:
اختلالات افسردگی و اضطرابی ، جزء اختلالات شایع و ناتوان کننده بوده و در طول دو دهه اخیر ، چندین مطالعه ملی در این حوزه ها انجام گرفته و دو طبقه از اختلالات روانی را که به ویژه در جمعیت عمومی بزرگسالان رایج است ؛ اختلال افسردگی با شیوع در طول عمر تقریبا 17 درصد و اختلالات اضطرابی با شروع در طول عمر تقریبا 29 درصد رامشخص کرده اند (کسلرو همکاران، 2005). این اختلالات هزینه های زیادیبه جامعه تحمیل می کنند و با توجه به این مسائل ، تشخیص و توصیف دقیق این اختلالات از اهمیت خاصی برخوردار است.
خلق افراد افسرده، غمگین، مضطرب و تحریک پذیر است، تفکر آن ها کند و آشفته بوده، دچار فقدان تمرکز هستند، دیدگاه بدبینانه ای دارند، خود را سرزنش می کنند، دچار تردید و دودلی اند، عزت نفس پایینی دارند. از فعالیت های شغلی و اجتماعی اجتناب می کنند، تمایل به فرار و گوشه گیری دارند، دچار وابستگی زیادی هستند. در افراد افسرده، راه رفتن کند می شود، گریه کردن وجود دارد. این افراد دچار کاهش یا افزایش اشتها، فقدان نیروی زندگی، اختلال خواب، کندی و بیقراری هستند(بلک برنو دیویدسون، 1989).
از طرفی احساس اضطراب دو مولفه دارد: با خبر شدن فرد از تغییرات جسمی خود (مثل تپش قلب و تعریق) و با خبر شدن از اینکه عصبی شده است یا ترسیده است. اضطراب بر تفکر، ادراک، و یادگیری فرد هم اثر می گذارد (سادوک و کاپلان،2007).
اختلال اضطراب فراگیر (GAD) شایع ترین اختلال اضطرابی است (بارلو، 2002، به نقل از ولز، 1388). این اختلال، با نگرانی افراطی و غیر قابل کنترل همراه با برخی علایم اضطراب مشخص می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا،2000، به نقل از ولز، 1388). ویژگی های دیگر اختلال اضطراب منتشر عبارت است از مشکل در تمرکز، خستگی زودرس، بیقراری، تحریک پذیری و تنش عضلانی شدید. این اختلال، حدود 5 درصد از کل جمعیت را شامل می شود (ویتچن و هویر ، 1994، به نقل از دیویسون، نیلو کرینگ، 1387).
علاوه بر این، در اختلال وحشتزدگی ( پانیک) به عنوان یکی دیگر از زیرمجموعه اختلالات اضطرابی، فرد به ناگهان و بی دلیل دچار یک مجموعه نشانه ی آزار دهنده از جمله تنگی نفس، تپش قلب، حالت تهوع، درد سینه، احساس خفگی، سرگیجه، تعریق، رعشه، بیم شدید، وحشت و احساس مرگ قریب الوقوع می شود. شیوع اختلال پانیک در طول زندگی حدود 2 درصد برای مردان و بیش از 5 درصد برای زنان است (کسلر و همکاران، 1994، به نقل از دیویسون، نیل و کرینگ، 1387). درDSMIV-TRدو دسته ملاک تشخیصی برای اختلال پانیک وجود دارد: یکی بدون بازارهراسی و دیگری با آن (سادوک و کاپلان، 2007).
همچنین، اختلال وسواس فکری– عملی( OCD) نیز یکی دیگر از انواع اختلالات اضطرابی است که در آن،افکار دائم عودکننده بوده و اجبارها و اضطرارهایی هستند که یا موجب اتلاف وقت شده و یا باعث پریشانی و ضرر و زیان می گردند ( DSMIV-TR، انجمن روانشناسی آمریکا،1999). در این راستا، وسواس ها افکار دائمی، تکانش ها یا تصوراتی هستند که به صورت ناخوانده، مزاحم و یا نامناسب تجربه می شوند (ولز و موریسون ، 1994؛ به نقل از ولز، 1385). از طرفی، اجبار،رفتاری تکراری بوده که آشکارو یا پنهان است.در تحقیقات زمینه ای در مورد همه گیرشناسی، میزان شیوع وسواس فکری-عملی در طول مدت زندگی 5/2 درصد به دست آمده است(کارنوی گلدینگ، سورنسون و بارنام، 1988؛ به نقل از ولز،1385).
اختلال های وسواس فکری – عملی، اضطراب فراگیر،پانیک و افسردگی به واسطه ی نشانه های رفتاری، هیجانی و شناختی خویش بر کارکردهای روزانه مبتلایان، تاثیرات منفی بر جای گذاشته و سالیانه میلیون ها نفر را به مراکز درمانی سوق می دهند (روزنهان و سلیگمن،1995). مطالعات نشان می دهد که اختلالات اضطرابی موجب کاهش کیفیت زندگی می شود که شامل سازه هایی از رضایت شغلی و روابط فرد با دیگران است (وایسمن، شلدون و گرینگ، 2000 ).
شناخت رابطه استرس شغلی با رضایت شغلی
در راستای نشانه شناسی و سبب شناسی این اختلالات، در سال های اخیر بر نقش کارکرد تنظیم هیجان تاکید فراوانی شده است به نحوی که تحقیقات نشان می دهند که تنظیم هیجان ، عامل مهمی در تعیین سلامتی و داشتن عملکرد موفق در تعاملات اجتماعی است (سیچتیو همکاران،1997؛ تامپسون،1991، به نقل از یوسفی، 1385). به نحوی که نقص در تنظیم هیجان با اختلالات درون ریز (مانند افسردگی، اضطراب، انزوای اجتماعی) ارتباط دارد (ایزنبرگو همکاران، 2001). به تعبیری، تنظیم هیجان تمامی فرایندهای بیرونی و درونی مسئول برای نظارت، ارزیابی و اصلاح واکنش های هیجانی، به ویژه حالت های شدید و زودگذر آن، به منظور نیل به اهداف فرد را در بر می گیرد(تامپسون، 1994). نگرانی و برانگیختگی هیجانی از عواملی هستند که تاثیر زیادی بر عملکرد افراد در موقعیت ها دارند. این اثرات از دو جنبه قابل بررسی است: نخست این که تغییرات هیجانی به واسطه اثراتی که بر عملکردهای ذهنی دارند، اختلالاتی را در کارکرد ذهنی ایجاد می کنند، دوم این که تفسیری که افراد از این برانگیختگی ها دارند، بر عملکرد و همچنین بر میزان هیجانات آن ها تاثیر می گذارد (حیدری، احتشام زاده و حلاجانی، 1389).
هیجان دارای عملکرد اطلاعاتی بوده و بر پیشایندهای پردازش اثر می گذارد. در اختلالات هیجانی، معمولا خود پاسخ های هیجانی مرکز فعالیت خودتنظیمی هیجانی – شناختی می شوند و بنابراین موجب حفظ موقعیت می گردند(ولز، 1385). از این رو ، افراد مضطرب و افسرده در تنظیم هیجان مشکل دارند. تنظیم هیجان شامل دامنه گسترده ای از فیزیولوژی هشیار و ناهشیار، رفتار و راهبردهای شناختی است که هیجان را کاهش داده ، نگهداری کرده یا افزایش می دهد (پور فرج عمران، 2011).
مفهوم کلی تنظیم شناختی هیجان بر شیوه شناختی دستکاری ورود اطلاعات فراخوانده هیجان دلالت دارد (تامپسون،1991؛اوکسنروگروس، 2004،2005 ، به نقل از حسنی و همکاران، 1387). پژوهش های پیشین 9 راهبرد متفاوت تنظیم شناختی را به صورت مفهومی شناسایی کرده اند: ملامت خویش(سرزنش کردن و مقصر دانستن خود به خاطر رخدادی که اتفاق افتاده است)، پذیرش(پذیرش رخداد رضایت دادن به آنچه که اتفاق افتاده است)، نشخوارگری(تفکر درباره ی احساسات و افکار وابسته به آن رخداد منفی)، تمرکز مجدد مثبت(تفکر درباره ی مسائل شادی بخش و خوشایند به جای تفکر درباره ی آن رخداد واقعی)، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی(تفکر درباره اینکه با آن حادثه و رخداد چگونه می توان برخورد کرد و در این راه قدم هایی می توان برداشت)، ارزیابی مجدد مثبت(افکار مربوط به الحاق معانی مثبت به آن رخداد بر حسب رشد فردی)، دیدگاه پذیری(افکار مربوط به نسبی بودن آن رخداد در مقایسه با سایر رخدادها)، فاجعه انگاری(افکار مربوط به تاکید آشکار بر فاجعه یا مصیبت بار بودن تجربه)، و ملامت دیگران(سرزنش دیگران و مقصر دانستن آن ها به خاطر رخدادی که اتفاق افتاده است) (گارنفسکی، کرایج و اسپینهاون ، 2001،2002، به نقل از حسنی و همکاران،1387).
در این راستا مطالعه پورفرج عمرانی(2011) نشان داده است که فاجعه انگاری، ملامت خویش و نشخوار گری به عنوان زیر مقیاس هایی از راهبرد های شناختی تنظیم هیجان با سطوح بالای اضطراب و افسردگی و تمرکز مجددمثبت، ارزیابی مجدد مثبت و برنامه ریزی با سطوح پایین افسردگی و اضطراب مرتبط اند. این یافته ها بیان می کنند که ملامت خود با گزارشی از نشانه های افسردگی و اضطراب مرتبط است و
نشخوارگری به عنوان مهمترین پیش بینی کننده ی نشانه های افسردگی و اضطراب به شمارمی آید.
از طرفی دنیس (2007) نشان داده است که بازارزیابی شناختی عامل کلیدی در کاهش خطر خلق افسرده است و مطالعه سالیوانو همکاران (1995) حاکی از آن است که نمونه های بالینی افسرده به طور معنادار نمره بالایی در ملامت خویش، نشخوارگری و فاجعه انگاری نسبت به دیگر نمونه ها به دست می آورند.
از سویی گارنفسکی و کراج(2005) نشان داده است که نمونه های بالینی افسرده نمره بالایی در ملامت دیگران کسب کرده که غیر قابل انتظار است. همچنین ویلسون(1996) نشان داد که افراد بالینی افسرده نمره های بالایی در پذیرش نشان می دهند. با این حال آلدوا و هوکسما و ویزر( 2010) دریافتند که پذیرش با افسردگی و اضطراب ارتباط معناداری نداشته و ارزیابی مجدد با افسردگی و اضطراب ارتباط کمی دارد.
از سویی گارنفسکی، کراج، اسپینهاون(2001) نشان داده اند که راهبردهای سازگارانه تر مانند تمرکز مجدد مثبت و بازارزیابی مجدد به طور منفی با اضطراب و افسردگی مرتبطبوده به نحوی کهبین نشخوارگری، سرزنش خود و فاجعه انگاری در یک طرف و افسردگی و اضطراب در طرف دیگر ارتباط مثبت وجود دارد.
در پژوهشی دیگر مشخص شد که راهبردهای ناسازگارانه نشخوارگری، ملامت خود، ملامت دیگران، فاجعه انگاری با اضطراب رابطه مثبت و معنادار دارند؛ در حالیکه راهبردهای پذیرش، دیدگاه گیری، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی و ارزیابی مجدد مثبت رابطه معنادار و منفی با اضطراب دارند. از بین راهبردهای مذکور، نشخوارگری بیشترین توان پیش بینی کنندگی را برای نمرات اضطراب نشان داد ( مشهدی و همکاران، 1390).
علاوه بر این، در بازنگری پژوهش های مربوط به تنظیم هیجان، گروس( 1999) اشاره نمود که تفاوت های فردی در تعدیل هیجان در هر یک از مراحل تولید هیجان ها مشاهده می شود (به نقل از حسنی و همکاران، 1387). در این راستا، ویژگی های شخصیتی به عنوان مولفه های مهمی در تعدیل هیجان ها و تنظیم آن ها نقش مهمی دارند و در این رابطه، درباره وجود دو بعد بزرگ روان نژندی گرای( N) و برون گرایی( E) در سطح شخصیت بین مولفان و پژوهشگران توافق زیادی مشاهده شده است. توضیح اینکه تمایل عمومی به تجربه عواطف منفی چون ترس، غم، عصبانیت، احساس گناه مجموعه حیطهN را تشکیل می دهد. از سویی جامعه گرا بودن، دوست داشتن مردم، با جرات بودن، فعال، پرانرژی و پرحرف بودن از صفات برونگراها است(حق شناس، 1385).
هرچند در زمینه ی رابطه ی صفات شخصیتی و حالت های هیجانی مطالعات متعددی صورت گرفته است، ولی در زمینه ی راهبردهای تنظیم هیجان بر اساس ابعاد شخصیتی یافته های پژوهشی اندک است. با این حال یکی از دلایل اساسی تفاوت افراد در تنظیم هیجان را می توان در تفاوت های شخصیتی آن ها جست و جو کرد.
در این راستا حسنی و همکاران ( 1387) نشان دادند که افراد روان نژندگرا در برخورد با تجربه ی منفی بیشتر از راهبردهای ملامت خویش، پذیرش، نشخوارگری، دیدگاه گیری، فاجعه انگاری و ملامت دیگران و افراد حائز پایداری هیجانی از راهبردهای تمرکز مجدد مثبت و تمرکز مجدد بر برنامه ریزی استفاده می کنند. مبتنی بر این یافته ها ایشان نتیجه گرفته اند که برون گرایی و روان نژندی گرایی راهبردهای مقابله ای را تحت تاثیر قرار می دهند به نحوی که روان نژندگرایی به صورت مثبت با راهبردهای ناسازگارانه ملامت خود همبسته بوده (واتسون 2000، دیوید و سولس1999، به نقل از حسنی و همکاران، 1387). در صورتیکه بولاند و کاپلیز ( 1997) و وولراث و همکاران (1995) دریافتند که روان نژند گرایی با ارزیابی مجدد مثبت همبستگی منفی دارد(به نقل از حسنی و همکاران،1387).
از سویی کلارک و واتسون (1991) بیان کرده اند که روان نژندگرایی هم با اختلالات خلقی و هم اضطرابی مرتبط است در حالی که برون گرایی به طور ویژه با افسردگی مرتبط است (به نقل ازروزلین، لورنس، مایر و براون، 2012).در مطالعه ای دیگر میدل دورپ(2006) نشان دادند برون گرایی پایین با افسردگی و اضطراب مرتبط بوده و روان نژندگرایی بالا و برون گرایی پایین با اضطراب و افسردگی ارتباط داشت. از سویی در مطالعه ای دیگر بنونو و همکاران (2001) به این نتیجه رسیدند که بین برون گرایی پایین و آگورافوبیا ارتباط وجود دارد ولی با اختلال افسردگی اساسی و پانیک رابطه ای مشاهده نشد (بنونو و همکاران، 2001، به نقل از میدل دورپ، 2006). همچنین براون و همکاران (1998) در مطالعه ای دریافتند که بین برونگرایی پایین با اختلال افسردگی اساسی ارتباط وجود دارد ولی با اختلال پانیک و اضطراب منتشر و آگورافوبیا رابطه ای وجود ندارد (براون و همکاران، 1998؛ به نقل از میدل دورپ، 2006). از سویی چیوکوتاو استیلز(2004) نشان دادند که تغییر در اختلال اضطراب منتشر با تغییر در برونگرایی مرتبط بوده و تغییر در برونگرایی به طور قویتری با تغییر در اختلال افسردگی ارتباط داشت.
مبتنی بر آنچه عنوان شد، چنین برداشت می شود که افراد مبتلا به افسردگی، اضطراب (اضطراب منتشر، وسواس فکری– عملی، پانیک) در استفاده از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند. از سویی این راهبردها گاه در نقش عوامل علی موجب تشدید علایم این اختلالات می شوند و از طرفی، مرور ادبیات پژوهش نشان می دهد که در فرآیند اثرگذاری این راهبردها بر اختلالات افسردگی و اضطراب عوامل شخصیتی نقش واسطه ای دارند و این عوامل قادرند به عنوان تسهیل کننده یا تعدیل کننده این روابط عمل کنند که در این میان نقش برونگرایی و روان نژندگرایی برجسته تر است. از این رو سوال اساسی این پژوهش این است که آیا برون گرایی و روان نژندگرایی نقش میانجی در روابط بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و اختلالات افسردگی و اضطراب منتشر، وسواس فکری– عملی و پانیک ایفا می کنند؟ یا آنکه برون گرایی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان هر دو تاثیری مستقل و مستقیم بر اختلالات ذکر شده دارند؟ همچنین بررسی برازش دو مدل نظری برآمده از ادبیات پژوهشی، با داده های تجربی، مهمترین هدف اصلی این پژوهش است. بر این اساس دو مدل نظری ذیل، اهداف پژوهش حاضر را به صورت ط
صاحب نظران جوامع و ملل در همه دوره ها در صدد شناختن انسان برآمده و از دیدگاه های گوناگون فلسفی، علمی و دینی، در این مسئله عظمی کوشیده اند؛ اما در این میان چرا بشر درباره ی شناختن خویش کاری انجام نداده است؟! چه عواملی باعث شده است تا برخی از دانشمندان و محققان معتقد باشند که انسان با همه ترقی ها و پیشرفتهای بسیار چشمگیر در خصوص شناخت جهان طبیعت و چگونگی تصرف در آن به سود خویشتن، تا به امروز نتوانسته است درباره ی موجودیت خود معلومات لازم و کافی به دست آورده و همه ی سطوح و ابعاد خود را بشناسد و از لذایذ موجودیت شناخت خویشتن برخوردار شده و از آلام و ناگواری های متعددی که پیرامونش را فراگرفته نجات پیدا کند؟! (علامه جعفری، 1386).
در مکتب انسانگرایی جدید، از دیدگاه مزلو در بیان ویژگی های بارز شخصیت سالم تاکید می کند که، چنین شخصیتی اقدام به اصلاح در جهان بینی و فلسفه به مفهوم صافی تر شدن، واقع گرا تر شدن و کمتر ویرانگر بودن، وسیع تر بودن، کل گراتر بودن و یگانه تر شدن، می کند و تمامی اینها همگون با همان تعریف دقیق اسلام از انسان کامل است. مزلو بیان می کند که انسان سالم و کامل، آفرینندگی بیشتری دارد، بیش از پیش به هنر و علم و معرفت روی می آورد، درک بهتر از یکتایی فرد دارد و احترام عمیق برای تمام نوع بشر قائل است.(سیف، 1379).
پروین (به نقل از جوادی، کدیور1381) معتقد است که، قسمت عمده روان شناسی در غرب شکل گرفته است و این در مورد روان شناسی شخصیت نیز مانند سایر قسمت های روان شناسی، مصداق دارد؛ و فرهنگ نیز در تعریف شخصیت نقش دارد. بنابراین می توان انتظار داشت که بررسی تفاوت های بین فرهنگی، نقش عمده ای در روان شناسی شخصیت داشته باشد. با این حال آیا ساختار شخصیت و فرآیندهایی که در یک فرهنگ جاری است، در فرهنگ های دیگر نیز وجود دارد؟ آیا همانطور که افراد متعلق به فرهنگ های مختلف دارای بخش های جسمانی وفرآیندی یکسان هستند، ساختار و فرآیند شخصیتی یکسانی نیز دارند؟
همه ما مفهوم «خود» را درک می کنیم. اما بعید به نظر می رسد که یک نظریه شخصیت بتواند بدون پرداختن به این مفهوم موثر واقع شود. آیا هر فردی دارای یک «خود» نیست؟! البته بعضی از فرهنگ ها واژه ای برای این مفهوم ندارند و در بعضی فرهنگ ها نیز مفهوم «خود» با آنچه در فرهنگ غرب رایج است، کاملا متفاوت است. آن چه می توان گفت این است که، ماهیت «خود» به طور قابل توجهی از فرهنگی به فرهنگی دیگر متفاوت است. اعضای دو جامعه نه تنها دیدگاه های مختلفی در مورد جایگاه «خود» دارند، بلکه در مورد عناصر تشکیل دهنده ی «خود» و حد و مرز آن از یکدیگر متفاوت اند. علاوه بر این اسناد های مربوط به تغییرات جسمانی در همه فرهنگ ها مشترک است، اما اسنادهای مربوط به رویداد های اجتماعی به طور قابل ملاحظه ای از فرهنگی به فرهنگی دیگر متفاوت است؛ برای مثال آسیایی ها اغلب، رفتار را به صفات و آمادگی ها نسبت می دهند و غربی ها، احتمال اینکه رفتار را به موقعیت نسبت دهند و آمادگی را نادیده بگیرند بسیار زیاد است. (جوادی،کدیور،1381 ).
دانشمند و فیلسوف، علامه محمد تقی جعفری، انسان را دارای دو بُعد «طبیعی» و «ماورای طبیعی» می داند. بُعد طبیعی انسان را «خود» یا «من» یا «نفس» او تشکیل می دهد که قابل شناختن و تزکیه و تهذیب شدن است و بُعد ماورای طبیعی را «روح» انسان می داند، که حقیقتی غیر قابل شناخت است؛ اما بعد طبیعی که «نفس» یا «خود طبیعی» انسان است می تواند رشد کند و به کمال برسد و به انسان کامل تبدیل شود، زیرا خداوند در نهاد و فطرت انسان استعداد سیر به سوی او(خدا) را قرار داده و استعداد دستیابی به والاترین مراحل کمال را دارد. (علامه جعفری،1383).
از دیدگاه قرآن انسان ترکیبی از عناصر مادی و معنوی (جسم و روان) می باشد و شرافت انسان مربوط به روان یا روح اوست. روان یا روح انسان از چنان موقعیتی برخوردار است، که اولین انسان به امر خداوند مسجود فرشتگان می گردد؛ لذا روان شناسی اسلامی، تمام ابعاد و سطوح انسانی را در نظر می گیرد و او را مورد مطالعه قرار می دهد؛ و انسان را موجودی می داند که می تواند کمالات بسیاری بدست آورد، چرا که انسان استعداد تعالی جویی دارد. (سیف، 1379).
برای فهم و درک کامل رشد شخصیت باید به چهارچوب های فرهنگی توجه کرد. در واقع هیچ آزمون شخصیتی نمی تواند «نابسته به فرهنگ» باشد، زیرا شخصیت انسانی از فرهنگ جدا نیست و افرادی که با موفقیت با فرهنگ خود سازش می یابند، ممکن است نتوانند در فرهنگ های دیگری زندگی کنند. هر فرهنگی مجموعه توانایی های نسبتا متفاوتی را ایجاب می کند و پرورش می دهد و تقویت و تشویق می کند. فرهنگها از لحاظ ارزشی که برای تعمیم و یافتن ویژگی های مشترک، تجارب گوناگون قائل می شوند متفاوتند. «خود» در فرهنگ شرق متفاوت از فرهنگ غرب شناخته شده است. در مقایسه فرهنگ ایران با سایر فرهنگ ها، در زمینه ادراک و تحول «خود» می توان گفت: اگر بخواهیم، به طور ویژه به «خود» بیندیشیم، فرهنگ کهن ما در زمینه معانی «خود» و «انسان» گفتنی بسیار دارد. خزانه فرهنگی، تاریخی، مذهبی، و ادبی ایران سرشار از عرفا، نویسندگان، دانشمندان، و سخنوران پارسی است که در مورد رابطه انسان با جهان خارج، سیر تکاملی «خود»، و پویندگی در راه دستیابی به کمال است. شک نیست که در فرهنگ کهن ایران، و از دید عرفا و دانشمندان و سخنوران پارسی، مفهوم «خود» ، «انسان»، «شخصیت» از منابع و موضوعات جاذب و تفکرات درون فرهنگی و نیز بین فرهنگی برای هر پژوهنده ایرانی است. (البرزی،1385).
اکثر روان شناسان بر این باورند که، رفتار انسان از فعالیت بخش های خاصی ناشی می شود، که ارتباط این بخش ها با یکدیگر به رفتار جهت می دهد. آنها برای به دست آوردن نمونه ای از رفتار فرد، انواع آزمونها را بکار می برند؛ همچنین برای ارزیابی شخصیت از آزمونهای شخصیت که توسط دانشمندان و روان شناسان غربی تهیه و ساخته شده است، استفاده می کنند. اما، شاید بتوان گفت ابزاری برای ارزیابی شخصیت در خصوص ویژگی ها و صفات انسان کامل، که مناسب، و در چارچوب فرهنگ ایرانی ـ اسلامی باشد تا کنون ساخته نشده است و پژوهشی بدین مضمون کار نشده باشد.
از میان متفکران واندیشمندان ایرانی ـ اسلامی، علامه محمدتقی جعفری، عالم،فیلسوف واندیشمندی است که آزاد اندیشی ودین مداری را همیشه باهم داشت. وی به منظور گسترش باورهای مذهبی وصیانت ازآن و رد تهاجم های متفاوت، در زمان حیات خویش به تالیف آثار گرانقدری پرداخت؛ که درپرتو این آثار می توان، شخصیت انسان کامل، انسانی که در مسیر حیات تکاملی و حیات طیبه خداگونه شده و صفات الهی در او تجلی پیدا کرده است را شناخت. بنابراین هدف اصلی این پژوهش ساخت مقیاس شخصیت بر اساس آرا و نظرات علامه محمد تقی جعفری در مورد ویژگی های انسان کامل می باشد .
اهمیت و ضرورت تحقیق
به اعتقاد روان شناسان انسان گرا، باید فضایل و نقاط قوت انسان را مطالعه و اصول بهداشت روانی را تجزیه وتحلیل کرد. آن ها بیان می کنند، ما نیاز داریم تا کشف کنیم که انسان ها، نه در بد ترین حالات خود بلکه در بهترین حالات خود چه شکلی هستند. رویکرد انسانگرایی در شخصیت، بر فضایل و آرزوهای انسان، اراده ی آزاد و آگاهانه و خود شکوفایی توانایی های باالقوه ی شخص تاکید می ورزد. این رویکرد تصویری زیبا و خوش بینانه از ماهیت انسان دارد و انسان را به عنوان موجوداتی فعال و خلاق ترسیم می کند که بر خود شکوفایی، رشد و پیشرفت توجه دارند.(کریمی و همکاران،1387).
آبراهام مزلو یکی از پایه گذاران روان شناسی انسان گرا معتقد است که، مکاتب قبلی روان شناسی به جنبه های مثبت، خلاق و متعالی انسانی توجه کافی نداشته اند و بیشتر روی قسمت های تاریک و شیطانی روان انسان مطالعه کرده اند؛ همچنین تاکید وی بر، کل وجود و ویژه بودن شخصیت هر فرد، ارزشها و معیارهای انسانی و ظرفیت او برای خود کفایی، رشد، خلاقیت، خود شکوفایی و گرایش به سالم بودن است. (شاملو،1388).
کارل راجرز، اصول روان شناسی انسان گرا را بسط داد. در نظام وی مفهومی که دارای اهمیتی محوری است، و هدف غایی انسان محسوب می شود، شکوفایی «خویشتن» است. نگهداری و غنی سازی خویشتن، تبدیل شدن به شخصی با کارکرد کامل، هدفی است که همه هستی و وجود شخص به سوی آن هدایت می شود. راجرز تصویری خوش بینانه و انسان گرایانه نسبت به نوع بشر داشت، و تاکید بر رشد وشکوفا کردن توانایی های باالقوه، و خویشتنی خودمختار داشت؛ و باور به این که مردم می توانند آگاهانه خود را تغییر داده و اصلاح کنند.(کریمی و همکاران،1387).
در بررسی مقایسه ای بین فلسفه های دنیای شرق و به ویژه مذاهب آن ها با مکتب های روان شناسی امروزی به خصوص مکاتبی مانند انسان گرایی و هستی گرایی، شباهت های بسیاری به چشم می خورد.
یکی از مکتب های روان شناسی مشرق زمین، که اهمیت و تاثیرات عمیق و گسترده ای بر تفکرات روان شناختی انسان گذاشته، روان شناسی از دیدگاه اسلام است. انسان در جهان بینی اسلام داستانی شگفت دارد. در اسلام انسان به عنوان موجودی بسیار پیچیده، چند بعدی، تکامل یافته، دانی و عالی معرفی می شود. از دیدگاه اسلام، انسان مخلوقی است که از هنگام زاده شدن، باالقوه کمالاتی دارد که می تواند به آن ها فعلیت بخشد؛ و همچنین فطرتی حیوانی دارد. انسان از نظر ساختمان جسمی، تمایلات، غرایز و خواسته هایش به سایر حیوانات شباهت دارد، ولی از سه بعد با حیوانات تمایز عمیقی دارد :
اسلام، عقل را نیروی شناخت، اراده را مجری وجود «خود» ، اختیار را داشتن آزادی نسبی و مسئولیت را عامل قبول تعهد در انسان می داند، و معتقد است که اگر انسان در این زمینه ها تقویت و ارشاد شود، می تواند موجودی متعالی، والا ، معنوی و سالم گردد. در قرن بیستم فروید و سایر روان شناسان، شخصیت را شامل سه قسمت نهاد، خود، و فراخود دانستند، اما اسلام خیلی پیش تر از آن طبیعت انسان را به سه قسمت تقسیم کرد و هر یک از این سه قسم در فطرت و طبیعت بشر موجود است ؛ و در شکل دادن به شخصیت ، وظایف و هدف های مشخصی به عهده دارند. این سه قسم شامل : نفس اماره، نفس لوامه، و نفس مطمئته است که به ترتیب معادل نهاد، خود، و فراخود در نظریه فروید هستند.(شاملو،1388).
علامه محمدتقی جعفری تفاوت انسانها را در روشنی و تاریکی آنها بیان می کند؛ انسان تاریک را مساوی مرگ و انسان روشن را مساوی حیات حقیقی معرفی می کند، انسانی که پس از گذشت از حیات
معمولی به مراحل عالی تر می رسد وباز به تکاپو و عبور خود از مراحل والاتر ادامه می دهد تا به حوزه جاذبه ربوبی واصل گردد، به این معنی که تمام « من » از آن خداست و به عبادت و بندگی نائل می آید، عبادت نه فقط از جهت حرکات و ذکرهای خشک و حرفه ای، بلکه عبادتی که کمیت و کیفیت مخصوصی ندارد؛ از بیل زدن زراعت بچه روستایی در مزرعه خود گرفته تا چشم پوشی از میلیاردها ثروت در راه خدمت به انسانها، از مطالعه یک سطر دانش برای رسیدن به واقعیات گرفته تا جهان بینی کلی؛ همه و همه عبادت معبودی یگانه است وبطور کلی تمام اجزاء هستی از پست ترین جزء ماده تا عالی ترین جلوه های آن همه و همه در حال عبادت اند. (علامه جعفری، 1379).
علامه جعفری ویژگی و مختصات زندگی هدفدار را در شش مورد بیان می کند که این موارد وسیله ای هستند برای رسیدن به هدف اعلای حیات و ورود به حوزه دیدار ربوبی و گام نهادن در مسیر تکامل و تبدیل به انسان کامل شدن. این موارد شامل :
به نظر علامه محمدتقی جعفری « عالی ترین رشد شخصیت انسانی، رسیدن «خود» به مقام اطمینان است که در این موقع عنوان «نفس مطمئنه» را به خود می گیرد». ( علامه جعفری ، 1383 )
علامه جعفری بیان می کند که خداوند متعال مقام پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) را در عالی ترین مرتبه عظمت و رشد شخصیت انسانی معرفی کرده و او را «عبدالله» نامیده است؛ و بعد از پیامبر (ص) شخصی که شایسته این مقام و جایگاه است، حضرت علی (ع) است که آیینه تمام نمای صفات الهی و مظهر الگوی انسان کامل است.
اسلام توجه خاص دارد که انسان «خود» را بشناسد، و جا و موقعیت خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد؛ و هدف از این شناختن، این است که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند. «خود» همان چیزی است که «روح الهی» نامیده می شود، و با شناختن آن «خود» است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی می کند و خویشتن را از تن دادن به پستی ها برتر می شمارد؛ به قداست خویش پی می برد، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می کند. اعتقاد به این که انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در کار است، نوعی آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می آورد. و اعتقاد به این که انسان نتیجه ی یک سلسله تصادفات بی هدف است نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در انسان به وجود می آورد. خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکیِ محض نیست، پرتویی از روح الهی در اوست، بداند که در معرفت، می تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد، بداند که او آزاد ومختار و مسئول خویشتن و مسئول افراد دیگر و مسئول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است. تعلیمات اسلامی نشان می دهد که این مکتب مقدس الهی به همه ابعاد انسان، اعم از جسمی و روحی، مادی و معنوی، فکری و عاطفی، فردی و اجتماعی توجه عمیق داشته است؛ و نه تنها جانب هیچ کدام را مهمل نگذاشته است بلکه عنایت خاص به «پرورش» همه ی این ها روی اصل معینی داشته است. (مطهری،1385).
این پژوهش که ساخت مقیاس شخصیت براساس آراء و نظرات علامه محمدتقی جعفری در مورد ویژگی های انسان کامل است، از این جهت اهمیت دارد که بتواند مولفه ها و ویژگی های انسان کامل از دیدگاه علامه جعفری را بیان کند؛ و در زمینه های روانشناسی، آموزشی، فرهنگی و مذهبی مورد استفاده قرار گیرد.
اهداف تحقیق
هدف کلی :
هدف کلی از انجام این پژوهش، ساخت مقیاس شخصیت بر اساس آراء و نظرات علامه محمد تقی جعفری در مورد ویژگی های انسان کامل می باشد .
اهداف فرعی پژوهش :
سوالات تحقیق
یکی از منابع مقاومت درونی فرد در برابر استرس ساختار سرسختی میباشد. سرسختی از ویژگیهای شخصیتی است که همه افراد به درجاتی از آن برخوردارند. این ساختار با سه مولفه تعهد ، مهار و مبارزهجویی میتواند فرد را علیرغم زندگی در شرایط کاملاً استرسزا از بیماری مصون نگه دارد. (کیامرثی و دیگران، 1377). افراد سرسخت، احساس مسولیت وهدفمندی قوی دارند(تعهد) و بر رویدادها احساس تسلط میکنند (مهار) و دگرگونیها را مایه بالندگی میدانند. نه تهدید (مبارزه جویی).
یکی از حوزههای فعال پژوهشی در روانشناسی سلامتی ، بررسی «روشهای مقابله با استرس» میباشد. این روشها عبارتند از تلاشهای شناختی و رفتاری مستمر برای برآوردن نیازهای درونی و برونی که شامل سه روش عمده الف) مسأله مدار ب) هیجان مدار و اجتناب مدار میباشد (اکبرزاده، 1376).
در روش مقابلهای مساله مدار، فرد عامل استرس را به منظور کاهش یا حذف تنش حاصل از آن، کنترل میکند، مثلاً مطالعه قبل از امتحان. در حالی که در روش مقابلهای هیجان مدار، فرد واکنشهای هیجانی ناشی از استرس را کنترل میکند. مثلاً کم اهمیت جلوه دادن امتحان. در روش مقابلهای اجتناب مدار، فرد از روبرو شدن با عامل استرس دوری میکند، مثلاً رفتن به سینما.
پژوهشهای مختلف، ارتباط سرسختی و سلامتی را از یک طرف و روشهای مقابله و سلامتی را از طرف دیگر مورد بررسی و تأکید قرار دادهاند(اکبرزاده ، 1376). با این وجود، چگونگی ارتباط بین سرسختی و روشهای مقابله هنوز مشخص نشده است.
آیا بین سرسختی و سلامت روان و روشهای مقابله ای رابطه وجود دارد؟
در تحقیق حاضر ما به بررسی مقایسه راهبرد های مقابله ای معلمین زن ومرد آموزشگاه های ابتدایی شهرستان بهاباد و ارتباط آن با سلامت روان خواهیم پرداخت تا توانسته باشیم سهمی هرچند کوچک در جهت پیشرفت و رشد میهن عزیزمان ایران داشته باشیم.
آدمی از آغاز پیدایش تا به صورت تکامل یافته کنونی درباره ی ویژگی های روانی خود کنجکاو بوده و در پی اصول و معیارهایی برای سلامت روان خود بوده است .
از آنجا که نمی توانیم از استرس بگریزیم باید یاد بگریم که چگونه می توان به نحو موثری با محرکهای استرس زای پیرامون خود روبه رو شد( لازاروس و فولکمن (1984)، سازگاری را این گونه تعریف می کنند : تلاش برای کنترل استرس به شیوه های موثر. سازگاری یک اقدام
یا عمل تنها نیست بلکه، فرآیندی است که امکان مواجه با استرس زاهای مختلف را می دهد . فرایند سازگاری می تواند به تاثیر هیجانی محرک استرس زا یا بر حل کردن مسئله ای که موجب استرس شده متمرکز باشد (دانش نیا،1386).
امروزه مشخص شده است که مردم در مواجهه با موقعیتهای استرس زا از پاسخ های کنارآمدن متفاوتی استفاده می کنند به کارگیری انواع روشهای کنارآمدن ، پیامدهای متفاوتی را در سلامت جسمانی و روانی افراد دارد (کارور وشیر ، 1994).
مهارتهای کنار آمدن ، کوشش های فعال یا غیرفعالی هستند که در پاسخ به شرایط تهدید و کاهش ناراحتی هیجانی به کار برده می شود (لازاروس و ریچارد ، 1993).
لازاروس و فلکمن (1984) کنار آمدن را به دو دسته مسئله محور و هیجان محور طبقه بندی کرده اند،کنار آمدن مسئله محور به کنترل عامل استرس زا به منظور کاهش یا از بین بردن استرس زایی آن اطلاق می شود و کنار آمدن هیجان محور برای کنترل پاسخ هیجانی همراه عامل استرس زا جهت داده شده ات. افرادر موقعیت های فشار زا از راهبردهای مقابله ای متفاوتی استفاده می کنند ولی ممکن است هر نوع خاصی از مقابله را بیشتر از انواع دیگر به کار ببرند (تیلور ، 1991).
با توجه به این که عوامل متعددی می تواند برمهارتهای مقابله ای افراد تاثیر بگذارد پژوهشگر در پژوهش حاضر به دنبال بررسی این موضوع است که آیا بین سبک های مقابله با سلامت روان معلمین زن و مرد تفاوت وجود دارد؟
اهمیت و ضرورت تحقیق:
در قرن حاضر موضوع فشار روانی و استرس، یکی از مهم ترین زمینه های پژوهشی در علوم مختلف بوده است و بررسی تأثیرات آن بر زندگی انسان، یکی از گسترده ترین قلمروهای پژوهشی در عصر حاضر را تشکیل می دهد. استرس، اضطراب و مقابله یکی از اجزاء دائم هر روز زندگی هستند. شیوه ها یا راهبردهایی که فرد در مقابله با موارد استرس زا به کار می برد، نقش اساسی در سلامت جسمانی و روانی او ایفا می کند. فرآیندهای ارزیابی و مقابله تلاش های شناختی و رفتاری افراد در تفسیر و غلبه بر مشکلات زندگی مؤثر می باشند (موس و شفر، 1993 ).
بر اساس قوانین ژنتیکی، نقل و انتقالات ژن های نهفته و بعضاً معیوب از طریق ازدواج های خویشاوندی و روابط هم خون بیشتر صورت می پذیرد. به عبارت دیگر فراوانی بروز صفات نهفته در میان فرزندان حاصل از ازدواج های خویشاوندی بیش از موارد مشابه در ازدواج های غیر خویشاوندی است. ولی فراوانی نقل و انتقال ژن های نهفته و احتمالاً معیوب از والدین خویشاوند به فرزندان، آن چنان که بعضی تصور می نمایند، زیاد نیست (افروز، 1383).
ازدواج های خویشاوندی والدین به عنوان یک عامل در بروز انواع معلولیت های فرزندان نقش مؤثری ایفا مینماید. با توجه به تمام یافته های حاصل از پژوهش های مربوط به ازدواج های خویشاوندی که نشان داده است علت اصلی بیش از 60 درصد معلولیت ها، ژنتیکی است (کاکابرایی و صیدی، 1391).
از طرفی اثرات کودکان معلول یا عقبمانده در خانواده میتواند زیاد باشد، مسئولیتهای مالی، اختلال در زندگی زناشویی، ایزوله اجتماعی و کاهش زمانی که والدین میتوانند با کودکان سالم خود باشند، به عنوان عوامل تنشزا در این خانوادهها شناختهشده است. از طرفی خانوادههایی که از کودک عقب مانده خود در خانه مراقبتمیکنند در محاصره مسائل متنوع در همه اشکال قرار دارند. مراقبت مداوم از چنین کودکانی، اغلب پراسترس برای اعضاء خانواده بوده و تاثیر مشکلات این کودکان روی خانواده میتواند محدود کننده یا نفاقافکن بوده و به صورت مشکلات روانی ـ اجتماعی و اقتصادی مطرح باشد. داشتن چنین کودکانی باعث بحران شوک، احساس گناه، انکار، غم، احساس تنهایی و کاهش ارتباط در فامیل شده وزمینه را برای جدایی والدین فراهم میکند (محمدی و دادخواه،1381).
ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺯﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺍﺛﺮﮔﺬﺍﺭ ﺑﺮ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻤﻪ ﺯﻭﺟﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺯﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﺧﻮﺩ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺯﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻋﻴﻨﻲ ﺍﺯ ﺧﺸﻨﻮﺩﻱ، ﺭﺿﺎﻳﺖ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺪﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﺯﻥ ﻳﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎﻱ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ (ﺍﻟﻴﺲ، 1989).
بر طبق تعریف دیگر، رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند (سینها و ماکرجی، 1991). وینچ و همکاران او (1974) معتقدند که رضایت زناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است (سلیمانیان، 1373). می توان گفت که رضایت زناشویی به عنوان شاخصی از کیفیت روابط بین زوجین، تنها زمانی حاصل می شود که بین وضعیت فعلی فرد در رابطه زناشویی خویش با وضعیت مورد انتظارش، سازگاری و تطابق وجود داشته باشد (وینچ به نقل از حسین خانزاده و نیازی، 2011).
از سوی دیگر کیفیت زندگی مستلزم سعی در کم کردن فاصله بین انتظارات و آرزوها و آن چیزی است که واقعاً اتفاق می افتد، یک زندگی کیفی و خوب، معمولاً به صورت خشنودی، رضایت، شادی، خرسندی و توانایی فایق آمدن بر مشکلات بروز می کند. در واقع کیفیت زندگی به وسیله فرد ارزیابی و توصیف می شود (غلامعلیان و همکاران، 1387). سینیتا (1998) کیفیت زندگی را ارزیابی مثبت یا منفی فرد از خصوصیات زندگی و نیز میزان رضایت کلی فرد از زندگی خود تعریف کرده است (سینیتا، 1998). سه بعد مهم این مفهوم شامل نظر فرد درباره سلامت کلی خود، رضایت از ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی، اقتصادی زندگی و نیز زیرمجموعههای این ابعاد است (گرانت و ریورا، 1998). محققان معتقدند که بررسی کیفیت زندگی و تلاش در راه اعتلای آن نقش بسزایی در سلامت، زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد (سینیتا، 1998).
مطالعات نشان داده است که انواع بیماری های ژنتیکی ذیل در ازدواج های فامیلی شیوع بیشتری داشته اند. بیماری های مادرزادی نظیر نقص های لوله عصبی ، بیماری های مادرزادی قلبی، ناشنوائی های اتوزومال مغلوب و نواقص بینایی نظیر دیستروفی های شبکیه زودرس، گلوکوم مادرزادی اولیه و انوفتالموس (بیتلس، 2002). همچنین در تحقیقات مشخص شده است که فرزندان حاصل از ازدواج های فامیلی با شیوع بیش تری (2 تا 3 برابر) نسبت به جمعیت عمومی دچار ناهنجاری های مادرزادی و ژنتیکی می شوند که بار سنگینی را از نظر بهداشتی و درمانی به کشور تحمیل می کنند (دواتی و همکاران، 1388).
حال در این پژوهش محقق در پی پاسخ به این سؤال است که آیا بین رضایت زناشویی و کیفیت زندگی ازدواجهای خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی شهر بندرعباس تفاوتی وجود دارد؟
1-3- ضرورت و اهمیت انجام تحقیق
از طرفی قرن پیشین شاهد تغییرات چشمگیری در مورد دیدگاه آدمی نسبت به زندگی بوده است. به گونه ای که تنها حفظ زندگی به شکل معمول، مطلوب تلقی نمی شود، بلکه ارتقاء کیفیت زندگی در زمینه های متعدد تلاش اساسی جوامع تلقی می شود (نائینیان و همکاران، 1384).
ذکر این نکته لازم است که در بررسی کیفیت زندگی، ارزیابی فرد درباره عملکردش در چندین بعد از زندگی (نوربرگ و همکاران، 2009) و ارزیابی اینکه به اعتقاد شخص کدام عوامل نقش بیشتری در کیفیت زندگی وی دارند، از اهمیت اساسی برخوردار است. در اغلب مطالعات این ابعاد شامل سلامت جسمانی، روانی، هیجانی، اجتماعی، احساس ذهنی سلامتی و توانایی کار کردن است (آلبرت و همکاران، 2010).
وارسی کردن کیفیت زندگی می تواند به جنبه های مختلف یاری رساند: نخست این که نشانگر ارزیابی مناسبی از خدمات و برنامه هایی است که برای جامعه طراحی شده ، برنامه هایی که به منظور بالا بردن کیفیت زندگی جمعیت ها و گروه های مختلف تنظیم شده است (نائینیان و همکاران، 1384).
تمامی مطالعات با وجود تفاوت هایی که با یکدیگر دارند، نشان می دهند که میزان شیوع ناسازگاری به صورتهای مختلفی روبه افزایش است؛ اگر چه در کشور ما شدت مشکلات خانوادگی به اندازه برخی کشورهای دیگر نیست؛ با این وجود، بروز مشکلات و نارضایتی های مختلف در این حیطه را نمی توان مورد اغماض قرار داد. باید توجه داشت که رضایت زناشویی و کیفیت زندگی زوجین می تواند متأثر از عوامل زیاد و متفاوتی باشد (واقعی و همکاران 1388). برخی مطالعات نشان داده اند که ازدواج های خویشاوندی در مقایسه با ازدواج های غیرخویشاوندی موجب مشکلاتی خواهند شد که رضایت زناشویی و کیفیت زندگی آنها را دستخوش خطر قرار خواهد داد.
بنابراین پر واضح است که پیشگیری نقش مهم و مؤثری در جلوگیری از معلولیت ها و کاهش آن ها دارد. به همین دلیل در بسیاری از کشورهای پیشرفته، تمرکز اصلی بر روی طراحی و ارائه برنامه های پیشگیرانه از انواع آسیب های ذهنی، جسمی و حسی- حرکتی است. با توجه به اینکه ازدواج های خویشاوندی از عوامل احتمالی مهم ایجاد معلولیت ها به شمار می روند، نتایج آن می تواند نقش مؤثری در جهت پیشگیری از معلولیت ها ایفا نماید (کاکابرایی و صیدی، 1391).
در این پژوهش محقق با مشاهده مشکلات و خطرات ازدواج های خویشاوندی و همچنین ادامه این نوع ازدواج ها در بیشتر مناطق کشور، بر آن شد تا به بررسی و مقایسه رضایت زناشویی و کیفیت زندگی ازدواج خویشاوندی و غیر خویشاوندی بپردازد تا از این طریق گام مثبتی در جهت پیش گیری از عوارض احتمالی و برنامه ریزی صحیح بهداشتی و همچنین افزایش سطح آگاهی های زوجین برداشته شود. به نظر می رسد که برخورداری زوجین از این آگاهی ها ،برای برنامه ریزی های آینده آن ها اهمیت به سزایی دارد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف کلی
– بررسی مقایسه رضایت زناشویی و کیفیت زندگی در بین ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی شهر بندرعباس
1-4-2- اهداف جزیی
– بررسی مقایسه رضایت زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه کیفیت زندگی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه مسائل شخصیتی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه ارتباط زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه حل تعارض زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مدیریت مالی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه اوقات فراغت زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه رابطه جنسی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه فرزندان زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه خانواده و دوستان زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
– بررسی مقایسه مولفه جهت گیری مذهبی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی
سؤالات جزئی:
– آیا بین رضایت زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین کیفیت زندگی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه مسائل شخصیتی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه ارتباط زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه حل تعارض زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مدیریت مالی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه اوقات فراغت زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه رابطه جنسی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه فرزندان زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه خانواده و دوستان زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
– آیا بین مولفه جهت گیری مذهبی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد؟
1-6- فرضیه های تحقیق
فرضیه اول : بین رضایت زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه دوم : بین کیفیت زندگی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه سوم : بین مولفه مسائل شخصیتی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه چهارم : بین مولفه ارتباط زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه پنجم : بین مولفه حل تعارض زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه ششم : بین مدیریت مالی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه هفتم : بین مولفه اوقات فراغت زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه هشتم : بین مولفه رابطه جنسی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه نهم : بین مولفه فرزندان زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه دهم : بین مولفه خانواده و دوستان زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
فرضیه یازدهم : بین مولفه جهت گیری مذهبی زناشویی در ازدواج های خویشاوندی و ازدواج های غیرخویشاوندی تفاوت وجود دارد.
1-7- تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای تحقیق
1-7-1- تعریف مفهومی
رضایت زناشویی:
رضایت زناشویی در واقع نگرشی مثبت و لذت بخش است که زن و شوهر از جنبه های مختلف روابط زناشویی دارند (امیری مجد و زری مقدم، 1389).
رضایت زناشویی عبارت است از وجود یک رابطه دوستانه همراه با حس تفاهم و درک یکدیگر و وجود یک تعادل منطقی بین نیازهای مادی و معنوی زوجین (کجباف و همکاران، 1383).
کیفیت زندگی:
سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را به عنوان «ادراک فرد از موقعیت زندگی خود در زمینه فرهنگ و نظامهای ارزشی که در آن زندگی می کند و در رابطه با اهداف، انتظارات، معیارها و دل مشغولی ها» تعریف کرده است (آقایوسفی و همکاران، 1391).
پال (2005)، معتقد است که کیفیت زندگی، معیاری برای سنجش میزان تأمین نیازهای روحی، روانی و مادی جامعه و خانواده، که نشان دهنده ویژگی های کلی اجتماعی و اقتصادی یک ناحیه است (پال، 2005).
کیفیت زندگی به مثابه رضایت فرد از زندگی و محیط پیرامونی تعریف می شود که نیازها و و سایر عوامل ملموس و غیرملموس را که بر بهزیستی همه جانبه فرد تأکید دارند، در بر می گیرد (گشتاسبی، 1383).
ویسینگ (1998)، کیفیت زندگی را یک سازه بهزیستی روان شناختی کلی معرفی کردند که به وسیله احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی مشخص و اندازه گیری می شود (زنجانی طبسی، 1383).
ازدواج خویشاوندی:
ازدواج خویشاوندی یعنی ازدواج افرادی که در چهار نسل گذشته حداقل دارای یک جد مشترک باشند (سعادت، 2003).
از نظر سازمان بهداشت جهانی ازدواج درجه چهار یا نزدیکتر به عنوان ازدواج خویشاوندی (فامیلی) تلقی می شود (تیبی و فراگ، 1997).
ازدواج فامیلی، شایع ترین فرم آن ازدواج درجه سه (دختر عمو پسرعمو و …) است که زن و شوهر در یک هشتم جایگاه های ژنی مشترک هستند (دواتی و همکاران، 1388)
1-7-2- تعریف عملیاتی
رضایت زناشویی : در این پژوهش منظور نمره ای است که آزمودنی از مقیاس رضایت زناشویی انریچ کسب می کند.
کیفیت زندگی: در این پژوهش منظور امتیازی است که آزمودنی از پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی(فرم کوتاه 26 سوالی) کسب می کند.
ازدواج خویشاوندی: در این پژوهش منظور از ازدواج خویشاوندی، ازدواجی است که زوجین دارای جد مشترکی باشند.
وجود خشونت در مدارس کشورمان با آنکه مورد اظهار معلمان و اولیای مدرسه است، اما تحقیقات در این زمینه نادر است. بازرگان و گودرزی (1378) با پژوهش درباره وضعیت خشونت نتیجه گرفتند که در مدارس راهنمایی خشونت دانش آموزان نسبت به یکدیگر، فراوانی و درصد بالایی دارد و خشونت در مدرسه مانع اهداف آموزش و پرورش است (بازرگان و گودرزی، 1378).
رفتار قلدری، به عنوان زیر مجموعه ای از ساختار بزرگتر رفتار ضد اجتماعی پرخاشگری یک پدیده ی منحصر به فرد است که به طور مشخصی تعریف شده است. در اواخر این دهه این پدیده به طور فزاینده ای به صورت وخیم تر ظاهر شده و باعث بروز مشکلات برای اعضای خانواده و محیط های آموزشی شده است (مرل و ایساوا، 2008).
رفتار قلدری، شکل افراطی از پرخاشگری است که در آن یک یا چند دانش آموز مکررا و از روی عمد به یک یا چند همسال آسیب پذیر آسیب می رسانند و تهدید می کنند.
قلدری می تواند بصورت فیزیکی مانند آسیب زدن یا تنه زدن، بصورت لفظی مانند مسخره کردن، طعنه زدن، نامیدن همسالان با القاب ناشایست و یا بصورت رابطه ای مانند دروغ گفتن، تخریب شخصیت و (منوتی، 2006، به نقل از زند کریمی، 1388).
قلدری و آزار و اذیت مشکلات فراگیری در مدارس هستند و مداخلات برای مقابله با قلدری درحال حاضر به عنوان یک اولویت توسط مسئولان آموزش و پرورش در نظر گرفته شده است. قلدری در بین بچه ها، امروزه از مشکلات وخیم در مدارس بشمار می آید. قلدری می تواند تاثیرات منفی شدیدی بر روی هر دو گروه درگیر، قلدرها و قربانیان آنها بگذارد و این تاثیرات منفی می تواند تا آخر عمر ادامه داشته باشد (تیلور و فرانسیس،2010).
تحقیقات در 15 سال اخیر نشان می دهد که هم مرتکبان قلدری و هم قربانیان در معرض خطرهای کوتاه مدت و بلند مدت سازگاری مانند مشکلات تحصیلی، مشکلات روانشناختی و مشکلات روابط اجتماعی هستند. قلدری با خشم، پرخاشگری، بیش فعالی و بعدها با بزهکاری و جنایت ارتباط دارد. قربانی شدن توسط همسالان با بیماری، فرار از مدرسه، کاهش عملکرد تحصیلی، افزایش ترس و اضطراب رابطه دارد و در دراز مدت می تواند موجب افسردگی وعزت نفس پایین شود (اسویرر، 2011).
پژوهش های متعددی نشان داده اند که پسران اغلب بیشتر از دختران در رفتارهای قلدری درگیر هستند. نظرسنجی از مدارس نشان می دهد که قلدری از سنین 8 تا 16 سال یک روند رو به پایین دارد (اسمیت،مادسن و مودی، 1999). رفتار قلدری به عنوان زیر مجموعه ی رفتار پرخاشگری می تواند علتهای مختلفی داشته باشد عواملی مانند علل زیستی، خانوادگی، اجتماعی، روانی و شخصیتی (زند کریمی، 1388). تا به امروز عوامل متعدد فردی شناسایی شده اند که می تواند کودکان و نوجوانان را در معرض مشارکت در رفتارهای قلدری قرار دهد از جمله؛ جنس، سن، عزت نفس پایین و اضطراب اجتماعی (لاروچت، مورفی و کریگ، 2010). مطالعهای که به تعیین رفتار قلدری با مدل پیشبین بومشناختی میپرداخت نشان داد که، کل سیستم بومشناختی و همچنین ویژگیهای فردی، به طور معنیداری بر رفتار قلدری به صورت مستقیم و غیر مستقیم تاثیر میگذارد. نظریهی سیستم زیست محیطی دارای پنج جزء است: الف) فرد ب) ریزسیستم ج) میانسیستم د)برونسیستم ه) کلانسیستم. از میان مولفههای سیستم زیست محیطی، می توان مطالعهی سیستم های خانوادگی (والدین) و فردی(شخصیتی) در جهت کشف عوامل قلدری برجسته ساخت (لی، 2011).
از عوامل فردی قلدری مهم ترین و رایج ترین اشکالات و اختلالات رفتاری به ” خود ” رجوع دارند و متخصصان بالینی، چه در زمینه نظری و چه در زمینه کاربردهای بالینی و تربیتی به ” خود ” توجه می کنند. کوشش در جهت متمایز ساختن خود از دیگری ادراک یا شناخت ” خود ” است. ادراک خود را می توان تجسمی شناختی از خود، علائق خود و هویت شخصی دانست که اینها دارای عناصر عاطفی نیز می باشند. که مهم ترین جنبه عاطفی آن عزت نفس می باشد (محسنی، 1375).
پژوهش های وسیعی در ادراک خود و عزت نفس کودکان و نوجوانان دارای مشکلات رفتاری و پرخاشگر انجام گرفته است بطور مثال تحقیقات نشان داده اند که بین تصور کودکان و نوجوانان از وضعیت بدن و قلدری رابطه وجود دارد. کودکان و نوجوانان چاق یا دارای اضافه وزن بیش از همسالان خود که وزن طبیعی دارند در معرض قلدری قرار می گیرند (بریکسوال و ریس، 2011).
مطالعه دیگر که رابطه بین عزت نفس و قلدری را بررسی می کند نشان می دهد که بین رفتارهای قلدری و عزت نفس ارتباط منفی قابل توجهی وجود دارد. با افزایش رفتارهای قلدری سطح عزت نفس کاهش یافته است. سطوح پایین عزت نفس نیز با افزایش رفتارهای قلدری همراه بوده است (اسپد، 2007).
نتایج یک تحقیق دیگر نشان می دهد که یکی از پیامدهای قلدری، تغییرمفهوم خود است. در این مطالعه کودکان درگیر در قلدری به قلدرها، قربانیان و قلدر/ قربانی تقسیم شده اند. در حالیکه به نظر می رسد قلدرها از مفهوم (تصور) خود منفی کمتر رنج می برند، قلدر / قربانی تقریبا در همه قسمتهای مفهوم خود ادراک منفی دارند. قلدرها تواناییها و ظرفیتهای بالای اجتماعی و فعال دارند در حالیکه مفهوم خود منفی در قربانیان باعث میشود آنها به سادگی مورد هدف قلدرها قرار بگیرند. از آنجا که قلدری و تبدیل شدن به یک قربانی به تصور خود منفی مرتبط می شود مداخلات باید در بالا بردن مفهوم خود و تصور خود متمرکز شوند ( رولولد،2011).
با توجه به مطالب مطرح شده، می توان به ارتباط رفتارهای قلدری با مفهوم ادراک خود و عزت نفس پی برد. هدف این پژوهش نیز بررسی و مقایسه طرازهای تحولی ادراک خود و عزت نفس در بین نوجوانان دختر و پسر قلدر و عادی می باشد.
1-3- ضرورت تحقیق
پرخاشگری از جمله مسائل عمده و با اهمیتی است که انسانها از گذشته های دور تا کنون بصورت گسترده با آن سرو کار داشته اند. رفتارهای پرخاشگرانه یک دانش آموز در مدرسه یا در جامعه مشکلات زیادی را هم برای خود و هم برای سایر اعضای جامعه بوجود می آورد. یک دانش آموز پرخاشگر، فضایی از ترس و اضطراب را در میان دانش آموزان دیگر بوجود می آورد و چالشی جدی را برای ادامه و نگهداری یک محیط یادگیری حمایتی و امن، برای همه دانش آموزان بوجود می آورد (لارسون، به نقل از زندکریمی ،1388).
مسخره کردن یا حمله های فیزیکی میتواند تجربه های بسیار دردناک و رنج آوری در دوران کودکی باشد و میتواند ترسهای روانی درازمدت و پایایی برجا گذارد. قربانیان ممکن است اضطراب، عزت نفس پایین، افسردگی و حتی افکار خودکشی را تجربه کنند. آنها ممکن است مدرسه را محل وقوع قلدری و یک محیط ناامن و تحریک کننده اضطراب ببینند و منتظر ترس و هراس باشند و از رفتن به مدرسه سرباز زنند. قلدری همینطور بر روی دانش آموزان شاهد رویداد قلدری تاثیر میگذارد؛ میتواند ترس و اضطراب آنها را افزایش دهد و تمرکز دانش آموزان بر روی تکالیف مدرسه و توانایی یادگیری آنها را کاهش دهد (شر، 2009).
همچنین عدم وجود پژوهش در این زمینه بخصوص در کشورمان، با وجود شدت اهمیت این موضوع در مدارس، یکی از دلایل مهم ضرورت انجام این تحقیق می باشد. افزون بر آن درک کافی از ساختار علی عوامل مربوط به قلدری ممکن است راههای پیشگیری مفیدی را ارائه دهد.
بر اساس آنچه گفته شد، میتوان گفت پژوهش حاضر از جهات زیر حائز اهمیت می باشد:
1-4-اهداف پژوهش
1-4-1- هدف کلی
مقایسه طرازهای تحولی ادراک خود و عزت نفس در دانش آموزان دختر و پسر قلدر و عادی
1-4-2- اهداف جزئی
مقایسه طرازهای تحولی ادراک خود در دانش آموزان پسر قلدر و عادی
مقایسه طرازهای تحولی ادراک خود در دانش آموزان دختر قلدر و عادی
مقایسه طرازهای تحولی ادراک خود در دانش آموزان دختر و پسر قلدر
مقایسه عزت نفس در دانش آموزان پسر قلدر و عادی
مقایسه عزت نفس در دانش آموزان دختر قلدر و عادی
مقایسه عزت نفس در دانش آموزان دختر و پسر قلدر
1-5- فرضیه های پژوهش
بین طرازهای تحولی ادراک خود دانش آموزان قلدر و عادی تفاوت وجود دارد.
بین عزت نفس دانش آموزان قلدر و عادی تفاوت وجود دارد.
1-6- سوالات پژوهشی
1-7- متغیرهای پژوهش
1-7-1- متغییر مستقل:
1-7-2- متغییر وابسته:
شاخصهای رفتار قلدری دانش آموزان
1-7-3- متغییر کنترل:
در این پژوهش مقطع تحصیلی وسن به عنوان متغیر کنترل در نظر گرفته شده است تا بدین صورت تاثیر این عوامل در متغیر مستقل کنترل شود.
نمونه از بین دانش آموزان مقطع تحصیلی راهنمایی و بین سنین 12-15 سال انتخاب شدند.
1-8- تعاریف مفهومی و عملیاتی متغییرهای پژوهش
1-8-1- تعریف مفهومی ادراک خود: افکار و نگرش های هر فرد نسبت به خود یک نظام مفهومی را تشکیل می هد که « ادراک خود » نامیده می شود (محسنی، 1375).
1-8-2- تعریف عملیاتی ادراک خود: نمرات بدست آمده از مصاحبه بالینی ادراک خود دیمون و هارت می باشد. این مصاحبه شامل هفت بخش اصلی است که چهار بخش آن به بررسی جنبه های «خود به گونه موضوع» و سه بخش آن به مطالعه ابعاد «خود به گونه فاعل » اختصاص دارد.
1-8-3- تعریف مفهومی عزت نفس: عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموع افکار، احساسات، عواطف و تجربیات مان در طول زندگی ناشی می شود. مجموعه هزاران برداشت، ارزیابی و تجربه ای که از خویش داریم باعث می شود که نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن، و یا برعکس احساس ناخوشایند بی کفایتی داشته باشیم(کلمز، کلارک و رینولدوبین، 1373).
1-8-4- تعریف عملیاتی عزت نفس: در پژوهش حاضر عزت نفس مفهومی است که بوسیله آزمون 58 ماده ای کوپر اسمیت سنجیده می شود. که 50 ماده آن 4 خرده مقیاس عزت نفس (فردی، تحصیلی، خانوادگی و اجتماعی) را اندازه گیری می کند.
1-8-5- تعریف مفهومی قلدری: قلدری عبارت است از یک فعالیت منفی و اغلب همراه با پرخاشگری و یا فعالیت هایی که توسط یک فرد یا گروهی از افراد بر علیه فرد یا افراد دیگر در یک دورهی زمانی صورت می گیرد.این امر تعدی و سوء استفاده می باشد و با توجه به یک عدم تعادل قدرت صورت می گیرد (راس و موندا، 2011).
1-8-6- تعریف عملیاتی قلدری: عبارت است از نمراتی است که دانش آموزان در پرسشنامه قلدری الویوس بدست می آورند. علاوه برآن، قلدری در این تحقیق بر اساس نظر معلمان در خصوص میزان شاخص های قلدری دانشآموزان موررد سنجش قرار میگیرد.
1-8-6-1- شاخصهای رفتار قلدری
قلدری کلامی : مسخره کردن، صدا کردن افراد با نام و القاب زشت و نامناسب و آزار دهنده، متلک گفتن
قلدری روانی : به طور کامل نادیده گرفتن یا بیرون انداختن از گروه دوستان، محروم کردن از گروه دوستان و یا محروم کردن از اهداف، طعنه زدن به افراد از منظر جنسی و نژادی، علاقه به متمرکز کردن توجه اطرافیان به خود، شایعهپراکنی و سعی در متنفر کردن دیگران از شخص
قلدری جسمانی: ضربه زدن، لگد زدن و هل دادن ، حبس کردن در مکانهای بسته، آسیب زدن به دارایی و گرفتن پول اشخاص و مجبور کردن کسی برای انجام دادن کاری در برابر خود
در صورتی موارد ذکر شده به عنوان رفتار قلدری شناخته میشود که:
همانطور که قبلا گفته شد سه مورد بالا است که رفتار قلدری را از رفتار پرخاشگری جدا میکند.