص در شخصیت افراد(به نقل از، پورداریانی،1390).
نهایتاً، مانیر (1990) به رابطه کارآفرین و مدیر اشاره دارد و معتقد است که رفتار کارآفرینی با تأسیس سازمان یا شرکت به پایان می رسد و کارآفرین طی مراحل رشد، بلوغ و افول شرکت، نقش هایی دیگر می پذیرد و یا اینکه کنترل سرمایه را به مدیریت می سپارد. این مسأله رشد بیشتر را تضمین میکند، ضمن آنکه کارآفرین می تواند به تأسیس سازمان هایی جدید بپردازد(به نقل از، پور داریانی،1390).
انواع کارآفرینی
به طور کلی، مفهوم کارآفرینی در دو حوزه متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است. یکی حوزه شخصی و دیگری حوزه سازمانی. به عبارت دیگر، تمامی تعاریف و نظرات ارائه شده از سوی اندیشمندان مختلف را می توان در دو بخش کارآفرینی شخص یا مستقل و کارآفرینی سازمانی گنجانید. در ادامه، ابتدا به تشریح کارآفرینی مستقل پرداخته و سپس کارآفرینی سازمانی را توضیح می دهیم:
فرم در حال بارگذاری ...