اوتسیم اختلال عصب شناختی پیچیدهای است که منجر به تخریب عمده در سه ناحیه گسترده از عملکرد میشود: تعاملات اجتماعی، ارتباطات و رفتارهای محدود و تکراری(انجمن روانشناسی امریکا،2000).
ویژگیهای این اختلال و همچنین گاهی تشخیص دیرهنگام و دشوار، بروز علائم بعد از یک دوره طبیعی و نرمال رشد کودک، فقدان درمانهای قطعی و موثر و پیش آگهی نه چندان مطلوب میتواند فشار روانی شدیدی را بر خانواده و والدین کودک تحمیل کند.
در هر اختلال مزمنی پس از مراجعه به پزشک و انجام معاینهها و آزمایشهای متعدد، اختلال تشخیش داده میشود، شرایط پر از درد و رنج برای خانواده به وجود میآید و خانواده را به شدت تحت تاثیر خود قرار میدهد. واکنشهای اولیه والدین به این مساله میتواند بسیار متفاوت باشد.
اما اغلب این واکنشها تحت تاثیر باورهای مختلف پدرو مادر و محیط اطرافشان دارای طیف وسیعی از انکار کلی مساله و کنار نیامدن با آن و یا پیگیری شدید برای درمان متفاوتند. به خاطر مشکلات فراوان این کودکان، خانوادهها و به خصوص مادران دارای کودک اوتیسم از تنشها و فشارهای روانی زیادی رنج میبرند. (مالونه،1974).
اما این فشارهای ناخواسته در اکثر موارد افکار اضطرابی و باورهای غیر منطقی را در اینگونه والدین سبب شده است که زندگی این خانوادهها را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. باورهای غیرمنطقی معمولا به صورت ترجیحهای ضروری زندگی در میآیند، به صورتی که روند طبیعی زندگی را دچار آشفتگی میکنند و شدیدا بر اجبار و الزام تاکید دارند که خود را مقید و پایبند امر خاصی میبیند، به صورتی که بر میزان کارکردهای اجتماعی از جمله تحصیلات و زندگی زناشویی تاثیر میگذارد. (الیس، 2004،ووگیس و ادینگتون،2005 ).
در اختلال اضطراب نیز، باورها ودانشهایی که دارای ماهیت فراشناختی هستند به عنوان یک عامل مهم در پدیدی آیی و حفظ این اختلالات نقشی اساسی ایفا میکنند. افراد باورهای فراشناختی مثبت یا منفی (برای مثال نگرانی کمکم میکند تا در آینده از مشکلات بر حذر باشم، نگرانیهایم میتوانند مرا دیوانه کنند) دارند واین باورها بر ارزیابیهای فرد در مورد افکار خود و همچنین راهبردهای فراشناختی تاثیر میگذارند (ولز[8]، 2005).
اما به طور کلی هیجانها به زندگی ما رنگ می دهند. هیجان های مثبت مثل عشق و آرزو، روزهای ما را با خوشی همراه می کنند،اما هیجانهای منفی مثل ترس، افسردگی و خشم ما را در ناامیدی غوطه ور می کنند. در حالتهای خلق افسرده، افراد تجارب مثبت کمتر و تجارب منفی بیشتری را به یاد میآورند.
به طور کلی، برای تجزیه و تحلیل اختلالات هیجانی در چارچوب ارتباط دو سویه بین شناخت و هیجان، باید ماهیت دقیق حالت خلقی و شیوه تاثیر گذاری آن بر فرایندهای شناختی در نظر گرفته شود (بولت،گوسچک و کال ،2003).
گری (2003) اظهار میداردکه مادران دارای فرزندان اوتیسم احساس گناه و افسردگی شدیدی را تجربه میکنند. شارپلی، بیسیکا و افرمیدیس (1997)، بیان میکنند که این مادران معمولا فشار روانی بیشتری را نسبت به پدران خواهند داشت و برخی از پدران فشارهای روانی ناشی از همسر را تهدیدکنندهتر از مشکلات کودک تلقی میکنند و آن را تهدیدی برای خانواده میدانند. پدرها معمولا به اندازه مادران احساسات خود را آشکار نمی سازند.این فشارها می تواند برخاسته از مشکلات ناسازگاری و رفتارهای ضد اجتماعی، خود آسیب رسانی، حرکات کلیشه ای و یا فشارهای روانی ناشی از دشواری در برقراری ارتباط اجتماعی و نیز مشکلات مربوط به حضور در اماکن عمومی با شرایط خاص جسمانی کودک و یا هزینه های زیاد خدمات آموزشی و درمانی باشد. (انجمن درخود ماندگی آمریکا 2003؛ به نقل از دوگان ،2003).
کنترل و مدیریت هیجانهای منفی والدین جهت تحول این کودکان لازم و ضروری است. رویکردهای مقابله محور در برخورد با هیجانها نشان داده اند که میتوان با افزایش مهارتهای زندگی به سازگاری والدین کودکان اوتیسم کمک کرد. این بخش از والدین غالب موارد دچار بی توجهی هستند و کمتر به آنها و آموزش روشهای مقابلهای به آنها پرداخته میشود.حال با این فرایند ، پژوهش حاضر به منظور بررسی نیازهای والدین در برخورد با کودک دارای اختلال اوتیسم و همچنین بالا بردن توان والدین در رویارویی با افکار اضطرابی و باورهای غیرمنطقی است و به دنبال بررسی تاثیر آموزش مهارتهای مدیریت هیجانهای منفی بر افکار اضطرابی و باورهای غیرمنطقی میباشد.
1-3- اهمیت و ضرورت
اختلالات رشد فراگیر یا اختلالات طیف اوتستیک، گروهی ازبیماریهای روانپزشکی با فشارهای نورولوژیک میباشد که بصورت اختلالات تکلمی و نقص در تعاملات اجتماعی، ارتباطات کلامی و غیرکلامی، فعالیتها و علاقه مندیهای محدود فرد تعریف میشوند (داکلین و فریت،2005).
اکثر مادران به هنگام تشخیص اختلالات اوتیسم، دچار واکنش انکار، سردرگمی، خشم و افسردگی میشوند.در پژوهشی که به بررسی مشکلات مادران پرداخته است، اکثر مادران به مشکلات دیگری مانند برچسب خوردن کودک و خانواده، مقصر دانستن مادر در شکل گیری اختلال، مقایسه کودک مبتلا با کودک عادی و تردید در تاثیر برنامههای آموزشی نیز اشاره کردند که منجر به کاهش روابط اجتماعی و مشکلات خانوادگی شده بود و در تمامی موارد علائم افسردگی را تجربه میکردند. بررسی نیازهای مادران به هنگام تشخیص اختلال، پس از تشخیص و پذیرش و سازگاری خانواده با اختلال نشان داد که آموزش و سرویسهای حمایتی میتواند نقش مهمی در کاهش مشکلات آنها داشنه باشد (خرم آبادی، پوراعتماد، طهماسیان و چیمه، 1386).
همچنین مادران طیف گستردهای از هیجانات مانند خشم، غمگینی، گریه و سوگ را نیز نشان میدهند. آنها نگران واکنشهای جامعه، بستگان و نزدیکان به این مشکل هستند و گاهی فکر میکنند احتمالا راه حلی وجود دارد که به تمام مشکلات آنها در این زمینه پایان دهد.
آنها انرژی روانی و مادی زیادی را صرف اجرای فرض و گمانهای خود میکنند و در نتیجه وقت زیادی را که باید صرف پذیرش حقیقی کودک، درمان و توانبخشی او میشد را از دست میدهند(رافعی،1387).
ترنبال و ترنبال،(1997) اشاره کرده است که استرس این خانوادهها به دلیل مسایلی که در طول زمان تغییر میکند، رو به افزایش است و ادامه داد که متخصصان باید خانوادهها را به وسیله تنوعی از راهبردهای مقابلهای برای قادر ساختن آنها برای برخورد با این مسائل آماده کنند. در بررسیهای انجام گرفته در فرهنگ ما، والدین کودکان دارای اختلال و به ویژه والدین کودکان اوتیسم، از یک رها شدگی در رنج هستند و این باعث تشدید تنش و اضطراب و افزایش مشکلات آنها میشود. این پژوهش در این مسیر قدم بر میدارد تا بتواند مقداری از رنج و تنشهای والدین را کاهش داده مشکلات آنها را کاهش دهد.
-D.S.M
2– Sadock& sadock
– Hobart & Smith
– American Psychiatric Association
– Malone
– Ellis
– Voges & Addington
– Wells
– Bolte, Goschke & Kuhl
-Dakin & Frith
– Turnball & Turnball
فرم در حال بارگذاری ...