یکی از نظام های مهم در جهان امروز و آینده، نظام آموزش و پرورش هر کشور است که محور اصلی آن انسان و تعلیم تربیت وی است. نظامی که از یکسو تربیت انسانهای سالم و متعادل را بر عهده دارد و از سوی دیگر به تربیت و تعلیم نیروی مورد نیاز جامعه می پردازد. در این نهاد گسترده و عظیم، امروزه میلیونها کودک نوجوان و حتی بزرگسال، بهترین زمان حیات خود در فضای مدارس به یادگیری و یاددهی میپردازند. هرنظام آموزش و پرورش به جهت حصول بهترین نتایج و رفع کمبودها درسراسر فرآیندهای آموزشی وپرورشی و استفاده بهینه از دروندادها، همواره مورد ارزیابی متخصصان مربوطه قرار میگیرند و در نهایت محصول نظام های تربیتی نیز دانش آموختگانی هستند که واجد برخی از ویژگی ها شده اند. پیشرفت تحصیلی میتواند یکی از مهم ترین و عینیترین معیارها برای بررسی ارزیابی کارایی و اثر بخشی نظامهای آموزشی و پرورشی باشد.
چرا که مهمترین و اصلیترین نشانه موفقیت سیستم تعلیم و تربیت در وصول به اهداف، پیشرفت تحصیلی دانش آموزان است کودک با کسب موفقیت تحصیلی مورد تأیید و پذیرش والدین و همسالان قرار می گیرد و حرمت خود او زیادتر می شود و احساس کفایت و لیاقت می کند. و در صورت شکست در امر تحصیل، در توانایی وکفایت خود شک می کند و درمقایسه با دانش آموزان موفق، احساس بی کفایتی، بی لیاقتی و حقارت می کند و از ادامه تحصیل و یادگیری باز می ماند(احمدی،۱۳۹۱ ).
نتایج پژوهش(جانایتان، به نقل از وحدت، زینالی، احمدی دویران، 1390) نشان دادند که همبستگی معنی داری بین نمرات دانشجویان و نمرات تفکر انتقادی آنها وجود دارد و ایشان این رابطه را بصورت همبستگی و معنیدار توصیف کردهاند. از نتایج ایشان میتوان برداشت که فرآیندهای آموزشی و یادگیری باید به سمت افزایش و تقویت قوای تفکر و نقادی موشکافانه هر چه بیشتر سوق داده شود. متأسفانه علی رغم، تأکید و توجه به مسئله تفکر در اهداف آموزش و پرورش و ادعاهای مسئولان و مجریان آموزش در عمل برای تشویق دانش آموزان در جهت تفکر و به ویژه تفکر انتقادی اراده و انگیزه کافی وجود ندارد. معلمان نیز با وجود اظهاراتی که حاکی از پذیرش این فرض است که تفکر انتقادی راه را برای آموزش بیشتر و بهتر فراهم می کند. همواره به شیوه قالبی و حذف حقایق و ایجاد محیط خشک انضباطی، زمینه را برای حفظ کردن اطلاعات درسی فراهم می کنند.
و این نکته را فراموش کردهاند که صرفا ًانباشتن اطلاعات در ذهن دانش آموز سبب هدر رفتن هزینهها، امکانات و قابلیتهای افراد می شود. برای اینکه نسلی پویا و تلاشگر داشته باشیم. دانش آموزان باید شیوههای قضاوت درباره جامعه و تفکر در مورد زندگی خویش و دیگران را بیاموزند (ملکی ،حبیبی پور ،١٣٨٦ ).
واقعیت این است که در عصر کنونی کتابهای درسی قبل از چاپ شدن کهنه می شوند و بیشتر مشاغل، سریعاً تغییر میکنند، پس وقت آن رسیده است که تعلیم و تربیت نیز شرایطی دیگر پیدا کند و به پرورش تفکر انتقادی در افراد به منزله یکی از هدفهای اصلی تعلیم و تربیت بیشتر توجه شود. در فرآیند آموزش می بایست ضمن تقویت روحیه انتقاد پذیری درمعلمان زمینه بررسی و تحقیق این روحیه را در شاگردان نیز به وجودآورد، چون موفقیت هر نظامی به توانایی افراد در تحلیل و تصمیم گیری متفکرانه بستگی دارد (شعبانی،١٣78). وآموزش و پرورش هر کشور نباید از این امر مهم غافل بماند.
وحدت(۱۳۹٠، به نقل از تایواری و همکاران) در بررسی گرایش تفکر انتقادی و دانشجویان پرستاری هنگ کنگ و استرالیا نشان میدهد که تفاوت معنیداری در گرایش تفکر انتقادی بین دو گروه از دانشجویان وجود دارد و نمره دانشجویان هنگکنگ در آزمون مهارتهای انتقادی کالیفرنیا متوسط شناسایی شده در حالی که دانشجویان استرالیایی وضع بهتر و مثبتتری داشتند.
طی چند دهه اخیر، نظریه پردازان و صاحب نظران در باب یادگیری و هوش به این نتیجه رسیدهاند که علاوه بر دو هوش کلی و هیجانی جنبه دیگری از هوش هم وجود دارد که کاملاً منحصر به فرد و انسانی است. در واقع امروزه گفته می شود که IQ و EQ پاسخگوی همه چیز نبوده و واقعاً مؤثر نیستند، بلکه انسان به عامل دیگری نیازمند است که هوش معنوی یا به اختصار SQ نامیده می شود( چریربه نقل ازاحمدی١٣٨٨).
رئیسی، احمدی طهران، حیدری (١٣٩٢)معتقدند هوش معنوی به عنوان هوش غایی که مسائل معنایی و ارزشی را نشان میدهد و ظرفیتهای سازگاری روانی را در بر می گیرد، بر جنبههای غیر مادی و غیر جبری بنا شده و در برگیرنده منابع معنوی، ارزشها و ویژگی هایی است که عملکرد و تندرستی روزانه را افزایش می دهد. افراد با نمره هوش معنوی بالا از حد جسم و ماده فراتر رفته، حالات اوج هوشیاری را تجربه می کنند و خصوصیاتی هم چون تواضع، بخشش، حق شناسی ترحم یا گذشت را در آنان می توان دید.
با دارا بودن این ویژگیها و دید مثبت نسبت به دنیا این افراد از زندگی خود رضایت دارند و برای بهبودی آن می کوشند و همین باعث پیشرفت آنها می شود.
همچنین، رئیسی و همکاران(١٣٩٢)در مطالعهای نشان دادند، که بین هوش معنوی و میانگین معدل دانشجویان رابطه معنا دار مثبتی وجود دارد. تمرینهای معنوی، آگاهی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری (تعمق) را افزایش میدهد و برعملکرد افراد تاًثیر مثبتی دارد.

صمدی (1385، به نقل از زوهار و مارشال ۲٠٠٠) نیز بر آن اند که تجربههای معنوی، بینش ژرف پدید میآورد که چشم اندازهایی نو و تازه به زندگی باز می کند. این بینش و چشم انداز تازه شخص را قادر می سازد که از عهدة کارها به خوبی برآید و به گونهای خلاق راه حلهایی تازه برای مسائل زندگی خود برگزیند.
به نظر میرسد این راه حلهای خلاقانه یعنی قبول نداشتن مسائل به شیوه قبلی و دنبال راه حل جدید بودن به نوعی باعث تفکر انتقادی در انسانها رشد کند.که، پژوهش حاضر سعی دارد به بررسی رابطۀ تفکر انتقادی و هوش معنوی بپردازد.
به نظر کینگ(٢٠٠٨، به نقل ازحمیدی، صداقت،1391) هوش معنوی مجموعهای از ظرفیتهای ذهنی است که در وحدت و یکپارچگی و کاربرد انطباقی جنبههای غیر مادی و مافوق هستی فرد و رسیدن به نتایجی از قبیل اندیشه وجودی عمیق، بهبود معنا، شناخت خویشتن برتر و سلطه بر سطوح معنوی شرکت دارند (کینگ ،٢٠٠8). او همچنین مدلی چهار عاملی از هوش معنوی ارائه می دهد که عناصر آن عبارت است از:
١: تفکر انتقادی وجودی(CET): ظرفیت تفکر انتقادی نسبت به مباحث متافیزیکی و مربوط به هستی از جمله جهان، زمان، فضا، مرگ و…
٢ : تولید معنای شخصی(PM): توانایی استفاده از تجارب فیزیکی و روحی جهت ایجاد معنا و هدف شخصی.
٣: آگاهی متعالی(TA): توانایی شناسایی جنبههای متعالی خویشتن، دیگران و جهان با استفاده از هوشیاری.
٤: توسعه سطح هوشیاری(CSE): توانایی ورود به موقعیتهای معنوی بالاتر از جمله تفکر عمیق، نیایش، مراقبه و خروج از آن.
از نظر کینگ(۲٠٠۲، به نقل ازسهرابی، ناصری،1391) تفکروجودی، هم در تعریف معنویت(برای مثال، کوئینگ6، مککالوف لارسون7۲٠0٠،ماتیس8، تولسکی٦۲٠٠، وینک 9ودیلون10،۲٠٠۲)و هم در تعریفهوشمعنوی(ناسل،۲٠٠٤،واگن 2000؛ ولمن،۲٠٠۱؛ زوهر و مارشال،۲٠٠٠) لحاظ شده است. اخیراً استدلال شده است که تفکر وجودی انتقادی میتواند با هر موضوعی در زندگی بکار گرفته شود، همانطور که هر موضوع و رخدادی می تواند در ارتباط با وجود فرد در نظر گرفته شود.
جنبه های از شناخت که در بحث گرایشات وجودی ذاتی هستند، تا حد زیادی با ارجاعات مناسب به تفکر وجودی (مثل، گارو1،۲٠٠6)، تأمل وجودی(مثل، لاوی2 و دوریس3، ۲٠٠٤)، استدلال وجودی(مثل، ایوانس و ولمن4، ۲٠٠6 )، منجر به استنباط موجهتری از ظرفیت ذهنی شده است. افزون بر این، خود ارزیابیها از هوش معنوی آشکار کرده است که هوش وجودی درک شده یک پیش بین معناداری از هوش کلی درک شده می باشد (فورنهم5ویتی کوسک و پتریدس6 ،۲٠٠۲، به نقل از سهرابی، 1391).

همچنین تأکید می شود که پرسشگری ساده وجودی با بهرهگیری از تفکر انتقادی تأمل کند و در بعضی موارد به نتیجهگیری های نو و فلسفه های شخصی درباره وجود، دانش علمی یکپارچه و تجربه شخصی منجر می شود. تفکر انتقادی به عنوان مفهوم سازی، کاربرد، تحلیل ،ترکیب و ارزیابی فعالانه و ماهرانه اطلاعاتی که از مشاهده، تجربه، تأمل، استدلال یا ارتباط، گردآوری و یا ایجاد شدهاند تعریف می شود (اسکریون و پال7 ، ۱۹۹۲، به نقل از سهرابی، 1391)که به درستی هوش را منعکس می کند.
مک شری8 ، دراپر، کندریک9(٢٠٠٢، به نقل از قندی،١٣٩٢) تأکید میکنند که هوش معنوی زیر بنای باور فرد است که سبب اثر گذاری برعملکرد وی می شود؛ به گونهای که شکل واقعی زندگی رو قالب بندی می کند. هوش معنوی باعث افزایش قدرت انعطاف پذیری و خودآگاهی انسان شده است، به طوری که در برابر سختی ها و مشکلات زندگی، بردباری و صبوری بیشتری دارند. درواقع، هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کل نگر به جهان هستی، در جستجوی پاسخی برای پرسش های بنیادی زندگی و نقد سنتها و آداب و رسوم می باشد.
الکینز وکاندیش (٢٠٠٤، به نقل از قندی،١٣٩٢) براین باورند که هوش معنوی موجب می شود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتر به مشکلات نگاه کند، تلاش بیشتری برای یافتن راه حل داشته باشد، سختی های زندگی را بهتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی وحرکت دهد.
می توان چنین برداشت کرد که وجود مؤلفههای هوش معنوی بالاخص تفکر اعتقادی، جستجوی پاسخی برای پرسش های بنیادی زندگی، نقد سنتها و رابطه بین معنویت و حل مسائل ومشکلات، سبب اثر گذاری بر عملکرد فرد می شود و با تقویت هوش معنوی در وجود دانش آموزان خود کنترلی آنها افزایش یافته و منجر به بهبود عملکرد تحصیلی آنها نیز می گردد.
با توجه به مطالبی که درباره، هوش معنوی و تفکر انتقادی و پیشرفت تحصیلی گفته شد، پژوهشگر در پی آن است که به بررسی ارتباط بین هوش معنوی و تفکر انتقادی با پیشرفت تحصیلی بپردازد .که در صورت وجود رابطه می توان با آگاه کردن معلمان،کار فرمایان، مسئولان سیاسی و برنامه ریزان درسی نسبت به تأثیر هوش معنوی در پیشرفت تحصیلی وتفکر انتقادی شرایط مناسبی برای دانش آموزان در مدارس ایجاد کرد.
اسمیت، نشان داده که هوش معنوی لازمه سازگاری بهتر با محیط است و افرادی که از هوش معنوی بالاتری برخوردارند، تحمل آنها در مقابل فشارهای زندگی بیشتر است و توانایی بالاتری در مقابله با استرس دارند و در زندگی دارای هدف مشخصی هستند. براساس مطالعات روان شناسان، دانش آموزان جهت پیشرفت در تحصیل نیازمند چندین عامل مهم روانشناسی هستند که به نوعی از امور معنوی انسان ریشه می گیرند آرامش و عدم اضطراب، قدرت تحمل سختی، واقع بینی و خوش بینی و اتکا به قدرت های واقعی درونی بر این اساس می توان اذعان نمود، ارتباط مستقیمی بین هوش معنوی و پیشرفت تحصیلی وجود دارد.

فرضیات پژوهش
۱: بین ابعاد هوش معنوی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دخترهمبستگی وجود دارد.
۲: بین مهارت های تفکر انتقادی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر همبستگی وجود دارد.
۳: بین هوش معنوی و مهارت های تفکر انتقادی دانش آموزان دختر همبستگی وجود دارد.
4: ارتباط بین مهارت های تفکر انتقادی وهوش معنوی رارشته تحصیلی دختران تعدیل می کند.
٥ : ارتباط بین مهارت های تفکر انتقادی و پیشرفت تحصیلی را رشته تحصیلی دختران تعدیل می کند.
٦: ارتباط بین هوش معنوی و پیشرفت تحصیلی را رشته تحصیلی دختران تعدیل می کند.
۷: پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دختر دوره متوسطه را می توان از میزان هوش معنوی و تفکر انتقادی پیش بینی کرد.
اهمیت و ضرورت پژوهش
دوره متوسطه از دوره های مهم، حساس و مؤثر زندگی است که به سبب وضع زیستی، اجتماعی و روانی دانش آموزان آن با سایر دوره های تحصیلی مشترکات و ممیزاتی دارد ودارای طیف وسیعی است که دوران نوجوانی را در برمی گیرد ودر انتهای طیف به دنیای جوانی می رسد.
در دوره متوسطه قسمت اعظم استعدادهای اختصاصی نوجوان وجوان بروز می کند، قدرت یادگیری آنان به حد اعلایی می رسد، کنجکاوی آنان جهت معینی می یابد و مسائل جدید زندگی نظیر انتخاب رشته، انتخاب حرفه و شغل اداره خانواده و گرایش به مرام و مسلک، ذهن آنان را به خود مشغول می دارد و به مرحله ی ادراک ارزشهای اجتماعی، اقتصادی و معنوی می رسد؛ از این رو این دوره در نظام تعلیم تربیت کشورهای مختلف اهمیت زیادی دارد(صافی،١٣٨٠).
یکی از دلایل توجه و علاقه گسترده و روز افزون علوم مختلف به حوزه دین و معنویت، پیدایش مفاهیمی چون بهزیستی معنوی، سلامت معنوی، هوش معنوی است. به علل گوناگون برنامه درسی ایران آشنایی کمی با این مفاهیم جدید دارد و به طور کلی تأخیر در آشنایی با آخرین تحولات موجود در مسائل تربیتی می تواند پیامدهای منفی مثل عقب ماندگی علمی را به همراه داشته باشد(سهرابی ، ناصری ، ١٣٨٦).
روح حاکم در آموزش های موجود در مدارس به دلیل نادیده گرفتن بعد معنوی زندگی دانش آموزان، مدرسه را به صورت یک سیستم میکانیکی در آورده است، بنحوی که توجه به کمیت یادگیری به جای توجه به کیفیت، باعث تضعیف روحیه دانش آموزان شده است. هوش معنوی نقش بسیار مهمی در رشد شخصیت وبرقراری تعادل، شکل گیری هویت، کسب معلومات وارتقای دانش، پرورش، شکوفایی استعدادها وخلاقیت ها دارد و بستر مناسبی جهت پیشرفت وتوسعه اخلاقی، اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی جوانان و نوجوانان فراهم می کند. براین اساس معنویت و رشد زندگی معنوی انسان در کانون توجه روز افزون فلاسفه، روان شناسان و متخصصان برنامه درسی قرار گرفته است. بطوری که لحاظ نکردن آن را بی اعتنایی به عناصر اصلی آموزش و یادگیری می دانند.در حقیقت ماهیت پیچیده دنیای جدید باعث شده است که نیازهای معنوی بشر در برابر خواسته ها و نیازهای مادی قد علم کنند و اهمیت بیشتری یابند. به طوری که سازمان جهانی بهداشت در تعریف ابعاد وجودی انسان در کنار ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی، بعد معنوی را نیز مورد توجه قرار می دهد. معنویت از جمله نیازهای آدمی است که نقش بنیادی ومحوری در سلسه نیازهای انسان بازی می کند و لازمه سلامت روانی فرد به شمار می رود و در همه کارکردهای ذهنی نمایان می شود(صمدی،١٣٨٥).
ضرورت دیگر طرح این موضوع ظهور دوباره کشش معنوی و نیز جست و جوی درک روشن تری از ایمان و کاربرد آن در زندگی روزانه، همچنین گستره ی معنویت و مذهب در همه ی جوانب زندگی انسان و نیز لزوم ارزیابی مجدد و نقش مذهب در بهداشت روانی است.
باورهای معنوی می توانند احساس آرامش را در افراد به همراه داشته باشند و با افزایش احساس کنترل و ارتقا احساس امنیت و تقویت اعتماد به نفس در جهت سازگاری و سلامت گام بردارند. دانش آموزان به عنوان گروهی مهم در هر جامعه از مسئولیت مهمی در پیشرفت و رشد هر کشور برخوردارند که در این راستا درک توانای ها و باور به آن می تواند در سایه یک عنصر نیرومندی چون معنویت تحقق یابد لذا تسهیل در جهت هر چه بیشتر شناخت ابعاد معنوی در سنین نوجوانی و جوانی می تواند در رشد و گسترش هویتی دینی و معنوی گام بردارد و در بطن خود رشد و گسترش خود باوری را به همراه داشته باشد. از این رو بهره گیری از متون مذهبی و احادیث به عنوان منبعی غنی از ارزش های معنوی درکنار سایر مواد درسی و آموزشی از دوره ابتدایی در مدارس می تواند موجبات رشد و تعالی را به همراه داشته باشد(علی مهدی و همکاران ١٣٩١).
واز آنجایی که هوش معنوی در بر دارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مسأله است وبالاترین سطوح رشد را در حیطههای مختلف شناختی، اخلاقی و هیجانی، بین فردی و غیره شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دست یابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید.( غباری بناب ، سلیمی و نوری،130:1386).
به نظر بسیاری از فلاسفه، روانشناسان ومتخصصان تعلیم وتربیت، تقویت تفکر انتقادی نیاز به توجه دارد، زیرا توجه به تفکر به عنوان یک هدف درمحور فرآیند تعلیم و تربیت خود گواه این مسئله است می باشد(شعبانی ١٣٧٨).
واز آنجایی که رشد روز افزون علوم و افزایش انفجار آمیز اطلاعات و نیز پیچیدگی روشها وتکنولوژی مورد استفاده در زندگی روزمره از عوامل مهم تأکید بر پرورش تفکربه ویژه تفکر انتقادی است. بنابراین برای افزایش اثر بخشی وکارایی برنامه درسی، لزوم بازنگری وایجاد تحول در برنامهدرسی، به ویژه برنامه درسی دوره ی متوسطه و عالی که مخاطبان آن از قدرت تفکر انتزاعی بالایی برای بهرهگیری از تفکر انتقادی برخور دارند، ضروری است(بختیار نصر آبادی،عزیزی ملایری،١٣٨٧).
قرآن نیز مهمترین توصیهها را در مورد داشتن تفکر انتقادی به انسانها کرده است. روی سخن قرآن، همه جا، با اندیشمندان و متفکران وصاحبنظران مغز و عقل است، به عنوان نمونه ١٣٥آیه در قرآن کریم درباره تحریک به “تفکر”،”تعقل”، “تدبر”،”تحصیل عقل ناب”،”شعور”و “فهم عالی” است.
تفکر انتقادی، از طریق ایجاد روابط معقول بین انسانها، تصمیمگیری براساس تحلیل عناصر یک موقعیت و تفکیک عناصر مطلوب، نوید بخش زندگی توأم با آرامش و مهربانی خواهد بود. بنابراین می توان گفت اگر در شناخت این امر مهم نا موفق باشیم، جامعه و در نهایت جامعه جهانی، شکست خواهند خورد. به طور خلاصه، دلایل ضرورت و اهمیت تفکر انتقادی را چنین می توان برشمرد:
۱: ازدستورات خداوند متعال در قرآن کریم انطباق است،
۲: با ویژگی های عقلانی انسان مانند کنجکاوی و ترقی طلبی منطبق است،
۳:یادگیری براساس فعالیت خود یادگیرنده انجام می شود،
٤: با ویژگی های عصر فرا صنعتی وتغییر و تحول فزاینده ی آن متناسب است،
٥: برگرفته از هدف های اساسی آموزشی و تعلیم و تربیت است(هاشمیان نژاد،١٣٨٠).
با توجه به مطالب گفته شده و نیز با توجه به گرایش دانش آموز در این دوره به مرام و مسلک های مختلف در این دوره؛ و از آنجایی که از جمله عمدهترین اهداف آکادمیک درکشورهای پیشرفته غربی، ایجاد روندهای رو به رشدتفکر انتقادی و همچنین تغییر از فرآیند یادگیری به اندیشیدن می باشد(علیوندی وفا ١٣٨٤، به نقل از لیپمن١،١٩٩١). پرورش هوش معنوی و مهارت های تفکر انتقادی در این سن اهمیت و جایگاه خاصی داردو با توجه به اینکه از مهم ترین اصلی ترین نشانه موفقیت سیستم تعلیم و تربیت در وصول به اهداف، پیشرفت تحصیلی دانشآموزان است توجه به عواملی که باعث پیشرفت تحصیلی دانشآموزان می شود حائزاهمیت است.
تفکر انتقادی، امروزه، حجم وسیعی از تحقیقات آموزشی را در سایر کشور ها به خود اختصاص داده است. مک گراث به اندازه گیری مهارت تفکر انتقادی در دانشجویان کارشناسی پرستاری در کانادا پرداخته است که میانگین نمره دانشجویان در حد طبیعی هنجار،کل گرایش به تفکر انتقادی نشان دهنده گرایش مطلوب دانشجویان بوده است (وحدت و همکاران١٣٩٠).بنابراین می توان نتیجه گرفت مهارت های تفکر انتقادی در پیشرفت تحصیلی اهمیت بسزایی دارد که در این پژوهش،پژوهشگر به رابطه بین تفکر انتقادی باپیشرفت تحصیلی می پردازد.
در پایان این بحث باید گفت: رشد و تقویت هوش معنوی می تواند پایه و مبنای زندگی بهتر باشد،زندگی که فارغ از هر نوع فشار دغدغه و ترس و اضطراب است.همچنین رشد هوش معنوی راهی برای فرار از مسئولیت غیر عادی رفتار کردن و تبدیل شدن به فردی غیر فعال نیست، بلکه روشی برای داشتن زندگی با نشاط تر ، با انگیزه تر و پذیرش مسئولیت های خطیر است که باعث رشد انسان و عملکرد بهتر فرد می شود (عسگری وزیری، زارعی ١٣٩٠).
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
تعریف مفهومی هوش معنوی
ازنظر کینگ(۲٠٠۷، به نقل از سهرابی ۱۳۹۲) هوش معنوی عبارت است از مجموعه ای از ظرفیتهای ذهنی انطباقی که بر جنبه های غیر مادی ومتعالی واقعیت استوار می شوند. بویژه آنهایی که در ارتباط با ماهیت هستی فرد، معنای شخصی، تعالی و حالت های اوج گرفته هوشیاری می باشند.
تعریف عملیاتی هوش معنوی
در این پژوهش هوش معنوی از طریق نمرهای که دانش آموز از پرسشنامه هوش معنوی طرح شده توسط کینگ کسب می کند، سنجیده می شود.
تعریف مفهومی پیشرفت تحصیلی
پیشرفت تحصیلی به توانایی آموخته شده اکتسابی فرد در موضوعات آموزشگاهی اطلاق می شود که به وسیله آزمون های فراگیری استاندارد شده یا آزمون معلم ساخته اندازه گیری می شود.(تمنایی وگندمی،۱۳۹٠ ).
تعریف عملیاتی پیشرفت تحصیلی
شاخص پیشرفت تحصیلی، معدل نمرات نیمسال اول سال تحصیلی93 -1392میباشد.
تعریف مفهومی تفکر انتقادی
تفکر انتقادی، تفکری است مستدل و منطقی در جهت بررسی و تجدید نظر در عقاید، نظرات، اعمال و تصمیم گیری دربارهی آنها بر مبنای دلایل و شواهد موید آنها و نتایج درست ومنطقی که پیامد آنهاست (هاشمیان نژاد ،١٩٣:١٣٨٠).
تعریف عملیاتی تفکر انتقادی
تفکر انتقادی در این پژوهش عبارت اند از نمرهای که دانشجویان از آزمون مهارت تفکر انتقادی کالیفرنیا به دست می آورد.
1.cho
2 .Critical Existential Thinking(CET)
4 .Trascendental awareness
6.Koenig
8.Matheis
9.Wink
2.Lavoie
.3. Devries
5.Furnham
7.Scriven & Paul
9.Kendrink
با توجه به موارد مذکور میتوان گفت که هدف از پژوهش حاضر ریشه یابی موانع جذب دانشجویان تکنولوژی آموزشی از دیدگاه استادان و دانشجویان این رشته میباشد. ضمن اینکه در پایان برای رفع برخی از موانع موجود راهکارهایی مطرح می شود که برگرفته از نظرات دانشجویان و استادان این رشته و اعضای انجمنهای علمی رشته تکنولوژی آموزشی میباشد. باشد که راهی بسوی درک تازهای از رشته تکنولوژی آموزشی و کاربردیتر کردن این رشته در فضای اشتغال برداشته شود و پیشنهاد راهکارهای اساسی گامی در راستای پاسخگویی به رفع موانع موجود باشد.
تحقیق در زمینههای اشتغال و تعیین سرنوشت شغلی دانشآموختگان اقدام مفیدی محسوب می شود و مشخص نمودن اینکه آیا بازده و محصول یک نظام با رسالت و اهداف آن هماهنگی داشته و پاسخ گوی نیاز جامعه میباشد یا نه، با کمک پژوهشهایی در این زمینه امکان پذیر است.
در این زمینه ارتباط با دانش آموختگان و بررسی وضعیت شغلی آنان و تعیین میزان واقعی بیکاران هر رشته و بررسی علل و عوامل این مساله از اقدامات ضروری محسوب میگردد. به همین دلیل، اطلاع از سرنوشت شغلی دانش آموختگان هر رشتهای از اولویتهای تحقیقاتی در آن رشته است.
استفاده نادرست از نیروی انسانی تربیت شده که عدم جذب دانشآموختگان و یا استفاده غیرتخصصی از آنها در سایر مشاغل یکی از وجوه آن است؛ یک ضایعه مادی و معنوی است که در نهایت موجب از دست رفتن سرمایههای مملکت خواهد شد بنابر این لازم است وضعیت دانشآموختگان از جنبههایی که به جذب آنها در مشاغل مربوطه ارتباط دارد مشخص گردد چرا که شناسایی آنها به منظور رفع این موانع ضروری به نظر میرسد (سعیدی رضوانی، 1389).
مساله نیروی انسانی وسرمایه انسانی مقولهای است که با عوامل بسیاری در ارتباط میباشد. ویژگی کشورهای جهان سوم نیز به این پیچیدگی می افزاید. از یک سو عرضه نیروی انسانی با متغیرهایی همچون رشد جمعیت، توزیع سنی و جنسی جمعیت، مهاجرت و نرخ مهاجرت زنان در ارتباط است و از سوی دیگر تقاضای نیروی انسانی با متغیرهایی چون حجم سرمایه گذاری، تکنولوژی و رشد اقتصادی ارتباط پیدا می کند. (انتظاریان،1390).

بر این اساس تربیت نیروی متخصص، ایجاد اشتغال و استفاده از خدمات آنها در زمره مشغولیتهای مهم هرسیستم آموزش عالی است. چرا که اشتغال دانش اموختگان مراکز آموزش عالی یکی از شاخصهای مهم برای ارزشیابی درجه اثر بخشی آنهاست، به طوری که اتحادیه بین المللی دانشگاه ها ، بر آن تاکید میکند. بدیهی است هنگامی که کسب مهارت و ایجاد تخصصهای مختلف با نیازهای جامعه هماهنگ باشد از هدر رفتن منابع مالی، ناامیدی در قشر جوان و فرهیخته جامعه که به عنوان سرمایههای توانمند و منابع انسانی مطرح هستند، جلوگیری میگردد و علاوه بر این استفاده مناسب از این سرمایه بی بدیل وسرنوشت ساز، کشور را به سمت توسعه روز افزون سوق میدهد. اگاهی از وضعیت شغلی دانش اموختگان دانشگاهها به منظور فراهم آوردن اطلاعات موردنیاز برنامههای آینده ضروری است. (سعیدی رضوانی
،1389).
تا چه اندازه بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی ناشی از عوامل اقتصادی است؟
بین عوامل اجتماعی و بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی چه رابطهای وجود دارد؟

عامل شاخصههای فردی (توانمند سازیهای شغلی) به چه میزانی در بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی مؤثر است؟
به جه میزان عوامل فرهنگی – اجتماعی در بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی نقش دارد؟
آیا بین متغیر زمینهای (جنسیت) و بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی رابطه وجود دارد؟
آیا بین متغیر زمینه ای (سطح تحصیلات ) و بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی رابطه وجود دارد؟
در راستای رفع موانع موجود اشتغال فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی چه راهکارهایی میتواند کارساز باشد؟
بررسی موانع اشتغال فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی از منظر استادان و دانشجویان و ارایه راهکار.
بررسی رابطه بین عوامل اقتصادی با بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی
بررسی رابطه بین عوامل اجتماعی با بیکاری فارغ التحصیلان رشته ی تکنولوژی آموزشی
بررسی رابطه شاخصهای فردی( توانمندیهای شخصی)، با بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی
بررسی رابطه بین عوامل آموزشی با بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی
بررسی ارتباط متغیر جنسیت با بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی
بررسی رابطه بین سطح تحصیلات با بیکاری فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی
فارغ التحصیل: فردی است که برنامههای درسی مصوب دوره تحصیلی را با موفقیت گذرانده و گواهینامه پایان دوره دریافت یا شرایط دریافت آن را احراز کرده است( وزارت علوم، تحقیقات یا فناوری).
وضعیت اشتغال: منظور از وضعیت اشتغال در این پژوهش این است که فارغ التحصیلان پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه از نظر احراز شغل چه موقعیتی دارند. بیکار، دارای شغل مرتبط، یا دارای شغل غیر مرتبط با تحصیلاتشان هستند (سلگی، 1391).
موانع جذب: منظور از موانع جذب تمام عواملی است که بر روی عدم اشتغال فارغالتحصیلان و بیکاری آنان تاثیر میگذارد. از جمله این عوامل میتوان به (عوامل اقتصادی، عوامل اجتماعی، عوامل فردی و عوامل آموزشی) اشاره کرد.
تکنولوژی آموزشی: تکنولوژی آموزشی عبارت است از بررسی و عمل اخلاقی تسهیل یادگیری و بهبود عملکرد، با استفاده از ایجاد، کاربرد، و مدیریت مناسب فرایندها و منابع تکنولوژیکی )زمانی، 1390).
موانع جذب : در این پژوهش به منظور سنجش میزان اهمیت موانع جذب فارغ التحصیلان رشته تکنولوژی آموزشی از پرسشنامه محقق ساخته با 30 گویه استفاده شده است.
وضعیت اشتغال: برای سنجش میزان اشتغال افراد فارغ التحصیل در رشته تکنولوژی آموزشی سوالاتی مبنی از وضعیت اشتغال( شاغل یا بیکار)، نحوه ارتباط شغل با رشته (دارای شغل مرتبط یا غیر مرتبط) و میزان تحصیلات او پرسیده میشود و سپس به داده تبدیل میشود.
فارغ التحصیل: شخص در صورتی محرز شرایط فارغ التحصیل می شود که گواهی پایان دوره خود را کسب کرده باشد.
IAU (International Association of Universities).
قانون اساسی ایران، خانواده به عنوان واحد بنیادی جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان تلقی شده است. دراصل دهم قانون اساسی نیز آمده است: «از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامیاست همه قوانین و مقررات و برنامهریزیهای مربوط باید برای اسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامیباشد.». (احمدی، 1390)
4) محور دیگر، تهدیدها و آسیبهایی است که در دهههای اخیر نهاد خانواده را بهصورت جدی در عرصه جهانی به چالش کشیده و پیآمدهای منفی شدید برای آن به بار آورده است. دنیای امروز که دنیایی مضطرب و پریشان است، علیرغم پیشرفتهای حیرتانگیز علم و صنعت، در مساله خانواده دچار مشکلات و چالشهای اساسی بزرگی گردیده و حتی گاه اساس و تمامیت آن نیز زیر سوال رفته است. متاثر از تحولات اجتماعی صنعتی و علمی، در بیشتر جوامع (از جمله ایران) مشکلات متعددی برای خانواده پدید آمده است.

به طور خاص کمرنگ شدن رویکرد اخلاق محور و همچنین روند رو به رشد رفع محدودیتهای ارتباط بین مردان و زنان در محیطهای عمومی، گسترش روابط آزاد جنسی، غلبه رویکرد حقوقی به حل مسائل و مشکلات خانواده، نادیده گرفتن یا انکار تفاوتهای طبیعی زن و مرد و در نتیجه مقابله با هر گونه تمایز جنسیتی بین زن و مرد در زمینه حقوقی و مسوولیتها و کوشش در جهت حذف این تمایزها از بارزترین این تهدیدها و آسیبهاست که نخست جوامع غربی و پس از آنها دیگر جوامع را همچون توفانهایی سهمگین درنوردیده است. شگفتاور آنکه این رویکردهای نظری و عملی ضد خانواده معمولا از پشتوانه نظریههای به ظاهر علمی برخوردار بودهاند و با بهرهگیری از اهرمهای سیاسی و حقوقی، از جمله معاهدات بینالمللی بعضا الزاماور، مسیر گسترش خود به همه جوامع را هموار کردهاند. (بستان، 1390)
اختلافات خانوادگی، طلاق، فرزندان بی سرپرست و بزهکاری نوجوانان و جوانان و … نشاندهنده مشکلات اساسی در خانوادههاست. سنتها، اخلاقیات و روشهایی که به تقویت خانواده میانجآمد، بعضا متزلزل شدهاند و دوری از هویت ملی و دینی و پذیرش هویتهای دنیا گرایانه و دور از اخلاقیات انسانی بسیاری از افراد را تهدید میکند. در پی تغییرات ارزشی و حقوقی دهههای اخیر، فروپاشی خانواده با رشد بی سابقهای روبهرو شده است. به گزارش یونسكو در كشورهای صنعتی جهان از هر چهار مورد ازدواج سه مورد به جدایی میانجآمد (سجادی، 1383)
در ایالات متحده محاسبه فراوانی طلاق نسبت به کل جمعیت نشان میدهد از هر هزار نفر، 1/4 نفر اقدام به جدایی میکنند (وارد، 1998). درحدود دو میلیون کودک امریکایی سالانه جدایی والدین را تجربه میکنند (گراسک، 1988). میزان فروپاشی خانواده در کانادا به بیش از 270 هزار نفر در سال 1991 رسید (الان، 2001). در سایر کشورهای اروپایی مانند سوید، دانمارک، مجارستان، فنلاند، المان و فرانسه هر سال بیش از سیصد طلاق در مقابل هزار ازدواج واقع میشود. (گراسک، 1988)
تحقیقات نشان میدهد که کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان، در واقع اغلب از اضطراب عاطفی اشکاری رنج میبرند. کودکانی که اضطراب عاطفی شدیدی را در زمان طلاق تجربه کردهاند و در سن قبل از مدرسه هستند، دچار سردرگمی و وحشت میشوند، و معمولا خود را به خاطر این جدایی مقصر میدانند. کودکانِ بزرگتر بهتر میتوانند انگیزههای پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند؛ اما اغلب نگران اثرات آن بر آینده خود بوده و غالبا احساس خشم شدیدی را نشان میدهند. (گیدنز، 1374) روانشناسان با مطالعه همه جانبه و بررسیهایی که به عمل اوردهاند، کودکانی که پدر و مادرشان از یکدیگر جدا شدهاند و یا والدین خویش را از دست دادهاند، معمولا به عوارضی چون ترس بدون دلیل، بیخوابی، بی اشتهایی، اختلال در تغذیه، لکنت زبان، پرخاشگری و تجاوز به دیگران دچار میشوند.
بجز عامل طلاق، دیگر ناهنجاریهای خانوادگی همچون ستیز و ناسازگاری پدر و مادر، نبود روابط گرم و محبتامیز و حمایتگرانه بین والدین و فرزندان و بدرفتاری و خشونت آنان با فرزندان در گرایش افراد به کجروی موثر شناخته شده است (سیگل، 1997). براساس تحقیقات به عمل آمده 96 درصد مجرمین خطرناك در خانوادههای خود تحت تاثیر مشكلات ناشی از جداییهای گوناگون والدین قرار گرفتهاند، 34 درصد از مجرمان خطرناک و 28 درصد از مجرمان اتفاقی، کسانی بودهاند که قبل از پنج سالگی بطور قطعی یا متناوب از پدر یا مادر خود محروم گشتهاند (مساواتی اذر، 1374). 4/60 درصد نوجوانان بزهكار متعلق به خانوادههایی بودهاند كه در اثر مرگ و میر والدین یا طلاق از هم پاشیدهاند، 44 درصد معتادان از سرپرستی خوب والدین محروم بودهاند، 70 درصد افرادی كه گرفتار آسیبهای اجتماعی میشوند، كودكان طلاق هستند، 70 درصد از بیماران روانی، افراد كژخوی و كسانی كه با جامعه و قانون در ستیز میافتند، عموما از خانوادههایی آمدهاند كه به نحوی دچار آسیب و لطمه شدهاند. (همان)
5) با وجود توصیههای تربیتی اسلام و روشهای مبتنی بر آن متاسفانه آمار از روند رو به رشد فروپاشی خانواده، تربیتهای ناصحیح و مشکلات منبعث از نابهنجاریهای خانواده در کشورهای مسلمان حکایت دارند.
طبق گزارشهای آماری، طلاق در كشورهای اسلامی سیر صعودی نگران كنندهای دارد؛ از باب نمونه در عربستان سعودی 24 درصد ازدواجها به جدایی میانجآمد، در كویت به ازای هر چهار ازدواج، یك مورد به طلاق میانجآمد. (مساواتی اذر، 1374) براساس آمار سازمان ثبت احوال ایران، نرخ آمار طلاق در سال 1357، 19/4 و در سال 1386، 31/14بوده است. همچنین در سال 1357 در مقابل هر 1/12ازدواج، یک طلاق ثبت شده، ولی در سال 1386 در مقابل هر4/8 ازدواج یک طلاق ثبت شده است. (محمدی ری شهری، 1387) با توجه به سنت پرهیز از طلاق و استبداد عدهای از مردان در كشورهای اسلامی، آمار یاد شده به هیچ وجه نمیتواند گویای واقعیت فروپاشی نهاد خانواده باشد و بیتردید واقعیت در این كشورها تلختر از گزارشهای رسمی میباشد. (همان)
همه این مشکلات نشان میدهد که خانوادهها نیازمند توصیههای تربیتی و روانشناختی بسیاری برای رویارویی با پیچیدگیهای زندگی کنونی هستند. اکنون برقراری روابط مناسب با همسر و تربیت فرزندان، به سادگی چند دهه گذشته نیست. عوامل موثر بر خانواده به قدری زیادند که برای مقابله با عوامل آسیبزا، نیازمند آموزش و تربیت خانوادهها در سطح ملی هستیم. (سالاری فر، 1385)
با توجه به جایگاه خانواده و نقش آن در تربیت و چالشها و آسیبهایی که خانواده در عرصه جهانی با آن روبروست، همچنین مشکلات و آسیبهایی که خانواده در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران با وجود توصیه ها، سفارشها و آموزههای دینی اسلام بر جایگاه خانواده با آن مواجه است اهمیت و ضرورت موضوع مورد تحقیق ضروریتر میگردد.
6) متون دینی اسلام، یعنی آیات نورانی قرآن کریم و کلمات پیامبر (ص) و معصومان (ع)، که مسوولیت هدایت و تربیت بشر را به دوش دارند سرشار از توصیههای کارآمد و متناسب با عصر حاضر در باب اساسیترین مسائل خانواده و جزییترین موارد آن در رابطه با ساختار و کارکرد میباشد. به عبارتی دیگر، علاوه بر ساختار خانواده، اهداف تشکیل آن نیز، از گزارههای متون اسلامی استنباط میگردد. بهرهمندی از پیشینه فرهنگی و علمی غنی و کارآمدی برای رویارویی با مسائل خانواده در قالب مجموعه تعالیم اسلامیدر این مورد، به نظامی رهنمون میشود که پاسخگوی نیازهای مادی، روانی و معنوی خانوادههاست. بنابراین بحث و بررسی پیرامون خانواده، با توجه به اهمیت ساختار و کارکردهای حیاتی خانواده و با عنایت به غنای آموزههای اسلام در این زمینه، با لذات و به خودی خود دارای اهمیت است.
موارد برشمرده فوق همچون آمارهای نامبرده و مشابه آن، حکایت از ناهنجاریها و آسیبهای گوناگون موجود در خانواده است. هر چند بروز و وجود این مشکلات میتواند زمینهها و بسترهای ایجاد متعدد و متفاوتی داشته باشند؛ لیکن در نگاهی مجموعی و کلی میتوان عمدهترین علل آنها را به دو بعد اساسی و قابل توجه ساختار و کارکرد، بهعنوان مهمترین ابعاد، مرتبط دانست. برطبق این بیان، در بعد ساختار، چنانچه معیارهای صحیح، برای تشکیل بنای خانواده در نظر گرفته نشود و یا به درستی لحاظ نگردد، ساختاری نااستوار به وجود میاید که احتمال فرو پاشی آن دور از انتظار نخواهد بود. پایهگذاری ساختار صحیح، علاوه بر اهمیت ذاتی و بنیادی و عاملیت در استحکام اولیه بنا، در رسیدن به کارکردها نیز تاثیر خواهد داشت. در این نگرش برخی از عوامل ناهنجاریها به بعد کارکرد منسوب میشود، که میتوان از آنها با عناوین عدم کارکرد یا کارکرد بد خانواده یاد نمود. بنابراین اساس و ریشه مشکلات در این راستا به مسائل ساختاری و کارکردی مرتبط میگردد.
7) بسیاری از پژوهشهای انجام شده در این زمینه در عین ارزشمندی فراوان، بر معضلات و مشکلات بوجود آمده پس از ازدواج و آن هم از منظر روانشناسی، حقوقی، جامعهشناسی و امثال آن متمرکز شده است. در مجموعه تحقیقات انجام شده، به ماهیت این نهاد تربیتی، فلسفه تشکیل و کارکردهای آن با نگاه کلان و رویکردی دینی، پرداخته نشده است. بنابراین فلسفه و چرایی تشکیل ساختار خانواده همچنان از سوالهای بدون پاسخ میباشد. علاوه بر این، بررسی کلی کارکردها با در نظر داشتن رابطه ساختار و کارکرد در بینش مجموعهای از ضرورتهایی است که مورد غفلت واقع شده است و سوالهای چگونگی ترسیم ابعاد ساختاری و کارکردی در آموزههای قرآن و تبیین دلالتهای تربیتی این ابعاد انچنان که شایسته است، پاسخ داده نشده است. پرداختن به این مسائل، علاوه بر شفاف و واضح نمودن مجهولات موجود، مسیر رسیدن به پاسخ پرسشهای متعدد دیگر را نیز هموار میسازد.
1-4. اهداف تحقیق
1- تبیین ابعاد ساختاری خانواده براساس آموزههای قرآن (چیستی خانواده)
2- تبیین ابعاد کارکردی خانواده براساس آموزههای قرآن (چرایی خانواده)
3- تبیین دلالتهای ابعاد ساختاری و عملکردی خانواده مبتنی بر آموزههای قرآن در امر تربیت (چگونگی خانواده)
1-5. سوالهای تحقیق
1- ابعاد ساختاری خانواده در آموزههای قرآنی چگونه ترسیم گردیده است؟
2- ابعاد کارکردی خانواده در آموزههای قرآنی چگونه ترسیم گردیده است؟
3- دلالتهای ابعاد ساختاری و عملکردی خانواده مبتنی بر آموزههای قرآن در امر تربیت چگونه است؟
1-6. تعاریف واژگان
1-6-1. خانواده
خانواده را از دیدگاههای مختلف میتوان تعریف کرد که پارهای از آنها سطحی و پارهای دیگر عمقی است. واضح است که هرچه دیدگاه عمیقتر باشد، شناختی کاملتر و قابل اعتماد تر بدست میاید و هرچه شناخت از خانواده کاملتر و عمیقتر باشد، بهتر میتوان به این نهاد مقدس، رونق بخشید و تزلزل و ناپایداری را از محیط آن دور ساخت.
خانواده تعاریف متفاوتی دارد که نه تنها براساس فرهنگ ها، بلکه در درون یک فرهنگ نیز بر پایه دیدگاههای مختلف فرق میکند.
خانواده مجموعهای از افراد خویشاوند است که از طریق ازدواج، از طریق نسبت یا از طریق فرزند خواندگی به یکدیگر متصلاند و زیر یک سقف زندگی میکنند. یعنی بر دو اصل خویشی و همزیستی متکی است. (بوردیو، 1380)
شرفی به نقل از مرداک مینویسد: خانواده یک گروه اجتماعی است که اعضای آن بوسیله دودمان، ازدواج، یا فرزند خواندگی با یکدیگر پیوند برقرار میکنند و نیز کسانی که در زندگی با هم از تشریک مساعی در تامین درآمد، اقتصاد زندگی و نگهداری از فرزندان برخوردار هستند. (محمودیان، 1388)

علاوه بر دو تعریف ساختاری و کارکردی، دهها تعریف دیگر در مورد خانواده وجود دارد. (منادی، 1385)
برخی محققان اسلامی نیز تعاریف دیگری بیان داشتهاند:
عنصر اصلی تشکیل دهنده خانواده، یک زن و یک مرد است که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با یکدیگر پیوند زناشویی بسته اند و بعد فرزند یا فرزندانی برجمع آنها افزوده شده است. (بهشتی، 1385)
فروهی با عنایت به مضمون آیه سیزدهم سوره مبارکه حجرات این تعریف را برگزیده است: خانواده عبارت است از کوچکترین واحد تشکیل دهنده هر جامعه، که حداقل از یک زن و شوهر تشکیل شده است و با فرزندان تکمیل میشود. (فروهی، 1384)
قائمیمعتقد است که خانواده به مفهوم محدود آن عبارت است از یک واحد اجتماعی ناشی از ازدواج یک زن و مرد که فرزندان پدید آمده از آنها آن را تکمیل میکند. (قائمی، 1373) همچنین خانواده را شامل «مجموعهای از افراد میداند که به هدف و منافع مشترک زیر سقفی گرد هم میایند.»
در تعریف شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد خانواده جزء عوامل موثر در تربیت شمرده شده و شامل پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده و بستگان ذکر شده است.
منظور محقق از خانواده در اینجا، همسران (پدر و مادر) و فرزندان آنان میباشد. خانوادهای که در تعریف جامعهشناسی، خانواده هستهای نامیده شده متشکل از والدین و فرزندان متعلق به آنان است که جدا از دیگر بستگان و با یکدیگر زندگی میکنند.
1-6-2. بعد ساختاری
ساختار به معنی ساختمان، ترکیب، سبک، سازمان، بنا، تشکیلات دادن، پیریزی کردن، چگونگی ساختمان چیزی، همچنین ترتیب اجز ا و بخشهای یک جسم و معادل آن واژه structure میباشد. (معین، 1390)
بعد ساختاری مشتمل بر اعضا است که چارچوب و بدنه خانواده را تشکیل داده و الگوهای پیوند میان اعضای خانواده میباشد. از نظر ساختاری ماهیت دوتایی ، زن و شوهر، هر یک از والدین و فرزندان، ارتباط فرزندان مورد توجه قرار میگیرد.
خانواده به عنوان یک نهاد میتواند واجد ساختارهای متفاوتی باشد. هر ساختاری از ابعاد و ویژگیهای ذاتی و عرضی برخوردار است. ویژگیهای ذاتی در واقع ویژگیهای هویتساز هستند. برای تعیین ساختار هر نهاد لازم است که ویژگیهای ذاتی آن نهاد کشف شود. ویژگیهای منعطف و زمانمند نهاد به جنبههای غیرذاتی نهاد برمیگردد. اینکه خانوادهها چگونه هنجارهایی را برای رفتارخود و رفتار قابل قبول اعضای خود بوجود میآوردند در زمرهی مطالعه ساختاری خانواده قرار میگیرد.
ازدواج شرط اساسی تحقق ساختار خانواده است که با توجه به تنوع الگو درگستره زمانها و فرهنگها و نگرشهای ارزشی گوناگون نسبت به هر یک از این الگوها شامل تعاریف متفاوتی است. دو فرد بهعنوان عناصر تشکیل دهنده این بنیاد میباید دارای حداقل ویژگیهایی همچون تخالف جنسی، روابط جسمانی، پایایی و قرارداد اجتماعی باشند.
از دیدگاه اسلام نیز، مفهوم خانواده مستلزم مفهوم ازدواج بوده، لذا قیود، شرایط و پیش شرطهای تربیتی اخذ شده در ازدواج بطور غیرمستقیم، مفهوم خانواده را تهدید میکند، هرچند عکس این مطلب کلیت نداشته و نمیتوان ازدواج را مستلزم تشکیل خانواده دانست. صفات اخلاقی مورد نظر برای طرفین که به طور ضمنی در آیات به آنها اشاره شده است بهعنوان بخش مهم ساختار مدنظر میباشد.
به غیر از ساختار ذکر شده از نمونههای دیگری که در آیات بدانها اشاره شده و ذیل این مقوله جای دارند میتوان فرزندخواندگی، فرزندان همسران و چندهمسری را نام برد.
1-6-3. بعد کارکردی
کارکرد در لغت به مفهوم عمل و کار و کردار و فعل، رفتار، زحمت، خدمت (فرهنگ معین) و معادل آن واژه function میباشد.
کارکرد گزاره ناظر به بیان اثر و نتیجه مطلوب (مورد انتظار) از فعالیت نظام (یا زیر نظام) که برای تحقق غایت و انجام رسالت هر یک از عوامل و نهادهای تربیتی ضروری باشند. همچنین کارکرد را فعالیت یا کلیت فعالیتهای یک موجود مرکب که نتوان آن را به هیچ یک از اجزا به تنهایی نسبت داد.
بعضی کارکرد را مفهوم عامیدر نظر میگیرند که شامل دو قسم مثبت و منفی میشود اما گروهی دیگر، واژه کارکرد را مترادف با کارکرد مثبت به کار میبرند و در نتیجه آن را مقابل کارکرد منفی قرار میدهند.
در ضمن، مثبت بودن یک کارکرد لزوما بدین معنی نیست که هم نسبت به جامعه و هم نسبت به فرد مثبت باشد. گاهی یک کارکرد نسبت به جامعه، مثبت و نسبت به فرد، منفی است و بالعکس؛ برای مثال جامعهای ممکن است برای بقای خود به اعضای جدیدی نیاز داشته باشد، ولی یک بارداری اضافه میتواند برای مادر یا خانوادهای خاص، باری تقریبا تحمل ناپذیر باشد، یا فرزند اضافه میتواند دلیل قدرت جنسی مرد محسوب شود، اما جامعه به عنوان یک کل ممکن است دچار اضافه جمعیت باشد.
در این بحث گاه با نگاه توصیفی و تبیینی به بررسی کارکردها یا نتایجی پرداخته خواهد شد که نهاد خانواده در واقعیت عینی برای اعضای خانواده و برای کل نظام اجتماعی به بار میاورد. چنانچه با نگاه هنجاری به بررسی غایات مطلوب زندگی خانوادگی بپردازیم تعبیر اهداف خانواده برای اشاره به این رویکرد بکار میرود. البته از آنجا که اصطلاح کارکردها شامل نتایج مثبت و منفی و نیز آشکار و پنهان است، (ساروخانی، 1370) مصادیق کارکردها و اهداف بطور کامل بر یکدیگر منطبق نیستند زیرا اهداف فقط به غایات مثبت و آشکار اطلاق میشود. از سوی دیگر کارکردها به نتایج تحقق یافته اختصاص دارد درحالی که اهداف ممکن است تحقق خارجی نیابند. لیکن از آنجا که در بحث پیش رو، معنی نخست و مثبت کارکرد مورد نظر میباشد، منظور از بعد کارکردی، اهدافی است که تشکیل و مساعی خانواده در راستای تلاش برای رسیدن به آن هدفهاست. میتوان ادعا نمود که دستیابی به این اهداف باعث ثبات، استحکام، کارایی و رشد مطلوب خانواده میگردد.
1-6-4. دلالتهای تربیتی
منظور از دلالتهای تربیتی، اصول تربیتی است که از نتایج بررسی مباحث ساختار و کارکرد بدست میاید. بدین منظور از گزارههای توصیفی و تجویزی بدست آمده در مباحث ساختار و کارکرد و با روش قیاس عملی، اصول یاد شده استنتاج میگردد.
1-6-5. آموزههای قرآن
منظور رهنمودها، توصیهها و دستورات قرآن است که با مراجعه به آیات شریف قرآن، تفاسیر معتبر و روایات صحیح، توسط محقق به صور
بحث یادگیری فعال و یادگیرنده فعال و پژوهنده و مشارکت جو امروزه در مباحث تربیتی جایگاه ویژهای دارد؛ اما در نظام آموزشی ایران معلمان با تکیه بر روشهای سنتی به ویژه سخنرانی شاگردان را به حفظ و تکرار مفاهیم علمی ترغیب مینمایند و علی رغم اینکه در محافل علمی و تربیتی و حتی اجرایی صحبت از فعال بودن دانشآموز، رشد فکری و آزاداندیشی میشود؛ اما عملا چنین نظرگاههایی جنبه شعارگونه به خود گرفته اند. از سوی دیگر سخن از تقویت روحیه همکاری و رفاقت در بین دانشآموزان، رشد مهارتهای اجتماعی و پیشرفت تحصیلی آنان میشود؛ اما عملا نه تنها گام موثری در این راستا برداشته نمی شود، بلکه اغلب اوقات همکاری و رفاقت به نوعی رقابت تبدیل میشود که نتیجه اش افزایش حس حسادت، کینه و دشمنی در بین شاگردان است. (کرامتی 1381، ص4)

علاوه بر این امید میرود یافتههای این پژوهش بتواند:
مالکوم میگوید، مدارس میتوانند بخشی از آموزشهای لازم برای مهارت زندگی را در اختیار دانشآموزان بگذارند، اما اگر بیاییم از همین فرصت به جای آنکه صرف انباشتن اطلاعات مختلف در ذهن دانشآموزان کنیم بیشتر صرف روش کسب اطلاعات نماییم یا با بیان دیگر روشهای یادگیری را به آنان آموزش دهیم، توان لازم برای یادگیری مادام العمر را در آنان به وجود آورده ایم.
روشهای مختلفی برای یادگیری وجود دارد. بعضی از روشهای متکی بر محفوظات و حافظه است و فراگیرنده صرفا به حفظ مطالب ارائه شده توسط معلم میپردازند اما برخی روشهای یادگیری فرد را وادار به فکر کردن میکند، در این شیوه فرد نه تنها حالت انفعالی نداشته بلکه به صورتا کاملا فعالانه یاد میگیرد.
روشهای نوین تدریس همواره به عنوان راهبردی در جهت بهبود کیفیت آموزش به دانشآموزان و فراگیران مد نظر علمای تعلیم و تربیت قرار گرفته است و عدم استفاده از این روشها در کندتر شدن ماشین علم در رسیدن به قلههای دانشآموزی و قرار گرفتن در دهکدهی جهانی میتواند موثر واقع شود.
یکی از روشهای یادگیری مشارکتی روش جیگ ساو است که تأکید بر فعالیت و کار دانشآموزان با یکدیگر میباشد و به گونهای که اعضای گروه با همبستگی درونی، مسئولیت پذیری و پاسخگویی و … برای رسیدن ب اهدافی مشترک تلاش میکنند. در این رویکرد معلم نقش راهنما و تسهیل کننده و تدارکدهنده موقعیت و مواد آموزشی را دارد و گردانندگان اصلی چرخه فرایند یاددهی و یادگیری، دانشآموزان کلاسها میباشند پژوهشهای زیادی برتری این روش تدریس را نسبت به رویکردهای رقابتی و انفرادی مورد تأیید و تأکید قرار داد هاند اما در نظام آموزشی ایران این رویکرد و سایر رویکردهای نوین و فعال یادگیری از جایگاه مطلوب خویش برخوردار نمی باشند (بهرنگی و آقایاری، 1383).
الگوهای گوناگونی در یادگیری مشارکتی معرفی شده اند که الگوهای جیگ ساو یکی از مهمترین آنها تلقی میشود در آن دانشآموزان به منظور دستیابی به یک هدف مشخص و برای اجرا یکامل وظیفه محوله با یکدیگر همکاری میکنند. معمولا دانشآموزان به تیمهایی برای مطالعه فصلی از یک کتاب درسی گروهبندی میشوند. آنگاه هر کدام از اعضای تیم قسمتی از فصل را مطالعه نموده و مسئول آموزش آن به سایر اعضای تیم خود میشوند. کلاسهای جیگ ساو علاوه بر ایجاد امنیت و حس همکاری و صمیمیت و جو عاری از تقلب و رقابتهای خشونت بار و جلوگیری از جو عاطفی و حس حسادت در دانشآموزان در محیط مدارس به انتقال علم و دانش با الگوی هدفمند و مناسب به دانشآموزان به گسترش مهارتهای آنان کمک میکند (بهرنگی و آقایاری، 1383).
در مقابل روش تدریسهای سنتی، روش تدریسهای نوین و مشارکتی قرار دارند که دانشآموز محورند و بر تعامل فرد با محیط تأکید دارند. پیشینه دانشآموزان را نادیده نگرفته و از آن برای بازسازی تجربه در زمان حال و هدایت تجربههای آینده بهره گیری میکنند و به نیازها و رغبتها و علایق، توانایی کمک کردن و کمک گرفتن از دیگران و برقراری ارتباط موثر با دیگران به گونهای که این ارتباط مقبول، ارزشمند و سودآور برای فرد و طرف مقابل باشد. (بیگی و فیروزبخت، 1382، به نقل از هارجی، 1944).
با دیگران ارتباط باز و آزاد داشتن و حقوق و رضایت خاطر آنها را جلب نمودن و به تعهدات اخلاقی خود در حد معقول و عادلانه عمل کردن و به حق و حقوق خود رسیدن، به گونهای که به دیگران لطمهای وارد نشود از مهارتهای اجتماعی است که یک شهروند باید در دوران تحصیل خود در آموزش و پرورش کسب نماید. و باید گفت که شکوفایی شخصیت به اندازهای اهمیت دارد که به روابط انسانی و کسب مهارت اجتماعی میپردازد. (کمالی، 1383).
پیشرفت تحصیلی دانشآموزان یکی از شاخصهای مهم در ارزشیابی آموزش و پرورش است و تمام کوششها و کنشهای این نظام در واقع جامع عمل پوشاندن به این امر تلقی میشود به عبارتی جامعه، به ویژه نظام آموزش و پرورش به پیشرفت کودک، رشد و تکامل موفقیت آمیز وی و جایگاه او در جامعه، علاقمند و نگران است و انتظار دارد دانشآموزان در جوانب گوناگون اعم از ابعادشناختی و کسب مهارتها، تواناییها نیز در ابعاد عاطفی و شخصیتی آنجا که لازم است پیشرفت و تعالی یابند.
(ابیضی، 1383).
دانشآموز، به عنوان سرآغاز یادگیری توجه دارند، ولی آن را غایت یادگیری نمی دانند (جان دیویی، 1963).
نظر به اینکه این روش (جیگ ساو) از جنبههای فراوانی همچون صفا، صمیمیت و همدلی و تقسیم کار و… و در عین حال از پویایی برخوردار است، معلمان و مربیان بتوانند به نحو مطلوب استفاده بهینه را برده و به شخصیت دانشآموزان که ابعاد فراوانی را در بر میگیرد، بها و ارزش قائل شوند.
با توجه به مشکلات روشهای تدریس سنتی محقق به دنبال بررسی تأثیر تدریس مشارکتی جیگ ساو بر دانشآموزان پرداخته و میخواهد بداند که ایا این روش تدریس بر دانشآموزان پایه هفتم شهرستان جم تأثیر دارد؟
با اینکه در اهمیت و ضرورت روشهای فعال تدریس تردیدی وجود ندارد، لیکن در اغلب موارد در بسیاری از مجامع آموزشی کشورهای پیشرفته وقتی سخن از تدوین و پیاده کردن برنامههای آموزشی و مواد درسی یا روشهای کاراتر جهت یادگیری خلاق به میان میآید مقاومت به صورت تردیدی جدی در علمی بودن، مفید بودن و وجود زمینههای لازم و حتی لزوم آن مطرح میشود، اما اکنون به طور جدی روشن است که در این دوران فراصنعتی، روشهای تدریس نه تنها یک ضرورت بلکه شرط بقاء است چرا که دانشآموزان با روشهای فعال از جمله روش تدریس جیگ ساو، ضمن تسلط کافی بر درس، روش درست فکر کردن و باریک بینی و دقت به خرج دادن را یاد میگیرند. بدین لحاظ اگر خواستار رشد و خلاقیت دانشآموزان خود هستیم و اگر به مسایل روحی و روانی و ذهنی آنها میاندیشیم و به ترقی آنها ویژه که در برخورد مناسب برای حل مسایل را جستجو میکنیم. روش جیگ ساو که همانند یک جورچین و پازل بوده، شرکت هر یک از دانشآموزان مانند و تکه از یک پازل برای تکمیل کردن و فهمیدن کامل ماحصل (حاصل) و نتیجه نهایی ضروری است. اگر قرار باشد دانشآموزان با هم کاری را تکمیل و نتیجهگیری کنند پس بدیهی است فقدان یکی از اعضای گروه به مثمر ثمر واقع نشدن کار منجر میشود و میطلبد که یک گروه در کنار همدیگر و با مساعدت و یکدلی کار را به پایان برسانند.
به اعتقاد کارشناسان تعلیم و تربیت، دانشآموزانی که از طریق یادگیری فعال به یادگیری میپردازند نه تنها بهتر بلکه از یادگیری لذت بیشتری میبرند.
یکی از مهمترین دلایل پویایی و کارآمدی نظامهای آموزشی پیشرفته در کشورهای توسعه یافته این است که در آن نظامهای آموزشی، مداوم روشهای یاددهی و یادگیری را مورد مطالعه و بررسی قرار دادهاند و همواره از بهترین روشها و اثربخشترین آنها استفاده نموده اند و معمولا تدوین روشهای یاددهی و یادگیری اساسی و بررسی ارزیابی آنان جزء وظایف مربیان و متخصصان میباشد. (قلتاش، 1383).
ما در عصری زندگی میکنیم که روشها و شیوه ها، نقش تعیین کنندهای دارند. این نکته را مربیان بزرگ تعلیم و تربیت نیز یادآور شده اند. (رابرت) مربی برجستهی قرن یازدهم میلادی در بیان اهمیت آموزش، روی دو موضوع تأکید دارد: یکی نوع محتوای آموزشی و دیگری روش آموزش است. (شریعتمداری، 1387)
دیگران نیز در زمینهی اهمیت روش آموزش و یادگیری تأکیدات زیادی داشته اند. از جمله مالکوم نالس که روش یادگیری حقایق و علوم را مهم تر از خود این حقایق و علوم دانسته و میگوید: حقایقی که در دوران جوانی آموخته شده، دیگر کافی نیست و در بیشتر موارد نادرست است و مهارتهای فراگرفته شده، در اثر تکنولوژیهای جدید از مد میافتد. (مایرز، ترجمه ابیلی، 1374)
در این رویکرد، رنگ و نژاد و موقعیت اجتماعی و اقتصادی و زمینههای قبلی هیچ امتیازی را در موقعیت یادگیری برای پیشرفت فردی نمی دهد، بلکه فرصت برابر برای پیشرفت همهی اعضای گروه وجود دارد و جو همکاری و دوستی، یادگیری را سرشار از لذت و انگیزه میسازد، در این رویکرد دانشآموز این اندیشه را دارد که من و تو ما میشویم، میاندیشیم و از زیبایی و فواید همکاری و تلاش و دوستی و مهر و محبت بهره میبریم و از نگرش و مهارتهایی برخوردار میشویم که در خانواده و جامعه یاریگر ما میباشند. جامعهای که مسائل و مشکلاتی دارد و ناگزیر از حل آنها و چاره اندیشی دربارهی آنها باید بود. (قلتاش، 1383)

نگاهی گذرا به وضع نظام آموزشی کشور ایران این نکته را مسلم میسازد که هنوز رویکردهای رقابتی و سنتی و انفرادی، رویکردهای غالب و مسلط میباشند. معلم خود با این روشها به یادگیری نه به معنای واقعی بلکه برای قبول شدن و گذر از پایهها پرداخته و اکنون برای او آسانترین و بهترین روشهای آموزش و یادگیری میباشند.
مدیر و والدین و مسئولین آموزشی هم همین وضع را دارند. معلم بی انگیزه، مدیر تابع مقررات و بخشنامه ها، والدین نگران و دانشآموز کوه اضطراب و نگرانی و … آن وقت میخواهیم انسان فکور و اندیشمند داشته باشیم. معضل کنکور و بیکاری و … نداشته باشیم. با چه پشتوانهای و با کدام تدبیر و رویکردها؟ (بازرگان، 1388)
یادگیری مشارکتی یکی از رویکردها و شیوههای نوین و فعال تدریس است که میتواند پاسخگوی بسیاری از مشکلات و معضلات باشد. این رویکرد از پشتوانهای تحقیقاتی بسیار عالی برخوردار است.
معلمان امروز، باید نگرشی باز داشته باشند، یعنی آماده باشند تا رویکردهای مختلف را بیازمایند و پذیرای اطلاعات تازه دربارهی یادگیری و یادگیرندگان باشند. آنها همچنین باید روشهای مختلف را به کار گیرند تا این که کشف کنند کدام یک به نحو بهینه منجر به یادگیری دانشآموزان میشود. معلمان آینده باید از حالت سنتی تغییر یافته به چیزی بدل شوند که کارل راجرز “تسهیل کنندهی یادگیری” و کلر “مهندس آموزشی” یا “مدیر اقتضایی” مینامندش (سیف، 1376، ص532).
در فلسفه جدید تعلیم و تربیت، یک یاز مهم ترین اهداف نظامهای تربیتی، پرورش قوه تفکر در فراگیران است. رشد قوه تفکر در گرو این است که دانشآموزان مطالبی را که مطالعه میکنند، بفهمند. این مطالب مادههای تفکر هستند. در روان شناسی به آن گونه یادگیری که با درک و فهم توأم باشد، یادگیری معنادار گفته میشود. زمانی که دانشآموز موفق شود اطلاعات جدید را با دانش قبلی خود پیوند دهد، یادگیری معنادار رخ داده است. اما امروزه، در بیشتر مدارس ما، تدریس به معنای انتقال معلومات از ذهن معلم به ذهن شاگرد است؛ با این روش کم کم ذهن دانشآموزان انباشته از مطالبی میشود که با نیاز و فکرشان متناسب نیست و این امر سبب میشود آنها آنچه را که آموخته اند، طوسی وار تکرار کنند و به تدریج، از یادگیری احساس کسالت کنند. این نوع یادگیری نه تنها در سازندگی آنها نقش موثری ندارد، بلکه زمینه رکود علمی و دلزدگی از فعالیتهای علمی را نیز فراهم میکند. نتایج پژوهش تیمر نشان میدهد که توانایی دانشآموزان ما در سطوح بالای یادگیری، به ویژه مهارتهای عملکردی و فرایندی، در مقایسه با دانشآموزان کشورها یدیگر، بسیار کمتر است. از آنجا که محتوای برنامههای درسی کتاب ها تا حد زیادی با دیگر کشورها یکسان است، این ضعف بیشتر از روشهای نامناسب آموزشی و یادگیری ناشی میشود که در عمل دانشآموزان را به سوی یادگیری حافظهای سوق میدهد. نتیجه این پژوهش ضوررت بازنگری در روشهای آموزش و یادگیری و چرخش به سمت روشهای فعال را بیش از هر زمان دیگری یادآور میشود (کیامنش و همکاران به نقل از کیوانفر، 1380).
اگر مدارس دوران دانشآموزی خود را به یاد آوریم میبینیم که مدارس کنونی نسبت به گذشته تغییرات اندکی کرده است. هنوز روشهای آموزشی 50 سال قبل به کار گرفته میشود، چنانچه معلمی برای مدت 50 سال به خواب رفته باشد، پس از بیداری میتواند به کلاس بازگردد و به خوبی انجام وظیفه کند. گچ، تخته پاک کن، قلم و کاغذ و … هنوز همان وسایل 50 سال پیش هستند، اما اگر همان معلم شغل دیگری داشت و فقط برای مدت 5 سال از شغل خود جدا میشد، اکنون قادر به اداهم کارش نبود (شعبانی، 1374).
همچنین، مشاهدات و اندازه گیریهایی که در طی سال ها در کلاسهای درس انجام گرفته نشان میدهد که در شیوههای آموزش سنتی یک معلم، به تنهایی، حدود یک سوم از وقت کلاس را صحبت میکند و به طور نسبی، معلم 50 درصد وقت کلاس را به حرف زدن خود اختصاص میدهد (گال، 1370).
بنابراین، به نظر میرسد که هر گونه سرمایه گذاری در آموزش و پرورش اعم از تغییر کتب، بهبود وضعیت امکانات آموزشی و کمک آموزشی بدون تغییر دادن نگرش ها و شیوههای آموزش معلمان امری بیثمر است.
یادگیری و جریان آن، یکی از ارکان اصلی برنامه تربیتی به شمار میآید. یادگیری اساس رفتار افراد را تشکیل میدهد. فرد از طریق یادگیری، با محیط خود آشنا میشود، گاه در مقابل محیط ایستادگی میکند، گاه از محیط برای تأمین نیازهای خود بهره میگیرد، گاه محیط را تحت تسلط و فرمان خود در میآورد و زمانی با آن سازگار میشود. بنابراین توجه به اصول یادگیری در فعالیتهای تربیتی، شرط اساسی موفقیت هر مربی است.
در رویکرد یادگیری مشارکتی دانشآموزان در قالب گروههای کوچک (معمولا 4نفره) برای رسیدن به یک هدف مشترک با یکدیگر کار میکنند و علاوه بر مسئولیت در قبال یادگیری خود، در یادگیری دیگران نیز احساس مسئولیت میکنند.
در نتیجه نوعی احترام، رفاقت، مدارا و عشق متقابل بین آنان به وجود میآید. وابستگی درونی مثبت، پاسخ گویی فردی، تعامل رو در رو، کاربرد مهارتهای بین فردی در تعامل اعضاء با یکدیگر و یادگیری این مهارت ها، احساس مسئولیت گروهی، وجود احترام متقابل بین اعضاء، فرصتهای مساوی برای موفقیت، ناهمگونی اعضای گروه و نقش معلم به عنوان راهنما مشخصههای مهم یادگیری مشارکتی محسوب میشوند.
تحقیقات زیادی برتری رویکرد مشارکتی بر رویکردهای سنتی نظیر رویکرد رقابتی و انفرادی را آشکار ساخته اند. تقویت روابط عاطفی، یادگیری مهارتهای همکاری، تقویت گسترش مثبت به مدرسه و تحصیل، هم افزایی، تقویت عزت نفس، فرصتهای برابر برای موفقیت، تقویت حس رقابت فرد با خود از آن جمله اند.
بنابراین ارائه روشهای فعال تدریس و آموزش آن به معلمان و روشن نمودن فوائد فضاهای آموزشی مبتنی بر همیاری میتواند راهگشای آموزش فعال علوم بوده و دانشآموز را در جهت کسب علم برای دانستن و کاربرد آن در زندگی روزمره و احساس زیبای بودن و با هم زیستن تقویت نموده و از او انسانی مفید و همواره کوشا در به رشد رساندن و بالندگی اجتماع بسازد.
با توجه به مطالب یان شده، هدف از پژوهش حاضر تأثیر روش یادگیری مشارکتی بر پیشرفت تحصیلی و مهارت اجتماعی دانشآموزان میباشد.
تأثیر روش یادگیری مشارکتی (جیگ ساو) بر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان
تأثیر روش یادگیری مشارکتی (جیگ ساو) بر مهارتهای اجتماعی دانشآموزان
فرضیه های تحقیق
دانشآموزانی که به روش یادگیری مشارکتی آموزش داده میشدند نسبت به دانشآموزانی که به روش معمول آموزش میبینند پیشرفت تحصیلی بیشتری دارند.
دانشآموزانی که به روش یادگیری مشارکتی آموزش داده میشوند نسبت به دانشآموزانی که به روش معمول آموزش میبینند مهارتهای اجتماعی بیشتری دارند.
برخی واژهها و اصطلاحاتی که در حیطه عنوان این پژوهش قرار دارند نیازمند به تعریف میباشند، چرا که برخی از واژهها تعاریف متعدد و تعابیر مختلفی را به خود اختصاص داده اند. بنابراین سعی میشود تعاریفی که توسط صاحبنظران ارائه شده است و مورد تأیید اکثر مربیان و متخصصان میباشد در این حوزه لحاظ گردد.
-تدریس مشارکتی جیگ ساو:
در این الگو دانشآموزان در بخشی از موضوعات درسی که موظف به یادگیری آن هستند، مهارت کامل به دست میآورند و سپس آموختههای خود را به سایر اعضای گروه خود میآموزند. (هارتمن، 2008، به نقل از قلتاش، 1383).
-پیشرفت تحصیلی:
پیشرفت تحصیلی، معلومات یا مهارتهای اکتسابی، عمومی یا خصوصی در موضوعات مختلف درس است که معمولا به وسیلهی آزمایشها و نشانهها یا هر دو، که معلمان برای دانشآموزان وضع میکنند، اندازه گیری میشود (شعاری نژاد، 1364).
-مهارتهای اجتماعی:
مهارتهای اجتماعی عبارتند از: رفتارهای کلامی و غیرکلامی که موجب تعامل موثر فرد با دیگران میشود. برخی از این رفتارها عبارتند از: مشارکت کردن، رعایت نوبت، سازگاری پیش دستی در انجام فعالیت، انتخاب کردن، پذیرایی کردن و ارتباط برقرار کردن (گات و سفران، 2007، به نقل از کرامتی، 1381: 85-84)
-تدریس مشارکتی جیگ ساو:
در این روش دانشآموزان برای کار کردن روی موضع درسی که به بخشهای مختلف تقسیم شده است، تیمهای 6 نفره و به مدت 10 جلسه (یک ساعت و ربع) تشکیل میدهند. مثلا: زندگی نامه
(سالهای نخست زندگی، یافته ها، جنبههای شخصیتی و روابط بین فردی)
-پیشرفت تحصیلی:
منظور از پیشرفت تحصیلی نمرهای است که دانشآموزان از آزمون اجرا شده در ارتباط با درس کسب مینمایند.
-مهارتهای اجتماعی:
نمرهای است که دانشآموزان از پرسشنامه مهارتهای اجتماعی ماتسون (1796) کسب میکنند.
– Malcolm
– Robert
– Mayerz
– Carl Ragerz
– Celer
– Hartman
– Ghat and Sefran
– Madsg
و پرسشهای تحقیق
فرایند یادگیری هندسه در کودکان قبل از رفتن به مدرسه آغاز میشود و با ورود به مدرسه قادر خواهند بود آنچه را آموختهاند به زبان رسمی بیان کنند. سپس میتوانند با استفاده از مهارتهای ترسیمی کسب شده اشکال هندسی را رسم کرده و سرانجام زمانی فرا خواهد رسید که با یادگیری قضایا شروع به استدلال هندسی نمایند.
تحقیقات متعددی در طول سالیان گذشته در کشورهای مختلف انجام گرفته است، بیانگر آن است که بسیاری از دانشآموزان در یادگیری هندسه مشکل دارند و نظریهی ونهیلی شامل سطوح تفکری است که دانشآموزان درضمن یادگیری هندسه از آن عبور میکنند و علاوه بر این توضیح میدهد که چرا دانشآموزان در یادگیری
1.Usiskin
هندسه با مشکل مواجه میشوند. این مدل نظری شامل سطوح تفکر و مراحل آموزشی میباشد (ریحانی، 1384).
ون هیلیها در تحقیقات خود متوجه شدند که استدلالهای رسمی در هندسه به صورت طبیعی در کودکان اتفاق نمیافتد و یک نظام تربیتی مورد نیاز است. ون هیلیها تاکید زیادی بر نقش آموزش و اهمیت کسب تجربه توسط یادگیرنده، برای سهولت عبور از سطح به سطح دیگر داشتند. این امر با نقش آفرینی معلم و از طریق طراحی فعالیتهای مناسب برای یادگیرندههای سطوح مختلف امکان پذیر است (ریحانی، 1384).
بسیار مهم و قابل توجه است که اشتباهات دانشآموزان در مورد مفاهیم ریاضی شناسایی و برطرف شود. آگاهی معلم از دانش قبلی دانشآموزان و ویژگی های شناختی آن ها به او کمک مینماید تا اشتباهات احتمالی دانشآموزان و ماهیت این اشتباهات و نحوه تفکر آنها را شناسایی نموده و مورد بررسی قرار دهد (کانسیز 1 و همکاران، 2011).
پژوهش حاضر در پی آن است که ابتدا اهداف آموزشی اثبات همنهشتی مثلث ها را مشخص کند و سپس عوامل مؤثر در یادگیری این بخش را تعیین نموده و در انتها به این سؤالات پاسخ دهد:
– درك دانشآموزان پایهی هفتم، ازحالتهای تساوی دو مثلث چگونه است؟
– درک دانشآموزان پایهی هفتم از استدلال تساوی دو مثلث چگونه است؟
– توانایی دانشآموزان پایهی هفتم در نوشتن اجزای متناظر دو مثلث همنهشت چگونه است؟
– توانایی دانشآموزان در نوشتن اثبات به وسیله ی دو مثلث همنهشت چگونه است؟
تشخیص هندسه به عنوان یک مهارت پایهای ریاضی، در برنامه درسی ریاضی بسیاری از کشورها در سالهای اخیر، مورد تاکید قرار گرفته است. بنابراین، چگونگی تفکر هندسی و آموزش هندسه، در برنامهی درسی ریاضی مدرسهای، از جایگاه ویژهای برخوردار است.
1 cansiz
هندسه در بر دارندهی آن شاخههایی از ریاضیات است که درک و بینش بصری (مسلطترین حس انسانها) را برای یادآوری قضایا، فهم
اثبات، القای حدس و درک واقعیت، به کار می گیرند و به انسان، بصیرت کلی میدهند (جونز1، 2000، به نقل از سرکریستوفر زیمان2).
شناسایی و کشف اشتباهات مفهومی و خطاهای دانشآموزان برای معلمان ریاضی اهمیت زیادی دارد، زیرا آنها میتوانند تا حدودی روش تدریس خود را بر مبنای اشتباهات مفهومی دانشآموزان تعدیل کنند. تشخیص اشتباهات مفهومی، کمک خواهد کرد که معلمان بدانند چه روشی، کی و کجا در یادگیری دانشآموزان مؤثر است. آگاهی از فرآیندهای ذهنی آنان، به معلمان ریاضی یاری می رساند تا درصدد ایجاد تغییرات مناسب در روش یادگیری و کشف روشهای بهتر باشند و دانشآموزان را با اهداف عالیتر دروس ریاضی و ارتباط تنگاتنگ آنها با دنیای واقعی آشنا سازند (آذرنگ،1387، ص 16).
شناسایی خطاها و اشتباهات مفهومی دانشآموزان در مبحث همنهشتی مثلث ها.
قلمرو مکانی این پژوهش کلیه دبیرستانهای دخترانه شهرستان بهارستان واقع در استان تهران است.
1 Jones
2 Sir Christopher Zeeman
1-6-2 قلمرو زمانی
مبانی نظری و تنظیم ابزار گردآوری از خرداد 1392 تا اردیبهشت 1393 صورت گرفت. اجرای پژوهش در اردیبهشت 1393 انجام یافته است و زمان تجزیه و تحلیل نتایج، نگارش و ویرایش پایاننامه نیز از اردیبهشت 1393 تا زمان دفاع پایان نامه است.
همنهشتی: شکلهای مسطح را هم نهشت گویند اگر همریخت و هم اندازه باشند. شکلهای همنهشت را میتوان با تبدیلی که نقاط را حرکت میدهد ، اما رابطه های مجاورت ، زوایای بین خطوط و طولهای پاره خطها را تغییر نمیدهد،برهم منطبق کرد. چنین تبدیلی سطحها را حفظ میکند و خطوط موازی را موازی جابهجا میکند.
اجزای متناظر: هر مثلثی دارای شش جزء است، سه ضلع و سه زاویه. در همنهشتی مثلثها سه جزء برابری که پس از اثبات تساوی نتیجهگیری میشوند، اجزای متناظر نامیده می شوند. در مقابل هر دو زاویهی برابر دو ضلع برابر وجود دارد و بالعکس.
کاربرد همنهشتی مثلثها: انتخاب دو مثلث مناسب و استفاده از همنهشتی دو مثلث برای ثابت کردن تساوی اضلاع و زوایا از طریق نتیجهگیری به وسیلهی اجزای متناظر.
اثبات همنهشتی دو مثلث: منظور از اثبات همنهشتی بیان یکی از سه حالت تساوی دو مثلث با ذکر دلیل است که در سؤالات 2 و 3 و 4 مورد ارزشیابی قرار گرفته است.
کاربرد همنهشتی: اثبات تساوی خواسته شده در صورت سؤال که دانشآموزان باید با در نظر گرفتن دو مثلث و اثبات همنهشتی آنها و بیان اجزای متناظر تساوی خواسته شده را اثبات کنند.