دیابت یکی از شایعترین بیماریهای مزمن است که نقش عوامل روانشناختی در آن، مورد توجه پژوهشهای مختلف قرار گرفته است. دیابت هم اکنون بعنوان یکی از نگرانیهای عمده سلامت عمومی در هزاره سوم شناخته می شود که پنجمین دلیل مرگ و میر در جهان محسوب میگردد. این بیماری سالانه موجب 4 میلیون مرگ می شودکه حدود 9 درصد مرگهای سراسر جهان است (شریفیراد، آزادبخت، آوا و محبی، 1390). درطول دهههای گذشته، جنبههای روانشناختی دیابت نظر بسیاری از متخصصان را به خود جلب کرده است. زیراکه دیابت بعنوان یکی از پر زحمتترین بیماریهای مزمن از لحاظ هیجانی و رفتاری به شمار میآید (عدیلی، لاریجانی و حقیقت پناه، 2006، نقل از امیری، آقایی و عابدی، 1389). دیابت نوع 2 بیماری است که عدم هماهنگی بین نیاز بدن به افزایش ترشح انسولین و توانایی بدن در انجام این کار می باشد. در ابتدابا مقاومت به انسولین شروع می شود، به صورتی که سلولهای ماهیچه ای، کبد و چربیها از انسولین به خوبی استفاده نمی کنند. بنابراین پانکراس به علت افزایش نیاز سلولهای بدن به قند انسولین بیشتری می سازد و به تدریج توانایی خود را برای ترشح انسولین کافی قند خون ناشی از غذااز دست میدهد. از آنجا که مهمترین دلایل افزایش نیاز به انسولین، افزایش توده چربی بدن (چاقی و اضافه وزن) و کاهش فعالیت فیزیکی میباشد، افزایش وزن اضافی و بی تحرکی سبب افزایش شانس ابتلابه دیابت نوع2 میشود. درمان شامل کاهش وزن، ورزش منظم، استفاده از داروهای دیابت، مصرف آسپرین روزانه، کنترل فشار خون و کلسترول میباشد. داروهای دیابت به تحرک ترشح انسولین و موثر شدن انسولین کمک میکند (عبداللهی، حسینپور، رجب و رمضانی،1390). آزمایش همو گلوبین ای وان سی، یک آزمایش خون بسیار رایج میباشد که برای غربالگری بیماران دیابتی کارآیی داشته و نشان میدهد بیماران به چه میزان در کنترل بیماری دیابت موفق بوده اند.آزمایش هموگلوبین ای وان سی(Hb A1C) نشانگر میزان گلوگز (قند) همراه با هموگلوبین موجود در خون و میانگین قند خون بیمار در 2 تا 3 ماه گذشته است. بنابراین در صورتی که میزان قند خون در 2 یا 3 ماه گذشته بالا باشد نتیجه این آزمایش نشان دهنده کنترل نامناسب قند خون و در نتیجه امکان بروز عوارض بیشتر دیابت میباشد.
شیوع بیماری دیابت بطور کلی در جهان و به طور خاص در ایران و عوارض و آسیبهایی که این بیماری برای فرد و جامعه ایجاد میکند مطالعه در باره متغیرهای مربوط به این بیماری را ایجاب میکند.
این بیماری در اواخر قرن بیستم پراکندگی گسترده ای پیدا کرده و میلیونها نفر در سراسر جهان رادرگیر نموده است. این درحالی است که بیشترین افزایش درکشورهای در حال توسعه (مانندایران) اتفاق میافتد وبه رشد جمعیت، پیری، رژیمهای ناسالم، چاقی و سبک زندگی بدون تحرک وابسته است. سازمان بهداشت جهانی تخمین زده است که تعداد بیماران دیابتی درایران در سال 2030 میلادی سه میلیون نفر افزایش خواهد یافت (سازمان بهداشت جهانی،2006).
یکی از مسائل بسیار مهم این است که امروز دنیا برای پیشگیری و کنترل دیابت هزینههای زیادی را صرف مینمایددرحالی که روز به روز بر تعداد بیماران افزوده میگردد. طبق نظر انجمن دیابت امریکا در ایالت متحده هزینه ای که دولت صرف بیماران دیابتی میکند بیش از 100میلیون دلار در سال میباشد که قسمت اعظم این هزینه صرف درمان عوارض بیماری دیابت میگردد (پیتا، فتکوپولو، کیوسیگلو، 2002). دیابت نوع 2 سابقاً دیابت غیر وابسته به انسولین نامیده میشد. این نوع دیابت متداول ترین نوع دیابت است که در هر سنی حتی در طی دوران کودکی ایجاد میشود.
شیوع دیابت و طبعات این بیماری این ضرورت را مطرح میکند که درباره این بیماری و خصوصا راهکارهای پیشگیری مطالعات لازم صورت گیرد. بنابراین اهمیت و ضرورت در این تحقیق از چند جنبه قابل بررسی است، همراهی بین دیابت و افسردگی توجه بیشتری را در مطالعات در آینده مطرح میسازد. بنابراین، با علم به اینکه افسردگی در بیماران دیابتی پدیده ای چند عاملی است و پیشگیری از آن پیچیده بوده و عوامل متعدد میتوانند در بروز آن موثر باشد، بدیهی است تعیین عوامل خطری نظیر رفتارهای خود مراقبتی ضعیف، عدم حمایت اجتماعی، خصوصیات جمعیت شناختی، عوارض دیابت و استرسهای عمده زندگی که در بروز و پیدایش افسردگی در بیماران دیابتی موثرند،نقش مهمی در پیشگیری و کنترل افسردگی و ارتقاء سلامت بیماران دیابتی خواهد داشت (رحیمیان بوگر و تهرانی، 1391). در نتیجه عدم تشخیص و بالطبع عدم درمان به موقع افسردگی در بیماران دیابتی، مشکلات متعددی گریبانگیر این افراد که خود از عوارض عدیده دیابت در رنج هستند میگردد. از جمله این مشکلات کاهش کیفیت زندگی است که در نتیجه آن انگیزه بیمار جهت کنترل قند خون و درمان بیماری کاهش مییابد.
عدم پذیرش یا نقص در پذیرش دستورات رژیم غذایی یا دارویی توسط بیمار، افزایش نیاز به استفاده از مراقبتهای بهداشتی و درنتیجه افزایش هزینهها، کم توجهی به توصیهها و مداخلات انجام شده جهت کنترل وزن، احتمال افزایش سوء مصرف الکل و داروهااز مشکلات بیماران دیابتی افسرده میباشد (فینکنشتاین، 2002).
براساس یافتههای پژوهشهای همه گیر شناسی، حداقل یک سوم بیماران مبتلا به دیابت از اختلالات خلقی به خصوص افسردگی بالینی رنج میبرند مطالعات دیگری شیوع افسردگی در بیماران مبتلا به دیابت را بین 24درصد تا 30 درصد گزارش کرده اند که نشان دهنده خطر مهم افسردگی در خود مراقبتی و در نهایت پیش آگهی نا مطلوب دیابت است. افسردگی در بیماران مبتلا به دیابت میتواند با بی اشتهایی، ایجاد بی نظمی در رژیم غذایی یا نپذیرفتن تزریق انسولین از طرف بیمار همراه شود ودر نتیجه درمان و کنترل دیابت را دشوار سازد (مدهو و اسرایدهر، 2005). افسردگی در بیماران دیابتی بسیار شایع و حدود حد اقل 5/1برابر تا2 برابر (اسوارد،2004) جمعیت عادی است. همچنین شواهدی وجود دارند که نشان میدهند سیر افسردگی در بیماران دیابتی، مزمنتر و شدید تر است (سرویت، وانتیلبرگ، زوکر، مککاسکیل، 2002). افسردگی در بیماران دیابتی با کنترل ضعیف قند خون وهموگلوبین گلیکوزیله بالاتر، عوارض بیشتر و شدید تر دیابت و افزایش هزینه مراقبتهای بهداشتی رابطه دارد(اسوارد،2004؛ عطاری و همکاران، 2006). مطالعه کرندین و کوهالولوا نشان داده است که شیوع افسردگی در بیماران دیابتی 3/61 درصد میباشد که بین 40 تا 60 درصد از افسردگی متوسط تا شدید رنج میبرند.
از طرفی بیماری یا سلامت جسمانی، رضایت زناشویی را تحت تاثیر قرار میدهد (کانو و همکاران 2000،2004).هالفورد (1384) معتقد است، میزان حمایتهای عاطفی (مانند گوش دادن همدلانه به درد و دلهای همسر) و عملی (مانند کمک کردن به دیگران) که زوجین به یکدیگر ابراز میکنند به طور قابل توجهی رضایتمندی از رابطه را در عرض سالهای اولیه ازدواج پیش بینی میکند. و رابطه معنی داری بین عدم پذیرش زوجین از سوی خانوادههای یکدیگر و توفیق یا عدم توفیق در زندگی وجود دارد. اساس نتایج پژوهشهای متعددی که در زمینههای مختلف از جمله تأثیر این رویکرد بر رضایت زناشویی(پینتر، 1995؛ویگل، 2006؛ ویسی، 1385)؛ صمیمیت زوجها (اعتمادی و همکاران، 1385) تغییر نگرش نسبت به انتخاب همسر (مساعد، 1385) انجام گرفته است یک رویکرد مثبت و مؤثر در بهبود روابط زوجها و ارتقاء مهارتهای ارتباطی آنان بوده است.
از طرفی دیگر متغیر موثر بر افراد دیابتی کانون کنترل سلامت است که بر توسعه و پیشرفت رفتارهای بهداشتی و ظرفیت درمانی و تبیین مشکلات بهداشی شناخته شده است. بر اساس نظریه لونتال و همکاران بیماران رفتار و واکنشهای هیجانی خویش به بیماری را بر اساس ادراکات خود از ماهیت، علل، پیامد، کنترل پذیری و درمان پذیری و مدت زمان بیماری تنظیم مینمایند. مفهوم منبع کنترل، خصیصه ای شخصیتی است راتر منبع کنترل را عبارت از انتظار کلی فرد از نتایج یک رویداد تعریف میکند که یا در درون یا در فراسوی کنترل و فهم شخصی وی وجود دارد. از یکسو، افراد با منبع کنترل بیرونی، رویدادها را ورای کنترل خود ادراک میکنند و نتایج و برآیندهای رویدادها را به شانس، بخت یا تحت کنترل دیگران نیرومند نسبت میدهند و یا معتقدند که رویدادها به دلیل پیچیدگیهای زیاد در محیط، غیر قابل پیش بینی هستند. از سوی دیگر، افراد با خصیصه شخصیتی منبع کنترل درونی بر این باورند که رویداد، به رفتار و خصیصههای نسبتا دائمیشان بستگی دارد. چنین افرادی، باور دارند که میتوانند از طریق پاداشها، مهارتها، تواناییها و خصیصههای شان بر نتایج، اثر بگذارند (به نقل از مسعودنیا، 1386). یافتههای پژوهشی از این فرضیه حمایت میکنند که منبع کنترل تعدیل کننده استرس روانشناختی است(اسپکتور و آکونل، 1994؛ نیوتون و کنان[9]، 1990؛ به نقل از زاهدنژاد، 1389). برخی دیگر از پژوهشها نشان داده اند که منبع کنترل درونی پیش بینی کننده خوبی برای سازگاری و مقابله با بیماری است(ژاکوبسون و همکاران، 1990؛ میلز و همکاران، ؛1995به نقل از مشکی، 1389).
تحقیقات شوارتز(2005) نشان داده است کانون کنترل درونی سلامت در امیدواری، پیشگیری از بیماری افراد مبتلا به بیماریهای مزمن نقش دارد و این افراد باور دارند که سلامت بهداشت و کیفیت زندگی در دست آنهاست که آنها را در تشخیص و کنترل فشار روانی کمک میکند.
و از آنجایی که دیابت تمام جنبههای زندگی شخص اعم از تغذیه، ورزش وشغل، تفریح و زندگی خانوادگی واجتماعی، رضایت زناشویی، وضعیت روحی و روانی را تحت تاثیر قرار میدهد، بنابراین پژوهشگر سعی دارد درمان ایماگوتراپی را که درمانی مبتنی بر حل تعارضات و بر پایه بازسازی ارتباط زوجین است به کار گیرد. از آنجا که ارتباط زوجین امری تأثیرگذار بر سایر جنبه های زندگی فرد بوده و زندگی فرد دیابتی نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد. پژوهشگر به تأثیر این شیوه درمانی بر متغیرهای مورد بررسی این پژوهش خواهد پرداخت.
ایماگوتراپی یا تصویرسازی ارتباطی فرآیندی است که در آن به زو جها آگاهی و اطلاعا ت و مهمتر اینکه به آنها آموزش داده میشود که در مورد جنبههای ناخودآگاه روابطشان آگاه شده و ریشه تعارضاتشان را مورد بررسی قرار دهند، به جای اینکه سعی کنند آن را به صورت سطحی حل کنند(لیپثروت، 2005؛به نقل از ویسی، 1385). ایماگوتراپی فقط یک مجموعه تکنیک نیست، بلکه نظام اعتقادی دربارۀ رابطه مشترک متعهدانه است. گفتگوی سه بخشی زوجین، مداخله ای تسهیل کننده است.اولین گام، منعکس سازی است، گوش دادن فعالی که در آن از طریق فرایند انعکاسی هردو همسر مطمئن میشوند که محتوای گفتگوی طرف مقابل را دقیق شنیده است. گام دوم اعتباربخشی که بین دو شکاف پل ایجاد میکند. که براساس کار بابر (1958) و مطالعات او در موردغیر ممکن بودن ادارک محض، پایه ریزی شده است (ادراکات وابسته به تعبیر و تفسیر دنیای درون روانی فرد هستند)، بابر اعتبار بخشی را به عنوان شیوه ای که در آن ضرورتی جهت تأیید
دیگری نیست، اما به واقعیت قابل درک بودن معروف است، تدوین کرده که وابسته به چهار چوب و بافت درون فرد است. اضافه شدن بخشهای عاطفی و همدلی در این فرآیند براساس کارهای هافمن است ایماگوتراپی بین دو سطح همدلی تمایز قائل شده است، همدلی شناختی و همدلی پیش بین. در گام سوم به زوجین کمک میشود که گفتگوی خود را ساختارببخشند. زوجین گفتگوی با ساختار خود را شروع میکنند. سطوح گفتگوی زوجین براساس سطح هنری است که دلگیر کننده است و براساس سه گام قبلی ترکیب شده و یک جریان تازه ای که تعاملات در آن همزیستانه نیست، به وجود میآید، گفتگوی زوجین ساختار اساسی برای مداخله در ایماگوتراپی است (برگر وهانا،1999). بنابراین پژوهشگر درصدد بیان این مساله است که آیا درمان ایماگوتراپی بر نشانگان دیابت، افسردگی، رضایت زناشویی، کانون کنترل سلامت زنان متاهل مبتلا به دیابت نوع دوم اثر بخش میباشد.
ضرورت دیگر این تحقیق، اهمیت مطالعه در باره رضایت زناشویی و نقش آن در پیشگیری و کاهش مشکلات خانواددگی وکاهش طلاق میباشد و همچنین کانون کنترل سلامت به عنوان یک متغییر، تعدیل کننده اساسی در کاهش مشکلات بیماریها به خصوص دیابت باید مورد توجه ویژه قرار گیرد.
فرضیههای پژوهش
-ایماگوتراپی موجب کاهش نشانگان دیابت زنان متاهل مبتلا به بیماری دیابت نوع II میشود.
-ایماگوتراپی موجب کاهش افسردگی زنان متاهل مبتلا به بیماری دیابت نوع II میشود.
-ایماگوتراپی موجب افزایش رضایت زناشویی زنان متاهل مبتلا به بیماری دیابت نوع II میشود.
-ایماگوتراپی موجب درونی شدن کانون کنترل سلامت(درونی-افرادموثر- شانس) زنان متاهل مبتلا به بیماری دیابت نوع II میشود.
تعاریف عملیاتی مفاهیم پژوهش
ایماگوتراپی
منظور طرح ایماگوتراپی گروهی است که شرکت کنندگانها در 10 جلسه 120 دقیقه ای شرکت میکنند (مطابق پیوست).
نشانگان دیابت
منظور نمره ای که شرکت کنندگان از تست (Hb A1C) بدست میآورند.
افسردگی
منظور نمره ای که شرکت کنندگان از پرسشنامه افسردگی بک (II- (BDI بدست میآورند.
رضایت زناشویی
منظور نمره ای که شرکت کنندگان از مقیاس رضایت زناشویی (Enrich-47 ) بدست میآورند.
کانون کنترل سلامت
منظور نمره ای که شرکت کنندگان از پرسشنامه کنترل سلامت چند وجهی والستون(MHLCS) بدست میآورند.
دیابت نوع دو: منظور شرکت کنندگانی است که پزشک متخصص بیماری دیابت نوع دوم را در آنها تشخیص داده باشد.
– Roglic , Unwin , Mathers, Tuomilehto , Nag, Connolly
-Egede, Ellis, Grubaugh
-Depression
در حال حاضر درمان اعتیاد،به عنوان خط اول دفاع در جنگ علیه بیماری های رفتاری مانند ایدز و هپاتیت و یکی از مهمترین مشکلات سلامت عمومی در سراسر جهان به شمار می رود.(بزمی،1390).
طبق گزارش دفتر مقابله با جرم و مواد مخدر سازمان ملل متحد، ایران دارای بیشترین معتاد نسبت به جمعیت ،در بین کشورهای جهان است،که آمار داخلی معتادان از 2میلیون تا 4میلیون نفر متغیر می باشد.در طرح ملی شیوع شناسی مصرف مواد مخدر در بین شهروندان ایرانی که در سال 1390 توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی و با حمایت مالی دفتر تحقیقات و آموزش ستاد مبارزه با مواد مخدر انجام شد،نتایج تحقیق نشان داد که میزان مصرف تریاک(اوپیوم) در این نمونه 15000 خانواری 02/52 بوده است که بعد از آن شیشه(مت آمفتامین) با 22/26 در جایگاه دوم قرار دارد(قنبری برزیان و همکاران1390).
در کشور ما میزان اعتیاد به مت آمفتامین به دلایل مختلفی رو افزایش است.یکی از این دلایل جمعیت حال حاضر ایران است که 42% آن در بازه سنی 20 تا 40 سال قرار دارند.در چنین محیط جوان، رقابت جو و در حال توسعه ای مت آمفتامین می تواند جذابیت هایی داشته باشد.دلیل دوم سهولت بسیار زیاد در دسترسی به آن و نیز قیمت ارزان آن می باشد.(شریعتی راد،2013).
همچنین چون این ماده بیش از وابستگی جسمی دارای وابستگی روانی می باشد، ولع مصرف مواد عاملی مهم در تداوم و عود مصرف آن می باشد. ولع مصرف یکی از دلایل مهم لغزش در افراد پرهیزمدار می باشد و تا کنون داروی شناخته شده موثری برای کاهش ولع مت آمفتامین پیدا نشده است.
کاهش ولع مصرف از اهمیت بسزایی در کنترل معضل سو مصرف مواد برخوردار است. در حال حاضر کاهش ولع مصرف با استفاده از مداخلات دارویی و روانشناختی گوناگون،در جایگاه هسته مرکزی فعالیت پژوهشگرانی است که به دنبال بهبود بخشیدن به پیش آگهی درمان سومصرف مواد هستند.یافته های جدید در زمینه تکنیک های غیر تهاجمی تحریک مغزی نشان داده است که اینگونه مداخلات می توانند افق های جدیدی را در این حوزه باز نمایند.
تحریک با جریان مستقیم از طریق جمجمه(tDCS)یک روش غیر تهاجمی، بدون درد و مطمئن تحریک مغزی است که قادر به تعدیل تحریک پذیری قشری است )فیل و زانگن،2010). و به عنوان درمانی برای اختلال های روانپزشکی بکار برده می شود.مطالعات انسانی و حیوانی نشان داده است که tDCS می تواند تحریک پذیری قشری را تعدیل کند؛تحریک آندی آن را افزایش می دهد در حالیکه تحریک کاتدی تحریک پذیری را کاهش می دهد.این اثرات درحین و بعد از تحریک اتفاق می افتد و به عواملی شامل مدت ،شدت و خط پایه تحریک پذیری قشری وابسته می باشد.اگرچه مکانیسم دقیق tDCS ناآشکار است،اما آن قادر است که بطور متفاوتی تحریک پذیری قشری و آتش نورونی خودانگیخته را تحت تاثیر قرار دهد و این تکنیک را به یک ابزار جذاب برای درمان بیماری های روانپزشکی تبدیل کند.برخی گزارشهای مثبت مبنی بر توانایی آن جهت درمان افسردگی و بیماری پارکینسون و اخیرا اعتیاد و بخصوص الکلیسم وجود دارد. tDCS جهت کاهش نشانه های القا کننده ولع برای غذا و الکل استفاده می شود(وینگ و همکاران،2013).
این روش ورای این اثرات فیزیولوژیکی، نشان داده است که اثرات شدیدی را روی شناخت و رفتار دارد.وابستگی به دارو معلوم شده است که با آسیب ساختاری و کارکردی قشر پیش پیشانی(PFC) مرتبط است که بصورت کاهش کلی در فعالیت پیشانی به اوج خود می رسد. علاوه براین،PFC نقش حیاتی را در ولع به سیگار کشیدن و داروهایی مثل الکل، اپیوم و کوکایین ایفا می کند. بطور خاص،ولع با بالا رفتن فعالیت این ناحیه در حین نمایش نشانه های دارو، مرتبط می باشد. بنابراین PFC با کنش های اجرایی و مدار پاداش مغز ارتباط دارد.از این رو tDCS آندی DLPFC را جهت بهبود بسیاری از پردازش ها و کنترل های شناختی کاهش یافته در وابستگی به مواد، و بنابراین کاهش
احتمال بازگشت به استفاده از دارو، مورد استفاده قرار می دهند(داسیلوا و همکاران،2013).
مطالعات تصویربرداری عصبی نواحی درگیر مغزی در ولع را به خوبی نشان داده است. در آسیب شناسی فیزیولوژیکی ولع یک شبکه عصبی شامل هسته آکومبنس،آمیگدالا ،سینگولیت قدامی، قشر پیش پیشانی حدقه ای و قشر پیش پیشانی پشتی جانبی مشارکت دارد.(کامپرودون،راگا،آلونسو-آلونسو،شیح ، پاسکال،2007).
همچنین یکی از عواملی که زمینه را برای سوء مصرف مواد فراهم می کند، وضعیت خلقی فرد مصرف کننده است.تحقیقات زیادی رابطه بین خلق منفی بالا و گرایش به سوء مصرف مواد را نشان داده اند.افراد با خلق منفی بالا به دلیل تجربه بیشتر هیجانهای منفی ناسالم نظیرترس،خشم،غم و تنفر،به احتمال بیشتری به سوی مصرف مواد می روند تا این احساسات منفی را به طور کاذب خنثی کنند.همچنین،افرادی که در مرحله درمان سوء مصرف مواد هستند،به دلیل تجربه احساسات منفی و ناتوانی در مقابله با پریشانی خلقی،برگشت دوباره می کنند و در فرایند درمان ناکام می شوند(ککس و کلینگر،2002)
در مطالعات مختلف به ارتباط بین سو مصرف مواد و خلق و خو (عاطفه مثبت و منفی)پرداخته شده است. عاطفه منفی با رفتارهای مصرف مواد مرتبط هستند. یافته ها پیشنهاد می کنند که حالت های خلقی منفی قابلیت وابستگی به نیکوتین را بیشتر می کنند(لاملی و همکاران،1994؛به نقل از کوک و همکاران،2004) و همچنین آسیب پذیری در عود مصرف را افزایش می دهد(هال و همکاران،1996؛به نقل از کوک و همکاران،2004).
بنابراین در این پژوهش ما به دنبال بررسی اثر بخشی tDCS آندی در ناحیه DLPFC بر میزان ولع القایی و بهبود خلق و خو افراد وابسته به مت آمفتامین هستیم.
میزان ولع القایی در مرحله پیش آزمون در مقایسه با مرحله پس آزمون، بعد از تحریک الکترکی مغز کاهش خواهد یافت.
خلق و خوی افراد وابسته به مت آمفتامین در مرحله پیش آزمون در مقایسه با پس آزمون، بعد از تحریک الکتریکی مغز بهبود خواهد یافت.
ولع القایی نسبت به مواد: نمره ای است که فرد در مرحله پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری از تکلیف کامپیوتری ولع القایی بدست می آورد.
عاطفه مثبت و عاطفه منفی: نمره ای که فرد در پرسشنامه عاطفه مثبت و منفی بدست می آورد.
تحریک مستقیم مغز(tDCS): تحریک جریان مستقیم مغز یک روش بیخطر، غیرتهاجمی و ارزان برای تعدیل تحریکپذیری عصبی است. هر جلسه بر حسب پروتکل درمان به مدت10 جلسه 20 دقیقه ای میباشد و پس از وصل شدن الکترود آند به سر شرکت کننده ناحیه پشتیجانبی لوب پیش پیشانی تحریک می
اختلالات اضطرابی که مهمترین مشخصه مشترک آنها اضطراب، تنش و نگرانی است (ترنر، 1999)، در هر مقطع زمانی بیش از یک سوم جمعیت عمومی جهان را پریشان کرده است. این بدین معناست که یکی از عارضههای حاد روانی جوامع امروزی، اضطراب و استرس است (کرایج و دابسون، 1995، به نقل از بابایی، اکبرزاده، پورشهریاری و نجل رحیم، 1389). در بین اختلالات اضطرابی، اختلال وسواس فکری- عملی بیماری جدی، ناتوان کننده ولی قابل درمان است. این بیماری از دو جزء وسواسی و اجباری تشکیل شده است. جزء وسواسی عبارت از افکار، احساس، انگارهها یا حسها و تصورات ذهنی است که ناخواسته و مکررا وارد ذهن بیمار میشوند و جزء اجباری الگوی رفتاری تکرار شونده ویژه ای است که معمولاً در پاسخ به فکر یا انگاره وسواسی و برای کاهش اضطراب ناشی از آن انجام میشود و حالتی اجباری دارد و مقاومت در برابر انجام آن باعث پیدایش اضطراب میگردد (کاپلان و سادوک، 2003). اختلال وسواسی اجباری انواع گوناگون دارد که وسواس شستشو شایع ترین شکل بالینی آن است. افراد مبتلا، دارای وسواسهایی در زمینه آلودگی، نجاست و میکروب هستند و ترس از ترشحات و مایعات داخلی بدن(عرق، ادرار، خون وبزاق)، از چیزهای کثیف و آلوده شدن توسط مواد چسبنده، از بیمار شدن توسط آلوده کنندهها، از بیمار کردن دیگران از طریق آلوده کنندهها دارند. اجبارهای شایع این دسته از بیماران عبارتند از: شستشوی افراطی دستها، شانه کردن، دوش گرفتن، مسواک زدن و آرایش آفراطی یا آیین مند، تمیز کردن وسایل خانگی و سایر اشیاء، اجتناب و پیشگیری و دور کردن آلوده کنندههاست (منزیس و دی سیلوا، 2003).
علاقه به پژوهش درباره وضعیت کیفیت زندگی در اختلالات اضطرابی به خصوص وسواس فکری- عملی به سرعت در حال افزایش است (باررا و نورتون، 2009). کیفیت زندگی و ارزیابیهایی که فرد از زندگی خود دارد در سالهای اخیر ارزش زیادی پیدا کرده است (سازمان جهانی بهداشت، 1998؛ به نقل از غفاری و رضایی، 1392).
در خصوص معنی کیفیت زندگی تعاریف و تعابیر مختلفی ارائه شده است. برخی آن را توانایی فرد برای اداره زندگی از دید خود میدانند (وار، 1998؛ به نقل از بیات و بیات، 1389). دونالد کیفیت زندگی را اصطلاحی توصیفی عنوان میکند که به سلامت و ارتقاء عاطفی، اجتماعی و جسمی افراد و توانایی آنها برای انجام وظایف روزمره اشاره دارد (دونالد، 2001). در تعریفی که ویور (2001) ارائه داده و مورد قبول بسیاری از صاحب نظران میباشد، کیفیت زندگی عبارت است از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع (کینگ، 2003). همچنین کیفیت زندگی به عنوان احساس فرد از سلامت، رضایت یا عدم رضایت از زندگی، سرور و شادمانی یا ناخشنودی و نظایر آن تعریف شده است (دالکی، 1972؛ به نقل از بیات و بیات، 1389). و بالاخره سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را درک افراد از موقعیت خود در حیطههای فرهنگی، ارزشهای سیستمی که در آن زندگی میکنند و روابط شان با اهداف، آرزوها و دغدغههایشان عنوان میکند (اورلی، 1994؛ به نقل از بیات و بیات، 1389).
پژوهشها (هالندر و همکاران، 1996؛ کوران و تینمان، 1996؛ به نقل از غفاری و رضایی، 1392) نشان میدهند که بیماری وسواس منجر به پایین آمدن کارکرد اجتماعی، خانوادگی و کیفیت زندگی افراد میگردد. افرادی که بیماری وسواسی دارند، علاوه بر مشکل وسواس، از کیفیت زندگی و عملکرد اجتماعی پایینی نیز برخوردار هستند (تینی ، دنیس، ون مگن، گلاس و وستنبرگ، 2003). نتایج تحقیق کارنو، گولدینگ، سورنسون و باتنام (1988) نشان داد که افراد دارای مشکل وسواسی دوست دارند خودشان را از نظر کیفیت زندگی در سطح پایینی ارزیابی کنند و همچنین این افراد از نظر اشتغال و وضعیت مالی نسبت به گروههای دیگر در سطح پایین قرار دارند. بیماران وسواسی کیفیت زندگی خودشان را بعد از درمان بیماریشان به طور معنی دار نسبت به قبل از درمان بهتر ارزیابی کردند (مورتیزو همکاران، 2005؛ لوچنر و همکاران، 2003؛ باب و همکاران، 2001).
یکی از متغییرهای شناختی که در سالهای اخیر به طور وسیعی ارتباط آن با اختلال وسواس فکری-عملی و دیگر اختلالهای اضطرابی بررسی شده، “آمیختگی فکر- عمل” است. مفهوم آمیختگی فکر-عمل به افکار و عقایدی اشاره دارد که در آن افکار و اعمال به طور غیر قابل تفکیکی به یکدیگر پیوسته و متصلند (برل و استارسویک، 2005) و افکار و اعمال معادل و همتراز یکدیگر تلقی میشوند (پیرس، 2007).
مطالعات مختلف، بین نمرات کلی مقیاس “آمیختگی فکر- عمل”، “سیاهه وسواس فکری-عملی” و “مقیاس وسواس فکری- عملی پادوآ” ، همبستگی از کم تا متوسط (بین 20% تا 38%)، را گزارش کرده اند (گیلیام و همکاران، 2004؛ راسین و همکاران، 2001 الف و ب؛ راسین و
کاستر، 2003؛ اسماری وهالم استینسون، 2001؛ یورولماز و همکاران، 2004؛ اینشتین و منزیس، 2004؛ پورفرج و همکاران، 2008، به نقل از قمری گیوی، محمدی پورریک و میکائیلی، 1391).
آمیختگی فکر- عمل ممکن است منجر به تبدیل شدن افکار مزاحم نرمال به افکار مزاحم پاتولوژیک از طریق فرونشانی فکر شود. اهمیت متورم ناشی از وقوع افکار خاص که با ارزیابیهای آمیختگی فکر-عمل رخ میدهد، ممکن است به این نتیجه منجر شود که شخص برای فرونشانی چنین افکاری یا جلوگیری از وقوع مجدد آنها تلاش کند (وگنر، اشنایدر، کارتر و وایت، 1987؛ به نقل از برل و استارسویک، 2005).
فرونشانی فکر به روند آگاهانه تلاش برای جلوگیری از ورود افکار خاص به جریان آگاهی اشاره دارد (وگنر، 1989؛ به نقل از اسپین هون و داس، 1999). مدلهای شناختی-رفتاری اختلال وسواس فکری- عملی حاکی است که فرونشانی فکر به عنوان یک فاکتور مهم در تداوم فکر میباشد با این را بیشتر برجسته خواهد کرد و ممکن است فراوانی افکار را از طریق یک اثر بازگشتی افزایش دهد. بنابراین فرونشانی فکر به عنوان یک ویژگی مهم در پدیدارشناسی و علت شناسی وسواسها مورد تاکید قرار میگیرد (مثل، راچمن، 1997، 1998؛ سالکوسکیس، 1985، 1989، 1996، 1998؛ به نقل از پوردن، روآ و آنتونی، 2007).
پژوهشها (پوردن، 2004؛ تولین، آبرامویتز، هاملین، فوآ و سینودی، 2002؛ به نقل از مگی و تیچمن، 2007) نشان میدهند فرونشانی فکر اثرات ناسازگارانهای روی اختلال وسواس فکری- عملی دارد. همچنین نتایج تحقیق موریس، مرکل باخ و هورسلنبرگ (1996) و سالکووسکیس (1992) نشان دادند که افراد مبتلا به اختلال وسواس بیشتر از افراد فاقد اختلال به فرونشانی افکارشان تمایل دارند (به نقل از مکلارن و کرو، 2003).
در درمان اختلال وسواسی- جبری هم از درمان دارویی و هم از درمانهای روانشناختی بهره گرفته میشود. اثر بخشی بهترین درمان روانشناختی فعلی برای وسواس، یعنی مواجهه و جلوگیری از پاسخ، بین 60 تا 85 درصد میباشد. اما این درمان بدون محدودیت نیست. علاوه بر اینکه بین 15 تا 40 درصد افراد به مواجهه و جلوگیری از پاسخ جواب نمیدهند، تقریبا 25% افراد مواجهه را رد میکنند و 3 تا 12 درصد دیگر نیز در طول درمان، درمان را رها میکنند. مراجعانی نیز که انگیزه ضعیفی داشته یا اطلاعات درمانی خوبی ندارند، سودهایی که از درمان حاصل میکنند، کاهش مییابد و این مساله رضایت از درمان را کاهش میدهد. در حقیقت، مواجهه برای وسواس، درمانی مشکل و دشوار است؛ از مورد خواسته میشود با بزرگترین ترسش روبه رو شود و اقدام به هیچ رفتار اجتنابی نکند و اجازه دهد اضطراب خودش پایین بیاید. مطمئنا این علت میزان بالای ریزش موردان و رد کردن درمان از سوی آنهاست. علاوه بر این، درمان انواع خاصی از اعمال وسواسی با مواجهه و جلوگیری از پاسخ دشوار دیده شده است؛ اعمالی مثل اعمال وسواسی نا آشکار و احتکار (آبراموتز، 1997، به نقل از ایزدی، عابدی، عسگری و نشاط دوست، 1391). در پاسخ به این محدودیتها مداخلات درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و زمینه محور پا به عرصه گذاشتند. این درمانها که موج سوم رفتار درمانی هستند، عبارتند از: رفتار درمانی دیالکتیک، زوج درمانی رفتاری یکپارچه، ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (هایس، ماسودا، بی ست، لوما و گوررو، 2004). این درمانها روی پذیرش باورها در مقابل چالش کردن با آنها، ذهن آگاهی، گسلش شناختی یا توصیف افکار و احساسات بدون معنا دادن به آنها، زندگی مبتنی بر ارزشها و معنویت شخصی تمرکز دارند. همچنین، تمرکز اصلی این درمانها بیشتر روی تحمل نشانه تا کاهش آن و نیز شیوههای انعطافپذیرتر و سازگارانه تر پاسخ دهی به محرک نامطلوب درونی است (هایس، 2004). از میان این درمانها، درمانی که در چند سال اخیر، توجه بالینی بیشتری دریافت کرده است درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بوده که به اختصار ACT خوانده میشود. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد یک شکل از درمانشناختی رفتاری بر پایه زمینهگرایی عملکردی است و ریشه در نظریه جدید زبان و شناخت دارد که “چهارچوب رابطههای ذهنی” نامیده میشود (هایس، استروسال و ویلسون، 1999، به نقل از ایزدی و عابدی، 1392). در مفهوم سازی که ACT از اختلال وسواس فکری و عملی دارد، فرایندهای هدف عبارتند از اجتناب تجربهای، آمیختگی شناختی، دلبستگی به خود مفهوم سازی شده، فقدان ارتباط با زمان حال، ارزشهای نامشخص و فقدان مشارکت در فعالیت ارزشمند که این فرایندها همگی منجر به انعطافناپذیری روانشناختی میشوند. هدف ACT تقویت کردن فرایندهای پذیرش، گسلش، خود به عنوان زمینه، ارتباط با زمان حال، تصریح ارزشها و مشارکت در فعالیت ارزشمند که همه آنها انعطاف پذیری روانشناختی را حمایت میکنند به جای موارد فوق است. بسیاری از نشانهها و تظاهرات بالینی اختلال وسواس فکری و عملی، مثلاً اجتناب، بازداری فکر، کیفیت زندگی مختل، مشکلات خلقی، مناسب درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد میباشند (کشدن، باریو، فورسیت و استگر، 2006).
با توجه به مطالب بیان شده و با توجه به اینکه تا کنون اثر بخشی این درمان بر روی درهم آمیختگی فکر-عمل و فرونشانی فکر و بهبود کیفیت زندگی بررسی نشده هدف از این پژوهش، بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر روی در آمیختگی فکر-عمل، فرونشانی فکر و افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال وسواس شستشو میباشد.
در حقیقت والد شدن مرحلهی مهمی از رشد روانی ـ جنسی و اجتماعی زنان و مردان محسوب میشود و مشخص کنندهی بسیاری از اهداف آنها در آینده و تکمیل کنندهی نیاز آنان است (شرود، 2004؛ درادزل و اسکرپیولک، 2009). تحقیقات نشان میدهند طی دوران جوانی و میانسالی حدود 90 تا 95 درصد زنان و مردان در پی فرزند دار شدن هستند (آیرلند، 1993؛ به نقل از دنیلاک، 2001). اگرچه بیشتر زوجین طی 12 ماه نخست، موفق به تحقق چنین امری میشوند، اما حدود 17 درصد از آنان با مشکل عمده ای به نام ناباروری رو به رو خواهند شد (آلبریچ، کویل و لیبر، 1990؛ به نقل از دنیلاک، 2001)؛ که پس از انجام آزمایشات لازم و درمان، حدود 3 تا 5 درصد از آنان همچنان بدون فرزند باقی خواهند ماند (بالن و باس، 2004؛ کرائیچ، گارنفسکی و ولیتسترا ، 2008).
ناباروری، یك تجربهی استرسزاست و از نظر پزشكی، به عنوان ناتوانی برای بارور شدن بعد از یكسال (یا بیشتر) آمیزش جنسی منظم بدون جلوگیری از حاملگی یا به عنوان ناتوانی برای به دنیا آوردن یك كودك زنده، اگر تعدادی بارداری وجود داشته باشد، تعریف شده است (به نقل از نیکلز، پیس-نیکلز، بکوارو ناپیر ، 2000). ناباروری اگرچه یک بیماری نیست، ولی از آنجایی که تمام جنبههای زندگی فرد را تحت تاثیر خود قرار میدهد (هارت، 2002)، میتواند باعث اختلالهای مهم جسمانی و عاطفی گردد (بهرامی و همکاران، 1389). ناباروری، دید فرد نسبت به خودش، روابطش و حتی چشم اندازی که از آینده در ذهن دارد را متاثر میسازد (هارت، 2002؛ به نقل از ظریف گلباریزدی، 1390).
مشکل ناباروری در دنیای امروز به صورت یک نگرانی اجتماعی درآمده و با معضلات روانشناختی و اجتماعی متعددی همراه است. این پدیده به عنوان حادثهای استرسزا، هیجان آور و ناکام کننده برای زوجین به خصوص زنان مطرح میباشد (شاکری، حسینی، گلشنی، صادقی و فیض الهی، 1385). تقریباً یک زوج از هر شش زوج، ناباروری را در بعضی از مراحل زندگی شان تجربه میکنند (اسپیراف،1991؛ به نقل از رمضانی و میردامادی، 1381). مطابق آمارها ایران دارای یک و نیم میلیون زوج نابارور میباشد (عباسی شوازی و همکاران، 1384). شیوع ناباروری در ایران نزدیک به آمار جهانی است و 2/13 درصد میباشد (دریکوند مقدم، دل پیشه و سایه میری، 1392). چنین نتایج آماری، ضرورت درمانهای روانشناختی را برای زوجین نابارور که اکنون تبدیل به بخش گستردهای از جامعه نسبت به گذشته شدهاند، خاطر نشان میسازد.
ناباروری با در بر داشتن بیشتر شرایط یک حادثه بحران ساز، همچون طول مدت، شدت شرایط، پیش بینی ناپذیر بودن و قابل کنترل نبودن شرایط، میتواند بحرانی چند سویه را در زندگی افراد نابارور پدید آورد (نیلفروشان و همکاران، 1384؛ به نقل از ظریف گلباریزدی، 1390). در واقع، هنگامی که آرزوی فرزند دار شدن با شکست مواجه میشود افراد با ابهام دوسویهای روبه رو میشوند؛ از سویی، به طور روانشناختی میل برای فرزند دار شدن وجود دارد اما از سوی دیگر، به طور جسمانی چنین میلی امکان پذیر نیست. این ابهام استرس فراوانی را به افراد (زن یا شوهر) تحمیل میکند (بروک، امری، ویشمن و ترن ، 2010).
در واقع، استرس حاصل از ناباروری به نوبه خود بر کیفیت زندگی افراد و رضایت زنان از خود و زندگی مشترکشان تأثیر منفی دارد (فکز و همکاران، 2003). کیفیت زندگی، درجه احساس اشخاص از تواناییهایشان در مورد کارکردهای جسمی، عاطفی و اجتماعی است (لموایکس، 2011). سازمان بهداشت جهانی (2006) در تعریف جامعی از کیفیت زندگی آن را به عنوان درک فرد از وضعیت کنونیاش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی میکند و ارتباط این دریافتها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهای مورد نظر فرد تعریف میکند (سازمان جهانی بهداشت، 2006؛ باولینگ و زاهاوا ، 2004). متغیرهای روانی اثرات مستقیمی روی کیفیت زندگی میگذارند در حالی که متغیرهای فیزیولوژیکی به طور غیر مستقیم و از طریق متغیرهای روانی، اثر خود را بر کیفیت زندگی اعمال میکند (اندرسون و بارکهارد ، 1999). کیفیت زندگی زنان نابارور تحت تاثیر تفکرات غیر منطقی در خصوص داشتن فرزند و فشار هزینه درمان ناباروری و میزان فشار اطرافیان برای بچه دار شدن قرار میگیرد (علامی، امانتی، شکرآبی، حقانی و رمضان زاده، 1387). کاتولی و همکاران (2004) تاثیر منفی ناباروری را بر کیفیت زندگی زناشویی زنان ایتالیایی نشان دادند.
بر اساس مدل شناختی، تفسیر یک موقعیت (و نه خود موقعیت) به شکل یک فکر خودآیند در آمده و روی هیجانها، رفتارها و واکنشهای روانشناختی اثر میگذارد. بدیهی است که برخی رویدادهای خاص تقریباً همگان را ناراحت میکند، مثلاً شکستن حریم شخصی، طرد شدن یا شکست، هر کسی را ناراحت میکند. ولی کسانی که دچار اختلالات روانی هستند، اغلب شرایط منفی و حتی مثبت را سوء تعبیر میکنند (بک، 1995؛ به نقل از فتی و فریدحسینی، 1390). افکار خودآیند منفی رشته افکاری هستند که موازی با افکار آگاهانه و آشکار ما جریان دارند (بک، 1964).
افکار خودآیند منفی برداشت منفی و طرز تلقی بدبینانه در مورد خود، محیط و آینده است که به طور خودکار و خود به خود، خارج از ارادهی فرد با سرعت زیاد به ذهن خطور کرده و احساس را تحت تاثیر قرار میدهد. افکار خودآیند منفی کیفیتی ذهنی است که روی توانایی شخص در برخورد با تجارب زندگی اثر گذاشته، هماهنگی درونی را مخدوش میسازد (زحمتکش و زمانی، 1386). افکار خودآیند منفی، افکار وابسته به موقعیت و ناخواستهای هستند که در شرایط تجربه پریشانیهای هیجانی مثل اضطراب و افسردگی به ذهن فرد وارد میشود. این افکار برای فرد معقول و منطقی به نظر میرسند و بیرون کردن آنها از ذهن بسیار دشوار است. افکار خود آیند منفی اغلب خارج از هشیاری فوری فرد قرار دارد. اما از طریق مجموعهای از پرسشهای استاندارد شناخت درمانی میتوان آنها را به سطح توجه و هشیاری فوری آورد. مانند: وقتی دیر به جلسه رسیدی، چه چیزی از ذهنت میگذشت؟، مراجع پاسخ میدهد: من همیشه دیر میرسم، من آدم بی نظمی هستم، همکارانم به دیدهی حقارت به من مینگرند (نینان و دراین، 1953؛ به نقل از شاطرلو، 1388).
درمان با شیوههای نوین باروری، پیچیده و توام با استرس فراوان است؛ به طوری که استرس و پیامدهای روانی آن ممکن است عامل مزاحمی در موفقیت درمانی محسوب میشود (نور بالا و همکاران، 1386؛ به نقل از ظریف گلبار یزدی، 1390). تقریباً هر نوع استرس، موجب یك افزایش فوری و بارز در ترشح هورمون محرك فوق كلیوی، توسط غده هیپوفیز قدامی، و به دنبال آن ظرف چند دقیقه منجر به افزایش شدید در ترشح كورتیزول از چند قشری غدد فوق كلیوی میشود (هال ، 2000). درمان ناباروری بدون موفقیت، فشار (استرس) قابل توجه ی ایجاد می كند (لین، 2002).
استرس از موضوعاتی است که در قرن اخیر به عنوان یکی از عمده ترین حوزههای روانشناختی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. براین اساس موضع گیریهای متفاوتی درباره تعریف آن وجود دارد، که میتوان آنها را در سه سطح طبقه بندی کرد؛ رویکرد اول روی محیط تاکید کرده و استرس را به عنوان یک محرک معرفی میکند، محرکی که موجب احساس تنش میشود. رویکرد دوم استرس را به عنوان یک پاسخ در نظر میگیرد و آن را به عنوان واکنشهای نامعین روانی فیزیولوژیکی که به دلیل تغییرات آزارنده ایجاد شده اند، معرفی میکند. این رویکرد بر نشانگان عمومی سازش مبتنی است. در رویکرد سوم بر چگونگی ادراک فرد از موقعیت تاکید میشود و استرس را به شبکه وسیع عواملی مانند محرک، پاسخ، ویژگیهای فردی، ارزشیابیها و سبکهای سازش نسبت میدهند که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. با این حال تعریف استرس هرچه باشد، اغلب دانشمندان اتفاق نظر دارند که بروز استرس فرد را وادار میکند تا در جهت تغییر موقعیت خود یا سازش یافتگی با آن گام بردارد (استورا، 2007؛ به نقل از دادستان، 1386). هدف نهایی درمان بیماریهای مرتبط با استرس، صرفا بهبود شرایط فیزیکی نیست بلکه دستیابی به کیفیت زندگی و کشف راه جدیدی برای شاد زیستن میباشد (موراکامیا و همکاران، 2006).
پس از وقوع حادثه مهارتهای مقابلهای پا به میان میگذارد تا فرد با كوششها و تلاشهایی كه انجام می دهد تطابق با محیط را بالاتر برد و از پیامدهای ناخوشایند شرایط فشارزا جلوگیری كنند (لازاروس و فولكمن، 1984؛ به نقل از نادری و همکاران، 1390). طبق تحقیقات انجام شده وقایع استرسزا انسان را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیكی تحت تأثیر قرار میدهد، لذا برای سازگاری و تطابق با محیط، بشر نیازمند آگاهی و مجهز شدن به مهارتهایی است كه او را در مقابله با استرس یاری كند، زیرا اگر استرس خارج از سطح تحمل شخص باشد، سلامتی او را به مخاطره میاندازد (پارسامنش و همکاران، 1390).
با توجه به اینكه استرس، جزء جدانشدنی زندگی بشر است، برنامههایی برای مقابله مؤثر با استرس و مهار استرس وجود دارد كه به آن “مدیریت استرس” گفته میشود (آنتونی، ایرونسون و اشنایدرمن، 2007 ؛ به نقل از آلمحمد و همكاران، 1388). درمان شناختی ـ رفتاری مدیریت استرس به خانوادهای از درمانهای مدیریت استرس اطلاق میشود که بر رویکرد شناختی، رفتاری متمرکز است. مدیریت استرس توانایی افراد را برای کاهش استرس و سازگاری مناسب با موقعیتهای استرس آور افزایش میدهد. این مداخله مرکب از عناصری از قبیل افزایش آگاهی در مورد استرس، آموزش تن آرامی، شناسایی افکار ناکارآمد، بازسازی شناختی، آموزش حل مسأله، آموزش مهارتهای ابراز وجود، مدیریت خشم، مدیریت خود و برنامه ریزی فعالیتها میباشد (لیندن، 2005). آن چه در حال حاضر حائز اهمیت است، روشهایی است كه بتواند اثربخشی مداخلاتی چون مدیریت استرس را به حداكثر ممكن برساند و جنبههای مختلف انسان را تحت پوشش خود قرار دهد. باید به افراد كمك شود تا هم نسبت به علایم و نشانههای استرس آگاهی یافته و هم شیوههای مناسبی برای مقابله اتخاذ نمایند(پارسامنش و همکاران، 1390). طیف وسیعی از درمانهای روان شناختی شامل درمانهای شناختی رفتاری، مدیریت استرس، پسخوراند زیستی، روان درمانی حمایتی، كنترل خشم، بازسازی شناختی در بهبود كیفیت زندگی و ارتقاء سلامت روان اثربخش بودهاند (دیویسون، نیل و كرینگ، 2004).
با توجه به اینکه ناباروری یک موضوع شایع و تا حدی تاثیر گذار در زندگی فردی و اجتماعی است و از طرفی کیفیت زندگی، افکار خودآیند منفی و استرس را تحت تاثیر قرار می دهد. درمان هایی در این راستا بکار گرفته شده است، حال ما به دنبال این مسئله هستیم که ببینم؛ آیا با آموزش مدیریت استرس، زنان نابارور میتوانند از استرسها و هجوم افکار خودآیند منفی در زندگی خود بکاهند؟ آیا میتوان با آموزش مدیریت استرس به این افراد باعث افزایش کیفیت زندگی آنها شد؟
فرضیات پژوهش
تعریف عملیاتی متغیرها
ناباروری
کیفیت زندگی
افکار خودآیند منفی
استرس
مدیریت استرس
فرد بالغ کیست ؟ دستیابی به معیار قطعی و قضاوت فراگیر برای پاسخ به این پرسش کار آسانی نیست. در واقع معیار یکسانی برای همه کس و در همه جا وجود ندارد. بلوغ پدیده ای چند بُعدی و مقوله ای زیستی ، روانی ، اجتماعی ، فرهنگی و تاریخی است . بلوغ به رشد جسمی و جنسی ، احساس هویت شخصی نوجوان ، نگرش و طرز تلقی والدین و افراد نزدیک خانواده و فامیل نسبت به فرد ، نگرش دوستان و همسالان ، رسوم و قواعد فرهنگی و دینی ، مقررات و قوانین اجتماعی و بلاخره استقلال شخصی فرد بستگی دارد ( لطف آبادی, 1388).
متاسفانه تعداد بسیار کمی از نوجوانان در زمینه بلوغ و ویژگی های آن اطلاعات کافی دریافت میکنند. همچنین شرم و حیای مقابل والدین و نوجوانان و خودداری نوجوانان از صحبت با بزرگترها و مخالفت با ایشان که یکی از ویژگی های این دوره است ، مانع می شود تا والدین بتوانند اطلاعات کافی در اختیار فرزندان خود قرار دهند . همین امر موجب می شود تا نوجوانان نگرانیها واحساسات خود را پنهان کرده و با اضطراب ، نگرانی و سر در گمی خود تنها بمانند. مثلا قائدگی برای دختران حتی هنگامی که برای آن آماده باشند ضربه ای محسوب می گردد و اثر این ضربه هنگامی که دختر نوجوان نسبت به آن بی اطلاع باشد به مراتب بیشتر است. از آنجا که کودکان بدون اطلاعات کافی به دوره بلوغ می رسند نگرانی زیادی در مورد ظاهر جسمانی خود دارند. به نظر آنان ظاهر جسمانی نقش مهمی در مقبولیت اجتماعی فرد بازی می کند . از این رو کوتاهی یا بلندی قد، جوشهای صورت ، چاقی یا لاغری ، پستانهای بزرگ در مردان و کوچک در زنان همه می توانند منابعی از ایجاد نگرانی برای نوجوانان باشد (کرباسی و وکیلیان, 1388) . به عقیده برخی از روانشناسان اگر نوجوان بتواند به صورت آگاهانه اطلاعاتی در مورد خودش به والدین بدهد ، والدین میتوانند به طور موثرتری بر نوجوانشان مدیریت و کنترل داشته باشند و فقدان نظارت کافی یکی از عواملی است که باعث مشکلات نوجوان می شود (نیک روش،خسروی،کاظمی،1387) .
از خانواده و نقش و اهمیت آن تعاریف گوناگونی به عمل آمده است که صرف نظر از تفاوتهایی که بین آنها وجود دارد همگی هدف مشترکی به نام « انسان سازی » را دنبال میکنند . به طور کلی رسالت خانواده « تبدیل منابع انسانی به سرمایه های انسانی » است . نظامهای تربیتی جهان ، رسالت خانواده را پروراندن فرزندانی پرسشجو می دانند که می خواهد از قید بی شمار و گوناگونی وجودی اش رها گردد، تکامل همه جانبه را هموار سازد و به رموز موقعیت فردی و اجتماعی خود و دنیای متغیری که در آن زندگی می کند تا آنجا که ممکن است آشنا شود ، چگونه با دیگران زیستن را فرا گیرد و زندگی خود و دیگران را با عشق و دانش شکوفا سازد. کودکان به دو صورت از والدین خود یاد میگیرند :
الف – تقلید : یادگیری به صورت آگاهانه
ب- همانند سازی : یادگیری به صورت نا آگاهانه
بدین ترتیب فرزند به گونه ای آگاهانه یا نا آگاهانه ، تربیت را از والدین و اطرافیان خود یاد می گیرد.
تربیت عبارت است از : پروراندن و از قوه به فعل رساندن ، به بیان دیگر تربیت ، کوشش و تلاش آگاهانه انسان برای ایجاد تغییرات مطلوب است و دارای ابعاد متعدد : جسمی ، روحی – روانی ، عقلی ،ذهنی ، اجتماعی ، فرهنگی ، عاطفی ، سیاسی ، اخلاقی ، اقتصادی ، علمی و… است . تربیت ضرورت حیات انسان است . به طور کلی انسان محصول تربیت است (خورشیدی،1381) .
یکی از حوزه های چالش انگیز تعلیم و تربیت در جوامع مختلف ، از جمله جامعه ما تربیت جنسی است که همواره به دلیل وجود پاره ای از ابهام ها و سوءتفاهم های نظری و فکری و پاره ای از موانع اجرایی با مشکلات فراوانی دست به گریبان بوده و همین امر زمینه ساز ایجاد و بروز بسیاری از معضلات اجتماعی و انحرافات رفتاری در میان نسل جوان و به تبع آن صرف هزینه های سنگین جهت مقابله با این انحرافات نهادها و سازمانهای ذیربط است.(امینی،تمنایی،پاشایی،1390)
تربیت جنسی در واقع ارائه یک سری اطلاعات ضروری روانشناختی ، جسمانی و دینی در مورد مسائل جنسی مربوط به هر فرد و نیز ارایه اطلاعات و آگاهی هایی به فرد در زمینه آشنایی بیشتر با جنس مخالف است. در تربیت جنسی افراد مسن تر اجتماع و آنهایی که بیشتر راجع به مسائل جنسی اطلاعات و معلومات دارند با افرادی که در این زمینه اطلاعات یا رشدی ندارند برخورد می کنند تا رشد بیشتری در آنها به وجود آورند و از این راه به پیشرفت زندگی انسانی از نظر مسائل و برخوردهای جنسی کمک کنند. بنابراین در تربیت جنسی سه عامل اساسی بهداشت جنسی ، اخلاق جنسی و آینده جنسی را باید مد نظر قرار داد(رهنما،علیین، محمدی، 1386).
مطالعات نشان میدهد که هنوز ترس و اضطراب در زمینه صحبت از تربیت جنسی در جوامع وجود دارد و اختلاف نظر در چگونگی و چرایی ارائه آموزشهایی در زمینه تربیت جنسی در مدارس دیده می شود. اما تاثیر آموزشهای جنسی مبتنی بر خانواده بر سلامت نوجوانان و ارتباط صحیح کودک و والدین قویاً نشان داده شده است ( ابوالقاسمی،مرقاتی خویی،تقدیسی،1389) .
با توجه به مسایل مطرح شده و مشاهداتی که محقق در مدارس ابتدایی از دختران در آستانه بلوغ داشت ، از تعاملاتشان با یکدیگر ، اضطراب و نگرانی های آنها از تغییرات جسمانی که اطلاعات درستی از آنها نداشتند و تنها با گفتگوهای خصوصی باهم اطلاعات کم و اکثرا اشتباهی از همسالان خود دریافت می کردند، روابط آنها در سنین ابتدایی بلوغ با والدین شان به ویژه رابطه مادر با دختر ، درک کمی که از عشق و ارتباط آن با تشکیل خانواده در آینده در این سنین وجود دارد، عدم وجود مفاهیم تربیت جنسی و مسایل مربوط به تغییرات بلوغ در دورس دوره ابتدایی و متوسطه اول و دوم و همینطور عدم توجه مسئولان مدرسه و آموزش و پرورش به این بعد مهم رشدی دانش آموزان ، همچنین با درک فاصله بین نسلی که در حال حاضر در خانواده ها شاهد آن هستیم و نیز فضای متفاوتی که نسل جدید با آن مواجه است به علاوه آگاهی کم مادران از مسایل مربوط به تربیت جنسی ، بلوغ و تغییرات مربوط به آن ،محقق با این سوال مواجه شد که :
اهمیت و ضرورت پژوهش
بلوغ با تغییرات مهم جسمی و جنسی همراه است و وظیفه تربیتی مربی ( خانواده ) در این دوره آن است که اولا نوجوانان را از وقوع این تغییرات که آنان را غافلگیر و غالبا نگران می کند آگاه سازد و ثانیا از ظهور برخی از انحرافهای معمول سائقه جنسی جلوگیری کند و هرگاه به چنین انحرافهایی برخورد ،آنها را به راه راست باز آورد . جهالت و شتابزدگی جنسی دو خطر بسیار بزرگ در این مرحله از رشد آدمی است . (لطف آبادی ،1388). بنابر این یکی از مهمترین جنبه های تربیت که هم می توان آن را در قالب یک امر جداگانه ی تربیتی و هم در بستر سایر حوزه های تربیتی مورد مطالعه قرار داد ، تربیت جنسی است . تربیت جنسی خود ابعاد مختلفی دارد که باید از سنین کودکی در مورد کودک اعمال شود.تربیت جنسی ارایه یک سلسله اطلاعات ضروری، روانشناختی، جسمانی و دینی درباره مسایل جنسی مربوط به هر فرد و نیز ارایه اطلاعات و آگاهی هایی به فرد در زمینه آشنایی بیشتر با خصوصیات جنس مخالف است.(رهنما،علیین، محمدی،1386)
تربیت جنسی نوجوانان مسئله پراهمیتی است . زیرا دنیای روانی جوانان روز به روز همراه با رشد علمی و اقتصادی و موفقیتهای فرهنگی دنیای امروز غنی تر می شود.صرف نظر از عادات خوب که در جریان تربیت به وجود می آید ، نوجوانان را نباید با رویدادهای جنسی شان تنها گذاشت .لازم است به موقع به کودک خصوصیات دوره انتقالی را توضیح داد ، او را روشن کرد و راه جلوگیری از احساس جنسی فوق العاده را که در وی بیدار می شود به او آموخت و کمک کرد تا جای خود را در جهان جالب و زیبای مشغولیاتی که می تواند کمک به جلوگیری از تحریکات جنسی نماید ، پیدا کند. پدران و مادران و معلمان باید به دقت تظاهر جنسی کودکان و نوجوانان را دنبال کنند تا به موقع تدابیر لازم را اتخاذ کرده و اگر لازم است از کمکهای پزشکی نیز استفاده نمایند. (کوچتکوف,ترجمه تقی زاده،1364)
توجه والدین و نهادهای آموزشی جامعه به آموزش کودکان و نوجوانان در زمینه امور جنسی ، از بروز جرائم و انحرافات جنسی تا حد زیادی پیشگیری میکند و میل کودک و نوجوان را به تجربه نادرست امور جنسی کاهش میدهد. برای آنکه والدین بتوانند کودک و نوجوان خود را درست تربیت کنند ، باید با شیوه های صحیح تربیت و نیز تشخیص موارد نادرست رفتارهای جنسی کودکان و نوجوانان آشنا شوند تا به موقع فرزندان خود را از لغزشهای جنسی و رفتارهای غیر عادی باز دارند.
والدین و معلمان باید همواره به خاطر آورند که آموزش امور جنسی ، به طور تدریجی و هماهنگ با رشد کودک و نوجوان انجام میگیرد و تعجیل یا کندی در اجرای آن کار نادرستی است. کودکان و نوجوانان در طرح پرسش های مربوط به امور جنسی دوست دارند واقعیت را بشنوند . از این رو ، والدین در پاسخگویی به پرسش های جنسی کودکان و نوجوانان ، در عین صراحت باید پاسخها را به گونه ای ساده ارائه دهند که در خور فهم و درک آنان باشد. (شفیع آبادی،1370).
مطلع ساختن کودکان که باید به صورتی مقدماتی و در دوره دبستان آغاز شود ، در دوره بلوغ اهمیت بیشتری پیدا می کند و در عین حال وضع جدید و متفاوتی به خود می گیرد . روش اساسی در برخورد با مسائل جنسی این است که در هر دوره از رشد فرد و با توجه به سطح رشد و نیازها و وضعیت محیط اجتماعی – فرهنگی وی اطلاعات لازم و راهنماییهای ثمر بخش در اختیار فرد قرار گیرد . آنچه به ویژه در دوران نوجوانی اهمیت دارد اجتناب از گفتگوها و مباحث جمعی در باره مسائل جنسی است که موجب آشفتگی ذهن و التهاب بیجا می شود ، در این دوره بیشتر به بحث و گفتگو و راهنمایی انفرادی باید پرداخت .
پسران و دختران در آستانه بلوغ نسبت به بلوغ قریب الوقوع باید آگاه شوند . این وظیفه اساسا بر عهده پدر و مادر است، اما اگر آنان خود را برای انجام این وظیفه قادر نمی بینند ، باید فرد دانا و مجرب دیگری را مأمور این کار کنند. مسائلی از قبیل بروز نخستین عادات ماهیانه در دختران و نخستین احتلام در پسران را باید همراه با معنای مادر شدن یا پدر شدن برای آنان توضیح داد و فلسفه و اهمیت و زیبایی آن را باید برایشان توضیح داد. به این ترتیب پدر و مادر و مربی در فکر نوجوان خود ، زندگی جنسی و خانوادگی را به هم نزدیک می کنند واز این راه نمی گذارند میان قلمرو جسم و سایر قسمتهای حیات شکاف خطرناک امروزی به وجود آید. باید به نوجوان آموخت تا نه تنها نفرتی از بدن خود نداشته باشد بلکه آن را به عنوان یک عنصر اساسی در شخصیت خود به شمار آورند و ارزشمند شمارند.
درباره خطاها و بازی های جنسی و خودشیفتگی که غالباً در نوجوانان مشاهده می شود ، لازم است به جای احساس گناه و تنفر از خود ، سعی شود تا با فراهم آوردن فعالیتهای سالم ورزشی ، هنری ، تحصیلی ، فرهنگی و مذهبی شرایطی فراهم کرد که خطاهایی رخ ندهد . عتاب و خطابها و نطقهای اخلاقی و ایجاد احساس شرم در نوجوان فایده ای ندارد . باید تدابیر عملی برای اشتغال نوجوانان به فعالیتهای مناسب و مورد علاقه آنان اتخاذ شود. اینکه اعتراض کرده و گفته اند تربیت جنسی جز این که کنجکاوی جوانان را به حد افراط تحریک کند فایده ای ندارد ، بی اساس به نظر می رسد . حتی وقتی براثر خطاهای مربی خطری پیش آید ، خطر بسیار کمتر از آن است که بگذاریم نوجوانان از روی اتفاق یا از راه گفت و شنود هایی که با رفقای مسن تر و پیش رس تر از خود می کنند و یا زا طریق کتابها و مجلات و غیره با این امور آشنا شوند.
اصول تعلیم و تربیت با موازین اخلاق انسانی همخوانی دارد و با رهنمودهای دینی نیز مغایرتی ندارد . در تعالیم دینی و اسلامی خویشتن داری ، مقاومت در برابر وسوسه ها ، تأخیر در کامروایی ، صبر در سختیها ، رفتار جامعه پسند ، قبول مسولیت اعمال ، بالا بردن معرفت و شناخت خود از نتایج رفتار ، و بالاخره رشد وجدان اخلاقی و تصعید نیروهای بدنی در مسیر کمالات انسانی را در تربیت به طور عام و در تربیت جنسی به طور خاص به عنوان راه حل هایی برای نوجوانان و جوانان است (لطف آبادی، 1388) . در حقیقت، مقصود از تربیت جنسی ، از دیدگاه اسلامی این است كه فرد را به گونه ای تربیت کنیم كه وقتی به سن بلوغ رسید، حلال و حرام را در مسائل جنسی تشخیص دهد ؛ به وظایف زناشویی و همسری آگاه باشد ؛ از بی بند و باری بپرهیزد راه و رسم عفت اسلامی خلق و خوی او باشد (فقیهی،شکوهی یکتا، پرند،1387).
تربیت جنسی مباحث متعددی را ( از پاسخ گویی به سوالات کودکان در زمینه مسایل جنسی و آموزش بهداشت جنسی و مراقبت از خود تا اطلاع رسانی و آگاهاندن نوجوانان از مسایل بلوغ ، تغییرات جسمی ، روانی و مسایل مربوط به عشق ورزیدن و… ) شامل می شود. اگر والدین وظیفه خود را به درستی انجام ندهند ، کودکان و نوجوانان با دوستان خود درباره امور جنسی گفتگو خواهند کرد و یا به مطالعه کتابها و مجلاتی در این زمینه خواهند پرداخت که ممکن است اطلاعات حاصله نادرست و گمراه کننده باشد و به ایجاد ناراحتی ها و اختلالات گوناگون بیانجامد. (شفیع آبادی،1370) در متون دینی نیز به منظور پیشگیری از انحرافات جنسی و پرورش رفتارهای سالم جنسی در کودکان و نوجوانان ، به والدین به عنوان نزدیکترین فرد به آنان آموزشهایی داده شده است (مرقاتی خویی،ابولقاسمی، تقدیسی،1392).
برطبق راهنمای بین المللی آموزش جنسی که توسط یونسکو در سال 2009 منتشر شده ، مهمترین اهداف برنامه تربیت جنسی در مدارس شامل موارد مطرح شده در جدول زیر می باشد؛
اهداف پژوهش
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها :
تعاریف نظری
تربیت جنسی شامل اطلاعاتی است که از دوران اولیه زندگی در جهت رشد متعادل و مناسب غریزه جنسی صورت می گیرد (فرمهینی فراهانی،1387).
مقصود از تربیت جنسی ایجاد زمینه ها و موقعیت هایی است که متربی را با ارضاء و هدایت جنسی و با رفتار اعتدال آمیز و هماهنگ با هدف خلقت آشنا می سازد ( بهشتی،1385).
اضطراب نوعی درد داخلی است که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائما به منظور برقراری تعادل کوشش می کند ، بنابراین می توان گفت اضطراب یک محرک بسیار قوی است.(شاملو،1388)
اضطراب ،ترسی است که ویژگی های آن انتظار خطر نامشخص ، وحشت ، دلهره یا تشویش است و معمولا به واکنش اضطراری « جنگ یا گریز » می انجامد ( روزنهان و سلیگمن،1989،ترجمه سیدمحمدی،1391).
تعاریف عملیاتی
در تحقیق حاضر منظور از تربیت جنسی مجموعه فعالیتهایی است که شامل آموزش مولفه های تربیت جنسی ( آموزش لزوم تربیت جنسی با توجه به ارزش ها و فرهنگ جامعه ایران – مفهوم کلیدی 2 در جدول راهنمای یونسکو، آموزش تغییرات جسمی و روانی دوران بلوغ- مفهوم کلیدی 4 در راهنمای یونسکو ، آموزش اصول بهداشت جنسی- مفهوم کلیدی 4 ، آموزش روشهای صحیح برقرای ارتباط – مفهوم کلیدی 1 ، آموزش روش صحبت با نوجوانان در مورد عشق و هیجانات مفهوم کلیدی 1 ) بوده که با توجه به جدول مفاهیم و موضوعات کلیدی برنامه تربیت جنسی در مدارس( یونسکو 2009 ) و شرایط سنی و فرهنگی افراد نمونه ی تحقیق ، انتخاب شده و توسط محقق در6 جلسه 2 ساعته و در مجموع مدت 12 ساعت در 6 هفته به مادران گروه نمونه آموزش داده خواهد شد.
اضطراب : در این پژوهش اضطراب نمره ای است که از اجرای پرسشنامه اضطراب حالت– صفت اسپیلبرگرSTAI-Y حاصل خواهد شد.