وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی سبك های دلبستگی مادران دارای كودكان مبتلا به اختلالات افسردگی-اضطراب با کودکان عادی

دلبستگی به معنای پیوند عاطفی است که در کودکی بین کودک و مراقب اصلی وی شکل می‌گیرد و بر رشد اجتماعی و احساسی کودک موثر است. و همچنین روابط دلبستگی، نقش بسیار مهمی در احساس امنیت افراد دارد (گاردن،2008). یکی از اصول پایه‌ای دلبستگی این است که روابط دلبستگی اولیه بر طول زندگی فرد موثر است و بر روابط بعدی و عملکرد کودک اثر می‌گذارد (صفرزاده،2006). افراد با دلبستگی ایمن، سطح بالاتری از اعتماد و رضایت و سطح پایین‌تری از تعارضات دارند، در حالیکه افراد با دلبستگی دوسوگرا با عدم تعادل در احساسات و تعارضات بیشتر و افراد با دلبستگی اجتنابی با رضایت و صمیمیت کمتر و تعارضات بیشتر مشخص می‌شوند (کولینز و همکاران،2002).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

به اعتقاد بالبی اکثر مشکلات دوران کودکی و بزرگسالی منتج از تجربیات واقعی دوران کودکی است (صفرزاده،2006). بالبی به صراحت پیش‌بینی کرده است که اختلال در رابطه دلبستگی، با ایجاد اضطراب فراگیر و بی‌اعتمادی در کودک می‌تواند به اختلال‌های روان‌شناختی بی‌انجامد.

 

تحقیقات نشان داده‌اند که دلبستگی ناایمن کودکان باعث ایجاد اختلالات هیجانی، رفتاری، مشکلات تحصیلی، اختلال در حافظه و یادگیری و اعتماد به نفس پایین می‌شود (1973 به نقل از رازقی و دیگران، 1385).

 

دلبستگی ممکن است به دلایلی از این قبیل به خطر بیافتد: گرفتاری‌های فکری زیاد والدین یا فرد مراقب، افسردگی پس از زایمان مادر، بستری شدن کودک و در نتیجه جدایی از والد، والدینی که در روابط خود دچار مشکلاتی هستند و در نتیجه از فرزند خود غافل می‌شوند، عوامل ژنتیکی، اختلالات رشدی، والدینی که نیازهایشان در دوره کودکی ارضا نشده و در نتیجه نیاز‌های فرزندشان خبر ندارند (خوشابی،1386). در این تحقیق بر آن شدیم تا بررسی کنیم آیا سبک دلبستگی مادران نیز ممکن است از عوامل ایجاد اختلال در سبک دلبستگی کودکان و در نتیجه باعث بروز اختلالات هیجانی از جمله اضطراب و افسردگی شود.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

1-3 اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

 

یکی از شایع ترین اختلالات دوره کودکی، مشکلات اضطراب – افسردگی است (نایینیان و همکاران، 1383).

 

اطلاعات حاصل از تحقیقات اخیر نشان می دهند که والدین كودكان نابهنجار و حتی والدین كودكان مستعد، نیاز به مهارتهایی دارند تا با نیازهای ویژه كودك به خوبی كنار بیایند. و بکار بستن این مهارتها موجب كاهش استرس آنان شده، و سلامت خانواده را تسهیل می كند (بك من 1981، شانكوف و هاسر كرام، 1989). در برخی خانواده ها، چالشهای روزانه و فشارهای ناشی از بزرگ كردن یك كودك نابهنجار، ممكن است تاثیر منفی بركیفیت زندگی کودک بگذارد. و بدینوسیله، این کودک ممکن است بعدها متمایل به بدبینی، خشم، اضطراب، احساس گناه، فشار روحی، ناامیدی و یا افسردگی گردد (گودمن و گتلیب، 2002).

 

واقعیت این است كه هركودكی كه در خانواده به دنیا می آید، از والدین خود تأثیر می پذیرد. بدین طریق، روشن است كه زندگی اجتماعی و عاطفی او، زیر بنایی والدینی خواهد داشت (فیلدر، 1994). كمیته كودكان دارای مشکلات ناسازگاری (2001)،  معتقد است كه، والدین نقش اساسی در تأمین سلامت و رفاه كودكان ایفاء می كند.

 

هیچ پدر و مادری دوست ندارد که فرزندش به اختلال روانی و از آن جمله اضطراب و  افسردگی مبتلا گردد، اما وقتی این اتفاق افتاد، والدین نیازمند تصحیح روابط گذشته اشان با فرزندانشان هستند (فرناندز، 1997).

 

به هنگام تولد یك كودك دارای اختلال روانی، كاركردهای روانشناختی خانواده را به هم می‌ریزد كه در سطح كلان، سلامت روان، پویایی و هدفمندی خانواده را هدف قرار می‌دهد. و در سطحی خرد، نیز مهمترین كاركردهای روان شناختی خانواده را به چالش می‌کشاند: همچون ابراز كردن، حل تعارض، استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزش های اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرافیان، اتحاد، كنترل، سلامت روانی و کیفیت زندگی تحت تاثیر خود قرار می دهد  (الیری و همكاران، 2001؛ به نقل از كیمیانی، 1387).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

پایان نامه های دانشگاهی

 

والدینی که به کودکان خود دلبستگی ایمن نشان می دهند، کودکانشان طرحواره هایی با معنای مهربانی و عاطفی دریافت می‌کنند. طرحواره هایی که شایستگی، محبوبیت و مراقب ایمن آنها را در قبال کودکان نشان می‌دهند (گنجی، 1383). شکل کلی دلبستگی در فرهنگهای مختلف را باید با احتیاط تعبیر کرد. البته به رغم تنوع فرهنگی، الگوی ایمنی رایجترین الگوی دلبستگی درکلیه جوامع است، که تا به امروز بررسی شده اند (سید محمدی، 1383).

 

1-4 اهداف مشخص تحقیق

 

بررسی نقش مادر در ایجاد اختلالات اضطرابی و افسردگی فرزندان

 

بررسی رابطه سبک دلبستگی مادر با اختلالات اضطرابی و افسردگی فرزند

 

مقایسه سبک دلبستگی مادران دارای کودکان اختلالات اضطرابی و افسردگی با مادران کودکان بهنجار

 

1-5 سؤالات و فرضیه‏ های تحقیق

 

سوالات تحقیق حاضر بدین قرارند؛

 

آیا سبک دلبستگی مادران کودکان دارای اختلالات اضطرابی و افسردگی با سبک دلبستگی مادران کودکان عادی تفاوت دارد؟

 

آیا سبک دلبستگی مادر قادر است پیش بین خوبی برای ابتلای فرزند به اختلالات اضطرابی و افسردگی را باشد؟

 

با توجه به سوالات فوق و اهداف بیان شده فرضیات تحقیق حاضر بدین قرار است؛

 

بین سبک دلبستگی مادران کودکان دارای اختلالات اضطرابی و افسردگی با سبک دلبستگی مادران کودکان عادی تفاوت وجود دارد.

 

سبک دلبستگی مادر، توانایی پیش بینی ابتلای فرزند به اختلالات اضطرابی و افسردگی را دارد.

 

1-6 تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش

 

 

1-6-1 تعاریف نظری

 

اختلال اضطراب کودکی: اضطراب یک حالت خلقی است که مشخصه آن، بروز هیجان منفی شدید و تنش‌های جسمانی است. که در آن، فرد با ترس ونگرانی، خطر یا حادثه ناگواری را پیش‌بینی می‌کند (بارلو،2002).

 

اختلال افسردگی کودکی: اختلال افسردگی کودکی، دورهای طولانی اندوه، یعنی ملال هستند. آن‌ها از کارهایی که انجام می‌دهند، لذت کمی می‌برند و علاقه خود را تقریباً به همه فعالیت‌ها از دست می‌دهند- حالتی که دلمردگی نامیده می‌شود (همان منبع).

 

دلبستگی: دلبستگی عبارت از پیوند یا رابطه هیجانی با یک فرد دیگر است. جان بالبی، روان شناس، نخستین نظریه پرداز دلبستگی بود. او دلبستگی را چنین توصیف کرده است: «ارتباط روانی پایدار بین دو انسان» (بالبی، ۱۹۶۹). دلبستگی مبنای تکاملی و زیستی دارد و فطری است (دیوس، 2004 ؛ رهولز و سمپسون، 2004).

 

سبك دلبستگی ایمن:

 

افرادی با این سبک دلبستگی، دیدگاهی  مثبت در مورد خود یا دیگران دارند و روابطی عاطفی پایدار برقرار می‌کنند (كرین ، 1384).

 

سبك دلبستگی اجتنابی : این افراد كه نظری منفی در مورد خود دارند به شدت از برقراری  یك ارتباط صمیمانه ” گریزانند. و معتقدند در زندگی نیازی به حمایت دیگران ندارند (دیویس،2004؛ رهولز ،2004) .

 

سبك دلبستگی اضطرابی (اضطراب  دوسوگرایی ): بزرگسالانی  با این  سبك دلبستگی،  به دلیل  احساس عدم شایستگی كه نسبت به خود تجربه  می كنند، عمدتاً در جریان روابط صمیمانه اشان اضطراب احساس طرد و از دست رفتن بسیاری را تجربه كرده و دائما نگران طرد شدن از جانب دیگران هستند ( رهولز، 2004 ) .

 

1-6-2 تعاریف عملیاتی

 

تعریف عملیاتی اضطراب: اختلال اضطراب در این پژوهش نمره ای است كه افراد (كودكان) در آزمون راتر به دست می آورند .

 

تعریف عملیاتی افسردگی: اختلال افسردگی در این پژوهش نمره ای است كه افراد (كودكان) در آزمون راتر به دست می آورند .

 

تعریف عملیاتی دلبستگی: دلبستگی در این پژوهش نمره ای است كه افراد در پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید به دست می آورند .

 

تعریف عملیاتی سبك دلبستگی ایمن: در این پژوهش، سبكهای دلبستگی، نمراتی هستنند كه از طریق پرسشنامه سبكهای  دلبستگی  بزرگسالان كولینز و رید بدست می‌آیند. 

 

تعریف عملیاتی سبك دلبستگی اجتنابی: در این پژوهش، سبكهای  دلبستگی نمراتی هستند  كه از طریق پرسشنامه سبكهای دلبستگی  بزرگسالان  كولینز و رید بدست می‌آیند .

 

تعریف عملیاتی سبك دلبستگی اضطرابی: در این پژوهش، سبكهای  دلبستگی  نمراتی هستند كه از طریق پرسشنامه  سبكهای  دلبستگی  بزرگسالان كولینز و رید بدست می‌آیند .

بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی قبل و بعد از جراحی پلاستیک

بهزیستی روانشناختی در دو دهه اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرار گرفته است و دامنه مطالعات آن از حوزه­ی زندگی فردی به تعاملات اجتماعی کشیده شده است. (کول،2002) در راستای تعریف این سازه­ی مفهومی، گلداسمیت، ویوم و دریتی (1997) عقیده دارند که بهزیستی روانی شامل دریافت­های فرد از میزان هماهنگی بین هدف­های معین و ترسیم شده با پیامدهای عملکردی است که در فرایند ارزیابی­های مستمر به دست می­آید و به رضایت درونی و نسبتاً پایدار در توالی زندگی منتهی می­شود. بهزیستی، اشاره به حسی از سلامتی دارد که آگاهی کامل از تمامیت و یکپارچگی در تمام جنبه­های فرد را در بر می­گیرد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

بهزیستی روانی شامل ارزش­های شناختی افراد از زندگی می­شود. آنها، شرایط خود را كه به انتظارات، ارزش­ها و تجارب قبلی شان وابسته است ارزش­گذاری می­كنند. بهزیستی روانی، جزو روان شناختی کیفیت زندگی است که به عنوان درک افراد از زندگی در حیطه­ی رفتارهای هیجانی، عملکردهای روانی و ابعاد سلامت روانی تعریف شده و شامل دو بخش است. اولین بخش آن قضاوت شناختی درباره­ی این که چه طور افراد در زندگی­شان در حال پیشرفت هستند و دومین بخش آن، سطح تجربه­های خوشایند است. برخی از محققان، بهزیستی روان شناختی را از نظر مؤلفه­ها یا فرایندهای ویژه نظیر فرایندهای عاطفی مفهوم سازی می­کنند. (روتمن، کریستین و ویزینگ، 2003)

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

گرایش به زیبایی کاملاً طبیعی و مشترک بین تمامی انسان­ها است. اما امروزه به زیبایی به عنوان یک پدیده اجتماعی به مرحله ظاهرپرستی و خودنمایی رسیده است. این موضوع در جامعه روز به روز در حال گسترش است. در یکی از نمودهای این گرایش، آمار زیاد جراحی­های زیبایی است که در کشور صورت می­گیرد. (میرساردو، کلدی و عطایی، 1389)

 

 

جراحی­های زیبایی که یکی از آخرین دست آوردهای انسانی برای خلق زیبایی است، رشد  فزاینده­ای داشته است. تنها در ایالات متحده آمریکا میزان جراحی ها طی یک دهه (1994-1984) دو برابر شده است و در سال 1993 از هر 35 جراحی صورت گرفته در این کشور، یک جراحی زیبایی بوده است (گیلمن، 1999)

 

 

نگرش زنان در جامعه ما به زیبایی ظاهری بیشتر اهمیت می­دهند و همین امر می تواند باعث پیامدهای سوء برای سلامت روانی و جسمانی آنها شود. در گذشته کسانی که بینیشان را جراحی می­کردند، علاوه بر اینکه تعدادشان محدود بود، بینیشان عیب شاخصی نیز داشت اما امروزه مجموعه­ای از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باعث شده افراد زیادی فارغ از جنسیت و زشتی یا زیبایی، تنها به این امید که تغییر کنند دست به چنین کاری می­زنند. بسیاری از مراجعه کنندگان عمل زیبایی، راه خود را در زندگی گم کرده­اند و از زندگی ناراضی هستند بنابراین نخستین تغییری که به ذهنشان می­رسد این است که چهره شان را تغییر بدهند تا شاید در کار و زندگیشان تغییری ایجاد شود. بسیاری از آنان اگر توان مالیشان هم اجازه ندهد باز هم به طریقی که شده این کار را انجام می­دهند. (مشیرزاده، 1390)

عکس مرتبط با اقتصاد

از طرف دیگر، بسیاری از متخصصان و پزشکان اعلام کرده­اند که هرگونه جراحی زیبایی دارای تبعاتی است که در بسیاری از موارد جبران ناپذیر نیز هست ضمن این که در کشورهای توسعه یافته که صاحبان این علم هستند، تعداد کمتری از افراد رغبت برای انجام چنین عمل­هایی دارند یا حداقل با وسواس بیشتری این کار را انجام می­دهند (جونز و هییس،2009 ).

 

 

یکی از عوامل انجام جراحی­های زیبایی نگرانی از تصویر بدنی می­باشد. جهان معاصر توأم با  پیشرفت­ها و رشد عقلانی که در بطن خود ایجاد کرده توجه خود را بر مسائل شخصیتی انسان متمرکزتر کرده است. مسائلی که شاید 100 سال پیش از این، موضوعاتی پیش پا افتاده و غیر مهم تلقی می­شده است. از جمله مسائل مورد بحث شخصیتی انسان که قبلاً کمتر به آن پرداخته شده است تصویر بدنی است. تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می­تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهان مثبت یا منفی باشد.

 

 

لذا در بررسی حاضر به دنبال پاسخ علمی به این پرسش بودیم که آیا عمل جراحی پلاستیک موجب بهبود مؤلفه­های بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی شده است؟ آیا جراحی پلاستیک موجب افزایش بهزیستی روانشناختی می­شود؟ و آیا جراحی پلاستیک موجب کاهش نگرانی تصویر بدنی می­شود؟

 

 

1-3 ضرورت انجام تحقیق

 

 

امروزه جراحی های زیبایی به عنوان یكی از شایع ترین اعمال جراحی در سطح جهان مطرح است كه میزان بهره­گیری از آن رو به فزونی است. (هانگ، 2004) هدف اصلی جراحی زیبایی بهبود ظاهر فردی است كه دارای ظاهری نابهنجار باشد. زمانی كه انسان­ها در می­یابند خصوصیات فیزیكی آنها مطابق با آن هنجارها نیست، ممكن است دچار رنجش شده و جراحی را به عنوان راه حل نهایی در نظر بگیرند. (هیلهورست،

پایان نامه های دانشگاهی

 2002) جراحی زیبایی اكنون تبدیل به یك عامل فریبنده و وسیله­ای برای تجمل گرایی افراد مختلف شده است و این امر سبب پایه­ریزی انتظارات غیر واقعی در افراد و مخدوش شدن حقایق در مورد ماهیت واقعی آن گردیده است.

 

 

ارزشیابی­های روانپزشکی بر روی کسانی که خواهان زیبایی بودند نخستین بار در دهه­های 1940 و 1950 گزارش شدند. این گزارش­ها بیش­تر بازتاب دهنده گرایش­های روانکاوی در روانپزشکی آمریکا بودند. پژوهش­هایی که به بررسی وضعیت روانشناختی بیش از جراحی زیبایی پرداخته­اند یا به مصاحبه بالینی بسنده کرده و یا از مقیاس­های روانشناختی برای ارزیابی آسیب شناسی روانی بهره برده­اند، آسیب شناسی روانی چشمگیری را در بیماران جراحی زیبایی گزارش نموده­اند.

 

 

گرین و پریچارد (2003) در مطالعه خود بیان کردند که نارضایتی و نگرانی نسبت به بدن و اشتغال ذهنی به تغییر دادن آن در بین جوانان داوطلبی جراحی زیبایی بیشتر مشاهده می­شود. (گرین و پریچارد، 2003)

 

 

نتایج تحقیق حاضر می­تواند در مراکز روان درمانی، متخصصین روان شناسی، دانشکده­ها و دانشگاه های روان شناسی و مراکز پژوهشی مورد استفاده و بهره­وری قرار گیرد. کاهش درگیری متخصصان جراحی پلاستیک با مراجع قانونی با ارجاع افراد دچار مشکلات روانشناختی به منظور درمان به روانشناس و آگاهی افراد از مشکل روانشناختی احتمالی خود و مراجعه به روانشناس و جلوگیری از درگیر شدن با افراد سودجو غیرمتخصص و خسارات جبران ناپذیر است. کاهش هزینه­هایی که صرف جراحی­های مکرر می­شود.

 

 

1-4 اهداف پژوهش

 

 

هدف اصلی پژوهش مقایسه­ی دو مؤلفه­ی بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی قبل و بعد از عمل جراحی پلاستیک است.

 

 

1-5 فرضیات پژوهش

 

 

جراحی پلاستیک موجب افزایش بهزیستی روانشناختی می­شود.

 

 

جراحی پلاستیک موجب کاهش نگرانی تصویر بدنی می­شود.

 

 

عمل جراحی پلاستیک موجب بهبود مؤلفه­های بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی شده است.

 

 

1-6 تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها:

 

 

1-6-1 تعریف نظری متغیرها:

 

 

1-6-1-1 بهزیستی روانشناختی

 

 

بهزیستی روانشناختی به معنای قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است. و دارای مؤلفه­های:

 

 

1-خودمختاری (احساس استقلال و اثرگذاری در رویدادهای زندگی و نقش فعال در رفتارها)        2- رشد شخصی (احساس رشد بادوام و دستیابی به تجربه­های نو به عنوان یک موجود دارای استعدادهای بالقوه) 3- روابط مثبت با دیگران (احساس رضایت و صمیمیت از رابطه با دیگران و درک اهمیت این وابستگی) 4- هدفمندی در زندگی (داشتن هدف در زندگی و باور به این که زندگی حال و گذشته او معنی دار است)  5-پذیرش خود ( نگرش مثبت به خود و پذیرش جنبه­های مختلف خود مانند ویژگی­های خوب و بد و احساس مثبت درباره زندگی گذشته) 6-تسلط بر محیط (حس تسلط بر محیط، کنترل فعالیت­های بیرونی و بهره گیری مؤثر از فرصت های پیرامون) می­باشد.

 

 

1-6-1-2 نگرانی از تصویر بدنی:

 

 

تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می­تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهات مثبت یا منفی باشد. این تصویر ذهنی می­تواند تحت تأثیر عواملی چون رشد جسمانی، تعاملات فرد با محیط اجتماعی، سوانح، آسیب و جراحات بدنی قرار گیرد و نگرانی از تصویر بدنی را در فرد ایجاد کند. (سوگار، 2003)

 

 

1-6-1-3 جراحی پلاستیک:

 

 

جراحی پلاستیک وسیله­ای است برای ایجاد یك احساس خود ایده­آل و آرمانی كه از طریق آن درد مطلوب نبودن خود یا دوست نداشتن خود رفع می­گردد .(محمدپناه اردکان، یعقوبی و یوسفی، 1391)

 

 

1-6-2 تعریف عملیاتی متغیرها:

 

 

1-6-2-1 بهزیستی روانشناختی:

 

 

بهزیستی روانشناختی نمره­ای که آزمودنی در مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف (1989) کسب   می­کند که این پرسشنامه مشتمل 84 سؤال می­باشد.

 

 

1-6-2-2 نگرانی از تصویر بدن:

 

 

نگرانی از تصویر بدنی نمره­ای است که آزمودنی در پرسشنامه چند بعدی روابط بدن – خود، کش و همکاران (1986 و 1987) کسب می­کند این پرسشنامه مشتمل بر 46 سؤال می­باشد.

 

 

1-6-2-3 جراحی پلاستیک:

 

 

منظور از جراحی پلاستیک، نوع حراجی که جراح روی بدن آزمودنی انجام داده است.

پیش بینی افسردگی پس از زایمان بر اساس سبك های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار

افسردگی اختلال عاطفی است که سلامتی فرد ، روابط بین فردی ، کار و توانایی لذت بردن او از زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. افسردگی یک مشکل سلامتی است که با صرف غم و اندوه متفاوت است ، زیرا غم پاسخ طبیعی به از دست دادن می باشد و شامل تغییراتی درخلق و خو ، فعالیت ها و فرایندهای بدنی است که این تغییرات به اندازه افسردگی ، شدید و گسترده نمی باشد. در بیمارانی که خلق افسرده دارند ، از دست دادن انرژی و علاقه ، احساس گناه، ازدست دادن اشتها، دشوارشدن تمرکز و افکارمرگ یا خودکشی وجود دارد. این کارکردها تقریبا همیشه موجب مختل شدن و کارکردهای بین فردی ، اجتماعی و شغلی بیمار می شود.(کاپلان و سادوک ، 2007).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

این دوران می تواند به حدی تنش زا باشد که سبب برانگیختگی بیماری های روانی گردد(بزوکی و همکاران،2002.  ویلیامز و همکاران،2005). اندوه افسردگی و سایکوز پس از زایمان هرکدام نمای بالینی مشخصی داشته و زنان را در همه ی طبقات اجتماعی و فرهنگی درگیر می کنند (رابینسون و استورات، 1986) . ).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 هنوز علت این بیماری شناخته نشده است ولی از نظر سبب شناسی نظریه های چندگانه جهت شناخت افسردگی پس از زایمان وجود دارد که شامل عوامل زیستی (نظیر علل هورمونی مثل افت ناگهانی غلظت استروژن و افزایش دفع ادراری کورتیزول، ناقل های عصبی ، وجود آنتی بادی های ضد تیروئید ، پرولاکتین ، اکسیتوسین و بتا اندروفینها و نظریه های ژنتیکی، عوامل روانی (نظیر نظریه شخصیتی) و عوامل اجتماعی (نظیرحمایت های اجتماعی، تنش های زندگی, فرهنگ و میزان آمادگی جهت تولد نوزاد) می باشند ( سادوک و کاپلان ،2007).

 

روابط درون خانواده، بهداشت روان خانواده وجنبه های مختلف رابطه با همسر را تحت تاثیر قرار می دهد و مشکلات متعددی را بوجود می آورد. از جمله افزایش درگیری های خانوادگی، از دست دادن یا کاهش منبع درآمد خانواده، سپردن مراقبت از کودک به فردی غیر از مادر که بر تکامل کودک تاثیر بدی خواهد گذاشت(ویشر و همکاران،2002.ویلیامز و همکاران،1385.خمسه،1379).

 

درمان های مختلفی برای افسردگی وجود دارد که شامل درمان به شیوه ی شوک الکتریکی ، تجویز داروهای ضد افسردگی و روان درمانی را شامل می شوند. در مورد افسردگی دوران بارداری کمتر تحقیق صورت گرفته است . گاهی تشخیص علائم ناشی از افسردگی ، (مانند تغییر در خواب ، اشتها ، ضعف و کاهش لیبیدو ) از علائم ناشی از بارداری مشکل می باشد که به همین دلیل افسردگی دوران بارداری تشخیص داده نمی شود (گاتلیب، ویفن، 1991).

 

 افسردگی در دوران بارداری می تواند منجر به عدم توجه به خود و در نتیجه تغذیه ناکافی ، مصرف سیگار، مصرف دارو و عدم مراقبت کافی دوران بارداری شود و خطر ابتلا به افسردگی پس از زایمان را افزایش می دهد و در موارد  نادری خودکشی را به دنبال داشته باشد (زوکرمن ، 1991).

عکس مرتبط با سیگار

از عوامل مهمی که در ایجاد خلق و خو افسردگی نقش اساسی دارد، طرحواره ها هستند. عوامل شناختی در اختلالات روانی به خصوص افسردگی نقش محوری را بر عهده دارند، یکی از این عوامل شناختی طرحواره ها می باشند، که نقش مهم آنها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری- عملی، اختلال شخصیت خود شیفته، اختلال دوقطبی، افسردگی، اختلال خوردن، اختلالات جنسی اشاره شده است. به طور کلی طرحواره ها توانایی پیش بینی نشانه های سلامت عمومی را دارند(شهامت،2010).

 

طرحواره ها الگو ها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند که از خاطرات، هیجان ها ، شناخت ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند، در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند، در سیر زندگی تداوم دارند، درباره ی خود و رابطه با دیگران هستند و به شدت ناکارامدند. درکل طرحواره های ناسازگار، الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار می شوند چون  طرحواره ها در ابتدای زندگی رشد می یابند، پس عادی و مسلم یعنی بی چون و چرا فرض می شوند و خودپنداره و دیدگاه های ما را نسبت به جهان و روابط مان را با مردم تعریف می کنند. طرحواره بازنمایی معتبر از تجارب آسیب زای دوران کودکی به شمار می آیند. مشکل این است که در گذر زمان الگوهای عمیقا ریشه دار از تفکر تحریف شده و رفتار ناکارامد می شوند. حتی وقتی شواهدی ارائه می شود که طرحواره را باطل اعلام می کند باز هم بسیاری از افراد برای ثبات اعتبار طرحواره شان اطلاعات را تحریف می کنند(یانگ، 1994).

 

 زمانی که نیازها ارضا نشوند ممکن است طرحواره های ناسازگار خاصی ایجاد شوند که بر روابط صمیمانه اثر بگذارد. یانگ وهمکاران در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که داشتن طرحواره ناسازگار پیش بینی کننده ناسازگاری بین فردی است، از طرفی، زوج درمانگران از زمان های گذشته بر اهمیت عوامل شناختی از جمله انتظارات و تفسیرها در شکل گیری، تداوم و تسکین روابط ناکارامد وقوف داشته اند. باورها و طرحواره های مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و روابط زناشویی نمود می یابند و بر آن تاثیر زیان بار می گذارند(کوپر،2001).

 

 هم چنین طرحواره ها به واسطه ارتباط و تاثیری که بر سبک دلبستگی ، اختلال های شخصیت و اختلال های خلق می گذارند و می توانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند طرحواره های ناسازگار به عنوان زیر ساخت های شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی می شوند. طرحواره ها دارای مولفه های شناختی، عاطفی و رفتاری هستند. هنگامی که طرحواره های ناسازگار اولیه فعال می شوند سطوحی از هیجان منتشر می شود و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشکال مختلفی از آشفتگی های روان شناختی نظیر افسردگی، اضطراب، عدم توانایی شغلی، تعارضات بین فردی و مانند آن می شود. طرحواره های ناسازگار مستقیما منجر به اختلال شخصیتی خاصی نمی شوند اما آسیب پذیری فرد را برای این اختلالات افزایش می دهند(حسنی و همکاران،2012).

 

یانگ (1999) بیان می کند که طرحواره های ناسازگار بیشتر از آنکه نتیجه وقایع تکان دهنده مجزا باشند، بیشتر احتمالا به وسیله الگوی مداوم و تجارب روزمره با اعضا و خانواده و همتایان ایجاد می شوند که به نحو فزاینده ای طرحواره ها را تقویت می کنند. از سوی دیگر اختلالات شخصیت نشانگان طولانی مدتی هستند که اندیشیده می شوند براساس سبب شناسی در شناخت، تعاملات آسیب شناسی کودک با والدین، همتایان و دوستان و اشخاص مهم دیگر داشته باشند(یانگ،1999).

 

منز و همکاران در بررسی خود نشان دادند که طرحواره های ناسازگار می تواند نشانگان آسیب شناسی روانی را تبیین کند، آن ها نشان دادند که رابطه بین اضطراب دلبستگی و آسیب شناسی روانی به گونه ی کامل به وسیله ی شناخت ها، بویژه طرد و بریدگی و خود جهت دهی مورد واسطه گری قرار می گیرد(منز[12] و همکاران،2010).

 

فریمن (1999) نیز نشان داد که طرحواره ها در سازکارهای بین فردی و ایجاد وضعیت زناشویی نقش مهم و اساسی دارد به گونه ای که زوجینی که رضایت کمتری را در زندگی کسب کردند، از طرحواره های ناسازگار بیشتری نیز استفاده کردند.

 

در کل وجود طرحواره های ناکارآمد موجب تشدید معیارهای آرمانی انعطاف ناپذیر و تقویت غیر واقع بینانه ی فرد را همواره در معرض ناکامی و نارضایتی قرار می دهد. از دیگر متغیر های در حوزه ی افسردگی سبک های دلبستگی است، نقش های سبک های دلبستگی در ایجاد بسیاری از اختلات روشن شده است.

 

 سبک های دلبستگی روش های مواجهه فرد با موقعیت های استرس زا را متاثر می سازد. افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک می گیرند، دنیز بیان می کند، واکنش افراد در شرایط مختلف متاثر از الگوهای درون کاری ناشی از سبک های دلبستگی می باشند و سبک های دلبستگی با اثر بر افکار، احساسات و رفتار افراد در چگونگی تصمیم گیری در موقعیت مختلف نقش دارند.

 

رابرتز، گاتلیب و کسل(1996) در توجیه رابط سبک های دلبستگی و سلامت روان بیان می کنند که پیامد روان شناختی سبک های دلبستگی ناایمن در شرایط تنش زا ، اضطراب و افسردگی است و پیامد روان شناختی سبک دلبستگی ایمن در چنین شرایطی آرامش روانی است . دلبستگی نقش مهمی را در پیوندهای بزرگسالان (روابط زناشویی) باز می کند.

 

 هازن و شیور(1988-1987) استدلال کرده انده که روابط زناشویی را می توان بعنوان یک فرایند دلبستگی مفهوم سازی کرد، مطابق با این دیدگاه، روابط ایجاد شده بین همسران، همان رابطه ی دلبستگی با همان خصوصیت که بالبی 1979 تشریح کرده است، می باشد. یعنی این روابط ، پیوندهای مداومی هستند که با پویایی های هیجانی پیچیده مشخص می شوند.

پروژه دانشگاهی

 

 

 هازن و شیور در سال( 1987)، تئوری دلبستگی را به عنوان پایه ساختاردرک عشق بزرگسالی بکار بردند. آن ها رابطه دو نفره را بعنوان فرایند دلبستگی تعریف کرده اند، که از همان تفاوت های فردی در دلبستگی نوزاد و والد پیروی می کند.

 

در همین رابطه بیفولکو و همکاران(2002) نشان دادند که وجود سبک دلبستگی ناایمن با افسردگی ارتباط دارد. همچنین نشان دادند که سبک های ناایمن با عوامل آسیب پذیری افسردگی از جمله روابط صمیمی و اطمینان بخش و عزت نفس در چارچوب یک مدل از افسردگی ارتباط متقابل دارند.

 

فیگوردو و همکاران(2006) نیز نشان دادند که علائم افسردگی پس از زایمان با سبک دلبستگی ناایمن ارتباط دارد.

 

در کل چنانچه مادران پس از زایمان خود دچار افسردگی شوند جدایی روانی یا فیزیکی زیادی را با نوزادان خود متحمل می شوند. بالبی (1969) معتقد است این گره های هیجانی متقابل که منجر به نزدیکی مادر و کودک می گردد، نخستین تجربیات دلبستگی محسوب می شود.

 

 با توجه به ویژگی های مطرح شده در خصوص عوامل تاثیر گذار بر افسردگی به خصوص افسردگی پس از زایمان به نظر می رسد، مادران در ابتلا به افسردگی پس از زایمان در دو حوزه سبک های دلبستگی و طرحواره­های ناسازگار نقش اساسی دارند، بنابراین هدف از این پژوهش بررسی پیش بینی افسردگی پس از زایمان براساس سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار است تا مشخص شود هر کدام از این عوامل به چه میزان در پیش بینی افسردگی مادران پس از زایمان نقش دارند.

 

اهمیت و ضرورت تحقیق

 

اهمیت هر تحقیقی از دو جنبه نظری و کاربردی می تواند مورد توجه قرارگیرد. از نظر شناسایی عوامل اثر گذار بر موفقیت در پیشگیری از افسردگی پس از زایمان می تواند به طرح و توسعه ی مدل های نظری کمک نماید، با توجه به تاکید جامعه علمی بر ایجاد دانش بومی این تحقیق می تواند نقش دو متغیر مهم در تامین سازگاری روانی را تبین نماید.

 

از نظر کاربردی نیز با در دست داشتن تئوری های بومی در زمینه افسردگی پس از زایمان زنان می توان شیوه های مشاوره ی کارامد تری را طرح ریزی نمود. همان گونه که در قسمت های قبل بیان شده است، اختلالات افسردگی علاوه بر هزینه ی مستقیم برای سیستم خدمات بهداشتی ، هزینه های غیرمستقیم بیشتری به دلیل ناتوانی در انجام کار ایجاد می کنند (تیشدر و همکاران، 2004). افسردگی پس از زایمان می تواند با کاهش فعالیت ها در مادر و اختلال و در روابط مادر، کودک و خانواده همراه باشد و ادامه اختلال و عدم تشخیص و درمان به موقع آن منجر به تطابق غیر موثر مادر با کودک ، همسر و خانواده و در نتیجه عدم توانایی انجام وظایف مادری و همسری می گردد که در صورت تشدید منجر به تراژدی خودکشی مادر یا فرزندکشی می گردد(گال و هارلو،2003). درصورت عدم درمان حدود 25% این افراد به افسردگی دائمی مبتلا شده و یا به سمت سایکوز پیش می روند(تانوس و همکاران،2008). این مسئله زنگ خطری برای مسئولان بهداشت و سلامت کشور است.

 

عدم ارتباط مناسب و عدم رضایت ازهمسر وجود مشکلات مربوط به زندگی زناشویی احتمال افسردگی بعد از زایمان زیاد می شود و می تواند منجر به بروز اختلالات در احساسات و عواطف زن شده و منجر به افزایش احتمال افسردگی بعد از زایمان گردد. می توان با بررسی سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگاری بر روی زنانی که باردار هستند و بر روی زنانی که تازه مادر شده اند بررسی کرد که آیا در این زنان احتمال افسردگی پس از زایمان وجود دارد که بعد از پیش بینی به وسیله این متغیر ها افسردگی را در این زنان درمان کرد یا مانع افسردگی شدید در آن شد و شرایط را در خانواده فراهم کنیم. لذا با توجه به اینکه بررسی همزمان دو متغیر مهم سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار در پیش بینی افسردگی پس از زایمان تاکنون مورد توجه قرار نگرفته است این تحقیق در نوع خود کم نظیر است. امید است با شناسایی و تبین متغیر های مذکور به توسعه دانش نظری و ایجاد توانایی در کاربرد یافته ها در جامعه ایران گام برداشت.

 

1- اهداف پژوهش

 

1-1 هدف کلی

 

پیش بینی افسردگی پس از زایمان براساس سبک های دلبستگی و طرحواره های ناسازگار

 

1-2 اهداف جزئی

 

 

  • بررسی طرحواره های ناسازگار در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان مبتلا

 

2-  بررسی سبک های دلبستگی در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان مبتلا

 

 

  • بررسی سهم هرکدام از متغیرها در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان مبتلا

 

1-3 فرضیه

 

1- متغیر طرح واره های ناسازگار قادر به پیش بینی افسردگی پس از زایمان است.

 

2- سبک های دلبستگی قادر به پیش بینی افسردگی پس از زایمان است.

 

3- كدامیك از متغیرهای پیش بین سهم بیشتری در پیش بینی افسردگی پس از زایمان دارند؟

پیش بینی بهزیستی روانشناختی افراد براساس کیفیت زندگی و مهارتهای مقابله ای

تقریبا 60سال قبل سازمان بهداشت جهانی، سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفا بیمار نبودن تعریف کرد.سلامت یک مفهوم چند بعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن احساس بهزیستی را نیز در برمی­گیرد احساس بهزیستی یا رضامندی از زندگی به ویژگی مهم روانی که فرد واجد سلامت می بایستی از آن برخوردار باشد اشاره دارد. احساس بهزیستی اصطلاحاً اینگونه تعریف می گردد: احساس مثبت و رضامندی عمومی از زندگی که شامل خود و دیگران در حوزه های مختلف شغل، خانواده و… است. بهزیستی روان شناختی به معنی قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است. در دهه گذشته ریف و همکارانش الگوی بهزیستی روانشناختی یا بهداشت روانی مثبت را رائه کردند. بر اساس الگوی ریف بهزیستی رواشناختی از 6عامل تشکیل می­شوند: پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت به خود)، رابطه مثبت با دیگران(برقراری روابط گر و صمیمی با دیگران و توانایی همدلی)، خودمختاری(احساس استقلال و توانایی ایستادگی در مقابل فشارهای اجتماعی)، زندگی هدفمند(داشتن هدف در زندگی و معنا دادن به آن)، رشد شخصی(احساس رشد مستمر) و تسلط بر محیط(توانایی فرد در مدیریت محیط) (ریف و کینز، 1995). الگوی ریف به طور گسترده مورد توجه قرار گرفته است(چانگ و چن،2005).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

ریف این الگو را بر اساس مرور متون بهداشت روانی ارائه کرد و اظهار داشت مولفه­های الگو، معیارهای بهداشت روانی مثبت است و این ابعاد کمک می­کند تا سطح بهزیستی و کارکرد مثبت شخص را اندازه­گیری کرد.بر اساس مطالعات در روان­شناسی مثبت نگر، رضایت از زندگی، رفاه و کیفیت بالای زندگی معمولا در افزایش بهداشت روانی و بهزیستی روان­شناختی موثر در نظر گرفته شده است(ویلنر،2011).

 

ارزیابی مثبت فرد به نوبه خود می­تواند بر سازش روان­شناختی وی تأثیر بگذارد، یعنی باعث افزایش بهزیستی روان­شناختی او شود.نتایج پژوهش ها نشان می­دهد که بسیاری از حیطه های کیفیت زندگی با سلامت روان­شناختی همبستگی معنادار دارد.کیفیت زندگی تحت تأثیر سلامت فیزیکی فرد، وضعیت روان­شناختی، ارتباطات اجتماعی و ارتباط آنها با عوامل برجسته محیط آنان قرار می­گیرد.پژوهش ها نشان دادند کیفیت زندگی در هماهنگی روابط بین فردی، زندگی راحت، سلامت روانی و فردی، غلبه بر محدودیت­ها و دستیابی به کنترل و کاهش درد و رنج و به طور کلی بهزیستی روان­شناختی تأثیر دارد. همچنین بر اساس مطالعات ویلنر(2011) در رونشناسی مثبت­نگر، رضایت از زندگی، رفاه و کیفیت بالای زندگی معمولی در افزایش بهداشت روانی و بهزیستی روان­شناختی موثر در نظر گرفته شده است(ویلنر، 2011).

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

کیفیت زندگی از نظر کالمن، گستردگی و انبساط آرزو است که از تجارب زندگی ناشی می­شود و از نظر فرانس و پاورس، کیفیت زندگی، ادراک فرد از رفاه است که به نظر می­رسد از رضایت یا عدم رضایت در حیطه های اصلی زندگی ناشی می­شود. به عقیده تستا کیفیت زندگی، ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی را دربرمی­گیرد که محدود به تجارب، اعتقادات و انتظارات و ادراک فرد است. کیفیت زندگی درکی است که افراد از موقعیت­شان در زندگی،در زمینه فرهنگی و سیستم­های ارزشی دارند و با اهداف، آرزوها و استانداردهای آنها در ارتباط است (بارباتو، گویلمن و چو،2001). کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که همه ابعاد زندگی از جمله سلامت را دربرمی­گیرد و چیزی بیش از سلامت جسمانی است و شامل احساس سالم بودن، سطح رضایت­مندی و وجود حس کلی خودارزشمندی است، مفهومی انتزاعی و پیچیده شامل زمینه های گوناگونی که تمام آنها در رضایت شخصی سهم دارند؛ گاهی اوقات کیفیت زندگی معادل رضایت از زندگی تعریف می­شود و شامل طیف وسیعی از رضایت افراد از کلیه مسائل زندگی خود می باشد. کیفیت زندگی با بهداشت روانی افراد ارتباط دارد و به بیان حالات و تغییرات و توانایی­های افراد و میزان رضایت افراد از عملکردهای زندگی می­پردازد (اندیکوت ، نی و هریسون، 1993). پژوهش ها وجود رابطه بین کیفیت زندگی و ابعاد سلامت، اعم از جسمی، محیطی و روان­شناختی را ثابت کرده­اند(مکوندی و زمانی،1389).

 

سازه مطرح در کیفیت زندگی، راهبرد مقابله است که روانشناسی سلامت برای مهارت مقابله­ای در سلامت جسمانی و روانی اهمیت زیادی قائل است و آن را به عنوان گستره­ترین موضوع مطالعات در روانشناسی معاصر و یکی از مهم­ترین عوامل روانی و اجتماعی می­داند (سامرفیلد و مک کرا، 2000). ویتمن(به نقل از والتون) بیان می­کند که استرس افراطی می­تواند برای عملکرد آموزشگاهی دانشجویان مضر باشد.افراد در دانشگاه آریاه وسیعی از وقایع استرس­زا را تجربه می­کنند(هاد و همکاران،2000) با توجه به منابع زیادی که برای استرس دانشجویان وجود دارد و تأثیرات تهدیدکننده­ای که استرس می­تواند بر سلامت و کیفیت زندگی داشته باشد، آنچه می­تواند این اثرات را تعدیل کرده و دانشجویان را از تأثیرات منفی استرس رها کند نوع راهبرد اتخاذ شده برای مقابله با آن است. مهارت­های مقابله روش­های خاصی هستند که افراد به شرایط استرس­زا پاسخ می­دهند(موربرگ و همکاران،2001).

 

فولکمن و لازاروس مقابله را فرآیندی پیچیده می­دانند که با توجه به ارزیابی­هایی که فرد از موقعیت استرس­زا و فشارهای آن موقعیت دارد، تغییر می­کند و تلاش­های رفتاری شناختی فعال فرد را دربرمی­گیرد. پژوهشگران معتقدند که بیشتر مردم ترجیح می­اهند تا از روش­های مقابله­ای خاصی در موقعیت­های استرس­زا استفاده کنند که در واقع مجموع این راهبردها، مهارتهای مقابله­ای فرد را شکل می­دهد(حمید، یو و لانگ، 2003).

 

اندلر و پارکر (1990) بر اساس تحقیقی به منظور بررسی فرایند مقابله عمومی ، افراد را بر حسب سه نوع اساسی مهارت مقابله متمایز می‌کنند : مهارت مقابله مسأله مدار ، مهارت مقابله هیجان مدار و مهارت مقابله اجتنابی .

 

مهارت مقابله مسئله مدار شیوه­هایی را توصیف می‌کند که بر اساس آن فرد اعمالی را که باید برای کاهش یا از بین بردن یک عامل تنیدگی زا انجام دهد ، برنامه ریزی می‌کند؛ راهبردهای مقابله‌ای هیجان مدار عبارتند از تنظیم پاسخ هیجانی فرد در برابر مسأله ؛ در صورتی كه موقعیت یا رویداد ، غیرقابل تغییر باشد و یا فرد چنین تصوری داشته باشد در این حالت از راهبرد هیجان مدار استفاده می نماید ( بند و

پروژه دانشگاهی

 درایدن ، ۲۰۰۴) . مهارت مقابله اجتنابی مستلزم فعالیت ها و تغییرات شناختی است که هدف آنها اجتناب از موقعیت تنیدگی‌زا می‌باشد . در این حالت فرد به دنبال برگرداندن آرامش به هم خورده ای است که به خاطر موقعیت فشارزا ، به وجود آمده است و کوشش می کند تا خود را از آشفتگی‌های موجود برهاند (کلینکه ، 1387)

 

درک واکنش­ها و راهبردهای مقابله و تأثیر آن بر کیفیت زندگی حوزه­ای است که برای همه اهمیت دارد. مهارتهای مقابله به طور معنادار با کیفیت زندگی مرتبط بوده است. افرادی که از نظر هیجانی دارای اشتغال ذهنی بودند یا آنهایی که رویکرد مقابله­ای غیرفعال­تر را برای مقابله به کار می­بردند سطوح پایین­تر کیفیت زندگی را گزارش می­دادند(تاچمن، 2007).پیترز و همکاران(2008) نشان دادند که راهبردهای مقابله­ای واکنش هیجانی و اجتنابی با کیفیت پایین زندگی مرتبط هستند. پژوهش­های اخیر نشان داده­اند که نوع راهبردهای مقابله مورد استفاده به وسیله فرد بهزیستی روان­شناختی را تحت تأثیر قرار می­دهد. آریندل و همکاران(2003) دریافتند در بررسی رابطه بین بهزیستی روان­شناختی و سلامت عمومی به این نتیجه رسیدند که با افزایش بهزیستی روان­شناختی سلامت عمومی نیز تحت تأثیر قرار گرفته و افزایش می­یابد.ایرلند و ایرلند(2005) نیز نشان دادند که مهارتهای مقابله­ای نقش پیش­بینی کننده­ای در سلامت روان­شناختی دارد.

 

با توجه به الگوی فولکمن و لازاروس در فرآیند مقابله، فرد با استفاده از راهبرد مقابله­ای مسئله­مدار از مهارتهای شناختی برای حل مشکل استفاده می­کند، یعنی راههای مقابله با مشکل بررسی شده و در واقع با یافتن راه حل مناسب برای مشکل رضایت روان­شناختی شناختی برای فرد فراهم می­شود(لازاروس و فولکمن،1984) که حوزه شخصی رضایت و افزایش کیفیت زندگی  و به دنبال آن بهزیستی روان­شناختی می­تواند محصول این فرآیند مقابله­ای باشد و نیز استفاده از راهبرد مقابله­ای کارآمد مسئله­مدار موجب کاهش تنش در افراد می­شود(پرلاین و اسکولار،1999) که وجود سطح تنش پایین هم موجب استفاده مناسب از مهارتهای شناختی و افزایش آرامش روانی در برخورد با مشکل می­شود و در نتیجه رضایت بیشتری را برای فرد فراهم می­سازد و در نتیجه باعث افزایش بهزیستی روان­شناختی در افراد می­گردد.

 

این پژوهش با هدف قرار دادن جامعه دانشجویان، قشری که استرس­های زیادی را تحمل می­کنند،که در پژوهش­های مختلفی مانند شریفی1383و بیاتی و همکاران(1387)  تایید شده است و همچنین توجه به متغیر کیفیت زندگی و نقش آنها در پیش بینی بهزیستی روانشناختی قصد دارد بینش جدیدی را در خصوص موضوع مورد مطالعه بدست آورد.بنابراین هدف پژوهش حاضر «پیش بینی بهزیستی روان­شناختی افراد بر اساس  کیفیت زندگی و مهارتهای مقابله­ای در دانشجویان »دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه است.

 

اهمیت و ضرورت پژوهش

 

پژوهش­های زیادی درخصوص رابطه مهارتهای مقابله و کیفیت زندگی انجام شده است و پیامدهای ناخوشایند آن انجام شده است. پژوهش­هایی نیز در خصوص نوع شیوه اتخاذ شده برای مقابله با استرس و نتایج هر کدام از آنها انجام شده است. اما بشتر این پژوهش­ها در جمعیت­های دارای بیماری خاص و در عین حال در جامعه­ای غیر از جامعه ایران انجام شده است.

 

کیفیت زندگی به واسطه نقشی که در سلامت روانی افراد دارد از اهمیت زیادی برخوردار است به خصوص اینکه یکی از عواقب عمده کاهش کیفیت زندگی را افزایش مشکلات روان­شناختی ذکر کرده­اند.

 

امروزه دانشجویان به دلیل نقش مهمی که در اداره آینده کشور دارند یکی از قشرهای مهم جامعه به شمار می­آیند. چون این قشر از جامعه است که در آینده متخصصان در زمینه­های گوناگون علمی، فنی و هنری بوده و مدیران اصلی در اداره کشور و هدایت سایر اقشار جامعه به سمت کمال و اهداف کشور هستند.منابع مقابله نامناسب ممکن است به نتایج اجتماعی ضعیف مانند عملکرد آموزشگاهی، مشکلات رفتاری، افسردگی، خودکشی، اختلالات خوردن و خشونت منجر شود و در نهایت موجب پایین آمدن کیفیت زندگی و بهزیستی روان­شناختی می­شود. دانشجویانی که از مقابله شناختی استفاده می­کنند اقدامات هدفدار و مسئله­مدار را برای حل مسئله، سازمان­بندی مجدد ذهنی از مسائل و کوشش در تغییر موقعیت با تأکید بر مسئله برنامه­ریزی و حل مسئله انجام می­دهند.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

از طرف دیگر برآورده کردن انتظارات آموزشگاهی و وظایف گوناگون شغلی و گاها متأهل بودن برخی از آنان ممکن است که آنها را با فشار روانی موجه کرده و کیفیت زندگی آنها را به طور منفی تحت تأثیر قرار دهد و رضایت زندگی و بهزیستی روانشناختی این افراد را پایین آورد. با توجه به اینکه    پژوهش­های انجام شده نمایانگر بروز برخی حالات و رفتارهای نامساعد روان­شناختی نظیر اضطراب، افسردگی در محیط دانشگاهی هستند.با توجه به اینکه قسمت اعظمی از نیروی انسانی ما را جوانان تشکیل می دهند، و یکی از بهترین قشرهای جوانان دانشجویان می باشد، شناخت ویزگی های روانی و تاثیر مداخلات رانپزشکی و مشاوره ای در این افراد در سطح دانشگاه ها پدیده ای نوین می باشد ،بنابراین شناخت عواملی که بتواند کیفیت زندگی این قشر را افزایش دهد مهم تلقی شده و باید مورد تأیید قرار گیرد.

پیش بینی سلامت روان بر اساس باورهای مذهبی و هوش اجتماعی

انسان مجموعه‌ای است از بدن، اعصاب، روح و روان. از این رو نیاز است که تمام جنبه‌های حیات او    مد نظر قرار گیرند. در واقع وقتی از انسان به عنوان موجودی یکپارچه، با تمام ویژگی­های گوناگونش صحبت    می شود لازم است علاوه بر جنبه‌های زیستی ‌او جنبه‌های اجتماعی،روحی، روانی و معنوی‌اش هم مد نظر قرارگیرد. بنابراین دین به عنوان یکی از جنبه­های روحی و روانی انسان، از موضوعات مهم و خاص بوده و بررسی تاثیرات آن می­تواند از نظر بهداشت روانی کمک حال انسان باشد (اختیاری و دهقانی­آرانی،1390).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

از آنجا که دانشجویان از اقشار مستعد و برگزیده جامعه و سازندگان آینده کشور خویش هستند و سطح سلامت و کیفیت زندگی آنها تأثیر بسزایی در یادگیری و افزایش آگاهی علمی و موفقیت‌های تحصیلی‌شان خواهد داشت، ضروری به نظر می‌رسد كه مسائل بهداشت و سلامت مربوط به جنبه‌های شناختی، عاطفی و روانی این قشر عظیم، جدی تلقی شود و مورد رسیدگی قرار گیرد. و چون در هر جامعه توجه به وضعیت سلامت جسمی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و علایق معنوی و فراهم آوردن زمینه لازم برای تحقیق یک زندگی پویا و سالم ضامن سلامتی آن جامعه برای سال‌های آینده به شمار می رود (کریمی و پیراسته، 2001).

 

 

«لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی أحسَنِ تَقویم * ثُمَّ رَدَدناهُ أسفَلَ سافِلین»،( سوره تین، آیات 4-5.) در این آیه خداوند متعال، انسان را به امری بس عظیم و خطیر توجه داده است و آن این که چه حیاتی موجب حفظ و بقای مرتبه رفیع احسن تقویمی است و انسان چگونه باید زندگی کند که در وادی هولناک و از بین برنده اسفل سافلینی ساقط نشده و تازیانه­های عذاب بر او نواخته نشود. زندگی فراخور نیک­بختی و سعادتمندی چه ویژگی­هایی باید داشته باشد و همچنین تباهی و نگون­بختی که نشانگر انحطاط و شقاوتمندی است از چه نوع نادانی­ها و گمراهی­ها نشأت می­گیرد؟ (جوادی آملی، 1391).

 

 

امام موسى­بن­جعفر علیه­السلام می­فرمایند: «وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ فى أرْبَعٍ: أَوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِیَةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْكَ، وَالرّبِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما یُخْرِجُكَ عَنْ دینِكَ. تمام علوم جامعه را در چهار مورد شناسایى كرده­ام: اوّلین آنها این كه آفریدگار خود را بشناسى و نسبت به او شناخت پیدا كنى. دوّم، این كه بفهمى كه از براى وجود تو و نیز براى بقاء حیات تو چه كارها و تلاش­هایى صورت گرفته

دانلود مقالات

 است. سوّم، بدانى كه براى چه آفریده شده­اى. چهارم، معرفت پیدا كنى به آن چیزهایى كه سبب مى­شود از دین و اعتقادات خود منحرف شوى یعنى راه خوشبختى و بدبختى خود را بشناسى و در جامعه چشم و گوش بسته حركت نكنى.» (کلینی، 1369).

 

 

امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران می­فرماید: «بدان ای عزیز که چنانچه از برای این بدن صحت و مرضی است و علاج و معالجی، برای نفس انسانی و روح آدمیزاده نیز صحت و مرض و سقم و سلامتی و علاج و معالجی است. صحت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طریق انسانیت، و مرض و سقم آن اعوجاج از طریق و انحراف از جاده انسانیت است. و اهمیت امراض نفسانیه هزاران درجه بیشتر از امراض جسمانیه است.» (امام خمینی (ره)، 1371).  

 

 

ایشان با این بیان به این نکته اساسی اشاره فرمودند که دنیا فقط همین بعد ظاهری و جسمی ما نیست که تمام هم و غم­مان اصلاح و آبادانی جسم و بدن باشد و اگر دچار بیماریی در بدن شدیم دنبال درمان آن باشیم و توجهی به بعد روحانی خود نداشته باشیم. بلکه باید بدانیم که در پس این دنیای فانی و پست بعد دیگری برای انسان است به نام بعد معنویت و روحانیت، که اگر سلامتی برای بدن هست برای روح نیز می­باشد. اگر بدن بیمار می­شود، روح نیز بیمار می­گردد و مهمترین بیماری روحی که از هزاران بیماری جسمی خطرناکتر می­باشد، انحراف از جاده انسانیت و دوری از خداوند متعال است.

 

 

در عصر حاضر به علت پیشرفت­های فناوری و تأثیر مستقیم آن بر کیفیت زندگی انسان، پرداختن به مسأله سلامت و عوامل تأثیرگذار بر آن اهمیت ویژه­ای یافته است و تأمین سلامتی افراد جامعه یکی از مهم­ترین مسائل اساسی در هر کشوری محسوب می­گردد. مطالعات علمی وسیعی که در این زمینه صورت می­گیرد، می­تواند با شناسایی دقیق­تر عوامل تهدیدکننده سلامتی و رفع ابهامات و پیچیدگی­های مربوط به بیماری­شناسی، کیفیت و سبک ­زندگی و علل آسیب­های اجتماعی، راهگشای برنامه­های ارتقاء سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی باشد (نایدو و ویلز، 2008).

 

 

با توجه به مطالب ذکر شده، جامعه­ای از سلامت روان و جسم بهره­مند می­شود که به آموزه­های ناب اسلامی پای­بند باشد و خود را موظف به انجام دستورات و راهکارهای آن بداند.

 
مداحی های محرم