تارنماها یکی منابع مهم خبری هستند. امروزه کمتر کسی را میتوان یافت که از رسانه استفاده ننماید و در این میان از اخبار بی خبر باشد.
تارنماها با اطلاع رسانی سریع درباره مسائل حاد جامعه بشری، انتقال نمادهای اعتراضی و تحریک احساسات، به کنشهای اعتراضی گسترده ای دامن میزنند. جذب هواداران، انسجام درونی، ایجاد اتحاد و ائتلاف میان افراد و گروهها و هماهنگ سازی اهداف و روشهای مبارزاتی و جهت دهی افکار عمومی نشانه ای از قابلیت بالای فضای مجازی است؛ امری که به وضوح در تحولات اخیر خاورمیانه مشاهده میشود (آقایی، صادقی، هادی، 1391).
تحولات خاورمیانه به علت اهمیت همیشگی آن مجالی را فراهم نموده است تا رسانهها به ویژه تارنماها بیش از پیش ظرفیتهای خود را نمایان سازند (قاسم زاده،1390). مسلماً یکی از حوزههایی که خبرهای رسانهای و تارنماها به صورت ویژه به آن میپردازند مسائل مختلف مربوط به ایران است. این موارد شامل نکات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غیره است.

تارنماها را به رغم داشتن نکات مفید آن، میتوان به عنوان ابزاری موثر برای رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی و نظامی نیز در نظر گرفت که با زبان کلمات و جملات در ساختار خبر نقشی حیاتی بازی میکنند.
جالب توجه است که امروزه در ابعاد نظامی نیز بعد جدید و بسیار موثری ظهور کرده است که جنگ شناختی نامیده میشود، که آن را بعد پنجم جنگ میدانند که در آن به جای سلاح از تکنیکهای شناختی استفاده میشود. یکی از مؤثرترین ابزارهای مورد استفاده در جنگهای شناختی، رسانهها هستند (گروه پژوهشی دانش فناوری اطلاعات آینده اندیشی، 1387). بدین صورت که رسانهها با قابلیت زیادی که دارند میتوانند زشتترین مفاهیم را به صورتی زیبا و یا بالعکس به مخاطب عرضه نمایند و افکار را دستکاری نموده و به سمت آنچه هدف اصحاب رسانه است سوق دهند.

کلمات و جملات هیجانی در اخبار و عناوین خبری اهمیت زیادی دارند. مثلاً پژوهش بررسی و مقایسه شباهتها و تفاوتهای گفتمانها و انگارههای خبری ساخته شده در دو سایت الجزیره انگلیسی و پرس تیوی در مورد پوشش خبری درگیریهای سوریه در بازه زمانی فروردین تا شهریور 1392 (21 مارس تا 21 سپتامبر 2013) نشان میدهد که چگونه دو رسانه با دو دیدگاه مخالف با عناوین و جملات و کلمات متفاوت، در مخاطبان خود عقاید مختلف و مخالف هم و تصاویر مثبت و منفی از سران کشورها القاء نمودند (خلیلی،1392). این موضوع اهمیت و چگونگی اثر گذاری بار هیجانی کلمات و جملات اخبار بر مخاطبان را نشان میدهد.
تارنماها به عنوان یکی از رسانهها، میتواند به شکل ابزاری از تسلیحات شناختی نیز باشد که مخاطب با اختیار و انتخاب خود در معرض آن قرار میگیرد. تارنماها را میتوان ابزاری مهم دانست که کلمات و جملات در آن نقش اساسی بازی میکنند و با تأثیر گذاری بر افکار مخاطبان میتوانند خطر آفرین باشند.
موارد حائز اهمیت ذکر شده در بالا، اهمیت آگاهی از روند اثرگذاری و کارکرد این ابزار جنگ شناختی را بارز میسازد. به نوعی مطالعه در خصوص این موضوع، شناخت یکی از ابزارهای جنگهای شناختی محسوب میشود.
با نگاهی دقیق میتوان تفاوتهایی اساسی میان ادبیات تارنماهای مختلف فارسیزبان داخل و خارج از کشور مشاهده کرد. به زعم پژوهشگر
تفاوتهایی بارز دربرانگیختگی، خوشایندی و غلبهی کلمات استفاده شده در تارنماهای مختلف وجود دارد. تأثیر هیجانی کلمات در عناوین خبری موجب جذب بیشتر مخاطبان به سمت رسانه و تارنماهای خارجی میشود و این پژوهش در نظر دارد این سوالات را مورد مطالعه قرار دهد.
تارنماها به منابع مهمی برای بسیج کنش جمعی و ابداعات پس از آن، سازماندهی و عمل جنبشهای اجتماعی در سراسر دنیا تبدیل شدهاند (التانتاوی، وی یست،2011،1207). بیشتر تمرکز اطلاعات و خبرها در رسانهها و تارنماها در مورد مسائل مهم و حیاتی هستند.

نقش اینترنت و رسانههای جدید در انقلابهای اخیر به حدی پر رنگ بوده است که برخی آن را انقلاب فیس بوکی یا انقلاب توییتری مینامند. این ابزارها هماهنگی بین تظاهرکنندگان را موجب میشدند (دوراندیش، 1390). البته در مورد میزان و کیفیت نقش رسانهها در این انقلابها دیدگاهها و نظرات متفاوتی وجود دارد.
در این میان رسانهها که به عنوان ابزاری قدرتمند در اختیار صاحبان قدرت کشور حامی آنها هستند مطمئنا” فعالیتی به نفع آنان خواهد داشت. همانگونه که کاتلی (2011، به نقل از آقایی، صادقی، هادی، 1391) میگوید اطلاعیه های رسمی غربی در رسانه همیشه به سمت و جهتی سوق مییافت که منافع خودشان را فراهم سازد.
متخصصان ارتباطات معتقدند، تارنماها موجب شدهاند ارتباطات چهره به چهره کاهش یافته و در مقابل به گسترش روابط مجازی و دیجیتالی کمک میکنند (قوانلو قاجار،1390). اینجاست که رسانهها در انتخاب و استفاده از کلمات در خبر و عناوین خبری خود به نکات روان شناختی به ویژه ابعاد هیجانی آن توجه ویژه دارند تا به اهداف خود برسند.
برای آگاهی و سپس پیشگیری یا هر اقدام مناسب دیگری در مقابل اثرات سوء اخبار منتشر شده در تارنماها، آگاهی از اینکه تارنماهای خارجی و داخلی با به کار بردن کدام کلمات در جملات خود و با چه نوع ویژگی از ابعاد هیجانی در عناوین خبری قصد تأثیرگذاری بر افکار افراد جامعه را دارند ضرورت پیدا میکند.
تاکنون در مطالعهی این موضوعات، برای بیشتر پژوهشگران، تحلیل محتوا، تطبیق ساختاری خبر و محتوای خبر مورد توجه بوده و به لحاظ مطالعهی کلمات و رابطهی آن با خوشایندی خبری جای خالی احساس میشود. همچنین در مورد بار معنایی لغات نیز پژوهشهای متعددی صورت گرفته است. ازجمله آنها پژوهشهایی است که به ارزیابی پردازش خاص کلمات با بار احساسی پرداخته و مفاهیم احساسی در محرک در آنها به عنوان اثر کلی نشان داده میشود که (شافر و همکاران، 2012) از تصاویر مملو از احساس استفاده کردند. شکلهای دیگر آن به صورت صداها بوده (پیچا و همکاران، 2011)؛ یا اینکه به صورت رایحهها تجلی یافته است (بنسافی و همکاران، 2003). با وجود تحقیقات گسترده، هنوز پژوهش کافی برای مطالعه و مشخص ساختن کلماتی که بیشتر مورد استفادهی رسانه و از جمله خبرها هستند صورت نگرفته است.
مطالعهی میزان برانگیختگی، خوشایندی و غلیهی کلمات به کار برده شده در عناوین مشترک تارنماهای فارسی زبان داخل و خارج از کشور و مطالعهی رابظهی آن با کل عنوان خبر از چند جهت حائز اهمیت است. ابتدا اینکه با توجه به فقدان فهرست هنجاریابی کلمات در زبان فارسی و مطالعات اندک صورتگرفته در این زمینه بالاخص در حوزهی اخبار و رسانه، مهمترین دغدغهی پژوهشگر از انجام این پژوهش ابتدا ایجاد فهرست برانگیختگی، خوشایندی و غلبهی کلمات خبری است که برای ایجاد این فهرست، از عناوین که نشانگر کل خبر است استفاده شدهاست و به مطالعهی تفاوت میزان برانگیختگی، خوشایندی و غلبهی کلمات بهکاربرده شده در عناوین مشترک 6 تارنمای فارسی زبان داخل و خارج از کشور پرداختهشد به علاوه این پژوهش قصد دارد به ارزیابی ارتباط میزان برانگیختگی، خوشایندی و غلبهی این کلمات با هدف پاسخ به این سوال که آیا میتوان با داشتن یکی از این سه عامل (برانگیختگی، خوشایندی، غلبه) دو عامل دیگر را پیشبینی نمود بپردازد. به عبارت دیگر دستیابی به ارزیابی توان پیش بینی میزان برانگیختگی، خوشایندی و غلبهی یک متن با داشتن مجموعهی کلمات آن متن چه مقدار است؟و در آخر اینکه خبرگزاریهای داخلی و خارجی در زمینه برانگیختگی، خوشایندی و غلبهی کلمات به کاربرده در عناوین چه تفاوتی دارند؟
در کل اهمیت ویژه نتایج این پژوهش برای خوانندگان این است که متوجه میشوند تا چه اندازه تحت تأثیر بار هیجانی و ابعاد آن در عناوین خبری تارنماها هستند و از سویی دیگر مسئولان و نویسندگان خبری تارنماهای داخلی با استفاده از نتایج یافته های این پژوهش میتوانند در انتخاب کلمات عناوین خبری خود تجدید نظر کرده و بر اساس اصول تأثیرگذاری ابعاد هیجانی در کلمات، عنوان خود را تهیه کنند.
گاهی حتی یک درخواست ساده میتواند در نظر یکی از زوجین نادیده انگاشته شدن هویت، ارزش یا جایگاه او قلمداد گردد (نادسون-مارتین و هونرگارت، 2015). تعاملات زناشویی، اعم از مثبت یا منفی، میتواند پیامدهای جسمانی حتی در زندگیهای زناشویی طولانی مدت و در زوجین سالخورده داشته باشد (کیکولت- گلاسر و همکاران، 1997). عناصری مانند نارضایتی، اختلاف و تعارض زناشویی تاثیر نیرومندتری از عناصری مانند عشق، رضایت یا هماهنگی بر بهزیستی فردی هر یک از زوجین دارد (پرولکس و همکاران، 2007).
تعارض زناشویی یکی از مهمترین عوامل بروز طلاق است، امری که امروزه بیش از مرگ یکی از زوجین، به خاتمه دادن زندگی مشترک زناشویی منجر میشود (پینسوف، 2002)؛ در عین حال تاثیر عمیقی بر بهزیستی فردی دارد (اولری و اسمیت، 1991) و میتواند زمینهساز ابتلا به بیماریهای جسمانی مانند بیماریهای قلبی و عروقی (وود و همکاران، 2005)، درد مزمن (ورمن و همکاران، 2015)، بیماریهای روانشناختی مانند افسردگی (بیچ و همکاران، 1998)، و سوء استفاده جسمی و روانشناختی توسط یک یا هر دو زوج (اولری و همکاران، 1994) شود.

نتایج یک پژوهش توسط کیکولت- گلاسر و همکاران (1997) نشان داد زوجینی که عملکرد ایمنی ضعیفتری داشتند در حین تعارض زناشویی رفتار منفیتری داشتند و اختلاف نظرهای معمول خود را منفیتر از زوجین دیگر برداشت میکردند (روبلز و همکاران، 2006؛ کیکولت- گلاسر و همکاران، 1997).
تعارض زوجین به تعارض در خانواده و تعارضات شغلی دامن میزند (ویدانوف، 2000) و مشکلات متعددی از جمله پریشانی روانشناختی و اختلال خواب (ژاکوبسن و همکاران، 2014)، استرس در فرزندان (هینانت و همکاران، 2013)، مختل شدن پاسخهای روانشناختی و امنیت هیجانی فرزندان (هارولد و همکاران، 2004)، بروز رفتار ناسازگارانه و ناسازگاریهایی از جمله خشم، اختلال سلوک و اضطراب در فرزندان (امری، 1982)، تخریب یا تضعیف رابطه والد- فرزندی (پترسون و زیل، 1986؛ شمیر و همکاران، 2001؛ کینگ و همکاران، 1995؛ هریست و اینسلی، 1998)، مشکلات هیجانی متعدد فرزندان (امری، 1982)، تشدید مشکلات رفتاری در مدرسه و در اوقات فراغت (کینگ و همکاران، 1995)، انزوای اجتماعی و خشم فرزندان (هریست و اینسلی، 1998) را به دنبال خواهد داشت.

تعارض و نارضایتی زناشویی میتواند استرس زوجین را افزایش دهد (بیچ و همکاران، 1990؛ به نقل از پرولکس و همکاران، 2007). از سوی دیگر، تعارض در زوجینی که استرس بالاتری دارند، بیشتر دیده میشود (فینچام، 2003). استرس میتواند به تعارض خانوادگی-
شغلی و کاهش سلامت روانی منجر شود (چو، 2014). استرس مشکل عمده عصر حاضر است و بر سلامت جسمانی و ذهنی مردم تاثیر منفی میگذارد (سازمان بهداشت جهانی، 2011؛ شارما و راش، 2014). استرس به عنوان موقعیتی توصیف میشود که تعادل حیاتی ارگانیسم مورد تهدید قرار میگیرد یا ارگانیسم موقعیتی را تهدید کننده درمییابد (واروگلی و دارویری، 2011). منابع تنیدگی ممکن است درون شخص، خانواده یا جامعه باشد (حاتمی، 1377).

کوفر و اپلی (1964؛ به نقل از لازاروس و فولکمن، 1984) استرس را با سایر مشکلات زندگی از جمله اضطراب، تعارض، محرومیت، آشوب هیجانی، تروما، ناهنجاری و از خود بیگانگی عجین میدانند. آثار تنیدگی بر سلامت افراد را باید در دو سطح مورد تحلیل قرار گیرد، یک سطح جامعه شناختی بررسی رفتار کلی افراد تنیده و یک سطح روانشناختی و زیستشناختی واکنشهای فرد به تبع تاریخچه ژنتیکی و فرآیندهای تحول یا خستگی روانی (استورا، 2005؛ به نقل از دادستان، 1386).
مردم بسیاری از کشورهای جهان در معرض استرس آسیبرسان قرار دارند که منجر به افزایش اضطراب، افسردگی، اختلالات سوء مصرف الکل و سایر مواد، خشونت و رفتارهای خودکشی میشود (سازمان بهداشت جهانی، 2011). استرس باعث کاهش کیفیت والدگری نیز میشود (ارل و برومن، 1999؛ به نقل از یتز و همکاران، 2010). استرس ناشی از مشکلات اقتصادی در والدین میتواند زمینهساز احساسات افسردهساز در آنان و مشکلات رفتاری در نوجوانانشان گردد (پونت، 2014).
واکنش به استرس چندین ویژگی در حوزههای هیجانی، رفتاری و فیزیولوژیکی دارد که بر بهزیستی اثر میگذارند، بنابراین میتوان استرس را از طریق مقیاسهای فیزیولوژیکی، رفتاری یا روانشناختی اندازهگیری کرد (ماهونی، 2009). آموختن مهارتهای مقابله با استرس، از جمله مهارتهای رفتاری و شناختی (گالاگر و همکاران، 2014) در کاهش استرس موثر است. مدیریت استرس در پیشگیری از رفتارهایی نظیر استعمال سیگار، عادتهای مضر خوردن و سبک زندگی بیتحرک که خطر ابتلا به بیماریهایی نظیر دیابت، بیماریهای قلبی عروقی، فشار خون بالا، چاقی و سردرد را افزایش میدهند، موثر است (واروگلی و دارویری، 2011). کاهش استرس در بهبود و کاهش بیماریهای روانشناختی از جمله افسردگی (سانگ و همکاران، 2014)، و نیز کاهش فشار روانی و افزایش رضایت شغلی (پیگناتا و همکاران، 2014) و کاهش فشار خون در بیماران مبتلا به پرفشاری خون (ناگل و همکاران، 2014) موثر است.
یکی از عوامل موثر در بهبود روابط زوجین و کاهش تعارضات آنها، ارتقاء بهزیستی و افزایش رضایت از زندگی است (اپشتاین و باکوم، 2002)؛ که ذهنآگاهی تاثیری مهم و مستقیم در آن دارد (براون و ریان، 2003). یکی از روشهای موثر برای حل و فصل و کاهش تعارضات زوجین، گفتگوی باز و آزادانه پیرامون مسائل مختلف است (گاتمن، 1999). آگاهی ذهنآگاهانه یکی از راههای افزایش چنین مهارتی است که با پذیرش، پذیرا بودن و قضاوت نکردن در لحظه حال اتفاق میافتد (بروتو و هایمن، 2007). همچنین ارتباط معناداری میان ذهنآگاهی و رضایت زناشویی وجود دارد : زوجینی که ارتباط ذهنی و روانی قویای با یکدیگر دارند، پذیرای تجارب جدید هستند و به تغییرات در جنبههای مختلف زندگی زناشویی آگاهند، و به عبارت دقیقتر ذهنآگاه هستند، بیشتر از زندگی زناشوییشان لذت میبرند و روابط زناشویی رضایتبخشتر و خشنود کنندهتری دارند (بورپی و لانگر، 2005).
در حالیكه تدریس و یادگیری مطالب آموزشی به عنوان عوامل پیش برنده یا بازدارنده دانش آموزان در میدان فعالیت و آزمون های آموزشی مورد توجه والدین ، معلمان و پژوهشگران هست ، با این وجود تغییر حالت های روانی و برانگیختگی آشكار فراگیران در مقابله با وضعیت خاص بعضی از آزمون ها كمتر مورد توجه بوده است .
پژوهش های مختلفی در سطوح جهانی به بررسی اضطراب امتحان پرداختند . كسیدی و جانسون ( 2002 ) در پژوهشی كه به بررسی اضطراب امتحان در میان دانش آموزان پرداختند ، دریافتند كه سطوح بالای «اضطراب امتحان » به طور معنی داری با نمرات پایین در درس امتحانی رابطه داشتند . همچنین نتایج این مطالعه نشان می دهد كه بین سطوح متعادل برانگیختگی هیجانی با نمرات بالا در آزمون رابطه وجود دارد .
در پژوهشی دیگر در همین راستا یونسوك هونگ ( 2003 ) به بررسی اثرات زمانی ، اضطراب امتحان ، تصور دشواری آزمون و عملكرد امتحانی در میان دانشجویان لیسانس پرداخت . او بیانمی دارد : تصور دانشجویان از دشواری آزمون در برانگیختگی نگرانی و تهییج پذیری آنها اثر مستقیم دارد . نتایج این مطالعه حاكی است نگرانی آزمودنی ها از دشواری آزمون نسبت به دشواری واقعی آزمون اثر بیشتری بر عملكرد آنها دارد . به عبارتی نگرانی آنها از دشواری آزمون، سبب اضطراب در آنان خواهد شد .
در واقع اضطراب امتحان به عنوان مشكلی خوش خیم در میان بیشتر افراد شایع است اما این مشكل مواقعی كه سطوح بالای استرس و شكست تحصیلی در میان باشد ، به طور جدی مشكل آفرین خواهد شد . واچلكا و كاتز( 2003 ) در پژوهشی با عنوان « كاهش اضطراب و بهبود خودپنداره تحصیلی در میان دانش آموزان دبیرستانی و دانشجویان » اظهار می دارند : 80 درصد آزمودنی های گروه آزمایش كه از درمان آرام سازی عضلانی پیشرو ، بهره بردند ، نسبت به گروه گواه ( كنترل ) بهبود چشمگیری را نشان دادند . این گروه نسبت به گروه گواه ،كاهش معناداری را در اضطراب امتحان نشان داده و نمرات آنها درخودپنداره تحصیلی بطور قابل ملاحظه ای فزونیگرفت. همچنین در
ایران صبحی قراملكی ( 1385 ) به بررسی اثربخشی شناخت درمانی و آموزش مهارت های مطالعه در كاهش اضطراب امتحان و افزایش عملكرد تحصیلی پرداخت كه نتایج حاكی است اضطراب امتحان در گروه های شناخت درمانی و آموزش مهارت ها در مقایسه با گروه گواه به طور معناداری كاهش یافت .
در میان درمان های روان شناختی ، انواع مختلف روش های درمانی شناختی و رفتاری از جمله بیوفیدبک، آرام سازی عضلانی پیشرونده ،آرام سازی عضلانی کاربردی(AR) ، آموزش مهارگری استرس و اضطراب و شناخت درمانی را می توان نام برد که برای درمان اضطراب به کار رفته اند. اُست (2000) اعلام می دارد در میان این روش ها آموزش آرام سازی عضلانی و شناخت درمانی بیشترین کاربرد را دارند.
بارکوویک و کاستلو(1993) در یک مطالعه روش شناسی به مقایسه ی آرام سازی عضلانی کاربردی(AR) ، درمان شناختی رفتاری(CT) و درمان غیر مستقیم در درمان اضطراب پرداختند.نتایج حاکی است آرام سازی عضلانی کاربردی(AR) ، درمان شناختی رفتاری(CBT) بهتر از درمان غیر مستقیم عمل می کنند. در این پژوهش تأثیر گذاری آرام سازی عضلانی کاربردی(AR) ، درمان شناختی رفتاری(CT) در کاهش اضطراب همسان گزارش شد.
همچنین پژوهش های دیگری که به مقایسه ی اثربخشی آرام سازی عضلانی کاربردی(AR) ، شناخت درمانی (CT) پرداختند از جمله بارلو و دیگران(1992) در درمان اختلال اضطراب تعمیم یافته، اُست و وستلینگ (1995) درمان وحشتزدگی، تفاوتی را در کارایی این دو درمان گزارش نکردند.
حال با توجه به این پیشینه های پژوهشی ، در این پژوهش ، مسأله ای كه برای پژوهشگر مطرح است ، تأثیری است كه آرام سازی عضلانی و درمان شناختی رفتاریمی توانند در كاهش اضطراب امتحان دانش آموزان پیش دانشگاهی داشته باشند . در واقع سعی بر آن است كارایی این دو روش درمانی در كاهش اضطراب امتحان دانش آموزان مورد مقایسه قرار گیرد. البته در این میان تفاوت های جنسی به عنوان متغیر تعدیلگر لحاظ خواهند شد .همچنین در این پژوهش همه گیر شناسی ، اضطراب امتحان در میان دانش آموزان مورد برسی قرار می گیرد.
از دیدگاه بسیاری از پایهگذاران علم روانشناسی، دوران کودکی، دوران سرنوشت سازی است که نحوه گذران آن، تعیینکننده چگونگی زندگی بزرگسالی بشر است. بااینوجود تا چندی پیش به مشکلات روانشناختی کودکان اهمیت لازم داده نمیشد و مباحث آسیبشناسی روانی بیشتر حول محور بزرگسالان قدم برمیداشت؛ اما امروزه ثابت شده است که در دوران کودکی نیز انسان استعداد زیادی برای ابتلا به انواع بیماریهای روانی دارد. یکی از مشکلات روانشناختی گریبانگیر کودکان، اضطراب است. اضطراب یکی از شایعترین اختلالات در میان کودکان است (لوبی،2013).
در دورههایی از رشد تقریباً همه كودكان وقتی از مراقبان اصلی خود دور میشوند و یا در محیطی جدید و ناآشنا قرار میگیرند، اضطراب را تجربه میكنند. در حقیقت بروز گونههای خاصی از اضطراب، مانند اضطراب جدایی در سالهای نوپایی كودك (18 تا 24 ماهگی) از دیدگاه رشدی امری عادی است؛ نوپایان اغلب در لحظههای جدایی از والدین گریه میکنند، به آنها میچسبند و قشقرق راه میاندازد (عباسی و همکاران،1389)؛ اما علائم اضطراب در برخی کودکان در مراحل بعدی رشدی بهصورت نابهنجار ادامه مییابد و عملکرد روانی- اجتماعی آنها را مختل میکند. در چنین مواقعی باید علائم را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار داد و آنها را در طبقات تشخیصی اختلالات اضطرابی گنجاند (انجمن روانپزشکی امریكا، 2013).

اضطراب در کودکان حالتی است كه با احساس وحشت مشخص میشود و با علائم جسمی كه بیانگر افزایش فعالیت دستگاه عصبی خودمختار است، همراه است. اضطراب بر عملكرد جسمانی و شناختی اثرگذار است و موجب تحریفهای ادراكی میشود (سادوک و سادوک،1391). اضطراب معمولاً بهعنوان احساس پراکنده و مبهم و نامطبوع ترس و تشویش تعریف میشود. کودک مضطرب خصوصاً در مورد خطرات ناشناخته بسیار نگران است و ترکیبی از این علائم را نشان میدهد: طپش قلب، تنگی نفس، شبادراری، جویدن ناخن، اسهال، بیاشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بیخوابی، تکرار ادرار و لرزش بدنی (رومر و اورسیلو،2002 ). اضطراب یک حالت خلقی منفی است که با علائم جسمی مانند تنش عضلانی و اندیشناکی نسبت به آینده مشخص میشود (بارلو، 2007). اضطراب یک علامت هشداردهنده است که خبر از خطری قریبالوقوع میدهد و شخص را برای مقابله آماده میسازد. ترس که یک علامت هشداردهنده مشابه است، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک میشود: ترس واکنش به تهدیدی معلوم، خارجی و از نظر منشأ بدون تعارض است، اما اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم، درونی، مبهم و از نظر منشأ همراه با تعارض است (سادوک و سادوک، 1390).
تحقیقاتی که در زمینه اضطراب کودکان انجام شده است، نرخ شیوع این اختلال در کودکی را 5/13 درصد گزارش نمودهاند (سادوک و سادوک،1391). پژوهشهای مرتبط با علائم اضطراب کودکان در دو مسیر به انجام رسیدهاند. یک دسته از این پژوهشها به بررسی عوامل تأثیرگذار بر شکلگیری اضطراب کودکان پرداختهاند و دسته دیگر تأثیرات علائم اضطرابی را بر رشد روانی- اجتماعی کودکان موردتوجه قرار دادهاند. پژوهشهایی که به بررسی عوامل تأثیرگذار در ایجاد علائم اضطرابی کودکان پرداختهاند، از یکسو این اختلالها را نوعی واکنش کودک نسبت به نابسامانیهای خانوادگی دانستهاند (شنیدر و همکاران، 2011) و از سوی دیگر، به محرکهای محیطی نامناسب مانند عدم پذیرش کودک، عدم محبت و حمایت کافی از طرف والدین، افراط در محبت، نابسامانی در خانواده، عدم مراقبت و دلسوزیهای مادر، دلبستگی ناایمن در دوران کودکی و استرس والدین نسبت دادهاند (پاندینا، بیلدر و کیت، 2007). همچنین، نبود تعامل مناسب بین کودک و والدین، محرومیت هیجانی در دوران کودکی، نبود تکیهگاهی که نیازهای مراقبتی و رشدی کودک را برآورده سازد، والدین غیر پاسخگو، اعتماد کم و فاصله زیاد بین والدین و فرزند، نبود همدردی مشترک در مسائل استرسزا، در سوق دادن کودکان به سمت علائم اضطراب از نقش تعیین کننده و انکارناپذیری برخوردارند (پری، 2007).
تحقیقاتی که به بررسی تأثیرات اضطراب بر رشد روانی- اجتماعی کودکان پرداختهاند، حاکی از این هستند که اضطراب نهتنها در زمان بروز باعث ایجاد مشکلاتی در تجربه استقلال کودک در محیطهای بازی و تحصیلی میگردد، بلکه شکلگیری مهارتهای اجتماعی که اساس پیشرفت تحصیلی و شغلی او در آینده هستند را با مانع مواجه میسازد. این تحقیقات نشان داده است که کودکان مبتلا به اضطراب در بزرگسالی نسبت به کودکانی که اضطراب را نشان ندادهاند، وضعیت روانشناختی نامناسبتری دارند و بیماریهای روانی بیشتری را گزارش میکنند (پترسون و کارتر،2007؛ نقل از کندال،2013).
بخشی از مطالعاتی که در رابطه با تأثیرات بلندمدت اضطراب کودکان انجام شده است، نشان دادهاند که تجربه اضطراب در دوره کودکی، مشکلاتی را برای افراد ایجاد میکند که علاوه بر ناراحتیهای شخصی، ممکن است بر چگونگی پیشرفت تحصیلی و اجتماعی آنها در دوره نوجوانی و بزرگسالی نیز، تأثیرات منفی داشته باشد (فینوکان و مرکر،2006). از سوی دیگر، تحقیقات طولی مختلف حاکی از این است که تجربه نشانگان اضطراب در دوران کودکی، پیشایند گرایش به مصرف مواد مخدر و دیگر اختلالات روانی است و درصورتیکه فرایند درمان اضطراب به درستی انجام نگیرد، افت شدید سازگاری اجتماعی پیشبینی میشود (زولونسکی و همکاران،2006).
بر اساس گزارش لاست (2006؛ نقل از کندال،2013) سهچهارم كودكانی كه از مدرسه گریزانند مبتلا به اختلال اضطراب میباشند و در صورت عدم اقدام بهموقع برای درمان ممكن است این كودكان بهطور ثانوی دچار اختلالات روانی شدید شوند. اختلالات اضطرابی به نظر میرسد چنانچه درمان نشود دارای سیری مزمن خواهد بود (لوینسون، هولمدنوما، اسمال، سیلی و جوینر، 2008؛ نقل از کندال،2013)؛ بنابراین با توجه به تأثیرات منفی اضطراب بر جنبههای مختلف زندگی روانشناختی کودکان، پرداختن به آن و شناسایی مداخلات تأثیرگذار بر آن از اهمیت بسزایی برخوردار است.
از نشانگان آسیبشناسی روانی که در میان کودکان مبتلا به اضطراب بهوفور مشاهده میشود و در اکثر موارد با اختلالات اضطرابی همبودی دارد، افسردگی است. افسردگی، اختلالی است كه خصوصیت اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل یك احساس غمگینی است كه از یك ناامیدی خفیف تا احساسات یأس شدید ممكن است نوسان داشته باشد. این تغییر خلق نسبتاً ثابت و برای روزها، هفتهها ماهها و یا سالها ادامه دارد و برای این تغییر خلق تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفكر، کارایی، اعمال بدنی وجود دارد. افسردگی از تواناییهای زیستی، جسمانی، فعالیت و اراده شخص میكاهد و با پیش آوردن اختلالهای ذهنی اعتمادبهنفس او را متزلزل میكند. در کودک بهنجار افسردگی شدید تنها در پی یك عام اندوهبار مانند از دست دادن یكی از عزیزان یا شكست در یكی از جنبههای زندگی و یا ناامیدی بروز میكند. زمانی میتوان افسردگی را بیماری دانست كه از نظر شدت و مدت با عامل اندوهبار پیشآمده در زندگی کودک تناسبی نداشته باشد (سادوک و سادوک،1391).

افسردگی یکی از شایعترین مشکلات حیطه سلامت روان در جهان و علائم افسرده ساز رایجترین شکایات کودکان و نوجوانان است. میزان شیوع افسردگی در طی عمر برای نوجوانان در سراسر دنیا 14 درصد تخمین زده شده است، اما میزان شیوع افسردگی کودکی و نوجوانی در ایران بهطور دقیق مشخص نیست و علت آن عدم انجام یک تحقیق کامل و مبتنی بر نمونهگیری صحیح در کل کشور است. این میزان در تحقیقات مختلف و بر مبنای پرسشنامههای مختلف محقق ساخته، پرسشنامه افسردگی بک و پرسشنامه افسردگی کودکان کواکس (CDI) بین 10 تا 30 درصد برآورد شده است (بانکی، امیری و اسعدی،1388). با توجه به شیوع گسترده افسردگی در کودکان و نوجوانان، گاهی اوقات از آن بهعنوان بیماری سرماخوردگی در میان اختلالات روانپزشکی کودکان یاد میشود (استافر،2000). به دلیل اینکه تقریباً دوسوم کودکان افسرده به بزرگسالان مبتلا به افسردگی اساسی تبدیل میشوند و 10 تا 15 درصد آنها از این طریق به زندگی خود خاتمه میدهند، پرداختن به اختلال افسردگی در کودکان و شناسایی روشهای درمانی اثربخش بر کاهش آن از اهمیت بسزایی برخوردار است (سگال، ویلیامز و تیزدل، 2002).
از دیگر عواملی که تأثیر قابلملاحظهای بر شکلگیری اختلالات اضطرابی در کودکان دارد، ویژگیهای روانشناختی والدین آنها علیالخصوص خودکارآمدی است. بسیاری از رفتارهای انسان با سازوکارهای نفوذ بر خود، برانگیخته و كنترل میشوند. در میان مكانیسمهای نفوذ برخود، هیچکدام مهمتر و فراگیرتر از باور به خود كارآمدی شخصی نیست. اگر فردی باور داشته باشد كه نمیتواند نتایج مورد انتظار را به دست آورد و یا به این باور برسد كه نمیتواند مانع رفتارهای غیرقابلقبول شود، انگیزه او برای انجام كار كم خواهد شد. اگرچه عوامل دیگری وجود دارند كه بهعنوان برانگیزندههای رفتار انسان عمل میکنند، اما همه آنها تابع باور فرد هستند. خودكارآمدی، توان سازندهای است كه بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، بهگونهای اثربخش ساماندهی میشود (بندورا،2006). خودكارآمدی به داشتن مهارت یا مهارتها مربوط نمیشود، بلكه به داشتن باور به توانایی انجام كار در موقعیتهای مختلف، اشاره دارد. خودکارآمدی عبارت است از باور فرد، در این خصوص که توانایی انجام تکالیف را دارد یا خیر. خودکارآمدی بر روشن شدن لیاقت و قابلیت فرد، برای کنار آمدن مؤثر با بسیاری از موقعیتهای تنشزا مبتنی است (شوارزر و لوزیسیزک، 2005) و دربرگیرنده احساس خوشایند فرد در انجام تکالیف است که بهطور فراگیری با انگیزش و انجام موفقیتآمیز تکالیف در تمامی انسانها مرتبط است (سالیوان و مالیک،2000).
بهطور خاص خودکارآمدی والدین تأثیر گستردهای بر کیفیت ارتباط والد با فرزندش دارد (کلارک،2007). خودکارآمدی والدینی به میزان صلاحیت و شایستگیای گفته میشود که والدین در مدیریت مشکلات فرزندشان احساس میکنند (ماش و جانستون،2005). والدین
بهمنظور احساس خودکارآمدی نیازمند دانش و اطلاعات در زمینه تکنیکهای مؤثر مراقبت از کودک هستند. آنها بایستی به تواناییهای خود اعتماد کرده و مطمئن باشند که عملکردشان تأثیر مثبتی بر رفتارهای کودک میگذارد (کولمن و کاراکر،2003؛ تتی و گلفند،2007). خودکارآمدی والدینی یک ساختار شناختی مهم در ارتباط با عملکرد والدین است. خودکارآمدی والدینی به ارزیابی والدین نسبت به توانایی خود در ایفای موفقیتآمیز نقش والدگری اطلاق میشود؛ بنابراین افرادی که به تواناییها و مهارتهای خود در نقش والدگری اعتماد داشته باشند، خودکارآمدی بالاتری را احساس میکنند (جونز و پرینز،2005).
خودکارآمدی والدینی تأثیر به سزایی بر نحوه تعاملات والد- کودک و کیفیت والدگری دارد. بر این اساس والدینی که خودکارآمدی بالاتری دارند، گرایش بیشتری به استفاده از روشهای مثبت والدگری مثل پاسخگو بودن، حساس بودن، گرمی، تحریککنندگی، استفاده از سبکهای کارآمد سازگاری و مراقبت بدون تنبیه دارند. برعکس والدینی که خودکارآمدی پایینتری دارند، گرایش به استفاده از شیوههای خشن، تهدیدآمیز، پرخاشگرانه و استفاده از سبکهای ناکارآمد سازگاری دارند (سندرس و وولی،2005؛ کولمن و کاراکر،2003).
در زمینه مداخلات درمانی بهمنظور بهبود وضعیت روانشناختی کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی مداخلات متنوعی صورت گرفته است. درمانهای رایج اضطراب کودکان بهطور عمده بر شیوههای شناختی- رفتاری تمرکز داشتهاند. این درمانها در كاهش اضطراب کودکان مؤثر بوده است و تغییرات حاكی از آن، در دورههای پیگیری بالای دو سال نیز حفظ شده است (میچایلیزن و کندال،2012). با این وجود درمانهای شناختی- رفتاری که فقط بر روی کودک متمرکز بودهاند، در بعضی اختلالات کودکان که در رابطه با تعاملات اجتماعی کودک شکل میگیرد، مانند اختلالات اضطرابی، اثربخشی باکفایتی ندارند. ازآنجاییکه تحقیقات نشان داده است كه بهبود عملكرد اعضای خانواده و افزایش تعاملات مثبت والد-كودك میتواند در پیشگیری یا رشد اختلالات اضطرابی در كودكان مفید باشد، درمانهای شناختی- رفتاری به سمتی پیش رفتهاند که والدین را در فرایند درمان درگیر سازند (مک کناچی و همکاران، 2007؛ نقل از کندال،2013).
در حیطه رواندرمانی کودکان تلاشهای گستردهای بهمنظور درگیر ساختن والدین در فرایند درمان کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی انجام شده و به ثبت رسیده است. یکی از این مداخلات که از پیشینه نظری و پژوهشی گستردهای برخوردار است درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک است. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، روشی است که به یاری والدین میپردازد تا رابطهشان را با کودکان مشکلدار بهبود بخشند تا بتوانند مسائلشان را حل کنند (کندی و همکاران،2014). درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، یک رویکرد درمانی است که تکنیکهای رفتاری و سنتی را در درمان مشکلات رفتاری کودکان، یکپارچه میکند. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک، درمانی است که از لحاظ تجربی مورد حمایت بوده و برای درمان اختلالات رفتاری در کودکان و خانوادههایشان طراحی شده است. هدف از ایجاد درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک این بود که از سوء رفتاری که والدین با فرزندانشان دارند، جلوگیری به عمل آید (کندی و همکاران،2014).
درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک به والدین کمک میکند تا با کودکانشان روابطی گرم و پاسخگرانه برقرار سازند و رفتارهای کودک را بهطور مؤثرتری مدیریت نمایند. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک بر این فرض استوار است که بهبود تعامل والد- کودک منجر به بهبود عملکرد خانواده و کودک خواهد شد (انتن و گولان،2009). تحقیقات نشان داده مادرانی كه سطوح بالایی از اضطراب دارند گرایش دارند كه از كودكانشان بیشازاندازه حمایت كنند، گرمی كمتری به كودك ابراز میكنند و به وی خودمختاری و استقلال كمتری دهند (بایر، سانسون و همفیل، 2006؛ نقل از کندی،2014). با توجه به اینكه عواملی از قبیل حمایت بیشازحد والدین باعث میشود ترس حضور در موقعیتهای جدید در دل فرزندان به وجود آید، كودكان چنین والدینی فاقد تعاملات اجتماعی میشوند؛ چون نمیدانند در جمع چه باید بكنند، لذا ترجیح میدهند در گوشهای تنها و ساكت بنشینند. همچنین والدینی كه مرتب دربارهی نظرات دیگران راجع به كودك خود صحبت میكنند، ترس از ابراز وجود را در دل فرزندانشان به وجود میآورند. بنابراین بازسازی و بهبود اینگونه رفتارهای والدین در تعامل صحیح والد- كودك میتواند نقش مهمی در کاهش اضطراب كودك داشته باشد.
از مداخلات دیگری که اثربخشی آن در زمینه اختلالات اضطرابی کودکان از حمایت نظری و پژوهشی گستردهای برخوردار است، بازیدرمانی است. بازیدرمانی، روشی است که به یاری کودکان مبتلا به اختلالات روانی میپردازد تا بتوانند مسائلشان را حل کنند و درعینحال نشاندهنده این واقعیت است که بازی برای کودک همانند یک وسیله طبیعی است، با این هدف که او بتواند ویژگیهای درون خود را از طریق بازی بروز دهد و آنها را به نمایش بگذارد، همانند آنگونه از درمانهایی که بزرگسالان از طریق آن با سخن گفتن مشکلات روانی خود را بیان میکنند (ری،2008). بازیدرمانی روشی درمانی است که از رابطه متقابل و سالم بین والدین و فرزند الگوبرداری شده است. لون فلد (2003) معتقد است نقش اساسی بازی آن است که کودک را از مرحله عدم بلوغ هیجانی به بلوغ هیجانی رهنمون میسازد. هدف متخصصینی که با کودکان کار میکنند، این است که رشد کودک را سرعت بخشند و بازیدرمانی یکی از راههای مؤثر برای بهبود رشد کودک است (نقل از براتون و همکاران،2005).
بازی مهمترین شکل فعالیت در سنین کودکی است که میتواند بر کل شخصیت کودک و رشد و شکوفایی او در تمام زمینههای آن اعم از اجتماعی، عقلانی، اخلاقی و … مؤثر باشد (لندرث،2002). کودکانی که در بازی پرورش کافی یافته باشند، قطعاً بیشتر قادر خواهند بود که در جهان پرهیاهوی امروز از نیروی تفکر بهتری برخوردار شوند (باگرلی و جنکینس،2009). پژوهشها نشان دادهاند که درمان غیر دارویی اختلالات اضطرابی همچون رواندرمانی با استفاده از شیوههای بازیدرمانی برای درصد قابلملاحظهای از کودکان، نتیجهبخش بوده است. هرگاه زبان کلامی برای ابراز افکار و احساسات کودکان کفایت نکند، درمانگران از بازیدرمانی برای کمک به کودکان برای ابراز آنچه آنها را مضطرب کرده است، استفاده میکنند (پاون و همکاران،2008). رابطه حسنهای که بین درمانگر و کودک در طول جلسههای بازیدرمانی شکل میگیرد، تجربه مهمی را که برای درمان لازم است فراهم میآورد. در بازیدرمانی اسباببازیها مثل کلمات کودک و بازی، زبان کودک است (لندرث،2002)
زندگی تحصیلی، یكی از مهمترین ابعاد زندگی اشخاص است كه بر سایر ابعاد زندگی تاثیر فراوان دارد. در این بین یكی از مسایل و مشكلات اساسی زندگی تحصیلی افراد و نظام آموزشی آن كشور، مساله ی افت تحصیلی و پایین بودن سطح عملكرد تحصیلی دانش آموزان آن كشور است. این پدیده، علاوه بر زیان های هنگفت اقتصادی، سلامت روانی فراگیرندگان را مخدوش می نماید. منظور از افت تحصیلی، كاهش عملكرد تحصیلی درسی فراگیرنده از سطح رضایت بخش به سطح نامطلوب است. عوامل مختلفی بر عملكرد تحصیلی افراد تاثیر می گذارند كه متخصصان تعلیم و تربیت آنها را به چهار دسته شامل عوامل فردی، عوامل آموزشگاهی، عوامل خانوادگی و عوامل اجتماعی تقسیم كرده اند (زهراكار،1386).

دانش آموزان به دلیل قرار گرفتن در موقعیت های تحصیلی و اجتماعی خاص، برخی مشکلات از جمله احساس خستگی را تجربه می کنند. احساس خستگی عبارت است از یک حس فراگیر فقدان انرژی که ارتباطی با میزان و تلاش و کوشش ندارد. این حالت معمولا از نظر شدّت بر روی یک پیوستار قرار دارد که از گذرا و خفیف تا شدید و با دوام تغییر می کند و چنانچه شدید باشد از آن به عنوان اختلال خستگی یاد می شود (لابلی، استوارت، برتوچ،گیستولی، داروین و همکاران، 2002). اختلال خستگی با حالت خستگی ناتوان کننده همراه با خواب بی کیفیت، سردرد، علائم اسکلتی-عضلانی و عصب روانپزشکی به مدّت بیش از یک ماه همراه است (فوکودا، استراوس وهیکی، 1994). مطالعات نشان می دهد 6/5 درصد دانش آموزان احساس خستگی خفیف دارند و شیوع احساس خستگی 2/10 درصد و در پسرها 2/1 درصد است (محمودیان، فرج زادگان، نورمحمدی و میرالهی، 1383) از طرفی خستگی تبعاتی مثل اختلال افسردگی و تنیدگی هیجانی(مثل خشم) (ری، جفریس و ویر، 1997) و نقص در حل مسائل شناختی(مثل نارسایی شناختی) (پورقاز، محمدی، و دوستی ، 1391) دارد.

عوامل شناختی از تاثیر گذارترین عوامل در زندگی روزانه افراد می باشد و وجود هر گونه اختلال در عوامل شناختی موجب بروز مشکلات عدیده ای برای فرد مورد نظر می شود، بخصوص وقتی که بحث آموزش و پرورش و تحصیل به میان می آید عوامل شناختی از اهمیت دو چندانی برخوردار می شود. وجود نارسایی های شناختی در فرد می تواند عملکرد تحصیلی این افراد را تحت تاثیر خود قرار دهد. مارتین، نارسایی شناختی را اشتباهات شناختی یا خطاهایی می داند که فرد باید بصورت هنجاری ظرفیت انجام آن را داشته باشد (والاس، وودانویچ و رستینو، 2003) این نارسایی های شناختی شامل مشکلاتی در حافظه، توجّه و عمل هستند (عریضی، اصغری و اخباری، 2008). نارسایی در کنش با ابعاد مختلف حافظه کاری و عدم توانایی در بالا بردن ظرفیت آن، مشکلات عمده ای را در یادگیری ریاضی دانش آموزان ایجاد می کند (گترکل، لامونت و الووا، 2006؛ امین زاده و حسن آبادی، 1389) همچنین نتایج مطالعات نشان می دهد بین نارسایی شناختی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان رابطه منفی معنی داری وجود دارد (قاسم زاده، 1391).
یكی از عواطف متداول در بین نوجوانان خشم است كه بر اثر برخورد با مانعی كه بر سر راه هدف آنان قرار گیرد، حاصل می شود و به پرخاشگری كه یك واكنش عمومی به ناكامی امیال است منجر می گردد (گلچین، 2002). خشم یك حالت هیجانی ذهنی است و با وجود تضاد شناختی و برانگیختگی روانی مشخص می شود و هیجانی بهنجار می باشد که جنبه های انطباقی بسیار دارد. با وجود این، وقتی كه تكرار، شدّت و مدّت آن افزون تر از جنبه های انطباقی باشد، ناكارآمد می گردد (نواکو، 1999). دانش آموزان پرخاشگر با رفتار های خود، جو متشنّجی را برای خود و دیگران فراهم می آورند و از آنجا که فاقد مهارت های مناسب برای کنترل خود و وقایع پیرامون هستند،تحت سطوح بالای برانگیختگی بوده و توجّه شان محدود می شود که موجب کاهش عملکرد این افراد در زمینه های مختلف از جمله عملکرد
تحصیلی آن ها می شود. نتایج پژوهش های انجام شده نشان می دهد پرخاشگری با پیشرفت تحصیلی (یاوریان، سهرابی و یاوریان ، 1389) و با عملکرد تحصیلی دانش آموزان رابطه منفی دارد (عطاری و همکاران، 1381؛ معتمدین و عبادی، 1386 و هادلی، 2002). در این راستا پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این سوال است که آیا استعداد خستگی، نارسایی شناختی و خشم در بین دانش آموزان با پیشرفت تحصیلی بالا و پایین در مقطع تحصیلی متوسطه در نیمسال تحصیلی 94-93 در شهر اردبیل تفاوت دارد؟
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
مطالعه ی عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی، طی سه دهه اخیر، بیش از پیش مورد توجه متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. اتکینسون و همکاران (1998) پیشرفت تحصیلی را توانایی آموخته شده یا اکتسابی حاصل از دروس ارایه شده یا به عبارت دیگر، توانایی آموخته شده یا اکتسابی فرد در موضوعات آموزشگاهی می دانند (سیف، 1384).
یکی از عوامل مهّم ابعاد مختلف توسعه، نظام آموزشی کشور است که برای پرورش و آموزش نسل جدید هزینه های بسیار بالایی را متحمل می شود. هزینه هایی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر دوش مردم قرار دارد. اگر نظام آموزشی کشور کارآمد و اثر بخش باشد، در ازای هزینه های صرف شده درآمدهای مادی و معنوی عاید مردم و جامعه خواهد شد و چنان چه نظام آموزشی کارآمدی لازم را نداشته باشد، هزینه ها بی جهت به هدر خواهد رفت و استعداد های دانش آموزان و توانایی هایی آن ها که مورد نیاز جامعه است از قوّه به فعل نخواهد رسید. پیشرفت تحصیلی دانش آموزان از مهم ترین ابعاد زندگی این افراد می باشد که بر سایر جنبه های زندگی و آینده آنان نقش بسزایی دارد. عوامل مختلفی بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تاثیر دارد و می تواند عملکرد آنها را با مشکل مواجه سازد. این پدیده، علاوه بر زیان های هنگفت اقتصادی، سلامت روانی فراگیرندگان را مخدوش می نماید. عوامل مختلفی بر عملكرد تحصیلی دانش آموزان تاثیر می گذارند كه متخصصان تعلیم و تربیت آنها را به چهار دسته شامل عوامل فردی، عوامل آموزشگاهی، عوامل خانوادگی و عوامل اجتماعی تقسیم كرده اند (زهراكار،1386). بنابراین بررسی عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان از اهمیّت بسزایی برخوردار می باشد.

از عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی پایین در دانش آموزان احتمالاَ ملول بودن است. شیوع خستگی در دانش آموزان 2/10 درصد و در پسرها 2/1 درصد گزارش شده است. وجود نشانه های خستگی در دانش آموزان احتمالاَ موجب می شود خطاهایی مثل حواس پرتی، مشکلات مربوط به حافظه، اشتباهات سهوی و عدم یاد آوری اسامی روی دهد که از آن با عنوان خطا یا نارسایی شناختی یاد می شود. این امر موجب کاهش عملکرد دانش آموزان در زمینه مختلف زندگی از جمله عملکرد تحصیلی این افراد شده و ممکن است موجب تنیدگی هیجانی از جمله خشم و پرخاشگری شود.
از عواطف متدول در بین دانش آموزان خشم است که جنبه های مختلف زندگی این افراد را تحت تاثیر قرار می دهد پرخاشگری ممکن است به اشکال گوناگونی بروز پیدا کند که بارزترین اشکال آن بصورت کلامی و فیزیکی می باشد (باس و پری، 1992). تحقیقات نشان داده اند خشم و پرخاشگری دارای عوارض جسمی، روانی و اجتماعی فراوانی است و موجب نشانگانی مانند احساس درماندگی، تنهایی، ناسازگاری اجتماعی، بی توجهی به حقوق و خواسته دیگران، زخم معده، میگرن، اختلال فشار خون، افسردگی، اضطراب و افت تحصیلی می گردد. دانش آموزانی که مشکلات رفتاری از جمله پرخاشگری دارند، نه تنها دارای نشانگان مرضی جسمانی مانند سردرد و دردهای معده ای- روده ای می باشند بلكه در انزوا و تنهایی به سر می برند و به خواسته های اجتماعی دیگران چندان توجهی ندارند (استرچن و مونرو-چندلر ، 2006) و این مسئله موجب تبعات جسمانی و اجتماعی از جمله ایجاد تصویری منفی در میان همسالان و آموزگاران، طردشدن از سوی همسالان، افت تحصیلی، مصرف مواد و بزهكاری می شود (آشوری، ترکمن ملایرری و فدایی، 2009) همچنین نتایج نشان می دهد بین پرخاشگری و خشم با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه منفی وجود دارد (هادلی، 2002) به نظر می رسد دانش آموزانی که رفتارهای پرخاشگرانه دارند هم در انضباط و هم در سایر معقوله های مربوط به مدرسه و دروس دچار مشکلات متعددی می شوند بنابرین پرداختن به این مسئله از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد. بر اساس مطالب ارائه شده انجام چنین پژوهشی می تواند در شناخت عوامل خطر ساز عملکرد تحصیلی و سایر جنبه های دانش آموزان مفید بوده و در برنامه ریزی های انجام شده می توان از نتایج چنین پژوهش هایی در جهت کاهش اختلالات رفتاری از جمله بروز که ممکن است ناشی از استعداد خستگی و نارسایی شناختی باشد. همچنین نتایج این پژوهش می تواند در کمک به ارتقاء عملکرد تحصیلی دانش آموزان کمک کرده و از تبعات رفتار های پرخاشگرانه و همچنین نارسایی شناختی و استعداد خستگی در دانش آموزان و به تبع آن از هدر رفت هزینه های اقتصادی، اجتماعی و روانی صرف شده از طرف خانواده ها و مسئولین جلوگیری کند و از طرف دیگر با توجه به اینکه پژوهش محدودی در این زمینه صورت گرفته است از نظر علمی دارای اهمیّت است.