
در طول زندگی مشترک متغیرهای گوناگونی بر نحوهی ارتباط زوجین با یکدیگر تأثیر می گذارد.این متغیرها می تواند تعهد و عدم تعهد زن و شوهر را در روابط زناشویی به همراه داشته باشد.یک ازدواج موفق قادر است بسیاری از نیازهای روانی و جسمانی فرد را در یک محیط امن برآورده سازد.(نورانی پور و همکاران،1386).
هر ازدواج موفق حاوی سه رکن اساسی است.تعهد،جاذبه و تفاهم.تعهد زناشوی قوی ترین و پایدارترین عامل پیش بینی کنندهی کیفیت و ثبات روابط زناشویی است(موسکو،2009).
سطوح بالای تعهد زناشویی با ابراز عشق بیشتر سازگاری و ثبات زناشویی بالاتر ،مهارت حل مسئله مناسب تر و رضایت زناشویی رابطه دارد(مسترز،2008؛کابینوس و جانسون،2003؛ تیلگمن و همکاران،2008).
در پژوهش ولچ و جانسون (2003 )نیز 83% افراد شرکت کننده علت اصلی طلاق خود را نبود عدم تعهد در رابطه زناشویی خود اعلام کردند.
واژهی تعهد و پایبندی به معنای تضمین عقلانی است که مستلزم مفیدبودن فرد به اعمال خاص می باشد و یا حالتی دل بر وابستگی عاطفی یا عقلانی مطلوب می باشد(گور،1384).
تعهد زناشویی به معنای وفدار ماندن به خانواده و اعضای آن هنگام غم،شادی،خوشی و ناخوشی وتعهد بر مبنای احساس و عاطفه و هم بر پایه قصد ونیت می باشد(مک کانی 1999).(آریاجا و آگینو،2001) نیز تعهد زناشویی را به معنای تمایل فرد جهت حفظ دائمی ازدواج و وفادار ماندن به همسر و خانواده و ارزش ها تعریف کرده اند و آن را شامل اجزای رفتاری،شناختی و عاطفی دانسته اند.
مسئولیت،گذشت،فداکاری،وفاداری به قول و عهد،اعتماد و عشق و دوست داشتن از ویژگی های تعهد است.بدون تعهد رابطه سطحی،ظاهری و بدون سمت وجهت خواهد بود(تبعه امامی،1382)
از جمله متغیرهایی که روی تعهد زناشویی تأثیر زیادی دارد سبک دلبستگی می باشد.دلبستگی را می توان یک الگوی رفتاری خاص در نظر گرفت که در اکثر جوامع برای رشد سالم اهمیت حیاتی دارد و زمانی دلبستگی بوجود می آید که در سال اول زندگی کیفیتی متقابل و خوشایند بین مادر و کودک(نگهدارنده) شکل گیرد.
سبک های دلبستگی که در چارچوب رابطه مادر و کودک استقرار می یابد روابط هیجانی فرد در بزرگسالی را تحت تأثیر قرار می دهد.دلبستگی دارای سه سبک ایمن،اجتنابی ،مضطرب و دوسوگرا است.
سبک ایمن: افراد دارای این سبک ارتباط با دیگران برایش آسان است و از اینکه به دیگران تکیه کنند و نیز اجازه دهندکه دیگران به آنها تکیه کنند احساس راحتی می کنند .این افراد از اینکه دیگران آنها را ترک کنند یا خیلی به آنها نزدیک شوند احساس نگرانی می کنند.(هازن و شیور،1987).
سبک اجتنابی: افراد دارای این سبک از اینکه به دیگران نزدیک شوند احساس ناراحتی کرده و نمی توانند به طور کامل به دیگران اعتماد کنند .برای این افراد مشکل است که به دیگران تکیه کنند و وقتی می بینند که کسی می خواهد خیلی به آنها نزدیک شود،عصبی شده و احساس می کنند که دیگران اغلب بیشتر از حدی که آنان احساس راحتی می کنند با آنها صمیمی هستند(پارکر،2002).
سبک مضطرب دوسوگرا: افراد دارای این سبک کسانی هستند که احساس می کنند دیگران مایل نیستند آنقدر که آنها دوست دارند با آنها رابطه نزدیک داشته باشند.آنها اغلب نگران هستند که همسرشان واقعاً آنها را دوست نداشته باشد.آنها مایلند که با بعضی افراد کاملاً یکی شوند ولی این خواسته بعضی اوقات باعث ناراحتی و دوری مردم از آنها شوند.از دیگر متغیرهایی که می تواند بر روی تعهد زناشویی تأثیر گذار باشد طرح واره های ناسازگار اولیه می باشد(میکو لیسنر،2007).
طرح واره های ناسازگار اولیه از جمله عواملی هستند که می توانند روی تعهد زناشویی تأثیر گذار باشند.طرح واره های ناسازگار اولیه باورهای هسته ای و پیش فرض های غیر شرطی در مورد خود و دیگران را بازنمایی کرده و پردازش اطلاعات بیرونی را به مسیری ناکارآمد منحرف می کنند بنابراین روابط بین فردی و ادراک از خود را تحت تأثیر قرار می دهد.
بانک طرحواره های ناسازگار اولیه را با وام گیری از دیدگاه پیاژه و متعاقب نظریه های شناختی مطرح کرد.(یانگ،1994) معتقد است که این طرحواره هایی که وی آنها را به عنوان ساختار،قالب یا چارچوب یاد می کند ساختار پایدار و با دوامی هستند که به مثابه عدسی هایی بر ادراک فرد از جهان خود و دیگران اثر می گذارند(گویا و همکاران،2006؛ به نقل از نوعی،اصغرنژاد،فتحی و عاشوری،1389).
طرح واره های ناسازگار اولیه از جمله عواملی هستند که در مطالعه تعهد زناشویی از اهمیت ویژه ای برخوردارند. طرح واره ها موجب سوگیری در تفسیر فرد از رویدادها شده و این سوگیری خود را به صورت نگرش های تعریف شده گمانه های نادرست اهداف و چشم داشت های غی واقع بینانه نشان می دهند.طرح واره های ناسازگار اولیه الگوها دورنمایه ها عمیق و فراگیر هستند که به رابطهی فرد با خود و دیگران ارتباط دارند و به شدت ناکارآمد هستند(یانگ،2003؛ ترجمه حمیدپور و اندرز،1386).
1-3-اهمیت و ضرورت پژوهش
خانواده مهم ترین واحد اجتماعی هر جامعه است که با بستن پیمان زناشویی بین زن و مرد(ازدواج) بوجود می آید.ازدواج یکی از مهم ترین روابط انسانی محسوب می شود زیرا ساختار اولیه ایجاد روابط خانوادگی و پرورش نسل های بعدی را فراهم می کند.ازدواج و تشکیل خانواده یک پدیده چند بعدی روانی،زیستی،اجتماعی است که پس از انتخاب همسر و شروع زندگی مشترک مرحلهی جدیدی از تحول بوجود می آید و همه تجربه های قبلی فرد از موقعیت های مختلف زندگی فردی،خانوادگی و اجتماعی به محیط زندگی مشترک آورده می شود.غنی بودن چنین تجربه هاییست که می تواند باعث ایجاد رضایت از زندگی زناشویی شود.زوجین در محیط سالم خانواده ها احساس رضایت
بیشتری پیدا می کند و به دنبال آن نمی توانند وقت وانرژی و نشاط بیشتری را صرف اتصال احساسات مثبت به یکدیگر کنند.(لارسون و آرمیدا،1999).
یکی از کارکردهای خانوادهی سالم احساس تعهد(در خیال دیگر اعضای خانواده) است در خانواده های قوی اعضا نه تنها خود را وقف آسایش و بهزیستی خانواده خانواده بلکه رشد و تعالی هریک از اعضای آن می کنند(توماس،1992 نقل از شاه سیا،1387).
متعهد بودن در قبال خانواده مبنای صرف زمان و انرژی اعضای خانواد ه برای فعالیت هایی است که به نحوی به خانواده مرتبط می گردد.تعهد یعنی وفادار ماندن به خانواده و اعضای آن هنگام غم و شادی و وقایع خوشایند و ناخوشایند زندگی،تعهد هم بر مبنای احساس و عاطفه و هم بر پایه قصد و نیت استمرار دارد.زوجین و افرادی که در قبال دیگری و دیگران به بلوغ لازم نرسیده و رفتاری دوسوگرانه را تعقیب می کنند در ازدواج و در کار کردن با دیگران دچار مشکل خواهندشد و نتیجهی امر غالباً بی وفایی خواهد بود.(ییتمن،1980؛به نقل از عرشی،1386).
(راسالت،1978 به نقل از نیک پرور،1387) گزارش می دهد زوجین به این علت طلاق می خواهند که همدیگر را دوست ندارند اما از دست دادن عشق معمولاً حاصل سال ها تنش حل نشده در رابطه است.
طلاق به نقل از ساروخانی(1376) نخست یک پدیدهی روانی است.زیرا نه تنها در تعادل روانی خود فرد بلکه فرزندان،بستگان،دوستان ونزدیکان اثر می گذارد.دوم آنکه طلاق پدیده ایست اقتصادی زیرا با گسست خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی می انجامد و با بر هم زدن تعادل روان انسان ها موجبات بروز اثرات سهمگین در حیات اقتصادی آنها را نیز فراهم می سازد.سوم اینکه طلاق پدیده ایست که بر تمامی جوانب صمیمیت در یک جامعه تأثیرگذار است زیرا ازطرفی بر کمیت صمیمیت اثر می گذارد،چون تنها واحد اساسی تولید مثل،یعنی خانواده از هم می پاشد و از طرف دیگر بر کیفیت صمیمیت اثر دارد چون موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند از دیدگاهی دیگر طلاق یک پدیدهی ارتباطی است در جامعه ای که فاقد ارتباطات سالم است(ساروخانی،1376).

طلاق خود متأثر از عواملی از قبیل عدم شناخت و درک صحیح از تفاوت های میان زن و شوهر ،بیش داوری غلط همسر،نداشتن مهارت در ایجاد روابط بین زن و شوهر(الصافی،1380)
از جمله پیامدهای منفی طلاق می توان به موارد زیر اشاره کرد: بزهکاری،پرخاشگری،مشکلات عمیق عاطفی،سطح اضطراب بالا،افسردگی،خود کشی،قتل،مشکلات تندرستی برای زوجین را به دنبال دارد(گاتمن،1993).

بنابراین برای پیش گیری از نارضایتی با کاهش آن در نتیجه پیشگیر یاز پیامدهای ناشی از جمله طلاق ما باید بتوانیم عوامل مؤثر بر نارضایتی و عدم تعهد زناشویی را شناسایی کرده و راهکارهایی برای مداخله در آن پیدا کنیم.همانطور که قبلا گفته شد سبک های دلبستگی و طرح واره های ناسازگار اولیه از جمله عواملی هستند که حاصل تجارب دوران کودکی می باشند و نقش تعیین کننده ای در روابط زوجین ایفا می کنند.
ای که ذکر شد، این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این سئوال که آیا هوش هیجانی و شیوه های فرزند پروری مادران می تواند به عنوان عاملی تعیین کننده در میزان خلاقیت دانش آموزان به شمار آید؟

تمدن بشر مرهون اندیشه خلاق آدمی بوده است و دوام آم نیز بدون بهره گیری از خلاقیت، که عالی ترین عملکرد ذهن محسوب می شود، غیر ممکن خواهد بود( بقتو، 2007، به نقل از فراهینی، 1388).
شناخت و تعلیم وتربیت افراد سرآمد و خلاق بدین دلیل است که این افراد بتوانند بارمهمی از وظایف و مسئولیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی جامعه را بر دوش بکشند( افروز، 1386).

بنابراین در این پژوهش برخی از علل و عوامل موثر یا بازدارنده بر خلاقیت دانش آموزان مورد بررسی قرار خواهد گرفت تا با شناخت و آگاهی از آنها، بتوان در جهت ایجاد یا رفع این عوامل اقدام نمود.بطور کلی پژوهش حاضر هم از جهت بنیادی و هم از جهت کاربردی حائز اهمیت است. چرا که نتیجه این پژوهش می تواند به دانش موجود اضافه نماید و از نظر کاربردی هم انتظار بر آن است که با روشن شدن سهم هر یک از این متغیرها در میزان خلاقیت، به برطرف نمودن موانع موجود، اقدام نمود.
نتایج این تحقیق می تواند در آموزش و پرورش ، مدارس و مراکز مشاوره در جهت بالا بردن هوش هیجانی مادران و بهبود شیوه های فرزند پروری آنان بکار برده شود تا گامی باشد در پیشبرد و بالا بردن خلاقیت در کودکان.
– هدف اصلی تحقیق
هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه بین هوشهیجانی و شیوههای فرزند پروری مادران با خلاقیت دختران مدارس ابتدایی شهر کرمانشاه در سال 1393 است.

-تعیین رابطه هوشهیجانی مادران با خلاقیت دختران دبستانی
– تعیین رابطه شیوههای فرزند پروری مادران با خلاقیت دختران دبستانی
– بین سبک فرزند پروری قاطع با خلاقیت در دانش آموزان رابطه وجود دارد.
– بین سبک فرزند پروری مستبدانه با خلاقت در دانش آموزان رابطه وجود دارد.
– بین سبک فرزند پروری سهل انگارانه با خلاقیت در دانش اموزان رابطه و جود دارد.
– بین هوشهیجانی مادران با خلاقیت دانش آموزان رابطه وجود دارد
هوشهیجانی: هوشی است مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی(گلمن، 1980).
خلاقیت: تورنس خلاقیت(1986) را به عنوان نوعی مسأله گشایی مد نظر قرار داده است
سبک های فرزند پروری: به روش هایی اطلاق میشود که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال کردند.(استرنبرگ،1989).
تعاریف عملیاتی
تعریف عملیاتی هوشهیجانی: میزان نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه هوشهیجانی شرینگ دریافت کرد.
تعریف عملیات سبک های فرزند پروری:میزان نمره ایست که آزمودنی از پرسشنامه شیوههای فرزند پروری با مریند در یافت کرد.
تعریف عملیاتی خلاقیت: میزان نمره ایست که آزمودنی ازپرسشنامه خلاقیت تورنس دریافت کرد.
– tugrul
– bayanova
– veraksa
– niu&liu
– eyzenk
– jeffry&craft
– Bowlby
– Freud
– Goleman
-Gattman
– Router
– Weil
– Peterson
– Lindbeld
– Beghetto
در دنیای امروز ارتباطات موثر یکی از ارکان کلیدی موفقیت به شمار می آید.زندگی انسان با برقراری رابطه و ارتباط آغاز می شود و پیوسته بر تعداد و چگونگی آنها افزوده می شود.اگر چه رابطه و ارتباط دو مفهوم مترادف فرض می شوند اما می توان برای این دو ،مفاهیمی جداگانه در نظر گرفت.رابطه به هر گونه تماس میان افراد یا گروه ها و اشیاء اطلاق می شود،در صورتیکه ارتباط رابطه ای هدفمند و به طور عمده آگاهانه است که بیشتر در حوزه ی افراد بشر مطرح است(شعاری نژاد،1385).ارتباط چیزی است که اجتماع را منسجم نگاه می دارد. (ادگار وسج ویک،1387).
اگر بگوییم ارتباط معجزه یا کاری شبیه معجزه انجام می دهد،سخن مبالغه آمیزی بیان نکرده ایم،زیرا اگر ارتباط نباشد بسیاری از امور دیگر مثل رشد عقلانی،عاطفی و اخلاقی به وجود نخواهد آمدو حتی رشد جسمانی انسان نیز دچار اختلال خواهد شد . موضوع ارتباط در حیات بشر بدیل ندارد. بنابراین می توان گفت: ارتباط زمینه ی منحصر به فرد انسان ، به ویژه کودک است (ملکی،1390).هر کودک به طور طبیعی حدود هجده هزار ساعت از عمر خود را در مدرسه سپری می کندو تحت تاثیر معلمان، اولیای مدرسه،برنامه ها و ارزش های خاص آنها قرار می گیرد. از آنجاکه بیشتر یادگیری های فرد بعد از سن شش سالگی است،بنابراین می توان گفت که مدارس نقش مهمی را در تربیت کودکان دارند.کودکان در مدارس با مسایل عاطفی و روانی متعددی مواجه اند که یکی از آنها اختلالات عصبی مانند:اضطراب ،حساسیت زیاد،گوشه گیری،غوطه ور شدن در فکرو خیال،احساس ناراحتی بیش از حد و توجه نکردن به اطراف می باشد (پور علی رضا،1391) .اغلب پژوهشگران معتقدند کیفیت ارتباط معلم با دانش آموزان نقش عمده ای در اثربخشی تدریس او و ایجادیادگیری دانش آموزان دارد(دارلینگ هاموند،2007 ،گوردون، کین، و استایجر ، 2006 ؛ نیدلز،1988،) . وجود معلمان کارآمدتر جهت برقراری روابط مطلوب تر با دانش آموزان در مدرسه حیاتی است (لاک،2004).زیرا معلمان هستند که مدرسه را محیطی می سازند که می تواند افق امید بخشی از دوستی، تعادل، حمایت، امنیت، موفقیت، احترام و سعادت را برای دانش آموزان به ارمغان آورد(کریسته،2002) . بنابراین معلمان برای کمک به دانش آموزان جهت رشد اجتماعی و عاطفی آنها مهمترین موقعیت را دارند (مک لاگلین،به نقل از اصغری پور ،1391،ص 18) . به عقیده سانتراک (1387) برای مدیریت و برخورد با تضادهای موجود در کلاس درس نیاز به مهارت های ارتباطی مناسب دارید. محققان مختلف برآورد کرده اندکه بین 20-10درصد کودکان مدرسه ای ،دارای مشکلات عاطفی و رفتاری هستند (کاتلر 1993؛ورنن 1993؛سازمان بهداشت روانی 1999؛تامپسون و رادلف 2000،به نقل از اصغری پور و همکاران،1391،ص 17 ).پژوهش هاى متعدد نشان مى دهد که از هر ۵ دانش آموز یک نفر به نوعى دچار مشکلات مربوط به سلامت روانى است که متأسفانه به دلیل عدم پیگیرى و مداخلات لازم این گونه اختلالات تا اخذ مدارج تحصیلى بالاتر و حتى در ورود به اجتماع در آنها باقى مى ماند. اضطراب جدایى،استرس، ترس از مدرسه، وسواس و انواع تیک ها اختلالات عادى مانند ناخن خوردن کندن یا کشیدن موى سر کم توجهى و اختلالات عاطفى و خلقى (افسردگى) مشکلات ذهنى و یادگیرى از جمله مهمترین و رایج ترین اختلالات دانش آموزان دوره ابتدایى به شمار مى رود کمالی،1386) . علائم استرس در دبستان عبارتند از:-ترس و کابوسهای شبانه – منفی بافی و دروغگویی- محرومیت و خجالتی بودن افراطی و شکایاتی مانند دل درد و سردرد؛ کودکان بوسیله سردرد و دل درد می خواهند از چیزی فرار کنند اما این یک مشکل واقعی است و می تواند راهی باشد برای اینکه آنها خود را با استرس ها تطابق بدهند(زیبا،1389،ص27). اگر مشکل این گروه از کودکان در دوران کودکی به ویژه اولین سالهای ورود به مدرسه شناسایی و تحت درمان قرار نگیرد احتمال عود آن در دوران نوجوانی و بزرگسالی و ابتلا به سایر مشکلات اضطرابی و افسردگی در آنها افزایش می یابد.علاوه بر این ،به علت درخواست های مکرر کودکان مضطرب برای ترک کلاس و غیبت های گاه و بی گاه از مدرسه،افت تحصیلی و تکرار پایه در آنها افزایش می یابد (محمد خانی،1392 ،ص 19) .طبق گزارش بخش مشاوره آموزش و پرورش شهرستان قرچک ، مشکل استرس یکی از مشکلات شایع دانش آموزان دبستانی در این شهر است بطوریکه میانگین ، هفته ای 5 مورد از مراجعات به این دفتر ، مربوط به انواع نشانه های استرس و اضطراب می باشد که اغلب منجر به افت تحصیلی ، تکرار پایه، کاهش اعتماد به نفس و اختلال در روابط با همکلاسی ها می شود (بخش مشاوره ی آموزش و پرورش شهرستان قرچک ) . حال چنانچه به این آمار، تعداد دانش آموزانی که به کلینیک های خارج از بخش مشاوره آموزش و پرورش ، مراجعه می کنند و همچنین تعدادی که با وجود مشکل،هیچگونه پیگیری در خصوص رفع آن انجام نمی دهند ،افزوده شود ،عمق وجود این مشکل در منطقه بهتر نمایان می گردد. . لذا این پژوهش در صدد است به این سوال اساسی پاسخ دهد که آیا بین مهارتهای ارتباطی معلمان و استرس دانش آموزان پایه ششم مدارس ابتدایی شهر قرچک رابطه ای وجود دارد؟

1-3. اهمّیّت وضرورت تحقیق
ارتباطات یکی از مهمترین ابزار جامعه ی متمدن می باشد و می توان گفت که ارتباطات مهم ترین عامل توسعه و تعالی انسانی است ؛ به عبارت دیگر ارتباطات برای موفقیّت انسان امری حیاتی می باشد (مهربان،1379) . مطالعه بر روی افراد شاغل درزمینه های متفاوت نشان داده است که 70 درصد لحظه های بیداری آنان به برقراری ارتباط می گذرد و از این زمان ،نوشتن 9 درصد ،مطالعه 16 درصد، صحبت کردن 30 درصد و گوش کردن 45 درصد را به خود اختصاص می دهد (بولتون ،1386، ص 58) . برقراری ارتباط موثر همیشه کار آسانی نیست ؛چرا ؟ اگر به مفهوم ارتباط و کارکردهای آن توجه کنیم ، می بینیم که هر یک از عناصر ارتباط (فرستنده،پیام و گیرنده)می توانند دارای مجموعه ای از ویژگی های متنوع و پیچیده باشند. ارتباط مؤثر مستلزم پیش نیازهایی است ،اگر چه در جریان ارتباط و در یک رابطه ی علت – معلولی ،سطح این موارد ارتقا یافته و به پیش نیازهای جدیدی منجر می شوند.
1-آشنایی با ویژگیهای شخصیتی کودکان و نوجوانان (روان شناسی رشد) 2-شناخت کارکردهای فرهنگ و مؤلفه های فرهنگی 3-درک منطقی از فضای زندگی(خانواده،مدرسه،جامعه)
4-شناخت کارکردهای ابزارهای ارتباط جمعی و رسانه ها
5 – درک قابلیت های مدرسه به عنوان ابزار تربیت رسمی (اصلانی،1389) .
توجه به این نکته ی مهم که در شکل گیری یک جریان ارتباطی ،عناصر متعددی قبل ، ضمن و بعد از ارتباط دخالت دارند ،شاید مارا بیشتر به اهمیت موضوع واقف سازد (جعفریان،1390).معلمان بر خلاف خلبانها و معمارها یا جراحها ، آموزش فشرده ای در مهارتهای حرفه شان ندیده اند. به نوعی از آنان انتظار می رود که وقتی وارد کلاس می شونددر مورد مسائل پیچیده روابط بشری تجربه و مهارت داشته باشند . از معلمها خواسته می شود که در جریان فعالیت روزانه شان :
1)انگیزه یادگیری ایجاد کنند. 2) مشوق خود مختاری باشند و عزت نفس را تقویت کنند. 3) از شدت اضطراب بکاهند و ترس را از بین ببرند . 4 )یأس و نومیدی را کم کنند. 5)سبب کاهش تعارضها و کشمکشهاشوند و خشم را فرو بنشانند (بیگدلی،1390،ص19) .
معلمان باید علاقه ومحبت خود را هم به صورت کلامی و هم از طریق ابزارهای غیر کلامی چون: توجه تمام و کمال به دانشآموزان، حفظ و تداوم ارتباط چشمی با آنان، لبخند زدن و ایماء و اشاره نشان دهند. اکثر دانشآموزان برای معلمانی که به آنها محبت میکنند و معلمانی که آنها را مورد احترام قرار میدهند، هر کاری انجام میدهند. دانشآموزان حاضرند هر کاری بکنند تا تأیید چنین معلمانی را به دست آورند. پس معلمان باید در ابراز علاقه ومحبت خویش نسبت به دانشآموزان صادق باشند و گرنه، احترام آنان نزد دانشآموزانی که ریاکاری و دورنگی میبینند، رو به افول میگذارد (حسینیپناه، 1382، ص 17).توانایی و اداره کلاس و ایجاد رفتار مطلوب در دانشآموزان، بخشی مهمی از کار معلم و کلاس و زمینه مناسب برای یادگیری است.
به نظر میرسد معلم برای اداره مطلوب و منظم کلاس درس به دو مهارت نیاز دارد: 1ـ برقراری ارتباط مؤثر و مثبت با دانشآموزان
2ـ مدیریت کلاس.
–communication
– Bolton
–H.Simon
4–stress
5-Mc Laughlin
6– Kottler
7 –Vernon
– Mental health foundation
-Thompson and Rudolph
– anxiety
– frustration
– conflict
یکی از اساسی ترین مولفه های تعلیم و تربیت، معلم است. انگیزش دغدغه اصلی اکثر معلمان و همچنین مدیران است . مساله انگیزش تنها منحصر به بخش تعلیم و تربیت نیست، بلکه موضوع مهم عرصه های روان شناسی، مدیریت، سلامت و بخشهای دیگر اجتماعی اقتصادی نیز میباشد. در حقیقت، جایگاه و نقش نظامهای تعلیم و تربیت در تربیت نیروی انسانی علاقه مند، مسئولیت پذیر، پژوهنده و کارآمد برای سازما نهای اجتماعی و پرورش شهروندانی شایسته برای جامعه اهمیت انگیزش را در آن نظام ها برجسته تر و بنیادی تر می نماید .(تلا[2]، 2007 ؛56). .معلمان در نخستین تجربه های حرفه ای خود از فرصت کافی برای اندیشیدن درباره ملازمه های کلی و نظری حضور خویش در مدرسه بهره مند نیستند .در اکثر موارد ،تدریس بصورت مجموعه ای از وقایع شتابزده وغالباً دلسرد کننده در می آید که معلم در ضمن آنان نسبت به تقاضاهای فوری دانش آموزان ، والدین ، مدیران، همکاران و سازمان های اجتماعی و آموزشی واکنش نشان می دهد .هر معلمی می داند که آموزش و پرورش ابزار نیرومندی برای شکل بخشیدن به زندگانی فردی و نظام اجتماعی است .هنگامی که معلم درباره نقش خویش به تامل می پردازد ،دل مشغولی خود را نسبت به اموری که فوریت عملی دارند رها ساخته ، درباره نظریه ای که قوام و دوام عمل تربیت به آن وابسته است ،به تفکر می پردازد .از آن جا که تدریس فعالیتی اخلاقی است،مستلزم تلفیق دقیق نظریه و عمل است .نظریه بدون عمل ناکافی است وعملی که از هدایت نظریه بی بهره باشد راه به جایی نمی برد (گوتک،1388؛5).آموزش وپرورش چون یکی ازبنیادهای زندگانی اجتماعی ،همواره وحتی درجامعه های آغازین بگونه ای درکاربوده است.زیراانسان تنهاازراه آموزش است که می توانددانسته های خودرابه آیندگان بسپارد (نقیب زاده،1390؛26) . و با توجه به اینکه روش های سنتی و بدون انعطاف گذشته درافت تحصیلی دانش آموزان دخالت بسیاری دارد وهمچنین دراین راستا نقش معلم در پیشگیری ازاین افت ، حیاتی است و با عنایت به اینکه کسب علوم وفنون جدید درسایه بهره گیری از روشهای نوین آموزشی امکان پذیراست و معلم درجهت دستیابی به این هدف نقش اساسی را به عهده دارد لذا شناخت معلم وکشف نیازها وعوامل ایجادکننده انگیزه های وی می تواند در اثر بخشی فرایند تدریس نوین باعث پویایی و رشد نظام یادگیری وکارایی نظام آموزش و پرورش شود و همچنین باتوجه به ارتباط بین انگیزه معلمان با عملکرد دانش آموزان و اینکه معلم با انگیزه دانش آموز با انگیزه بارمی آورد این سئوال مطرح است که راهکارها و عوامل ایجادکننده انگیزه معلمان چیست ؟ به نقل از رضوی 1373 : « باتوجه به اینکه بررسی های مختلف نشان می دهدکه فردی که نسبت به شغل خود انگیزه کافی را ندارد و از آن احساس رضایت نمی کند ، همواره تا آخرین روزهای زندگی شغلی خود ، هم خود رنج می برد و هم دیگران ؛ به ویژه اگر معلم باشد موجب نابسامانی های رفتاری ، عاطفی وآموزشی دانش آموزان می شود » .به کلی هرفردی تحت تاثیرکسانی واقع می شودکه سعی دارندرفتاراورادرجهات معینی سوق دهند.مدام به بچه هاتوصیه می شودکه برخی ازاعمال راباید وبرخی دیگررانبایدانجام دهند (گوتک،1388؛9). .این پژوهش درصدداین است به این سوال اساسی پاسخ دهد،که راهکارهای افزایش انگیزه درمعلمان برای استفاده از روش های نوین آموزشی کدامند ؟ به عبارت دیگراین پژوهش به سوال های ذیل پاسخ خواهدداد:

1- آیا عوامل سازمانی بر افزایش انگیزه معلمان برای استفاده از روش های نوین آموزشی تاثیرگذار است؟
2- آیا عوامل آموزشی بر افزایش انگیزه درمعلمان برای استفاده از روشهای نوین آموزشی تاثیرگذار است؟
3- آیا عوامل فرهنگی بر افزایش انگیزه درمعلمان برای استفاده از روشهای نوین آموزشی تاثیرگذار است؟
4- آیا عوامل مادی بر افزایش انگیزه در معلمان برای استفاده از روشهای نوین آموزشی تاثیرگذار است؟
5- آیا عوامل ارتباطی بر افزایش انگیزه درمعلمان برای استفاده از روشهای نوین آموزشی تاثیرگذار است؟
6- آیا بین عوامل افزایش انگیزه درمعلمان برای استفاده از روشهای نوین آموزشی براساس مولفه های جمعیت شناختی تفاوت معناداری وجود دارد؟
درجوامع عقب افتاده به علل گوناگون به تعلیم وتربیت کیفی مردم توجهی نمی شود.این امرممکن است به دلیل فقرفرهنگی ،فقراقتصادی،استعمارواستثمار،کمبودنیروی انسانی متخصص،یاعدم آگاهی معلمان آن جوامع ازاهمیت تعلیم وتربیت ونقش تعیین کننده آن درجامعه باشد.جوامع پیشرفته یادرحال رشدوتوسعه سریع دارای برنامه های مدون،بلندمدت،وآینده محوری هستندکه باتغییرات وتحولات ملی وجهانی همسویی دارد؛ازاین روپویایی وانعطاف پذیربودن برنامه هاازاصول پذیرفته شده دراین گونه جوامع محسوب می شود.درجوامع پیشرفته سعی می شودکه هرکس باتوجه به استعدادها وتواناییهای خویش ازآموزش وپرورش بهره مندگرددودراین گونه جوامع امکان آموزش عالی برای همگان وجوددارد.درجوامع دارای دموکراسی افرادفرصت رشدوبالندگی پیدامی کنندوامکان رشدوپرورش استعدادهای بالقوه آنان بیشتراست(نیکنامی ،1391؛40). ابدای روش های نوین تدریس و به کارگیری آنها درکنار روش های سنتی ، استفاده ناگزیر وگسترده از ابزارهای آموزشی و علمی شدن شیوه های ارزشیابی مهمترین پی آمدهای این تحولات ، تغییراتی است که در نظام های تعلیم و تربیت درسطح جهانی ایجادگردیده است . استفاده
مؤثر از کارگاه های رایانه ای مستلزم آن است که معلمان و دانش آموزان نقش های جدیدی را در فرآیند یادگیری و تدریس بپذیرند . لازم است که معلمان و دانش آموزان جستجوگران اطلاعات باشند و قادر باشند در مورد ارزش اطلاعات وسیعی که در شبکه جهانی آموزش و پرورش مدرن ، برای آن ها موجود است به داوری و ارزشیابی بپردازند(لاولس[3]، 2002؛67). بدین سان فزونی گرفتن نقش واهمیت آموزش وپرورش ،از یک سو ،نگاه بسیاری از مربیان را از حوزه های محدود به افق های بازتر کشانده آنان را بر آن داشته است تا به جای پیروی از گذشته به بازرسی راه و رسم کار خود بپردازند ؛ واز سوی دیگر ، بسیاری از فیلسوفان را برآن داشته است تا به سنجش و روشنگری مفهوم های بنیادی آموزش وپرورش ، روشن کردن مقصد و بنیاد های حقیقی آن یعنی اصل هابرآیند؛از اصل های که بیشتر دستخوش شرایط زمان ومکان وجامعه ها هستند گذشته به اصل های همگانی که از توجه به طبیعت انسان، حقیقت انسان و ارزش های انسانی پدید می آیند،رو کنند.یعنی کار آموزش وپرورش را در چشم اندازی گسترده وجهانی بنگرند (نقیب زاده1390 ؛21) .به علاوه با توجه به اینکه یکی ازمشکلات نظام های آموزش وپرورش درسراسرجهان افت تحصیلی است و جامعه ما هم دراین رهگذر سالانه میلیاردها ریال از سرمایه کشور و میلیاردها ساعت از عمرمفید قشرجوان که می بایست درمسیر زندگی و قطع وابستگی از کشورهای خارجی مصرف گردد ، به هدرمی رود . دراین راستا نقش معلم درپیشگیری از این افت ، حیاتی است . لذا شناخت معلم وکشف نیازها وعوامل ایجادکننده انگیزه وی می تواند در اثربخشی فرایند تدریس نوین ، مؤثر باشد . از سوی دیگر اگربخواهند در کشوری پایه های توسعه اقتصادی و اجتماعی را بسازند و درجهت توسعه آن برنامه ریزی نمایند . قبل از هراقدامی زمینه چنین برنامه ای را درآموزش وپرورش آن کشور ایجاد می کنند چراکه پیشرفت کشور به وجود نظام آموزش وپرورش پویا و درسطح عالی بستگی دارد از این روست که تمام جوامع به معلمان مجرب و باذوق و با انگیزه نیاز دارند تا بتوانند جوانان مملکت را درقالب سیستم آموزشی نوین تربیت نمایند وآنها را درجهت پیشبرد اهداف جامعه آماده سازند ( نریمانی ، 1380 ؛ 12 ) .باتوجه به اینکه وظیفه معلمین درفرآیند آموزش ، تنها انتقال واقعیت های علمی نیست و معلمان باید موقعیت مطلوب یادگیری را فراهم کنند و چگونه اندیشیدن وچگونه آموختن را به شاگرد بیاموزند و با توجه به اینکه با سازماندهی درست محیط آموزش وتعیین روشن هدف های آموزشی زمینه ی مناسب تجارب و فعالیت های آموزشی فراهم می آیدکه این موجب می شود یادگیری خود به خود صورت گیرد . بدون شک در نظام تعلیم و تربیت معلمان از ارکان اساسی و مهم به حساب می آیند. افزایش انگیزه معلمان برای استفاده ازروشهای نوین آموزشی وتدریس در تربیت انسان هایی فرهیخته برای آینده ی کشورها بسیار ضروری است.معلم اگربا اصول و مبانی هدف های آموزش وپرورش ، ویژگی های شاگردان و نیاز آنان روشها و فنون تدریس و سایر مهارت های آموزشی آشنایی نداشته باشدهرگز قادر نخواهد بود زمینه شکوفایی استعداد شاگردانش را فراهم کند (رافقی ، 1380 ؛ 19).دراین صورت افزایش انگیزه در معلمان با ایجاد امکانات و منابع کافی و تهیه کتب مناسب با روشهای نوین تدریس و تشویق معلمان و ارزیابی از کارآنان براساس استفاده از روش های نوین آموزشی و دادن امکان به معلمین که بتوانند تجربیات عینی و عملی در زمینه ی تدریس خود پیدا نمایند ضروری می نماید . آگاهی و شناخت معلمان از اصول و روشهای تعلیم و تربیت عامل مهمی است که میتواند معلمان را درکار خود موفق سازد . امروزه کار معلمان همچون مشاغل دیگر به تخصصهای دیگری نیاز دارد . معلم امروز بدون آگاهی از روانشناسی ، فلسفه و اصول یادگیری، روشها و فنون تدریس ، هرگز قادر نخواهد بود وظیفهی خطیر خود را به نحو شایسته انجام دهد . امروز شناخت شاگردان و آگاهی از فرآیند تدریس ،نخستین نیازی است که هر معلم کار آمد باید احساس کند . معلم باید قادر باشد با شناخت شاگردانش محتوای آموزشی را تا حد امکان ، براساس نیازهای آنان انتخاب کند و با در نظرگرفتن توانائیهای ایشان به ایجاد وضعیت مطلوب آموزشی اهتمام ورزد ، او باید ضمن هماهنگی لازم بین ویژگیهای فردی و فعالیتهای آموزشی ، آموزش و یادگیری را برای آنان به صورت تجربهای شیرین و لذت بخش درآورد .اگر به ویژگیها ،خواسته ها ،نیاز هاوباورهای آنها در فرایند یاددهی-یادگیری توجه

نشود ،فعالیتهای آموزشی اثر بخشی و کارایی خود را از دست خواهد داد(شعبانی ،1390؛141).
. Hagemann
. Tella
. Lovelace
خانواده نخستین و منحصر به فردترین نهاد اجتماعی است که سلامت و موفقیت یک جامعه را مرهون سلامتی و رضامندی اعضای ان دانسته اند، چراکه هیچ نهادی بر افراد جامعه تا این حد عمیق و بادوام نیست. زوج های جوان برای داشتن یک خانواده سالم تحت تاثیر عوامل بسیاری قرار دارند، از جمله شاغل بودن یک یا هر دوی آنهاست(امان الهی، 1384).

شاغل بودن تعریف کار، در بر گیرنده تمام افرادی است که حداقل یک ساعت در هفته کار کرده و یا بنا به دلایلی به طور موقت کار را ترک کرده باشند. یکی دیگر از عواملی که بر احساس موفقیت یا عدم موفقیت نظام زناشویی زوج های جوان تاثیر گذار است. احساس رضایت از زندگی است(حق شناس، 1388).
شواهد نشان میدهد انسانهایی که شادمان هستند بنظر خلاق تر و مطلوب تر بوده و حتی بنظر می رسد که عمر طولانی تری دارند اما اغلب نیل به شادکامی یا رضایت از زندگی ساده بنظر می رسد و هیچ انسان موفقی نیست که از هنر “رضایت از زندگی” برخوردار نباشد (خویشتن دار، 1385). در بررسی های انجام شده در دو دهه گذشته پیرامون سازه روانشناختی احساس خوشبختی ذهنی، مدل سه بعدی احساس خوشبختی ذهنی که عبارت است از احساس مثبت، منفی ورضایت از زندگی مورد توجه بوده است . تصور ذهنی دو بعد رضایت از زندگی بیشتر مقوله ای شناختی است در حالیکه احساس منفی و مثبت مقوله ای احساسی و عاطفی به شمار میروند و جزیی از هوش هیجانی می باشند . مفهومی پایدار و فراگیر است که احساس و نظرکلی مردم جامعه را نسبت به جهانی که در ان زندگی می کنند، منعکس میکند(دینر، 2003 .

احساس بهزیستی و رضایت از زندگی ،از مولفه های نگرش مثبت اقراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی می کنند . رضایت از زندگی با ارزش ها ارتباط نزدیک اما پیچیده ای دارد و با معیارهایی که افراد بر پایه آن درک ذهنی خود را از خوشبختی ارزیابی میکنند متفاوت است . رضایت از زندگی در کل بازتاب توازن میان آرزوهای و وضغیت فعلی او می باشد به بیان دیگر هرچه شکاف میان آرزوهای فرد و وضغیت عینی او بیشتر باشد رضایت مندی او کاهش می یابد (اینگهارت،1373)بر اساس برخی مطالعات مولفه های مفهوم رضایت از زندگی می تواند بر اساس مولفه هایی مانند هوش و به خصوص هوش هیجانی پیش بینی شود(اکسترمرا و فرنادز، 2011). مسئله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی است که تفاوت فردی را بین انسانها موجب می شود و از ابتدای تاریخ مکتوب زندگی انسان مورد توجه بوده است. اما از آغاز مطالعه هوش غالبا بر جنبه های شناختی هوش یعنی توانایی عاطفی، هیجانی، شخصی و اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد. بلکه در پیش بینی توانایی فرد برای موفقیت و سازگاری در زندگی نیز مورد اهمیت واقع شده است (ونگ و لاو، 2003). هوش معنوی به عنوان یکی مفاهیم جدید هوش، دربردارنده نوع سازگاری و رفتار حل مساله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطه های شناختی، اخلاقی، هیجانی، بین فردی و .. شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطراف و دست یابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید. این هوش به فرد دیدی کلی در مورد زندگی و همه تجارب و رویدادها می دهد و او را قادر می سازد به ارچوب بندی و تفسیر مجدد تجارب خود پر داخته، شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد ( غباری بناب ، سلیمی، سلیمانی و مقدم، 1387). ولمن هوش معنوی را به عنوان طرفیت انسان برای پرسیدن سئوالات غایی درباره زندگی و تجارب همزمان و ارتباط هر یک از ما با دنیایی که در آن زندگی می کنیم، تعریف می کند (ولمن، 2010). هوش معنوی یا SQ همان توانایی است که به ما قدرت میدهد تا برای بدست آوردن رویاها تلاش و کوشش کنیم . این هوش تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و در بر دارنده نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها در فعالیت هایی است که بر عهده میگیریم . در واقع به واسطه هوش معنوی است که ما به سوال سازی در ارتباط با مسایل اساسی و مهم پرداخته و به وسیله آن در زندگی خویش تغییراتی ایجاد میکنیم(ابراهیمی،1386) .

علاوه بر هوش معنوی یکی دیگر از مفاهیم هوش که به عنوان جدیدترین تحول در زمینه فهم رابطه تعقل و هیجان است و از آن به عنوان ماشه چکان یک انقلاب بزرگ در زمینه ارتقای بهداشت روانی یاد می شود، مفهوم هوش هیجانی است. ساولووی و مایر در پاسخ به این سئوال که چرا دو فرد با هوش بهر مساوی می توانند به سطوح کاملا متفاوتی از پیشرفت و خوشبختی برسند، برای اولین بار اصطلاح هوش هیجانی را مطرح نمودند . هوش هیجانی را می توان به عنوان یک متغییر که قابلیت یادگیری و آموزش دارد در نظر گرفت . هوش هیجانی از مولفه های گوناگونی تشکیل شده است که هر کدام نقشی را در نظم دادن به احساسات و هیجانات بازی میکنند . با توجه به اینکه هوش هیجانی متغیری درون فردی است که هر فردی آنرا داراست ، می توان با یافتن راه و روشهایی باعث افزایش هوش هیجانی افراد تا از این طریق شاید بتوان بهزیستی افراد را افزایش داد از مولفه های هوش هیجانی میتوان به کنترل تکانه، تحمل فشار ،خود آگاهی هیجانی و … اشاره کرد (خویشتن دار ،1385)
فابریکاتور(2012) در مطالعه خود دریافت که معنویت بر رضایتمندی کلی زندگی تاثیر می گذارد. معنویت شخصی به طور موثقی رضایت مندی بیشتر از زندگی را پیش بینی می کند . همچنین به عنوان یک مکانیسم سازگاری ارزیابی می شود که به آنها کمک می کند که نسبت به کسانی که سطح پایین تری از معنویت شخصی را دارا هستند، بهتر و آسان تر عوامل تنش زا را کنترل کنند.
در پژوهشی دیگر نزل (2004) نیز نشان داد که ابعاد مذهبی بودن با رضایت زندگی بالاتر مرتبط است و افراد مذهبی در اقوام مذهبی شادترند. همچنین احدی ، نریمانی و آسیایی ( 1386) در پژوهشی به تعیین ارتباط هوش هیجانی ، سبک های اسنادات و خودکارآمدی با رضایت از زندگی در زنان شاغل شهرستان بجنورد پرداختند. نتایج نشان داد که بین هوش هیجانی و خودکارآمدی با رضایت از زندگی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. اما بین سبک های اسنادات و رضایت از زندگی رابطه معنی داری دیده نشد. بنظر می رسد که هوش هیجانی و هوش معنوی زمینه ساز دست یابی انسان به معنای زندگی هستند معنای زندگی از سه جنبه هدف داری ، ارزشمندی و کارکرد زندگی یکی از مهمترین پرسش های بشر و به گفته برخی فیلسوفان مهمترین پرسش بشر است (احمدی،1388). بنابراین هدف پژوهش حاضر پاسخ گویی به این سئوال است که آیا بین هوش هیجانی و هوش معنوی با رضایت از زندگی رابطه وجود دارد؟
در دهه های اخیر مفهوم معنویت و کاربردهای آن در دنیا و بخصوص در جوامع غرب اهمیت زیادی یافته است، به طوری که مفاهیمی همچون خدا، مذهب، معنویت و … که موضوعاتی خصوصی قلمداد میشدند، وارد تحقیقات علمی و مباحث آکادمیک در حوزه علوم انسانی شدهاند. هوشی که انسانها از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزشها را حل کرده، زندگی و فعالیتهای خود را در زمینهای وسیعتر، غنیتر و معنا دارتر میدهند و به کمک آن تشخیص میدهند که کدام اقدامات یا کدام مسیرها معنادارتر از دیگری باشند.
بنابراین اهمیت و ضرورت طرح معنویت و به ویژه هوش معنوی از جهات مختلف در عصر جدید احساس میشود. یکی از این ضرورتها در عرصهی انسان شناسی توجه به بعد معنوی انسان از دیدگاه دانشمندان، به ویژه کارشناسان سازمان جهانی بهداشت است که اخیراً انسان را موجودی زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی تعریف میکند. ضرورت دیگر طرح این موضوع ظهور دوباره کشش معنوی و نیز جست و جوی درک روشتری از ایمان و کابرد آن در زندگی روزانه است. پژوهش دربارۀ معنویت امروزه در رشتههای متنوع از قبیل پزشکی، روانشناسی، عصبشناسی و علوم شناختی در حال پیشرفت است. برخلاف هوش معنوی، هوش هیجانی موضوعی پر طرفدار در پژوهشهای مربوط به تفاوتهای فردی در روانشناسی امروزی بوده و حجم وسیعی از پژوهشها را به خود اختصاص داده است به گونهای که نتایج بدست آمده از این پژوهشها حاکی از آن است که هوش هیجانی عامل مؤثر و تعیین کننده در بر آینده های زندگی واقعی افراد است . اصطلاح هوش هیجانی را میتوان برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همسوی با احساسات دیگران و توانایی اداره و مطلوب خلق و خو بکاربردو در حقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آنها برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. هوش هیجانی یا توانایی هدایت هیجانهای شخصی در تعاملات فردی، پیشبینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسهاست و نحوه استفاده از هیجانات به بهترین شکل برای داشتن زندگی ایده آل که موجب رضایت فرد از زندگی شود. با توجه به اینکه رضایت از زندگی به عنوان یکی از مؤلفههای شناختی در بهزیستی ذهنی و همچنین به عنوان یک متغیر روان شناختی مهم متأثر از عواملی هم چون هوش هیجانی و هوش معنوی است، ضرورت دارد که محققان بیش از گذشته نسبت به شناسایی پیشبینی کنندههای رضایت از زندگی که میتوانند دربهرهمندی ازدواجهای یک کشور از نشاط و سلامت مؤثر باشند اقدام نموده و زمینه پرورش آنها را فراهم سازند.
.Diener , oishi & lucas
.Cummins
Bonanno
Diener
Extremera & Fernandez
Wong & Law
Wolman
Fabricatore