مدیریت یك سازمان برای انطباق با تغییرات و به منظور بقاء و رشد در محیطهای جدید، ویژگیهای خاصی را میطلبد كه عموماً مدیران برای پاسخ به آنها با مشكلات بسیاری مواجه میشوند. روزه علم، به قدرت و نفوذ هیجانها در حیات ذهنی انسان پی برده است و در حال كشف و تبیین جایگاه هیجانها و احساسات در فعالیتها، رفتارها و حركات انسانی است .یكی از مهمترین خصیصهها كه میتواند به مدیران در پاسخ به این تغییرات كمك كند، هوش هیجانی است.(مجتبی طبری، مهرناز قربانی ،1388)

هوش هیجانی دستاوردی تازه در علم روانشناسی است كه به تازگی به عرصه مدیریت نیز وارد شده و مشتمل بر درك و شناسایی احساسات و عواطف در اشخاص و استفاده از این ادراك برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی روزمره میباشد.
در گذشته هرگز كلماتی مانند هرج ومرج و عدم قطعیت در سرلوحه فعالیتهای تجاری قرار نداشت، اما امروزه بسیاری از سازمانها تحت تأثیر آشوبهای محیطی هستند. در مداوای یك سازمان بیمار حتماً باید به شرایط محیطی، اقتضائات و كاركنان توجه كافی داشت. هر مدیر باید بتواند از طریق افراد به اهداف سازمانی برسد. سالهاست به مدیران میآموزند كه توانایی آنها برای دستیابی به اهداف، رابطه مستقیم با توانایی آنها با برانگیختن افراد اطراف خود دارد. این امر امروزه اهمیت بیشتری یافته است. زیرا مسائل انسانی، ارتباطات و روابط بین مدیر و كاركنان افزایش یافته است. در رویكرد جدید مدیریت فرهنگ سازمانی، كارتیمی و نحوه همكاری مدیر با دیگران اهمیت خاصی داردو مدیرانی مدنظر سازمانها هستند كه از توانمندیهای اجتماعی و مهارتهای ارتباطاتی برخوردار باشند، شنونده و سخنگوی خوبی باشندو با درك احساسات خودو دیگران در بیان و انتقال احساسات به خوبی عمل كنند و محیطی با نشاط ایجاد كنند كه در آن افراد رشد یابند.

سازمان نیروی انتظامی یکی از سازمانهای مهم وتاثیر گذار در جامعه بوده است. هدف آن مانند بقیه سازمانها، ایجاد بهرهوری است از جمله عوامل بهروری در سازمانها، نیروهای شاغل در آن هستند. (حاجی عمو عصار،1378)
در نیروی انتظامی نیز به مثابه همه سازمانها نیروهای انسانی، سرمایههایی پُر اهمیت تلقی میشوند که مدیران، برای ارتقاء توانمندیها و کاراییهای آنان سرمایه گذاریهای زیادی را انجام میدهند و برخی از این سرمایه گذاریها با هدف ارتقاء رفتار سازمانی این نیروهاست.
مطالعات روانشناسان نشان داده است که رفتارهای سازمان نظیر تعهد سازمانی؛ فرسودگی شغل؛ سبک رهبری و نظایرآنها؛ بر بهرهوری تأثیرات نیرومندی دارند.(مدنی،1384) با توجه به اهمیت نقش سازمانهای انتظامی در ایجاد و تقویت امنیت اجتماعی، وجود این مؤلفهها بر نیروی شاغل در سازمان انتظامی و نظامی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
کارکنان نیروی انتظامی همانند همه افراد در معرض عوامل استرسزای محیط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی قرار میگیرند و علاوه بر آن با استرسهای شغلی فراوان روبرو هستند بنابراین توجه به نیازهای آنان میتواند در افزایش بهرهوری این گروه تأثیر زیادی داشته باشد.

شاید مردم در ذهن خود تصور قالبی بسیاری از پلیس داشته باشند اما این تصورات قالبی پس از هر برخورد با یک مامور پلیس ممکن است از میان رفته و یا تقویت شود. هر برخورد با پلیس ممکن است تأثیرات مثبت و یا منفی بر روابط میان پلیس و جامعه داشته باشد.
براساس تحقیقات مشخص شده است که هوش شناختی نمیتواند معرف ظرفیت کلی هوش افراد باشد پس در اینجا چیزی به نام هوش هیجانی و نحوه بروز آن از طریق مهارتهای ارتباطی میتواند نه تنها موفقیت شغلی، بلکه موفقیت در اکثر زمینهها را برای فرد به ارمغان بیاورد. در تحقیقات صورت گرفته راجع به رضایت شغلی مشخص شده کسانی که هوش هیجانی و ضریب عاطفی بالایی برخوردارند با آمادگی و مهارت بیشتری در جامعه حضور پیدا میکنند و از رضایت شغلی پایداری برخور دارند. (زکی الف، 1385)
نتایج حاصله از تحقیقات نشانگر آن است که هوش هیجانی یکی از توانمندیهایی است که با موفقیت شغلی ارتباط دارد. از طرف دیگر یکی از مساعل مهم و قابل تأمل در ارتباط با هوش هیجانی رضایت شغلی است، رضایت شغلی نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط کاری است هیچ صاحب نظری این ادعا را رد نمیکند که نارضایتی کارکنان بر روحیه کاری آنان و بهرهوری سازمان اثر منفی دارد، در این بین ارتباطات مؤثر فعالیتی اجتناب ناپذیر و الزامآور برای زندگی فردی، گروهی، سازمانی و جمعی در تمام جوامع بشری است و از عناصر کلیدی مهم بین افراد یک گروه به شمار میرود. (میر سپاسی، 1373)
هود(2006) در پژوهشی تحت عنوان «منزلت اجتماعی پلیس» نشان داده است که بین اقتدار پلیس و منزلت اجتماعی آن رابطهی معناداری وجود دارد. منظور او از اقتدار، قدرت و توان پلیس در به سامان رساندن ماموریتها و مداخلهی مؤثر و کارآمد در جرائم اجتماعی است. همچنین هود از پژوهش جامعی یاد میکند که نشان داده است بین میزان شیوع کجرویها و جرایم اجتماعی در جامعه و میزان شأن و منزلت اجتماعی پلیس، همبستگی معکوس معناداری وجود دارد. به زعم او «زمانی که جرائم و کجرویها در جامعه رواج مییابند، مردم اعتمادشان را به پلیس و نهادهای امنیتی از دست میدهند، به همین سبب در چنین شرایطی منزلت اجتماعی پلیس و نهادهای امنیتی به شدت تقلیل مییابد».
در چند سال اخیر نیز برخی از محققان، پژوهشهای خود را معطوف به بررسی رابطهی احساس امنیت، نشاطو شادابی شهروندان با منزلت اجتماعی پلیس نمودهاند. به عنوان مثال ارجایل (2000) نشان داده است که با افزایش احساس نشاط شهروندان یک جامعه، بر میزان ارج و
احترامی که آنان برای پلیس قائل میشوند افزوده میگردد. او در تبعیین این یافته اذعان نموده است که مردم یک جامعه، بخشی از ایمنی، شادابی و آسودگی خاطر خویش را حاصل تلاش های حرفهای و اقدامات ماهرانهی پلیس میدانند، به همین سبب وقتی نشاط آنان فزونی مییابد ارج و احترام فزونتری برای پلیس قائل میشوند. گذشته از آن، شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد (برای مثال کار ترجمهی پاشا شریفی و نجفی زند، 1385) شهروندان برخوردار از سلامت و نشاط بالا، نگرش مطلوبی به اقشار و گروههای مختلف اجتماعی به ویژه پلیس دارند و آنان را دارای ارج و منزلت بالا میدانند. گذشته از آن، با کاهش کج روی در جامعه، بر سطح نشاط مردم افزوده میشود و در نتیجه بر منزلت پلیس افزوده میشود. (محسنی، 1386)
منزلت و اعتبار پلیس در ذهن مردم ناشی از اعمال و ظاهر پلیس نیز میباشد. آنگونه که شیهان تأکید میکند تصویری که یک مامور پلیس از خود نشان میدهد بخش مهمی از قدرت و اقتدار آن افسر است. (شیهان، 1994) پیلانت نیز اشاره میکند: وضعیت ظاهری میتواند در امور و اجرای قانون همه چیز باشد. افسری که ظاهرش مثل یک رختخواب مرتب نشده است هرگز تصویری از اطمینان و اقتدار در ذهن کسی که اخیرا به خانهاش دستبرد زده شده یا وسیله نقلیه او را بردهاند به وجود نمیآورد. (پیلانت، 1992)
بنابراین ویژگیهای ظاهری پلیس یکی از عوامل اثر گذار بر منزلت پلیس است، قدرت و اقتدار پلیس نیزاز جمله عوامل مهم در شأن و منزلت پلیس است. زیرا از این نهاد انتظار میرود که با خشنترین مسائل جامعه نظیر قاچاق، قتل، سرقت مسلحانه و …..دست وپنجه نرم کند. اگر در مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی به طور کلی موفقیت آمیز عمل کند آنگاه این قدرت و اقتدار پلیس تبدیل به مأمنی برای شهروندان در جهت حفظ نظم و امنیت جامعه میشود و برآیند این پدیده نگرش مثبت به پلیس و افزایششأن وحیثیت اجتماعی پلیس خواهد بود.
کار پلیس چیزی بیش از دستگیری مجرمان و کاری پیچیده و خسته کننده است که مستلزم داشتن طیف گستردهای از تواناییها و مهارتهای سطح بالا میباشد. (پیس،1991) به گفته کلاکرز دخالت پلیس در بیش از 90 درصد مشکلاتی که به آنها رسیدگی میکند؛ در پاسخ به درخواست شهروندان است. (کلاکرز، 1991)
بیشتر فعالیتهای پلیس هیچ ربطی به اجرای قوانین کیفری ندارد؛ بلکه نوعی خدمت به جامعه است. این خدمت شامل: حفظ صلح و آرامش؛ جلوگیری از خودکشی؛ جستجو برای یافتن کودکان گمشده و یا فراری؛ حل و فصل منازعات و پیشگیری از وقوع جرم میباشد. بنابراین جامعه و پلیس؛ متکی به یکدیگرند و در این میان منزلت و اعتبار اجتماعی پلیس؛ نقش به سزایی را ایفا مینماید؛ زیرا اگر اعتبار و حیثیت دستگاه کارگزار امنیت در نزد افکار عمومی مخدوش و متزلزل گردد و اگر اعتماد مردم نسبت به صحت عمل و حسن نیت نیروی انتظامی از میان برود نتیجهای جز ضعف ناجا و باز شدن دست تبهکاران برای اقدامات خلاف کارانه و مجرمانه نخواهند داشت.
به منظور حفظ سلامت یک کشور ضروی است نیازهای ماموران پلیس آن کشور و عواملی که بر رضایت شغلی آنها تاثیر گذار است مورد شناخت وبررسی قرار بگیرد. نیروهای پلیس یکی از مهمترین مشاغل را عهدهدار میباشند که نیازمند تعهد شخصی، تماس مستقیم با مردم و تمرکز بر رفاه وآرامش در جامعه است. هم چنین کار آنها خطرناک بوده و نیازمند عهدو کار فشرده است، بنابران برای نیروهای پلیس بسیار سخت است که در صورت نارضایتی بتوانند به طور مؤثر انجام وظیفه کرده و درکارشان موفق باشند. رضایت شغلی وسطح روحیه نیروهای پلیس به وضوح تأثیر بسیار زیادی برکارکرد آنها دارد. رضایت شغلی هم چنین یکی ازملزومات تعامل مثبت ومؤثر بین پلیس ومردم است علاوه بر اینها از آنجا که اصلیترین وظایف پلیس حفظ امنیت وسلامت در جامعه است پس بنابراین رضایت شغلی آنها مسأله بسیار مهمی برای بررسی میباشد.(شهبازی، عنصری، جواهری، 1388)
رضایت شغلی منعکس کنندهی نحوه نگرش و احساس کلی اعضاء نسبت به مشاغل و محیط کاریشان میباشد که با توجه به بررسی رفتارو نظرات افراد میتوان استنباط نمود آنها از رضایت شغلی برخوردارند یا خیر.
کینزبرگو همکارانش، (1951) از دو نوع رضایت شغلی نام بردهاند: 1- رضایت درونی: که از دو نوع منبع حاصل میگردد: اول احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار وفعالیت عایدش میشود. دوم لذتی که براثر مشاهده پیشرفت یا انجام برخی مسئولیتهای اجتماعی و به ظهور رساندن توانائیها و رغبتهای فردی به انسان دست میدهد.2- رضایت بیرونی: که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هرلحظه در حال تغییر وتحول است. رضایت درونی پایدارتر از رضایت بیرونی است و رضایت کلی نتیجه تعامل بین این دو است.
افرادی که از شغل خود راضیترند سلامت جسمی وروانی بالاتری دارند و از زندگی خویش نیز خشنودتر هستند. اما در مقابل نارضایتی شغلی موجب ایجاد احساس تشویش و اضطراب، بروز بیماریهای گوناگون، بالا رفتن غیبتهای کاری، ترک خدمت، پایین آمدن تولید، کمکاریهای عمدی، کاهش بهرهوری سازمان و… میگردد.(از کمپ، ترجمهی ماهر،1370)
هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، از جایگاهی ویژه برخوردار است. بخصوص در مورد کارکنان پلیس، بسیار مفید میباشد. هوش هیجانی به پلیس کمک میکند تا در موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک، واکنش مناسبتری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی میتوانند به ریشههای غم و شادی در خود پیببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر کمک میکند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیتپذیری را در خود تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به آنان کمک میکند تا یادگیری بهتری داشته باشند و خوشحالترو سالمترو موفقتراز دیگران باشند. (سایت پزشکان بدون مرز، اهمیت هوش هیجانی وضرورت آن)
همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترل شان دارند. یافتههای جدید نشان میدهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساسوظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی واجتماعی هستند در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیفتری دارند. (سایت اطلاع رسانی صنعت، هوش هیجانی یک مهارت مدیریتی)




وجود دارد .
وجود دارد
وجود دارد .
و پرورش شهر کرمانشاه هستند .
مطالعات گسترده در دو دهه گذشته نشان داده اند افشا، چه گفتاری وچه نوشتاری ، عملکردسیستم ایمنی، اعصاب خودمختار و سلامت جسمانی و روانی را بهبود می بخشد(قربانی،1392).
مطالعه درباره افشای هیجان ها به بررسی های علمی داروین در دهه 1870 برمی گردد. بیان هیجان، تجربه هیجان، و برانگیختگی هیجانی سه مولفه اساسی هیجان هستتند و انعکاس هیجانی، مفهوم ثانویه به حساب می آید که اندیشه هایی را درباره این سه مولفه اساسی در برمی گیرد . به عقیده کندی مورو و واتسون ، بیان هیجان، چهار عملکرد اصلی دارد : 1- نظم دهی به برانگیختگی ، 2-درک خود، 3- ارتقاء مهارت های مقابله ای و 4- بهبود در روابط بین فردی (نوربالا، علی پور،شقاقی،نجیمی،آگاه هریس، 90).
برخی پژوهشگران بر این باورند که خودافشا گری یا افشای هیجان ها شامل آن دسته از برداشت هایی است که فرد به گونه ایی آگاهانه و مسوولانه و اختیاری با دیگران در مورد خود در میان می گذارد. به نظر دیگر پژوهشگران ،خود افشاگری باید برای برداشت ها از فردی به کار رود که خود آن را می داند و دیگران احتمالا به آن دسترسی ندارند ویا نمی توانند آن را به راحتی کشف کنند. خود افشا گری به راحتی به فرد اجازه می دهد که به میزان گشودگی یا باز کردن خودرا گسترش دهد و با آگاهی بیشتر به مسائل پیرامون خود بپردازد ، که به تکامل و بالندگی او منجر می شود.مطالعات مختلف نشان داده اند که افشا درباره تجربیات عاطفی و هیجان ها با تقویت فرد برای نفوذ بر خود ، کاهش خلق منفی ، کاهش بازداری، احساس کنترل شخصی و انتخاب رفتارهای سازش یافته را سبب می شود(قربانی،1392).
هنگام افشا و لمس واقعی احساسات و هیجانها،واژه ها، امکان ساخت دهی، سازمان دهی ودر نهایت درونی سازی تجارب هیجانی و رویدادهای مسبب آنها را فراهم می سازند و ارتباط دو نیمکره مغز هماهنگ می شود(قربانی،1392).
با افشا ی هیجانها فردبه بازنگری و بررسی زندگی خود می پردازد و این امر مستلزم تغییر رویکرد ، توانایی جدا شدن از خود ومحیط اطراف است .به طوری که افرادبابیان داستان زندگی خود می توانند به تصحیح آن بپردازند. در مقابل بازداری روانشناختی یعنی ناتوانی از بیان افکار واحساسات ، وقتی ایجاد می شود که فرد تصور کند به آسانی نمی تواند درباره خویش با دیگران صحبت کند. خواه به دلیل اینکه به دیگران اعتماد ندارد یا به این سبب که صحبت درباره تجارب احساسی، نتایج نا خوشایندی برایش دربردارد. بازداری و سرکوب گری از مکانیسم های دفاعی هستنند که برخی افراد در نظم بخشی هیجان ها و کاهش استرس از آن استفاده می کنند . پژوهش هانشان داده اند افشای هیجانی با باز گشایی ناهشیار ، بینشی صحیح درافراد ایجاد می کند که در پی آن ، مکانیسم های دفاعی نظیر جبران، واکنش وارونه ، باز داری ، سرکوب گری و . . . بهبود می یابند. یکی از عواملی که بر افشای هیجانها اثر می گذارد ومانع از افشا ء می شود استفاده از مکانیسم های دفاعی است (نوربالاوهمکاران ،1390).
مفهوم مکانیسم های دفاعی با نخستین مقالات فروید1 در سال 1936 آغازشد .وی مکانیسم های دفاعی را به عنوان کارکردهای ذهنی تعریف کرد ،که افراد را در برابر اضطراب زیاد ناشی از رویدادهای استرس زای بیرونی و حالت های مخرب درونی محافظت می کند ، نقش حفاظتی مکانیسم های دفاعی از طریق تعدیل ، انحراف یا حذف افکار، احساسات و ادراک های استرس زا انجام می شود (آفر،لاویه، گادلف وآپتر،2000).
اصطلاح دفاع اشاره به آن نوع شگردهای خاص روان دارد که احساسات را از حیطه خودآگاه به ناخوداگاه می رانند. دوتن از متخصصین حوزه روان تحلیلی آنا فروید (سندلروفروید ،1983) و چارلز برنر 2002، تاکید داشتنند که هر چیزی ممکن است دفاع تلقی شود . به طور کلی آن دسته ازفعالیتها و رفتارهای روانی که شما را از تجربه هیجانات ناخوشایند محافظت می کنند ، رفتار دفاعی نامیده می شوند. دفاع ها آن دسته از اقدامات روانی هستنند که طی قواعد خاصی مانع از آگاه شدن فرد به مضمون یا مضامین عاطفی غیر لذت بخش (تفکر، احساس و یا هردوی آنها) و مانع از ورود آنها به حیطه ی هوشیاری شوند(بلکمن، 2004،ترجمه جوادزاده،93 13 ).
فروید تعدادی مکانیسم دفاعی معرفی کرد و در مورد آنها اظهار داشت ما به ندرت فقط یکی از این دفاع ها را استفاده می کنیم و معمولا با استفاده از چندین مکانیسم به طور همزمان از خود در برابر اضطراب دفاع می کنیم (جواهری، قنبری، زرندی،1390).
دفاع هرنوع سازوکار برای گریز از احساسات واقعی است و مقاومت استفاده از دفاع های یاد شده در موقعیت درمانی است. به همین دلیل دفاع، که ماهیت خودفریبی دارد، در موارد مرضی هویت خودتخریبی یافته و واقعیت درونی و بیرونی را تحریف می کند. دفاع ها به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند دفاع های اصلی و دفاع های تاکتیکی، دفاع های اصلی را فروید کشف کرد و آنا فروید بسط داد، این دفاع ها با هدف پیشگیری از هوشیاری به افکار و احساساتی به کار می روندکه تهدیدآمیز تلقی می شوند. دفاع های تاکتیکی را دوانلو1990 مفهوم سازی کرد، این دفاع ها اولین سطح لایه های دفاعی بیمار هستنند که تمایز کامل آنها از دفاع های اصلی ممکن نیست، و عمدتا جهت پیشگیری از صمیمیت و نزدیکی احساسی به کار می روند، بنابراین می توان گفت که دفاع های اصلی عمدتا ماهیت درون روانی دارند و دفاع های تاکتیکی عمدتا ماهیت بین شخصی(قربانی،92).
دفاع های اصلی به دو دسته تقسیم بندی می شوند:دفاع سرکوب گرا، دفاع واپس گرا، دفاع های سرکوب گرا شامل عقلانی سازی، دلیل تراشی،ناچیز انگاری، جابه جایی و واکنش وارونه می شود و دفاع های واپس گرا شامل انکار،فرافکنی، جسمانی سازی است. همچنین دفاع های تاکتیکی به دو دسته کلامی وغیرکلامی تقسیم می شوند، دفاع های تاکتیکی کلامی شامل مبهم حرف زدن وتمایل به رک گویی است
که در آن عبارات متضاد، طعنه زدن وکنایه گویی و گفتگوهای بیهوده یا از شاخه ایی به شاخه دیگر پریدن استفاده می شود. برخی دفاع های تاکتیکی غیرکلامی عبارتنداز: اجتناب از ارتباط چشمی ، لبخند زدن وبا خنده حرف زدن وگریه کردن، یا فاصله بدنی گرفتن. ژست های بدنی بسیار خشک و بدون انعطاف یا بسیار نرم و وانهاده که نشانگرسد دفاعی بیمار در برابر رابطه نزدیک هیجانی و برقراری صمیمیت است(دلاسلوا،1996 ،ترجمه یوسفی لویه و نوربخش،1391).
مکانیسم های دفاعی به دلیل اهمیت ویژه ایی که در مفهوم پردازی اختلالهای روانی و درمان آنها از دیدگاه روان پویشی دارند، مورد توجه بالینی و پژوهشی خاصی قرار گرفته اند. در نظام روان تحلیلگری هر اختلال روانی با مکانیسم های دفاعی همراه است و دفاع ها نقش مهمی در سلامت روانی افراد ایفا می کنند بررسی های متعددی از این فرض حمایت کرده اندو در تحقیقات مشخص شده است که سلامت جسمی و روانی افراد به طور معناداری با مکانیسم های دفاعی آنها در ارتباط است(افضلی،آشتیانی،فلاح،1387).

طبق پزوهشهای انجام شده استفاده از مکانیسم های دفاعی با برتری جانبی نیمکره های مغز در ارتباط است. مطالعات در زمینه جانبی شدن عاطفی نیز به یافته های جالبی منتهی شده اند و در این زمینه دو فرضیه را مطرح می گردد. در فرضیه اول بحث اختصاصی نیمکره راست به عواطف منفی ونیمکره چپ به عواطف مثبت و در فرضیه دوم غلبه نیمکره راست در تمام جنبه های رفتار هیجانی مطرح می شود(قربانی،1392).
مطالعات در زمینه عملکرد اختصاصی نیمکره های مغزی اینطور نشان می دهند که نیمکره غالب، نیمکره ی عمل گرا و نیمکره غیر غالب از نظر عملکردی بیشتر در فرایندهای عاطفه دخالت دارند. (هیلمن وبادرس و همکاران)1987 براین باورند که نیمکره راست با داشتن فیبرهای عصبی ارتباطی بیشتربا هسته های مغزی که در برانگیختگی و توجه نقش عمده دارند بیشتر از نیمکره چپ در ارتباط است. و همانطورکه آمار نشان می دهد”نادیده انگاری حوزه ادراکی” معمولا درآسیبهای نیمکره راست اتفاق می افتد.نقش بادامه یا آمیگدال در پردازش اطلاعات هیجانی قبلا مورد توجه قرار گرفته است . همچنین پردازش اطلاعات هیجانی توسط نیمکره راست در اختلال پس از ضربه برای اولین بار توسط حق شناس با روش تحلیل امواج مغزی مورد بررسی آزمایشی فرار گرفته است (اصلاح کارلاکمه سر،1387).
درمجموع اغلب آزمایشها برغلبه نیمکره راست دربازشناسی و ابرازهیجانها تاکید کرده اند از این روی عملیات نیمکره راست بیشترباآنچه در روان تحلیل گری، ناهشیار خوانده می شود همخوان است. این به معنای در نظرگرفتن نیمکره چپ به عنوان مرکز هشیاری، ونیمکره راست به عنوان مرکزناهشیاری نیست چرا که بدون تردید ابعادی از کنش وری هردو نیمکره ناهشیارند.اما کیفیت تجربه درونی ناشی از نیمکره راست ، ازآنجایی که میانجی گفتاری ندارد، با ناهشیاری مطرح شده در دیدگاه های روان پویشی قرابت بیشتری دارد. آسیبهای نوروزی ونبودسلامت روان عمدتا از احساسات مدفون شده غیرقابل پذیرش و مکانیسم های سازش نایافته برای مقابله با این احساسات تشکیل شده است. از این روی، نوروز محصول تعارض بین احساسات سرکوب شده در تکاپوی ابراز و سیستم های دفاعی برای جلوگیری از بروز این احساسات است و علائم اختلال نیز مصالحه بین این احساسات و دفاع ها هستنند. این احساسات اضطراب برانگیزند و زمینه فقدان سازمان یافتگی روانی را بیشتر فراهم می کنند. این الگو را می توان بر اساس ناهماهنگی در کار دو نیمکره با یکدیگر به خوبی توصیف کرد. اگرنیمکره راست در پردازش بار عاطفی اخبار نقش بیشتری داشته باشد،بنابراین کانون احساسات غیرقابل قبول در نیمکره راست ودرمقابل نیمکره چپ کانون فعالیت سیستمهای دفاعی و کنترل عواطف غیرقابل قبول نیمکره راست است. ناهماهنگی یاد شده در ارتباط بین دو نیمکره پیامدهای متعددی دارد، نخست عملیات سازش نایافته سیستم های دفاعی در نیمکره چپ آثارتخریبی درسازش یافتگی فرد دارد. دوم، گریز ازتجربه احساسات موجود در نیمکره راست، نیمکره چپ را ازدستیابی به اطلاعات ضروری برای تصمیم گیری سازنده محروم می کند(قربانی،1392).
در طی تاریخ، آدمی همیشه مسائلی را درباره سرشت و سرنوشت خود طرح کرده است؛ این که او کیست، از کجا آمده، به سوی کجا می رود، چه آینده ای در انتظار اوست و قدر و منزلت او در کل نظام هستی چیست و مختصات وجودی او کدام است و… لکن فقط در عصر جدید است که انسان یقینش را درباره ماهیت خود از دست داده و با خود بیگانه شده است(کین،مارسل؛ ترجمه ملکیان،1375).
در دنیای پیشرفته امروز بسیاری از افراد از احساس تنهایی و ناامیدی رنج می برند و در احساسی از بی معنایی دست و پا می زنند. همین مساله، ریشه روان آزردگی و اضطراب روزمره ای است که سلامت روانی آنان را تهدید می کند(محمدپور،1390).

اضطراب مساله ای است که امروزه بسیار پررنگ شده وتقریبا اکثریت جامعه با آن مواجه هستند و سلامت جسمانی و روانی آنان را تهدید می کند. یکی از انواع اضطراب ها، اضطراب وجودی است که در عصر حاضر گریبانگیر افراد بسیاری به ویژه جوانان شده و در کشور ما و در حوزه روانشناسی کمتر به آن پرداخته شده است.
از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، اضطراب حالتی است که در آن موجودی از عدم احتمالی خود با خبر است. همین معنا را می توان در عبارتی موجز تر بیان کرد: اضطراب آگاهی وجودی از عدم است(پل تیلیش، ترجمه فرهادپور،1366). رولو می(به نقل از می و یالوم،2000،ص275) اضطراب را به صورت” تهدید وجود یا ارزش هایی که وجودمان با آنها شناخته می شود” تعریف می کند. از نظر می، احساس اضطراب از احساس تنهایی و پوچی نشئت می گیرد(می ، 1953،ص40). اضطراب وجودی به سه شکل ظاهر می شود: اضطراب از سرنوشت و مرگ، اضطراب از پوچی و بی معنایی و اضطراب از گناه و محکومیت(پل تیلیش، ترجمه فرهادپور،1366).
به نظر می رسد سبک و شیوه ی زندگی که فرد انتخاب می کند در ایجاد اضطراب و نحوه ی مقابله با آن موثر باشد. سبک زندگی روشی است که افراد در طول زندگی انتخاب کرده اند و زیر بنای آن در خانواده پی ریزی می شود که در واقع متاثر از فرهنگ، نژاد، مذهب، وضعیت اقتصادی-اجتماعی و باورها می باشد(فاضل، حق شناس و کشاورز،1390). هر مکتب و مذهبی، سبک زندگی برای بشریت ارائه می دهد و مدعی است، جامعه مطلوب و زندگی سالم در نتیجه پیروی از روش زندگی است که آنان ارائه می دهند. اسلام یکی از ابزار های سازنده سبک زندگی انسان می باشد(رجب نژاد و همکاران،1391،ص9).

سبک زندگی اسلامی یکی از انواع سبک هاست که تعدادی از افراد جامعه ما آن را انتخاب و بر اساس آن زندگی می کنند. مولفه های سبک زندگی اسلامی نقل از کاویانی(1388) شامل:اجتماعی، اخلاق،خانواده، سلامت، عبادی، تفکر و علم، دفاعی – امنیتی و باورها و عقاید می باشد.
پژوهش های معتبری تاثیر جهت گیری های مذهبی و دینداری را بر میزان اضطراب وجودی و زیر شاخه های آن از جمله اضطراب مرگ نشان داده اند. مسعود نورعلیزاده و میانجی و جان بزرگی(1389) در پژوهشی دریافتند که دین داری سهم زیادی در تاثیر گذاری بر کاهش اضطراب، به ویژه اضطراب وجودی داشت و افراد مذهبی کمتر از اضطراب جودی رنج می برند. کوهن و همکارانش(2005) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که بین جهت گیری مذهبی درونی و بیرونی با اضطراب مرگ و رضایت از زندگی و اعتقاد به زندگی بعد از مرگ، رابطه ی معنی داری وجود دارد..سیسرلی (2002) نشان داد که اعتقاد به زندگی پس از مرگ و گرایش های مذهبی به طور منفی با ترس از مرگ ارتباط دارد. کرافت و همکارانش(2007) در طی انجام پژوهشی اظهار داشتند که مردمی که انگیزه های مذهبی درونی داشتند از افرادی که انگیزه های مذهبی بیرونی داشته اند، به طور قابل توجهی سطح پایین تری از اضطراب مرگ را تجربه کرده اند.
از سوی دیگر سبک زندگی متاثر از شخصیت فرد و ویژگی های محیطی می باشد. شکل گیری شخصیت خود تحت تاثیر عوامل ژنتیکی و تربیتی – اجتماعی صورت می گیرد. این ویژگی ها به طرق مختلفی بر سبک زندگی افراد اثر می گذارد(میرزایی و همکاران،1393).
آلپورت، روانشناس متخصص شخصیت در سال 1961 میلادی، با تاکید بر شخص و اهمیت او در مقابل محیط تعریف زیر از شخصیت را ارائه کرده است:
” شخصیت عبارت است از سازمان پویای درون فردی که (این سازمان) مشتمل است بر آن دسته از سیستم های روان-تنی که رفتارها و افکار ویژه انسان را معین می سازند.”
در مورد تفاوت های فردی و شخصیت، نظریات گوناگونی از زمان های دور تا به امروز وجود داشته است. اما حوزه ی شخصیت طی دو دهه ی گذشته با مدل پنج عاملی شخصیت صورت غالبی پیدا نمود(خانی فر و همکارن،2009). این عوامل به طور معمول شامل برون گرایی، سازگاری، وظیفه شناسی(با وجدانی)، روان رنجوری(در مقابل ثبات احساسی) گشودگی در برابر تجربه می باشد(بورداج و همکاران،2007).
پژوهشی که مستقیما به بیان رابطه سبک زندگی اسلامی و ویژگی های شخصیتی بپردازد یافت نشد اما تحقیقاتی در مورد رابطه ی سبک زندگی با ویژگی های شخصیتی یا رابطه متغیرهای همایند با سبک زندگی اسلامی از جمله دینداری و مذهب با شخصیت و پنج عامل آن صورت گرفته است.
اصغر زره پوش و همکارانش(1392) دریافتند که رگه های شخصیتی با جهت گیری مذهبی رابطه داشته و از بین آنها عامل گشودگی نسبت به تجربه نقش مهم تری را ایفا می کند. در پژوهش دیگری که توسط پرویز میرزاخانی و همکارانش(1393) انجام شد، یافته ها نشان داد که تمامی مولفه های ویژگی شخصیتی بر روی هوش معنوی تاثیرگذار هستند و به جز مولفه روان نژندی که رابطه ی معکوس دارد مابقی مولفه ها ارتباط مستقیم با با هوش معنوی دارند. مک کولاف و همکاران(2003) در طی انجام پژوهشی بر روی نوجوانان دریافتند که وجدان تنها عامل شخصیت است که مذهبی بودن را پیشگویی می کند.
با توجه به نو و جدید بودن متغیر سبک زندگی اسلامی، پژوهش های اندکی در این زمینه صورت گرفته و با توجه به این که اضطراب وجودی و زیر شاخه های ان در جامعه ی جوان ما در حال گسترش است و همچنین نقشی که ویژگی های شخصیتی در انتخاب نوع سبک زندگی ایفا می کنند،لذا مسئله ی پژوهش حاضر برسی رابطه بین سبک زندگی اسلامی با میزان اضطراب وجودی و ویژگی های شخصیتی انتخاب شده است.
سبک زندگی از مفاهیم وارداتی و تولید شده در بستر مدرنیته غربی می باشد که لازم است بومی سازی شود. هویت جامعه اسلامی مبتنی بر نظام باورها و اعتقادات از یک سو و نظام ارزش ها و اخلاقیات از سوی دیگر است. لایه ی خارجی و نمود بیرونی هویت افراد و جامعه همواره در معرض قضاوت قرار دارد. اصولا عینیت بخشیدن به باورها و تنظیم رفتارها با آموزه های دینی بدون توجه به شیوه و سبک زندگی، عقیم می ماند. یکی از چالش های بزرگ زندگی متدینان، عدم تطابق میان رفتارها با زندگی دین داران و باورهای آنهاست(فیضی، 1392).
سبک زندگی فعلی مردم در برخی از موارد آنقدر نابهنجار شده که مشکلات عدیده ای را برای سایر مردم ایجاد کرده است و راه برون رفت از این مشکلات عدیده توجه همگانی به سبک زندگی و ترسیم یک مدل مطلوب اسلامی-ایرانی است.
مقام معظم رهبری در مورد لزوم پرداخت به سبک زندگی اسلامی این چنین می فرمایند:”ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم ( که هدف انسان، رستگاری و فلاح و نجات است)، باید به سبک زندگی اهمیت دهیم. اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت، زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است. بنابراین مسئله، مسئله ی مهمی است (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان خراسان شمالی، 23مهر 1391).
امروزه با توجه به رواج الگوهای غلط زندگی و سبک های غربی که نامتناسب با جوامع اسلامی می باشد، صنعتی شدن جوامع و گسترش
فرآیندهای توسعه مدرن و کاهش ارتباطات انسانی، سلامت روانی افراد مورد تهدید واقع شده و بیماری های روانی بیش از پیش گسترش یافته است . در صورت عدم پیشگیری، این مسئله منجر به پیدایش جامعه ای فرسوده، از کار افتاده و غیرسازنده می شود. تحقیقات نشان می دهد که سبک زندگی در ارتباط با وضعیت سلامت روانی و جسمی و کیفیت زندگی بزرگسالان قرار می گیرد(روحرر و همکاران2005،ایزو و همکاران1994).). بنابر این پرداختن به سبک زندگی و اصلاح آن برای جامعه ضرورت خواهد داشت.
از سوی دیگر سبک زندگی هر فرد خود متاثر عوامل مختلفی از جمله شخصیت می باشد(کوکرهام،2005).صفات شخصیتی نیز از نظر تربیتی و اخلاقی بسیار اهمیت دارند، زیرا فضایل و صفات نیک در تنظیم روابط و سعادت فرد و جامعه نقش بارزی دارند، بنابراین چگونگی رشد جنبه های مختلف شخصیت یکی از اهداف مهم علم روانشناسی است(شاملو،1363).
همچنین اضطراب وجودی یک مساله شایع و صعب العلاج می باشد که تا کنون پژوهش های اندکی در مورد آن صورت گرفته است. این نوع اضطراب با سایر بیماری های روانی از جمله افسردگی وسایر رگه های اضطرابی در ارتباط است(ومز و همکاران،).به گونه ای کرکگار(1855-1813)”اضطراب وجودی” را خاستگاه اولیه ی بیماری های روانی می دانست(به نقل از نورعلیزاده میانجی و جان بزرگی، 1389). با توجه به اینکه جوانان بیش از نسل سالخورده از خلا وجودی رنج می برند(فرانکل، ترجمه تبریزی،1383) و کشورما، کشوری با جمعیت جوان می باشد و همچنین با توجه به نقشی که سبک زندگی به ویژه سبک زندگی اسلامی و مذهب و معنویت در مهار این نوع اضطراب دارد، پرداختن به این موضوع حائز اهمیت می باشد.

1- بررسی رابطه سبک زندگی اسلامی با اضطراب وجودی.
1-1-بررسی رابطه بین خرده مقیاس های سبک زندگی اسلامی(با زیر مقیاس های عبادی، اخلاق، سلامت، زمان شناسی، باورها و عقاید، تفکر و علم، مالی، خانواده ،اجتماع و دفاعی – امنیتی) با اضطراب وجودی.
2- بررسی رابطه سبک زندگی اسلامی با ویژگی های شخصیتی(با وجدان بودن، توافق پذیری، تجربه پذیری، بون گرایی و روان رنجور خویی).
2-1- بررسی رابطه بین خرده مقیاس های سبک زندگی اسلامی (با زیر مقیاس های عبادی، اخلاق، سلامت، زمان شناسی، باورها و عقاید، تفکر و علم، مالی، خانواده ،اجتماع و دفاعی – امنیتی) با ویژگی های شخصیتی(با وجدان بودن، توافق پذیری، تجربه پذیری، بون گرایی و روان رنجور خویی).
1-بین سبک زندگی اسلامی با اضطراب وجودی رابطه وجود دارد.
2- بین سبک زندگی اسلامی با ویژگی های شخصیتی رابطه وجود دارد.
2-1- بین خرده مقیاس های سبک زندگی اسلامی(با زیر مقیاس های عبادی، اخلاق، باورها و عقاید، سلامت، خانواده، تفکر و علم، مالی، زمان شناسی، اجتماعی و دفاعی – امنیتی) با ویژگی های شخصیتی رابطه وجود دارد.
3- سبک زندگی اسلامی پیش بینی کننده اضطراب وجودی است.
4-سبک زندگی اسلامی پیش بینی کننده ویژگی های شخصیتی است.
متغیرها بر حسب نقش هایی که در این پژوهش دارند به دو دسته تقسیم می شوند:
شخصیت را میتوان آن الگوی معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعاملهای او بامحیط مادی و اجتماعیش رقم می زند. روان شناسان شخصیت، همواره کوشیدهاند مجموعه اصطلاحات وصفات شخصیت را به دستههای کوچکی از صفات تقلیل دهند که هم بتوان با آنها کار کرد، هم بتوان انواع و اقسام شخصیتهای بشری را در قالب آنها توصیف کرد؛ همچنین میکوشند از ابزارهای پایا و معتبر برای سنجش صفات شخصیتی کمک بگیرند و برای کشف روابط صفات با هم و با رفتارهای مختلف پژوهشهای آزمایشگاهی انجام میدهند (کاپلان وسادوک،2007، ترجمه پورافکاری، 1383).

اختلال شخصیت مطابق تعریف پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، عبارت است از تجارب درون ذهنی و رفتاری بادوامی که بر ملاکهای فرهنگی منطبق نیست، نفوذی غیر قابل انعطاف دارد، از نوجوانی یا جوانی شروع میشود، در طول زمان تغییر نمیکند و موجب ناخوشنودی فرد و مختل شدن کارکردهایش میشود. هرگاه صفات شخصیتی غیر قابل انعطاف و غیر انطباقی باشد و کارکردهای فرد را مختل سازد و یا رنج و عذاب درون ذهنی برایش ایجاد کند، تشخیص اختلال شخصیت را میتوان مطرح کرد. به صورت ساده ترکیب شخصیت هنگامی نابهنجار تلقی میشود که باعث رنجش و آزار خود شخص یا دیگران شود (پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، انجمن روانپزشکی آمریکا،2013، ترجمه گنجی، 1393).
امروزه جراحی زیبایی به عنوان یکی از شایعترین اعمال جراحی در سطح جهان مطرح است که میزان بهره گیری از آن رو به فزونی است، همانند دیگر تخصصها در پزشکی مداخلههای جراحی زیبایی نیز باید قبل از آنکه بر روی بیماران انجام شوند تحت کار آزمایی بالینی دقیق قرار گیرند (وبستر و دریسکل،1983).
وضعیت روانی سالم نیز ،در میزان رضایت بعد از عمل جراحی زیبایی محوری تعیین کننده است که مهمتر از تکنیک جراحی میباشد (داریسی و همکاران،2005).
انجام دادن عمل جراحی زیبایی برای افرادی که دچار عدم سلامت روانی هستند میتواند باعث بوجود آمدن مشکلاتی هم برای بیمار و هم برای جراح شود(هانینگمن،2003).

ضرورت تحقیق:
باتوجه به اینکه پژوهشی در مورد اهمیت کاربردی شیوع اختلالات شخصیت، در متقاضیان جراحی زیبایی صورت نگرفته واکثر پژوهشها بر اساس پیامدهای جراحی زیبایی صورت گرفته است وهمچنین درمورد اختلالات شخصیت میتواند، منجر به تقاضا برای عمل زیبایی شود و از طرفی پژوهشهای انجام شده جنبه کلی داشته و در انواع زیباییها و تفاوت آنها پژوهش بسیار اندک است ،لذا ضروریست تا در مورد این اختلال نیز پژوهش جامعی انجام گیرد.
فرضیههای تحقیق:
اهداف تحقیق:
هدف اصلی:
تعیین میزان شیوع اختلالات شخصیت در متقاضیان عمل جراحی زیبایی بینی و سایر جراحیها
اهداف فرعی:
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها:
الف) تعاریف مفهومی:
تعریفاختلال شخصیت: اختلال شخصیت عبارت است از ،الگوی ناسازگارانه و با دوام تجربه درونی و رفتار که به زمان نوجوانی یا جوانی برمی گردد، و حداقل در دو زمینه زیر آشکار میشود: شناخت، هیجان پذیری، عملکرد میان فردی و کنترل تکانه (کاپلان و سادوک 2007، ترجمه پورافکاری 1383).
اختلالات شخصیت در پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی
به رغم سالها تحقیق درباره بازنگری ریشه ای اختلالات شخصیت ،هیات امنای انجمن روانپزشکی آمریکا نهایتاً تصمیم گرفت که فعلاً هیچگونه تغییردر تعریف ساختاری در اختلالات شخصیت اعمال نکند، با این حال یک مدل جایگزین برای اختلالات شخصیت، در بخش 3 کتاب پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی منظور شده است ،به عنوان بخشی که به مدلهای درحال ظهوری میپردازد که به مطالعه و تحقیق بیشتر نیاز دارند. در حال حاضر معیارهای اختلالات شخصیت در پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی همان معیارهای چهارمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی هستند
(پنجمین کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، انجمن روانپزشکی آمریکا،2013، ترجمه گنجی، 1393).