مقاله خود از ابزارهایی کیفی به عنوان ابزارهایی یاد میکند که از بیشترین جاذبه و کاربرد در میان محققان و دانشجویان این رشته برخوردار است. از آن میان میتوان به استقراء تحلیلی، تحلیل منطقی، تحلیل رویداد، تحلیلهای استعاری، تحلیل قلمرو، تحلیل هرمنوتیکی، تحلیل گفتمان، نشانه شناسی، تحلیل محتوای کیفی اشاره کرد. سنتهای مطالعاتی مورد علاقه دانشجویان را نیز مطالعات(خرده)فرهنگی جوانان، مطالعات جنسیت و زنان، مطالعات فرهنگی مصرف و سبک زندگی، مطالعات بازنمایی و رسانه، فیلم و سینما و مطالعات پسااستعماری می داند. همچنین از دید وی دستاوردهای این تحقیقات علاوه بر ایجاد تغییر و گسست در چرخه روتین پژوهشهای متعارف دستورکارهای جدیدی را در مطالعه فرهنگ و اجتماع شکل داده و پلی میان علوم انسانی اجتماعی برقرار ساخته است(1389: 53).
محمود شهابی نیز در مقاله ای با عنوان «کارنامه مطالعات فرهنگی در ایران» ضمن اشاره به این نکته که ارزیابی وضعیت مطالعات فرهنگی با گذشت تنها یک دهه از نهادینه شدن آن در ایران زودهنگام است تاکید میکند بین رشتهای و چندمعنایی بودن مطالعات فرهنگی باعث شده که نتوان فهرستی مورد وفاق از دستاوردهای این حوزه مطالعاتی در ایران تهیه کردوی در توضیح دستاوردهای مطالعات فرهنگی از مواردی همچون اتخاذ رویکردهای سلسله مراتبی یا غیر جمال شناسانه، غیر ذات گرایانه گفتمانی، پویا و غیرناب گرایانه به فرهنگ براساس مفروضات معرفت شناختی و روش شناختی پذیرفته شده در برخی گفتمان های مطالعات فرهنگی در ایران و تاکید پدیدارشناسانه بر اهمیت تجربه زیسته به عنوان منبع شناخت یاد میکند. فاصله گرفتن از نگاههای آسیب شناسانه گفتمان رسمی و دیدگاه های منزه طلبانه پوزیتویستی در انجام تحقیقات و دخالت در وضعیت گروههای به حاشیه رانده شده از طریق تولید دانش رویدادها، جریانات و ترتیبات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نهادی جامعه ایرانی نیز دو دستاورد دیگر مطالعات فرهنگی در ایران محسوب می شود. از دید وی ناتوانی مطالعات فرهنگی در شکلدهی به آگاهیهای اجتماعی از طریق واردکردن مفاهیم یا محتوای علمی در زبان محاورهای با هدف عقلانیتر کردن
و هدفمندتر کردن کنش فردی و جمعی نیز مهم ترین ناکامی این رشته نوپا در ایران محسوب میشود. از دیگر ناکامیهای مطالعات فرهنگی در ایران نیز میتوان به تناظر، تناسب و پیوند سست و ضعیف بین هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روشهای تحقیق مورد استفاده در فرآیند تحقیق و همچنین ناتوانی این رشته در تاثیرگذاری بر نحوه بازنماییاش در جامعه اشاره کرد(همان منبع:75).
در مقالهای با عنوان «پیشرفت های اخیر در مطالعات فرهنگی»، نعمت الله فاضلی سعی شده تا با ذکر مصادیق و نمونههایی از فعالیتهای موفق فکری و معرفتی محققان و دانش آموختگان رشته مطالعات فرهنگی در ایران پیشرفتهای سریع این رشته در ایران توضیح داده شود. از دید وی ظهور مطالعات فرهنگی در ایران به مثابه یک گفتمان انتقادی درباره فرهنگ مدرن ایران را همزمان با ظهور نخستین جریان یا نسل روشنفکری ایران میداند. شکلگیری این رشته در پنج دانشگاه کشور، ترجمه و تالیف تعداد قابل توجهی منابع و متون آموزشی و پژوهشی دانشگاهی، دفاع از حدود سیصد پایان نامه کارشناسی ارشد در دانشگاههای مختلف در این زمینه، پرورش متخصصان مختلف در حوزههای نقد ادبی، تاریخ جامعهشناسی و انسانشناسی در ایران در طول ده سال گذشته از جمله پیشرفتهای اخیر مطالعات فرهنگی میداند(همان منبع: 87).
کاظمی، رضایی و ناظرفصیحی(1390) نیز در مقاله ای با عنوان «مطالعات فرهنگی و آینده علوم اجتماعی در ایران» که در دست انتشار است به بحث در مورد شرایط شکلگیری مطالعات فرهنگی در ایران و خصیصههای مطالعات فرهنگی ایرانی میپردازند. این گروه درصدد برآمدهاند تا چگونگی نزدیک ساختن علوم اجتماعی به مطالعات بومینگر از سوی مطالعات فرهنگی را تشریح کنند. نویسندگان در این مقاله پس از اشاره به مبانی فکری و معرفتی مطالعات فرهنگی در ایران و سرچشمههای آکادمیک و نهادیشدن آن در ایران به سراغ مناقشات و گفتمانهای مطالعات فرهنگی در ایران نیز میروند. بررسی مقایسهای طرح درس و پایان نامههای دانشجویان این رشته در سه دانشگاه علامه طباطبایی، علم و فرهنگ و تهران در کنار نقد و بررسی آراء نسل اول از بزرگان و صاحب نظران مطالعات فرهنگی در ایران بخشی دیگر از کار را تشکیل میدهد.
مهری بهار نیز هم اکنون در حال انجام تحقیقی پیرامون «تاریخ شفاهی مطالعات فرهنگی در ایران» است. در این پژوهش سه نسل از متفکرین مطالعات فرهنگی در ایران شناسایی شده و دادههای بدست آمده از مصاحبههای عمیق با این افراد تحلیل محتوای کیفی میشود. بخش دیگری از کار نیز استخراج عناوین پایاننامههای مطالعات فرهنگی و شناسایی سازمان ها و موسسات فعال در این زمینه است.
همانطور که ملاحظه میشود در هیچ از این مطالعات، تحقیق جامعی در مورد پایان نامههای دانشجویان این رشته صورت نگرفته است. بسیاری از داده ها نیز فاقد جامعه آماری مشخصی است. در تحقیقی که پیش رو داریم سعی شده است تا غالب ملاحظات موجود در این حوزه از منظر موضوعات تحقیق، روششناسی، نتایج و پیشنهادات نقد و بررسی شود. این مطالعه به نوبه خود نخستین گام در بررسی روشمند و اصولی دستاوردها و ناکامیهای مطالعات فرهنگی ایرانی در طول یک دهه از ورود آن به نظام دانشگاهی در ایران به مثابه یک رشته به شمار خواهد رفت.
در تمام جوامع پیچیده ، جوامعی که دارای تقسیم کار اجتماعی هستند، دسترسی مردم به امکانات و تسهیلات زندگی و برخوداری از شان و حرمت(پرستیژ) اجتماعی، کم و بیش نابرابر است. قشربندی اجتماعی، واژه عامی است برای وصف ساختارهای منظم این نوع نابرابری اجتماعی، یا به عبارت دیگر دسته بندی سلسله مراتبی توزیع نابرابر پاداش های مادی و نمادی است. در جوامع ماقبل سرمایه داری ف نابرابری ها و قشربندی اجتماعی عمدتا پیامد نابرابری های ذاتی به شمالر می آمد و امری طبیعی یا تقدیر الهی محسوب می شد (کرامپتون ،1993). به عنوان مثال ارسطو در کتاب سیاست، بردگی را امری طبیعی و سودمند می داند: » آیا کسی هست که طبیعت او را برای بردگی در نظر گرفته باشد و برای او چنین وشغی متناسب و درست نباشد؟… هم لازم و هم سودمند است که برخی فرمانروایی کنند و برخی فرمانبری. برخی از مردم دم زدن برای عبودیت و برخی برای حکومت معین شده اند»
در عصر جدید، از زمان ظهور و گسترش مدرنیسم ، نظام اعتقادات سنتی ، از جمله اعتقاد به طبیعی یا مقدر بودن نابرابری های اجتماعیمورد تایید قرار گرفت. در مخالفت مستقیم با این اعتقاد که انسان به طور طبیعی یا مقدر به دینا می آید، این اعتقاد پا گرفت که حکم انسانیت همه انسان ها برابر زاده می شوند نه نابرابر. بدین ترتیب مفروض داشتن برابری انسان ها، بر مفروض داشتن نابرابری های اجتماعی چیره شد. پرسش هایی نظیر « اگر برابری وضعیت طبیعی اسنان است چرا نابرابری اجتماعی وجود دارد؟» ، اگر همه افراد داری حقوق طبیعی اند چرا که برخی دیگران تفوق دارند؟ از جمله موضوعات اصلی تاملات نظری شد( همان ، 3). به طور کلی جریان های عمده جامعه شناسی با دو دیدگاه نظری متفاوت به این پرسش ها پاسخ داده اند: یکی دیدگاه کارکردگرایی و دیگری دیدگاه تضاد .در دیدگاه کارکردگرایی قشربندی اجتماعی داری کارکردی مثبت برای حفظ تعادل نظام اجتماعی جامعه به شمار می آید (تامین، 1388) . قشربندی ، مکانیسمی به شمار می آید که جایگاه های اجتماعی توسط افراد شایسته را تضمین می کند. اما در دیدگاه تضاد توزیع نابرابر قدرت، مالکیت و پرستیژ ، نوعی امتیاز اجتماعی به شمار می آید که نخبگان و سرآمدان جامعه به زیان منافع اکثریت افراد جامعه آن را به خود اختصاص داده اند. در هر جامعه ای که امکان تولید مازاد فراهم می آید، عده ای بیش از دیگران به ثروت و قدرت ( که متقابلا همدیگر را تقویت می کنند) دست می یابند و به اتکای همان ثروت و قدرت همواره در پی حفظ جایگاه رفیع شان هستند، در حالی که دیگران می کوشند جایگاهشان را ارتقا بخشند. از این رو قشربندی اجتماعی سرچشمه کشمکش و تضاد دائمی در جامعه است و مایه تضعیف یگانگی اجتماعی و مانعی در راه رشد و شکوفایی جامعه می شود ( تامین ، 1388 :19).
با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، در تحقیق حاضر در پی پاسخگویی به این سول اصلی هستیم که چه عواملی بر شکل گیری قشربندی اجتماعی موثر است ؟ و سهم هر یک از این عوامل در تبیین شکل گیری قشربندی اجتماعی موجود در میان شهروندان شهر اهواز تا چه اندازه می باشد ؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
دستیابی به منابع ارزشمند و کمیابی مانند ثروت، قدرت دانش و منزلت ، افراد را در لایه های مختلف سلسله مراتب جای می دهد؛ و به این ترتیب جایگاه آن ها در جامعه یا به عبارت پایگاه پایگاه اجتماعی – اقتصادی آان را تعیین می کند. پایگاه اجتماعی – اقتصادی همانند یک قالب یا ظرف اجتماعی است که در چارچوب آن شیوه مواجهه افراد با محیط اجتماعی ساخته و پرداخته می شود.
تاثیر نظام قشربندی جامعه بر الگوهای فکری و رفتاری مردم، موضع مهمی است که از سال ها پیش از جنبه های مختلف توجه جامعه شناسان کلاسیک( در راس آن ها مارکس ، وبر ، و پاره تو) و جامعه شناسان معاصر( مانند دارندوف ، لنسکی ، پولانتزاس ، رایت ، پارکین و گیدنز) را به خود جلب نموده است.
جامعه شناسان تاکنون دریافته اند که تقریبا هر جنبه ای از زندی ما انسان ها از جمله بهره هوشی ، موفقیت تحصیلی ، معیارهای تغذیه ، عقاید سیاسی، بیماری هایی که از آن رنج می بریم و حتی نوع عادت های ما در روابط جنسی ، با پایگاه ما در سلسله مراتب اجتماعی مان مرتبط است( رابرتسون ، 1372 :204).
به رغم اهمیتی که قشربندی جامعه و گستردگی نفوذ آن بر پدیدهها و امور اجتماعی مختلف ، مطالعه اختصاصی آن چندان مورد توجه محققان ایرانی قرار نگرفته است. در اغلب پژوهش ها وضعیت طبقاتی یا پایگاه اجتماعی – اقتصادی به منزله یک متغیر زمینه ای یا مداخله
کننده بررسی شده و به منزله یک متغیر مستقل و مجزا کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است.
این در حالی است که جست و جو در ساختار قشربندی جامعه ایران و پیامدهای حاصل از آن در جهات مختلف حایز اهمیت است و این قبیل تاملات می تواند برای جامعه شناسی ایران سرچشمه بصیرت های تازه ای باشد.
در جامعه امروزی ، قشربندی اجتماعی با پنج خصلت اصلی تعریف شده است: (تامین،1388: 27)
قشربندی خصلتی اجتماعی دارد به دلیل برخوداری از 5 ویژگی شامل ؛ ضرورت صفات اجتماعی قشربندی ،هنجارها و ضمانت اجراها، ضرورت جامعه پذیر کردن هر نسل، ناپایداری ذاتی آرایش قشربندی اجتماعی ، ارتباط قشربنید با نهادهای اجتماعی دیگر (لیپست ، 1381)
قشربندی پدیده ای قدیمی است : براساس پژوهش های تاریخی قشربندی در دسته های کوچک ایلی که از صورت های اولیه زندگی اجتماعی بوده وجود داشته است (همان)
قشربندی پدیده ای جهانی است : در واقع قشربندی در دو سطح وجود دارد ،یکی نظام جهانی قشربندی که کشورها وملت ها را به دودسته دارا وندار تقسیم می کند . واین نظام در درون قشربندی هرکشور وجود دارد
قشربندی پدیده ای با صورت گوناگون : صورت های گوناگون نابرابری از لحاظ شدت وضعف ونابرابری، نظام های قشربندی میان دو حد نهایی توزیع شده اند. حد نهایی همه پایگاهای اجتماعی (از لحاظ نظری)برابر تلقی شده وسهم مساوی از قدرت ومالکیت وحیثیت اجتماعی دارند.در حد نهایی مقابل پایگاهای اجتماعی بسیار نابرابرتوزیع شده است وجابجایی میانشان غیر ممکن است (همان)
قشربندی ، پدیده ای با پیامدهای ویژه : نابرابری در قدرت و ثروت، در ارزیابی اجتماعی و در پاداش روانی پیامدهایی را دارد که می توان آن ها را در دو مقوله بزرگ جای داد. ا- فرصت های زندگی ، 2-سبک زندگی
اهمیت و ضروت بررسی این موضوع تا اندازه ای است که یکی از مهم ترین مسائل اجتماعی محسوب می وشد که بسیاری از کشورها جهان مخصوصا عقب افتاده یا در حال توسعه با آن دسته پنجه نرم می کنند. توجه بسیاری از جامعه شناسان را از جمله مارکس ، وبر ، کوهن ، گیدنز و بسیاری دیگر به خود مشغول داشته است یکی از دلایل اجتماعی بودن قشربندی ،ارتباط داشتن آن با نهاد های دیگر جامعه است که چنین ارتباطی را وابستگی متقابل نهادی می گویند(تامین،1388: 27)این امر لزوم بررسی همه جانبه و جامعه شناختی مسئله قشربندی اجتماعی را آشکار می سازد.
از سوی دیگر، با توجه به تکثر قومیتی در کلانشهر اهواز ، و در نتیجه عدم یکپارچگی این شهر به لحاظ قومیتی و ناهمگونی فرهنگی ، می توان گفت مسئله قشربندی اجتماعی از جمله مسائلی است که پدیده چندقومیتی را نیز در این شهر دامن می زند(نریمانی،1389). با توجه به آنچه گفته شد، ضرورت مطالعه قشربندی اجتماعی به ویژه از حیث عاملی که در ایجاد سایر مسائل اجتماعی از جمله بحران های هویتی ناشی از تکثر قومیتی ، نزاع های دسته جمعی اقوام مختلف در کلانشهر اهواز و عدم رعایت قوانین و مقررات و … بسیار مهم و حائز اهمیت است، بیش از پیش آشکار می گردد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف اصلی
بررسی عوامل اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی موثر بر شکل گیری قشربندی اجتماعی در شهروندان شهر اهواز
1-4-2- اهداف جزئی
1-4-2-1- بررسی رابطه بین متغیرهای جمعیت شناختی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-2- بررسی رابطه بین میزان تحصیلات و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-3- بررسی رابطه بین میزان درآمد خانواده و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-4- بررسی رابطه بین سبک زندگی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-5- بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-6- بررسی رابطه بین سرمایه فرهنگی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-7- بررسی رابطه بین سرمایه اقتصادی و شکل گیری قشربندی اجتماعی
1-4-2-8- بررسی رابطه بین دینداری و شکل گیری قشربندی اجتماعی
.Social stratification
.Monis
[3] . Continuum
[4] . Position Scale
.Social position
-ضرورت واهمیت مسئله:
در باب اهمیت موضوع باید گفت که جامعه ی ایران به خصوص در صدسال اخیر دچار تحولات اساسی شده است که به تعبیری ناشی از قدم نهادن به مرحله ی مدرنیسم است.همزمان با درگیر شدن هرچه بیشتر جامعه با پیامد مدرنیسم ،برخی مفاهیم ودستاوردهای آن مانند انتخابات آزاد،قانون اساسی وحکومت قانون نیز وارد عرصه های زندگی اجتماعی وسیاسی ایرانیان شده است.این ارزشها در تقابل جدی با ارزشهای پدر سالارانه واقتدار گرایانه ای قرار گرفته است که ناشی از سنت دیرینه ی حکومت های مطلقه از نوع استبداد شرقی است.در چند دهه ی اخیر نیز موضوع مشارکت سیاسی در روستاها به دلیل پدید آمدن گروه های جدید روستایی که دارای تحصیلات بالاتر وبرخوردار از وسایل ارتباط جمعی (که خود منجر به آگاهی روستاییان از مسائل مختلف می شود که ممکن است تاثیر مثبت یا منفی در توجه به مسائل مختلف داشته باشد)،امکانات اقتصادی بیشتری هستند ابعاد تازه تری پیدا کرده است.
از طرف دیگر ما می توانیم اهمیت موضوع را در دو قالب کلی مورد بررسی قرار دهیم:
1.مشارکت سیاسی ونقش آن در توسعه ی سیاسی کشور،که خود نشان دهنده ی میزان اهمیت مردم به اتفاقات سیاسی ومیزان دخالت وشرکت آنها در این اتفاقات است ودر بعضی از مواقع نشان دهنده ی میزان رضایت مردم از دولت یاآن حکومت است وهمچنین می تواند نشان دهنده ی میزان ابراز وجود مردم در مسائل واتفاقات سیاسی ومیزان اهمیت شرکت مردم در این اتفاقات از طرف حکومت یا دولت باشد.
2.شوراها به طور عام وشوراهای روستایی به طورخاص:شوراها یکی از راه های مداخله یا مشارکت مردم در تصمیماتی است که در جامعه صورت میگیرد ودرروستاها نیز برای اینکه مردم روستایی احساس کنند دارای اهمیت هستند یانظرشان مهم است شوراهای روستایی یکی از راه های جلب رضایت و اهمیت دادن به روستاییان است.
از طرف دیگر نیز این موضوع مورد اهمیت است که به نظر می رسد در روستاها به عنوان اجتماعاتی مبتنی بر روابط شخصی وخویشاوندی (نزدیک به تعریف تونیس از اجتماع)وباتفکیک اجتماعی کم(در معنای موردنظر دورکیم)وخلاصه به علت اجتماعی-فرهنگی وجغرافیایی خاص اش،سیاست ومشارکت سیاسی معنای ویژه ای داشته باشد متفاوت ازشهرهاست.به این ترتیب که سیاست ومشارکت سیاسی در روستاها بیشتر اعمال روزمره ی زندگی وروابط مستقیم قدرت است.در این حالت دلالت سیاست بیشتر ناظر برملزومات عینی زندگی خواهدبود.یعنی زندگی درروستامنظومه ای همگون ونامتمایزUndifferentiated)) یاکمتر تمایز یافته از شئون مختلف زندگی است وروابط شخصی وچهره به چهره محل انعکاس این زندگی است که طبعا تنیدگی شئون اجتماعی،فرهنگی واقتصادی وسیاسی را در هم ایجاب می کند(یعنی همان جنبه هایی که دراین پایان نامه ازآنها به عنوان عوامل موثر بر مشارکت میخواهیم استفاده کنیم)،به این ترتیب سیاست نیز معنایی معادل اعمال روزمره وچهره به چهره خواهد داشت واین بابرداشت از مشارکت سیاسی یا بهتر بگوییم امر سیاسی در شهرها تفاوت دارد.بدین گونه می توان انتظار داشت که امر سیاسی در شهرها در نقطه ی مقابل آن چه ذکر شد قرارگیرد.در شهرامرسیاسی بیشتر در معنای خاص آن حضور دارد.یعنی به عنوان حوزه ای منفک ومشخص از حیات اجتماعی به همراه روابط ومعنای خاص خودش(فکوهی،34:1383).همانگونه که بالاندیه درکتاب«انسان شناسی سیاسی»بیان می کند یکی ازآثار استعمار به عنوان نیروی تجددبخش،بربافت سیاسی جوامع سنتی،فروکاستن سیاست یا سیاست زدایی بوده است.یعنی تغییرهر امر سیاسی به صورت یک مساله ی فنی در حوزه ی صلاحیت بوروکراتیک وخروج آن از زندگی روزمره ی مردم.به عبارت دیگر در طی فرایند مدرنیزاسیون شان سیاسی حیات اجتماعی جوامع سنتی وجهه ای متمایز ومشخص به خود می گیرد وازحالت سنتی که در زندگی روزمره وروابط چهره به چهره متجلی می شد،خارج می شود.شوراهای(روستایی)نیز میتواند یکی از این نمادهای مدرنیزاسیون یا مشارکت جدید باشد که وارد زندگی روستاییان شده است (همان:35).
-اهداف (یاسوالات تحقیق):
اهدافی که نگارنده دارد در قالب سوالات زیر مطرح شده است وآنرا می توان به دو دسته ی اهداف اصلی واهداف فرعی تقسیم کرد.
الف)اهداف اصلی(یا سوالات اصلی):
-مهم ترین عوامل تاثیر گذار برمشارکت سیاسی روستاییان از سال 1378(یعنی سالی که قانون تشکیل شوراها وانتخابات آن اجرا شد)چه بوده است؟که ما این عوامل را در ابعاد اقتصادی،سیاسی،فرهنگی واجتماعی بررسی خواهیم کرد وآن را در زمینه ی شرکت مردم در انتخابات شوراهای روستایی نشان می دهیم.
-کدامیک از عوامل از همه تاثیر گذارتر بوده است؟برای مثال آیا انگیزه ی مادی یا سیاسی (اندیشه ی حفظ نظام ومقابله با دشمن خارجی از طرف مردم)،فرهنگی(ساخت سنتی جامعه ی روستایی)یا اجتماعی(نگرش همگانی مردم روستا نسبت به تبعیت از یک قدرت بالاتر یا ولی نعمت بالادست که درواقع ناشی از همان ساخت پدرسالاری درجامعه سنتی است.)تاثیرگذاربوده است؟
-درکدام یک از دوره های سه گانه اجرای انتخابات شوراهای(روستایی)مشارکت مردم روستایی اهمیت بیشتری پیدا کرده است؟واین اهمیت به چه دلیل بوده است؟(مثلا آیا به دلیل تبلیغات وسیع برای نشان دادن محبوبیت دولت ونظام بوده است ویا ناشی از روندطبیعی بها دادن به افراد در حاشیه ی (روستاییان)بوده است؟چون اعتقاد نگارنده براین است که در گذرزمان چون روح انسان بزرگتر،خواسته هاوآگاهی های انسان بیشتر می شودوشرایط نیز متحول ترمیشود.به طور طبیعی انسان میل به تاثیرگذاری وباارزش قلمدادشدن دارد ودوست دارد در روندامورمداخله کند(چه در سطح خردوچه کلان)که البته باید شرایط ساختاری وزمینه ای (مثل رای دادن،قانون عوض شدن، ابرازوجودکردن)فراهم شدوگرنه انسان بزرگ ازهرنظر خودش را نمی توانددر محیط تنگ وکوچک وبسته نگه دارد ودرنتیجه در یک شرایط خاص منجر به انقلاب می شود.
ب)اهداف فرعی(یاسوالات فرعی):
-چه گروه هایی از افراد روستایی مشارکت سیاسی بیشتری داشته اند؟
-آیا می توان گفت در دوره ای که صحبت از توسعه ی سیاسی میشده است (دوره ی اصلاحات)مشارکت سیاسی روستاییان بیشتر بوده است؟
-میزان مشارکت روستاییان در آخرین انتخابات شوراها (سال86)نسبت به دوره های گذشته چگونه بوده است؟
-مروری برتحقیقات پیشین:
درزمینه ی مشارکت سیاسی تحقیقات فراوانی صورت گرفته است که بیشتر محققان آن ازحوزه ی علوم سیاسی بوده اند.همچنین درزمینه ی شوراها (ی روستایی)می توان تحقیقات فراوانی رامشاهده کرد که اغلب محققان آن ازحوزه ی جغرافیا وتوسعه ی کشاورزی بوده اند.درزمینه ی رابطه بین روستاییان ومشارکت نیز می توان مطالعاتی رامشاهده کرد اماآنکه به طور مستقیم به رابطه بین مشارکت سیاسی وشرکت درانتخابات شوراها ی روستایی پرداخته شود محدود است.در اینجا مانمونه ای از مطالعاتی که به طور مستقیم یاغیر مستقیم با موضوع مارابطه دارند رامطرح می کنیم.
1)روستاییان ومشارکت سیاسی درایران،مطالعه ی موردی:روستاهای حومه شهرستان بوشهر(چاه کوتاه،آبطویل،تل اشکی): منصور وثوقی،عبدالرسول هاشمیهدف اصلی این مطالعه بررسی وشناخت عوامل اجتماعی موثر برمشارکت سیاسی روستاییان بوده است تا از این طریق برخی از نظریاتی را که تحت عنوان نوسازی مطرح شده است،بتوانند در جامعه ی مورد مطالعه آزمون کنند.(چارچوب نظری این تحقیق برپایه ی نظریه ی نوسازی بوده است.)برخی از این عوامل که در نظریات دانیل لرنر ،اینکلس واسمیت،رابرت دال،لیپست وهانتینگتون به عنوان عوامل نوسازی کننده ی جامعه ورواج دهنده ی اشکال جدید رفتارهای اجتماعی بیان شده انددر این تحقیق عبارتند از:وضعیت اقتصادی،شغل،تحصیلات،ارتباط باشهر،استفاده از وسائل ارتباط جمعی.علاوه براین برخی عوامل روان شناختی مثل احساس بی قدرتی واعتماد به دولت در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته اند.
نتایج تحقیق حاکی ازآن است که بین دونوع مشارکت سیاسی رسمی وغیر رسمی درخصوص متغیر های مورد مطالعه تفاوت قابل ملاحظه ای وجود دارد.به این صورت که مشارکت سیاسی غیر رسمی همراه باافزایش سطح تحصیلات، ارتباط باشهر واستفاده از رسانه های گروهی و تحصیلات ابتدایی افزایش یافته است،و بعد از آن رو به کاهش گذاشته است. ازطرف دیگر مشارکت رسمی همبستگی بسیاری بااعتماد به دولت داشته وهرچه اعتماد به دولت بیشتر بوده،مشارکت سیاسی رسمی بیشتر شده است.در حالیکه رابطه ی معناداری بین این عامل ومشارکت سیاسی غیر رسمی به دست نیامد.این موضوع نشان می دهد که مشارکت سیاسی غیر رسمی بیش از جنبه ی رسمی مشارکت مرتبط باشاخص های توسعه وتاکید کننده ی نظریات نوسازی است.در صورتی که ساختار سیاسی وعوامل محیطی در مشارکت سیاسی رسمی نقش زیادی دارند.
2)نگرشی انسان شناختی برپنداشت روستاییان از مشارکت سیاسی وچندعامل موثر برآن دردوروستای (روستای چشمه نادی وشورقاضی)نمونه ی گرمسار،ناصرفکوهی،
هدف مطالعه بررسی پنداشت و رفتار روستاییان در زمینه مشارکت سیاسی است.و تاکید اساسی بر پنج حوزه ی جنسیت،خویشاوندی،رسانه ها،شهر و ارتباط ملی و محلی است.نتایج حاکی از آن است که بین جنسیت و مشارکت سیاسی رابطه معناداری وجود دارد به طوریکه رای دادن زنان تحت تاثیر مردانشان است.و این رابطه معنادار نیز در رابطه بین خویشاوندی و مشارکت سیاسی وجود دارد به طوریکه انتخاب افراد تحت تاثیر والدین و ریش سفیدان محل است.رسانه ها چندان تاثیری بر مشارکت سیاسی افراد نداشته است،چون مردم بیشتر برای گذراندن وقت خود و تفریح از رسانه ها استفاده می کنند.تصور افراد از شهر متناقض بوده:از یک طرف شهر محل مناسبی برای ارتقای موقعیت اقتصادی جلوه گر شده و از طرف دیگر نوعی وحشت در افراد به خاطر بی ریشگی و از دست دادن هویت در شهر،ایجاد کرده است.در رابطه بین مشارکت سیاسی و رابطه ملی-محلی :بیشتر افراد تحت تاثیر موقعیت محلی خود قرار گرفته اند وبهبود وضعیت اقتصادی عامل ارتباط با خارج از روستا است و نیز دولت باید در راس همه امور باشد.
3)شوراها ومشارکت سیاسی در ایران(1377-1386):محمد علی طالبی
تبیین رابطه تشکیل شوراهای اسلامی با توسعه ی مشارکت سیاسی در ایران طی دهه ی اخیر به عنوان هدف اصلی این تحقیق مدنظر قرار گرفته است.علاوه بر این،تحقیق یاد شده درپی تبیین جایگاه سیاسی شورا ها وبررسی رابطه آن با مفاهیمی چون حکومت های محلی وجامعه ی مدنی است واز این منظر،ظرفیت ها وموانع شوراها در فرایند توسعه ومشارکت سیاسی موردبحث قرار گرفته است. در بررسی نقش شوراها در افزایش مشارکت سیاسی طی ده سال گذشته مشخص گردید که مردم در مجموع نسبت به سایر انتخابات،از انتخابات شوراهای اسلامی استقبال بیشتری نموده اند.اما این وضعیت برای همه ی کشور یکسان نبوده است.استقبال از انتخابات شوراها در مناطق روستایی نسبت به مناطق شهری،در شهر های کوچک نسبت به شهر های بزرگ ودر مناطق کمتر توسعه یافته نسبت به مناطق توسعه یافته،بیشتر بوده است.همچنین بررسی ها نشان می دهد،تشکیل شوراها موجب افزایش مشارکت سیاسی در میان اقوام،اقلیت های مذهبی،جوانان وبانوان شده،ضمن اینکه تمرکز زدایی از قدرت وفعالتر
شدن نهادهای جامعه ی مدنی ازدستاوردهای دیگر شوراها در بحث مشارکت سیاسی بوده است.
اسلام به خصوص مذهب شیعه، حوزه دین را فراگیر میداند، به گونهای که دین طرز تلقی و شیوه نگرش فرد به همه امور زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد(ربانی، 1384: 25). ساختار جامعه ایرانی چه قبل از اسلام و چه پس از گسترش اسلام جامعهای که مذهبی بوده و دارای ویژگیهایی بوده که آنرا با سایر جوامع غیر دینی متمایز میکند. نفوذ روح مذهبی در تمام هنجارها، رفتارها، آداب و سنن و عادات اجتماعی جامعه ایران قابل رویت است؛ نهاد سیاست هم از این قاعده مستثنی نیست.
در بخش سیاست بیشتر نهادهای تحت پوشش آن مانند وزارت، قضاوت، امور دیوانی، اوقاف و بعضی مراکز آموزشی یا به طور مستقیم به دست اولیا مذهبی مدرسه اداره میشدند و یا تحت تاثیر تعالیم دینی قرار داشتند.بدون تردید تعالیم اجتماعی اسلام عامل نیرومندی در نزدیک سازی و پیوند امور اجتماعی و سیاسی با اعتقادات دینی مردم بود.
بطور کلی مدل فرهنگ سنتی جامعه ایرانی مدلی مذهبی بوده که تمامی شئون اجتماعی را تحت نفوذ خود داشته است. بالطبع نهاد سیاست و تمام عناصر و نهادهای وابسته بدان نیز نمیتوانستند از قلمرو نفوذ دین خارج باشند و در سیطره آن قرار نگیرند.
اگر در اسلام سنی قدرت سیاسی خلفا شام و بغداد قدرتی مشروع و حتی دینی تفسیر میشد، اسلام شیعی از روزگار نخست هرگونه قدرتی خارج از محدوده امامت را غیرمشروع میدید و سر ناسازگاری با آن داشت. از نقطه نظر فقهای شیعه و بهویژه از عصر شیخ طوسی، مشروعیت دینی جامعه مؤمنان با حضور فقیهانی تضمین میشد که در عصر غیبت کبرای امام عصر (عج) محل مراجعه مؤمنان در امور دینی خویش قلمداد میشدند و آن هم به دلیل اجازهای بود که آنان در عصر غیبت از ناحیه امام عصر (عج) بدان نائل آمده بودند.
مرجعیت یکی از نهادهای دیرینه متعلق به حیطه جامعه ایران است که در فرایندی انتخابی، کاملا طبیعی و مردمی بر اساس ضوابط و شرایط خاصی به وجود میآید و تداوم مییابد. به همین دلیل نهادی پایدار بوده و در همه زمانها تا حدودی از تعرضهای بنیاد برافکن در امان مانده است(باقی، 1383: 185).
در تمام دورهی تاریخ مذهبی ایران، به ویژه از عصر صفویه به بعد که مفهوم تازهای از مرجع شکل گرفت، جامعه مذهبی ایران تابعی از مرجعیت دینی به شمار میآمد. بدین معنا که در تصمیمگیریهای عمومی جامعه غیر از آنچه که به حکومت مربوط میشد، قدرت مرجعیت در آنها به ایفای نقش میپرداخت. این بخش به لحاظ تاثیرگذاری در جامعه سازوکار مخصوصی داشت و همان گونه که ساختمان دارالحکومه و دارالاماره در اختیار نماینده دولت مرکزی بود، «بیت مرجعیت» به عنوان مرکز ثقل این بخش از تصمیمگیریها عمل میکرد.
افزون بر این، آنکه به طور طبیعی در جوامع دینی میان سررشتهداران دین با عامه متدینین رابطهای وجود دارد که در جامعه شیعی بر اساس مفهوم تقلید شکل میگیرد. لزوم زنده بودن مجتهد، مسلمان شیعه معتقد را در ارتباطی نزدیک با رهبر مذهبی زنده خود قرار میدهد و طبعا او را به عنوان عضوی از یک مجموعه متشکل و متحد در میآورد(جعفریان، 1387: 35).
درباره اجتهاد در اندیشه شیعه، تعریفهای زیادی ارائه شده است، اجتهاد گفتمان ویژهای است که با پیوند نظاموار بین عناصر چهارگانه کتاب، سنت، اجماع و عقل، چونان دستگاهی به تولید و آفرینش احکام و قواعد زندگی و طبعا زندگی سیاسی شیعه میپردازد؛نوعی فرایند فکری است که با گذار از نظام معنایی ایجاد شده، احکام مشروع و الزام آوری برای زندگی سیاسی شیعه تولید میکند و لاجرم، شرایط امکان و نتایج خاصی در اندیشه و عمل سیاسی شیعیان بر جای مینهد(فیرحی، 1388: 291).
اهمیت اجتهاد تا جایی است که فیرحی اجتهاد را به مثابه یک گفتمان در جامعه شیعی تعریف کرده است.«اجتهاد به مثابه گفتمانی است که در یک سوی آن توده بیشمار مقلدان و در سوی دیگر آن مرجع تقلید قرار دارد و مناسبات بین این دو کانون قدرت همواره در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران حایز اهمیت بوده است.» (فیرحی، 1388: 291).
تنها گروهی که در ایران توانستند با از بین بردن قدرت حاکمه دست به انقلاب بزنند و پس از آن حکومتی بر مبنای احکام اسلام بنا نهند روحانیون بودند. با وجود اینکه عوامل بیشماری در پیروزی انقلاب ایران دخیل هستند یکی از عوامل مهم و تأثیر گذار را باید حضور مراجع عظام و در رأس آنها امام خمینی(ره) بدانیم.
اگر در جامعه فقه سنی و حکومتهای معتقد به تسنن، فقیهان آرزومند تحقق و عمل سیاسیون به احکام سلطانی مطابق با شرع بودند و گاه تنها این هدف در حد نظری جلوه میکرد، در تشیع و دست کم از عصر صفوی به بعد، مشروعیت حکومتها با ولایت فقیهان پیوندی استوار داشته است یا دست کم قدرتهای سیاسی نمیتوانستند آنها را در نظر نیاورند.
این امر به دلیل آموزههای اندیشه دینی سیاسی تشیع بوده است. در جنگهای ایران و روس، در قضیه تنباکو، ملی شدن صنعت نفت، مخالفت آیتالله مدرس با قرارداد 1919 و نیز در انقلاب مشروطه تأثیر تمام عیار این اندیشه به روشنی دیده شد و در انقلاب اسلامی تجلی کامل آن هویدا گشت.
در واقع در طول تاریخ اندیشه سیاسی ایران مراجع تقلید به خصوص از عصر صفویه به بعد نقشی اساسی و مهم در کنشهای سیاسی مردم ایفا کردهاند، میتوان گفت در وقایع تاریخی و کنشهای سیاسی مراجع در مرکز توجه مردم قرار داشتهاند و آنها بودند که مردم را تحریک، سازماندهی و بسیج میکردند. بسیاری از این کارکردها را در سایر کشورها احزاب سیاسی ایفا میکنند.
نگاهی به تاریخچه احزاب سیاسی در ایران که از سالهای مشروطه با تشکیل حزب اجتماعیون عامیون اشکال سازمان یافتهای به خود گرفت تا به امروز بیانگر این مهم است که تشکیل احزاب در کشور دارای موانع ساختاری، تاریخی، فرهنگی و قانونی جدی است. تجربه تحزب در ایران به خوبی نشان میدهد که این پدیده نتوانسته به طور مطلوب کارویژهها و اهداف مورد نظر را تأمین کند و معمولاً در نحوه شکلگیری، تداوم حیات حزب، کارویژههای عضوگیری و تعیین خط مشیها و… با نقصانهایی همراه بوده است (اخوان کاظمی،1388: 5).
احزاب در غرب صورت تکوین یافته شوراها و سندیکاهای کارگری و گروههای نفوذ هستند(نوذری،1381: 27). اما در کشور ما هیچ گاه چنین احزابی به وجود نیامد، یکی از عوامل ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، نقش فرهنگ سنتی، اعتقادات مذهبی و نهادهای وابسته آن است.
جامعه ایران جامعهای حزب گریز است و ما در تاریخ اجتماعی ایران نتوانستهایم به تحزب در معنای غربی آن دست یابیم. و برخی از تحلیلها حاکی از این است که فرهنگ ایرانی مغایر با کنش جمعی سازمان یافته است در حالی که در چارچوب مرجعیت و در شبکه مرجع – مقلد در انقلاب اسلامی ایران کنشی جمعی از نوع سازمان یافته آن منجر به پیروزی انقلاب ایران شد. سوالی که مطرح است این است که مرجعیت چگونه کارکردهای احزاب در بستر تاریخ تحولات سیاسی معاصر ایران را انجام داده است؟
مرجعیت به عنوان رهبری مذهبی همواره در تاریخ سیاسی ایران دارای نقشها و کارکردهای متفاوتی بودهاست. تحقیق حاضر در نظر دارد به تبیین و توصیف این نقشها و کارکردها بپردازد.
ب- اهمیت و ضرورت تحقیق
فواید نظری
1- توسعه ادبیات علمی مربوط به نقش و جایگاه سیاسی مرجعیت.
2- مطالعه مناسبات قدرت بین مراجع، تودهها و حکومت.
3- بررسی کارکردهای حزبی مراجع در ایران.
4- ارتقا دانش سیاسی موجود و لزوم توجه به ساز و کارهای مذهبی در پیشبرد اهداف سیاسی.
فواید عملی
1- ایجاد زمینه برای سایر پژوهشگران برای ادامه تحقیقات مفصل و مستقل در این حوزه.
2- استفاده از نتیجه تحقیق در ارائه راهکار و پیشنهاد به سیاستگذاران کشور.
3- توصیف جایگاه مرجعیت در نظام سیاسی ایران.
پ-هدف های تحقیق
هدف اصلی
شناخت کارکردهای حزبی مرجعیت از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی
اهداف فرعی
1- شناخت مبانی نظری مربوط به فرهنگ سیاسی تشیع، مرجعیت و احزاب سیاسی.
2- شناخت جایگاه مرجعیت به عنوان واسطه بین مردم و حکومت از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی.
3- شناخت ابزارهای مرجعیت در جامعه پذیری سیاسی مردم از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی.
4- شناخت نقش مرجعیت در سیاستگذاری و تصمیم سازی سیاسی نظام حاکم از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی.
5- شناسایی نقش مرجعیت در انتقاد از حکومت و اعتراض علیه آن از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی.
ت-سوال های تحقیق
سوال اصلی
کارکردهای حزبی مرجعیت از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران چیست؟
سوالات فرعی
1- مبانی نظری مربوط به فرهنگ سیاسی تشیع، تاریخچه مرجعیت و احزاب سیاسی در ایران چیست؟
2- مرجعیت به عنوان واسطه بین مردم و حکومت از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران چه نقشی داشته است؟
3- مرجعیت از چه ابزارهایی برای جامعهپذیری سیاسی مردم از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی استفاده کرده است؟
4- مرجعیت در سیاستگذاری و تصمیم سازی سیاسی نظام حاکم از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی چه نقشی داشته است؟
5- مرجعیت چه نقشی در انتقاد علیه حکومت و اعتراض علیه آن از انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی داشتهاند؟
ث-تعریف مفاهیم
مقلد: مقلد کسی است که رای مجتهد را بدون آن که مطلع باشد و بر او لازم باشد که از آن اطلاع یابد، اخذ میکند( جعفریان،1387: 170).
مرجع تقلید: مرجع تقلید در مذهب فقهی امامیه به مجتهد جامع الشرایطی گفته میشود که توضیح المسائل (رساله عملیه) یا کتاب استفتائات داشته باشد و دارای پیروانی باشد که در فروع دین و احکام فقهی اسلامی از وی پیروی کنند.
نهاد مرجعیت: نهاد مرجعیت تنها شخص مرجع نیست بلکه نهادی متشکل از مقلدان، روحانیون و مراجع است که در شبکه مرجع – مقلد فعالیت میکنند.
حزب: در این تحقیق حزب نهادی متشکل و سازمانمند است که به عنوان واسطه بین مردم و حکومت ظاهر شده، به جامعه پذیری سیاسی مردم میپردازد و در فرایند نظام سازی سیاسی نقش دارد و در شرایط لزوم به انتقاد و اعتراض علیه سیاستهای دستگاه حاکمه میپردازد.
کارکرد:.کارکرد در معانی فعالیت سودمند، کار، وظیفه، فایده، انگیزه، غایت، نیت، نیاز، نتیجه و پیآمد به کار میرود؛ اما جامعه شناسان بیش از همه بر سه معنای کار، وظیفه و نقش تاکید دارند. (توسلی، 1371: 216 – 217)
تصمیمسازی: فرایندی که در آن شخص یا گروه بر روند تصمیمات اتخاذ شده اثر میگذارد و این روند را تغییر میدهد.
سیاستگذاری: فرایندی که در آن شخص یا گروه بر سیاستهایی که از سوی دستگاه حاکم اتخاذ شده تاثیر میگذارد و روند و نتیجه این سیاستها را با تصمیمات خود تغییر مید
6- مقاله «نهاد مرجعیت شیعه و نقش آن در تحولات اجتماعی ایران معاصر» در 24 صفحه نقش نهاد مرجعیت را در تحولات اجتماعی ایران معاصر بررسی کرده است . در این مقاله، ضمن اشاره به جریان تاریخی شکلگیری نهاد مرجعیت شیعه، تلاشهای حکومت پهلوی برای تضعیف حوزه و روحانیت به بحث گذارده شده، سپس فعالیت سیاسی نهاد مرجعیت دینی در رهبری انقلاب اسلامی ایران و فعالیتهای فرهنگی حوزه علمیه قم در مقابله با جریان غیردینی شدن ایران ارائه گردیده است.
در بخشی از این مقاله آمده است: مردی که مقام « مرجعیت کل» را احراز میکند باید دانشمندترین همه هم قطاران خویش باشد. یک فرد ممکن است مجتهد و یا حتی «مرجع تقلید» نامیده شود، ولی اگر در او ویژگی های مجتهدان دیگر نباشد، ممکن است قدرت، نفوذ و پیروان کمتری داشته باشد. هنگامی که فردی به عنوان مرجع شناخته میشود از او انتظار میرود که فتوای خود را در مسائلی که مورد نیاز مردم میباشند در کتابی به نام کلی «رساله عملیّه» بنویسد و در آغاز هر رساله عملیّه، معمولاً مجتهد بیان میکند که هر مسلمانی باید یا مجتهد باشد و یا مقلّد و یا اینکه به احتیاط عمل کند. کسی که به احتیاط عمل میکند باید مطمئن شود که آنچه انجام میدهد خلاف فتوای هیچ یک از مجتهدان صاحب رساله عملیّه نیست. این شیوه کار کم و بیش تا زمان حاضر ادامه یافته است.
گرچه مراجع کلی تقلید از نظر معلومات و شرایط دیگر مرجعیت، که معمولاً مورد انتظار بوده، مانند وارستگی و تقوا به شیوه ای بسنده، شایستگی مقام احراز شده را داشته اند، ولی نباید تصور کرد که هیچ مجتهد دیگری به شایستگی مجتهدان یاد شده گام بر جهان روحانیت ننهاده است. بسیاری از مجتهدان بوده اند که به هیچ وجه جامعیت و شایستگی شان کمتر از رهبران مزبور نبوده، ولی پرهیز از قبول مسئولیت، مانع پذیرش مرجعیت آن ها شده است.
این مقاله در تابستان 1383 در شماره دهم مجله شیعهشناسی به قلم علی ربانی خوراسگانی به چاپ رسیده است.
7- کتاب «جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران» تالیف حجت الاسلام رسول جعفریان است که به دوره 1320 تا 1357 از روی کار آمدن محمد رضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است؛ در این کتاب نویسنده جرایان و سازمان های مذهبی و سیاسی ایران را از نظر منشا پیدایش و اثرگذاری در انقلاب مورد بررسی قرار داده است.
کتاب حاضر، گزارش کوتاهی از چگونگی رشد و برآمدن جریانهای مذهبی ـ سیاسی در روزهای پس از شهریور 1320 (زمان تبعید رضا شاه) تا پیروزی انقلاب اسلامی است، دورهای که روحانیان، دینداران و گروههایی که به نوعی در اندیشه احیای دین یا هماهنگ ساختن آن با دنیای جدید بودند، کوشیدند با اقدام به نوعی خانهتکانی، دین را که در دوره رضاخان گرفتار انزوا شده بود، احیا کنند و آن را در پیوند بیشتری با جامعه و سیاست قرار دهند.
آنها سعی داشتند تجربه جدیدی را در رویارویی با دنیای نو، عملی سازند؛ تجربهای که در نهایت به تأسیس جمهوری اسلامی ایران منجر شد.
این تلاشها در کتاب حاضر در دو بخش بررسی شدهاند. نخست، تلاش تشکلهای منظم اعم از گروهها، احزاب، انجمنها و سازمانها و در بخش دوم، تلاش جریانهای فکری که طیفی از نیروهای اجتماعی را تحت تأثیر قرار دادند و با ایجاد موجهای فکری، آنان را به سمت و سوی خاصی هدایت کردند.
کتاب حاضر، شامل هشت فصل با عنوانهای؛ بازگشت دین به عرصه جامعه و سیاست، فعالیتهای حوزوی از اواخر دهه 30 تا انقلاب اسلامی سال 57، جریانهای مذهبی ـ سیاسی فعال دهه 40 تا اوائل50، اسلام انقلابی سازمان مجاهدین خلق، حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی، گروهها و جریانهای فعال مذهبیـ سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی، نویسندگان برجسته آثار دینی ـ سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی و جریانهای تجدید نظر طلب در عقاید شیعه است.
چ- روش انجام تحقیق و ابزار گردآوری اطلاعات
روشی که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است، روش کیفی توصیفی از نوع مطالعات اسنادی و تاریخی است که با استفاده از این روش سعی میشود جایگاه مرجعیت در نظام سیاسی ایران توصیف شود. برای انجام تحقیق و گرد آوری اطلاعات از ابزار فیش برداری از اسناد و مدارک تاریخی، مقالات و کتاب های منتشره داخل و خارج کشور، مصاحبه، جستجو در اینترنت و غیره استفاده شده است. این تحقیق با رویکری جامعه شناسی سیاسی انجام شده و هدف از آن مطالعه حوادث تاریخی و تاریخ نگاری نیست به همین خاطر تمام موارد تاریخی برای عناوین ذکر نشده و تنها شواهد مهم مورد استفاده واقع شده است.
ح-محدوده زمانی و مکانی
این تحقیق از سال وقوع انقلاب مشروطه(1285) تا سال وقوع انقلاب اسلامی ایران(1357) را مورد بررسی قرار داده است.
خ-فصول و سازمان دهی تحقیق
این پایان نامه در قالب 6 فصل به بررسی کارکردهای حزبی مرجعیت در ایران در بازه زمانی انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ایران میپردازد.
فصل اول این تحقیق در بردارنده کلیات تحقیق است در این فصل اهمیت و ضرورت، هدفها و سوالات تحقیق بیان شده و برخی از مفاهیم مورد استفاده تعریف شده است؛ همچنین در قسمت پیشینه تحقیق خلاصهای از مقالات، کتب و تحقیقات درباره مرجعیت در ایران ذکر شده است.
در فصل دوم این پایان نامه چارچوب نظری احزاب سیاسی و تاریخچه مرجعیت مورد بررسی قرار گرفته است؛ در این فصل در ابتدا تعاریفی از احزاب سیاسی و کارکردهای آنها در جامعه عنوان شده است، سپس جایگاه مرجعیت در فرهنگ سیاسی تشیع و تاریخچه آن طرح شده است.
در فصل سوم نقش مرجعیت به عنوان واسطه بین مردم و حکومت از مشروطه تا انقلاب اسلامی بررسی میشود؛ نقش ساختاری مرجعیت در اسلام به عنوان واسطه، دلایل واسطه بودن مرجعیت بین مردم و حکومت از جمله عناوینی هستند که در این فصل به آنها پرداخته شده است.
در فصل چهارم ابزارهایی که مرجعیت برای جامعه پذیری سیاسی مردم از آنها بهره بردهاند از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. در این فصل جامعه پذیری سیاسی مردم از طریق خطابه، فتوا، بیانیه، تجمعات سیاسی، شاگردپروری، رسانهها، مهاجرت و نظریه پردازی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
در فصل پنجم نقش مرجعیت در سیاستگذاری و تصمیم سازی سیاسی نظام حاکمه از مشروطه تا انقلاب اسلامی بررسی شده است.در این فصل موضوعاتی همچون تصمیم سازی سیاسی مردم از طریق تماس با رجال سیاسی و تاثیرگذاری در سیاستگذاری از داخل نظام بررسی شده است.
در فصل ششم و آخر این پایان نامه نقش مرجعیت در انتقاد از حکومت و اعتراض علیه آن از مشروطه تا انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفته و موضوعاتی همچون نمونههایی از انتقاد و اعتراض مرجعیت از حکومت در مسایل سیاسی داخلی، مسایل سیاسی خارجی و مسایل فرهنگی و مذهبی مورد بررسی قرار گرفته است.
در انتهای این پایان نامه نتیجهگیری نهایی از تحقیقات در مورد کاکردهای حزبی مراجع عنوان شده و منابع و پیوستها ذکر گردیده است.
پژوهش حاضرمیکوشد با شناسایی انواع الگوهای خانواده و شکل مطلوب زندگی خانوادگی تصویر شده در تلهفیلمهای پخش شده از تلویزیون دولتی ایران، نحوهی بازنمایی انواع خانواده و رویکرد کلی این رسانهی فراگیر و تأثیرگذار را در خصوص زندگی خانوادگی مطالعه نماید. به این منظور با مبنا قرار دادن نظریه خانوادهی دموکراتیک گیدنز و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی به مطالعهی برخی از فیلمهای تلویزیونی در چارچوب هفت مؤلفهی تعیین شده در زمینهی نقشها و روابط خانوادگی میپردازد. این پژوهش در پایان با استخراج الگوهای مختلف بازنمایی مؤلفههای مختلف زندگی خانوادگی، چهار الگوی کلی از خانوادههای بازنمایی شده در فیلمهای تلویزیونی شامل خانوادهی دموکراتیک، خانوادهی سنتی، خانوادهی در حال فروپاشی و خانوادهی مطلوب را شناسایی مینماید.
فهرست مطالب
فصل یکم: کلیات
طرح مسئله……………………………………………………………………………………………………………………………………………….4
سوالات پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………………18
فصل دوم: ادبیات نظری
تلویزیون و خانواده ……………………………………………………………………………………………………………………………………22
چارچوب نظری: کاربرد نظریهی راه سوم گیدنز در تبیین خانوادهی دموکراتیک……………………………………………….27
فصل سوم: روش تحقیق
روش تحقیق پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………..34
فصل چهارم: یافتههای پژوهش
یافتههای پژوهش…………………………………………………………………………………………………………………………………….55
الگوهای بازنمایی خانواده در هر فیلم …………………………………………………………………………………………………………89
الگوهای بازنمایی خانواده در فیلمهای تلویزیونی …………………………………………………………………………………………92
فصل پنجم: جمعبندی و نتیجهگیری
جمعبندی و نتیجهگیری………………………………………………………………………………………………………………………… 100
پیشنهادات و محدودیتهای پژوهش………………………………………………………………………………………………………..109
فهرست منابع………………………………………………………………………………………………………………………………………..110
طرح مسئله
پژوهش حاضر بر آن است تا با مطالعهی عناصر موجود در فیلمهای تلویزیونی پخش شده از شبکههای سراسری تلویزیون ایران، الگوهای مختلف زندگی و روابط خانوادگی را در آنها شناسایی کند.
در دوران معاصر با توجه به تحولات مهم و گستردهای که در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی مردم جهان، از جمله مردم ایران، در عرصههای فرهنگی، اقتصادی، تکنولوژیک و … وقوع یافته است، برخی از نهادهای سنتی جوامع، دستخوش تغییر، دگردیسی، تزلزل و یا حتی انحلال شدهاند. خانواده ـ به عنوان یکی از نهادهای اساسی موجود در همهی جوامع ـ در گذشته جایگاهی مستحکم، شکلی نسبتاً ثابت و اهمیتی خللناپذیر در ساختار جوامع داشته است. اما در دوران معاصر، این نهاد دیرپا در نتیجهی تأثیرات روندهای متنوع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و … با مسایل و چالشهای کمسابقهای روبرو شده است.
در نتیجهی تحولات اجتماعی صورت گرفته در خانواده شکل ثابت و نهادینهی خانواده در جوامع مختلف، متناسب با این تحولات، تغییر یافته و به گونههای متفاوت و متکثری تبدیل شده است. شکلگیری گونههای جدید خانواده، همچون خانوادههای همجنسگرا، خانوادههای تکوالد، خانوادههای بدون ازدواج و دیگر تحولات واقع شده در این عرصه، سبب شده است برخی از بحران در نهاد خانواده و فروپاشی آن سخن بگویند و بر آسیبهای ناشی از روند جاری تحولات خانواده بر ساختار جامعه و بی جایگزین ماندن کارکردهای خانوادهی سنتی در جوامع جدید تأکید کنند.
تزلزل نهاد خانواده در بسیاری از کشورهای صنعتی بسیاری از رهبران جهان صنعتی را نگران کرده و دغدغهای به نام حل مسایل مربوط به خانواده را پدید آورده است. به نظر میرسد مشکلاتی که در غرب گریبانگیر خانواده و زندگی خانوادگی شده است، کم کم در ایران نیز رخ مینماید و به یک «مسئلهی اجتماعی» تبدیل میشود.
خانواده در ایران، همچون سایر نهادهای اجتماعی، بیش و کم تحت تأثیر شرایط و روندهای اجتماعی برشمرده قرار گرفته و از تأثیرات این تحولات مصون نبوده است. امروزه در ایران انوع متکثری از الگوهای زندگی خانوادگی وجود دارد که هر یک دچار محدودیتها، مشکلات و آسیبهایی هستند. این مشکلات و آسیبها تا حدی خود را در افزایش نرخ تجرد قطعی، افزایش سن ازدواج، کاهش آمار ازدواج و افزایش آمار طلاق در جامعهی ایران و روند رو به افزایش این آمار در سالهای اخیر نشان میدهند. برخی آمارهای منتشر شده در سالهای اخیر از سوی سازمانهای مختلف که مؤید این مسئله است. بر اساس آمار سازمان ملی جوانان در شش ماههی نخست سال 1388 میانگین سن ازدواج برای پسران 7/27 سال و برای دختران 8/23 سال بوده است که این رقم نسبت به آمار مشابه در سال قبل افزایش سه درصدی و نسبت به ده سال قبل افزایش 27 درصدی داشته است. بر اساس آمار منتشر شدهی شورای فرهنگی اجتماعی زنان نرخ تجرد قطعی (جمعیت مجرد بالای 50 سال) در سال 1385، برای زنان 8/1 در هر هزار نفر و برای مردان 4/1 در هر هزار نفر بوده است که این میزان نسبت به سه دههی گذشته بیش از 3 درصد افزایش برای زنان و بیش از 2 درصد افزایش برای مردان را نشان میدهد. همچنین بر اساس آمار سازمان ثبت احوال در 11 ماه ابتدایی سال 1388، به ازای هر 7 ازدواج یک طلاق صورت گرفته است. آمار منتشر شدهی سازمان ثبت احوال نشان میدهد در مورد 11 ماه ابتدایی سال 1388، میزان ازدواج نسبت به مدت مشابه سال قبل 5/2 درصد کاهش داشته و میزان طلاق نسبت به این دوران 2/13 درصد افزایش داشته است.
تعدیل و حل آسیبهای اجتماعی و مشکلات خانواده در ایران، نیاز به مدیریت فرهنگی اجتماعی صحیح و متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعهی ایرانی دارد. تعیین و ترویج الگوهای مطلوب میتواند در این زمینه راهگشا باشد.
تأثیر رسانههای جمعی بر افکار عمومی و نگرش افراد جامعه، تأثیری انکارناپذیر است. رسانهها میتوانند در ایجاد و ارتقاء منزلت و پایگاه اجتماعی اقشار مختلف مردم و هدایت افکار عمومی جامعه تأثیر گذار باشند. این که رسانهها چه موضع و رویکردی در قبال مسایل اجتماعی اتخاذ میکنند، آن را چگونه باز مینمایانند و یا چه روشهایی را به عنوان راههای مطلوب حل مسایل و مشکلات ارائه میدهند، در جهتگیری نگرشهای عمومی افراد در قبال مسایل اجتماعی و در مهار یا گسترش دامنهی آنها مؤثر است.
توجه اصلی این پژوهش معطوف به عملکرد سیمای جمهوری اسلامی، به عنوان فراگیرترین رسانهی جمعی در ایران در زمینهی خانواده و الگوهای زندگی خانوادگی است.
در میان رسانهها تلویزیون در عین تأثیر گذاری بسیار بالا، از فراگیرترین و پرمخاطبترین رسانهها در جهان و از جمله در ایران محسوب میشود و به خصوص در ایران با توجه به محدودیت سایر رسانهها، اهمیت ویژهای دارد. این رسانهی فراگیر علاوه بر تأثیرگذاری بالا، یکی از مهمترین ابزارهای مدیریت فرهنگی در ایران است که به خصوص در زمینهی مسائل و بحرانهای مربوط به خانواده میتواند نفوذ و تأثیر به سزایی داشته باشد.
این پژوهش میکوشد با رویکردی اکتشافی، دریابد در میان الگوهای متکثر زندگی خانوادگی، فیلمهای تلویزیونی چه الگوهایی را بازنمایی میکنند؟ کدام الگوها به عنوان الگوهای مطلوب و کدام در حکم شیوههای نامطلوب زندگی خانوادگی تصویر میشوند؟
تحلیل فیلمهای تلویزیونی از این منظر میتواند با آشکار نمودن رویکرد کلی رسانهی فراگیر تلویزیون ایران به خانواده و الگوهای زندگی خانوادگی، زمینه را برای تشخیص تأثیرات گستردهی این رسانه بر روند تحولات خانواده در ایران فراهم نماید.
در میان پژوهشهایی که تا کنون در این زمینه صورت گرفته، مطالعهای که مستقلاً به شناخت گونههای مختلف ساخت خانواده، از نظر نقش و روابط جنسیتی، در فیلمها و سریالهای سینما و تلویزیون ایران پرداخته باشد یافت نشد. اغلب مطالعات این حوزه به شکل غالب خانواده و عمدتاً از منظر نقشهای جنسیتی و کلیشههای جنسیتی بازنمایی شده در سریالهای تلویزیونی توجه کردهاند. با مرور این پژوهشها میتوان گونههای مختلف خانوادگی مستتر در نتایج این پژوهشها را بر اساس نیازهای پژوهش استخراج کرد که به تعدادی از این پژوهشها اشاره میشود.
اقدامی (1388) در پژوهش بازنمایی ساخت خانواده در در سینمای ایران به با نگاه به آثار تهمینه میلانی و رخشان بنیاعتماد به نوع تصویر و نمایش خانواده و به خصوص زنان در خانواده، توسط این دو فیلمساز زن ایرانی پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان میدهد که در فیلمهای مورد مطالعه، هرچند همچنان بر کلیشههای جنسیتی تأکید شده است، اما تغییر و تحولاتی در ساختار قدرت خانوادهها به نمایش گذاشته است. این تحولات اگرچه کم و به صورت بطئی است اما روندی را به نمایش میگذارد میتوان تغییر به سمت موازنهی قدرت زنان و مردان در خانواده را از آن استنباط کرد (اقدامی، 1388).
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که گونهی خانوادگی بازنمایی شده در فیلمهای سینمایی مد نظر این پژوهش، عموماً نوعی از خانواده با کلیشهها و نقشهای جنسیتی را بازنمایی میکنند که در عین حال ساختار قدرت بین دو جنس در آنها در حال تغییر است و به برابری نزدیک میشود.
محمد رضایی و عباس کاظمی در مطالعهای برای آشکار ساختن شیوههای بازنمایی زنان در مجموعههای تلویزیونی به تحلیل محتوای سه سریال پخش شده از تلویزیون ایران در سال 1383 پرداختهاند. در این مطالعه محققین با تحلیل پژوهشها و نظریات مختلف موجود خاطرنشان میکنند که در این پژوهشها «اعتقاد بر این است که بازنمایی زنان در رسانه های جمعی و برنامه های تلویزیونی با نقشهای کلیشهای فرهنگی در جامعه سازگاری دارند. در مورد بازنمایی مناسبات جنسیتی، معمولاً مردان به صورت انسان هایی مسلط، فعال، مهاجم و مقتدر به تصویر کشیده می شوند و نقشهای متنوع و مهمی را که موفقیت در آنها مستلزم مهارت حرفهای، کفایت، منطق و قدرت است ایفا میکنند. در مقابل، زنان معمولاً تابع، منفعل، تسلیم و کماهمیتاند و در مشاغل فرعی و کسلکنندهای ظاهر میشوند که جنسیتشان، عواطفشان و عدم پیچیدگیشان به آنان تحمیل کرده است. رسانهها با نشان دادن مردان و زنان به این صورت بر ماهیت نقشهای جنسی و عدم برابری جنسی صحه میگذارند. در چنین وضعیتی است که رسانههای جمعی نه تنها در جهت بسط عدالت در جامعه نیستند بلکه نقش بازنمایی کلیشهها یا تصورات قالبی جنسیتی را به عهده میگیرند» (کاظمی و رضایی، 1387: 89).
از پژوهش فوق چنین نتیجه حاصل شده است که در هیچ یک از مجموعههای تلویزیونی نقش مادر، نقشی غایب محسوب نمیشود؛ اما همواره نقشی اصلی نیست. در اغلب موارد نقش زنان نقشی حاشیهای یا مکمل است. در این مجموعهها روابط زناشویی چندان مورد اعتنا نبودهاند. در واقع، علیرغم حضور زن و شوهرها، عموماً ، رابطه زناشویی محور اصلی داستان تلقی نمی شود. «نکته مهم دیگر، ناهمگنی یا عدم یکدستی نقشهای زنان در این مجموعههاست. نقشهای فعال زنان به طرز معناداری با سایر زنان مجموعهها فرق میکنند. این تفاوت آن قدر زیاد است که این نقش ها بیشتر در قالب یک استثنا بروز میکنند و باورپذیری آنها را مشکل میسازند. از حیث نمایش زنان و مردان در موقعیتهای طبقاتی، در اغلب مجموعهها زنان و مردان در موقعیت طبقاتی متوسط نشان داده شدهاند. مطالعهی نحوهی نمایش زنان و مردان در طبقات مختلف نشان میدهد که تفاوت معناداری میان نمایش آنها وجود ندارد. اما، نمایش زنان و مردان برحسب وضع تحصیلی آنها کاملاً متفاوت است. به طور کلی زنان در مراتب تحصیلی بالاتری نشان داده شدهاند» (همان: 106).
در نتیجه میتوان گفت بر اساس این پژوهش سریالهای تلویزیونی بیشتر شکل سنتی خانواده را با تأکید بر کلیشهها و تصورات قالبی جنسیتی باز نمایی کرده است و بر نقش حاشیهای زنان تأکید نموده است. در عین حال گونههای خانوادگی که در آن تصویر فعالی از زنان به نمایش گذاشته، به صورت استثنا مطرح شده است به نحوی که باورپذیری نسبت به آن را کم کرده است.
اعزازی در پژوهشی جهت شناخت روند نمایش خانواده در تلویزیون، به مطالعه پژوهشهای صورتگرفته در طول سالهای 1370 تا 1383 پرداخته است. یافتههای این تحقیق برخی تغییرات خانواده در نمایشهای تلویزیونی را نشان میدهد. افزایش تحصیلات و نوع شغل، توجه بیشتر به آسیبهای اجتماعی از جانب خانوادهها و نزدیک شدن برخی کلیشههای مردانه و زنانه به یکدیگر از جمله این تغییرات است. در سالهای اولیه بر خانوادهای تأکید شده است که اعضای آن شامل مرد نانآور و زن خانهداری است که حتی اگر شاغل نیز باشد، در حوزههای زنانه و یا در خانه فعالیت میکند. مرد در دنیای شغلی و عرصه عمومی فعالیت دارد و زن در دنیای خانوادگی. خانواده مذکور که نشاندهنده خانواده طبقه متوسط است، از لحاظ تحصیل و شغل نیز در رده متوسط جامعه قرار میگیرد. در رابطه زن و شوهر، زن منفعل و وابسته به شوهر خود است اما در رابطه با فرزندان دارای اقتداری است که به شکل پرخاشگری ظهور میکند. در سالهای بعد خانوادهای به نمایش درمیآید که در آن هرچند زنان و مردان از سطح تحصیل بالاتری برخوردارند و دارای مشاغل میانی و بالای جامعه هستند، اما در روابط میان اعضایش تغییر چشمگیری به وجود نیامده است. تقسیم نقش بر اساس جنس هنوز پا بر جاست و زنان به صورت عمده در حوزه خصوصی و مردان در حوزه عمومی قرار دارند. در تصمیمگیریهای خانوادگی نیز تصمیمگیریهای عمومی خاص مردان و تصمیمگیریهای خصوصی خاص زنان است. ویژگی دیگر این خانوادهی مدرن تداخل کلیشههای جنسیتی زنان و مردان است، با این توضیح که اگر مردان دارای ویژگی مثبت عواطف و احساسات کلیشه زنانه شدهاند، برعکس زنان با ویژگی منفی کلیشه مردانه یعنی پرخاشگری نسبت به اعضای خانواده به نمایش درآمدهاند. با وجود تغییرات ظاهری در موقعیت اقتصادی- اجتماعی خانواده، موقعیتهای فرودست خانوادگی و شغلی به زنان و موقعیتهای فرادست به مردان داده شده است. مردان در کار خانه، مددکار زنان نمایش داده میشدند اما زنان، گذشته از نقشهای سنتی مادری- همسری که مهمترین وظیفهی آنان در نظر گرفته میشد، تنها در تصمیمگیریهای مربوط به مسایل جزئی خانواده دخالت داشتند و حتی اگر به صورت منفی با اقتدار تصمیمگیری میکردند، به طور معمول تصمیمی غلط و دارای عواقب منفی اتخاذ میکردند. تصویر مردان در خانواده در طول زمان به تدریج به تصویر مردی تبدیل شد که دارای ویژگیهای مثبت است. او نه فقط به نسبت همسر خود پرخاشگری کمتری با اعضای خانواده دارد، بلکه همدلی و همدردی بیشتری با آنان نشان میدهد. نقش او در خانواده و در جامعه مهمتر و سنگینتر از زنان است. برعکس مردان سنتی احساسات خود را پنهان نمیکند و دارای احساسات و عواطف مثبت به نمایش درمیآید. در کار خانه به همسران خود کمک میکند. این مردان که دارای ویژگیهای مثبت هستند، با جلب همدلی مخاطب برای تجدید نظر در روابط خانوادگی به پدیدهی چند همسری رو میآورند. در مقابل تصویر زنان در حوزهی عمومی نیز دارای ویژگی مثبت شده است. هرچند زنان همچنان کمتر از مردان در حوزهی عمومی به نمایش درآمدهاند، اما به تدریج در این سالها به مسایل اجتماعی علاقه نشان داده و در مباحث مربوط به جامعه وارد شدهاند. اگر در سالهای قبل، کلیشههای زنانگی که در خانواده به زنان نسبت داده میشد، نشاندهندهی ویژگیهای منفی مانند انفعال و وابستگی بود، در برخورد با پدیدههای اجتماعی، استفاده از کلیشههای احساساتی- عاطفی در مورد زنان بار مثبت به خودگرفت و ورود آنها به جامعه با این ویژگیها به نمایش درآمد. با این حال هرچند که زنان در عرصههای عمومی با رفتارهای مناسب مطرح شدهاند و حضوری مثبت دارند، اما تأثیر حضور در عرصهی عمومی بر روابط خانوادگی آنان بیشتر به صورت قدرتطلبی و نه مشارکتی مطرح میشود (اعزازی، 1386: 7- 34).
پژوهش فوق در خصوص گونههای مسلط خانوادههای بازنمایی شده از تلویزیون به برخی از مؤلفههای مورد توجه پایاننامهی حاضر از جمله روابط زن و شوهری، نقشهای جنسیتی، موقعیت اجتماعی و نظام تصمیمگیری در خانواده توجه نموده است. بر اساس نتایج این پژوهش، تغییرات حاصل شده در بازنمایی خانواده در طول مدت زمان مورد نظر حاکی از تحول روابط خانوادگی میان زوجین و عدم تغییر در نقشهای دو جنس در خانواده است. به این ترتیب که روابط زن و شوهری شامل درجهی بالاتری از صمیمیت متقابل تصویر شده، اما در مقابل همچنان بر نقشهای کلیشهای و جنسیتی دو طرف تأکید گردیده است.
میرساردو و صداقت در مطالعهی چگونگی نمایش نقش و منزلت زنان و مردان در سریالهای تلویزیونی ایرانی و خارجی (پخش شده از سیمای جمهوری اسلامی ایران) سریالهای ایرانی و خارجی پخش شده در فاصله زمانی 8 تا 11 شب شبکههای یک، دو، سه و پنج سیما در تابستان و پاییز 1383 را مورد تحلیل قرار دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در سریالهای خارجی نمایش داده شده هیچ نقش فرهنگی از سوی بازیگران نقش اول ایفا نشده است و زنان در همهی این سریالها دارای پایگاه اقتصادی مستقل و اکتسابی بودهاند. در سریالهای ایرانی مورد مطالعهی این پژوهش، زنان در تمام صحنهها منفعل و وابسته به نمایش درآمدهاند همهی آنها از لحاظ اقتصادی به پدر یا برادر خود وابسته بودهاند. همچنین نتایج پژوهش حاکی از برتری میزان تحصیلات زنان بر مردان، بالا بودن منزلت شغلی مردان نسبت به زنان (در سریالهای داخلی)، تایید و تثبیت نقشهای قالبی بر اساس جنس، تسلط خانه و امور خانوادگی برای زنان و محل کار و شغل برای مردان و برتری میزان اقتدار مردان بر زنان در سریالهای مورد مطالعه بوده است (میرساردو و صداقت، 1386: 29-56). بنا بر نتایج این پژوهش گونهی مسلط خانوادگی نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی مبتنی بر تفکیک نقشهای جنسیتی و روابط نابرابر و موقعیت فرودست زنان بوده است.
الیاسی، پورنوروز و محمدیمهر در مطالعه نمایش خانواده در سریالهای ایرانی به تحلیل آماری ترکیب وساختار خانوادههای نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی با متغیرهای متعدد پرداختهاند. در نتیجه این پژوهش، ترکیب متعادل اعضای خانوادهها، تعداد متناسب فرزندان، تنوع شغل پدران، بالا بودن میزان استحکام خانواده و بالا بودن میزان خانواده های طبیعی و عادی، بالا بودن رابطه همکاری در میان اعضای خانواده، بالا بودن روابط نزدیک بین اعضا ، رعایت حجاب مادران و دختران، به کار نبردن سخنان زشت و نبودن خشونت در صحنهها به عنوان نقاط مثبت و در مقابل شهری بودن تمام خانوادهها و تهرانی بودن اکثر آنان و همچنین مشارکت نکردن مردان در وظایف خانهداری و نمایش ندادن اقامه احکام اسلامی را به عنوان نقاط منفی سریالهای مورد مطالعه مطرح شدهاند (الیاسی، پورنوروز و محمدیمهر، 1386: 136- 156). در نتیجهی این پژوهش میتوان چنین برداشت کرد که شکل غالب خانوادگی نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی بر روابط نزدیک میان اعضا و در عین حال تفکیک و تمایز نقشهای جنسیتی در انجام امور خانواده تأکید داشته است.
صادقی فسایی و کریمی در پژوهشی به تحلیل جنسیتی بازنمایش ساخت خانواده در سریالهای تلویزیونی ایرانی سال 1383 پرداختهاند. نتایج این پژوهش نشان میدهد خانوادههای تصویر شده در تلویزیون، خانوادهی هستهای با کمترین تعداد عضو است که صرفهجویی در هزینههای ساخت سریال از عوامل این امر ذکر شده است. همچنین با وجود این که اغلب خانوادهها به صورت تکهمسر نمایش داده میشوند اما در موارد زیادی به مردان دو زنه پرداخته میشود که در نهایت از اتهام خیانت و بیوفایی تبرئه میشود. در این سریالها خانواده موفق به گونهای نمایش داده میشود که پدری مهربان، دلسوز، راهنما، عادل و البته پولدار یا دارای موقعیت شغلی رده بالا، مدیریت خانواده را عهدهدار باشد. تمکن مالی به نوعی تأکید بر کلیشه نانآوری مرد در خانواده است که برای نشان دادن حالت مطلوب برخورداری از ثروت و امکانات زیاد به تصویر کشیده میشود. در عین حال تقسیم وظایف اعضای خانواده در سریالها بر اساس جنسیت است. زن نمایش داده شده متعلق به فضای اندرونی و وظیفهی اصلیش کدبانوگری است و اگر در حالتی غیر از این تصویر شوند در نهایت به این نتیجه میرسند که کدبانوگری نجاتبخش زندگی آنان است و تحصیلات، اشتغال و دارایی فراوان هیچیک سرمایه قابل اتکایی برای زنان نیست و زن تنها باید به خانه و خانوادهاش تکیه کند و با هنر کدبانوگری این تکیهگاه را برای همیشه حفظ کند. مرد خانواده تلویزیونی نیز متعلق به فضای بیرون از خانه است و تنها کار خوب و پر درآمد است که میتواند ابهت و اقتدار او را حفظ کند. این پژوهش نشان میدهد که خانوادههای نمایش داده شده در تلویزیون، خانوادههایی کاملاً سنتی هستند که پوستهای از تجدد و ظاهر امروزی دارند (صادقی و کریمی، 1385: 83- 109).
در نتیجهی این پژوهش گونهی مطلوب خانوادگی نمایش داده شده در سریالهای تلویزیونی بر نقشهای سنتی (مرد نانآور- زن خانهدار) تأکید دارد.
صادقی فسایی و کریمی در تبیین کلیشههای جنسیتی در سریالهای تلویزیون ایران در سال 1383 به این نتیجه رسیدهاند که این سریالها به بازتولید بخش زیادی از کلیشههای جنسیتی زنان و مردان پرداختهاند. آنها با استخراج و شناسایی کلیشههای شخصیتی سنتی در فرهنگ سنتی ایران به پنج کلیشه شخصیتی دست یافتهاند. کلیشههای به دست آمده زن را فریبکار، ناقصالعقل، بیوفا، منفعل و فرودست، و مرد را صادق، عاقل، وفادار، فعال و فرادست معرفی میکنند. نتایج این پژوهش نشان میدهد از میان این کلیشهها، چهار کلیشه در سریالهای تلویزیونی در حال بازتولید هستند. در این سریالها زنان دارای شخصیتهایی با خصوصیات فریبکاری و انفعال هستند؛ در موارد زیادی مرتکب اعمال و رفتارهای مبتنی بر ناقصالعقلی میشوند؛ و نسبت به مردان در موضع
فرودست ظاهر میشوند. در مقابل خصوصیات شخصیتی مردان به صورت مردانی صادق، عاقل، فعال و فرادست زنان بروز و ظهور مییابد. بنابراین این مطالعه به این نتیجه میرسد که تلویزیون ایران و بهویژه سریالهای تلویزیونی، که به دلیل جذابیت بیشتر پرمخاطبترین برنامههای سیما هستند، در حال بازتولید کلیشههایی هستند که در فرهنگ سنتی ایران وجود داشتهاند (صادقی و کریمی، 1384: 59- 89). بنا بر این پژوهش با توجه به تأکید بر بازتولید کلیشههای جنسیتی مبتنی بر فرهنگ ایرانی در سریالهای تلویزیون، میتوان به طور غیر مستقیم و ضمنی بازتولید نوع خانوادهی سنتی با تفکیک نقشهای جنسیتی را نتیجه گرفت.
نوین و جهاندیده در مطالعه سیمای زن در مجموعههای تلویزیون داخلی به تحلیل محتوای چهار سریال تلویزونی سال 1381 پرداختهاند. این پژوهش نشان می دهد در این سریالهای تلویزیونی، زنان بیشتر در محدوده سنی 20 تا 39 سال به نمایش درآمدهاند و نقش آنها به صورت نقشهای ترکیبی همسر/ مادر و زن شاغل نشان داده شده است. همچنین نوع ارتباطات تصویر شده برای زنان در این سریالها اغلب ارتباط عاطفی و خانوادگی بوده است. بنا بر نظر این پژوهشگران دستاندرکاران سریالهای تلویزیونی تلاش میکنند تا تصویری منطقی و عقلانی از زنان نمایش دهند. با این حال در تعاملات بین همسران، همراهی و مشارکت بسیار کمی نشان داده میشود (نوین و جهاندیده، 83). بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که در سریالهای مد نظر این پژوهش بر نقش مضاعف زنان در سریالها و روابط صمیمی اما بدون مشارکت بین زوجین تأکید شده است.
راودراد در تحلیل تغییرات نقش زن در جامعه و تلویزیون به مقایسه نقش زن در سریالهای ایرانی در سالهای 1374 و 1378 پرداخته است. نتایج این تحلیل نشان میدهد که نقش زن در سریالهای تلویزیونی ایرانی در طول دوره مورد مطالعه تغییر کرده است که این تغییر ناشی از تغییر در وضعیت نقش زنان و همچنین تغییر در نظر فرهنگسازان جامعه نسبت به زنان بوده است که باعث شده تصویر زن در طول این دوره کاملاً متفاوت باشد. تصویر زن در سریالهای سال 1374، تصویری کاملاً سنتی بوده و مهمترین نقش زن، نقش خانوادگی او به عنوان مادر و یا همسر بوده است. اما این تصویر در سریالهای سال 1378 بسیار متفاوت است. به طوری که حدود 60 درصد از زنان نقش اول تصویر شده، شاغل، تحصیلکرده و دارای فعالیت اجتماعی بیرون از منزل هستند. با این حال زنان شاغل و تحصیلکرده سریالها بیشتر از نقشهای شغلی و تحصیلی، در نقشهای خانوادگی و در محیط خانه تصویر شدهاند. نتیجه این پژوهش نشان میدهد که با وجود این که در این دوره تلویزیون زنان را به تحصیل و اشتغال تشویق میکند، اما این امور را تا جایی که مخل و مانعی برای ایفای نقشهای سنتی و خانوادگی آنان نباشد مجاز و مورد قبول میداند. در صورت تعارض میان نقشهای خانوادگی سنتی و اشتغال و تحصیل، نگاه سنتی غالب است و زن برای آرامش و دوام خانواده به خانهنشینی و عقبنشینی از موقعیتهای اجتماعی ترغیب میشود. همچنین نقش اول را در خانواده مردان ایفا میکنند و و این نقش تنها در صورتی که به دلایلی چون مرگ، بیماری، بیکاری و زندان برای مردان مقدور نباشد به زنان واگذار میشود (راودراد، 1380: 133- 156).
پژوهش فوق بر مؤلفههای مربوط به موقعیت و نقشهای جنسیتی مد نظر پژوهش حاضر تأکید داشته است. بر اساس این پژوهش با وجود نمایش موقعیت و پایگاه اجتماعی بالای زنان از نظر تحصیلی و شغلی، همچنان بر نقشهای سنتی و خانوادگی جنسیتی زنان در سریالها تأکید میشود.
اعزازی به مطالعه 112 فیلم داستانی کوتاه و سریال ایرانی که در فاصله زمانی 1375 تا 1376 پخش شده پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان میدهد داستان سریالها اغلب در شهرهای بزرگ اتفاق افتاده است. خانوادههای نمایش داده شده اغلب خانوادهی هستهای بوده و تعداد فرزندان خانواده یک تا دو نفر بوده است. روابط خانوادهها اغلب با خویشاوندان و سپس با همسایگان بوده است. هرچند مردان و پسران گاهی در حال انجام کارهای خانه نشان داده شدهاند اما به طور معمول این امور به عهده زنان بوده است. تصمیمگیریهای خانواده اغلب به صورت اشتراکی تصویر شدهاند اما با این حال پدر مقتدر و مادر مقتدر هم وجود داشته که اقتدار مادر بیدلیل و بیشتر بر اثر اخلاق بد او بوده است. خانه به جای آنکه به صورت مکانی صمیمانه و عاطفی به نمایش درآید، محل نمایش روابط ضدیتی بوده که این فضای ضدیت ناشی از رفتار اعضا با یکدیگر بوده است و زنان، با اعتراض مداوم به شوهران و فرزندان خود، در این رابطه نقش بیشتری داشتهاند. حمایت و پشتیبانی اعضای خانواده از یکدیگر بیشتر در حیطهی رسیدگی به امور جسمانی و سلامت و تغذیه بوده است. رفتارهای اعتراضی مادر بیشتر متوجه دختران و رفتارهای همدلی او بیشتر متوجه پسر خانواده بوده است و فرزندان اغلب در برابر والدین مطیع و فرمانبردار تصویر شدهاند (اعزازی، 1380: ). بنابراین با توجه مؤلفههای مورد نظر پژوهش، خانوادههای نمایش داده شده در این فیلمها اغلب دارای روابط غیر صمیمی و غیر عاطفی، ساخت قدرت و نظام تصمیمگیری مبتنی بر مشورت (اما همچنان با تأکید بر برتری مرد)، روابط اجتماعی محدود اعضای خانواده و تقسیم کار سنتی بر اساس نقشهای جنسیتی بوده است.
نتایج پژوهش دیگری، تحلیل محتوای سریال به سوی افتخار، نشان میدهد که با وجود آنکه در سریال مذکور زن به عنوان شخصیت مثبت مطرح است، با این حال کمترین حضور را در صحنهها دارد. بیشتر به عنوان همسر ایفای نقش میکند و فرایندهای کنش وی اغلب همدلی و دوستی است. انگیزههای رفتاریاش همواره مثبت است و از نظر ویژگیهای فکری، اخلاقی و احساسی، بیشتر از همه در برخوردهایش ویژگیهای احساسی ملاحظه میشود (قاسمی و قرهشیخلو، 1377). در نتیجه میتوان گفت از منظر نوع خانوادهی مطلوب تصویر شده، این سریال بر نوع خانوادهی سنتی و نقشها و کلیشههای جنسیتی تأکید داشته است.